مطالب طنز طنز:ذکر شیخنا و مولانا می‌تی‌کومان (قدس ا... روحه العزیز)

  • شروع کننده موضوع BARANA.R
  • بازدیدها 130
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

BARANA.R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/29
ارسالی ها
2,921
امتیاز واکنش
20,204
امتیاز
746
سن
23
آن پیرمرد ساکت کم‌حرف، آن ریش و سبیلش چون برف، آن مجری عدالت، آن مظهر شجاعت، آن شیفته خدمت، آن بلند همت، آن ابرو قشنگ مهربان، آن مسئول مبارزه با فسادهای نجومی آن زمان، آن مراد تسوکه و کایکو و «اون دختره» که اسم نداشت، آنکه هر جا رفت همه را کرد بازداشت، آن باخبر از روابط پنهانی، آن همیشه در سفرهای استانی، آن دارای نشان، شیخنا و مولانا مامور مخصوص حاکم بزرگ می‌تی‌کومان (هل تعمرون الروبه‌رو با چه کسی؟) احترام بگذارید.

از پایه‌گذاران جاپون نوین بود و در جامه مبدل از شهری به شهر دیگر می‌شد و حاکمان زورگو را توبیخ می‌کرد و داد مظلومان می‌ستاند و با محرومان عکس می‌گرفت و از رویش کارتون می‌ساخت.

نقل است که همیشه آخر داستان خود کلانتر دستش با دزدها در یک کاسه بود و چشمش برق می‌زد و به رییس کومان می‌گفت: «ای بدجنس، حالا که فهمیدی باید بمیری» و تا می‌خواست با خنجر به او حمله کردن، تسوکه با شمشیر از وسط دو نیمش می‌کرد و هپی‌اند می‌شد.

در منزلت مقام او گویند که 40 قسمت با همان جلیقه وکلاه قرمز بازی کرد و هیچ به جامه دنیوی توجه نداشت و مدام برنج شفته قلمبه شده می‌خورد و پای پیاده سفر می‌کرد و گیاه‌خوارها، وجی‌کومان صدایش می‌کردند.

و او را مریدان فراوان بود. اول تسوکه که بچه خوشتيپ جمع بود و چتری‌هایش را روی چشمش می‌ریخت و ضربه نهایی می‌زد و جمعی از دختران دبیرستانی بر او کراش داشتند و دیوم کایکو که از خوب‌های بدنسازی بود و سوسیس و کالباس زیاد می‌زد و همیشه دستمال قدرتش را گم می‌کرد و بعدها در کرجِ توکیو باشگاه زددو سیوم آن دختره که در نسخه صدا‌و‌سیمای ما در عقد رسمی تسوکه بود و لال بود و فقط به کارهای منزل مشغول بود ولی در نسخه جاپونی، خاله صدایش می‌کردند و کرامات بسیار داشت و بعد از آن سگارو که «ماشاا... بچه فجیعی بود» و از دیوار راست بالا می‌رفت و تخس بود و بعد از آن زمبه که از کاراته‌کاهای سبک شیتوریو بود و مائی‌گری را نیکو می‌زد و در محل «زمبه پاطلا» صدایش می‌کردند از منقبت و مقامی که در این حرفه داشت.

در منزلت رییس کومان گویند که پدری مهربان بود و برای تسوکه و کایکو هم پدر بود و هم مادر. و سوزن به چشمش زده بود آن‌ها را بزرگ کرده بود. نقل است که تسوکه و سگارو نزدیک او بودند. داداش کایکو درآمد و پیراهنی چسب پوشیده بود و بازو نشان می‌داد. می‌تی‌کومان گفت: «این چه رفتن است؟» و زیر گوشش زد و چون تسوکه خواست نماینده مجلس شدن، دست او گرفت و گفت: «آبرویی که 50 سال به دست آوردم بر باد ندهی. همیشه خاک پای مردم باش» و این از افضل جملات بود.

در خبر است که پس از 30 سال خدمت لیست اموال خودش و مریدانش منتشر کرد و جز یک دستمال قدرت، دو راس اسب مدل 71، یک دست کیمونو یادگار همسر سابقش چیزی نداشت. اعلی‌ا... مقامه.

نقل است که بعضی از اصحاب از او وصیت خواستن. گفت: «دزد همیشه آن است که قیافه‌اش از همه زشت‌تر است و مال مردم خور آن است که شکمش چاق‌تر است و دندانش برق می‌زند و جای حساس کارتون همیشه آنجاست که قبلش تصویر سیاه می‌شود».

نقل است که بچه‌های دهه 60 یک عمر هر روز صبح جمعه بعد از این کارتون جوگیر شدند و دستمال قدرت بستند و رفتند تو کوچه دعوا و مثل چی کتک خوردند ولی آدم نشدند و جمعه بعد باز هم رفتند. رحمه‌ا... علیهم اجمعین.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
271
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,691
پاسخ ها
0
بازدیدها
477
پاسخ ها
2
بازدیدها
207
پاسخ ها
0
بازدیدها
229
پاسخ ها
0
بازدیدها
197
بالا