مشاهیر سیری در هشت کتاب

  • شروع کننده موضوع Love death
  • بازدیدها 3,846
  • پاسخ ها 133
  • تاریخ شروع

Love death

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/11
ارسالی ها
2,345
امتیاز واکنش
8,379
امتیاز
648
«هٰذا مِن فَضلِ رَبّی»
Hasht_Ketab_Sohrab_Sepehri.jpg
هشت کتاب نام مجموعهٔ اشعار سهراب سپهری است.
هشت کتاب همینطور که از نامش پیداست شامل هشت دفتر شعر(کتاب)است:


مرگ رنگ
زندگی خوابها
آوار آفتاب
شرق اندوه
صدای پای آب
مسافر
حجم سبز

ماهیچ،مانگاه

همانطور که درگفته بالا گفته شد این کتاب اثر سهراب سپهری است

شرح حالی کوتاه:

سهراب سپهری 15 مهر۱۳۰۷ در شهر کاشان متولد شد.او شاعر،نویسنده و نقاش اهل ایران بود.او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده‌اند.
او
مجرد بوده و در ۱اردیبهشت ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران بر اثر سرطان خون در گذشته است.

%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8_%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1%DB%8C.jpg
گفته شد که اثر او هشت کتاب می باشد،در ادامه ی تایپک اشعار هر دفتر براتون گذاشته میشه.

*ارسال پست در این تایپک اکیداً ممنوع است.
¤در صورت تمایل پیگیری موضوع را بزنید.¤
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648

    دفتر اوّل:مرگ رنگ


    كتاب
    «مرگ رنگ» اوّلين كتاب از مجموعه «هشت كتاب» است كه نخستين بار در سال 1330 هنگامي كه سپهري 23 سال داشت منتشر شد.

    آنچه بر فضاي شعرهاي اين كتاب از جمله بر نام‌هاي شعرها حاكم است
    غم و افسردگي رومانتيك است. غمي گنگ و گمنام در سالهاي تردي و شكنندگي جواني كه گريبان آدم را مي‌گيرد و در شعر شاعران به صورت شكوه و شكايت از روزگار پديدار مي شود.

    در مرگ رنگ، سپهري
    شاعري تيره انديش است كه مايه اشعارش غم و ملال است.

    ويژگي اين دوران همان اندوه
    گنگي است كه بر همه جا و برهمه چيز و در دل شاعر نيز سايه انداخته است. شب در آن بسيار تكرار مي شود (40 بار) و فضاي آن تيره، وهمناك و غمناك است. تنهایي، بي كسي، وحشت از غربت و چيزهاي غريب، فرديت بي پناه، احوالي است كه زير نفوذ نيماست. تصويرها بيشتر نيمائي است. اين دفتر، مجموعه اي است از شعر موزون و در قالب هاي نيمایي. نفوذ نيما به‌ويژه شعرهاي جواني نيما (مثل مرغ معمّا، و روشن شب) و حتـّي فريدون تولـّلي (مثل شعرهاي سپيده و سراب) درآن پديدار است.


    برخي از واژه ها و عباراتي كه عمدتاً در عناوين شعرهاي اين دفتر نيز ديده مي شود و حاكي از
    فضاي يأس و پريشاني و غم حاكم بر روح شاعر است چنين است: قير شب، رنگ خاموشي، تنگ غروب، غمي غمناك، چراغ مرده، رنج هجر، دره خاموش، دلسرد، فريب سراب، وهم، سرود زهر، زهر لحظه هاي تلخ، رنج بيهوده، نقش زوال، لحظه زنگارخورده، زخم شب، نقش تيره، مرغ غم پرست، غرور تهاجم، شب طوفاني.


    2296326669519390.jpg


    شعر در قیر شب

    دير گاهي است در اين تنهايي
    رنگ خاموشي در طرح لب است.
    بانگي از دور مرا مي خواند،
    ليك پاهايم در قير شب است.
    ***
    رخنه اي نيست در اين تاريكي:
    در و ديوار بهم پيوسته.
    سايه اي لغزد اگر روي زمين
    نقش وهمي است ز بندي رسته.
    ***
    نفس آدم ها
    سر بسر افسرده است.
    روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطي مرده است.
    ***
    دست جادويي شب
    در به روي من و غم مي بندد.
    مي كنم هر چه تلاش،
    او به من مي خندد.
    ***
    نقش هايي كه كشيدم در روز،
    شب ز راه آمد و با دود اندود.
    طرح هايي كه فكندم در شب،
    روز پيدا شد و با پنبه زدود.
    ***
    دير گاهي است كه چون من همه را
    رنگ خاموشي در طرح لب است.
    جنبشي نيست در اين خاموشي:
    دست ها، پاها در قير شب است.


    سهراب سپهری
     
    آخرین ویرایش:

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر دود می خیزد

    دود می خیزد ز خلوتگاه من
    کس خبر کی یابد از ویرانه ام
    با درون سوخته دارم سخن
    کی به پایان می رسد افسانه ام؟
    ***
    دست از دامان شب برداشتم
    تا بیاویزم به گیسوی سحر
    خویش را از ساحل افکندم در اب
    لیک از ژرفای دریا بی خبر
    ***
    بر تن دیوار ها طرح شکست
    کس دگر رنگی در این سامان ندید
    چشم میدوزد خیال روزو شب
    از درون دل به تصویر امید
    ***
    تا به دین منزل نهادم پای را
    از درون کاروان بگسسته ام
    گر چه می سوزم از این اتش به جان
    لیک بر این سوختن دل بسته ام.
    ***
    تیرگی پا می کشد از بام ها
    صبح می خندد به راه شهر من
    دود می خیزد هنوز از خلوتم
    با درون سوخته دارم سخن

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر سپیده

    دور دست
    قويی پريده بی گاه از خواب
    شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد
    لب‌های جويبار
    لبريز موج زمزمه در بستر سپيد
    در هم دويده سايه و روشن.
    لغزان ميان خرمن دوده
    شبتاب می‌فروزد در آذر سپيد
    همپای رقـ*ـص نازك نيزار
    مرداب می‌گشايد چشم تر سپيد.
    خطی ز نور روی سياهی است:
    گويی بر آبنوس درخشد رز سپيد
    ديوار سايه‌ها شده ويران
    دست نگاه در افق دور
    كاخی بلند ساخته با مرمر سپيد.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر مرغ معمّا

    دیر زمانی است روی شاخه این بید
    مرغی بنشسته کو به رنگ معماست
    نیست هم آهنگ او صدایی ‚ رنگی
    چون من دراین دیار ‚ تنها ‚ تنهاست
    ***
    گرچه درونش همیشه پر زهیاهوست،
    مانده بر این پرده لیک صورت خاموش
    روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف
    بام و دراین سرای میرود از هوش
    ***
    راه فروبسته گرچه مرغ به آوا
    قالب خاموش او صدایی گویاست
    می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار
    پیکر او لیک سایه روشن رویاست
    ***
    رسته ز بالا و پست بال و پر او
    زندگی دور مانده : موج سرابی
    سایه اش افسرده بر درازی دیوار
    پرده دیوار و سایه : پردۀ خوابی
    ***
    خیره نگاهش به طرح های خیالی
    آنچه در آن چشمهاست نقش هـ*ـوس نیست
    دارد خاموشی اش چو با من پیوند
    چشم نهانش به راه صحبت کس نیست
    ***
    ره به درون می برد حکایت این مرغ
    آنچه نیاید به دل ‚ خیال فریب است
    دارد با شهرهای گمشده پیوند
    مرغ معما در ای دیار غریب است.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر روشن شب

    روشن است آتش درون شب
    وز پس دودش

    طرحي از ويرانه هاي دور.
    گر به گوش آيد صدايي خشك‌:
    استخوان مرده مي لغزد درون گور.


    ديرگاهي ماند اجاقم سرد
    و چراغم بي نصيب از نور.

    خواب دربان را به راهي برد.
    بي صدا آمد كسي از در،
    در سياهي آتشي افروخت.
    بي خبر اما
    كه نگاهي در تماشا سوخت‌.

    گرچه مي دانم كه چشمي راه دارد بافسون شب‌،
    ليك مي بينم ز روزن هاي خوابي خوش‌:
    آتشي روشن درون شب‌.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر سراب

    آفتاب است و ‌،بیابان چه فراخ!
    نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
    غیر آوای غرابان، دیگر
    بسته هر بانکی از این وادی درخت.
    ***
    در پس پرده ای از گرد و غبار
    نقطه ای لرزد از دور سیاه:
    چشم اگر پیش رود، می بیند
    آدمی هست که می پوید راه.
    ***
    تنش از خستگی افتاده زکار.
    بر سر و رویش بنشسته غبار.
    شده از تشنگی اش خشک گلو.
    پای عریانش مجروح زخار.
    ***
    هر قدم پیش رود، پای افق
    چشم او بیند دریایی آب.
    اندکی راه چو می پیماید
    می کند فکر که می بیند خواب.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر زیباترین قسم

    به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
    غصه هم میگذرد،
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
    لحظه ها عریانند.
    به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
    زندگی ذره كاهیست،
    كه كوهش كردیم،
    زندگی نام نکویی ست،
    كه خارش كردیم،
    زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
    زندگی نیست بجزدیدن یار
    زندگی نیست بجزعشق،
    بجزحرف محبت به كسی،
    ورنه هرخاروخسی،
    زندگی كرده بسی،
    زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
    ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر رو به غروب

    ريخته سرخ غروب
    جابجا بر سر سنگ.
    كوه خاموش است.
    مي خروشد رود.
    مانده در دامن دشت
    خرمنی رنگ كبود.
    ***
    سايه آميخته با سايه.
    سنگ با سنگ گرفته پيوند.
    روز فرسوده به ره می گذرد.
    جلوه گر آمده در چشمانش
    نقش اندوه پی يک لبخند.
    ***
    جغد بر كنگره ها می خواند.
    لاشخورها، سنگين،
    از هوا، تک تک ، آيند فرود:
    لاشه ای مانده به دشت
    كنده منقار ز جا چشمانش،
    زير پيشانی او
    مانده دو گود كبود.
    ***
    تيرگی می آيد.
    دشت می گيرد آرام.
    قصه رنگی روز
    می رود رو به تمام.
    ***
    شاخه ها پژمرده است.
    سنگ ها افسرده است.
    رود مي نالد.
    جغد می خواند.
    غم بياويخته با رنگ غروب.
    می تراود ز لبم قصه سرد:
    دلم افسرده در اين تنگ غروب.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر غمی غمناک

    شب سردی است ، و من افسرده.
    راه دوری است ، و پایی خسته.
    تیرگی هست و چراغی مرده.
    می‌کنم ، تنها، از جاده عبور:
    دور ماندند ز من آدم‌ها.
    سایه‌ای از سر دیوار گذشت،
    غمی افزود مرا بر غم‌ها.
    ***
    فکر تاریکی و این ویرانی
    بی خبر آمد تا با دل من
    قصه‌ها ساز کند پنهانی.
    ***
    نیست رنگی که بگوید با من
    اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
    هردم این بانگ برآرم از دل:
    وای، این شب چقدر تاریک است!
    خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟
    قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟
    صخره‌ای کو که بدان آویزم؟
    ***
    مثل این است که شب نمناک است.
    دیگران را هم غم هست به دل،
    غم من ، لیک، غمی غمناک است.

    سهراب سپهری
     
    بالا