داستان داستان بز دانا

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
26

داستان بز دانا


روزی روزگاری بزی بود که می خواست از روی پلی رد بشه. وقتی آقا بزه به وسط های پل می رسه بز دیگه ای رو می بینه که اونم می خواد از روی پل رد بشه،اما این پل خیلی باریک بود و هر دو بز نمی تونستند با هم از روی اون رد بشن. بز اولی به بز دومی می گـه"برو عقب.ما که هر دو با هم نمی تونیم از روی پل رد بشیم"

بز دومیه می گـه "چرا من برگردم؟"

بز اولی می گـه "چون من از تو قوی ترم"

بز دومی می گـه "کی گفته تو از من قویتری؟"

بز اولی می گـه "حالا بهت نشون می دم" و سرش رو خم می کنه و با شاخ هاش اونو تهدید می کنه.

بز دومی می گـه "یک دقیقه وایسا" اگه ما با هم بجنگیم، هر دو تامون تو رودخونه می افتیم و غرق می شیم. من یک نقشه دارم. من روی پل دراز می کشم تا تو از روی من رد شی.

با این فکر بز دانا ، هر دو بز تونستند از روی پل رد بشند.
 

برخی موضوعات مشابه

تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا