VIP {{مقالات معماری}}

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
نظر دبیر تحریریه > آرش بصیرت "سردبیر اتووود"

ستون تکه های ساده ادعای ان را ندارد که می تواند به ابهامات و پرسش ها در مورد مفهومی که بدان می پردازد پاسخ های جامع دهد، صرفا تلاش دارد به اشناییِ اسانِ اولیه عمق، وسعت و دقت بیشتری دهد و ضمن واگذاری اشنایی قدم به قدم و غور در مبانی و دیگر عناوین پرطمطراقی چون تصاحب تمامی خزائن معرفت به دیگرانی که گرفتار این وسوسه هایند، حفره های ذهنی جدیدی ایجاد نماید و پرسش برانگیز باشند تا از این طریق نقبی بزند به فضای باز و بادخیز برای تفکر و نفس کشیدن عقل مضطرب.


تکه های ساده ـ پـــــــیتر ایــــــــــــــزنمن 1390/12/28


نوشـــــــــــته ی : تحریریه ی دیزاین بوم



برگــــــردانی از :
نيلوفر ده بزرگی (تحریریه اتووود ) -


خــلـاصــــــــــــــه : پیتر آیزنمن ( متولد 11 اگوست، 1932 در نیوارک، واقع در ایالت نیوجرسی ) یک معمار با شهرت جهانی است. آثار حرفه ای آیزنمن اغلب خیلی فرمالیته، کمی هنری و کم و بیش مدرنیته می باشند. قسمت و پاره ایی که در شکل ظاهری برخی پروژه های آیزنمن، ماهیت وی در گروه معماران برتر جای می دهد، معرفی خودش به عنوان یک معمار و ساختمان ساز است و شخصی که در موزه ی هنر مدرن نیز دارای جایگاهی ویژه است. این سر فصل به رابـ ـطه ی افسانه ایی و همکاری وی با متفکر فرا- ساختگرا یعنی ژاک دریدا Derrida Jacques اشاره دارد.



53563467671927502762520127185023.jpg







توضیحات مترجم :





امتیاز شما : 1 2 3 4 5

4MidStar.jpg


تا کـنون 3 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






مقالات مرتبط




دیگر مقالات نيلوفر ده بزرگی (تحریریه اتووود )


dot.gif
هنر گفت و گو ـ پیتر ایزنمن و دیزاین بوم ( مفاهيم و نظريات معماري )


dot.gif
تکه های ساده ـ جيوواني باتيستا پيرانزي ( معماري و هنرهاي ديگر )


dot.gif
ژان نوول، هرمنوتیک وهم و معماری ضد ماده ( مفاهيم و نظريات معماري )


پیتر آیزنمن ( متولد 11 اگوست، 1932 در نیوارک، واقع در ایالت نیوجرسی ) یک معمار با شهرت جهانی است. آثار حرفه ای آیزنمن اغلب خیلی فرمالیستی، کمی هنری و کم و بیش تحت شمول مدرنیته تعریف می شوند. تکه شدگی و پاره وارگی ای که در شکل ظاهری برخی پروژه های آیزنمن دیده می شود به رابـ ـطه ی افسانه ایی و همکاری وی با متفکر پساـ ساختگرا یعنی ژاک دریدا اشاره دارد.

پیتر آیزنمن یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین معماران معاصر می باشد و اثاراش را تنهامی توان با کارها و آثار کسانی نظیر فیلیپ جانسون و لوکوربزیه، کلود نیکولاس، لیدوکس، یا آندره پالادیو مقایسه کرد.

نوشته های گسترده و فراوان آیزنمن شامل مسائلی همچون آزادی و استقلال و نظم و ترتیب در معماری تاریخی ( اما نه به مانند آثارِ آندره پالادیو، لوکوربزیه و جیمز استرلینگ) می شود.

در حالی که کارها و آثار وی به دلیل پیروی ذهنی از دسته جات و تفکرات سیـاس*ـی مورد انتقاد قرار گرفته است، برخی نیز با این انگاره که آثار وی بیشتر پیرو شکل فیزیکی مدرنیته اروپایی است تا تلاش برای تحقق برنامه های آرمانی جامعه به آثار وی انگ فرا بشری می زنندـ شاید به آن دلیل که منابع ماخذ و حوزه های ارجاعی وی مربوط به رنسانس، صرفا فرمالیستی است.

علی رغم خود مختاری و استقلال طلب بودن آیزنمن، به وضوح و اشکارا پیگیر و دنباله رو مباحث و گفتگوهایی با شخصیت های مهم فرهنگی همچون مربی انگلیسی اش کالین رو تاریخ نگار ایتالیایی مانفردو تافوری، فردریک جیمسون و ژاک دریدا است.

آیزنمن در دبیرستان کلمبیا، واقع در ایالت نیوجرسی دوران اموزش مقدماتی اش را گذراند. هنگامی که در دانشگاه کرنل دانشجو و عضو تیم شنا بود، معماری را کشف کرد.

ایزنمن مدرک لیسانس معماری خود را از کرنل و فوق لیسانس را از دانشگاه کلمبیا و مدرسه ی فارق التحصیلان معماری دریافت کرد. وی مدرک فوق لیسانس و دکترا برنامه ریزی و حفاظت خود را از دانشگاه کمبریج دریافت کرد. اومدرک دکترای افتخاری خود را نیز از مدرسه ی معماری دانشگاه سیراکیوس در سال 2007 دریافت نمود.

آیزنمن در حال حاضر مشغول تدریس تئوری های معماری و طراحی در مدرسه ی معماری ییل می باشد. او در مدرسه ی معماری کوپر یونیون نیز کرس استاد افتخاری دارد.

اولین عمل برجسته ی آیزنمن عضویت در گروه پنج معمار نیویورکی، متشکل از پنج معمار شامل: آیزنمن، چارلز گواتمی، جان هیجداک، ریچارد مییر و مایکل گریوز بود.

در این دوران آیزنمن کمک هزینه های فراوانی از موسسه ی گراهام برای کار و فعالیت هایش دریافت کرد. در آن زمان آثار این معماران تقلیدی از کارهای لوکوربوزیه بود، که به طور خاص و ویژه ای گسترش یافتند و آیزنمن هرچه بیشتر به جنبه های مناسک زده معماری روی آورد.

آیزنمن بر روی سبک آزادی طلبی معماری که یک دیدگاه آکادمیک و تئوریک بود متمرکز شد، اما نتایج عملی این رویکرد بر ساختمان ها بسیار بد بود و باعث عصبانیت کاربران می شد.

مرکز وکسنر به عنوان اولین ساختمان عمومی به خوبی از سایر آثارش پیشی گرفت که به دلیل نقص و کاستی ها در طراحی ابتدایی آن ( نظیر جنس نامرغوب مواد اولیه و در معرض مستقیم نور خورشید قرار گرفتن فصای نمایشگاه) نیاز به هزینه های بالا و فراوان برای بازسازی دارد. تکرار مداوم همین طرح ناقص در وکسنر منجر شد که بازدیدکنندگان آن از لحاظ ذهنی با اثر ارتباط برقرار نکنند.

اندرو بالانیته اظهار داشت که " از برخی جهات می توان گفت که آن چه بر ارزش و شهرت اثر وی افزوده است همین اگاهی از خشم و حالتی است که در انسان ایجاد می کند."

آیزنمن خانه ی شماره VI را برای کارفرمایی به نام سوزان فرانک در اواسط دهه ی 1970 طراحی کرد.

سوزان فرانک اوایل با تئوری ها و درخواست های آیزنمن موافق بود اما بعد از سال ها تعمیر که منجر به ایجاد خصوصیت های بد و نا مطلوب در خانه ی شماره VI ، که منجر به اولین ورشکستگی و سپس هدررفتن سرمایه ی زندگی ان ها شد، سوزان فرانک سریعا با مطلبی با عنوان آیزنمن و خانه ی شماره VI ، "پاسخی برای کارفرمایان و مشتریان "، که در آن هر دو مشکل ساختمان را با صداقت تمام بیان کرده بود، در مقابل آیزنمن ایستاد.

علی رغم تمام این معضلات وی فعالیت و کار خود را بر روی تعداد زیادی ساختمان دیگر نیز ادامه داد، که شامل بنای یادبود کشتار دسته جمعی یهودیان اروپا "هولوکاست" در برلین و نیز ساختمان جدیدالحداث استادیوم فونیکس در گلندال واقع در آریزونا می شود.

بزرگ ترین پروژه ی وی تا به امروز که به تازگی تکمیل گردیده است شهر فرنگ گالیشیا در ایالت سانتیگو کامپوستلا در اسپانیا است.

از آیزنمن دست نوشته ها و فیلم های زیادی نظیر فیلم 30 دقیقه ای سال 2008 ،با عنوان پیتر ایزنمن : استادیوم دانشگاه فونیکس، که در آن وی سفری به درون سازه ی بنای اخیرش را به تصویر کشیده است، در دسترس می باشد.

آیزنمن در سال 2001 جایزه ی طراحی بین المللی معماری را از موزه ی طراحی بین الملل کوپر هیویت به خود اختصاص داد.
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    کتابخانه مرکزی سیاتل؛ رم کولهاس و پاراداکس حجم های بازْبسته 1391/01/21


    نوشـــــــــــته ی :
    سوده بابایی -





    خــلـاصــــــــــــــه : فضای معماری کتابخانه سیاتل فضایی کالبدی است که به صورت بصری قابل درک می باشد . فضاهایی که ممکن است هر کدام القا کننده حالتی خاص در مخاطب باشند . مسئله ای که در مورد درک از فضاهای معماری مهم می نماید این نکته می باشد که بیشترین درک از فضای معماری به وسیله چشم صورت می گیرد البته نقش سایر حواس هم در درک برخی از فضاها اهمیت دارد رم کولهاس برای کتابخانه سیاتل ایده ای خاص را در سر می پروراند و برای اینکه بتواند این ایده را به تصویر بکشد نیاز به خلق فضا دارد . و این فضای اوست که تعیین می کند کدام دیوار از چه نوع مصالحی و به چه رنگی در کجای کتابخانه فضای او ظاهر شود. او می خواهد فضایی خاص را با هدفی خاص خلق کند . او که خالق مقطع آزاد است این ویژگی کار خود را به وضوح به نمایش گذاشته است. به در این پژوهش به جست و جوی عوامل به وجود آورنده فضا ، چگونگی نشان دادن آن با استفاده از ویژگی های مقطع آزاد و تاثیر آن بر روی انسان هستیم و سعی شده با استفاده از گفتگو های رم کولهاس در تشریح پروژه های خود با استفاده از روش استدلال منطقی با بررسی یک نمونه از کارهای او (کتابخانه عمومی سیاتل )به این سوال هاپاسخ دهیم.



    54763469528411314624520123193144.jpg







    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    5Star.jpg


    تا کـنون 5 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات سوده بابایی



    چکیده

    فضای معماری کتابخانه سیاتل فضایی کالبدی است که به صورت بصری قابل درک می باشد . فضاهایی که ممکن است هر کدام القا کننده حالتی خاص در مخاطب باشند . مسئله ای که در مورد درک از فضاهای معماری مهم می نماید این نکته می باشد که بیشترین درک از فضای معماری به وسیله چشم صورت می گیرد البته نقش سایر حواس هم در درک برخی از فضاها اهمیت دارد رم کولهاس برای کتابخانه سیاتل ایده ای خاص را در سر می پروراند و برای اینکه بتواند این ایده را به تصویر بکشد نیاز به خلق فضا دارد . و این فضای اوست که تعیین می کند کدام دیوار از چه نوع مصالحی و به چه رنگی در کجای کتابخانه فضای او ظاهر شود. او می خواهد فضایی خاص را با هدفی خاص خلق کند . او که خالق مقطع آزاد است این ویژگی کار خود را به وضوح به نمایش گذاشته است. به در این پژوهش به جست و جوی عوامل به وجود آورنده فضا ، چگونگی نشان دادن آن با استفاده از ویژگی های مقطع آزاد و تاثیر آن بر روی انسان هستیم و سعی شده با استفاده از گفتگو های رم کولهاس در تشریح پروژه های خود با استفاده از روش استدلال منطقی با بررسی یک نمونه از کارهای او (کتابخانه عمومی سیاتل )به این سوال هاپاسخ دهیم.


    واژه های کلیدی: کتابخانه مرکزی سیاتل، رم کولهاس، مقطع آزاد ، پلان آزاد

    مقدمه: : «فضا خیال و خیال فضا است.فضا وجود مادی ندارد.ولی این قابلیت را دارد که در وجود خود عناصری مادی یا معنوی را جای دهد.فضا را می توان به عنوان وسیله ای در نظر گرفت تا انسان ها از طریق آن احساسات،تفکرات و اندیشه های خود را به دیگران منتقل نمایند.تا انسانی نتواند فضای ذهن خود را که در قالب تفکر یا احساسی خاص به وجود آمده است به تصویر بکشد هیچ فرد دیگری نمی تواند آن را درک نماید. تمامی هنرها وجود خود را از طریق ایجاد فضا به دست آورده اند. فضایی که هنرمند آن را با نگرشی خاص نسبت به دنیای پیرامون خود خلق کرده است. »( نیاخلیلی،بی تا) « تأثیری که محیط بر ذهن آدمی می‌گذارد بی‌گمان بر رفتار و کردار او ظاهر می‌شود. در فضای کتابخانه آنچه که با همه افرادی که در آن پا می‌گذارند سخن می‌گوید معماری کتابخانه است. انسان دو بعد درونی و بیرونی دارد که اقتضای درونش ایجاب می‌کند که از محلی که دارای آرامش کافیست و هوایی شاداب و تازه دارد، برای تفکر و مطالعه استفاده کند. محیط کتابخانه بایستی حکایت از گرمی و جذابیت کند تا روح را شاداب و رفتار را صمیمانه نماید.»(علیپور و دیگران،1389) ولی چنین برنامه ریزی برای کمتر کتابخانه ای صورت گرفته است .رم کولهاس برای ارتباط برقرار کردن بیشتر افراد در چنین مکان عمومی فضا را باز کرده است. نمی توان بگوییم او فقط از وید ها یا سیستم حیاط مرکزی در فضای بسته استفاده کرده است.گشودکی فضای اوبسیار وسیع تر و جذاب تر از وید ها است. و منظور این نیست که او یک حفره از ابتدا تا بالای ساختمان برای ارتباط برقرار کردن افراد ایجاد کرده است.از انجا که کتابخانه سیاتل در خلق و نمایش فضای واقعی در کنار فضاهای مجازی در تمامی سطوح خود منحصر به فرد بوده،و در سال 1999-2004ساخته شده است مورد توجه قرار گرفت. «در کتابخانه سیاتل،تعریف دوباره ی کتابخانه،به عنوان مؤسسه ای که صرفا به کتاب اختصاص دارد،مطرح نبود،بلکه،هدف خلق کتابخانه ،به عنوان یک مخزن اطلاعات بود.فضایی که همه ی رسانه های جدید و قدیم در یک سیستم جدید و برابر ارائه شوند.این کتابخانه از فضایی برای خواندن،به یک مرکز اجتماعی با قابلیت های گوناگون تغییر یافته است.ساختمان ،به فضاهای خاصی تقسیم شده است و انعطاف پذیری در هر بخش وجود دارد.برنامه ی این ساختمان برای پنج سطح،با ظاهری غیر قابل کنترل و در حال تکثیر از عملکردها و رسانه ها،تعریف شده بود.هر سطح ،یک حوزه ی برنامه ریزی شده است که بصورت معمارانه ای تعریف شده و برای رفتار بهینه در اندازه،تراکم،و ابهام متفاوت تجهیز شده اند.»(رئیسی،1387)(شکل )«شناخت برش ،برابر با طراحی ساختمان و ایجاد یک پلان است.اگر لوکوربوزیه به ما آموزش دهد که چگونه درباره معماری در "پلان ازاد "فکر کنیم،کولهاس هم مفهوم مشترکی از"برش آزاد" در فرهنگ معماری که در پایان قرن بیستم ارائه کرده است دارد.(رئیسی و صنعتی،1390، 243)« کولهاس همیشه در پی این بود که کارهایش را که ثمره ی تلاش هایش بود،به عنوان کاری متفاوت ،از فعالیت منحصر به فرد معمار – هنرمند نشان دهد.» (رئیسی و صنعتی،2004) رم کولهاوس در قامت معماری که ریشه هایی عمیق در نظریه معماری دارد و در عین حال از استعدادی بی بدیل در طراحی نیز برخوردار است، اثاری افریده که در نگاه کلی تمامی شان معماری را به سطحی ورای ان چه پیش از این بوده است بـرده اند. در این نوشتار به دنبال پاسخ هایی برای این پرسش ها که فضا چیست؟ چگونه یک معمار فضا خلق می کند؟و چگونه مقطع آزاد تصور جدیدی از فضا را به وجود آورد؟ با توجه به اینکه کیفیت فضا و چگونگی طراحی آن در خلق منحصر به فرد یک اثر تاثیر دارد هدف این مقاله آشنایی با چگونگی طراحی فضا با ایده مقطع آزاد برای طراحی بهتر بوده است.

    مفهوم فضا

    « فضا ماهيتي جيوه مانند دارد كه چون نهري سيال ، تسخير و تعريف آن را مشكل مي‌نمايد. اگر قفس آن به اندازه كافي محكم نباشد، به راحتي به بيرون رسوخ مي‎كند وناپديد مي‌شود. فضا مي‌تواند چنان نازك و وسيع به نظر آيد كه احساس وجود بعد از بين برود (براي مثال در دشتهاي وسيع ، فضا كاملاً بدون بعد به نظر مي‌رسد) و يا چنان مملو از وجود سه بعدي باشد كه به هر چيزي در حيطه خود مفهومي خاص بخشد.
    بااين كه تعريف دقيق و مشخص فضا دشوار و حتي ناممكن است، ولي فضا قابل اندازه‌گيري است. مثلاً مي‌گوييم هنوز فضاي كافي موجود است يا اين فضا پر است. نزديكترين تعريف اين است كه فضا را خلأي در نظر بگيريم كه مي‌تواند شيء را در خود يك نسبت كه چيزي از پيش تعيين شده و ثابت نيست، ارتباطي ميان ناظر وفضا وجود دارد. بطوري‌ كه موقعيت مكاني شخص ، فضا را تعريف مي‌كند و فضا بنا به نقطه ديد وي به صورتهاي مختلف قابل ادراك مي‌باشد.

    سير تحول تاريخي مفهوم فضا
    فضا مفهومي است كه از ديرباز توسط بسياري ازانديشمندان مورد توجه قرار گرفته و در دوره‌هاي مختلف تاريخي بر اساس روي كردهاي اجتماعي و فرهنگي رايج ، به شيوه‎هاي گوناگون تعريف شده است. مصريها و هندي ها بااين كه نظرات متفاوتي در مورد فضا داشتند، اما در اين اعتقاد اشتراك داشتند كه هيچ مرز مشخصي بين فضاي دروني تصور (واقعيت ذهني) با فضاي بروني (واقعيت عيني) وجودندارد. در واقع فضاي دروني و ذهني روياها ، اساطير و افسانه‌ها با دنياي واقعي روزمره تركيب شده بود.

    از نظر ارسطو فضا مجموعه‌اي از مكان است. او فضا را به عنوان ظرف تمام اشياء توصيف مي‌نمايد. ارسطو فضا را با ظرف قياس مي‌كند و آن را جايي خالي مي‌داند كه بايستي پيرامون آن بسته باشد تا بتواند وجود داشته باشد و در نتيجه براي آن نهايتي وجود دارد. در حقيقت براي ارسطو فضا محتواي يك ظرف بود.
    لوكريتوس (Lucretius) نيز با اتكاء به نظريات ارسطو ، از فضا با عنوان خلاء يادنمود. او مي‌گويد: همه كائنات بر دو چيز مبتني است: اجرام و خلاء، كه اين اجرام درخلاء مكاني مخصوص به خود را دارا بوده و در آن در حركت‌اند. در يونان و بطور كلي درعهد باستان دو نوع تعريف براي فضا مبتني بر دو گرايش فكري قابل بررسي است:
    تعريف افلاطوني كه فضا را همانند يك هستي ثابت و از بين نرفتني مي‌بيند كه هرچه بوجود آيد، داخل اين فضا جاي دارد. تعريف ارسطويي كه فضا رابه عنوان Topos يا مكان بيان مي‌كند و آن را جزئي از فضاي كلي‌تر مي‌داند كه محدوده آن با محدوده حجمي كه آن را در خود جاي داده است، تطابق دارد. تعريف افلاطون موفقيت بيشتري از تعريف ارسطو در طول تاريخ پيدا كرد و در دوره رنسانس با تعاريف نيوتن تكميل شد و به مفهوم فضاي سه‌بعدي و مطلق و متشكل از زمان و كالبدهايي كه آن را پرمي‌كنند، درآمد.
    جيوردانو برونو (Giordano Bruno): به عقيده او فضا از طريق آن چه در آن قرار دارد (جداره‌ها) ، درك مي‎شود و به فضاي پيرامون يا فضاي مابين تبديل مي‌گردد. فضا مجموعه‌اي است از روابط ميان اشياء و آن گونه كه ارسطو بيان داشته است، حتماً نمي‎بايست كه از همه سمت محصور و همواره نهايتي داشته باشد.
    در اواخر قرون وسطي و رنسانس ، مجدداً مفهوم فضا بر اساس اصول اقليدسي شكل گرفت. در عالم هنر ،جيوتو نقش مهمي را در تحول مفهوم فضا ايفا كرد، بطوري‌كه او با كاربرد پرسپكتيو برمبناي فضاي اقليدسي ، شيوه جديدي براي سازمان‎ دهي و ارائه فضا ايجاد كرد.»

    از لوکوربوزیه تا کولهاس

    « یکی از شخصیت های برجسته ی تحولات معماری سالهای اخیر و شکفتگی آن بعد از دو دهه آنارشیسم واپسگرای پست مدرنیستی و پیشتازی عقیم دیکانستراکتیویستی، رم کولهاس است.اما بین بازیگران اصلی ،وی جزو معدود معمارانی است که این تحولات را در بطن دستاوردهای نهضت مدرن جستجو کرده و کوشش نموده که پروژه ناتمام این نهضت را،در شرایطی کاملا متفاوت ،که مشخصه ی آن جهانی شدن و اقتصاد بازار آزاد است،به پیش ببرد.موضوعاتی که کولهاس با پیوستگی شایان توجه به آنها می پردازد،از یک واحد مسکونی تا شهر و و کلان شهر توسعه می یابند. برای او،معماری و شهر با هم عجین هستند.او به درستی معتقد است که بدون داشتن ایده ای از شهر،فعالیت در زمینه ی معماری،یک تجربه ناکامل باقی می ماند.پشتکاری که کولهاس برای طراحی و تحقق بخشیدن به پروژه هایش از خود نشان می دهد،در پرداختن به مباحث نظری و تئوریزه کردن آنها هم منعکس است.وی با استفاده از یک دستگاه تبلیغاتی کارا،که از مخلوقات خود اوست،طرح ها و افکارش را در سطح جهان اشاعه می دهد.با این خصوصیات،کولهاس را با چه کسی جز لوکوربوزیه می توان مقایسه کرد.هر دو معمار معتقدند که این مراکز تجمع انسان ها دچار بی نظمی و اغتشاش هستند.برای پاسخ دادن به این شکل،لوکوربوزیه به راه حل های ساده متوسل می شود،در صورتی که کولهاس شرایط موجود را پذیرفته و در برخی مواقع حتی به آنها دامن میزند. هر دو معمار از شهر تاریخی فاصله میگیرند.نقطه نظر لوکوربوزیه ایدئولوژیک است؛وی می گوید که شهرهای تاریخی نمی توانند به احتیاجات جسمی و روحی انسان های مدرن پاسخ گویند.اما رم کولهاس پراگماتیک تر است؛او معتقد است که با توجه به رشد تصاعدی جمعیت دنیا،شهر های گذشته بیش از حد کوچک هستند تا بتوانند برای سکنی گزیدن بین انسان ها تقسیم شوند.لوکوربوزیه به عصر ماشین تعلق دارد."بسوی یک معماری"،کتابی که در سال 1923 توسط لوکوربوزیه منتشر شده ،برخوردی انقلابی با معماری همزمان است.لوکوربوزیه در این کتاب با شور فراوان از شگفتی های صنعت صحبت می کند؛از استاندارد شدن،از اینکه بناها هم ،مانند سایر تولیدات صنعتی از جمله کشتی،هواپیما و اتومبیل،باید با استفاده از عناصر پیش ساخته تولید شوند.برای وی خانه"یک ماشین برای سکونت"است.کولهاس به عصرالکترونیک تعلق دارد.در یکی از موثرترین متن هایS.M.L.XL که تاریخ 1944را با خود حمل می کند،به تئوریزه کردن چیزی می پردازد که با عنوان "شهر عام"معرفی شده است. او معتقد است که بر عکس"شهر خاص"،که دارای هویتی تاریخی است،"شهر عام" بی ریشه است.در این واقعیت های در حال فرم گرفتن، بخش های وسیعی از زندگی شهری به Cyberspaceپیوسته اند.شهر عام دارای ساختاری فراکتال گونه است که از تکرار بی پایان یک مدول ساختاری ساده بوجود آمده است.برای بازسازی شهر عام،این امکان وجود دارد که از کوچک ترین عنصر آن که می تواند یک میز کامپیوتر،و یا حتی یک دیسکت باشد،شروع کرد.لوکوربوزیه در سال 1922 شهر آرمانی سه میلیون نفره ی خود را به نمایش گذاشت.در این شهر،که با استفاده از یک هندسه ی بسیار ساده،قرینگی کامل،و خیابان های مورب و عمود بر هم تهیه شده،ساختمان ها به سه دسته تقسیم شده اند:آسمانخراش های صلیبی شکل در مرکز،خانه های مسکونی شش طبقه ی دندانه ای در بخش میانی و بلوک های ویلایی در حاشیه.فضاهای سبز بین ساختمان ها و بلوک ها پخش شده اند.در ضمن پارک وسیعی بر حول محور اصلی،از خارج به داخل شهر،نفوذ می کند.لوکوربوزیه در سال 1925 برای اثبات قابلیت استفاده ی این طرح آرمانی،آن را در سایت مشخص،که مرکز پاریس باشد،پیاده کرد.در این طرح پیشنهادی که PLAN VOISIN نامیده شده،تمام بخش های تاریخی،بجز چند بنا از بن تخریب شده اند.کولهاس از زیبایی وحشتناک قرن بیستم اروپا صحبت می کند.او معتقد است که این زیبایی ناشی از یک و یا چند نظریه ی معماری که در طول زمان و بطور نامحسوس متحول شده باشند، نبوده؛بلکه حاصل فرم پذیری همزمان لایه های مختلفی هستند که در آن هر نظریه ی جدید، نظریه ی قبلی را رد کرده و آنچه براساس آن ساخته شده،متلاشی می کند.او معتقد است که برای دمیدن حیاتی نو به حرفه ی معماری و حفظ یک دید انتقادی،باید از واقعیت های در حال فرم گرفتن آگاه بود و آنها را با دقت تحت نظر قرار داده و تئوریزه کرد.و با توجه به اینکه مدرنیزه کردن شهرها در اروپا و آمریکا،بیشتر در نیمه اول قرن بیستم به اوج خود رسید،در صورتی که در سال های پایانی این قرن،ما شاهد همان اتفاق در خاور دور هستیم،در نتیجه ،با در کنار هم قرار دادن واقعیت اروپایی و اسیایی،غربی و شرقی، و با استفاده از تشابهات و نه اضداد،می توانیم به راه حل های مطلوبی دست یابیم.کولهاس به این نتیجه رسید که شهرهای امروزی یک واقعیت همگن را نمیسازند،همان گونه که در غرب میسر نشد،در شرق هم هیچ طرحی با اعتبار جهانی نمی تواند از عهده ی این کار برآید.

    لوکوربوزیه در سال 1926،پنج اصل یک معماری نوین را منتشر کرد.این اصول عبارتند از: خانه روی پیلوتی، باغ بام،پلان آزاد،پنجره در درازا و نمای آزاد.آنچه که در اینجا مورد نظر است،اصل سوم یعنی پلان آزاد است.لوکوربوزیه در تشریح این اصل گفته است:تاکنون پلان بـرده ی دیوارهای باربر بوده است. بدین ترتیب که طبقات ،از پایین تا بالا،مجبور بودند که مانند هم تکرار شوند.اما اکنون، با استفاده از تکنولوژی بتن مسلح،هنگام آن فرا رسیده است که پلان،آزاد شود تا ما بتوانیم با برخوردی منطقی،از هر سانتیمتر استفاده کنیم.این ایده در ویلاهای مختلف ،از جمله ویلاساوا،که بین سال های 31-1929 در پواسی ساخته شده است،به همراه دیگر اصول پنج گانه لوکوربوزیه ،بصورت یک بیانیه اجرا شده است. »(رئیسی،1387)«اساس شکل گیری هر فضایی وجود کلیه عناصر معماری از جمله کف( به عنوان بستر کارکردی)، دیوار(به عنوان عضو محدود کننده) و سقف( به عنوان عضو محفوظ کننده) می باشد. در واقع با تغییر پارامتری یا ماهوی هر کدام از عناصر فوق، ماهیت وجودی فضای معماری دچار تغییر و تبدیل می گردد.

    اصل پلان آزاد در واقع به مفهوم آزادی و عدم تمرکز و ایستایی در بستر کارکردی اشاره دارد که این تعریف شرایطی را مهیا می سازد که هر فضایی از انقباض ها و انبساط های افقی(در پلان) رها گردد و شرایطی را برای یکسان سازی فضایی در پلان، یا قابلیت ایجاد بستری همگن با ارزش گذاری مساوی فراهم آورد.

    در چنین پروژه هایی که در فضای هندسی اقلیدسی شکل می گیرد با هر سر شکنی می توان روابط فضایی کل پروژه را به صراحت دید و در چنین ساختار تک انگارانه ای، فرم محدود کننده فضاست و با ایجاد عناصر معماری، ساختار فضا به صورت هندسه ای قابل استنباط تعریف و مطرح می شود.

    مقوله فضا در تفکر لوکوربوزیسیسم، ایجاد ساختار فضایی صرفا کارکردی است. پس آنچه در این تعریف از معماری مورد بحث است باز گرداندن عناصر شکل دهنده هر ساختاری، برای ابتدایی ترین تعریف فضا، یعنی محدود کننده عملکرد است که بر اساس تفکر مدرنیسم است.»(امیری،1386)


    «آزادی پلان،یعنی آزادی فضا،کولهاس این آزادی را تا حد نهایی پیش می برد.در نظر او،نه تنها پلان،بلکه مقطع هم باید آزاد شود. و این چیزی است که در سه پروژه ی مهم(کتابخانه عمومی سیاتل،شهر موسیقی پورتو،ایستگاه مرکزی تلویزیون چین) تجربه می کند.نکته قابل توجه در این پروژه ها این است:که عملکردهای اصلی،بصورت فضاهای تهی با فرم های مختلف بین طبقات"حفاری"شده اند.و یا بجای بر هم انباشتن طبقات،هر طبقه با طبقه ی بالایی و پایینی،از طریق یک سطح سیال در ارتباط است.کولهاس بین سالهای 1993تا2003علاقه ی مفرطی به استفاده از چند وجهی های نامنظم از خود نشان می دهد.چنانچه در کتابخانه عمومی سیاتل دیده می شود.»(رئیسی،1387)

    «کتابخانه سیاتل یکی از کتابخانه‌هایی است که با بکارگیری بهترین تکنولوژی‌های موجود و جای دهی مناسب خدمات و لوازم و مدارک در طبقات مختلف طراحی شده و نمونه بسیار مناسبی برای بررسی می‌باشد. این ساختمان یازده طبقه دارد که بطور ویژه‌ای برای دریافت گواهی نقره‌ای ساختمان سبز ایالات متحده طراحی شده و با توجه به شکل به تفکیک خدمات در طبقات می‌توان محل خدمات و امکانات موجود در ساختمان را شناسایی کرد:

    طبقه p:پارکینگ

    طبقه ۱: مرکز کودکان- بخش دریافت کتب و مدارک با استفاده از سیستم تکنولوژی پیشرفته‌ی جابجایی کتب- تالار کنفرانس- بخش سواد و زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم و سایر زبانهای دنیا.


    طبقه 2:محل کارکنان و بررسی مدارک

    طبقه 3:سالن نشیمن دارای یک مغازه(برای فروش کتاب،لوح فشرده،نرم افزار و ...)، مناسب نوجوانان و مجموعه های داستانی،بخش کتابها و رسانه های جدید،بخش راهنمای مطالعه و بخش دسترسی برابر که لوازم سازگار با افراد معلول را فراهم نموده است.

    طبقه 4:محل اتاق های جلسات گروه های مختلف اجتماعی .که سالنی به رنگ قرمز دارد.

    طبقه ۵: مرکز ۱۴۵ سیستمی کامپیوتر، بخش خدمات مرجع، همچنین تأسیسات الکترونیکی نصب شده بالای میز مرجع که عنوان، موضوع و شماره مدارکی که یک ساعت قبل تصفیه حساب کرده‌اند را نشان می‌دهد.

    طبقات شش تا نه به مارپیچی از کتب اختصاص یافته که طبق یک طرح ابتکاری با شیبی ملایم ساخته شده و به موجب آن مجموعه‌ی کتب کتابخانه به ترتیب زیر چیده شده‌اند:

    طبقه ۶: اسناد دولتی، روزنامه‌ها، مجلات جاری

    طبقه ۷: مجلات راکد، و کتب مربوط به موضوعات علمی و تجاری

    طبقه ۸: کتب مربوط به موضوعات هنری و موسیقی و مجموعه لوح‌های فشرده موسیقی

    طبقه ۹: کتب مربوط به موضوعات تاریخی و جهانگردی، زندگینامه‌ها و شجره‌نامه‌ها و سالن نقشه‌ها

    طبقه ۱۰: سالن مطالعه، مجموعه‌ی آثار مربوط به تاریخ منطقه سیاتل و اتاق نویسندگان

    طبقه ۱۱: مدیریت و نیروی انسانی

    به علت اینکه سطح ارتفاع خیابانهای دو طرف ساختمان یکسان نیست، دو ورودی آن از یک طرف ساختمان وارد طبقه ۱ و از طرف دیگر کتابخانه وارد طبقه ۳ می‌شود. تقریباً تمامی طبقات از طریق پله برقی و آسانسور و راهروی پلکانی قابل دسترسی می‌باشند که برای افراد معلول یک حسن امکان دسترسی آسان را ایجاد کرده است و امکاناتی مثل تلفن عمومی،‌سرویس بهداشتی و دستگاه‌های آبسردکن در طبقات مختلف مستقر شده‌اند.

    در طراحی فضای کتابخانه بایستی با توجه به امکانات پیش‌بینی‌شده فضایی مناسب با یک طرح‌ریزی سنجیده، اختصاص یابد. یکی از تکنولوژی‌های قابل توجهی که در کتابخانه سیاتل مورد استفاده قرار گرفته سیستم اتوماتیک انتقال و دسته‌بندی کتب می‌باشد که جلوی اتلاف وقت حاصل از بررسی و دسته‌بندی کتب توسط کارکنان را می‌گیرد. همچنین تانک جمع‌آوری آب باران که گیاهان کاشته شده در ساختمان را از آن آبیاری می‌کنند و بخش جمع‌آوری و ذخیره و بازیافت مواد قابل بازیافت (اکثراً کاغذ)، نه تنها به اقتصاد منطقه کمک می‌کنند بلکه تا حد زیادی از میزان هزینه‌ها نیز می‌کاهند. نصب کنترل‌کننده‌های روشنایی اتوماتیک با کاهش آلودگی نور و سیستم‌های خنک‌کننده و تاسیسات تهویه هوای اتوماتیک در کاهش مصرف انرژی تأثیر قابل توجهی داشته‌اند. در کولرهای سیستم تهویه‌ی هوا نیز هیچ گازی که مبنای گاز گلخانه‌ای کلروفلوروکربن را داشته باشد وجود ندارد و در سیستم اطفا حریق نیز از هیچ نوع گاز هالوژنی استفاده نگردیده است.

    توجه به رنگ و نور در ساختمان کتابخانه از اهمیت زیادی برخوردار است و کتابخانه سیاتل نیز به خواص رنگ و نور توجه ویژه‌ای نموده. برای مثال در کتابخانه سیاتل که به دلیل داشتن ساختمانی شیشه‌ای از نور بهره کافی را دارد، برای کف، دیوارها و سقف تا حد زیادی از رنگ‌هایی استفاده شده که در طولانی مدت خسته کننده نیست. استفاده از تونالیته‌های مختلف رنگ کرمی در کف و ستونها و استفاده از رنگ سیاه در نیمه بالایی ستونها و سقف طبقات پایین حس آرامش و تمرکز خارق‌العاده‌ای را در محیط فراهم می‌آورد. انتخاب دکوراسیون مناسب و انعطاف‌پذیر ویژگی بارز این ساختمان است. همچنین بازی با رنگ در نقاط مختلف در موکت‌ها، کف‌پوش‌ها، مبلمان و سایر اشیا، زیبایی منحصر بفردی را در محیط کتابخانه پدید آورده‌است.» (علیپور حافظی و دیگران،1389)

    «کتاب خانه مرکزی سیاتل در تحلیل ریخت شناسانه اش حجمی است بی منطق و پیش بینی ناپذیر،مرکب از ریز تکه حجم های پس ماندی دزدیده یا به عاریت گرفته شده از حجم های کامل معنادار؛متین و عوام پسندی که بی هوا به هم چسبانده شده اند؛وصله پینه ایی منتج به هرز-حجمی متورم از تکه فضاهای پس ماندی و دورریز، بنای مبهم و شاید آیکنی بی برنامه، بی هدف و بی سیاست، درست به بزرگی انقلاب، محصول معماری فرانکن اشتاینی،بزرگ، بی مسئولیت و ضد امانیستی.پله برقی نامتعارف، استثنایی و سبز-زرد کتاب خانه که ضمن متصل کردن شش طبقه از کتابخانه، مارپیچ کتاب چهار طبقه ایی درون کتابخانه را نیز طی می کند، در کنار سالن نشیمن و سالن اجتماعات چند منظوره کتاب خانه، انضمام یا پیوست های شهری می باشند که باز هم معماری را پس زده به درون این حجم خودبسنده ی مستثنای از درون متورم راه یافته، تداوم فضاهای عمومی آزاد مجانی و در عین حال پناه دهنده شهری که سامانه برنامه ریزی معاصر با مستثناسازی شان به پس ماند و دوریز تبدیلشان کرده و سعی در زدودنشان دارد را مجددا از نو منطقه بندی می کند تا حتی درون این بنای متشکل از فضاهای فلد شده و روی هم تا خورده درون گرا نیز خط خروج در شمایل پارادکس مرزهای آزاد مقدس تداعی شود و فیزیک شمول گسسته خلق گردد.»(نگری،1995)

    «ارتفاع یک سازه بلند مرتبه مطلوب رم کولهاس نبود، آن چه برای او جذاب است هم زیستی مسالمت آمیز کلیت های متفاوت در یک ساختمان می باشد. »(کولهاس،1972)

    مفهوم فضا در کتابخانه سیاتل

    «کولهاس به دنبال شکل گیری راهی جدید برای یکپارچه سازی فضای اجتماعی و اقتصادی بود در حالی که این موضوع در معماری کاملا بی سابقه است.کار کولهاس ،با هندسه های خشک و بی روح و منطق تحکم آمیـ*ـزش،از بسیاری جهات یک معماری پر خطر است و نزدیکی فلسفی و هستی شناختیش را با خطر(حتی مجازی یا درک نشده) در تمام حوزه های فعالیت فرهنگی حفظ می کند.چیزی که در این وضعیت ها و فعالیت های مخاطره آمیز مشترک است،عجله ی ناگهانی و آمیختگی کامل عناصر فیزیکی مختلف موجود در جریان های متلاطم است که در کلیتی نظام یافته و محاسبه شده رخ می دهد و از هدایت برنامه ریزی شده و منطقی سر پیچی می کند.به عبارت ساده تر،فعالیت های پر خطر تمام بخش هایی را که بر روی هم اثر متقابل می گذارند،با یکدیگر درگیر می کنند و در نتیجه هر حرکت هر بخش،به شرایط کلیت مجموعه را تغییر می دهد.» «و مکانی به وجود خواهد آمد که در آن تک تک سطوح می توانند به عنوان بخشی از نمایش دیده شوند و به این ترتیب ،کل فضای ها قابل دستکاری و تغییر خواهد بود.و در بعضی از بخش ها حتی می توان دکور و سازه با هم تلفیق شوند که این مسئله باعث می شود دست طراح برای طراحی ساختمان باز گذاشته شود و ایجاد فضاهای بسیار متنوع را امکان پذیر سازد.»(کولهاس،1996 ،46)کولهاس در پروژه کتابخانه سیاتل می خواهد به مخاطب بگوید تو بهترین چشم ها را داری .این به آن معناست که باید روی همه عناصرتمرکز کند، و روی یک موضوع معطل نشود،با حس بینایی وارد فضا شود و دنبال تغییرات و سیالیت فضا بگردد، و سپس طوری به آن ها واکنش نشان دهد که انگار همواره خودش بخشی از مجموعه و قسمت موثری از آن، جریان ها بوده با دیدن افراد و فعالیت های آنها در طبقات متعدد نوعی حس شناور بودن به او القا می شود.

    نتیجه گیری:

    آنچه که در این پژوهش بررسی گردید مروری بر نحوه پیدایش فضای معماری و آشنایی با ایده رم کولهاس با موضعیت مقطع آزاد برای خلق فضای جدید در معماری معاصر بود.در این پژوهش سعی شد به مخاطب خود راهی را نشان دهد تا او در هنگام طراحی و خلق ایده دستش برای آفرینش یک شاهکار خلاقانه باز باشد.

    اهمیت تاثیرات بصری و انعطاف پذیری فضاهای معماری چنین الزامی را پیش می آورد که به مقوله مقطع آزاد به عنوان یک راه حل مهم در طراحی معماری توجه گردد. برای زیبایی بخشیدن به فضای معماری و گشودگی دیدها که با احساس مردم نیز سرو کار دارد،بی شک از طریق تجربه مکانی که فضا را به طور خاص به نمایش گذاشته امکان پذیر است.

    ظهور این سبک(مقطع آزاد) یک سری از مرزها را شکسته و ظهورش در ابعاد گسترده تر به نحوی باعث تغییراتی در روند زندگی ماشینی انسان ها خواهد شد.
    تجسم ما از فضا همان دیوار و، سقفی می باشد که اکنون با یکسری تغییرات شکل گرفته است.اما خلق این فضا چه از نظر فرمی با ساختار شکنی خود نه تنها به خوبی بیانگر زیباشناسی می باشد بلکه از نظر عملکردی به خوبی توانسته فضایی چند منظوره را به وجود بیاورد.

    در حس تعلیق به خوبی با بیننده ارتباط بر قرار می کند. و بیشتر حس حرکت کردن در یک مجموعه را نشان می دهد و برای بیننده خیلی جذاب هست. چون فکر می کند در داخل آن یک اتفاق مهم دارد می افتد.

    مسئله جذابیت فضا خود عاملی برای میزان بیشتر استفاده کننده از کتابخانه می باشد.

    منابع:

    امیری،پیمان،(1386)،”فضای آزاد”، مجله شارستان،فصلنامه فنی و مهندسی(معماری و شهرسازی)، شماره 17، 18،صص 20-22

    علیپور حافظی و دیگران،حامد،(۱۳۸۹)،بررسی تطبیقی معماری چند کتابخانه در سایر کشورهای جهان و تأثیر آن روی عطف » بررسی تطبیقی معماری چند کتابخانه در سایر کشورهای جهان و تأثیر آن روی خدمات کتابخانه خدمات کتابخانه،وب سایت، 1 اسفند 1390،
    کولهاس،رم،(1387)، رم کولهاس S.M.L.XL اس،ام،ال،ایکس ال،ترجمه:ایمان رئیسی، انتشارات خاک،تهران، چاپ دوم، ص279

    مونئو،رافائل،(1390)، اشتیاق تئوریک و استراتژی های طراحی در آثار هشت معمار معاصر، ترجمه:ایمان رئیسی و حسام عشقی صنعتی، انتشارات کسری، مشهد، چاپ اول، صص236-243

    کولهاس، رم، (1390)،رم کولهاس،گفتگو با دانشجویان، ترجمه ی :امیر حسین هاشمی، انتشارات افسون خیال، تهران، چاپ اول،ص93-112
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نظر دبیر تحریریه > آرش بصیرت "سردبیر اتووود"

    نگارش این مقاله بدون کمک بزرگوارانه سارا وایتینگ رئیس دانشکده معماری دانشگاه رایس در ارسال مقاله "تبِ شبکه" نوشته مارک ویگلی و لطف بی پایان ژنگجی لین برای ارسال مقاله "برج کپسولی ناکاگین؛ بازبینی آینده ی گذشته ی متاخر" امکان پذیر نبود، عنوان مقاله بر دو لایه ی معنایی تخنه در قامت مرجع واژه تکنیکون به عنوان منشا واژه تکنولوژی تاکید دارد، تخنه و اپیستمه هر دو بر شناخت تاکید دارند اما انکشافات حاکم بر تکنولوژی جدید بر تعارض موکد می شود تعارض بر طبیعت. برای اگاهی بیشتر ببینید مقاله پرسش از تکنولوژی نوشته مارتین هایدگر را با برگردانی از شاپور اعتماد که در شماره یک فصلنامه ارغنون زیر عنوان مجموعه فرهنگ و تکنولوژی به چاپ رسیده است.


    جنبش متابولیسم و زایش تکنوتوپیا؛ از اپیستمه تا تعـ*رض یا چگونه تکنولوژی از خود عبور کرد ـ بخش اول 1391/02/07


    نوشـــــــــــته ی :
    آرش بصیرت "سردبیر اتووود" -





    خــلـاصــــــــــــــه : متن در قسمت اول ریشه های فکری ظهور گرایش های انتقادی بر مدرنیسم و تاثیر ان ها بر معماری و شهرسازی را از نظر می گذراند



    558634710060763779420201216263774.jpg







    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    5Star.jpg


    تا کـنون 8 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات آرش بصیرت "سردبیر اتووود"


    dot.gif
    معماری رکود ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    معمار؛ محصول ایده ئُـــــــلُژیک یا روای غیر قابل اعتماد ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    گزارش اقلیت ـ اکثریت خاموش؛ ایا طراحی هنوز باشگاهی مردانه است ( طراحي داخلي )


    dot.gif
    غرفه گالری سرپنتین؛ طراحی در منطقه ممنوعه ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    از رئالیسم جادویی سیاه تا راپســـــــــودی سرخ ژان نوول؛ سیاست رنگ در گفت و گو با محیط ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    رم کولهاس و زیست پس ماندی شهرـ نشین ( شهر سازي )


    dot.gif
    رِم کول هاس؛ آیکـُـن[سندرم]امپراتوری ( شهر سازي )


    dot.gif
    فضاي اعتراض؛ وقتي سخن منطقه بندي شده است ( شهر سازي )


    dot.gif
    پالادیو؛ روحی نو در صورت بندی کلاسیک ( تاريخ معماري )


    dot.gif
    گزارش اقلیت ـ زنان باهاوس؛ روایتی ربوده شده ( آموزش معماري )


    "غیریت"، "استقلال فرهنگی"، "منطقهْ شمولی" در برابر جهانْ شمولی، تدقیق منزلت "انسان" در مواجه با هستی، "مرکز" و "محور"، این واژه ها و عبارات از چه زمانی و چرا وارد گفتمان رسمی معماری شدند؟ تاثیرشان بر سپهر عمومـــــــــــی معماری چه بود؟ ایا جریان های فکری برامده از این گفتمان توانستند به حدوث جنبش های معماری در مقیاس محلی یا منطقه ای بیانجامند؟ ایا معماری به ذات این ظرفیت را داشت یا دارد تا در قامتی تمام و کمال کمر به تبلور عینی گفتمان برامده از این مفاهیم بندد؟ برای پاسخ به پرسش های پیش امده باید دو جریان در دو حوزه مختلف را پی گرفت، نقطه تلاقی ان ها را یافت و پی ایندهای این تلاقی را ـ با تمرکز بر جنبش متابولیسم که منظور نظر این نوشتار است ـ تدقیق نمود، یکی از این جریان ها تحولات فکری ایست که می توان تحت شمول نقد مدرنیته صورت بندی شان کرد و دیگری وضعیت خود معماری مدرن است، به یاد داشته باشیم که این ناهمگنی و ناهمخوانیِ هم زمان میان گرایش های فکری مابعدِ مدرن و معماریِ مدرن محصول پس ماندگی تاریخی معماری است نسبت به تحولات فکری.

    برای پاسخ به پرسش های پیش امده باید به اتمسفر گفتمانی پس از جنگ دوم جهانی بازگشت، اواسط دهه پنجاه میلادی مصادف است با "روی گرداندن از تعهد اگزیستانسیل مورد توصیه سارتر و توجه به علمی جدید به نام ساختارگرایی. . . اصطلاح ساختارگرایی را انسان شناس فرانسوی کلود لـِـوی اِستـِـروس وضع کرد به منظور توصیف روش کاربرد ساختار زبان، عموما، در بررسی جامعه و خصوصا رسوم و اداب و اسطوره ها" (لیلا مارک، 1386: 209- 234) در شرایطی که انسان گرایی مارکسیستی تعهد اور سارتر بر پیش فرض ادراک عقلی حرکت های تاریخی استوار بود "لوی استروس در پرتو سنت جامعه شناسی فرانسه و کارهای میدانی خودش در حوزه انسان شناسی، جامعه را متشکله ای دانست محصول ساختار نسبتا پایدارِ روابط بین عناصر اجتماعی"(همان) بر قوام این تعریف این سئوال مطرح می شود که "اگر جامعه ذاتا ساختاری پایدار باشد که دگردیسی های ان را نتوان پیش بینی کرد، دیگر عرصه ای برای انسان باقی نمی ماند تا به اینده . . . خودش شکل دهد"(همان) البته او تکلیف خود را با این ترس در کتاب گرمسیریان اندوهگین مشخص کرده بود"جهان بدون نوع بشر اغاز شده است و بدون او به پایان خواهد رسید"(Strauss Levi, 1955:40)، اگر این گزاره را کنار گزاره هایی همچون "انسان شبان هستی است نه ســــــــــــــــــــــرور ان"( Heidegger Martin, 1946:245 ) از مارتین هایدگر که به سال 1946 در کتاب نامه ای درباره انسان گرایی اورده است و جمله پایانی کتاب نظم چیزها:"انسان اختراعی متاخر است که بزودی همچون چهره ای نقش شده بر ماسه ها ناپدید خواهد شد"(Foucault Michel, 1966:387) نوشته میشل فوکو بگذاریم و ان ها را با عبارت "انسان، اینده انسان استِ" ژان پل سارتر که به سال 1945 مطرح کرده بود مقایسه کنیم، خواهیم یافت این اتمسفر، در چرخشی عظیم، عمیقا، سویه ی "ضدانسان گرایی رادیکال" به خود گرفته است.

    مارتین هایدگر با تاکید بر این پیش فرض که "از زمان افلاطون، فلسفه غرب همواره به بعضی فرض های متافیزیکی نسنجیده درباره ماهیت انسان دامن زده که مسئله بنیادی هستی را پنهان داشته و خود انسان را در مرکز مخلوقات جای داده است"(لیلا مارک، 1386: 209- 234) و با شبهه افکندن بر "مفهوم انسان و احیانا رهانیدن ما [انسان ها] از ان"(همان)، "شکوفندگی خودبنیاد و مستقل ادمی که می بایست هدف همه کوشش ها و تلاش های او باشد"(همان) را عملا مورد تردید قرار داد؛ "اساسا دیگر روشن نبود که بتوان به عقل توسل جست.

    دیگر حتی نمی شد از انسان سخن گفت بی انکه ان واژه را در گیومه گذاشت. انسان[ــِـ در گیومه] نقطه ای شده بود که نیروهای مختلف اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و روانی، اتفاقا، در ان تلاقی داشتند."(همان) این فرایندِ عقلْ زدایی از تاریخ، جهانْ شمول زدایی از حقْ ویژه ی مردِ سفیدِ اروپایی، انسانْ مرکزْ زدایی از هستی و محورْزدایی از زبان عملا موجب شد "ریشه همه بلاهای زندگی مدرن ـ علم، تکنولوژی، سرمایه داری و کمونیسم ـ به این انسانْ شکلْ انگاریِ اولیه هستی "(همان) ختم شود، "شمول جهانی هرگونه حق و ارزش سیـاس*ـی در معرض شبهه قرار گیرد و اصولا انسانِ مدعی ان حقوق و ارزش ها زیر سئوال رود"(همان)، "هرانچه در جوامع غربی از مقبولیت عام بی بهره و در حاشیه فرهنگ بود، به جهات فلسفی توجیه و حتی تجلیل"(همان) شود، "همه تصورات جهانْ شمولی که اروپاییان مدعی پیروی از ان ها بودندـ عقل، علم، پیشرفت و دمکراسی لیبرال ـ سلاح های فرهنگی "(همان) و مختص فرهنگی خاص قلمداد شوند که "به منظور ربودن غیریت ان غیرِ غیرِ اروپایی ساخته و پرداخته شده اند"(همان) و نهایتا "با جای گرفتن انسان در شبکه ای از مناسبات [؛ ساختارها]. . . ثبات تصویر ما از ادمی زائل شود"(همان) و همه چیز در "خردْ ساختار"(همان)ها خلاصه آید.

    در این برهه از زمان که گفتمانی مبنی بر "غیریت"، "استقلال فرهنگی"، "منطقهْ شمولی" و بازتدقیق منزلت "انسان" در مواجه با هستی در حال شکل گیری بود بر معماری متاثر از مدرنیسم چه می رفت؟ برای پاسخ به این پرسش می توان با تدوینِ گستره نفوذ جغرافیایی این جنبش اغاز کنیم؛ "جنبش مدرن میان دو جنگ جهانی، بسختی پدیده ای جهانی تلقی می شد؛ این جنبش ویژگی حرکت فکری کشورهای خاصی در اروپای غربی، ایالات متحده و بعضی از بخشهای اتحاد جماهیر شوروی محسوب می گردید."(کرتیس ویلیام، 1382: 518) از حدود سال 1960 و پس از تعمیق تجارت جهانی بود که "معماری مدرن به بسیاری از نواحی دیگر دنیا راه یافت و انتقال سبک های معماری نسبت به گذشته با سرعت بیشتری صورت گرفت . . . در یک نگاه مقایسه ای می توان پی برد که اواخر دهه های چهل، پنجاه و شصت با تنوع گسترده ای در جنبش مدرن در مراکز اصلی ان ولی با ارزشگذاری بیشتر بر اصول بومی، متغیر و منطقه ای"(همان: 519) مواجه هستیم، البته باید اذعان داشت که این منطقهْ شمولی با مسائلی نیز همراه بود یکی انکه "آرکه تایپ ها در جغرافیای جدید تا چه اندازه متحول می گردند و تا چه اندازه تحت تاثیر بارزه های تقلیدی تعریف می شوند، مسئله ی بعد ارتباط این آرکه تایپ ها و قالب ها در بافت جدید بود. . . به عبارت دیگر کدام بخش از نمونه های اولیه باید حفظ می شدند و کدام بخش برای انطباق با اب و هوا، فرهنگ ها، عقاید، فناوری ها و سنت های معماری ای دیگرگون متحول می گردیدند، مسئله سوم مکمل مسئله اول بود؛ اگر ایده های خارجی نو پذیرفته شود، کدام شیوه قدیمی یا بومی باید کنار گذاشته شود؟"(همان)

    برای پاسخ به پرسش های پیش امده و از ان مهم تر یافت چگونگی حضور ان غیرِ غیرِ اروپایی در یک مقیاس جهانی صرفا می توان به شبکه ی منسجم معماران و تاریخ نگاری ان رجوع کرد، هر چند اینجا محور بحث برامده از نیاز به مسکن انبوه در جوامع صنعتی، نه معماری که شهرسازی است، پس از جنگ جهانی دوم صورت بندی دکترین شهری کاملا تحت شمول کنگره بین المللی معماری مدرن یا سیام قرار گرفت، مجمعی کاملا تخصصی که در سال 1928 بنیان گرفت و تا پیش از اغاز جنگ جهانی دوم پنج بار تشکیل شد، ساختمان سازی انبوه و شهرسازی دو حوزه اصلی تمرکز این کنگره و متخصصان حاضر در ان را تشکیل می دادند، اگرچه به گواه تاریخ کنگره پس از 1930 عمیقا تحت تاثیر ارا و افکار لوکوربوزیه[ii] و زیگفرید گیدیون[iii] قرار گرفت، تاثیری که عملا به نگارش منشور اتن به سال 1942 منتهی شد، مانیفستی شدیدا عقل باور و تحلیلْ مبنا، با تحریر چهار کارکرد عمده برای شهر: زندگی، کار، فراغت و جابه جایی، مانیفستی که رد لوکوربوزیه بر تار و پود ان تنیده بود.

    البته این رهیافت کارتزین و فرمال برای اعضای جوان تر سیام که پس از جنگ به این مجموعه پیوستند غیر قابل قبول بود و اینان تنها زمانی حاضر به حمایت از لوکوربوزیه شدند که او تا اندازه ای مواضع پیشینش را تعدیل کرد. ان ها متوجه این مهم شده بودند که "تجربه ساخت و ساز در مقیاس سترگ، قبل از همه، نارسایی الگوهای قبل را که محصول سال های بین دو جنگ و به ویژه سال های نخست پس از جنگ جهانی دوم بودند و به سبب مقاومت سرسختانه فرهنگ اکادمیک امکان نقدشان فراهم نیامده بود را اشکار کرد. مجادلات معماران در واپسین کنگره های سیام گواه این حقیقت است: معمارانی که بسیاری از مهمترین پروژه های دهه پنجاه را طراحی کردند و شاهد اجرای ان بودن، با اگاهی از نارسایی ایین نامه های منشور اتن کوشیدند قواعد جدیدی، منطبق بر واقعیت های متنوع و پیچیده مدرن، تدوین کنند."(بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1162) بروز این تعارض اشکار میان سنت های سیام و واقعیت های بیرون از ان موجب شد عملا در سال 1954 گروه هلندی دوُرْن مانیفستِ سیام را نفی کند، این گروه همزمان با نشست سیام به سال 1956 خود را تیم X نامید و در سال 1959 همزمان با یازدهمین اجلاس سیام ضمن اعلام انحلال مجمع، بنیان تیم 10 را اعلام کردند.

    تیم 10 متشکل از معمارانی بودند بیشتر تحت تاثیر ساختارگراهای هلندی ای هم چون آلدو ون ایک و آلیسون و پیتر اسمیتسُن. این تیم نه صرفا با مواضع متذکر در منشور اتن مخالفت داشت بلکه نوْعظمت گرایی را نیز مردود می دانست، از نظر اعضای تیم X، معماری باید به جای تلاش برای خلق نمادهایی بازنماینده ی اجتماع، ان هم در یک چارچوب عقل باورِ خشک، معماری را در قامت بیانی از خود اجتماع تحریر کند، برای ان ها معماری نه یک بازنمود فکور که زبانی بود مبنایی که در چارچوب ان فرم و معنا یکی می شدند، به هم می رسیدند و با هم گره می خوردند.

    جز اجتماعْ مبنایی و روانشناسیِ ادراکی که هر دو از مولفه های تیم X بودند نظریه سیستم ها نیز بخشی از ماتریس تدقیق این تیم در رهیافت طراحانه اش می باشد؛ نظریه ای مبتنی بر دو مفهوم خودْ تنظیمی و سیبرنتیک، نظریه ای که در ان جوامع همچون نظام های اطلاعاتی دیده می شوند و شهر و معماری در قامت ابزاری برای تغییر ریزْ محیط ها و تدقیقِ الگوهای رفتاری به کار می ایند.

    این تعلق خاطر در تیمX با یک چالش دیگر نیز عجین شد، چالشی حاصل از شکافِ میانِ کلیتِ حاکم بر جوامع هنرـ صنعتْ مبنا از یک سو و نگاه متاخر به سرمایه داری که در چارچوب ان دمکراسی، فردگرایی، کالایی و مصرفی شدن به واسطه کدهای از پیش معهود فرهنگی حمایت می شوند، از سوی دیگر.

    اما این روی کردها چگونه با مفاهیمی همچون بوم و منطقه گره خورد، واقعیت این است که "بیشتر کشورهای در حال توسعه تا دوره ی پس از جنگ تحت تاثیر جنبشهای مدرن قرار نگرفتند و بنابراین با نمونه های خالص سبک بین المللی روبه رو نشدند، بلکه با شیوه های تعدیل یافته تر و بعدی معماران مدرن انطباق یافتند؛ برای مثال هند، بیش از کارهای اولیه لوکوربوزیه، بشدت تحت تاثیر کارهای متاخر وی قرار گرفته بود، انچنان که چاندیگار دربردارنده نشانه های روشنی از انطباقی منطقه ای بود. طرح های لویی کان[iv] برای داکا به طور مشابه الگویی برای معماران هندی و پاکستانی بود، عملا، دوره پس از جنگ در اروپا با مقاومت های بسیار در مقابل جنبه های ناباروری سبک بین المللی مشخص گردید؛ برای مثال رویکرد به ویژگی بومی که جز جدایی ناپذیر کارهای التو، لوکوربوزیه و تیم 10 بود با توجه به سنت های محلی، شیوه انطباقی و انعطاف پذیرتری را ارائه کرد؛ این رویکرد در بسیاری از قسمتهای دیگر جهان نیز به ثمر نشست. (کرتیس ویلیام، 1382: 523)

    یکی از این کشورها ژاپن بود، این تطبیق پذیری با مدرنیسم در ژاپن انچنان قوی بود که تیم 10 علی رغم تمامی وجوه افتراق خود مخصوصا در مواجه با نوْ عظمت گرایی در 1959 از کنزو تانگه ـ مهمترین و تاثیرگذارترین معمار معاصر ژاپن ـ برای شرکت در اخرین کنفرانس سیام در اُتـِـرلو دعوت به عمل اورد، تا ان غیرِ غیرِ اروپایی نیز به سخن اید و از زبان معماریْ اروپاْ محورْزدایی گردد، انچه اروپایی ها را مشعوف ساخته بود، زبانِ معماری کنزو تانگه بود،زبانِ زیستیْ اطلاعاتی ای که کنزو تانگه از پروژه بندر توکیو به این سو اختیار کرد، زبانی در گرو تکنولوژی هایی که مبتنی بر زیست شناسی، تکنولوژی های ارتباطیْ اطلاعاتی وضع شده بود، اما این زبان عملا متاثر از دستیارانش بود: آراتا ایسوزاکی، کیشو کروکاوا و ساداوُ واتانابه؛ معمارانی که تعدادی شان بخشی از گروهی بودند که بعدها به جنبش متابولیسم شهرت یافت. گروهی که مانیفستش را با تصاویری از بسط ارگانیک سلولی در کنفرانس جهانی طراحی در توکیو ارائه داد. این گروه تمرکز نوشتاری اش را در تمامی دهه شصت به جد بر مفاهیمی هم چون زیست شناسی، هم زیستی، سیبرگ ها، علم سیبرنتیک و پروتز معطوف داشت. پروژه های ان ها به گونه ای ترسیم می شد که گویی سیستم هایی ظریفی اند متشکل از رشته ها و تارهای متقاطع ـ معماری در قامت یک چرخه زیستی.

    کنزو تانگه اولین پروژه های متابولیست ها(مارین سیتی و سل سیتیِ کیانوری کیکتاکه، طراحی شده به سال 1959 ؛ متشکل از "یک ساختارِ تام و تمام از شبکه های زیستی و مبتنی بر شبکه ای متحرک که در ان سازه های ثابت امکان رشد، مرگ و بازْرشد واحدهای ساختمانی را فراهم می اوردند) را در کنار کلانْ سازه های خودش در اجلاس اُتـِـرْلو، نمایش داد. اسمیتسون، در می 1960، تانگه را نیز به تیم 10 باقی مانده از اجلاس طراحی معماری اضافه کرد، در همان سال، در کنفرانس توکیو، متابولیست ها خود را با صحبت های تانگه، که در قامت پدر معنوی شان تعریف می شد، هم نوا نشان دادند و با مواضع اعلام شده از سوی لویی کان و اسمیتسون نیز همراهی کردند"( Mark Wigley, 2001: 88-122)، انها "پیشنهاد کردند حساب کلان سازه ها، از حساب ظرف های با مظروف معین (مانند سکونت، کار و غیره) جدا شود و بدان ها در قالب شبکه های فراساختار با نیازهای مختص خود و انعطاف پذیر در مقیاس خرد و قابل تغییر در طول زمان" (بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1153) نگاه شود، معماران جوان عملا با گفتمان در حال تحول تیم 10 همراه شدند. ماکی به اجلاس تیم 10 در سال 1960 دعوت شد و کُـرُکاوا در سال های 1962 و 66 به صحبت پیرامون شبکه ها پرداخت.

    اما معماری بومی ژاپن چگونه با مدرنیسم گره خورد؟ مروری بر پیشینه معماری ژاپنِ معاصرـ پس از قرن بیستم ـ نشان خواهد داد که مدرنیسم و مواجه با ان جدا از پست و بلندهایش عمقی درخور دارد، ویلیام کرتیس در کتاب معماری مدرن از 1900 این فرایند را اینگونه وصف می کند:

    ژاپن نمونه واقعی از کشورهایی بود که مجذوب اندیشه های معماری مدرن در غرب گردید. تاریخ دوگانه و دوسویه ژاپن در مورد نفوذ فرهنگی غرب دقیقا به مدتها پیش از ظهور حرکت مدرن در اروپا و امریکا برمی گردد. موزه هیوککان در توکیو که کاتایامو تویو در سال 1908 ان را طراحی کرد، کاری التقاطی بود که در ان سبک قرن هفدهم فرانسه با سبک پالادیو انگلیسی ترکیب شده بود. . . در سال 1909 معماری به نام چینتو ایتو، که مجذوب سبکهای کهن ژاپن و اسیای شرقی شده بود، بر ان بود که هر کشوری باید خود را از تاثیرات اروپایی رها سازد. . . او ادعا می کرد وقتی این قالب ها با روش های ساختمانی وارداتی ترکیب شوند، خود به خود زبان قالبیِ نویی پدید می اید. یک سال بعد یاشوکورا اتسوکا اظهار نمود که ژاپن باید نمونه های غربی را با کمال میل بپذیرد و در عین حال ان ها را با شرایط و وسایل ساخت و ساز محلی هماهنگ سازد. این دو معمار اساسا هدف واحدی داشتند و ان ایجاد سبک مدرن ویژه ی ژاپنی بود. در سال 1916 فرانک لوید رایت هــتل امپراتوری را در توکیو طراحی کرد. . . او مجذوب اصول طراحی ژاپنی شده بود، اما هتل سرشــــــار از اراستگی و شـــــــــگرد هنری وی بود . . . و نهایتا نفوذ محلی در ساخت ان بسیار محدود بود. . . به موازات از طریق نشریاتی مانند معماری بین الملل گرپیوس و گزارش های مفصلی درباره مکتب دِاستایل و نوشته های مندرج در مجله اسپریت نوا بتدریج معماری مدرن در ژاپن شناخته شد. . . معمارانی مانند برنو تات نزدیکی میان سادگی ظریف و اصول هندسی طراحی سنتی و رگه های ضروری در حرکت مدرن غرب را خاطر نشان کردند(کرتیس ویلیام، 1382: 530- 528)

    خانه معمار چک و اسلاویایی؛ انتونین ریموند در سال 1924، که حجم های ساده معبد وحدانیت فرانک لوید رایت[v] را تداعی می کرد، حضور کونیو مایاکاوا و یونزو ساکاکورا که از شاگردان لوکوربوزیه بودند و توانستند اصول نهفته معماری نو را به ارمغان اورند نیز مدرنیسم را در ژاپن پیش راند. "پس از 1937، که حکومت ژاپن سیاست استبداد ملی گرا پیش گرفت، این فعالیت ها یکباره قطع شد و جای خود را به نبش قبر فرم های سنتی داد." (بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1078)

    پس از جنگ و در اواخر دهه چهل با تحولات تدریجی، دموکراسی در زندگی ژاپنی دوباره نضج گرفت و در "محافل معماری بحث های مسمتری در مورد کارایی گرایش های نوگرایانه پیش از جنگ و امکان نوعی واقع گرایی اجتماعی در معماری مطرح شد" (کرتیس ویلیام، 1382: 531) در سال 1951 و با استقلال ژاپن از امریکا بار دیگر این نگرش پدید امد که سبک بین الملل باید اصلاح شود، "پس از 1950، ساختمان سازی با کمک هزینه دولتی و تخصیص پنج میلیارد یـِـن برای ساختن 80000 سرپناه، شتاب بیشتری گرفت. با اجرای برنامه بازسازی مشکل تلفیق عادت های اروپایی و ژاپنی در مقیاس وسیع مطرح شد. ولی مشکل انجا بود که به دلایل اقتصادی، خانه ها را در مجتمع های اشتراکی ساختند و در نتیجه ارتباط طبیعت و محل سکونت که محل سازه واره ی خانه سنتی بود قطع شد؛ در داخل این بناها معمولا مصالحه ای بین عادت های اروپایی و ژاپنی صورت می گرفت." (بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1078)

    حدوث این مصالحه اما در مقیاس شهر بی نهایت مشکل بود، شهر به سازه واره ای ناهمگن و دو زبانی تبدیل شده بود که با روح رنسانس اقتصادی و فرهنگی ژاپن هم سویی نداشت پس همان گونه که پیش تر امد پرسش اصلی بر محور بوم گرایی و شناخت کامل نحوه تحول آرکه تایپ های ژاپنی تعریف شد، به نظر می رسید باید به سمت شیوه ای حرکت می شد که به "نوعی انتزاع از نگرش های فضایی و ساختاری بومی و پیوند این اصول با تصورات اساسی مشابه در طراحی مدرن بود".(کرتیس ویلیام، 1382: 531) نوبورو کاوازو منطقه گرایی مدرن را با همین روی کرد مطرح کرد: "چگونگی ترکیب میراث مکان با انتظارات مدرن در میان معماران ژاپنی پس از جنگ که حس مشترکی نسبت به اصول مدرن طراحی داشتند."(همان) تفکر حاکم بر معماری ژاپن در دهه 1950 عملا کوششی برای " اتحاد بین ساختارهای چوبی سنتی ژاپن با فضای معماری نوین بود به نحوی که بتوان فضای داخلی و بیرونی را تفسیر کرد. می توان ان را نمونه ژاپنی تجزیه گرایی جدید و استعمار جدید رایج در اروپا به حساب اورد."(کوشالک ریچارد و استوارت دیوید بی، 1390: 31) با این روی کرد دهه 1950 را می توان پیش پرداختی دانست بر رنسانس معماری ژاپن، معمارانی همچون ساکوکورا، مائه کاوا و یاداما از جمله معمارانی بودند که با طراحی و ساخت اثاری همچون موزه هنر مدرن کاماکورا، بانک نیپتون سونگو توکیو و بیمارستان بازنشستگان، زمینه ساز "ظهور اثار پر سروصدا و مجادله برانگیز معماران دیگری شدند که بدیل های بدیع تری برای هرج و مرج سازه واره های فعلی شهرها داشتند، کنزو تانگه شاید مهمترین این ها باشد." (بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1078)

    کنزو تانگه از دو جنبه تفاوت های بنیادینی با پیشینیان خود داشت اول انکه نسبت به مدرنیسم در مقایسه با اسلاف خود از عصبیت کمتری برخوردار بود و دیگری بازگشت به عقبش بود برای یافت عناصر قابل تدقیق در صورت بندی نوینی که تحت شمــــــــــول نوْمنطقه گرایی[vi] صورت بندی می شد:

    "تانگه اولین معماری بود که در ژاپن، دلالت های پیوند ناهمگون سنت های اسیایی و اروپایی در چاندیگار را برای یافتن زبان نو در معماری یادبودی کشور خود اقتباس کرد. در حقیقت، در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت برج ها و مراکز شهری متعددی به صورت تلاش های خالصانه برای نشان دادن منظر میادین عمومی شهروندان در دموکراسیِ تازه پدید امد، تانگه تلاش کرد ضمن اجتناب از دلالت های مقتدرانه به نوعی ابرازگری یادبودی برامده از سنت های طراحی ژاپنی نیز دست یابد، ورزشگاه المپیک توکیو در سال 1964 نمودی از این گرایش است. . . اثری که در ان دوره فقط با اثار یورن اُتزِن، پی یر لوییجی نِــروی، فِــرای اتو و ارو سارینن قابل قیاس است، جدا از انکه در این بازه معماری مدرن ژاپنی در چارچوب منطقه گرایی نوین ارزیابی می شود." (کرتیس ویلیام، 1382: 532-534 )

    اثار معماری او در ژاپن به یک میزان موافق و مخالف دارد، اما شاید انچه او را در مقیاس جهانی معروف ساخت همان عنصری بود که پس از جنگ جهانی دوم تمامی معماران را به خود مشغول کرد؛ شهر، رهنمودهای شهرسازی او و دیگر همکارانش پس از 1959 بود که به واسطه فقدان پارادایم سترگ شهری مخاطب خود را یافت و به سرعت در میان متخصیصن این حوزه نفوذ کرد.

    همانگونه که پیش تر امد، در 1960، کنزو تانگه به همراه کامیا، ایسوزاکی، واتانابه و کـُـروکاوا، طرح جامع توکیو را تدارک دیدند "طراحان، حداقل جمعیت مورد نیاز مادرشهر را ده میلیون نفر با مسائل سازماندهی کاملا متفاوت از شهرهای سنتی ارزیابی کردند، چرا که مادرشهر نیاز به شبکه ترافیکی جدیدی دارد که بتواند با روگذرها و زیرگذرهای خود پاسخگوی ترافیک سنگین فزاینده باشد. از اینجا ایده خیابان محوری زاده شد . . . چارچوب مجهز و گسترده شبکه ترافیکی و کانال های تاسیسات، پروژه را غول اسا و پرهزینه ساخت ولی به زعم طراحان از زمره طرح های ناکجا ابادی نبود" (بـِـنه وُلو لئوناردو، 1384: 1084) طرح که "همان شور و هیجان طرح دانیل برنهام برای شیکاگو به سال 1909 و شهر معاصر لوکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوربوزیه به سال 1922 را برانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگیخت"(Lin Zhongjie, 2011:13-32) از تیرهای قائم غول پیکری که از اب بیرون امده بودند و تیرهای سازه ای بسیار بزرگ الحاقی و پلها که خانه ها ی مسکونی و دیگر تسهیلات شهری را پشتیبانی می کردند تشکیل شده بود "پیش افکند تانگه ویژگی نافذتر و کلان سازه ای داشت . . . البته به نظر می رسید تلاش تانگه برای ساده کردن و قالب بخشی به بی نظمی کثرتگرای صنعتی نو حاکی از مساله ای بزرگتر باشد؛ چگونه می توان مفهوم اجتماعی عمیقتر فرهنگ مصرفی در حال گسترش را یــــــــــــافت؟"(کرتیس ویلیام، 1382: 534)

    شاید به صورت کلی بتوان گفت ژاپن برای پاسخ پرسش پیشین، مبتنی بر روش های معماری ای که پشتیبان عقلانی ان تکنولوژی بود انگونه که آراتا ایسوزاکی اشاره می کند یک روی کرد پیش گرفت: "دست یافتن به انقلاب اجتماعی به وسیله تکنولوژی"(کوشالک ریچارد و استوارت دیوید بی، 1390: 31) این روی کرد بر این قوام که" تکنولوژیِ جامعه گریز، بی طرف نیز تلقی می شود، یعنی ابزاری است که استفاده مناسب یا نامناسب از ان، بستگی به انگیزه های جامعه دارد. . . به علاوه، اگر تکنولوژی از نظر اجتماعی بی طرف باشد و حق انتخاب های سیـاس*ـی به مردم بدهد، پس به چه دلیل منطقی می تواند مورد سوظن قرار گیرد؟" (وبستر فرانک و رابینز کوین، 1384: 108) برای یافت پاسخ پرسش هایش به رهیافت معمارانه ای احتیاج داشت که همچون اسلاف اروپایی اش صرفا بر قرار قواعد انتزاعی ترکیب فضایی یا فرم یا مفاهیم زیبایی شناسانه ی معماری سنتی ژاپنی قوام نیافته باشد، تلاش برای عبور از این صورت بندی در گروه متابولیست ها متبلور گردید، "گروهی که در دهه 1960 شکل گرفت و شامل منتقد معماری؛ نوبرو کاوازاو (1926 ـ2011 )، معمارانی همچون کیشو کـُـروکاوا (1934 ـ2007 )، ماساتو اُتاکا (1923 ـ ) فومیهیکو ماکی (1928 ـ ) و کیـُـنـُـری کـــیکـُــتاکه (1928 ـ ) و طراحی به نام کیوشی آوازَ(1929 ـ2009 ) می شد."(Suzuki Hiroyuki, 2002:150-157) ان ها تلاش داشتند "به دغدغه ها و نیازهای جامعه ای که صاحب رشد شدید اقتصادی و تکنولوژیک بود پاسخ دهند و بازتابی باشند از ان جامعه."(ملوین جرمی، 1389: 126)


    منابع:

    ـ بکولا ساندرا، 1387، هنر مدرنیسم، پاکباز رویین، فرهنگ معاصر، تهران

    ـ بنه ولو لئوناردو، 1389، تاریخ معماری مدرن، سادات افسری علی محمد، مرکز نشر دانشگاهی، تهران

    ـ دی کی چینگ فرانسیس، 1389، تاریخ معماری جهان، افضلی محمدرضا، انتشارات یزدا، تهران

    ـ رابینز کوین و وبستر فرانک، 1385، عصر فرهنگ فناورانه؛ از جامعه اطلاعاتی تا زندگی مجازی، داودی مهدی، انتشارات توسعه، تهران

    ـ کاپن دیوید اسمیت، 1388، مبانی نظری معماری غرب، یاران علی، اتنشارات شهیدی، تهران

    ـ کرتیس ویلیام جی ار، 1382، معماری مدرن از 1900، گودرزی مرتضی، انتشارات سمت، تهران

    ـ کوشلاک ریچارد و استورات دیوید بی، 1390، آراتا ایسوزاکی؛ چهار دهه معماری، بقایی پرهام و انصاری مجتبی و بمانیان محمدرضا، انتشارات کلهر، تهران

    ـ لیلا مارک، 1387، ژاک دریدا در وادی سیاست از کتاب فلسفه و جامعه و سیاست، فولادوند عزت الله، نشر ماهی، تهران: 209-233

    ـ ملوین جرمی، 1389، گرایش های معماری، فرید افشین فرزاد، انتشارات ابان، تهران

    ـ نسبیت کیت، 1386، نظریه های پسامدرن در معماری، شیرازی محمدرضا، نشر نی، تهران

    ـ ویریلیو پل، 1384، زمین در حضیض، نیک فرجام امید، فصلنامه حرفه: هنرمند، پاییز، شماره 13: 204-215


    -Suzuki Hiroyuki, 2002, Modernization and Tradition: The Case of Japanese Architecture, in Back From Utopia- The Challenge of the Modern Movement, Heneket Hubert-Jan & Heynen Hilde, 010 Publishers, Rotterdam: 150-158

    -D. Scott Felicity, 2007, Architecture or Techno-utopia-Politics After Modernism, The MIT Press, Cambridge, Massachusetts

    -Busbea Larry, 2007, Topologies-The Urban Utopia in France, 1960-70, The MIT Press, Cambridge, Massachusetts

    -Wigley Mark, 2001, Network Fever, Grey Room, No. 4 (Summer, 2001), pp. 82-122

    -LIN ZHONGJIE, 2011, Nakagin Capsule Tower-Revisiting the Future of the Recent Past, Journal of Architectural Education: pp. 13–32

    -Isozaki Arata, 1971, The City Demolisher, Inc. In Kükan he (Towards Space), Tokyo: Bijutsu Shuppansha, 1971:pp. 11–20

    -Young Iris Marion, 1990, Justice and the Politics of Difference, Princeton University Press

    -Serres Michel, 1982, The Parasite, Baltimore: Johns Hopkins University Press

    -Foucault Michel, 1970, The Order of Things, Vintage Books edition

    -Heidegger Martin, 1946, Letters On Humanism, trans. Frank A. Capuzzi, in Pathmarks, ed. William McNeill

    -Strauss Levi, 1955, Tristes Tropiques , 1973 English translation by John and Doreen Weightman, New York: Atheneu


    - The Congrès internationaux d'architecture moderneCIAM (International Congresses of Modern Architecture)

    [ii] - 1887- 1965، شارل ادوارد ژانره، معروف به لوکوربوزیه، معمار سوییسی تبارِ فرانسوی، وی شاید مهمترین مدرنیست در میان معماران و تاثیرگذار ترین معمار قرن بیستم باشد

    [iii] - 1888- 1968، تاریخ نگار و منتقد معماری سوییسی، مهمترین کتاب وی "فضا، زمان و معماری" بارها و بارها توسط ناشرین مختلف به فارسی برگردانده شده است.

    [iv] - 1901- 1974، معمار امریکایی، او از دل یک سنت تاریخ گرایی بی نهایت عمیق بیرون می اید، تاثیراتی که از بوم در طرح هایش اورده و نوع درکی که از زیبایی شناسی سازه ارائه داده در نوع خود بی نظیر است، وی را یکی از معمارانی می دانند که اولین افق های عبور از مدرنیسم و روی کشیدن در وضعیت مابعد مدرن را تحریر کرد.

    [v] - 1867- 1959، معمار امریکایی، وی به دلیل اشاعه نوعی نگاه ارگانیک در طراحی و تحریر یک بیان رمانتیک و درگیر بوم از معماری مدرن در تاریخ معماری جای گاه ویژه ای دارد.

    [vi] - New Regionalism، برای مطالعه بیشتر ببینید فصل هفتم کتاب ریشه های معماری مدرن نوشته کریستین نوربرگ شولتز را.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    جستجوی هویت مکان در سنگاپور 1391/01/28


    نوشـــــــــــته ی : بلیندا ییون



    برگــــــردانی از :
    ا م -


    خــلـاصــــــــــــــه : این مقاله در خصوص فعالیت اخیر کشور سنگاپور در مورد هویت مکانی است. رشد بالقوه ای برای درنظر گرفتن عقیده مردم عادی [در زمانی] که بخواهیم برنامه هایی برای ساخت محدوده های مرمتی داشته باشیم. کاربرد این مطالعه موردی در برنامه توسعه سنگاپور بوده که دربرگیرنده مراحل ساخت مکانهای مشترک [یا عمومی] و فعال نمودن مشارکت مردم در ساخت اینگونه فضاها می باشد. بخشی از فضا غنی سازی آن است. موقعیتی در زمان – مکان به طور خاص که بستری نه تنها برای اخذ نظریات متخصصین، بلکه [اخذ] نظریات افراد عامی از قبیل ساکنین و گروههای استفاده کنندگان، برای ساخت محدوده های مرمتی است.



    548634701626684981090201228164984.jpg







    توضیحات مترجم :
    مقاله ISI چاپ شده در Elsevier مي باشد . عمده بحث در خصوص ايجاد حس مكان و sense of place هست كه مبحثي نسبتا تازه در عرصه معماري است كه در اين مقاله ديدگاهي مرمتي ارايه شده اما عمده بحث حس مكان ايجاد هويت بخشي به يك مكان و حس تعلق به آن است. بر اساس نظریه رلف و نوربرگ شولز "هر مکان استعداد داشتن یک جایگاه یا روح مکانی را توصیف می کند که نه فقط ترسیم کننده پدیده هایی بصورت محض است، بلکه دارای ساختار و درآمیختگی معناهاست." این مسئله توسط تعداد زیادی از نویسندگان با زمینه های متفاوت بكار رفته و توسط بزرگاني چون لینچ و... پشتیبانی می شود که تاکید بر اهمیت هویت مکان برای خوب و انسانی بودن دارند. رشد این ديدگاه با استدلالی که پایه آن بروی یافته های تجربی است که از هویت مکان می باشد، بخشی از پروسه ادامه دار احساسات و نظارت شخصی است که متحول کننده احساس شخص می باشد. به سخن دیگر هویت مکان می تواند کمک کند که حس پایداری و اجتماعی فراهم گردیده، که این کمک ها سازنده و حفاظت کننده هویت است. بر اساس مشاهدات لانگ (1994) ساختمانهای قدیمی به ما حس تاریخی و ماندگاری می دهند. ما دوست داریم بدانیم نه فقط ما از کجاییم بلکه همچنین که چه موقع در آنجا هستیم و این " حال " وابسته به زمان گذشته و آینده دارد. فضا و زمان با یکدیگر دو بعد مهمی است که زندگی ما را تشکیل داده اند. هویت مکان بایست بارور کننده ریزساختار هویت خود که شامل شناختی درباره جهان فیزیکی در زندگی شخصی است.




    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    5Star.jpg


    تا کـنون 2 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات ا م


    dot.gif
    کالاتراوا؛ پرداختی نو از تندیس واره های شهری ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    تکه های ساده ـ تاریخ نگاری فشرده پردیس ایرانی ( شهر سازي )


    dot.gif
    نگاهی به طراحی معماری ایستگاه مترو دلف درهلند ( معماري محيط )


    dot.gif
    بررسي ايستگاه هوايي در ونكوور كانادا ( شهر سازي )


    چكيده:

    این مقاله در خصوص فعالیت اخیر کشور سنگاپور در مورد هویت مکانی است. رشد بالقوه ای برای درنظر گرفتن عقیده مردم عادی [در زمانی] که بخواهیم برنامه هایی برای ساخت محدوده های مرمتی داشته باشیم. کاربرد این مطالعه موردی در برنامه توسعه سنگاپور بوده که دربرگیرنده مراحل ساخت مکانهای مشترک [یا عمومی] و فعال نمودن مشارکت مردم در ساخت اینگونه فضاها می باشد.

    بخشی از فضا غنی سازی آن است. موقعیتی در زمان – مکان به طور خاص که بستری نه تنها برای اخذ نظریات متخصصین، بلکه [اخذ] نظریات افراد عامی از قبیل ساکنین و گروههای استفاده کنندگان، برای ساخت محدوده های مرمتی است.

    واژه هاي كليدي:

    هویت مکان، فرهنگ، مرمت، سنگاپور.


    1- مقدمه

    شهرهای زیادی وجود دارند که رشد فزاینده شان در مسابقه شهری، دنیا را دگرگون کرده است. [همسویی با] حرکت این جریان بزرگ شکل گیری شهر جهانی ، [دارا بودن] خصوصیتی بی همتا و مخصوص یک شهر، شانص بیشتری برای موفقیت را خواهد داشت. این [ مسئله] گرایش توجه بیشتری از قانونی [است] که میراث می تواند در توسعه شهر ایفا کند که آیا ساختهای پایدار و میراث گذشتگان، مشوق و سرمایه ای در صنعت میراث یا بازشناسی بافت بوده و میراث می تواند در تعیین هویت نقشی ایفا کندکه سبب ایجاد غرور در شهروندان و پرورش حس مالکیت اجتماعیآنها شود.

    مراقبت مشخصه های میراثی و [توام با آن] توسعه شهری نمی تواند اندیشه نامناسبی باشد. در اروپا، اتحادیه اروپا مشوقهایی برای ایده تجمیع میراث که میراث فیزیکی توام با توجیه اقتصادی و موضوعات اجتماعی را داشته باشد [وجود دارد]. در آسیا دولت سنگاپور، بازنویسی توسعه شهرها برای جمعیت 5.5 میلیون نفر با تاکیدی بیشتر بر هویت را آغاز نمود.

    در اواسط دهه 1980، بجای فقط تخریب و ساخت، اجبار بیشتری جهت تقویت و جمع آوری میراث گذشته با توسعه کنونی در سنگاپور انجام گرفت. عمده ترین نقطه عطف، لایحه 1989 است [که] برنامه ریزی اجرایی مصوبی است که اعتبار مرمت را [برای اجرای] طراحی محدوده های مرمتی،اجرای نیازمندیهای مرمتی و فرمولسازی راهبردی مرمت فراهم نمود. با ورود به مرمت شهری در یک مجموعه یا پیکر، مرمت در دستور کار برنامه ریزی قرار گرفت. از سپتامبر 1991 تعداد محدوده های شناخته شده به بیش از 20 [مورد] افزایش یافت که محدود زمینی به وسعت جمعا 751 هکتار را همچون بووی را تحت پوشش قرار می داد.

    در جاهایی که ساختمانهای تاریخی قرار دارند، سنگاپور را غنی و دارای منشایی چند آئینه نشان می دهد که برای نگاهداشت احساس بی همتا و میراث سنگاپور، هدف مرمت قرار گرفتند.

