دانلود کتاب رمان حجله در خون

شکوفه حسابی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/02
ارسالی ها
7,854
امتیاز واکنش
29,176
امتیاز
1,001
محل سکونت
ترینیداد و توباگو
دانلود کتاب رمان حجله در خون
3228435031186199.jpg

بزرگنمایی
  • از: آزاده بختیاری
  • موضوع: رمان
  • ۱۲۰ صفحه
  • فرمت: PDF
  • زبان: فارسی
  • تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
  • ۷۲۱ بازدید
    معرفی کتاب رمان حجله در خون
    کتاب رمان حجله در خون اثری عاشقانه به قلم آزاده بختیاری، یادآور زمان اربـاب‌های قدیم است که بر هر چیزی با زور مسلط می‌شدند و از پول و مقام خود سوء استفاده می‌کردند.

    ماجرا درباره‌ی دو دل‌داده است که مکافات‌های فراوانی را تحمل می‌کنند و با کسانی که بخت‌شان را دزدیده‌اند دست و پنجه نرم می‌کنند. همیشه آدم‌هایی سنگ‌دل وجود دارند که سپیدی دنیا را به سیاهی تبدیل می‌کنند؛ اما خدا داور بی‌ادعا و عادلی است که می‌داند چه کند تا عالم بر روی مدار عدل و داد بچرخد.

    در بخشی از کتاب رمان حجله در خون می‌خوانیم:

    چه ماه دامادی شده بودش
    با اون قد و قامت کشیده و صورت صاف و چشمای عسلی
    و موهای پر پشتی که می‌درخشید دلم از دیدنش به خودش می‌بالید که خونه همچین مستأجریه.
    منو که دید خیره شد و
    _چه زیبا شدی آی تکم_ واقعاً مثل ماه شدی عروس من بایدم
    از همه دخترا سرتر باشه چون من خوش سلیقه ام
    الهی هیچ طوفانی تو زندگی منو تورو از هم جدا نکنه.
    از ته دل آرزو کردیم که ما همیشه مال هم باشیم.
    سوار ماشین عروس شدیم که با گل لیلیوم تزیین شده بود.
    سوار ماشین که شدیم یه لحظه هم ازم چشم بر نمی‌داشت.
    _ اونقدر نازی و چشمای رنگ آسمونت، شفاف و پر مهر که از ته
    نگاهت عشق داد می‌زنه.
    رسیدیم جلو در آنام اسپند به دست جلو در بود و قصاب قربونی به دست که حاضر بود
    برای ما قربونی کنه.
    بعد کشتن گوسفند آتام انعامشو
    دور سرمون چرخوند و به قصاب داد.

    رویایی‌ترین و دل‌انگیزترین بنای
    عشقمون در حال ساخته شدن بود.
    اما……….
    اما چه نشسته بودیم که نابخردانی سنگدل و بی‌شرم و
    دور از انسانیت و مهر، حتی دریغ
    از یه جو مردونگی به فکر به هم زدن مراسم ما بودن.
    مراسمی که با کلی دوست داشتن و همبستگی داشت سر می‌گرفت.
    تموم رویاهای زیبای
    خیالم کسی که می‌خواستم تو بغلش احساس امنیت کنم.
    حتی تا ته زندگی و مرگم خودم و کنارش دیده بودم.
    خون تو رگهام از بودن اون انگار
    حرکت می‌کردن.
    یاشارم مرد دوست داشتنی من
    با تموم حس و علاقم کنارش نشسته بودم.
    دست تو دست همدیگه منتظر
    خطبه یکی شدن بودیم.
    آنام، آتام، آنا سودای یاشار و خواهرم مارال در کنا سفره
    عقد به همراه بزرگای فامیل
    بودن و ما رو همراهی می‌کردن
    تو وصالمون.
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: کتاب سبز
 

برخی موضوعات مشابه

بالا