مطالب طنز طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا فرهاد معروف به کوهکن

  • شروع کننده موضوع MASUME_Z
  • بازدیدها 204
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

MASUME_Z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/18
ارسالی ها
4,852
امتیاز واکنش
29,849
امتیاز
1,120
حسام حيدرى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

آن یار دیرین، آن عاشق شیرین، آن خواستگار سمج و پاشنه در آر، آن بی‌قرار، آن در کار عشق تک‌رو، آن رقیبش خسرو، آن نازنازی، آن پیمانکار پروژه‌های تونل‌سازی، آن حجار حاذق، آن از دنیا فارغ، آن مهندس معدن، شیخنا و مولانا فرهاد معروف به کوهکن (هو اسلیپینگ بخواب الشیرین) یک اردیبهشتی ساکت و مغرور بود و از عشاق شیرین بود و شیرین خواستگار دیگری داشت و خسرو خواستگار شیرین بود و شیرین روی فرهاد کراش داشت و شاعران از روی آن‌ها سریال ترکیه‌ای می‌ساختند وقتی سریال ترکیه‌ای هنوز مد نبود.

نقل است که شیخی گیر و ول‌نکن بود و از در بیرونش می‌کردی از پنجره داخل می‌شد و مدام بر لب این اذکار داشت: «نامزدمو بدید برم... دیری دیرید دیرید دید... می‌خوام به قربونش برم... دیری دیرید دیرید دید» و چت می‌کرد و پیام می‌فرستاد. در منزلت مقام او گفته‌اند که اولین نفری است که با هشتگ #جواب_دوسِت_دارم_مرسی_نیست تويیت کرد و به کمال عشق رسیده بود آنچنان که حاضر بود ته‌دیگ سیب‌زمینی ماکارونی و کنترل تلویزیون را نیز در راه معشوق فدا کند و این از عجایب کردار بود.

در خبر است که اهل کرامت و معجزه بود و در غارش، تیشه‌ا‌ی داشت که قلیان می‌کشید و همستری داشت که با سنگ‌ریزه روپایی می‌زد و این را هرکس که به غار شده، دیده بود. #جدی

در عجایب کار او آورده‌اند که هر سال چند روز مانده به والنتاین از نظرها پنهان می‌شد و گوشی‌اش به حالت ایرپلین مود در می‌آمد و بهانه می‌آورد: «پدربزرگم مرده». او را گفتند: «پدربزرگت که پارسال و دو سال پیش هم مرده بود؟» گفت: «اگه قیمت شکلات و خرس عروسکی همین قدر باشه سال دیگه هم قراره بمیره» و این از کلمات عالی بود.

و او همان است که مولانا مارک تواین ـ حفظه‌ا... تام سایره ـ در باب او گوید: «اگر دل کندن چیزی رو عوض می‌کرد، فرهاد کوه نمی‌کند، دل می‌کند.» و مولانا عباس آخوندی در باب او گوید: «استاد شلوار پاته یه نگاهی هم به این آزادراه تهران– شمال بنداز. قربون دستت».

او را گفتند چه گویی در وصف عشق. گفت: «عشق فقط اونجاش که می‌گـه: تو خیلی پسر خوبی هستی ولی...» و فحش داد و دور شد. او را گفتند: «چه گویی در باب معشوق» گفت: «دو دسته‌اند. سین نکنندگان و سین‌کنندگان و جواب ندهندگان» و باز فحش داد و دور شد.

در آخر کار او آورده‌اند که چون خبر مرگ شیرین را برایش آوردند، گفت: «آقا الان باید چیکار کنم؟ من تجربه شکست عشقی ندارم». گفتند: «یا باید مجید خراط‌ها و مازیار فلاحی گوش کنی یا خودکشی» و خودکشی کرد. رحمه‌ا... علیه.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
268
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,644
پاسخ ها
0
بازدیدها
475
پاسخ ها
2
بازدیدها
205
پاسخ ها
0
بازدیدها
228
پاسخ ها
0
بازدیدها
196
بالا