    جستجو برای یافتن ساختمانها و مکانهایی جهت مرمت آغاز شد. تنها سنگاپور، تاکید بر مرمت شهری و محلی کردن نبود. ایالت نیوساوتولز در استرالیا، در برنامه های محلی خود به اجرای برنامه ریزی محل های مکان پایه نزدیک شد. همچنین بسیاری از شهرهای اروپایی و آمریکایی. بر اساس مستنداتی که بوسیله کمیته لیوبل ارایه شده است این شهرها تاکیدکننده راه حل های محلی برای مسایل ملی هستند که بطور قطع [در نهایت] نیازهای شهر قابل سکونت، استراتژی های مکان پایه را محکوم می نماید.

    جهانی سازی ، احیا کننده ایده های محلی و مکان بنظر می رسد. برخی از محققین بخصوص جغرافیدانها، فعالیتهایی برای تشریح سازه و مرکزیت محلی و مکان محیط های[از قبل] ساخته شده دارند.مطابق نظر رلف (1976، صفحه 61) " محدوده قابل تشخیصی بین هویت های مکانی، و هر مکان هویت دار وجود ندارد که محتوایی منحصر بفرد داشته و نمونه ای از وابستگی ای باشد که بیان کننده حضور روح مکان در آنجاست.". هویت و سمبل ها و نشانه ها در محیط های ساخته شده و فرهنگ عمومی یک مکان، افزون حافظه جمعی و هویت محلی و مکانی را بازگو می کند.

    این دیگران را تشویق می کند که در تحلیل های برنامه ریزی، دوگانگی اقتصادی - فرهنگی در فرهنگ اقتصاد سیـاس*ـی، هویتها و مکانهای شهری را از نو طرح نمایند. هنوز هواداران این سیاست وجود دارند [که معتقدند] برنامه ریزی ها می بایستی مکان پایه باشند. در انگلستان برنامه ریزی مکان پایه بنظر می رسد در بخش عمومی مورد بحث قرار گرفته و همچون راه حلی بالقوه برای محرومیت زدایی جوامع عامیانه و ساختمانهای بزرگ عمومی بچشم می خورد. در دهه 1980 دولت استرالیا تحرکی در برنامه ریزی فرهنگ ایجاد کرد، بیان نمود که توسعه منابع فرهنگ محلی، همچون محلهای دارای هویت مکانی کیفیت زندگی بالا می برد .چنانکه لاندری بدون وارد شدن به جزئیات می گوید، هویت مکان فراتر از مرز برنامه ریزی است،[بلکه ایجاد] "شهر خلاق" می باشد.

    این توجه به هویت مکان و ساختمان محل مکانها، چشم اندازی را برای تکرار اهمیت مکان در شهرهای ما و تاکیدی دوباره جهت طراحی و برنامه ریزی شهری گشوده و پیشنهاد می کند که نیاز به تلفیق تفاوت و عدم تشابه[بودن درطراحی شهری است که]روحی تازه در شهر می دمد.این فوری ترین موضوع شهر در برنامه های شهری است. این مقاله نمونه آزمایشی است از فعالیت اخیر سنگاپور برای جستجوی هویت مکان می باشد. کاربرد این مطالعه موردی در برنامه توسعه سنگاپور، فعالیتی است که فرآیند ساخت مکانهای مشارکتی که در آنها مردم مشارکتی فعال در مرمت شهر داشته باشند، می باشد.در نگهداری مشخصه فرهنگ، همچون فعالیتهای جمعی، افزایش آگاهی، مرمت بدون فرآیند برنامه ریزی و قبول میراث گذشته همچون بخشی از برنامه عمومی خواهد بود.


    2- مکان مرمت شهری در سنگاپور

    در مقایسه با شهرهای آمریکا و اروپا، سنگاپور دارای تاریخ نسبتا کوتاهی است. سنگاپور مدرن در سال 1819 همچون یک بندر بازرگانی بریتانیایی برای توسعه سریع کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. فرصت ها برای کار در ،[این] بندر جدید توام با قحطی ، جنگ و بیکاری در کشورهای همسایه چین و هند به مهاجرت سریع و رشد جمعیت سنگاپور دامن زد. از یک دهکده کوچک ماهیگیری با کمتر از 150 نفر، سنگاپور به شهری مدرن با یک میلیون نفر در 1950 رشد پیدا کرد. در این فرآیند، ساختمانهای مستعمره نشین، انبارها، رستوران ها، فروشگاهها ، خانه های مسکونی ، نواحی قومی که به چشم انداز شهر با خانه های محلی[پوشیده شده] با سقف هایی از الوارچوبی و برگ نخل افزوده شده است . در سالهای گذشته استقلال، سنگاپور آگاهانه دوباره نیرو گرفتن اقتصاد تا وضعیت حاضر صنعتی سازی ملی با آرمان شهر جهانی بودن در اقتصاد جهانی.

    در این برنامه توسعه دوباره، بسیاری از ساختمانهای قدیمی و تاریخی و محدوده هایی که بسرعت تسلیم نیروی بظاهر قدرتمند مدرنیزه کردن شده بودند و آنجا بطور پیاپی برای ساخت و توسعه های جدید تخریب شده بودند. [شناسایی شدند]. به عنوان مثال خانه کلمن ( ساخته شده در 1829 و تخریب شده در 1962 )، هتل آدلفی ( ساخته شده در 1904، تخریب شده در 1980. این هتل مشهوری بود که در زمان استعمار توسط مردم تاسیس شده بود) و بسیاری خانه های تجاری در شهرچینی. نتایج اجتناب ناپذیر این چشم انداز: شهر مدرن بزرگی که در مقیاس و شکل بین المللی بزرگ و بزرگتر شده، بلکه همچنین ناشناخته رشد کرده، یکنواخت و دارای فقدان هویت بومی . این تغییرات بدون توجه ادامه نداشت بلکه با افزایش توسط جمعی از مشاهده کنندگان محلی و بین المللی پر رنگ تر می گردید. این همچنین دولت را به تفکری دوباره وادار کرد. خصوصا اینکه سنگاپور امید به شدن شهری جهانی بود، این پی آمد بینش عمیقی بود که توسط باهاتیر تشویق می شد. امروز بیش از 200 هزار سنگاپوری درخارج از کشور کار می کنند. و بیشتر از آن مکررا مسافرت می کنند،در سرزمینهای دور سر خود را بر زمین می گذارند و می خوابند، دیده هاشان از پنجر های اینجا را می نگارند ... این مردم می توانند تاثیرات جهانی را هضم کنند . امروز عامه دوست دارند که استارباک در کناره ها و مال های بزرگ پیاده درخشنده داشته باشند. آنها می خواهند سینمای مالتی پلکس دفاتر کاری شیشه ای و کرومی داشته باشند. اما اینها همه نشانه ای از شهری خارج از اندازه معمول است. اگر اینها فقط مشخصات چشم انداز ما باشد ما بایست فقط فرآیند ساختارهای نمونه ای آخر شهر ماک را بررسی کنیم. آنچه این شهر را بطور خاص سنگاپور می سازد، ناهمگونی و جدا بودن از بسیاری شهر های دیگر، ساختمانهای میراثی ماست.

    پرداختن به مرمت با موضوعات توسعه، ضرورتا یارای مقابله ندارد. آنچنانکه راسکین اشاره کرده است . محیط تاریخی توصیف حس مکان ما و مرجع عمده ما برای شناخت گذشته ماست. اخیرا ما مناظرین متون آمریکایی در خصوص بازسازی شهری هستیم .

    مناظر شهری و خانه های تجاری که .... خاطره ها .... خصوصیات طبیعی از قبیل .... خیابانها، ساختمانها و نمونه هایی از سکونت گاهها، قابی از زندگی مردم .... دهه بازسازی شهر و توسعه مجدد نوعی وحشیانه که توسط بسیاری از کمیته هایی که زمانی منظر شهری درهم کوبیده می شد ترویج می شد، اهمیت حافظه جمعی محو می نماید.

    درواقع با جرات ترین فرد، نخست وزیر سابق سنگاپور آقای اس . راجراتنام بود که اعلام کرد :

    ... ملیت باید حافظه ای داشته باشد که به او احساس پیوستگی ، تداوم و هویت بدهد. طولانی تر از گذشته، هشیاری ای فراتر از هویت ملی .... حس تاریخ مشترک که فراهم کننده و نگاهدارنده مردم با یکدیگر که آنها را از چهارگوشه زمین به یکدیگر متصل می کند.

    جهانگرایی مدرنیته برپا داشتن مرمت میراث را تجربه کرده است .با رشد نیاز به حفظ گذشته،[و] بیشتر در جهت دوام رشد اقتصادی جهت هویتی ملی گام برداشته است. میراث در محلی متفاوت برپایه قومی بودن ( چینی، هندی،مالایی و جوامع مینوریتی و اروپایی آسیایی وپرانکایی) بیان کرد [که] فعالیت ها، فضاها و سنت ها، نواحی و هویت مکان در سنگاپور را تعریف می کند. سمبلهای گوناگون و یادمانهای ساخته شده در محیط همچون نشانه های محلی بکار می آیند به قولی میراث ما در دستان ماست. اینها تاریخ ماست که بروی خشتی ،گچی چوبی و سنگی ضبط شده و گم کردن این سرمایه های معماری، به زعم خود پاک کردن بخشی از زندگی در تاریخ ما هستند. تاریخ و هویت سرزمینی هریک برای شهری شدنی سریع و کشوری جهانی شدن [به اندازه خود] مهمند چنانکه معاون نخست وزیر سنگاپور درسال 1998 گفته است.

    ما بخشی از شهرسازی بزرگ آسیایی هستیم و می بایستی به آن افتخار کنیم. ما نبایستی توسط غرب به تحلیل برویم و جامعه ای روشنفکرمابانه غربگرا شویم . ما بایستی ملیتی که یکتا چند نژاده و آسیایی باشیم با با اجتماعی که به فرهنگ گذشته خود و میراث خود افتخار می کند.

    خمیر مایه اصلی هویت و میراث در جهانی شدن دنیا دارای اهمیت بسیاری است. اینها محصولات مکانی مهمی در سنگاپور هستند کوشش می کنند کلانشهرهای مدرن را بسازند جایی که رمزگونگی و جاذبه مشهور آسیایی را دنبال کند. نمونه اقتصادی برای مرمت میراث در نتایج گزارش کارگروه ویژه توریسم [اینچنین] برجسته شده است،" جلب نمودن توریست ها به بازگشتن به سنگاپور ، شهر چینی و دیگر سایتهای تاریخی بایستی مورد مرمت قرار گرفته باشد. ". جستجو برای هویت شهروندان و مصلحت گرایی اقتصادی توریسم را محصول توسعه [قلمداد کرده و] قویا به تاکیدی جدید بر روی مرمت متقاعد شده اند. بدینوسیله از اواسط دهه 1980 این بزرگترین توصیفی است[که از] توسعه مرمت [شده است].

    در برنامه ریزی عملکردی 1989 اختیارات مرمت شهری بهبود بخشیده شد.، برنامه ریزی ملی و اعتبار مرمت، اعتبار توسعه مجدد شهری و در برابر سایر اعتباراتی که وابسته به این پروسه بودند و از آن سود می جستند به باروری و همخوانی طرح جامع مرمت سنگاپور [اختصاص یافت].این نخستین باری بود که چنین طرحی تهیه می شد، تصویب مرمت مکان در برنامه ریزی سنگاپور و آینده ساختمانهای تاریخی از دست رفته در بازسازی شهری و مدرنیزه کردن [امری بسیار]جالب بود. با این هدف خلق محل مکانهای که جدید بودند و با قدیمی ها در هم تابیده شده بودند [بایستی] پاسداری می شدند، [زیرا] نمایانگر هویت آسیایی سنگاپور بودند. این برنامه چهارچوبی را برای به کارگیری مرمت فراهم می کرد. برنامه ریزان شروع کردند به دقت جستجو کنند و بخوبی مورفولوژی تاریخی ساختمانها را مشخص نمایند و خیابانها هویت دار و باززنده سازی و بازیابی میراث را نه فقط در ساختمانهای خصوصی و سازه های آن، بلکه خیابانها یا همه محدودها [را شناسایی کنند].

    بدینوسیله در اوایل 1990 بسیاری از خانه های تجاری در محدوده تاریخی جهت تخریب یا شروع مرمت ضبط شدند. بطور خاص دستورالعمل بازگشت به نماهای گذشته ، دستورالعمل مرمت و راهنمای راهبری آموزش و بیمه ساختمانهایی که مالکانشان از سیاستهای مرمتی پیروی می کنند و[برخلاف] توافق [انجام شده در جهت]... اصالت نواحی تاریخی عمل نمی کنند. تلاش برای هویت محدود به طراحان نیست . مالکین ساختمانها تشویق شدند تحت مرمت اولیه ای توسط طرح مالکین خصوصی ( شروع در 1991) که داوطلب بودند و به ساختمانشان جهت مرمت معماری و تاریخی بهره تعلق می گرفت . به یاری مراحل مرمت، تصدیق دادن به مالکین ساختمان شامل چشم پوشی از هزینه توسعه ، اجازه پارکینگ ماشین و استفاده از هزینه های کمبود پارک ماشین ( در بسیاری از ساختمانهای قدیمی فضایی برای نیازهای پارکینگ مدرن ماشین ها فراهم نشده است ).

    مرمت همچون تمرینی در سنگاپور [آغاز گردید که] شامل ترکیب قوی ای از تغییرات و سازگاری به سمتی [متمایل گشت] که دریافتند توسعه محیط اطراف، اولی تر از باز زنده سازی کامل محدوده های قدیمی مرده [است] با این "عصیان تاریخی شیوه و مشخصه معماری ".



    [مسیری که] عموما جهت نزدیک شدن به گذشته انتخاب می شود، بایستی در حال حاضر انجام گیرد. نزدیکترین توجه، پرداختن به ایجاد پایه ای محکم برای مرمت است که منتقل کننده ابزاری سودمند برای محیط [بوده]، یکی این است که شهر نتواند در موقعیتی ایستا، ناخواسته بماند . همچون درگیر کردن اعتبار رییس اجرایی توسعه شهر، " ما نمی توانیم هر چیزی را در حال نگاهداریم . ساختمانهای ما نیاز به تر و خشک کردن و تغییر و نیازهای جدید هستند". هدف غایی، خلق شهری دینامیک، شاخص و با نشاط است. . با این دید ، مشخصه هویت، آگاهی کافی کلیدی ای همچون اعتماد به برنامه های توسعه بلند مدت کشور [و] بازنگری نخستین ایده های برنامه [سال] 2001 است.

    طراحی ساختمانها و محیطهای شهری برای مرمت نمودن، مسئله ای نیست . درونمایه دانش اینکه چه چیزی مرمت شود در ساختار، تاریخ و معنا ضرورت می یابد که استدلال می کند " نگاهداری چیزهای والا ضرورتی به زیبابودن یا تاریخ بلند و آشنابودن با آن ندارد، بلکه به عشق ورزیدن بدان آنهاست". برای بدست آوردن احساس نزدیکی به فضاهای شهری ، افزایش رویکرد برنامه ریزان به دربرگرفتن و لحاظ نمودن عقاید عامه برای ایجاد طرحهای محدوده های مرمتی است . فراهم کردن این روند برای شهروندان، بیان حافظه های مکانی آنهاست. و آیا مهم این است که به صدای آنها گوش دهیم؟


    3 – شکل پذیری حس مکان
    در تحقیقات روابط انسان با محیط، اثبات گردیده که برای گشایش حافظه مکانی و تجسم احساس بی همتای محلی بودن و حس مکان باید معماری ای،گیتاشناسی، و روانشناسی محیطی بوده باشد . بر اساس نظریه رلف و نوربرگ شولز "هر مکان استعداد داشتن یک جایگاه یا روح مکانی را توصیف می کند که نه فقط ترسیم کننده پدیده هایی بصورت محض است، بلکه دارای ساختار و درآمیختگی معناهاست." این [مسئله] توسط تعداد زیادی از نویسندگان با زمینه های متفاوت [بکار گرفته شده که] شامل لینچ و... پشتیبانی می شود که تاکید بر اهمیت هویت مکان برای خوب و انسانی بودن دارند. رشد این پرسپکتیو با استدلالی که پایه آن بروی یافته های تجربی است که از هویت مکان می باشد، بخشی از پروسه ادامه دار احساسات و نظارت شخصی است که متحول کننده احساس شخص می باشد. به سخن دیگر هویت مکان می تواند کمک کند که حس پایداری و اجتماعی فراهم گردیده، که این کمک ها سازنده و حفاظت کننده هویت است. بر اساس مشاهدات لانگ (1994) ساختمانهای قدیمی به ما حس تاریخی و ماندگاری می دهند. ما دوست داریم بدانیم نه فقط ما از کجاییم بلکه همچنین که چه موقع در آنجا هستیم و این " حال " وابسته به زمان گذشته و آینده دارد. فضا و زمان با یکدیگر دو بعد مهمی است که زندگی ما را تشکیل داده اند.

    هویت مکان بایست بارور کننده ریزساختار هویت خود که شامل شناختی درباره جهان فیزیکی در زندگی شخصی است. در هسته جهان فیزیکی، ادراکات ، محیط گذشته شخص ، شامل گذشته مکانی ، فضاها و این خصوصیت که در خدمت رضایت نیازهای بیولوژیکی، روانی، اجتماعی و فرهنگی شخص است.

    رضایت یکی از ابعاد تعلق مکانی یا دلبستگی است . برخی از نویسندگان درباره دلبستگی مکان که بسادگی ارزشهای شخصی یا هویت مکان ویژه را گسترده می کنند می دانند.چندین انسان گیتاشناس بطول تفسیر بروی برآیند منفی فقدان دلبستگی مکانی یا بی ریشگی و لامکانی [مطالبی گفته اند] . داشتن این حس بودن در محیطی خاص، طلسم گونه بودن بوسیله آنچه که درآنجا پیدا می کنیم و دریابیم بودنی مسرت بخش [را]، همه رفتارهای که احتمالا مستعد مراحلی است که کار بروی آنها به توسعه دلبستگی مکان می انجامد.

    بر طبق این دورنما، مردم، تجربه حس تعلق و دلبستگی یا دربرگیری جغرافیای محل مکانها را برای مدتی طولانی بدست می آورند. این مکانها معنای محل فضایی که معنای خاصی را نگاهداشته و اهمیتی برای شخص یا گروههایی از مردم دارد، مشخص می کند. اینها گیتاشناسی ، معماری و مفهوم ضمنی اجتماعی دارد. بر اساس گفته کانتر مکانها " پاسخ رابـ ـطه بین عملها، ایده ها و خصوصیات فیزیکی هستند". به سخن دیگر، برای دریافت کامل و ارزیابی مکانها، ما بایستی بدانیم :

    - چه رفتاری مربوط به آن بوده یا شاید پیش بینی که در این مکان خاص اتفاق افتاده

    - چه ویژگی فیزیکی ای در آنجا وجود دارد

    - و ارزیابی ایده هایی که مردم در این محیط در رفتار مردم نگاه داشته شده است.


    چنانکه کانتر می گوید: ایده هایی که مردم در مورد مکان دارند آنهایی است که خودشان آن را یافته اند. و کلید علمی سریعی است که قفل این پروسه را می گشاید و بوسیله آن [می توان] این مکانها را تحت تاثیر قرار داد. اینها بازنماهایی هستند که بروی هویت مرمت تاثیر داشته، بنابراین برای اتخاذ تصمیمات تامل کردن مهم است که [بتوان] مرمتی بودن چیزی را مشخص نمود. این تبعیت از جایی که پتانسیل مرمت نتواند بدون گزینش تحلیل شود، نه فقط روی عقیده و طرح متخصصین [تاثیر می گذارد] بلکه همچنین بروی عقیده مردم عادی از قبیل ساکنان، استفاده کنندگان و گروههای سهامداران [نیز تاثیر خواهد داشت].

    در پروسه برنامه ریزی، متدولوژی ساخت مکان، در ذات حساسیت ها و پیچیدگیهای مردم در آن مکان [نهفته است]. شیوه ها و روشهای مشارکت عمومی بخوبی در متون آرنستین آورده شده است. مشارکت عمومی نیاز به سرمایه های وقت و انرژی است اما این همچنین نخستین شیوه برای افزونی بهتر و تناسبی بین فرمهای ساخته شده و زندگی اجتماعی است. مشارکت اجازه می دهد که تصاویر و معانی مکانها توسعه ای از پایین به بالا داشته باشند. این پیشنهادها و تحرکات برای مشارکت عظیمتر و روندی بر پایه اجتماعی بودن، برای طراحی و توسعه مکانهاست که بر محور افزایش مالکیت محلی و سازگاری شهروندی می چرخد. عدم کفایت این قرارگیری، بسیار دور از حد تحمل خواهد شد که بیش از آن ساده تدقیق شده باشد و آن زمانی که شخص، بیگانه با روند ساخت مکان باشد.

    4- جستجو برای هویت
    سنگاپوردر سطح ملی، برنامه ریزی مکان پایه ای که بطور خاص، تاکید کشور را بروی آخرین برنامه توسعه بلند مدت ( طرح اولیه ) با بیشترین تمرکز بروی هویت مکان را داشته است. این چالش با خلق شهری در کلاس جهانی در قرن 21 رونق یافت که سنگاپور نه فقط محل کار بلکه خانه باشد. که شاهد آن بازنویسی خروجی طرح اولیه در سال 2001 بود.

    ما تصور شهری پویا با رونق مشاغل در میان آن که بتواند در فیلد جهانی خود را نگاه دارد ، شهری که نشان دهنده هویتی یکتا که قابل شناسایی توسط خود ما بوده و شهری فرح انگیز و با انرژی، پر جنب و جوش و سرگرم کننده باشد. ما می خواهیم مراکز جهانی تجارت باشیم میان هنر و فرهنگ و شهری جزیره ایی که جشن های مناطق گرم و پوشیده سبز و شهری که بازتاب هویت و تاریخ ما باشد.

    این نخستین زمانی است که تاکیدی بر هویت مکان همچون کلید اعتمادی بر توسعه شهری گردیده است . این تشدیدی با روند بزرگ شدن جهانی است که هویت مکان و میراث شهر است که با افزایش شناخت همچون کلیدی جهت بلوکهای ساختمانی برای اقتصادی خوب و اجتماعی با نشاط [عمل خواهد کرد]، چنانکه وزیر توسعه ملی سنگاپور اظهار کرده است.

    آینده شهر ما به سمت ماورای جلسات و نیازهای وابسته به عمل جوامع تجاری می رود. ما نیاز به ساختن باکیفیت مکانهای پرجنب و جوش هستیم . سنگاپوریان امروز می خواهند که شهری جذاب تر و زنده تر داشته باشند که این از بازتاب دریافت شده از تمرکز بر گروهها مقبول شده است که در تنظیم طرح اولیه 2001 بودند.

    این آگاهی، انتخابی [جز] بر اساس رهاسازی که بیشتر موضوع جهانی سازی، محلی گرایی، مسابقه درون شهری و نوسازی شهری که جمعیت 5.5 میلیونی در رشد اقتصاد پایدار و فراهم سازی کیفیت خوب برای زندگی [را دارا باشد را نداشت].در بازنگری طرح اولیه 2001 ، کل جمعیت بروی 5.5 میلیون تغییر کرد ( از 4 میلیون در نخستین برنامه 1970 ). با شکل 5.5 میلیون نفر وزیر توسعه ملی هشدار داد که این هدف ما یا بهینه کردن جمعیت نیست. این پاسخگو بودن شکلی که برنامه ریزان برپایه آن برنامه بلند مدت در سروکار داشتن با این سئوال " چه نوع از جمعیت سنگاپوردر دوره ای طولانی پشتیبانی مضاعف به ما می دهند که تا اینکه منابع ما بیش از موعد جای دیگری نرود ؟"ناگزیر خانه های بیشتری هستند که نیاز به خانه هایی جهت جمعیت بیشتر دارند. زمین بیشتر که محلی برای تجارت ، صنعت، حمل و نقل و همه زیرساختها و نیازهای خدماتی که با جمعیت بیشتر[بوجود می آید]. برنامه ریزان تخمین زدند که 16000 هکتار زمین مورد نیاز خواهد بود .

    بهرحال، سرزمین سنگاپور محدود به 660 کیلومتر مربع است . این اعتبار محاسبه شده، جهت احیای زمین می تواند در بهترین شرایط، 15 درصد زمین ( یا 12000 هکتار) برای توسعه [است که] این مقدار محدود از زمین می تواند احیا شود. نیاز زمین تشدید شده و در توسعه مجدد پر اهمیت بنظر می رسد. با نگاهی که به آینده می شود، با عنایتی که بطور جدی بروی کیفیت زندگی و فرهنگ مرمت و ایجاد اتصال بین آنها شده، وجود تنگنای برنامه ریزی ای که چگونه سنگاپور بایستی جستجو برای حس هویت [را در کنارمرمت انجام دهد] در حالی که در بهره گیری از زمین استفاده بهینه کند [را مشخص می نماید]. با ایجادگسترش و بازتاب بنیادین از گروههایی که حساس به هویت و میراث بنظر می رسند و با پشتیبانی مداوم آنها، [می توان] از میراث و مرمت برای سالهای متمادی [استفاده نمود] . آنها بدون شک منظری که در باره نیاز به حفظ و افزایش هویت مکان در طرح مقدماتی2001 نگاه داشته اند، مشوق اعتبارشان [جهت ادامه] کار خواهد بود.

    حفظ مشخصه های قدیمی / مرمت ، خصوصا اینها ارزش یادمانی داشته و عادت به باز بکار گیری ساختمانهای قدیمی [حائز اهمیت است].

    خروجی ساخت میراث ملی،[چیزی] شبیه سلامت و آموزش است. طرح مقدماتیبایستی تعداد بیشتری از ساخته های میراث و محدوده های طبیعی سنگاپور را تحت مرمت قراردهد ... مرمت بایستی نه فقط ساختمانها بلکه کلونی ها و دوره های اخیر را نیز در برگیرد بلکه همچنین بیشتر محدوده های توسعه یافته اخیر که غنای فرهنگی داشته و مشخص هستند [را نیز پوشش دهد].


    4-1 –نتیجه مراحل بررسی

    درطول ساخت طرح مقدماتی2001 ، بازتاب عمومی جمع آوری شده معانی چند منظوره ای شامل : رسانه ، محل اجتماع گروههای مباحثه و گفتگوهای عمومی برای دوره ای بیش از 10 ماه، در شکل (1) خلاصه شده است. کانون توجه گروهی که با تعداد 30 عضو و با پیشینه ای که از بخش خصوصی داشتند و همچنین گروههای مردمی و انیستیتوهای تخصصی، تاکید بیشتری بروی هویت در مقایسه با بکارگیری زمین داشتند.

    گروه جلسات زیادی تشکیل داد، بازدید از سایت و مباحثه با صاحبان صلاحیت به خوبی در بیش از 3.5 ماه انجام می شود، همه طرحهای انجام شده موجب ایجاد منظری متفاوت برای سهامداران، شامل عامه مردم [گردید].

    این نقطه عطف مهم در توسعه مرمت سنگاپور، فعال کردن مشارکت عمومی و شرکای مرمت میراث در روند برنامه ریزی شهری و این دو اساسا و اغلب این سئوال بحث انگیز را مطرح می کند: با چه چیزی یا چه کسی در گذشته سروکار داریم؟ و چه کسی در حال حاضر سروکار داریم ؟ چنانچه وزیر توسعه ملی بیان کرده است.

    در این بازنگری طرح اولیه ، ما تصمیم داشتیم که اطمینان حاصل کنیم سنگاپور این کوشش را ادامه می دهد، آرزوهای مردم برای آینده و ساخت خانه ای متمایز که ما بتوانیم تعریف کنیم و مردم بدان افتخار کنند.

    برقراری تعادل مناسب بین نیازها و ایده های هر سنگاپوری و مراقبت از منابع محدود ما که هیچگاه بازگشت پذیر نیستند. این که به چه علت ما خستگی ناپذیر در ماههای بسیاری برای جستجو بازتاب عمومی از گروههای رایزنی متفاوت و جداگانه [فعالیت] داشتیم و قبل از اینکه در طرح مقدماتی2001 کنار هم گذاشته شده باشد.

    جالبترین پی آمد تمرین های رایزنی، حجم پاسخ ها در این مراحل بود که توسط گروههای تمرکز کننده مشارکت، مشاهده گردیده بود.

    پروسه مشارکت عمومی بصورتی غیر موازی .... [شبکه] URA اجازه نشست مجددی جهت بحث عمومی را آغاز نمود. این کار تحمیلی نبود ( چنان که بنظر می آمد) یا پافشاری بروی چیزهایی که شنیده شدند و امکاناتی جهت پشتیبانی کلیه مصاحبه ها و مباحثه ها با اختیارات متفاوت ساخته شد ، همچنین این طرح مقدماتی چشم انداز بسیار خوبی ارایه داد.

    قریب به 300 نفر در فروم عمومی شرکت کردند و بروی گزارشهای گروههای تمرکز کننده و بازتاب عمومی که از طریق اینترنت دریافت شده بود، نمایشگاهها و دیگر بازتابهای کانالها در جهت دوره بازنگری طرح کار کردند. خلاصه این بازتاب ، تصمیم گیری و توصیه هایی شامل گزارش نهایی بروی تشدید فعالیت هویت و کاربرد زمین بیرون آمد.

    یکی از فراخوان های بازتابهای عمومی، برای گسترش مرمت آنسوی فرمهای ساخته شده بود که بخوبی فعالیت ها خود را آغاز کرد. آنها بر اجتماع و محصولات فرهنگی بسیار تاکید کرده و فرهنگ متفاوت سنگاپور، تحت نگهداری میراث فرهنگ محلی و هویت قرار گرفت. خلاصه اینکه توسط گروه تمرکز کننده روی تشدید فعالیت بروی کاربرد زمین هویت، تلاشهای مرمت حاضر روی یکی از بخش ها ( به عنوان مثال ، شهر چینی ) موفقیت بیشتری در مرمت و حفظ فیزیکی و اندکی از المانهای فرهنگی [بدست آورد که] نمونه بزرگی از تشریک مساعی و رایزنی با ساکنین محلی و سهامداران برای کمک به [پیدا کردن] المانهای هویت دار و هویت مکان در محدوده محل بود. این تاکید بر مرمت می باستی درباره اصالت، گوناگونی در منظر فیزیکی و تفاوتها یا شاخصه ها بود که شهر را بر سر این چالش متحول و برجسته می نماید.

    اعتبارات برنامه ریزی برای بازنگری برنامه ها و کنترل سیاست های توسعه ای بود که در حال حاضر بروی تعریض کاربردی جزیره و مشوقهایی برای ترویج همسان سازی منظر شهری است. دیگر پیشنهادها، نظراتی موافق در خصوص نیاز به نشانه ها و مشخصات طبیعی در سنگاپور بود. آنها خواستار جلوگیری از تخریب ساختمانها و نه فقط ایجاد پلاکهای خالی بلکه خواستار احیای آن برای هدایت طرحهای میراث که دربرگیرنده نشانه های اجتماعی است بودند. هنوز دیگر بازتابهایی از نیاز توسعه متمایل به هویت برای هر مجموعه مسکونی عمومی و جدید در شهر وجود دارد. استاندارد کردن و همسان سازی خانه های عمومی توسط اعتبارات خانه های عمومی در جهت سیاست تغییر عملکرد و بهسازی این قبیل بافتها بازتابهای بسیاری و توصیه های پذیرفته شده ای در طرح مقدماتی 2001 ضمیمه شده است:

    هویت نقش بسیار مهمی در سیمای مراحل برنامه ریزی ماایفا می کند. ما نگاه به مرمت بیشتر ساختمانها را در دستور کار، جهت حفظ مشخصه های موجود و حافظه مکانها قرار داده ایم . این پروسه ای است که بهرحال در آینده با اعتماد به پیاده سازی مرمت میراثی که هم اکنون در دست مطالعه است، افزایش خواهد یافت.


    4-2 – چالش پیش رو

    بسیاری از روزهای زندگی و مکانهای تجربه شده مشخص اند . سیاست هویت مکان نیاز به توسعه سیستم نیرومند معنای کیفیت مکان داشته و نزدیک شدن به ساخت مکان وابسته به نقطه نظرات گوناگون مرتبط با آن است که بتواند مکان را بوجود آورد. تا این هنگام این وضعیت را داشتیم و آخرین داوری در مورد اینکه که چه چیز باید مرمت شود بزرگ می نمود. مرمت در حالی سزاوار است که مشخص کننده مکانهای مشهوری برای غنای مکان و دلبستگی مردم به رشد استفاده روزانه از این مکانها را ارایه دهد . این مکانها توسط پروسه ارزیابی داخلی از بعد المان و فعالیت گروه تجمیع فرهنگ بررسی شده که " بسیار بغرنج و ناخوشایند است، این که ما اندیشه ای یکسان و تصادفی را در مکانهایی متفاوت ارایه دهیم." با وجود فرهنگ پیچیده، مکان می بایست وقوع معنای اجتماعی را فقط در زمانی که محلی بودن و عوارض طبیعی آن تائیدی بر مشخصه های ساکنین و ارایه خدمات برای آنها و سهولتی همگون با نیازهای آنها را با خود داشته باشد. به همین سادگی ، غنی شدن و هویت مکانها رها نشده و به زندگی ، حرکات و فعالیت های مردم متصل می شود. برای روشن شدن موضوع ما می توانیم به محدوده محلی تانجینگ کاتونگ نگاه کنیم.

    تاریخچه تانجینگ کاتونگ ریشه ای در اوایل قرن نوزدهم دارد که با توسعه کتان و نارگیل ، مزارع و متعاقب آن راه اندازی خانه های کنار دریا و بنگله های تعطیلاتی بوجود آمد. قبل و بعد از آخرین سالهای جنگ این محدوده رشد خود را همچنان متمول و در سطح بالاتری از متوسط یک حومه شهرادامه داد . خوراک نیازهای این متمولی مشهور را دوره گردها مغازه ها و فراهم کنندگان خدماتی بودند که در راههای اصلی در جنب و جوش بودند : راه کرانه شرقی و راه جوچیات در(شکل 2) . با دارایی این بازرگانان مغازه خانه هایی با دکوراسیون متنوع و جزئیات پر زرق و برق، خصوصا در دوره زمانی بین سالهای 1918 و 1930 ساخته شد ( شکل 3). این محدوده با فعالیت دورگردان و کانون سرگرمی در 1950 و 1960 شناخته شده و با محلی که جهت یک سوپرمارکت بود ( تای بون گان نخستین سوپرمارکتی بود که در محدوده کاتونگ قرار داشته که برنامه تلویزیونی (زمان تغییر [نام برنامه تلویزیونی] در 27 سپتامبر 1992) این را گزارش نمود که هر کس که به تای بو گان می آمد از وضعیت آن تاسف می خورد)، نانوایی ( خانه قرمز کاتونگ ) و اغذیه فروشی ( کاتونگ لاکسا و دیگر غذاهای محلی خاص ). این به اشتراک گذاری دانش است که بخشی از فرهنگ محلی و معنای مکان است. چنانچه توسط فوا و کونگ گزارش شده ، ... جاذبه سرنوشت کاتونگ اندکی به مغازه خانه ها در طول خیابان کرانه غربی و خیابان جوچانت دارد . برای بعضی این خانه مغازه ها، مظهری از مواد فرهنگی کاتونگ هستند. اینها احساس مردم را تقویت کرده برعکس تخریب آنها و ترویج به مرمت این ساختمانها آنها را به محیط پیرامونشان متصل می کند.


    تصرف چنین محدوده هایی و از این قبیل جاهای خاص، قلوب مردم و تاثیرات ناملموس دلبستگی به مکان را توسط ساکنین افزایش می دهد.

    حتی مکانهای معمولی، اینها دارای فعالیتی هستند که خالق تطور و تکمیل کننده معنای مکان بوده و این محدوده هایی مانند تانجونگ کاتونگ که روح مکان در معماری سمبولیک آنجا و ساختمانهای شخصی آن ( از قبیل نانوایی خانه قرمز کاتونگ ) به ریشه های فرهنگی و هویت مکان بصورتی تغییر ناپذیر گره خورده است ( شکل 4) . اینها بافتهای هستند که توسط آنها خاطره ها که اهمیت به جزء جزء آنها حافظه جمعی را و این احساس که " این مکان ماست " را می تواند با بسیاری از رنگها و جنب و جوش منظرشهر افزوده شده و برای ما بنیادی برای بازیابی پاسخ این سئوال پرسیده شده فراهم آورد.



    چرا این مواد بازیافت مکان در آنالیز اقتصاد جهانی، خصوصا تشکیل مکانی همچون شهرهای بزرگ دخالت دارند؟ بدلیل اینکه اینها به ما اجازه می دهند که کثرت اقتصاد و کار فرهنگ را ببینیم که چگونه اطلاعات اقتصادی جهانی از آن تفکیک می شود. این همچنین به ما اجازه می دهد که با بازیافت اشیای قابل لمس، پروسه های محلی شده که خروجی جهانی شدن است را داشته باشیم و به سبب دلایل چند فرهنگی بودن، شهرهای بزرگ را همچون بخشی از جهانی سازی دیده که خود چونان اقتصادی بین المللی عمل خواهد کرد.

    چالش بر سر شناخت و زنده نگاهداشتن مکانهای قدیمی و مشهور و تحکیم دهنده ویژه میراث وتداوم کیفیت مکان در یک کشور، توسعه شهر و چشم انداز آن را مشخص می کند. این نیاز به مرمت و موقعیت این مکانها است که " انفجار فضاها" در جهان جهانی شده را بالنده می نماید. اینها شهری هستند که یادبود اتصال به گذشته برای نسلهای آینده بشمار می روند. بقول وزیر توسعه ملی، سنگاپور جهانی تر خواهد شد با ساختمانهای قدیمی ، غنی در تاریخ و فرهنگ که نه تنها شهر ما مشخصه بیشتری داشته بلکه تغدیه کننده و یادآوری کننده ما به گذشته مان است و این قدردانی از سازنده هویت و فرهنگ ماست. با تخریب اینها ما بخشی از افسون و مشخصه سنگاپور را پاک خواهیم کرد. مرمت این محدوده های چشم انداز فرهنگ محلی ای را فراهم می کند که معماری و تاریخ و قدرت جادویی ای مطمئن برای بقا را در این اقلیم مدرن بارشد فزاینده فراموشی فرهنگی فراهم نموده و اتصالی به گذشته مطابق اصول اولیه معماری حال حاضر ایجاد خواهد کرد.این گواه قدرتمندی است که توصیه می کند تنها با تزئین مشخصه ها نمی توان به تنهایی پاسخگویی این کار بود. همچنین اغلب ما گذشته ای را به یاد می آوریم که دورنمای منظری خالی از زندگی بوده و با خاطره فرهنگ گم شده مان در ردپای پروژه توسعه مرمت تانجونگ پاگار شهر چینی سنگاپور، که خود دلیلی است دربرگیرنده چشم انداز منظری طراحی شده که نقشی از شکوه معماری گذشته را دارد و این رجحانی بر واقعیت مصالح بکاررفته در آن است. اینها بازیافت زیبایی از مغازه خانه ها هستند که مترادفی برای آن نیست ، مغازه خانه ای خاطرات شخصی. بیشترین ارزشیابی سریع در ادبیات مرمت ، هدایتی در منفعت صنعت توریسم و مرکزیتی است که رجحانی بر اصوات ساکنین محلی است.


    4- 3- سازوبرگ مشارکت در طرح جامع 2003 سنگاپور

    بازنگری طرح جامع مرحله بعدی در سیکل برنامه ریزی بازنگری طرح مقدماتی 2001 بود. طرح جامع ، طرح راهنمای کوتاه مدت توسعه است و بازنگری آن هر 5 سال یکبار با چارچوب بلند مدت طرح مقدماتی انجام می گیرد. این هدف برای ماه نوامبر 2003 منتشر شد، بازنگری طرح جامع 2003 بازتاب عمومی طرح اولیه و تمرکز و توجه بیشتری بر خروجی طرح هویت و فراهم کننده فرصت هایی برای مردم و مکانها بایگدیگر است. در جولای 2002 پیش نویس طرح هویت منتشر شد و در ابتدای مراحل رایزنی عمومی برای عامه داشت که به آنها این استراتژی گفته شد. عرصه برای رایزنی عمومی قبل از تسلیم پیش نویس طرح جامع بروی سه تمرین فعال گردید: خروجی مباحثات ، ایده های جدید و وارسی و تنظیم پیش نویس طرح جامع برای رایزنی عمومی آتی قبل از موافقت هیئت دولت. بازنگری طرح جامع 2003 قبل از ارایه پیش نویس در گسترده ترین سطح بکارگیری رایزنی بروی طرحهای مرمت، ، فعال گردید. این بکارگیری وسیع روشهای افزایش آگاهی و پذیرش خروجی میراث، همچون بخشی از دستورکار عمومی ،

    - گروههای موضوعی، سه گروه موضوعی متشکل از 17-22 عضو که هرکدام با پیش زمینه ای متفاوت و سازماندهی ( تخصصی، غیر دولتی و مشترک ) تاسیس شد تا ارزیابی معناداری فراهم کند که چگونه یک پیشنهاد می تواند بهبود دهنده و توصیه کننده خلق ایده های جدید و توصیه هایی برای استراتژی نوآوری برای این پیشنهاد فراهم کند. این ها پشتیبانی ایی برای منابعی برای هدایت بحث ها و برنامه ریزان ، سهامداران کلیدی و شهروندان بیش از 3 ماه ( 23 جولای تا 22 اکتبر 2003 )

    - مباحثات سهامداران با ساکنین محلی و چندین گروه دیگر شامل سازمانهای غیر دولتی و بخشهای دولتی دیگر برای جستجو این بازتاب و ...

    - تفاوت کانالهایی برای موافقت ها و بازتاب عمومی داده شده از عامه شامل 3 ماه نمایشگاه عریض عمومی ، ویژه مقالات هفتگی و قرعه کشی برخط

    تشویق جنبه های بازنگری طرح جامع 2003 تحرکی به سمتی بود که از طریق آن دولت عموما طرحها را تولید می کند . چنانچه وزیر ایالت برای فراخوان توسعه ملی در طول بازگشایی رایزنی عمومی و نمایشگاه روی پیش نویس طرح هویت در 23 جولای 2002 گفته است.

    بجای محاسبه مجدد چگونگی شکلی که بایستی مکان در طرحهای ما داشته باشد ما در حال حاضر نگاهمان بروی زمین است ... که می تواند افزون شود .

    یکی ارزیابی مشارکت کننده : اتصال مشارکت کننده عمومی و بخشهای خصوصی با اجتماع در هویت مکانها جهت مرمت و چگونگی مرمت آنها. مطابق این گزارش منتشر شده محلی، شلوغی بازگشتی ، بیشتر اطراف زمان نهار با نگاهی به طرح ، بازتاب حول این بود که مردم علاقمندند صدای آنها شنیده شود تا بتوانند موافقت خود را تقسیم کرده و با گفتمان بیان کنند. بیش از 2000 نفر از محدوده های مختلف و پیاده روندگان ، دانش آموزان ، متخصصین ، خانه دارها و دیگران بازتاب هایی که از طریق وب سایت ، نمایشگاه ،فروم و فرومهای مباحثه در 2 ماه گذشته از نمایشگاه دادند، شامل توافق بر سر افزایش سایتها ی تحت مرمت بود. این نمایانگر برانگیختگی عمومی و آرزوی نگاهداشت هویت مکان ، مشروعیت دادن و پشتیبانی طراحان پاسخی برای هویت مرمتی که به سنگاپوریان حس تعلق و ریشه داری می دهد . این همچنین منتشر کننده مناظر و صداهاست.

    هنگامی که پشتیبانی به اتفاق آرا جهت مرمت بوجود می آید، همراهی کمتری بروی این شیوه کار و نزدیک به آن وجود دارد. بیش از 64 درصد برای مرمت بخشهایی از ساختمانهای تاریخی و دارای قدمت اجازه توسعه این ساخته شده ها را می دهند . مابقی ترجیح می دهند داخل ساختمانها مرمت شود . آنها بهرحال بخشی که این کاربرد بایستی در کنار نیروی بازار با اکثریت 87 درصدی باشد و در جهت حفظ تجارت مطمئن و تجارت مشخص در محدوده های تاریخی صورت گیرد . مشخصه و هویت چند شهره سنگاپور، گروه تمرکز را بروی تشدید هویت کاربرد زمین که برای هویت، هویت مکان نامیده می شود در سطوح متفاوتی خروجی می دهد : ملی ، محلی و شخصی . بر اساس مشاهدات چندین پژوهشگر ، تصور مکان دارای ابعاد و معانی بسیاری است .

    برای شروع پنجاه محدوده دارای میراث غنی معماری، خیابان با رونق وزنده و منظر بی همتا که هویت آن بر اساس تعریض جزیره بود برای مباحثه گذاشته شد که : آیا ما می توانیم این تاریخ ، مشخصه و زندگی در جریان رشد را متحول کنیم ؟ اینها گروهی بودند که در چهار دسته بازتاب مشخصه های محلی بودند :

    - جهان جادویی قدیمی خانه مغازه ها: بالستیر، تانجونگ کوتانگ ، جلابیسار، جو چایت و راه کرانه شرقی

    - شهر روستاها و با فعالیت های نقطه ای : آنکاک بوکیت ، جلا لبن، دهکده تامسون و سایر محدوده ها

    - نوار جنوبی و روستاهای دامنه با اتمسفر آرامش بخش : جاده مرس ، محدوده روستای گیلمن و

    - نوار روستایی دریا: نقطه پاگول ، جزیره کونی ، روستای چانگی پسیر ریز و پولا یوبین

    این محدوده ها بعد از رایزنی آژانس های مختلف دولتی ،راهبران اجتماعی و سازمانهای غیر دولتی ، انتخاب گردید. پایه انتخاب شامل مشخصه های مکان از قبیل منظر خیابان منحصر بفرد، معماری جالب، تاریخ محلی و فعالیت غنی، است . محدوده های فهرست شده نهایی نشده اند اما در حال حاضر فرصت بزرگی جهت مشارکت عمومی وسیعی جهت ساخت مکان هستند. چنانچه مدیر اجرایی صاحب صلاحیت توسعه شهری اظهار داشته است : " ما می خواهیم بشنویم عامه ، اجتماع ریشه های سبز مردمی که چگونه در خیابان زندگی می کنند و می خواهیم سنگاپورچیزی بیش از خانه آنها باشد " . این اختیار شنیده می شود ، تضمین و کار مشارکت با عامه درخصوص کیفیت مکان و توسعه تشریک مساعی بسیاری از سهامداران در جهت سیاست توسعه و تسلیم آنان است . این جملاتی است که در بورشورهای نماشگاه توزیع شده است.

    ما نیازمند شما ( عامه) برای ایفای نقش در این بخش هستیم . لطفا دیدگاههایتان را به اشتراک بگذارید ، عقیده ها و دیدگاهها به تعریف طرحها کمک می کند . اساس آن بازتاب شماست ما می خواهیم توسعه را تعریف کنیم ..... طرح هویت فردار را .

    اجرای این ایده ها و امکانپذیر شدن آنها نیاز به اتصال مشارکت کننده گان عمومی و بخش های خصوصی با اجتماع است . این تنها فرصتی برای مشارکت اجتماع در روند ساخت مکان نیست .مطابق گفته وزیر " همه بازتاب عمومی اخذ شده که توسط نمایشگاه منطقه ای در نیمه سال 2003 جمع آوری شد، می بایستی در پیش نویس طرح جامع ملحق شود. به عموم بایستی مجال تعالی و بازتابی از آینده قبل از نهایی شدن طرح جامع و انتشار طرح جامع جدید 2003 داده شود" . پاسخ ممارست این رایزنی ورودی با ارزشی در پیش نویس طرح جامع 2003 و تلاش مرمت فراهم خواهد کرد.

    طرح هویت با مشارکت عامه پروسه بحث و پالایش سازنده وفاقی است که چارچوبی برای مشارکت ساخت مکان و تولید مکانی زنده و مجسم و متصل کننده احساسی بین مردم و ایجاد کنندگان آن بوده و مکانی است که توسط مردم دوست داشته شود . با دارا بودن این دلیل روشن از هویت، این طرح و روند مشارکت و مشارکت در ساخت مکان، طراحان جستجویی برای درک بهتر ضروریات خود مکانها و نگاهداری آنها که کاربردی بوده و معنای ساخت فضاهای شهری در این مکانها می باشند. از مزایای مشارکت برای تغییر شهر و گسترش بافت اجتماعی، جستجویی برای هویت منظر شهری و دادن این اجازه به مردم عادی به بازیگردانی و بدست آوردن حس واقعی تعلق و اندکی نزدیکتر، کارکردن با هم برای توسعه کیفیت زندگی برای همه است.

    5 – نتیجه گیری
    این مقاله خلاصه ای از خروجی [یک مطالعه موردی] و امکانسنجی هویت مکان و مرمت شهری است . مکان با سکونت مردم هویت می یابد،اندک ماندنی طولانی تر و اتصال به یک دیگری که سابقا متصل [بدان محیط] بوده است. آنها مکانهای سالمی هستند. آنها فراهم کننده فرصتها برای زندگی شهری و مهم برای سلامتی و آسایش زندگی مردم در شهر هستند. آنها تصویر قابل لمسی [با خود بهمراه] داشته که ما در آنجا داریم و وقتی که در آنجا هستیم.آنها فضاهای خالی نیستند، بلکه سرچشمه مشارکت فعال مردمی هستند. در مکانهای مردمی، باوجودیکه وابستگیهای جمعی و تشریک مساعی [در] محدودیت ها و ریسک ها که ناشی از عملکرد مردم می باشد، در یک رده همسان نمی گنجد،ما نمی توانیم ارزش مشارکت سازندگان مکان را نادیده بگیریم.

    مردم در یک جامعه در گروههای ناهمگون جلوه می نمایند که میزبان منافعی [هستند] که راهبری کننده عقاید پیچیده و خروجی چشم اندازهایی هستندکه می بایستی [آنها را ] شنیده و دریافت کنند. اینها پی آمد قدرتمندی از [سئوالاتی هستند] که برای آنها هنوز پاسخی وجود ندارد. آنها فراهم کننده درخواستی ناکافی و سازنده مکانیزمی هستند که با ریسک ها و محدودیت ها سروکار دارند.ادبیات بسیاری درباره استراتژیهایی برای مشارکت شامل کتاب راهنمای مشارکتUNDP به رشته تحریر درآمده است که متونی درباره اینکه چگونه این عمل موفقیت آمیز خواهد بود ،[وجود دارد] که نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.

    سنگاپور جستجو برای هویت در مرمت را بهرحال در زمره نخستین توسعه مشارکتی، در اختیارات مردمی قرارداده است. ترویج مشارکت، تجمیع بخشی از مراحل برنامه ریزی مرمت شهری می باشد. مردم علاقمند به مرمت و هویت، این منافع، نیازها و آرزوها [بوده و] بنابراین باید اجازه داده شوند که تائید شده و کلید تصمیم گیریها و عملکردها در هویت و هویت مکانها و مکانهای مرمتی گردند. همچنانکه باهاتیر ، برنامه ریز ملی مشارکت اشاره کرده است. فرآیندی که فرا راه تقاضای عوامل ناسازگار قراردارد، بسیار دقیق است... باب گفتگو ها باز بوده، بیش از قبل، حیاتی است که ما فصل جدیدی از مرمت را بگشاییم.

    مشارکت کنندگان ساخت مکان افزایش یافته اند و این شانص مساعدی بین فرمهای ساخته شده و زندگی اجتماعی پایدار و پشتیبان کننده ای را در آینده نوید می دهد. این یک استراتژی کلیدی در ساخت شهری متمایز است. به سخن دیگر، نه تنها [بایستی] یک پروژه موفق مرمت دارای آنالیزهای کیفی شهری اصیل و مختلف باشد، بلکه همچنین، دارای چشم انداز هویت مردمی که کیفیتهای بنیادین حس مکان و احساس محلی بودن [دارندرا با خود بهمراه] داشته باشد. این اصلاحات می طلبد که تلاش بیشتری در نحوه اداره و سیاست پرداختن به مکان صورت گرفته و نیاز به ترویج بیشتری دارد. همچنانکه هلی به آن تاکید ورزیده است.

    ... ظرفیت اداره کردن برای توزیع بهسازی ها برای طرز قرارگیری کیفی مکانها در کیفیت سیاست فرهنگ محلی . [احتمالا منظور نویسنده مقاله این است که نحوه برخورد حکومت برای توزیع منابع مالی جهت بهسازی مکانها، مکانهارا از نظر کیفی تحت تاثیر قرار می دهدو پرداختن به مکان ارتباط نزدیکی به نحوه برخورد سیاست فرهنگ محلی دارد .]. اگر خوب جمع بندی کرده باشیم، خوب زدوبند و اطلاع رسانی کرده باشیم و بتوانیم به سادگی توانسته باشیم جذب فرصت ها و افزایش شرایط محلی را به حرکت درآوریم و به عمل برسانیم... آنها ما را به سمت برنامه ریزی شهری برای ساخت مکانهابه ترویج ظرفیت بنیادین در سرزمینهایی [که توسط] جوامع سیـاس*ـی [اداره می شوند] برای درجریان قرار گرفتن فعالیتهای ساخت مکان [رهنمون خواهند کرد.].

    در سنگاپور، چیرگی مرمت و خط مشی هویت مکان و با درنظر گرفتن[شیوع] گستره سخن جهانی سازی و ایدئولوژی خاص سنگاپور، همچون وطن پشتیبانی شده است. مرکزیت در اینجا، اندیشه برای سنگاپور همچون دخول به وطنی گرامی است. اخیرا در پیش نویس اخیر کمیته بازسازی سنگاپور، بیشترین گفتگوهای عمومی اجتماعی سیـاس*ـی در سنگاپور، سیاست های فرهنگی، برنامه ها و تمرین ها، تاکیدی بر تلاش در جهت تقویت و توازن مرمت نشانه های میراث گذشته و مشخصه های طبیعی که تعریفی از منحصر بفرد بودن تجربیات سنگاپوریان و مردم ماست. [درج شده است.] ( انتشارات دولتی سنگاپور 12 جون 2003) تحول عمومی در هویت و باز زنده سازی سنگاپور و اشتراک گذاردن میراث، یکی از پیش بینی هایی است که در پیش نویس کلیدی پیشنهاد شده بر ای دخول به وطنی گرامی است.( این گزارش مورد تائید نخست وزیر دز جولای 2003 قرار گرفته است) . اساسا از اواخر 1980 وضع توسعه با یک زبان عمومی مبنی بر تاکید تحول عمومی، [و مشارکت مردمی] در فرآیند اداره و ساخت آن بر بسط همگانی بر این هدف که سنگاپور به شهری جهانی تبدیل شود، بوده است.

    سنگاپور با گشودن مکانهای بالقوه و [مشارکت مردمی در] آرمانهای جمعی، با تاکید بر افزایش مرمت شهری، همچون راهی به تقویت هویت شهر و ساخت کیفیت مکانها ، بازده مهمتری از برنامه های توسعه بدست می آورد. این فرآیند، عملی تضمین شده است که خواست [مشارکت] عمومی در هویتی است که مربوط به مردم در یک محدوده و منتج مباحثی است که چگونه ما می توانیم در نگاهداری یک محدوده تاریخی ،مشخصه و زندگی [ای برای مردم ایجاد کنیم که] همچون ادامه رشد و توسعه [بدان نگاه کنند] ایجاد کنیم. در مقابل، شهری که دارای تنوع فضاهای طراحی شده است، حس هویت، یکی از راههایی است که به شهروندان کنترل بیشتر و اتصال به فضاهای عمومی را می دهد[و مردم به ما می گویند: که] به ما درباره آن بگویید. که این فعالیتی است که فراهم کننده اندک [رفع نیازهای] روانشناختی بهینه مناسبی بین مردم و محیط فیزیکی آنها خواهد بود. این بازمانده ها بنظر می رسد ما را به ساخت مکانهایی بهتر که تحویل خواهیم داد، نزدیک می کند. آنچه روشن است اینکه هویت مکان، عنصر اولیه ای در ساخت مکانهایی است که مردم مایلند در آن سکنی گزینند،پیامدی که چالش شهرها در رشد فزاینده دنیای جهانی [ما] خواهد بود.

    مراجع و منابع :

    Agnew, J. A., & Duncan, J. S. (Eds.). (1989). The power of place: Bringing together geographical and sociological

    imaginations. Boston: Unwin Hyman.

    Altman, I., & Low, S. (Eds.). (1992). Place attachment. New York: Plenum Press.

    Arnstein, S. (1969). A ladder of citizen participation. Journal of the American Institute of Planners, 35(4), 216–224.

    Ashworth, G. J., & Turnbridge, J. E. (1990). The tourist historic city. London: Belhaven.

    Askew, M., & Logan, W. S. (1994). Cultural identity and urban change in Southeast Asia. Australia: Deakin University

    Press.

    Bachtiar, I. (2002). The conservation story in Skyline. Commemorative Edition 2002, Urban Redevelopment Authority,

    Singapore.

    Baum, S., Stimson, R., Mullins, P., & O’Conner, K. (2000). Welfare dependency in communities within Australia’s

    metropolitan regions. People and Place, 8(3), 28–37.

    Boey, Y. M. (1998). Urban conservation in Singapore. In B. Yuen (Ed.), Planning Singapore. Singapore Institute of

    Planners, Singapore.

    Brisbane, M., & Wood, J. (1996). A future for our past. Colchester: English Heritage.

    Buttimer, A. (1980). Social space and the planning of residential areas. In A. Buttimer, & D. Seamon (Eds.), The human

    experience of space and place. New York: St Martin’s Press.

    Canter, D. (1977). The psychology of place. London: Architectural Press.

    Davoudi, S. (1995). City challenge: The three way partnership. Planning Practice and Research, 10(2/4), 333–344.

    DUAP. (2001). Plan first: Review of plan making in NSW white paper. Department of Urban Affairs and Planning,

    Sydney.

    Duncan, J. S. (1990). The city as text. Cambridge: Cambridge University Press.

    Dunn, K. M., McGuirk, P. M., & Winchester, H. P. M. (1995). Place making: The social construction of Newcastle.

    Australian Geographical Studies, 33(2), 149–166.

    Edwards, N. (1990). The Singapore house and residential life 1819–1939. Singapore: Oxford University Press.

    Goh, C. T. (1988). Our national ethic, speeches: A bimonthly selection of ministerial speeches, vol. 12 (5). Singapore:

    Ministry of Communications and Information.

    Hayden, D. (1995). The power of place. Cambridge, MA: MIT Press.

    Healey, P. (1998). Building institutional capacity through collaborative approaches to urban planning. Environment and

    Planning A, 30, 1531–1546.

    Hewison, R. (1987). The heritage industry. London: Methuen.

    Huang, S., Teo, P., & Heng, H. M., (1995). Conserving the civic and cultural district: State policies and public opinion.

    In B. Yeoh, & L. Kong (Eds.), Portraits of places: History, community and identity in Singapore, Singapore, Times

    Editions.

    Jacobs, J. M. (1992). Cultures of the past and urban transformation. In K. Anderson, & F. Gale (Eds.), Inventing places.

    Melbourne: Longman.

    Jacobs, J. M., & Fincher, R. (Eds.). (1998). Cities of difference. New York: Guildford Press.

    Joshi, H. (2001). Is there a place for area-based initiatives? Environment and Planning A, 33, 1349–1352.

    Kearns, G., & Philo, C. (Eds.). (1993). Selling places: The city as cultural capital, past and present. Oxford: Pergamon

    Press.

    Keys, P. (1981). Conservation as an integral part of urban renewal. Planews: Journal of the Singapore Institute of

    Planners, 8, 39–49.

    Knight, R. V. (1989). City building in a global society. In R. V. Knight, & G. Gappert (Eds.), Cities in a global society.

    Newberry Park: Sage.

    Koolhaas, R., & Mau, B. (1995). SMLXL, 010 Publishers, Rotterdam.

    Kong, L., & Yeoh, B. (1994). Urban conservation in Singapore: A survey of state policies and popular attitudes. Urban

    Studies, 31(2), 247–265.

    Korpela, K. M. (1989). Place-identity as a product of environment self-regulation. Journal of Environmental

    Psychology, 9, 241–256.

    Landry, C. (2000). The creative city: A toolkit for urban innovators. London: Earthscan.

    ARTICLE IN PRESS

    B. Yuen / Habitat International 29 (2005) 197–214 213

    Lang, J. (1994). Urban design. USA: Wiley.

    Lee, K. L. (1988). The Singapore house: 1819–1942. Singapore: Times Editions.

    Lefebvre, H. (1979). Space social product and use value. In J. Freiberg (Ed.), Critical sociology. New York: Irvington

    Publishers.

    Ley, D., & Olds, K. (1988). Landscape as ‘spectacle’. Environment and Planning D, 6, 191–212.

    Liu, T. K. (1990). Singapore’s experience in conservation. Paper for international symposium on preservation and

    modernisation of historic cities in Beijing, China, 15–18 August.

    Lowenthal, D. (1979). Environmental perception: Preserving the past. Progress in Human Geography, 3, 550–559.

    Lowenthal, D. (1985). The past is a foreign country. Cambridge: Cambridge Press.

    Lynch, K. (1972). What time is this place?. Cambridge, MA: MIT Press.

    McDowell, L. (Ed.). (1997). Undoing place. New York: Wiley

    Norberg-Schulz, C. (1980). Genius loci. London: Academy Editions.

    Partners for Livable Communities. (2000). The livable city: Revitalizing urban communities. New York: McGraw-Hill

    Inc.

    Phua, R. Y. K., & Kong, L. (1995). Exploring local cultures: The construction and evolution of meaning and identity in

    Katong. In B. S. A. Yeoh, & L. Kong (Eds.), Portraits of places. Singapore: Times Editions.

    Proshanky, H. M., Fabian, A. K., & Kaminoff, R. (1983). Place-identity: Physical world socialisation of the self.

    Journal of Environmental Psychology, 3, 57–83.

    Rapoport, A. (1969). House form and culture. Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall.

    Relph, E. (1976). Place and placelessness. London: Pion.

    Ruskin, J. (1849). The seven lamps of architecture. Kent: George Allen.

    Sack, R. D. (1997). Homo geographicus: A framework of action awareness and moral concern. Baltimore: John Hopkins

    University Press.

    Sandercock, L. (1998). Towards cosmopolis. Chichester: Wiley.

    Sassen, S. (1999). Whose city is it. Globalisation and the formation of new claims. In A. F. Foo, & B. Yuen (Eds.),

    Sustainable cities in the 21st century. Singapore: National University of Singapore.

    Teo, S. E. (1996). Character and identity in Singapore new towns: Planner and resident perspectives. Habitat

    International, 20(2), 279–294.

    Teo, S. E., & Savage, V. (1991). Singapore landscape: A historical overview of housing image. In E. Chew, & E. Lee

    (Eds.), A history of Singapore. Oxford: Oxford University Press.

    The Committee of Heritage Report 1988, Singapore.

    Tuan, Y. F. (1980). Rootedness versus sense of place. Landscape, 24, 3–8.

    Turnbridge, J. E. (1984). Whose heritage to conserve. Canadian Geographer, 28, 171–180.

    UNDP. (1997). Empowering people: A guide to participation, United Nations.

    Urban Redevelopment Authority. (n.d.). A future with a past: Saving our heritage, URA, Singapore.

    URA-PMB. (1994). Our heritage is in our hands, Singapore.

    Urban Redevelopment Authority. (1988). A Manual for Chinatown Conservation Area, Singapore.

    Urban Redevelopment Authority. (2000). Concept plan review: Final report on identity versus intensive use of land,

    Singapore.

    Urban Redevelopment Authority. (2001). Concept Plan 2001, URA, Singapore.

    Urban Redevelopment Authority. (2002). Parks and waterbodies plan and identity plan public exhibition pamphlets.

    Vanneste, D. (Ed.). (1996). Space and place: Mirrors of social and cultural identities? Acta Geographica Lovaniensia,

    vol. 35. Belgium: Institute of Geography, Catholic University of Louvain.

    Wagner, P.L., & Mikesell, M. W. (Eds.). (1971). Readings in cultural geography. Chicago: University of Chicago Press.

    Wong, K. C., et al. (1984). Report of the tourism task force. Singapore: Ministry of Trade and Industry.

    Yeoh, B. S. A., & Lau, W. P. (1995). Historic district, contemporary meanings: Urban conservation and the creation

    and consumption of landscape spectacle in Tanjong Pagar. In B. S. A. Yeoh, & L. Kong (Eds.), Portraits of places.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ورزشگاهی که در انزوا افتاده.. 1391/01/20


    نوشـــــــــــته ی :
    لیلا سفیدگری -





    خــلـاصــــــــــــــه : سرنوشت یکی از بزرگترین ورزشگاه های ایران در خیابان هجرت



    Default.jpg







    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    4MidStar.jpg


    تا کـنون 3 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات لیلا سفیدگری



    همه فکر می کنند فقط انسانها هستند که گو شه گیر میشوند و در انزوا می افتد ولی اگر به اطرافمون دقت کنیم...

    وقتي از خيابان هجرت در جنوب‌شرق تهران رد مي‌شويم ورزشگاه بزرگي را مي‌بينيم كه با اسكلت پوششي كابلي قد علم كرده است. ورزشگاهي كه پنجمين ورزشگاه بزرگ ايران است و همدوره استاديوم مونيخ اما آن‌طور كه بايد و شايد از آن استفاده نمي‌شود. اين ورزشگاه در سال1346 توسط جهانگير درويش طراحي و در سال 1353 رسما افتتاح شده است.

    جهانگير درويش كجوري سيزدهم شهريورماه 1312 در ورامين متولد شد. دوره متوسطه را در دبيرستان البرز و هدف گذراند و دوره مقدماتي 2‌ساله‌ معماري را در سال 1334 در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به اتمام رساند. سپس جهت ادامه تحصيل در رشته‌ معماري به ايتاليا عزيمت كرد و در مقطع ارشد از دانشكده‌ معماري رم فارغ‌التحصيل شد و دكتراي خود را در سال 1341 در دانشگاه پلي‌تكنيك تورين به پايان رساند. جهانگير درويش در توضيح درباره ويژگي‌هاي سازه‌اي و معماري ورزشگاه می گوید: در طراحي ورزشگاه از محاسبات پيچيده‌اي استفاده شده كه در شرايط آن زمان كار بسيار سختي بود كه گمان مي‌كنم امروزه با داشتن امكانات طراحي و برنامه‌هاي كامپيوتري پيشرفته كار آساني باشد. استاديوم تختي بزرگ‌ترين دهانه سازه كابلي يك استاديوم ورزشي را دارد كه تا امروز ساخته شده. بعد از مطالعاتي كه درباره استاديوم مونيخ و كانادا داشتيم دريافتيم كه آن‌ها سازه چادري دارند .

    طراحي سازه اصلي بتني و سازه كابلي آن به ترتيب به شركتي فرانسوي و شركت‌هايي تحت‌نظارت جهانگير درويش واگذار شد. ورق‌هاي فولادي مورد استفاده در پيلون‌ها (دو ستون اصلي نگه‌دارنده كابل‌هاي سقف) در كشور فرانسه توليد شد، همكاري و ساخت قطعات سه‌متري پيلون‌ها در آلمان صورت گرفت و سرهم‌بندي و يكپارچه‌سازي آن‌ها در محل پروژه به انجام رسيد.

    درباره نور ورزشگاه از كنارروهاي سقف براي پروژكتورها استفاده شد كه امكان تميز كردن چراغ‌ها نيز با اين روش مقدور است؛ زيرا در بيشتر ورزشگاه‌ها نور را چند برابر مي‌كنند و تا مدت‌ها نيز امكان تميز كردن چراغ‌ها نيست اما در سيستم طراحي نور ورزشگاه تختي امكان تميز كردن چراغ‌ها فراهم است و نور در بهترين حالت ممكن و با بيشترين بازدهي ورزشگاه را روشن مي‌كند. در قسمت جايگاه مخصوص يك بالكن وجود دارد كه در آن زمان به تمام نقاط شهر تهران از شمال و جنوب و غرب ديد داشت. البته در حال حاضر اين ديد به دليل ساخت‌وسازهاي اطراف محدود شده است. ارتفاع سقف طوري طراحي شده است كه ساعت چهار بعدازظهر كل زمين را سايه در برمي‌گيرد، به دليل موقعيتي كه افسريه در طول سال دارد و بارندگي‌هاي آن مناطق، كانالي زيرزميني دور‌تا‌دور ورزشگاه را تا خيابان نيروي هوايي در برمي‌گيرد كه در نوع خود يك سيل‌گير بسيار خوب در داخل زمين است . او درباره موقعيت شهري پروژه هم افزود، اين پروژه در زمان خودش موقعيت بسيار خوبي داشت زيرا در كنار 2شاهراه اصلي شمال و جنوب بود كه به مجموعه مي‌رسيد ولي به‌علت شرايط فعلي و نوع توسعه شهري در اين قسمت شهر كه تحت‌تاثير خانه‌سازي‌هاي سازماني قرار گرفت ويژگي‌هاي موقعيتي ورزشگاه تغيير كرده است
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آموزش يك فرارشته و تاريخ؟! 1391/02/04


    نوشـــــــــــته ی :
    شادی عزیزی -





    خــلـاصــــــــــــــه : مدرسه معماری چگونه پديد آمد؟ آموزش آکادميک معماری به چه معناست؟ اين آموزش به دنيا چگونه می نگرد؟ و چه جهان بينی برای دانشجوی آن پديد می آورد؟ اينها سئوالاتی است که اين مقاله درپی آن است. در اين مقاله سير تاريخی تشکيل و توسعه مدارس معماری در غرب، جهان بينی آن مدارس و چگونگی آموزش معماری توسط آنان مورد بررسی قرار می گيرد و در انتها به دنبال مرور تناقضها و گوناگونيها در مدارس و آموزش معماری و بيان دو جهش مهم در تاريخ و در جامعه شناسی معماری با ورود به هزاره سوم، جهش سوم را ندا می دهد و سعی می نمايد از طريق روشن ساختن جنس آن جهش، اذهان معماران و مدرسان معماری را جهت حضور در هزاره سوم، هرچند اندک آماده سازد.



    554634707799592687080201239232684.jpg









    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    4MidStar.jpg


    تا کـنون 4 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات شادی عزیزی



    چکيده

    مدرسه معماری چگونه پديد آمد؟ آموزش آکادميک معماری به چه معناست؟ اين آموزش به دنيا چگونه می نگرد؟ و چه جهان بينی برای دانشجوی آن پديد می آورد؟ اينها سئوالاتی است که اين مقاله درپی آن است. در اين مقاله سير تاريخی تشکيل و توسعه مدارس معماری در غرب، جهان بينی آن مدارس و چگونگی آموزش معماری توسط آنان مورد بررسی قرار می گيرد و در انتها به دنبال مرور تناقضها و گوناگونيها در مدارس و آموزش معماری و بيان دو جهش مهم در تاريخ و در جامعه شناسی معماری با ورود به هزاره سوم، جهش سوم را ندا می دهد و سعی می نمايد از طريق روشن ساختن جنس آن جهش، اذهان معماران و مدرسان معماری را جهت حضور در هزاره سوم، هرچند اندک آماده سازد.


    واژگان کليدی :

    آموزش معماری، آموزش نظری، آموزش علمی، نيازهای جامعه، عصر صنعت، عصر اطلاعات، جامعه شناسی معماری، جزئی نگری، کلی نگری


    بحث

    بررسي مدارس معماري، اهداف، نگرش و برنامه‌هاي آنان در طول تاريخ به درك ماهيت رشته معماري و وظيفه‌اي كه در هر زمان از يك معمار طلب می گردد و نهايتاً در شناخت اهداف مترتب بر مدارس معماري در رهگذر زمان بسيار راهگشاست.

    چنانچه به تاريخ آموزش معماري در جهان غرب نظري بيافكنيد، خواهيد ديد كه عليرغم سرشت كاربردي حرفه معماري، در اواخر قرن اول پيش از ميلاد، تحصيلات معمار به حيطه نظري معماري تعلق داشته است. (Mahmoudi, 2007. 14)

    در زمان قبل از رنسانس هرچند شاهد آموزش رسمي رشته معماري نمي‌باشيد، اما آكادمي‌هايي نظير مدرسه فلسفه پلاتو به قول برودبنت از نخستين آكادمي‌هايي مي‌باشد كه از جنبه‌هاي نظري بر اين رشته اشاره داشته‌اند. به گونه‌اي كه پلاتو با يك ديد واقع‌گرايانه معماري را چنين وصف نموده است: يك خانه زماني دلپذير است كه صاحبخانه مي‌تواند در آن يك گوشه خلوت را در تمامي فصول يافته و همچنين بتواند از دارايي خود حمايت نمايد. البته شواهدي نيز دال بر حضور طراحي و ترسيم در فرآيند طراحي اثر معماري در آن زمان وجود دارد؛ که از آن جمله حدود 2000 ترسيم گوتيك. (Mahmoudi, 2001:15)

    در قرن 14 ميلادي است كه رجحان فرم بر نظريه ديده مي‌شود و منشأ آن نيز احياء ادبيات كلاسيك و فلسفه به وسيله دانته1 (1321-1265) و پترارچ2 (1474-1304) بوده است. از آن زمان است كه معماراني چون برونلسكي3 بدون توجه به نظريه سازنده و زيربناي فرم‌هاي كلاسيك به بازسازي هندسه آن فرم‌ها در ساخت‌هايش پرداختند و از آنجايي كه معماري يوناني تقريباً غيرقابل دسترس بود، مثال‌هايي از رم را مورد مطالعه قرار دادند. از آن طرف، برعكس برونلسكي كه در آثار خويش جز بهره‌گيري از هندسه عملي از هيچ پشتوانه نظري برخوردار نبود، در سال 1435 لئون باتيستا آلبرتي كه نويسنده فعال و همچنين محقق بزرگ بر روي مسائل پرسپكتيو و تناسبات بود، چنين اظهار داشت كه معماري متأثر از نظريه است.

    از سوی ديگر در سال 1460 آكادمي پلاتونيكا لورنز4 در فلورانس كه توسط لورنز مديچي تأسيس گرديد. مديچي به عنوان يك معمار اجرايي عليرغم مخالفت با آلبرتي و نظريات وي، با گذشت زمان به لزوم حضور نظريات وي پي برد. و در نتيجه نظريات آلبرتي پايه و اساس شكل‌گيري اين آكادمي گرديد. اين آكادمي خيلي زود جايگزينی مناسب براي آموزش تجربي معماري و هنر شد و شايان ذكر است كه لئوناردو داوينچي و ميكلانژ از فارغ التحصيلان اين آكادمي مي‌باشند. به احتمال بسيار زياد اين آكادمي و مدل‌هاي رنسانس و پست رنسانس مدارس معماري ايتاليا منبع الهام فرانسوي‌ها در تأسيس آكادمي فرانسايز5 در سال 1635 و سپس آكادمي رويال6 در سال 1671 به عنوان ريشه مدارس معماري و مفهوم آموزش معماري در حال حاضر گرديدند.

    پس از تأسيس آكادمي رويال معماري فرانسه بود كه استدلال و خردورزي يا به عبارتي عقلانيت پا به عرصه معماري نهاد كه بي‌شك بر آمده از انديشه خردگرايانه دكارت (1650-1596) بود و از آن زمان بود كه معماري از قيد «زيست جهان»7 رهايي يافت.

    و آنگاه هندسه، ملاك و معيار قرار گرفته و مشاركت انساني در امر معماري، به مسئله برداشت ذهني (سوبژ كتيو) و حسي معمار تنزل پيداكرد. مسئله‌اي كه هنوز هم معماران و معماري با آن درگير مي‌باشند. اين مدرسه صحنه مبارزه دو نگرش بود. اولين رويكرد مربوط به فرانسوا بلوندل عبارت بود از نظريه بهنجار تناسب و دومين رويكرد عبارت بود از رويكرد تجربي كه كلود پرو نماينده آن به حساب مي‌آمد. در رويكرد تجربي، انسان همچون ”لوح سپيده“ انگاشته مي‌شد و از اين جا بود كه نخستين تمايز جدي ميان احساس و انديشه كه برخاسته از دوگانه باوري سوژه و ابژه در فلسفه دكارت بود، به وقوع پيوست. (نوربرگ شولتس، 1381: 26)


    تا اينجا با يك مرور اجمالي بر تاريخ آموزش آكادميك معماري در غرب تا قرن 18 مي‌توان به حضور نگرش‌هاي متعدد در تعريف معماري و آموزش آن پي برد. آموزش مبتني بر نظريه است يا عمل؟ يا تلفيقي از هر دو مي‌باشد؟ فرم رجحان دارد يا نظريه؟ جايگاه خرد و احساس در آموزش معماري كجاست؟

    قبل از ورود به قرن 19، 20 جا دارد كه نظريه ويترويوس را در خصوص آموزش معماري بيان كرد. ويترويوس بر اين اعتقاد است كه معمار بايستي كه در تمام زمينه‌هاي آموزش مرتبط با محيط طبيعي، بستر اجتماعي، فرهنگي، سنن هنري و تكنولوژي ساختمان به شكل گسترده‌اي آموزش ببيند. همچنين پيشنهاد مي‌نمايد كه معماران با هندسه، علم حساب، علوم ديداري، تاريخ، فلسفه، موسيقي، پزشكي، قانون و ستاره‌شناسي نيز آشنايي داشته باشند. پس آيا مي‌توان چنين ادعا نمود كه ماهيت فرارشته‌اي معماري متعلق به قرن 20 نبوده بلكه جزء سرشت وجودي اين رشته است.

    بله ماهيت فرارشته‌اي معماري در تمامي اعصار خود را به‌گونه‌اي متناسب با آن زمان نشان مي‌دهد. اما در قرن بيستم مدارس معماري براي ارائه اين فرارشته چه تدابيري را اتخاذ نموده و چه زيرساخت‌هاي فكري را بناي كار خود قرار دادند.

    عليرغم آنكه مدرسه بوزار فرانسه از تلفيق چندين هنركده تشكيل شده و ارتباط آموزش معماري با رشته‌هايي مانند نقاشي و مجسمه‌سازي در نظام آن نهادينه گشته بود، با اين حال رويكرد اين مدرسه را مي‌توان به نوعي نخستين برخورد جزيي نگر در تاريخ آموزش معماري دانست. به عبارتي اين مدرسه از رويكرد ايده كلي8 به عنوان مبناي تمامي كارهاي خود بهره گرفت، كه اين ايده كلي هميشه در قالب فرم مطرح مي‌گشت. در نتيجه عملكرد اين مدرسه پاسخگوي ماهيت فرارشته‌اي معماري نبود و اين حركت جزئي نگر تا تأسيس مدرسه باوهاس در سال 1919، پس از جنگ جهاني اول به عنوان نخستين تأويل كلي نگر از معماري ادامه داشت. به نظر بنيانگذاران باوهاس محصول خلاقانه معماري در عين حال كه عملگرا است، مي‌بايست پاسخگوي نيازهاي متعدد فيزيكي، اجتماعي، فن‌آورانه و هنري باشد. كه اين نگرش خود نوعي جامع گرايي محسوس، درخور فرارشته‌اي چون معماري است. (آنتونيادس، 1381 ك 46)

    همچنين باتوجه به تأثير تحولات انقلاب صنعتي و سيطره مهندسان به تحولات معماري، ارتباط با صنعت موردتوجه قرار گرفت و از سوي ديگر گرايش به علوم انساني و مطالعه روابط انسان و محيط براي آفرينش معماري، پاسخگو، نيازهاي جسمي، روحي و رواني انسان افزايش يافت. كه اين تحولات منجر به تنوع گرايش‌هاي مدرسه باوهاس از هنرهاي تجسمي تا علوم انساني گرديد. تنوعي كه يك فرارشته طلب مي‌نمايد.

    اشاره به اين نكته حائز اهميت است كه عليرغم كوشش بسياري از معماران مدرن اوليه در توجه به ماهيت فرارشته‌اي معماري و بدست آوردن كليت در معماري، جنگ جهاني اول، بحران‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي اروپا و مصادف شدن اين اتفاقات با اظهارنظر فردي هانس مير، مدير مدرسه باوهاس كه معماري را «كاركرد ضربدر اقتصاد» تعريف نمود، جهت معماري مدرن و به عبارتي آموزش آن در اروپا دگرگون گشت و در اين مقطع بود كه فصلي جديدي از معماري و آموزش آن در آنسوي جهان با مهاجرت معماران سرشناس به آنجا شكل گرفت. آري آنجا ايالات متحد آمريكا بود.


    البته توسعه معماري در اروپا پس از جنگ جهاني دوم ادامه يافت ولي در جنگ جهاني اول و دوم گسست و توقف نه چندان بزرگ در اروپا ايجاد گرديد.

    پيش از ورود به ايالات متحده آمريكا و مرور تحولات و رخدادهاي به وقوع پيوسته در مدارس معماري آن، جا دارد كه به يك نقطه عطف بزرگ در اروپا اشاره شود. كه آن نقطه عطف كنفرانس اكسفورد در سال 1958 بود. در اواخر سال 1950 پس از ارزيابي بسياري از فضاها و محيط‌هاي ساخته شده، اين نتيجه حاصل گرديد كه همه چيز به نادرست شكل گرفته و مشكلات زيادي را به وجود آورده است. اين مسائل گروهي از روشنفكران ريبا9 را بر آن داشت كه در آوريل سال 1958 يك كنفرانس در آكسفورد برگزار نمايند.

    هدف مهم اين كنفرانس در گفته‌هاي سرسلي، مدير کنفرانس نهفته است: «تحقيق ابزاري است كه نظريه به وسيله آن رشد مي‌كند. تدريس بدون آن نمي‌تواند جهت داشته باشد و...». همچنين فقدان دانش «براي معمار مانع ايجاد كرده و او را در وضع نامساعد قرار مي‌دهد.، ...». در نتيجه لازم است كه معماران با مهندسين سازه، مكانيك و توليد، متخصصين مديريت و از آن طرف با جامعه‌شناسان، روانشناسان، فيزيكدان‌ها و فيزيولوژست‌ها مبادله اطلاعات نموده و در ارتباط باشند. (برادبنت، 1379: 46)

    اما در ايالات متحده آمريكا چه گذشت و معماري و آموزش آنها در صحنه حوادث آمريكا چه رويكردهايي را آغاز نمود و كدامين راهها را درنورديد؟.

    دانشكده‌هاي معماري آمريكا غالباً در دهه‌هاي ابتداي قرن 20 شكل گرفتند. كه اين امر تقريباً با مهاجرت بسياري از معماران معروف اروپايي به آن ديار مقارن بوده است. دانشكده‌هاي معماري آمريكا تا جنگ جهاني اول تحت تأثير مدل‌هاي اروپايي بودند ولي بعد از آن شخصيت خاص خود را يافتند.

    اما آموزش معماري در آمريكا چه ويژگي پيدا نمود كه به آن شخصيت مستقل آمريكايي اطلاق مي‌گردد. برخلاف دانشكده‌هاي معماري اروپا كه به‌گونه‌اي سنتي تكيه بر جنبه‌هاي نظري داشتند، مدارس معماري آمريكا از چهره‌ايي علمي- كاربري برخوردار بودند. محرك اين چره جديد چه بود؟.

    اولين دانشگاه‌هايي كه دانشكده‌ معماري تأسيس نمودند به ترتيب عبارت بودند از: انستيتو فناوري ماساچوست10 در سال 1865، دانشگاه ايلي نويز در سال 1867 و دانشگاه كرنل در سال 1871 . نكته مهم آنكه تأسيس اين دانشكده‌ها مقارن بود با تصويب قانون موريل در سال 1862 كه به منظور گسترش وسيع و مداوم آموزش عالي ازجمله آموزش رشته معماري توسط مجلس سنا تصويب گشت. در اين قانون آورده شده بود كه در برابر تخصيص زمين به دانشگاه‌هاي آمريكا توسط مجلس سنا، آموزش ”علمي- كاربردي“ به جوان‌هاي آمريكايي از آن دانشگاه‌ها مطالبه مي‌گشت. (نمازيان، 1384: 292) جالب آنكه اين رويكرد درست برعكس نگرش آموزش معماري در اروپا بود. زيرا در اروپاي آن زمان، آموزش معماري به روشني از تربيت حرفه‌اي جدا بود. پس آن ويژگي بارز دانشکده های معماری آمريکا، عبارت بود از آموزش علمي- كاربردي.


    در ابتداي قرن بيستم در بسياري از رشته‌هاي دانشگاهي همچنين در رشته معماري شاهد رشد و تغييرات بسياري در سطوح متفاوتي باشيد که آنها را می توان در قالب سه دسته كلي تقسيم نمود که عبارتند از:

    1- توسعه برنامه‌هاي آموزشي در جهت پوشش نيازهاي متعدد جامعه

    2- تنوع در آموزش معماري با تمركز بر توجه به فرد

    3- ايجاد رشته‌هاي وابسته مانند روانشناس معماري (محيط) در راستاي توجه به ماهيت فرارشته‌اي معماري

    همچنين در قرن بيستم با چندين نقطه عطف در آموزش معماري برخورد مي‌نماييد كه به ترتيب شرح داده مي‌شوند:

    1- سال 1912: تبديل دوره 4 ساله معماري به يك دوره 5 ساله توسط دانشگاه كرنل (با عنايت به دروس متعدد و حوزه وسيعي كه يك دانشجوي معماري مي‌بايست آموزش ببيند، دانشگاه كرنل دوره 4 ساله را به دوره 5 ساله تبدل نمود.)



    2- سال 1914: تأسيس دانشكده معماري دانشگاه اورگن11. تأكيد بر ارتباط معماري با رشته‌هاي هنري و تأكيد بسيار بر فراگيري فردي دانشجويان و در نتيجه عدم رقابت آنان از اهداف آن دانشکده بود.


    3- سال 1948:

    الف- والتر گروپيوس در سال 1936 پس از بسته شدن مدرسه باهاوس توسط نازي‌ها در سال 1933 به آمريكا مهاجرت نمود و از سال 1938 تا 1954 مديريت دانشكده معماري دانشگاه هاروارد را برعهده گرفت. در سال قبل از مديريت گروپيوس، دانشگاه‌ هاروارد، سه حوزه معماري، طراحي محيط و طراحي شهري را در يك دانشكده متمركز كرد كه اين مثلث مدل پايه غالب دانشكده‌هاي طراحي محيط قرار گرفت (نمازيان، 294:1384)






    ب- ميس واندروهه نيز پس از بسته شدن مدرسه باوهاس به آمريكا مهاجرت نمود و مديريت دانشگاه ايلي نويز12 را برعهده گرفت.

    ميس برنامه‌هاي درسي اين دانشکده را بر 3 بخش تقسيم كرد. كه اين سه بخش عبارتنداز:

    1- ابزار

    2- اهداف

    3- طراحي و خلق

    لازم به ذكر است كه ميس از جمله افرادي با تأويل جزئي‌نگر به معماري بوده است. به عبارتي معماري را بدون توجه به موقعيت سايت، شرايط اقليمي، ارزشهاي اجتماعي/ فرهنگي و نياز‌ كاربران شكل مي‌دارد و بيشترين توجه وي بر مقوله عملكرد، پلان آزاد و سادگي اختصاص مي‌يافته است. (آنتونيادس، 47:1381)

    4- سال 1940: برنامه استاندارد 5 ساله كه منتهي به مدرك كارشناسي مي‌گرديد، تقريباً توسط تمامي دانشكده‌ها اختيار شد

    5- دهه 1960: اين دهه را مي‌توان دهه طلايي آموزش معماري آمريكا دانست همچنين بسياري از رويكردهاي حال‌ حاضر نيز ريشه در آن زمان دارند روحيه فرارشته‌اي معماري و همچنين كليت‌نگري در آن رشته از جمله ويژگی های بارز مدلهای پيشنهادی در اين دهه می باشد.



    الف) اجراي برنامه "چهار به‌علاوه دو" براي گسترش برنامه آموزش حرفه‌اي در اين برنامه طراحي محيط به‌عنوان پايه آموزش درنظر گرفته شده است كه به‌صورت يك برنامه 4 ساله ديده شده بود كه با يك برنامه دو ساله كه به‌طور مشخص به معماري تأكيد داشت دنبال مي‌گرديد. (نمازيان؛ علي؛ 294:1384)

    اين برنامه در ابتدا در دانشگاه‌هاي كاليفرنيا، بركلي و دانشگاه واشنگتن در شهر سن‌لوئيز اجرا گرديد.


    در اين خصوص سئوال اساسي پيش مي‌آيد كه آيا يك دوره 2 ساله براي آموزش مفاهيم و دروس رشته معماري كافي است؟ البته رويكرد فوق نقاط قوت فراواني نيز دارد، زيرا طراحي معماري را مي‌توان بخشي از طراحي محيط دانست و شايد با اين مدل دستيابي به يك كليت سهل‌تر نمايد.


    ب- انتقال رشته معماري به مقطع كارشناسي ارشد، بدين ترتيب آموزش حرفه‌اي معماري از آن به بعد در بسياري از دانشكده‌ها براي دانشجوياني كه مدرک کارشناسی آن‌ها حتي در رشته‌هاي بسيار متفاوت از معماري مانند فلسفه، زبان، فيزيك و... است به عنوان تحصيلات تكميلي ارائه شد. (نمازيان، 294:1384)

    اين رويكرد خود گواه گسترده بسيار وسيع رشته‌هاي معماري است و تأكيدي بر ماهيت فرارشته‌اي آن دارد.

    ج- ظهور پديده‌اي با عنوان مراكز طراحي محله13. اين پديده تأكيد فراواني بر مسئوليت اجتماعي معماران داشت. اين مراكز كار خود را به صورت رايگان در زمينه‌ كمك‌هاي معماري و برنامه‌ريزي با نيازهاي شهرها و جامعه انجام مي‌دادند. با توسعه فعاليت اين مراكز مفهوم كلينيك14 رايگان به سرعت تسري يافت. اين كلينيك‌ها يا به عنوان بخشي از دانشگاه‌ها مشغول كار بودند و يا به عنوان مراكز جدا و مستقل ولي با هدايت اساتيد دانشگاه فعاليت مي‌نمودند.

    از جمله دستاوردهاي اين رويكرد كه باعث موفقيت آن در آمريكا گرديد مي‌توان به موارد زير اشاره نمود:

    1. حل مشكلات شهرها و روستاها توسط كادرهاي دانشگاهي

    2. ايجاد موقعيتي براي دانشجويان براي انجام تجربه واقعي در زمينه‌اي واقعي زير نظرات اساتيد خويش (نمازيان، 295:1384)

    حضور در اين كلينيك‌ها خود دليلي است بر نياز رشته معماري به حوزه‌هاي اجتماعي، فرهنگي و به طور كلي تمركز به نيازهاي برخاسته از بطن جامعه.

    از سوي ديگر لازم است بحران مدرنيسم در دهه 1960 و شعار معروف پيتربليك در وصف مدرنيسم: «فرم از شكست كامل/ رسوايي پيروي مي‌كند» خاطرنشان گردد. همچنين است مفهوم پيچيدگي و تناقض‌ها در معماري توسط ونتوري و اشاره شولتس به بحث‌هاي روان‌شناختي انسان، كه معماري مدرن خارج از آن و كاملاً بي‌توجه به آن است. به عبارتي شولتس به‌گونه‌اي بر ماهيت ميان رشته‌اي معماري در جهت رسيدن به كليت از دست رفته تأكيد مي‌ورزد و در اين راه از سه حوزه فلسفه، روان‌شناسي و معماري ياري مي‌جويد.

    د- انجمن دانشگاهي مدارس معماري15. تعدادي از اعضاء اين سازمان به علاوه مدرسين دانشگاهي از طريق سلسله‌اي از رويدادها، تحقيقات گروهي و مطالعات كمي درباره موضوع و نيز از طريق تغيير برنامه‌هاي آموزشي به تفاهمي رسيدند كه به آن عنوان فرآيند طراحي، سير از سئوال به جواب را اختصاص دادند و به دنبال جلوگيري از افراط در طراحي بودند؛ كه اين حركت مجدداً بابي براي ديدگاه كل‌نگر و تأكيد بر ماهيت فرارشته اي معماري گشت. (آنتونيادس، 47:1381)

    تا اينجا، درخصوص تحولات دانشکده های معماری تا سال 1960 که تبيعتاً تا پايان قرن 20 ادامه يافت سخن بسيار آمد. اما مدارس معماری امروزی در قرن 2001 چه شکل و رنگی می بايست داشته باشند؟!

    شايد بررسی جامعه شناسانه دوره های16 تاريخ معماری کمک بزرگی برای حل معماری مطرح شده باشد. در 24 اکتبر سال 2008 دکتر گری کی17 طی تحقيقی معماران سرشناس18 غرب که شامل اروپا و آمريکا می شدند را مورد بررسی قرار داده است. بر اساس اين تحقيق و نمودار منتج از آن تاريخ معماری را می توان به سه دوره تقسيم نمود که اين سه دوره عبارتند از :

    1. دورة قرون وسطی، قبل از سال 1400: که شاهد تعداد بسيار اندکی معمار شاخص می باشيد.

    2. دورة مدرن اوليه ، مابين رنسانس و دورة گذار باروک19: در رنسانس جهش بسيار بزرگی به وقوع می پيوندد که شامل افزايش چشمگير تعداد معماران سرشناس و شاخص نيز می گردد. شايان ذکر است که در اين دوره شاهد ظهور معمار- هنرمند20 از صنفهای قرون وسطايي بوده21 و با سرمايه داری اوليه ايتاليا مقارن می باشد. مابين قرن 15 و 17 (1600 و 1400 ميلادی) تعداد معماران به هر ميليون نفر جمعيت به 30 می رسد.

    جهش دوم نيز در همين دوره به وقوع می پيوندد و مرز اين دوره با دورة سوم می گردد. اين جهش عبارتست از دورة گذار باروک22 در ميانه سال 1700 ميلادی (قرن 18) تعداد معماران سرشناس مجدداً رشد چشمگيری کرده و به دو برابر جهش اوليه يعنی 70 نفر به ازای هر ميليون نفر جمعيت می رسد.

    3. دورة مدرن : در اين دورة تجديد سازمان شغل و رشته معماری برای دومين بار به وقوع می پيوندد. دورة مدرن اوليه در سيطره معماران ايتاليايي بوده. اما جهش دوم (گذار باروک) رشد معماران اروپای شمالی را دربرداشت. (
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    )



    در اين دوره شاهد رشد تعداد معماران سرشناس نه تنها در اروپا بلکه در آمريکا نيز می باشيد. اين رشد ناشی از غلبه تنوع و کثرت آرا و عقايد در جهان مدرن و درنتيجه، تنوع در جهان بينی و نگرشهای معمارانه است. حال تصور نماييد که با ورود به هزاره سوم، با انفجار اطلاعات چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر تا ورود به هزاره سوم معماران سرشناس را بيشتر در کشورهای اروپايي و آمريکا می شد رديابی کرد. حال با حضور تکنولوژيهای برتر ارائه دهنده اطلاعات حتی در دورترين نقاط دنيا، با توجه و تمرکز به فرهنگهای بومی و محلی و بالتبع بر معماری بومی، آيا تعداد معماران سرشناس مجدداً شامل يک انفجار و جهش جديد نمی شود؟ و همچنين علاوه بر جهش در تعداد معماران سرشناس غربی با معماران سرشناس از گستره ها وسيع تری از آمريکا و اروپا روبرو نخواهيد بود؟

    جهش سوم : به زودی در راه است و آن نقطه ای است که مجدداً بانی تجديد ساختار مدارس معماری خواهد شد. ساختاری مبتنی بر عصر اطلاعات و فراصنعت. پس برای هماهنگی و همسو شدن با ساختار عصر اطلاعات، مدارس معماری چه می بايست آموزش دهند؟ چگونه بايد آموزش دهند؟ و معيارها و پارادايم های آموزش چه می باشدند؟


    نتيجه گيری

    در نهايت برای دستيابی به کارآيي در آموزش معماری و سازگاری آن با عصر جديد نه تنها در غرب بلکه در تمامی جهان می بايست به چگونگی شکل گيری مدارس معماری، پايه و اساس شکل گيری آنها، گرايشهای ارائه شده توسط آنان و مهم تر از همه مؤلفه های عصر اطلاعات و جهش سوم پيش بينی شده در اين مقاله در عرصه معماری توجه اکيد داشت. همچنين لازم به ذکر است که غلبه کثرت و تنوع و عدم قطعيت در جهان حاضر، انفجار اطلاعات، توجه به فرهنگهای بومی و منطقه ای و بحث پايداری در جهان، نوع ديگر از جهان بينی را با خود به ارمغان آورده است که اين جهان بينی رشته معماری را نيز شامل می شود؛ در نتيجه برای دستيابی به يک نظام مناسب با اين عصر برای آموزش معماری و حل مسائل و مشکلات آن می بايست در ابتدا با جهان بينی نوين آشنا شده و مؤلفه های آن را آموخت و سپس به طراحی نظامی سازگار و مناسب آن پرداخت و از همه مهمتر آنکه عصر ارتباطات بستری مناسب، برای جهش کشورهای جهان سوم است که اين فرصت می بايست غنيمت شمرده شود.










    پی نوشت :

    1. Dante

    2 . Petrarch

    3 . Brunelleschi

    4 . Lorenzo da Medici’s Academic Platonica

    5 . Academic Fruncaise

    6 . Academic Royale d´ Architecture

    7 . Lebensweit

    8 . Parti

    9 . RIBA. انجمن سلطنتي معماران بريتانيا

    10 . MIT

    11 . university of oregan

    12. IIT

    13. community design center (CDC)

    14.clinic

    15 .Association of colligate school of Architecture (ACSA).

    16. Rhythms

    17. Garry’s Key

    18. منظور از معماران سرشناس آندسته از معمارانی هستند که نام آنها در کتابهای تاريخ هنر ذکر شده است.

    19. Baroque Transition

    20. Architect- Artist

    21. Medival Guid Organization

    22. دکتر کی اين جهش را گذار باروک ناميده اند.



    منابع :

    1. آنتونيادس، آنتوني سي(1381): بوطيقاي معماري (آفرينش در معماري)، ترجمه محمدرضا آي، انتشارات سروش، چاپ اول، تهران

    2. برادبنت، جفري(1379): « آموزش معماري» ، مجله فرهنگ و معماري ، شماره 17، ترجمه فرشته حبيب، تهران.

    3. نمازيان ، علي(1384): « بررسي روند نظام آموزش معماري در رشته‌هاي وابسته در ايالات متحده و كانادا» . مجموعه مقالات دومين همايش آموزش معماري 1384، نشر نگاه امروز.

    4. Mahmoodi. Amirsaeid: (2001): the Design Process In Architecture (A Pedagogic Approach using Interactive Thinking) P.H.D Theses, The university of Leeds , United Kingdom.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نظر دبیر تحریریه > آرش بصیرت "سردبیر اتووود"

    باریکه های بنفش اثار شاخص هنرمندان شاخص یا مفاهیم پایه ایی را در تکه پردازی های به هم بافته ی فشرده بارزه یابی و معرفی می کند، یادداشت ها بسط و بافت تاریخی را رها کرده، از نام و نشان و معرفی های بعضا فرساینده عبور می کنند و مبتنی بر تحلیلی خاص بر جنبه ایی خاص از یک یا چند اثر یا مفهوم تاکید می گذارند، تا سرعت حاکم بر وضعیت را پاسخی در خور یابند، از این منظر ان چه در باریکه های بنفش می گذرد با حوصله اموزش دائره المعارفی و گام به گام تعارضی اشکار دارد و به یک کافه نشینی پر مجادله می ماند که علی رغم صدای خیابان و امد و شدهای رایج، نهایتا، هم نشین ها، طعم تلخ تفکر را با هم قسمت خواهند کــــــــــــــــــرد.


    باریکه های بنفش ـ یورگن هابرماس؛ چیستیِ کنش ارتباطی و کارْویژه ی حوزه عمومی 1391/02/06


    نوشـــــــــــته ی :
    فريبا شفیعی -





    خــلـاصــــــــــــــه : نگاهی بر ارا یورگن هابرماس با تاکید بر مفاهیمی همچون حوزه ی عمومی و کنش ارتباطی



    55763470986448888464020128258884.jpg







    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    3Star.jpg


    تا کـنون 3 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات فريبا شفیعی


    dot.gif
    پراگ؛ شُـــک امـــــــــر نـو ( شهر سازي )


    dot.gif
    باریکه های بنفش ـ مارسال دوشان و تعارض میان بافت و معنا؛ روایتی از یک شگرد مفهومی ( زيبايي شناسي )


    dot.gif
    باریکه ههای بنفش ـ خیابان؛ پردازش دیالکتیک گذر/وقفه ( شهر سازي )


    dot.gif
    باریکه های بنفش ـ نـِد لودیسم؛ پیش انارشیسم صنعتی ( جغرافياي انساني )


    dot.gif
    دیوارهایِ تغییر؛ لبس وودز و هرمنوتیک عناصر شهری ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    باریکه های بنفش ـ والتر بنیامین، ترومای اگاهی، شهر، فراموشی رویا و فروپاشی یوتوپیا ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    یوتوپیا و بحران اصالت یا چگونه انسان شبانِ هستی شد ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    باریکه های بنفش ـ وضعیت استثنا؛ فروپاشی فرم عادی، امحا حوزه عمومی، تعلیق الگوهای رایج زیستْ بافت ها ( زيبايي شناسي )


    dot.gif
    آی وِی وِی؛ پاپ آرت و ماهیت زدایی شی دلالت گر از رهگذر جامعه ی مصرفی ( زيبايي شناسي )


    dot.gif
    باوهاوس؛ طرحی برای آینده ( تاريخ معماري )


    یورگن هابرماس اندیشمند معاصر آلمانی یکی از چهره های برجسته ی تفکر فلسفی و اجتماعی در قرن بیستم به شمار می رود و شاید بتوان گفت رشته ی اصلی تفکر او در آثارش تقلا برای ایجاد پیوند بین علوم اجتماعی و آرمانهای رهایی انسان بوده است. او میراث دار نسل دوم مکتب پژوهش اجتماعی فرانکفورت[1] می باشد، اما در اندیشه های بنیادی این مکتب تجدید نظرهایی را ایجاد کرده است.

    شاید بتوان گفت کلیت نظریه ی هابرماس متأثر از دو منبع اصلی است یکی تفکر انتقادی مارکس[2] که از طریق آدورنو[3] و هورکهایمر[4] به ارث می برد و آن را در قامت نوعی راهبرد نقد به کار می گیرد که بتواند، به نظر او، اساساً رهایی بخش باشد؛ و دوم تفکر ایده آلیستی هگل[5] و کانت[6] که از طریق وبر[7] و هوسرل[8] دنبال می کند. از این رو در حالی که مارکس بر نقش خود سازنده ی کار عملی تأکید می کند، هابرماس با تأیید هگل، کار را نوعی نقد می داند ـ نقدی که هدف اش به ویژه مقابله با نیروی کرخت کننده ی عقل ابزاری است. به نظر می رسد هابرماس با درایتی تحسین برانگیز توانسته این دو رویکرد فکری نسبتاً متفاوت را نه تنها در سطح نظری بلکه در مصادیق عینی، در قالب مفاهیمی چون کنش انتقادی، وضعیت آرمانی گفتار و کنش ارتباطی، به هم نزدیک سازد و در عین حال آنها را مورد مداقه و ارزیابی انتقادی قرار دهد. از نظر او علم و حتی جنبه هایی از فلسفه، دیگر نقش حساسی در تعیین ارزش اهدافی که باید دنبال شوند، ندارند و به جای آن به بـرده ی عقلانیت" ابزاری" یا " هدفمند" تبدیل شده اند. پس علم در خدمت عقلانیت فنی بوده و سرمایه داری را قادر به تولید شکل های متنوع تر و پیچیده تر کالا، و نیز جنگ افزارهای پیشرفته کرده است؛ اما نتوانسته مشروعیت معتبری برای خود نظام سرمایه داری به وجود آورد.

    بنابراین هابرماس به جای آنکه علم و عقلانیت دوران سرمایه داری را در خدمت انسان ها بداند، آنها را بر ضد آنان ـ بی رمق کننده ی زندگی فرهنگی بشر و به وجود آورنده ی شکل های بیمار گونه ی زندگی ـ می دانست. بر همین اساس او عقل ارتباطی را به منظور مقابله با عقلانیت ابزاری مطرح می کند. عقل مورد نظر او مبتنی بر گفت و گو، تبادل افکار و کنش ارتباطی است. به زعم هابرماس کنش ارتباطی کنشی است که " بر فرایند همیارانه یی از تفسیر متکی می باشدکه شرکت کنندگان آن همزمان به چیزی در جهان های عینی، اجتماعی و ذهنی مربوط می شوند." به نظر هابرماس، مهم ترین جنبه ی تمام فعالیتهای جهان زندگی، ارتباط است. زیرا اینجا است که اعتبار گفته های افراد می تواند به گونه یی آرمانی به رسمیت شناخته شود،‌ و ساختارهای کل جهان زندگی را اصلاح کند. این اصلاحات می توانند بر نظام اجتماعی گسترده تأثیر گذارند و بدین سان از رشد عقلانیت ابزاری جلوگیری کنند.چنانچه این ارتباط در مکان های زیست سیـاس*ـی مانند گتوها از بین رفته است و برای حفظ یکپارچگی روح حاکم بر آن سرشت ارتباط تحریف شده و امکان گفتگوی آزاد از میان می رود. در این جوامع انسان تحت تأثیر بی تعادلی و آشفتگی جامعه قرار می گیرد و با تغییر ماهیتش به انسانی فاقد اختیار و پس رانده شده تبدیل می شود. هابرماس رویکرد حوزه عمومی[9] را برای درمان جامعه ی بیمار امروز که در آن عرصه ی قدرت و ثروت که نتیجه ی اجتناب ناپذیر عقلانیت ابزاری است بر عرصه ی ذهن، اجماع و مفاهمه (عقلانیت فرهنگی) غلبه کرده است، مطرح می کند.

    به عقیده ی هابرماس حوزه ی عمومی که با تمایز از حوزه ی خصوصی فهم شده است، در جامعه ی مدرن غربی با خروج از حلقه های بسته و انسدادهای فئودالیته ایجاد می شود. و امکان بحث و گفتگوی آزاد و تبادل آرا و افکار را در میان انسان ها فراهم می آورد. در این میان رسانه ها اساساً یکی از مهم ترین عناصر تولید این وضعیت می باشد، و به وسیله ای برای تبادل اندیشه و تقویت کننده ی فکر بدل می شود و محدودیت های زمانی و مکانی را از میان برمی دارد. و مجالی برای شکل گیری میان ذهنیت و فهم متقابل فراهم می آورد.


    [1] ـ مکتب فرانکفورت در رابـ ـطه با نظریه ی انتقادی، نام مکتبی آلمانی است که در دهه ی 1930 توسط ماکس هورکهایمر درقالب انجمن پژوهش های اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد. عمده فعالیت این مکتب در زمینه‌های مربوط به فلسفه ی علوم اجتماعی، جامعه شناسی و نظریهی اجتماعی نئو مارکسیستی است.

    [2] - Karl Heinrich Marx

    [3] ـ Theodor W. Adorno

    [4]- Max. Horkheimer

    [5]- Georg Wilhelm Friedrich Hegel

    [6]- Immanuel Kant

    [7]- Max Weber

    [8]- Edmund Husserl

    [9]- Public Sphere
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    زاهــــــــــا حـــــــــدیــد چیـــــــــــســــــت؟ 1391/01/06


    نوشـــــــــــته ی :
    آرش بصیرت "سردبیر اتووود" -





    خــلـاصــــــــــــــه : تاکید بر وجوه برونْ معمارانه ی معماری زاها حدید



    542634683066174831920201217254833.jpg







    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    4MidStar.jpg


    تا کـنون 27 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات آرش بصیرت "سردبیر اتووود"


    dot.gif
    معماری رکود ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    معمار؛ محصول ایده ئُـــــــلُژیک یا روای غیر قابل اعتماد ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    گزارش اقلیت ـ اکثریت خاموش؛ ایا طراحی هنوز باشگاهی مردانه است ( طراحي داخلي )


    dot.gif
    غرفه گالری سرپنتین؛ طراحی در منطقه ممنوعه ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    از رئالیسم جادویی سیاه تا راپســـــــــودی سرخ ژان نوول؛ سیاست رنگ در گفت و گو با محیط ( مفاهيم و نظريات معماري )


    dot.gif
    رم کولهاس و زیست پس ماندی شهرـ نشین ( شهر سازي )


    dot.gif
    رِم کول هاس؛ آیکـُـن[سندرم]امپراتوری ( شهر سازي )


    dot.gif
    فضاي اعتراض؛ وقتي سخن منطقه بندي شده است ( شهر سازي )


    dot.gif
    پالادیو؛ روحی نو در صورت بندی کلاسیک ( تاريخ معماري )


    dot.gif
    گزارش اقلیت ـ زنان باهاوس؛ روایتی ربوده شده ( آموزش معماري )


    پرسش از چیستی زاها حدید نیازمند قرائت شاکله های تدقیق کننده اوست، یکی از این شاکله ها، قرن بیستم و روایت هایی است که بر ان رفته، اما برخوردهای متفاوت با چگونگی حدوث قرن بیستم و متغیرهای کلان تاثیرگذار بر ان موجب ارائه تعاریف و توقعات چندگانه از قرن بیستم شده است، ما عملا با قرن های بیستم مواجه هستیم، حداقل دو قرن بیستم، یکی ان قرن بیستمی که امثال جووانی اریگی(1937- 2009) اقتصاد دان سیـاس*ـی تشریح کرده و دیگری قرن بیستمی که امثال تاریخ نگار مارکسیست؛ اریک هابسبام (1917) بدان ارجاع داده اند.

    اریگی کتابی دارد با نام "قرن طولانی بیستم ـ پول، قدرت و ریشه های زمان ما"(1994)، وی در این کتاب به ریشه های زمانی شکل گیری مفاهیمی می پردازد که در قرن بیستم به پارادایم تبدیل شدند، بر این قرار او چهار چرخه هژمونیک در توسعه سرمایه داری را تدوین می کند: چرخه ای جنوایی ـ ایبریایی که از سده پانزدهم تا اوایل سده هفدهم را در بر می گیرد، چرخه هلندی؛ از اواخر قرن شانزدهم تا اواخر قرن هجدهم، چرخه بریتانیایی از میانه سده هجدهم تا اوایل سده بیستم و چرخه امریکایی از اواخر سده نوزدهم تا مرحله کنونی گسترش مالی، ماحصل این کتاب یافت چرخه های متوالی گسترش سرمایه داری و قدرت هژمونیک از رنسانس بدین سو در قالب فضاهای توپولوژیک، در جغرافیایی غربی بوده است.

    اریک هابسبام نیز در همان سال انتشار کتاب اریگی کتابی به رشته تحریر دراورد به نام"عصر بی نهایت ها: قرن کوتاه بیستم از 1914 تا 1991 "، وی که قرن نوزدهم را قرن طولانی خوانده بود در این کتاب سرعت و فشردگی رویدادهای متشکله قرن بیستم را صورت بندی می نماید.

    زاها حدید وام دار هر دوی این قرن های بیستم است، قرنی سریع و فشرده و در عین حال بسط دهنده سرمایه داری در مقیاسی جهانی و البته کاملا غربی، جهانی شدن او طی 27 سال ـ از تولدش در 1950 تا فارغ التحصیل شدنش از مدرسه معماری اِی اِی و مشارکتش در دفتر معماری متروپلیتن در 1977ـ، البته تاکید دیگری نیز به دنبال دارد؛ زاها حدید نه فقط وام دار این بارزه ها که آیکن ان ها نیز می باشد.

    او خود را محصول چرخش پارادایمی معماری و تفکر از وضعیت های مدرن به وضعیت های مابعد مدرن در دهه 60 نیز می داند، همان دهه ای که لوکوربوزیه و میس ون دروهه ـ معمارانی که عملا بت های معماری مدرن بودند و به گفته خودش تاثیری عمیق بر او گذاشتند ـ از دنیا رفتند، معماری همچون رم کولهاس ـ که یکی از تاثیرگذارترین معماران بر حدید می باشد ـ امیزش خود با معماری را اغاز کرد، گروه هایی همچون متابلولیسم، سوپراستودیو و آرشی گرام با روی کردی اوانگارد و با نفی ره یافت های غالب بر اتمسفر متشکله معماری به بخشی از گفتمان معماری بدل شدند، رابرت ونتوری با چاپ کتاب پیچیدگی و تضاد در معماری عناصر اساسیِ سازه ایْ تفکری را آراست که برای بیش از دو دهه فضای فکری معماری غرب را تحت تاثیر قرار داد، کوین لینچ با تحریر کتاب سیمای شهر، قوامی نو بر خوانش شهر تدقیق کرد، جین جیکوبز با نگارش کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی، شهرِ خُرد، انسان مقیاس و ره یافت های ادراکی بر فهم حوزه های زیستی را تبیین نمود، ژیل دلوز پی ریزی تفکری را اغاز کرد که در دهه 70 به کتاب هایی همچون سرمایه داری و شیزوفرنی و هزار فلات منتهی شد و راه را برای تبلور ریزوم وارگی و فرم نرم در معماری دهه های پسین خود باز کرد، لویی التوسر، ساختارگرایی را به مثابه ره یافت الترناتیوِ اومانیسم سارتر و مکتب فرانکفورت تشریح نمود، ژاک لاکان زبان شناسی را با روانکاوی گره زد، میشل فوکو با چاپ تاریخ جنون، طرد را در بسطی تاریخی تبارشناسی کرد و با نگارش نظم چیزها، صورت بندی های کلان تر گفتمانی یا "اپیستیمه ها" را در چارچوب دریافت های اروپایی از زبان، اقتصاد و طبیعت تجمیع نمود و ژاک دریدا با نقد پدیدارشناسی و گذر انتقادی از ساختارگرای و پسا ساختارگرایی خود را به ساختارشکنی گره زد.

    تلاش های تمامی معماران، شهرسازان و نظریه پردازان پیش امده به طور حتم به کیفیت های معمارانه تقلیل یافتند و اکنون نیز قطعا جزیی از بازار معماری اند، زاها حدید نیز از این اتمسفر جدا نیست و کم و بیش بخش هایی از توانش های نطفه بسته در دهه 60 را بارور ساخته، اما این پردازش تمام وجوه زاها حدید را بر ما اشکار نمی سازد، حضور اقتصادی زاها حدید در بازار معماری عملا تحت شمول روایتی است دیگر، انتهای دهه 70، زمانی که حدید از شمول اکادمی خارج و برای تطبیق پذیری حوزه عمومی با روی کردهای اوانگاردش تلاش می کرد، مصادف بود با تلاش جامعه جهانی برای اصلاح نظام اقتصادی پس از بحران اقتصادی نیمه اول دهه 70، تلاشی برای عبور از دولت های رفاهی کینزی، با پیشگامی سیاست پیشه گانی که رویای جهانی نو را در سر می پروراندند؛ دنگ شیائوپینگ، پل وُلکر، مارگارت تاچر و رونالد ریگان؛ رهبران معنوی شکل اقتصادی جدیدی که جهانی شدن نام گرفت و از دل ان دکترینی بیرون امد که برخی همچون دیوید هاروی نئولیبرالیسم می نامندش؛ مقررات زدایی، خصوصی سازی و کناره گیری دولت از بسیاری حوزه های تامین اجتماعی از مهمترین خواص این روی کرد می باشند، از دیگر شاخصه های نئولیبرالیسم می توان به ویران سازی خلاق در قامت مواجه با ساختار و قدرت نهادهای مستقر و فروپاشی تعلق به سرزمین خاص، فشردگی مکان و زمان، دوره های قراردادی کوتاه تر و تمسک به معرفت کامپیوتر مبنا اشاره کرد، هستی شناسی زاها حدید چه در قامت تدقیق ره یافت های فرمی، اقتصادی، اجتماعی در طراحی و چه در قامت گونه شناسی موضوعی و ماهیتی معماری اش، نسبت واضحی با این دکترین اقتصادی برقرار می کند.

    اما این دکترین اقتصادی چگونه در اثار حدید به فرم تبدیل شد؟ حد فاصل تلاش های حدید برای به عینیت رساندن اثارش و اجرای ان ها در دهه ی 80 اتفاقی دیگر نیز رخ داد، رونق اقتصادی اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 و سرمایه مازادِ در جریان که ساختمان سازی تجاری را اولویت شهر قرار داده بود موجب شد صنعت از شهر رخت بربندد و شهر تحت شمول خدمات مالی تحریر شود؛ یقه سفیدها شهر را فتح کردند و معماری عمیقا در چنبره سرمایه داری شرکتی گرفتار امد، جهانی سازی چتری عظیم بر پیکره مفاهیم تاریخی افکند و به موازات کاهش نقش دولت های ملی، شهر نیز از تراز یک مفهوم معتبر، مُقَوِم و درهم گیر ساقط و به پدیده ای خُرد و تکه تکه تقلیل یافت. پیوندهای متشکله اجزا سست شدند و شبکه جای گزین ساختار گردید، اینده عملا در برابر فهم از زمان در قامت حال حاضر قد برافراشت، جهان بی ثبات و اکنده از عوامل غافلگیر کننده و غیر قابل پیش بینی گردید و نهاد به مثابه یک پدیده مُقَوِم پایداری فرو ریخت و راه را برای عبور و مواجه با برش های زمان، خرده زمان ها و خرده ره یافت ها و خرده ابژه های غیر قابل تدقیق گشود، جهان کوتاه شد، همه چیز در سیالیتی گویی ابدی فرو رفت و چند پیوندگرایی شبکه ای به موضع غالب تبدیل شد؛ زاها حدید تبلور کامل این سه بارزه ـ جهان کوتاه، سیالیت و وضعیت پیوندی ـ است.

    زاها حدید، یک زن عربِ عراقی تبار است که در بیروت و لندن تحصیل کرده، در کشورهایی نظیر امریکا و اتریش تدریس و پروژه هایش در غالب کشورهای توسعه یافته و برخی کشورهای در حال توسعه به اجرا درامده یا در حال اجرایند و یا به عنوان بخشی از برنامه های پیش روی توسعه ی فیزیکی بافت های غالبا شهریِ ان ها در نظر گرفته شده اند؛ تمام این خواص او را مستعد تجسم وضعیت پیوندی در یک جهانِ کوتاه نموده اند، جهانی که در ان سیال بودگی و انعطاف پذیری تنها سیاق گره خوردن با پوش پر از هم پاشی ایست که جهان را قوام می بخشد، احتمالا بر گذر همین ماتریس سه گانه است که ابنیه مملو از هیجانات و تنش های حجمی زاها حدید بر خلاف نیاکان زمین مبنایشان بیشتر شبیه ساختمان های در حال تبخیری اند که از دنیای دیگری بر این سیاره هبوط کرده اند؛ فضایی سیال که به ناگاه منقلب و به ماده تبدیل شده است، چرا که همه چیز در حرکت و بر بستر هندسه ای نااقلیدسی رقم می خورد که در ان هیچ چیز تکرار نمی شود و پرداخت کلی به سمت نظم نوین فضایی جهت می گیرد و باز احتمالا بر قرار همان ماتریس سه گانه است که پیوندْ تفسیری جدید می یابد، از اصالتش کاسته می شود و بر کدرشدگی اش افزوده می گردد و نهایتا به حجم هایی ملفوف در پوسته هایی ختم می شود مالامال از فضای منفی، حجم هایی که تلاششان برداشتن مرز بین درون و بیرون است، گو اینکه این وضعیت پیوندی در داخل بنا نیز به حیات خود ادامه می دهد و توده ی به هم پیوسته ی ساختمانی ای را رقم می زند که دیوارهایش به میز و میزهایش به تختخواب تبدیل شده اند تا سیالیتی بدون وقفه و درز مقرر گردد.

    اما این ازادی اجتماعی، ازادی حرکت و از همه مهمتر عدم تعهد که به گمان بسیاری از متفکران، نخبگانِ جهانیِ معاصرـ که حدید نیز بدون شک یکی از انهاست ـ بر سر به فعل اوردنشان با هم رقابتی سرسختانه دارند، وقتی در معماری به حوزه هایی هم چون برقراری عدالت اجتمادی، تغییر سرنوشت جوامع و اخلاقیات طراحی بر می خورد نوایی دیگر کوک می کند. نقدهای برنده ای که امثال مایکل مورفی و اوون هاترلی بر معماری زاها حدید وارد اورده اند، تماما پس از تایید نبوغ زیبایی شناسانه وی در یک روی کرد بینامتنی به معماری، بر وجوه معرفتی و هستی شناسانه معماری زاها حدید در بستر اقتصادی، اجتماعی و سیـاس*ـی موکد گردیده اند و واقعیت هم این است که زاها حدید نیز مواجه با مسائلی همچون پیشبرد دمکراسی، بسط عدالت اجتماعی، بهبود سطح زندگی لایه های محذوف از طریق طراحی را به سکوت گذارانده و بارها تاکید کرده که معماری مسئولیت اجتماعی ندارد بلکه صرفا به خود و اسلوب هایش وام دار است، به بیان دیگر تمام اموخته ها و حساسیت های فردی معمار در حوزه های اخلاق، اقتصاد و فلسفه باید قربانی معماری شوند و این البته هرمونتیک ناگزیز و ناگریز جغرافیای اقتصادیْ جهانی است، جغرافیای اقتصادِ فرم های ـ به ظن امثال دیوید هاروی ـ نئولیبرال، اقتصادی که جهانِ کوتاه و سیالیت جهانی منجر به بی تفاوتی اش نسبت به مکان نگردیده، برخلاف به واسطه ی ان به سیاقی از محلی گرایی تن داده که در کشورهای توسعه یافته متمرکز است، از این روست که زاها حدید در افریقا و کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه امریکای جنوبی و اسیا حضوری کم رنگ دارد، حتی اگر بپذیرد در لیبیِ معمر قذافی سالن کنفرانسی عظیم برپادارد، چرا که تلاش او صرفا تبلور تقلای روی کردهای فیگوراتیو و فرمی مدرنیته است برای پشت سر گذاشتن فرم هایِ حالا به تاریخِ هنر پیوسته مدرنیسم، او مطمئنا به دنبال امیدی نیست که کافکا می گفت فقط به ناامیدان داده شده اما قطعا با سوار شدن بر لایه های هم پوشای معاصر بودگی و اوانگارد بودگی حتما به بازتدقیق مرزهای معماری ـ البته در فهمی کاملا محض و احتمالا خنثی ـ نائل خواهد شد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    جین جیکوبز و تدقیق اصالت های اومانیستیِ شهر 1390/05/01


    نوشـــــــــــته ی :
    فاطمه حمیدی زاده -





    خــلـاصــــــــــــــه : جین جیکوبز¹ در چهارم ماه مه 1916 در شهر اسکرانتون ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد. در طول نزدیک به نیم قرن-از 1961 تا 2006 میلادی-آثار ارزشمندی خلق کرد.جیکوبز با نگاهی انسانگرایانه و عدالت جویانه به شهرها می نگریست، شهر را اندامی طبیعی، زنده، بالنده و بسیار پیچیده می دانست که دارای ماهیت ویژه و عملکردهای درونی است.او اعتقاد داشت برای شناخت این پدیده، باید ضمن توجه به مقیاس شهر، آن را مانند مسائل پیچیده سازمند، نه آنگونه که گویی معلول یک یا چند متغیر مستقل دیگر است، بلکه بر حسب اصل پیوند متقابل، تعامل و رابـ ـطه ی علّی همه پدیده های زندگی شهری و در رابـ ـطه ی متقابل با جامعه و نه بر اساس میانگین های آماری، دید.



    467634470289603332750201140233337.jpg









    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    5Star.jpg


    تا کـنون 2 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات فاطمه حمیدی زاده



    جین جیکوبز¹ در چهارم ماه مه 1916 در شهر اسکرانتون ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و مادرش ابتدا به معلمی و سپس پرستاری اشتغال داشت.او دوران کودکی خود را با خیالاتی مشحون از قهرمان کتابهای دوگان سردیک2 و ایده هایی برگرفته از نظرات بنجامین فرانکلین3 و توماس جفرسون4 گذراند. آنچه بعدها به عنوان سرسختی،اعتقاد به حقوق فردی و عمل گرایی در وی سراغ می کنیم ناشی از باور وی به ایده ها و آرمان هایی است که در کودکی به دست آورده بود و بر اساس همین باور و روحیه پس از اتمام تحصیلات خود در دبیرستان مرکزی اسکرانتون،شغلی بدون مزد به عنوان کارآموز در صفحه زنان روزنامه اسکرانتون تریبون5 بدست آورد.

    در 1934 اسکرانتون را به قصد نیویورک ترک کرد، این اولین تجربه های او از نیویورک و آغاز مکاشفه های جالب اوست.او طی سالهای زندگی خود به پرسه زنی در شهرها می پرداخت و مقالات آزادی درباره نواحی که از آن دیدن می کرد می نوشت و به مجلات می فروخت.او همواره در فعالیت های اجتماعی شرکت داشت اما هرگز برای تحصیلات حرفه ای یا عالی به دانشگاه پا نگذاشت.او نظریه پردازی بدون درجه دانشگاهی و روشنفکری مبارز است.

    جیکوبز در طول نزدیک به نیم قرن- از 1961 تا 2006 میلادی- آثار ارزشمندی خلق کرد،کتابهای وی عبارتند از:

    -مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی(1961)

    -اقتصاد شهرها(1961)

    -مسئله جدایی طلبی،کمک و مبارزه برای جدایی(1980)

    -شهرها و ثروت ملل(1984)

    -نظام های بقا؛ گفت و گویی درباره پایه های اخلاقی تجارت و سیاست(1996)

    - ماهیت اقتصاد(2000)

    - عصر تاریکی در پیش رو(2004)

    از جیکوبز مقالات و مصاحبه های متعددی هم موجود است.

    جیکوبز با نگاهی انسانگرایانه و عدالت جویانه به شهرها می نگریست، شهر را اندامی طبیعی، زنده، بالنده و بسیار پیچیده می دانست که دارای ماهیت ویژه و عملکردهای درونی است.او اعتقاد داشت برای شناخت این پدیده، باید ضمن توجه به مقیاس شهر، آن را مانند مسائل پیچیده سازمند، نه آنگونه که گویی معلول یک یا چند متغیر مستقل دیگر است، بلکه بر حسب اصل پیوند متقابل، تعامل و رابـ ـطه ی علّی همه پدیده های زندگی شهری و در رابـ ـطه ی متقابل با جامعه و نه بر اساس میانگین های آماری، دید.

    بدیهی است بر حسب این رویکرد، برنامه ریزی و طراحی شهری متعارف خشک اندیش مدرن، همراه با منطقه بندی اراده گرایانه بوروکراتیک6 و قدرت مدارانه که سالها به تفکر و عمل شهرسازی جهان سلطه داشته،نمیتوانسته راه گشا باشد.رویکرد جیکوبز به جهان نه یک رویکرد ایدئولوژیک بلکه ایمان عظیم دموکراتیکی نسبت به عقل مردم در کارهای روزانه شان برای اداره تنوع پیچیده اجتماعی است.دیدگاههای جیکوبز نه در پی اشتغالات صرفا ذهنی او، بلکه حاصل زندگی جستجوگر، مشاهده عینی و احساس قوی او نسبت به زندگی روزمره مردم و فعالیت اجتماعی آنهاست.

    معضلات شهری بازه زمانی زیست جیکوبز در آمریکا، با انتشار و همه گیر شدن نظریات وی در محافل علمی و عمومی دهه 60 تحت تاثیر قرار گرفت.به طور مثال تصویب قانون 1964 حقوق شهری ایالات متحده آمریکا که عمل محدود سازی نژادی در حوزه مسکن را برچید، و همچنین پیگیری سیاست های نوسازی مدرنیستی توسط رابرت موسس7؛ سالهای 55 تا 60 سالهای تشدید اقدامات نوسازی شهری به روش مدرنیستی در آمریکاست، این اقدامات با بی خانمانی و فقر جمعیت بزرگی از مردم همراه بود و موجب واکنش آنها شد و حرکت اعتراضی به تدریج شکل گرفت و عمومی شد.

    در این سالها اندیشه های جیکوبز موفق به سازماندهی مردم در مقابله با طرح های به اصطلاح نوسازی شهری شد.او در عمل چگونگی اندیشیدن بسیاری از صاحبنظران جهان درباره ی شهرها را دگرگون ساخت.

    روش مطالعه جیکوبز بر روش استقراء فرایندهای اجتماعی و مشاهده ی مشارکتی استوار است، او از بی عدالتی ناشی از نوسازی شهری دهه 60 منزجر است، برای روراستی احترام قائل است، به نظم سلسله مراتبی بی اعتماد است و به رشد قدرت سیـاس*ـی شهری در سطح محلی امیدوار است.اینها از جمله ویژگیهای جیکوبز در برخورد با پدیده های پیرامون است.

    در این دوره ابنزر هاوارد8 یکی از مهم ترین ایده های تاثیرگذار بر برنامه ریزی و طراحی شهری مدرن را با پیشنهاد ساختن نوع جدیدی از شهر کوچک یعنی باغ شهربیان می کند. هاوارد ایده های قدرتمند و نابودکننده شهر را بنا نهاد، او می پنداشت راه روربرو شده با کارکردهای شهر دسته بندی و بیختن کلیت کاربری های مشخص آن و سازمان دادن هریک ازکاربری ها به گونه ای خود کفا است.

    یکی دیگراز کسانی که با ایده های مهیج خود برنامه ریزی های ضدشهر را به اوج قله تبهکاری رساند، لوکوربوزیه9 بود؛ او به طراحی یک شهر خیالی پرداخت و آن را شهرتابناک خواند.این شهر از آسمانخراش هایی واقع در پارک ساخته شده بود. اگر چه این نوع مراکز مورد افتخار مردم، اما ناموفق بودند چون شهر عادی اطراف آنها به جای ترقی روبه افول داشت.

    جیکوبز معتقد بود که پروژه های بزرگ مقیاس آنگونه که در طراحی و عمل ساخته می شوند نه امن و نه جالب و نه زنده اند و نه برای شهرها مفید، بلکه مدعی بود که شهرهای سالم و با نشاط شهرهایی ارگانیک، خود جوش و خوش اقبالند. آنها به تنوع اقتصادی، انسانی و معماری با جمعیت های متراکم و اختلاط کاربری می بالند، نه بر مبنای برنامه های بسامان شده توسعه ی مجدد!

    دیدگاه جیکوبز یورشی است بر برنامه ریزی و بازسازی شهری معاصر و همچنین تلاشی است برای معرفی اصول نوین آن، در مخالفت با آنچه در همه جا آموخته میشود.

    جیکوبز از چگونگی عملکرد شهرها در زندگی واقعی میگوید؛ چون اعتقاد دارد که تنها از این راه میتوان آموخت که کدام اصول برنامه ریزی و کدام اقدام در بازسازی میتواند موجب سرزندگی اقتصادی و اجتماعی شهرها گردد و چه اقدامات و اصولی این خواص را میمیراند.

    او به این سوالات پاسخ میدهد که شهرها در زندگی واقعی چگونه کار میکنند؟محله شهری چیست؟و چه چیزی میتواند سرزندگی اجتماعی و اقتصادی را برای شهرها به ارمغان بیاورد و چه چیزی آنرا از بین ببرد؟

    آنگونه که می توان از رهیافت جیکوبز آموخت، ماهیت شهرها و شناخت عناصر شهری اهمیت میآبد، او صورت بندی خود را به سه عنصر پیاده راه و محله و پارک متمرکز می کند:

    - کاربرد پیاده راهها: پیاده راهها به خودی خود معنایی ندارند و در ارتباط با ساختمان معنا پیدا میکنند و هدف از ایجاد آنها حصول امنیت و ارتباط و همانند سازی کودکان است، نشانه یک ناحیه شهری موفق آن است که فرد در خیابان های مملو از بیگانگان، احساس امنیت فردی و اطمینان کند. دوم اینکه باید دانست که مشکل عدم امنیت را نمی توان با کم کردن حضور مردم و معاوضه ویژگی های شهر با ویژگی های حومه حل کرد.

    یک خیابان شهری که در درون خود برای مواجه با بیگانگان و حفظ سرمایه های خود، فارغ از حضور بیگانگان تجهیز شده است باید دارای سه کیفیت اصلی باشد:

    الف- مرز بندی روشنی بین فضاهای عمومی و خصوصی آن وجود داشته باشد.

    ب- چشم ها باید به روی خیابان گشوده باشند. ساختمان ها نمی توانند پشت یا سمت خالی خود را به سوی خیابان بگیرند و آنرا کور کنند.

    پ- پیاده راهها باید پیوسته مورد استفاده قرار بگیرند.

    پیش نیاز اساسی برای چنین مراقبتی کمیت قابل توجهی از مغازه ها و سایر فضاهای عمومی است که در طول پیاده راهها پراکنده شده باشند.

    - کاربرد پارک های محله ای:

    این تفکر وجود دارد که پارک ها مثل موهبتی برای جمعیت محرومیت کشیده شهرهاست. در صورتی که مردم استفاده کردن را به پارک ها اعطا کرده و موفقیت را به آنها ارزانی می دارند.این در حالی است که پارک ها تمایل به دو افراط دارند:مردم پسندی و مردم ناپسندی.یعنی می توانند مشخصه دلپذیر مناطق شهری باشند یا به عکس این.پارک های دارای بیشترین مشکل، در جایی قرار گرفته اند که مردم از آنجا عبور نمی کنند یا شاید هرگز تمایل به عبور از آنجا ندارند.

    این عناصرهای دمدمی کمتر از هر چیز دیگری تثبیت کننده قیمت یا محلات و مناطق اطراف خود است.پارک های نامحبوب، دردسر سازند نه فقط به علت فرصت های از دست رفته ای که مستلزم آن است، بلکه به علت اثرات منفی فراوان خود، آنها همان مشکلات خیابان های فاقد چشم دارند.

    کاربری مختلط ساختمان ها مستقیما برای پارک، اختلاطی از استفاده کنندگانی را فراهم آورده است که در زمانهای مختلف به پارک آماده و شد می کنند.

    - کاربرد محلات شهری:

    به گمان جیکوبز محله موفق محله ای است که پهلو به پهلوی مشکلات خود حرکت کند و اجازه ندهد تا به وسیله آنها نابود شود.محلات کارکردهای متفاوتی دارند که با قرار گرفتن در کنار هم یکدیگر را کامل می کنند.با نگریستن به محلات شهری درمی یابیم که سه نوع از محلات می توانند مفید واقع شوند:الف-شهر به مثابه یک کل ب-محلات خیابانی پ-مناطقی با اندازه های بزرگ و شبه شهر.

    پس موفقیت شهرها مانند هر چیز دیگری در گرو نتیجه گرفتن از دارایی های خود است.اگر اصول پشت سر رفتار شهرها را بفهمیم، می توانیم در عوضِ رفتار بر مبنای مقاصد متعامل با آنها، دارایی ها و نیرومندی های بالقوه را ایجاد کنیم. گام بعدی برای درک شهرها این است که به ترکیبی از کاربری ها و نه کاربری های جدا از هم به مثابه پدیده ای اصلی برخورد کنیم.

    یک اختلاط کاربری اگر قرار است از پیچیدگی کافی برای حفظ امنیت شهر،ارتباط عمومی و کاربری متعامل برخوردار باشد،نیاز به اجزای بسیار متنوعی دارد که برای خلق این تنوع در خیابان ها و مناطق شهری چهار شرط ضروریست:

    الف- منطقه و هر تعداد از بخش های درونی مکمل آن باید در خدمت ترجیحاً بیش از دو کارکرد اصلی باشد.این حضور مردمی را که براساس برنامه های گوناگون از ساختمانها خارج شده و با اهداف گوناگونی در آن مکان حاضر می شوند را تضمین می کند.

    ب- غالب بلوکها باید کوتاه باشند.این گونه، خیابان ها و فرصت هایی که در کنج قرار می گیرند تناوب پیدا می کنند. در مناطق شهری ای که موفق و جذابند خیابان ها دقیقاً هرگز برای ناپدید شدن ساخته نشده اند.

    پ- منطقه باید ترکیبی از ساختمان هایی با سن و شرایط متفاوت باشد و نسبت خوبی از ساختمان های قدیمی را شامل شود.

    اگر یک ناحیه شهری تنها ساختمان های نو داشته باشد سبک و کارهایی که می توانند آنجا حضور داشته باشند، خود به خود آن دسته از کسب و کارهایی خواهند بود که قادر به حمایت از هزینه های بالای ساختمان های جدیدند.

    ج- تراکم فشرده کافی مردم صرف نظر از علت حضورشان باید وجود داشته باشد.این شامل تراکم فشرده مردمی که ساکن آنجا هستند نیز می شود.رابـ ـطه بین تمرکز و یا تراکم بالا، با تسهیلات و آسایش و سایر انواع تنوع وقتی در مورد ناحیه مرکزی شهر به کار بـرده میشود قابل درک است، چون اگر تجمع عظیمی از تمرکز مردم را در نظر نداشته باشیم اصلاً شهری با تنوع فراوان به وجود نمی آید.

    ترکیب این شروط ذخایر کارای اقتصادی کاربری ها را ایجاد میکند و به محیطی امن و متنوع می انجامد اما همه مناطق شهر با داشتن این چهار شرط تنوع برابر را تولید نمی کند، ولی یک منطقه شهری با توسعه این چهار شرط می تواند بهترین توانایی خود را تشخیص دهد.

    جیکوبز از عملکرد شهرها در زندگی واقعی حرف می زند زیرا تنها از این راه می توان آموخت که کدام اصول برنامه ریزی و کدام اقدام در باسازی می توان موجب سرزندگی اقتصادی و اجتماعی شهرها گردد و چه اقدامات و اصولی این خواص را می میراند.

    نیاز شهرها به کاربری های گوناگون و بسیار بغرنج است که حمایتی مداوم و متقابل به لحاظ اقتصادی و اجتماعی از یکدیگر به عمل می آورند.اجزای این گوناگونی می توانند متفاوت باشند به هرحال باید با راههای مشخص مراحل یکدیگر را تکمیل کنند.

    پس اگر تنها انواع محلات شهری، که در زندگی واقعی خود حکومتی، می توانند کارکرد مفیدی از خود ظاهر سازند، شهر به مثابه یک کل، خیابان ها و مناطق اند، سپس برنامه ریزی فیزیکی برای محله کارا در شهرها، باید در جهت این مقاصد هدف گیری شوند:

    اول خیابان های سرزنده و جالب توجه ترویج گردند.

    دوم تاروپود این خیابان ها تا حد ممکن در میان مناطقی به اندازه و قدرت خرده شهر تداوم داشته باشند.

    سوم از پارک ها، میدانها و ساختمان های عمومی همچون بخشی از تاروپود خیابان، و برای تقویت و درهم تنیدن پیچیدگی و استفاده چندگانه تاروپود، استفاده گردد.

    چهارم بر هویت کارکردی مناطقی که برای عمل به مثابه منطقه از بزرگی لازم برخوردار اند، تاکید شود.

    بسیاری از مردم، با مکانی در شهر احساس نزدیکی میکنند که از آن استفاده می کنند و اغلب با آن انس می گیرند، تنها دلیلی که می تواند موجب انجام بیشتر این کارها شود تفاوت های مفید، جالب و مناسبی است که در آن اطراف، توجه را به خود جلب می کنند.

    تفاوت ها، نه تکرارها، موجب کاربردی متعادل و احساس نزدیکی فرد با ناحیه ای بزرگ تر از شبکه بلافصل خیابان می شود.مراکز کاربردی در مناطق سرزنده و متنوع رشد می کنند.این مراکز به ویژه اگر واجد نشانه ای باشند که به صورت سمبلی برای محله درآیند، در این احساس نزدیکی با محله مهم تلقی می گردند، اما مراکز نمی توانند به تنهایی احساس نزدیکی به محله را به دوش بگیرند؛ تسهیلات مختلف تجاری و فرهنگی و صحنه های متفاوت الشکل باید همه چا گذاشته شوند.موفقیت شهرها مانند هر چیز دیگری در گرو نتیجه گرفتن از دارای های خود اوست و این شاید مهمترین اموزه جین جیکوبز است برای انسان گراهای شهری.



    پی نوشت:


    * فاطمه حمیدی زاده دانشجوي مقطع كارشناسي،موسسه آموزش عالي ارم شيراز

    1. جین جیکوبز

    2. دوگان سردیک :مبارز ساکسونی قرن 16

    3. بنجامین فرانکلین: هجدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و فیلسوفی که بسیاری از تفکراتش را بر پایه مشاهده شخصی و عملی قرار داد

    4. توماس جفرسون سومین رئیس جمهور آمریکا و یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا برای ترویج دادن ایده آل های جمهوری خواهی

    5. اسکرانتون تریبون

    6. اراده گرایانه بوروکراتیک :صفت مربوط به دیوان سالار بسیار علاقه مند ووابسته به اموررسمی(واژه فرانسوی)

    7. رابرت موسس،سرور سازندگی شهر نیویورک، ناحیه روکلند و منطقه وستچستر نیویورک در نیمه فرن 20.وی به عنوان شکل دهنده شهرمدرن مطرح است.

    8. ابنز هاوارد، شهرساز انگلیسی

    9. لکوربوزیه، معمار، طراح، شهرساز، نویسنده و نقاش سوئیسی
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نظر دبیر تحریریه > آرش بصیرت "سردبیر اتووود"

    ستون تکه های ساده ادعای ان را ندارد که می تواند به ابهامات و پرسش ها در مورد مفهومی که بدان می پردازد پاسخ های جامع دهد، صرفا تلاش دارد به اشناییِ اسانِ اولیه عمق، وسعت و دقت بیشتری دهد و ضمن واگذاری اشنایی قدم به قدم و غور در مبانی و دیگر عناوین پرطمطراقی چون تصاحب تمامی خزائن معرفت به دیگرانی که گرفتار این وسوسه هایند، حفره های ذهنی جدیدی ایجاد نماید و پرسش برانگیز باشند تا از این طریق نقبی بزند به فضای باز و بادخیز برای تفکر و نفس کشیدن عقل مضطرب.


    تکه های ساده ـ اینستالیشن آرت 1390/05/01


    نوشـــــــــــته ی :
    محمد گرمنجانی -





    خــلـاصــــــــــــــه : اولین چیزی که در مورد هنر معاصر در مقایسه با چند دهه گذشته جلب نظر می کند، کثرت بی سابقه سبک ها ، فرم ها ، تجارب و برنامه هاست . دیگر نمی توان تعداد محدودی متریال خاص را به عنوان رسانه هنری نام برد : نه تنها رنگ روغنی ، که فلز و سنگ و حتی هوا ، نور ، صدا ، کلمات ، مردم ، زباله چیدمان های چندرسانه ای و هرچیز دیگری در هنر امروز حضور دارد. آن تکنیک ها و روش های سنتی که هنر بودن یک اثر را تضمین می کردند ، دیگر رنگ باخته اند . حتی حاصل عادی ترین فعالیت های روزمره نیز می تواند هنر محسوب شود.



    475634470496518409650201131238407.jpg







    امتیاز شما : 1 2 3 4 5

    5Star.jpg


    تا کـنون 7 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند






    مقالات مرتبط




    دیگر مقالات محمد گرمنجانی


    dot.gif
    خانه فارنس ورث؛ عبور از شی وارگی مدرنیستی و تجسم متافیزیک مکان ( تاريخ معماري )


    " این هنر، نمایشی است بدون صحنه با نوع بازی که در عین حال که کاری روزانه نیز هست، مفهومی است که دلالت کننده نیز می باشد... صحنه کارناوال ، جایی که هیچ سن و نمایشی ندارد، بنابراین این هم صحنه است و هم زندگی ، هم بازی است و هم رویا ، هم گفت و گوست و هم نمایش"، انچه پیش امد تعریفی است که توسط جولیا کریستووا برای اینستالیشن ارت آمده است .

    اولین چیزی که در مورد هنر معاصر در مقایسه با چند دهه گذشته جلب نظر می کند، کثرت بی سابقه سبک ها ، فرم ها ، تجارب و برنامه هاست . دیگر نمی توان تعداد محدودی متریال خاص را به عنوان رسانه هنری نام برد : نه تنها رنگ روغنی ، که فلز و سنگ و حتی هوا ، نور ، صدا ، کلمات ، مردم ، زباله چیدمان های چندرسانه ای و هرچیز دیگری در هنر امروز حضور دارد. آن تکنیک ها و روش های سنتی که هنر بودن یک اثر را تضمین می کردند ، دیگر رنگ باخته اند . حتی حاصل عادی ترین فعالیت های روزمره نیز می تواند هنر محسوب شود.

    اینستالیشن آرت ، از نظر کاربردی و عملی، بخش وسیعی از هنر معاصر را در برمی گیرد . این نوع هنر از ایده ی نمایشگاه یا نمایش برگرفته شده است. اینستالیشن عبارتی مختلط می باشد که از تاریخ های چندگانه ای تشکیل شده است و شامل معماری، پرفورمنس آرت در شکل اولیه آن و بسیاری روش های دیگر در هنر های تجسمی معاصر می باشد و از تأثیر آن ها بهره مند شده است.

    اینستالیشن مرزهای بین زمینه های مختلف را قطع کرده و قادر است استقلال منحصر به فرد آن ها، قدرت و به طور کلی تاریخ و ارتباط آنها را با مفاهیم مدرن زیر سوال ببرد.

    ریشه های اینستالیشن آرت به دهه ها قبل و آثاری همچون آثار مارسل دوشان برمی گردد. این فرد کسی بود که یکی از اولین چیدمان های هنری را انجام داد . بعد از آن در دهه 60، هنرمندان دیگری در قالب کانسپچوال آرت اقدام به خلق آثاری نمودند که بعدها در ژانر اینستالیشن قرار گرفت . جالب است بدانید در دهه50 در ژاپن هنرمندانی اقدام به خلق آثاری کرده بودند که به سادگی در این ژانر جای گرفت . تشابه اینستالیشن را می توان با هپنینگ آرت (هنر اتفاقی) و در آثار آلن کاپرو به وضوح رویت کرد.

    لوسیوفونتانا در مانیفست سفید، در سال 1946 در مورد آثار فرانک استلا که به ان فضاپردازی می گوید و تحت شمول ان سعی شده فضای غیر واقعی هنر سنتی را به ماوراء بـرده و کوشش شده است که با معماری و محیط های بزرگتر ترکیب گردد اشاره می کند برای این کار در سطح کار سوراخ ها و خراش هایی ایجاد گردید. استلا سعی کرد که در آثارش شکل مستطیل بوم ها را تغییر دهد ، اما در عین حال سعی نمود تا آثارش بیشتر به صورت نقاشی باشد تا یک شی ء .

    در اوایل دهه ی 1960 عبارت جفت و جور کاری Assemblage و " محیط " اغلب برای توصیف اثری که در آن هنر با استفاده از موادی فضا را پر می کرد به کار می رفت . در آن زمان اینستالیشن تنها برای چگونگی برپایی یک نمایشگاه کاربرد داشت . در هنر سرهم شده امروزی فضا نقش فعالی را بازی می کند. باراین ادوهرتی هنرمند ایرلندی ازتبار " نیویورک" به این امر می پردازد که امروزه ما بر این مسئله واقفیم که خود گالری در ارتباط با محتویاتش دارای اهمیت می باشد. دیوارهای و حجم فضای یک گالری از نظر اودوهرتی در قرن بیستم اهمیت بسیاری دارد و وابسته به دو " کشف تصویر دو بعدی " و " ایجاد تکنیک کلاژ" می باشد.

    اهمیت آثار اینستالیشن (سرهم شده) در اماکن غیر هنری نیز مورد توجه هنرمندان این بیان هنری می باشد. فعال سازی یک محیط یا یک مفهوم با برخوردهای ظاهراً هنری باعث می شود که آن ها به نوعی اثر هنری خوانده شود و این امر می تواند با پیوند متوالی هنر و زندگی در ارتباط باشد. بنابراین هنر سرهم شده بیانگر علاقه هنرمند به گسترش زمینه کار از کارگاه به فضای عمومی است و بدین ترتیب هنرمند کنترل خود را بر نمایش آثار گسترده تر می کند. در سال 1989 " گالری واحد 7 " لندن به اینستالیشن اختصاص یافت و زمینه ساز تأسیس موزه اینستالیشن گردید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا