مطالب طنز طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا اصغر فرهادی (قدس ا... روحه العزیز)

  • شروع کننده موضوع Marya 1381
  • بازدیدها 155
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Marya 1381

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/02/15
ارسالی ها
3,547
امتیاز واکنش
22,065
امتیاز
856
آن نویسنده و کارگردانِ نامی، آن چشم بادامی، آن جدا کننده نادر از سیمین، آن برنده خرس طلا در برلین، آن ریش قشنگِ کم مو، آن مهربانِ خوش‌رو، آن رقاص در غبار، آن که هی می‌گرفت اسکار، آن زاهد دنیای فانی، آن برگمان و کیشلوفسکی ثانی، آن پدر ساغر و سارینا، آن نویسنده ماجرای الی‌اینا، آن درگیر اصلاحیه‌های ارشادی، شیخنا و مولانا اصغر فرهادی (اسکاره ناز پایانه باز) مجاهدتی عظیم داشت و از بزرگان فیلم‌سازی بود و آغازگر موج نوی سینمای ایران بود و جمله مریدان در کار وی بودند و از روی فیلم‌های او اسکی می‌رفتند، اسکی رفتنی.

در ابتدای کار او آورده‌اند که چون به دبستان می‌شد، خواست تئاتر شنگول و منگول به روی صحنه بردن و شگفت تئاتری که در آن مامان‌بزی دست شنگول گرفته بود که با خود به فرنگستان ببرد و بابابزی جلای وطن نمی‌کرد. ناگاه آقاگرگه به صحنه شد. مامان‌بزی او را گفت: «می‌خوای شنگول رو بخوری یا منگول رو؟» و آقاگرگه همین طور که اشک می‌ریخت لخـ*ـتی به شنگول و منگول نگاه کرد و تیاتر به پایان رسید. او را گفتند: «این چه وضع تیاتر است و آخرش چه شد؟» گفت: «این پایان باز است» و از آن به بعد همه چیز را پايان باز رها کرد.

نقل است که در طریق زهد، سرآمد روزگار خویش بود و جشنواره و جایزه برایش تکراری شده بود و هیچ دوست نداشت. خرس و شیر و اسکار و نخل می‌گرفت و گوشه‌ای می‌انداخت و به لنز دوربینش هم نمی‌گرفت. او را دیدند که تیپ ترکیبی اسپرت ــ مجلسی ‌زده و شلوار جین با کفش دامادی ‌پوشیده و می‌رود. گفتند: «می‌ری سر کوچه نون بگیری؟» گفت: «نه، یه تک پا دارم می‌رم گلدن گلوب».

در خبر است که یک جاهایی از فیلمش را حذف می‌کرد و خودش را می‌زد به آن راه. او را گفتند: «بالاخره تو حموم چی شد؟» گفت: «من تو حموم نبودم که بدونم» و سوت بلبلی زد و دور شد.

او را گفتند: «دلایل موفقیتت را نام ببر؟» گفت: «وقت گذاشتن برای نگارش فیلم‌نامه، دقت در انتخاب بازیگر و لابی‌های جواد شمقدری».

نقل است که جملات قشنگ و جذاب می‌گفت و می‌گفت: «یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی‌پایانه» و می‌گفت: «بالاخره یه جا جوب گشاد می‌شه» و می‌گفت: «من که می‌دونم اون بابامه» و در آن دوران، این جملات به اندازه صد تا «کفتر دارم قلیون می‌کشه» و «گوسفند دارم پیانو می‌زنه» آدم جذب می‌کرد و از عجایب گفتار بود.

نقل است که بعد از گرفتن دومین اسکار، مولانا ترامپ را گفت: «می‌دونی آدما چطوری گاو می‌شن؟» گفت: «آره بابا ... تو فیلمت دیدم. به مرور» گفت: «نه برای شما یهویی بوده» و قارت قارت به مویش خندید.

در آخر کار او آورده‌اند که چون قابض الروح بر او وارد شد، گفت: «اصغر آقا بفرما». پیرما جامه بر تن کشید و گفت: «فقط می‌خواستم بگم ...

رحمه‌ا... علیه.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
268
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,644
پاسخ ها
0
بازدیدها
475
پاسخ ها
2
بازدیدها
205
پاسخ ها
0
بازدیدها
228
پاسخ ها
0
بازدیدها
196
بالا