همیشه دلم میخواست لـ*ـذت پریدن از ارتفاع رو بچشم اما خب بعدش درجا خورد و خاک شیر میشدم و الفاتحه!
اما زمانی فهمیدم افتادن از ارتفاع هیچ لذتی نداره که از چشمت افتادم!:)
چشمِ کسی که غرورش اجازه نمیداد از دوست داشتن بگه اما چشماش همه چی رو لو میداد!
دوست داشتم باهم کل شهر رو بدویم بدون اینکه حتی یه ذره خسته شیم! اما آدمِ دیگه کم میاره... وقتی کم محلی ببینه کم میاره... هزار بار تو گوشم این رو خوندی و من باز گفتم پیتزا سردش خوبه!
درسته یه طوری بار اومدم که شکست رو قبول نکنم، درسته تو خوابت هم خوابِ باختن من رو نمیبینی، درسته هیچ کس خبر نداره از این ماجرا اما؛ لعنتی تو که میگفتی اگه کور و کچل و زشتم بودی باز تو رو انتخاب میکردم!
بگذریم امروز دوباره به همون کافه قدیمی سر زدم. کافه چی گفت دیروز با معشوق جدیدت اومده بودی اونجا... نه! اشتباه نکن! گریه نکردم، حتی ناراحت هم نشدم، برام مهم نبودی که ناراحت شم اما...
لعنت به غروری که نذاشت بهم بگیم چقد برای هم مهمیم و نذاشت در سوگ هم مرثیه بسراییم! :)
اما زمانی فهمیدم افتادن از ارتفاع هیچ لذتی نداره که از چشمت افتادم!:)
چشمِ کسی که غرورش اجازه نمیداد از دوست داشتن بگه اما چشماش همه چی رو لو میداد!
دوست داشتم باهم کل شهر رو بدویم بدون اینکه حتی یه ذره خسته شیم! اما آدمِ دیگه کم میاره... وقتی کم محلی ببینه کم میاره... هزار بار تو گوشم این رو خوندی و من باز گفتم پیتزا سردش خوبه!
درسته یه طوری بار اومدم که شکست رو قبول نکنم، درسته تو خوابت هم خوابِ باختن من رو نمیبینی، درسته هیچ کس خبر نداره از این ماجرا اما؛ لعنتی تو که میگفتی اگه کور و کچل و زشتم بودی باز تو رو انتخاب میکردم!
بگذریم امروز دوباره به همون کافه قدیمی سر زدم. کافه چی گفت دیروز با معشوق جدیدت اومده بودی اونجا... نه! اشتباه نکن! گریه نکردم، حتی ناراحت هم نشدم، برام مهم نبودی که ناراحت شم اما...
لعنت به غروری که نذاشت بهم بگیم چقد برای هم مهمیم و نذاشت در سوگ هم مرثیه بسراییم! :)
آخرین ویرایش: