- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش اول 1391/05/18
نوشـــــــــــته ی : اِی جِی لی
برگــــــردانی از :
سید مازیار مظلومی -
خــلـاصــــــــــــــه : -
توضیحات مترجم :
اهمیت نوشتاری که در پی می آید در نوع نگاهی است که به برخی از اجزا و الگوهای هندسی اسلامی دارد.تمام محتوای این نوشتار توضیحات صرف ریاضی و هندسی برای تشریح این الگوها و ساختارهای به ظاهر آشنا برای ما نیست؛اما سعی دارد نمونه و راهنمایی باشد به سوی اصولی که می توانند سنگ بنای نگاهی نو بر پایه دانش ریاضی و هندسه به این ترسیمات باشند.نکته جالب دیگر این مکتوب برای مخاطبان اینکه به دنبال سیستم اختصار نویسی عددی ونام گذاریها و دسته بندی های علمی بر مبنای مشترکات هندسی است تا آنها را در کنار نام گذاری های سنتی (که به ویژگیهای هندسی توجه اندکی در حد اشاره به تعداد رئوس شمسه هانشان می دهند)کند.به دفعات خوانده ایم که اصول دقیق ریاضی و هندسی در شکل گیری کلیت و اجزای هنر معماری اسلامی دخیل بوده اند.برجسته ترین حوزه این تاثیرگذاری البته همین ترسیمات هندسی است.با این همه بررسیهای عمده ای بر اساس ریاضیات و هندسه بر این ترسیمات به عمل نیامده است.متن پیش رو اساس و بنیان هایی را معرفی می کند که می توانند دستمایه چنین مطالعاتی باشند. در آماده سازی این متن تلاش شده که اسامی اجزا و روشها بر اساس شکل وفرم اجزا ،که برای بحث مورد نظر مهم و اساسی است ،در کنار اسامی خاص مورد اشاره در هنر سنتی ایران ذکر شوند . به سبب تعداد زیاد تصاویر این متن در سه بخش ارائه شده است.
امتیاز شما : 1 2 3 4 5
تا کـنون 3 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند
مقالات مرتبط
الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش دوم
الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش سوم و پایانی
دیگر مقالات سید مازیار مظلومی
لوکوربوزیه و شرق شناسی: معماری های فارغ از آکادمی ( مفاهيم و نظريات معماري )
میشل فوکو و معماری؛ ژئوپلیتیک نگاه، سراسربینی و مناسبات قدرت ( مفاهيم و نظريات معماري )
رم کولهاس و نبوغ معمارانه در دو اثر مکتوب ( مفاهيم و نظريات معماري )
الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش دوم ( مفاهيم و نظريات معماري )
الگوهای هندسی ستاره اسلامی ـ بخش سوم و پایانی ( تاريخ معماري )
ونتوری و پردازش زمینه گرای مکان ( مفاهيم و نظريات معماري )
تأثیرپذیری ابعاد حس مکان از ادراکات ذهنی در محله های مسکونی شهری ( جغرافياي انساني )
تزئینات هندسی اسلامی بیشتر از یک قرن است که ناظران و پژوهشگران غربی را مفتون وشیفته خود ساخته اند و همچنان نیز دستمایه های مطالعات متعددی را برای توضیح و شرح ماهوی خود در حوزه های متفاوتی از زیبایی شناسی،ریاضیات،عرفان و حتی کیهان شناسی فراهم می آورند.مضمون و ماهیت هندسی این تزئینات کاملا واضح و مبرهن است.اما با آنکه پژوهشهای بسیاری بر روی ساختار و تحلیل الگوهای اسلامی منتشر شده است،هیچکدام کند و کاو عمیق و کاملی درموضوع نکرده اند؛ و هیچ پژوهش نظام مند و جامعی به روش تطبیقی در میان این الگوها انجام نگرفته است.در حالی که نیاز به شرحی بر پایه ای علمی تر، از این الگوها کاملا وجود دارد؛ هرچند که دانش تئوری ریاضی محض مورد نیاز چنین پژوهشهایی نیست.از طرفی هنوز حتی نظام اصطلاحات کاملا پذیرفته شده ای برای انواع اجزای به کار رفته در این تزئینات هندسی و همینطور شیوه ها و روشهای شکل دهنده به آنها وجود ندارد.در غیاب پژوهشهایی جامع از این دست در خلال این سطور کوشش خواهد شد تا روشهایی را که در آن برخی از این الگوها از تعدادی اصول مبنایی شكل می گیرند توضیح داده شود.
در خصوص نقشی که ریاضیات در تدوین، توسعه و ساختار الگوهای هندسی اسلامی (مانند گره ها و کاربندی ها) بازی کرده است نظرات متفاوتی بیان شده است.برخی شاهد تکاملهای آرام و نزدیک به هم از بسیاری انواع تزئینات پیش از اسلامی بوده اند که منجر به نتایجی تحیر آور در الگوهای به کلی دگرگون شده هنر اسلامی شده اند. در حالی که برخی دیگر شواهد محکمی مبنی بر دخالت ریاضیات در طراحی و ایجاد این الگوها یافته اند و یا حداقل سطح قابل قبولی از دانش هندسه و توانایی کاربرد این دانش را در توسعه انواع تزئینات اسلامی به هنرمندان آن نسبت داده اند. احتمالا هیچگاه پاسخی قطعی برای این پرسش جدال برانگیز نداشته باشیم، هرچند که منتقدان غربی این احتمال را هم که هنرمندان اسلامی این امکان را داشته اند که دانش تجربی قابل توجهی را در طراحی و ساخت الگوها و در نبود فهم تئوریک پشت زمینه آن-ریاضیات-باقی بگذارند ناچیز شمرده اند. البته برای محقق امروزی این یک مزیت است که توان تحلیل اصولی الگوهای اسلامی را در حوزه ریاضی محض داشته باشد،اما دانش ریاضی و یا هندسه برای کسانی که تنها قصد ترسیم این الگوها را دارند ضروری نیست.با آنکه زمینه نظری به هنرمند اجازه می دهد ترکیبات ممکن را سریعتر از روش آزمون و خطا بیابد،اما به هیچ روی جایگزینی برای خلاقیت حقیقی هنری نیست.مهم این است که کاربرد بصیرت و دانش ریاضی در تحلیل الگوهای هندسی اسلامی،میدان وسیع تری از احتمالات در ترکیبات هندسی را به نسبت آنچه توسط خود هنرمندان کشف شده است آشکار می کند.
حجم زیادی از این تزئینات بلادرنگ به عنوان تزئینات اسلامی شناسایی می شوند؛ولی در عین حال در تمامیت خود هیئت و شمایل قابل تمایزی از سایر تزئینات هندسی را شکل نمی دهند.در واقع الگوهای هندسی اسلامی ترکیبی از بسیاری شیوه های متفاوت ارائه می کنند که به روشنی از منابع کلاسیک و از فرهنگهای مختلفی که اسلام در اوایل گسترش خود با آنها در تماس و رابـ ـطه قرار گرفت،جذب و تبدیل شده اند. از آنجا که ممکن نیست تمام انواع الگوهای اسلامی را در اینجا بررسی کنیم،خود را به بررسی چند مورد مشخص جذاب تر محدود می کنیم.یک دسته از این تزئینات هستند که مشخصا در هنر اسلامی به ظهور رسیده اند.این گروه را الگوهایی شکل می دهند که ممکن است "الگوهای ستاره ای" خوانده شوند ؛چرا که شامل فرمهای ستاره شکل هستند که بر اساس قواعد دقیق هندسی برای ایجاد ترسیمات تکرار شونده و به هم پیوسته دو بعدی به کار بـرده می شوند.[1]این الگوها بی شک زیباترین و پیچیده ترین الگوهای هندسی اسلامی هستند و زیبایی خود را تا حد زیادی مدیون درجات بالای تقارن می باشند.
الگوهای اسلامی در ساده ترین ظهور خود نمونه هایی از کاشی کاری در یک صفحه هستند که شامل چند ضلعی ها یا سلولهایی با اشکال متنوع می باشند که لبه به لبه سلول مجاور قرار گرفته اند.با حضور سه یا تعداد بیشتری از این سلول ها که در نقاطی به هم متصل شده باشند یک گره تشکیل می شود .و کلا ضروری نیست که این سلولها و اجزا [2]چند ضلعی های محدب باشند،یا حتی لبه هاشامل خطوط راست باشند و نیز هیچ محدودیتی برای تعداد آلتهای متصل به هم در یک گره وجود ندارد.
ستاره های اسلامی اساس انتظام خود را از صورت مشترکی با چند ضلعی های منتظم کسب کرده اند و آن اینکه هر دو از مجموعه نقاطی ایجاد می شوند که به طور مساوی روی محیط دایره توزیع شده اند.هنگامی که تمام نقاط مجاور در چنین وضعیتی به هم متصل می شوند تشکیل یک چند ضلعی منتظم می دهند و اگر اتصال را برای همه نقاط دیگر (مثلا نقاط سوم نسبت به هم یا مانند آن) ادامه دهیم به بسیاری از ترسیمات ستاره مانند برمی خوریم؛هرچند که ستاره ها و شمسه های اسلامی تعاریف دقیق تری دارند.
مجموعه نقاط روی محیط دایره اولیه "رئوس ستاره" را تشکیل می دهند؛ بنابراین اضلاع ستاره یکدیگر را در نقاطی می برند که البته به عنوان "رئوس ستاره" شناخته نمی شوند.شمسه های اسلامی اولیه بر مبنای همین چند ضلعیهای ستاره ای شکل ایجاد شده اند .
ساختارهای ستاره و شمسه اسلامی یک سطح خالی در مرکز ترسیم ایجاد می کنند که بدوا به شکل یک چند ضلعی منتظم است.در تزئینات شناخته شده اسلامی این سطح مرکزی معمولا با حذف یک یا چند قطعه از قطعات میانی خطوط تبدیل به یک عنصر ستاره ای شکل میشود.معمولا تمام قطعات به جز دو قطعه انتهایی یک ضلع حذف می شوند و به این ترتیب یک تصویر نوعی از ستاره اسلامی شکل می گیرد.(تصویر 2)چنین ترسیمی شامل یک سطح ستاره ای شکل میانی (یا ستاره مرکزی) و تعدادی اجزای به شکل کایت (ترنج) خواهد بود.در برخی موارد تمام قطعات به جز بیرونی ترین قطعه حذف می شوند (تصویر 3) و بدین وسیله خلاصه ترین ظهور یک ستاره هندسی منتظم بروز می کند.
ستاره هایی مانند این به وسیله یک روش اختصار نویسی که از سه معیار زیر اطلاعاتی ارائه می کند قابل تشخیص و تمایز هستند:
1- تعداد رئوس
2- نحوه اتصال رئوس برای ایجاد ترسیم ستاره ای (2به2 یا 3 به 3 و....)
3- تعداد قطعات باقیمانده هر ضلع تشکیل گر ستاره در هر سمت.
این سه کمیت را می توان به ترتیب با n ،d و sنمایندگی کرد ،بنابراین نمایش نهایی اختصار نویسی برای یک ستاره به صورت :s (n/d)خواهد بود. درنتیجه اختصار نویسی ستاره تصویر 2 به صورت 2(3/8) یا ستاره دو قطعه ای هشت روی سه می باشد. این روش اختصار نویسی قابل کاربرد برای هر شمسه است که همانطور که شرح شد با استفاده از خطوط اتصال راست بین جفت نقاط ترسیم شده باشد. (این سیستم اختصارنویسی حتی می تواند برای برخی دیگر ازانواع مشخص ساختارها به کار رود مشروط بر آنکه مقادیر غیر صحیح را هم برای d مجاز بدانیم). همانگونه که گفته شد ،ترسیماتی که مستقیما بر اساس چند ضلعی های ستاره ای ترسیم می شوند به سادگی با استفاده از یک دایره و نقاطی که به طور مساوی روی محیط آن توزیع شده باشند به دست می آیند؛ و به هیچ ساختار دیگری نیازمند نیستند. با این حال بسیاری از این ترسیمات ستاره ای (هرچند که دارای یک شمسه مرکزی و تعدادی ترنج های جانبی)باشند از این راه به دست نمی آیند. در این انواع انحراف خطوط شکل دهنده ستاره به نحوی است که نمی توانند با اتصال جفت نقاط روی دایره به دست آمده باشند. این موارد نیازمند یک یا چند دایره متحدالمرکز دیگر برای به دست آوردن نقاط داخلی و تکمیل ستاره هستند (تصویر4). ستاره ها و شمسه های اسلامی انواع متفاوتی دارند که برخی ازانواع اصلی آنها در ذیل مورد بحث قرارخواهند گرفت.همه آنها دارای ستاره ای به عنوان عنصر مرکزی درمیان خود هستند و هرچند ممکن است ویژگی های اندازه ای هر ستاره وشمسه به صورت دلخواه و موردی انتخاب شود اما این غالبا بر اساس نظرداشتهای وابسته به ارتباط سایر اجزا و المانها در یک الگو خواهد بود.
به دست آوردن ستاره ها و شمسه های اساسا نو و بدیع مستلزم مطالعه مراکز ستاره ها در صفحه است و شمار احتمالات با راههایی که در آن مراکز ستاره ها باید در ارتباط با مرکز ستاره مجاور خود تعیین وضعیت شوند محدود می شود. در روش ستاره های متصل به هم که غالبا بر تمام الگوهای دیگر ترجیح داده شده است، شعاعی از مراکز دو شمسه مجاور بر خط مستقیمی که مراکز این دو شمسه را به هم متصل می کند منطبق می شود و از این رو به عنوان "اتصال خط مشترک"شناخته شده است. در چنین وضعیتی نقطه تماس و اتصال این ستاره ها روی همین خط واقع خواهد بود.(تصویر5).
روش قابل قبول دیگر برای ارتباط مراکز ستاره های مجاور ،موازی ساختن نزدیکترین بردار شعاعی آنها با هم است.در چنین حالتی خط مستقیم بین مراکز این دو ستاره دیگر با بردار شعاعی هیچکدام از این دو ستاره منطبق نیست. چنین ارتباطی می تواند به عنوان "اتصال موازی" خوانده شود.(تصویر 6) لازم به ذکر است که "اتصال موازی" بین دو ستاره اصولا در الگوهای بخصوصی یافت شده است که معمولا برای ایجاد و ترسیم با خط کش و پرگار از نمونه های "خط مشترک" مشکل تر هستند.
قواعدی از این دست برای ارتباط شمسه های مجاور هیچگاه صریحا توسط یا از طرف هنرمندان اسلامی بیان نشده اند. البته کاربرد روش "خط مشترک" برای اتصال شمسه ها و یا موتیف های گل شکل ،قرنها قدمت بیشتری از کاربرد در الگوهای هندسی اسلامی دارند و محتملا همیشه احساس می شده است که نمایش برازنده تری برای روش ترکیب عناصر و اجزا بوده است.
بسیاری از اولین ترسیمات الگوهای هندسی اسلامی بر اساس یک شبکه بندی مبنایی از مثلث متساوی –الاضلاع یا مربع به دست آمده اند و اولین طراحان این الگوها بر اساس چنین شبکه هایی قادر به ترسیم و ایجاد اولین "گره چینی" ها شده اند.ساده ترین روش، قرار دادن مرکز ستاره روی یکی از نقاط یا رئوس شبکه است به نحوی که شعاع آن ستاره برابر نصف طول هر ضلع شبکه باشد.ستاره ها به گونه ای مکان یابی می شوند که یکی از بردارهای اساسی آنها نیز منطبق بر یکی از خطوط شبکه باشد و هر جفت از ستاره های مجاور بر نقطه ای در میان یک ضلع شبکه به هم متصل شوند.در نتیجه اتصال خط مشترک خود به خود ایجاد می شود.با در نظر داشتن ویژگی های مربع و مثلث به عنوان مبانی شبکه بندی ذکر شده ساده ترین موتیف هایی که می توانند در این روش به کار روند، شش و چهار رأسی هستند. البته پر واضح است که موتیف هایی با هر تعداد رئوسی که ضرائب 4و6 باشند نیز مشابها می توانند روی رئوس شبکه قرار گیرند.
نمی توان به سادگی تاریخی برای نخستین استفاده ها از الگوهای اسلامی در تزئینات معرفی کرد. هرچند برخی کو شش ها برای توضیح تاریخ ایجاد و توسعه اولین الگوهای راست خط برای ستاره های اسلامی به عمل آمده است، اما ازآنجا که نسخه های خطوط منحنی این ترسیمات حتی پیش از آنها پدیدار شده اند احتمالا باید تلاش کرد تا مبدا و ماخذ آن اتفاق را هم توضیح داد. در هر گونه بحث بر روی مبادی تاریخی باید در ذهن داشته باشیم که هرچند امکان پذیر است که از لحاظ نظری قدیمی ترین نسخه های الگوها را جداگانه ردیابی و مشخص کنیم؛ عملا به آن معنی نیست که هر کدام از آنها واقعا اولین ظهور تاریخی آن الگوی بخصوص باشند. اینگونه به نظر می رسد که بیشتر نمونه های اولیه مدتهاست که از بین رفته اند. با این همه شواهد کافی از قرون هشتم تا دهم م.(اواخر قرن اول تا اوایل قرن چهارم هجری )که ارائه گر شناختی هرچند اجمالی از منابع بسیار غنی تزئینات هندسی اسلامی اولیه است باقی مانده اند. اولین نمونه ها در سده هشتم م./ اواخر سده نخست و اوایل سده دوم هجری در خاور میانه ظاهر شدند. این ظهور به صورت پنجره ها و طرحهای مشبک در مسجد بزرگ دمشق و قصر حیر غربی باز هم در سوریه و کاخ خربة المفجر اردن بوده است. با آنکه بسیاری از این طرح ها شامل اجزای ستاره ای شکل بوده اند.این نکته که آنها ارائه گر ترسیمات متفاوتی در اصل و زمینه ذهنی هنرمند هستند، یا فقط به صورت سطوح باقیمانده بین دوایر، کمانها و سایر ترسیمات دیگر به وجود آمده اند محل تردید است. هرچند در بعضی موارد مثل ترسیم مورد نمایش در تصویر شماره 7 (که تقریبا مشابه نسخه های موجود در قصر الحیرالغربی و خربة المفجر است)به نظر می رسد که متشکل بودن این الگو از ترسیمات در اصل ستاره ای شکل(و در این مورد ستاره های هشت) برداشت و تفسیر کاملا صحیحی بوده باشد.
دو نمونه از اولین الگوهای گره چینی با استفاده از ستاره راست خط الگوهای شامل ستاره های شش و هشت هستند (به ترتیب تصاویر 8 و9 )؛ که ریشه تاریخی هر دو به تاریخ کلاسیک باستان بازمی گردد.در هنر اسلامی الگوی ستاره و صلیب (تصویر 9) برای نخستین بار در سامرای قرن نهم م./ قرن سوم هجری پدیدار شده است.ظهور الگوی شامل ستاره شش نیز مربوط به همان سده در مسجد ابن طولون مصر است.در عین حال هر دوی این الگوها در گچبری های مدینة الزهرا در اسپانیا ی قرن دهم م./قرن چهارم هجری و همینطور مسجد الحاکم قاهره قرن 11 م./اواخر قرن چهارم هجری هم پدیدار شده اند. البته این احتمال هم که الگوی ستاره و صلیب حتی پیش از آن ظاهر شده باشد هم وجود دارد.(مثلا نسخه ای از آن روی یکی از پنجره های قصر حیر غربی).نمونه دیگری برای ستاره شش نیز مربوط به ابتدای قرن 11 م. است که در خاک برداری خانه ای در سیراف به دست آمده است.بنابراین می توان نتیجه گرفت که حداکثر تا انتهای قرن دهم م./قرن چهارم هجری ،الگوهای راست خطی شامل ستاره های هشت و شش کاملا مرسوم شده بودند. و احتمالا در آن مرحله تبدیل و تصور کردن نسخه هایی شامل ستاره های با رئوس بیشتر در گره ها و الگوهای هندسی از روی نمونه های موجود امر بسیار مشکلی نبوده است. یک الگوی هندسی شامل ستاره 12 بر روی زمینه شبکه مثلث بر یکی از برجهای خراقان(برج متقدم) 1067 م./459 هجری در شمال غرب ایران نقش بسته است (تصویر 10). و الگوی دیگری مرتبط با همان ستاره 2(4/12) اما بر زمینه شبکه مربع (تصویر 11) وجود دارد که احتمالا مربوط به همان دوران است. نمونه های دیگری از الگوهای اولیه به دست نیامده است. اینها آخرین نمونه ها در میان مرسوم ترین الگوهای اولیه بوده اند. الگوهایی که از مراکش تا آسیای مرکزی یافت می شوند. نمونه های الگوهای شامل ستاره 2(3/8) هم که احتمالا مربوط به همین زمان بوده اند نیز به دست آمده اند (تصویر 12)؛ و با وجودی که خود ستاره اصلی قبلا وجود داشته است، اما نمونه قدیمی تری از آن در گره چینی ها موجود نیست؛ مگر همان الگوی تصویر 7 که می تواند به عنوان یک مثال منحنی قرن اولی(هجری) مورد توجه قرار گیرد.
1-این عناصر ستاره ای شکل در هنرهای سنتی ایرانی "شمسه" نامیده می شوند.و منظور از ترسیمات تکرار شونده برای مثال گره چینی ها و کاربندی ها و مانند آنهاست.
این اجزا و سلولها در هنرسنتی ایران آلت های گره خوانده می شوند. [2]
نوشـــــــــــته ی : اِی جِی لی
برگــــــردانی از :
سید مازیار مظلومی -
خــلـاصــــــــــــــه : -
توضیحات مترجم :
اهمیت نوشتاری که در پی می آید در نوع نگاهی است که به برخی از اجزا و الگوهای هندسی اسلامی دارد.تمام محتوای این نوشتار توضیحات صرف ریاضی و هندسی برای تشریح این الگوها و ساختارهای به ظاهر آشنا برای ما نیست؛اما سعی دارد نمونه و راهنمایی باشد به سوی اصولی که می توانند سنگ بنای نگاهی نو بر پایه دانش ریاضی و هندسه به این ترسیمات باشند.نکته جالب دیگر این مکتوب برای مخاطبان اینکه به دنبال سیستم اختصار نویسی عددی ونام گذاریها و دسته بندی های علمی بر مبنای مشترکات هندسی است تا آنها را در کنار نام گذاری های سنتی (که به ویژگیهای هندسی توجه اندکی در حد اشاره به تعداد رئوس شمسه هانشان می دهند)کند.به دفعات خوانده ایم که اصول دقیق ریاضی و هندسی در شکل گیری کلیت و اجزای هنر معماری اسلامی دخیل بوده اند.برجسته ترین حوزه این تاثیرگذاری البته همین ترسیمات هندسی است.با این همه بررسیهای عمده ای بر اساس ریاضیات و هندسه بر این ترسیمات به عمل نیامده است.متن پیش رو اساس و بنیان هایی را معرفی می کند که می توانند دستمایه چنین مطالعاتی باشند. در آماده سازی این متن تلاش شده که اسامی اجزا و روشها بر اساس شکل وفرم اجزا ،که برای بحث مورد نظر مهم و اساسی است ،در کنار اسامی خاص مورد اشاره در هنر سنتی ایران ذکر شوند . به سبب تعداد زیاد تصاویر این متن در سه بخش ارائه شده است.
امتیاز شما : 1 2 3 4 5
تا کـنون 3 نفـر به این مقاله امتیاز داده اند
مقالات مرتبط
دیگر مقالات سید مازیار مظلومی
تزئینات هندسی اسلامی بیشتر از یک قرن است که ناظران و پژوهشگران غربی را مفتون وشیفته خود ساخته اند و همچنان نیز دستمایه های مطالعات متعددی را برای توضیح و شرح ماهوی خود در حوزه های متفاوتی از زیبایی شناسی،ریاضیات،عرفان و حتی کیهان شناسی فراهم می آورند.مضمون و ماهیت هندسی این تزئینات کاملا واضح و مبرهن است.اما با آنکه پژوهشهای بسیاری بر روی ساختار و تحلیل الگوهای اسلامی منتشر شده است،هیچکدام کند و کاو عمیق و کاملی درموضوع نکرده اند؛ و هیچ پژوهش نظام مند و جامعی به روش تطبیقی در میان این الگوها انجام نگرفته است.در حالی که نیاز به شرحی بر پایه ای علمی تر، از این الگوها کاملا وجود دارد؛ هرچند که دانش تئوری ریاضی محض مورد نیاز چنین پژوهشهایی نیست.از طرفی هنوز حتی نظام اصطلاحات کاملا پذیرفته شده ای برای انواع اجزای به کار رفته در این تزئینات هندسی و همینطور شیوه ها و روشهای شکل دهنده به آنها وجود ندارد.در غیاب پژوهشهایی جامع از این دست در خلال این سطور کوشش خواهد شد تا روشهایی را که در آن برخی از این الگوها از تعدادی اصول مبنایی شكل می گیرند توضیح داده شود.
در خصوص نقشی که ریاضیات در تدوین، توسعه و ساختار الگوهای هندسی اسلامی (مانند گره ها و کاربندی ها) بازی کرده است نظرات متفاوتی بیان شده است.برخی شاهد تکاملهای آرام و نزدیک به هم از بسیاری انواع تزئینات پیش از اسلامی بوده اند که منجر به نتایجی تحیر آور در الگوهای به کلی دگرگون شده هنر اسلامی شده اند. در حالی که برخی دیگر شواهد محکمی مبنی بر دخالت ریاضیات در طراحی و ایجاد این الگوها یافته اند و یا حداقل سطح قابل قبولی از دانش هندسه و توانایی کاربرد این دانش را در توسعه انواع تزئینات اسلامی به هنرمندان آن نسبت داده اند. احتمالا هیچگاه پاسخی قطعی برای این پرسش جدال برانگیز نداشته باشیم، هرچند که منتقدان غربی این احتمال را هم که هنرمندان اسلامی این امکان را داشته اند که دانش تجربی قابل توجهی را در طراحی و ساخت الگوها و در نبود فهم تئوریک پشت زمینه آن-ریاضیات-باقی بگذارند ناچیز شمرده اند. البته برای محقق امروزی این یک مزیت است که توان تحلیل اصولی الگوهای اسلامی را در حوزه ریاضی محض داشته باشد،اما دانش ریاضی و یا هندسه برای کسانی که تنها قصد ترسیم این الگوها را دارند ضروری نیست.با آنکه زمینه نظری به هنرمند اجازه می دهد ترکیبات ممکن را سریعتر از روش آزمون و خطا بیابد،اما به هیچ روی جایگزینی برای خلاقیت حقیقی هنری نیست.مهم این است که کاربرد بصیرت و دانش ریاضی در تحلیل الگوهای هندسی اسلامی،میدان وسیع تری از احتمالات در ترکیبات هندسی را به نسبت آنچه توسط خود هنرمندان کشف شده است آشکار می کند.
حجم زیادی از این تزئینات بلادرنگ به عنوان تزئینات اسلامی شناسایی می شوند؛ولی در عین حال در تمامیت خود هیئت و شمایل قابل تمایزی از سایر تزئینات هندسی را شکل نمی دهند.در واقع الگوهای هندسی اسلامی ترکیبی از بسیاری شیوه های متفاوت ارائه می کنند که به روشنی از منابع کلاسیک و از فرهنگهای مختلفی که اسلام در اوایل گسترش خود با آنها در تماس و رابـ ـطه قرار گرفت،جذب و تبدیل شده اند. از آنجا که ممکن نیست تمام انواع الگوهای اسلامی را در اینجا بررسی کنیم،خود را به بررسی چند مورد مشخص جذاب تر محدود می کنیم.یک دسته از این تزئینات هستند که مشخصا در هنر اسلامی به ظهور رسیده اند.این گروه را الگوهایی شکل می دهند که ممکن است "الگوهای ستاره ای" خوانده شوند ؛چرا که شامل فرمهای ستاره شکل هستند که بر اساس قواعد دقیق هندسی برای ایجاد ترسیمات تکرار شونده و به هم پیوسته دو بعدی به کار بـرده می شوند.[1]این الگوها بی شک زیباترین و پیچیده ترین الگوهای هندسی اسلامی هستند و زیبایی خود را تا حد زیادی مدیون درجات بالای تقارن می باشند.
الگوهای اسلامی در ساده ترین ظهور خود نمونه هایی از کاشی کاری در یک صفحه هستند که شامل چند ضلعی ها یا سلولهایی با اشکال متنوع می باشند که لبه به لبه سلول مجاور قرار گرفته اند.با حضور سه یا تعداد بیشتری از این سلول ها که در نقاطی به هم متصل شده باشند یک گره تشکیل می شود .و کلا ضروری نیست که این سلولها و اجزا [2]چند ضلعی های محدب باشند،یا حتی لبه هاشامل خطوط راست باشند و نیز هیچ محدودیتی برای تعداد آلتهای متصل به هم در یک گره وجود ندارد.
ستاره های اسلامی اساس انتظام خود را از صورت مشترکی با چند ضلعی های منتظم کسب کرده اند و آن اینکه هر دو از مجموعه نقاطی ایجاد می شوند که به طور مساوی روی محیط دایره توزیع شده اند.هنگامی که تمام نقاط مجاور در چنین وضعیتی به هم متصل می شوند تشکیل یک چند ضلعی منتظم می دهند و اگر اتصال را برای همه نقاط دیگر (مثلا نقاط سوم نسبت به هم یا مانند آن) ادامه دهیم به بسیاری از ترسیمات ستاره مانند برمی خوریم؛هرچند که ستاره ها و شمسه های اسلامی تعاریف دقیق تری دارند.
مجموعه نقاط روی محیط دایره اولیه "رئوس ستاره" را تشکیل می دهند؛ بنابراین اضلاع ستاره یکدیگر را در نقاطی می برند که البته به عنوان "رئوس ستاره" شناخته نمی شوند.شمسه های اسلامی اولیه بر مبنای همین چند ضلعیهای ستاره ای شکل ایجاد شده اند .
ساختارهای ستاره و شمسه اسلامی یک سطح خالی در مرکز ترسیم ایجاد می کنند که بدوا به شکل یک چند ضلعی منتظم است.در تزئینات شناخته شده اسلامی این سطح مرکزی معمولا با حذف یک یا چند قطعه از قطعات میانی خطوط تبدیل به یک عنصر ستاره ای شکل میشود.معمولا تمام قطعات به جز دو قطعه انتهایی یک ضلع حذف می شوند و به این ترتیب یک تصویر نوعی از ستاره اسلامی شکل می گیرد.(تصویر 2)چنین ترسیمی شامل یک سطح ستاره ای شکل میانی (یا ستاره مرکزی) و تعدادی اجزای به شکل کایت (ترنج) خواهد بود.در برخی موارد تمام قطعات به جز بیرونی ترین قطعه حذف می شوند (تصویر 3) و بدین وسیله خلاصه ترین ظهور یک ستاره هندسی منتظم بروز می کند.
ستاره هایی مانند این به وسیله یک روش اختصار نویسی که از سه معیار زیر اطلاعاتی ارائه می کند قابل تشخیص و تمایز هستند:
1- تعداد رئوس
2- نحوه اتصال رئوس برای ایجاد ترسیم ستاره ای (2به2 یا 3 به 3 و....)
3- تعداد قطعات باقیمانده هر ضلع تشکیل گر ستاره در هر سمت.
این سه کمیت را می توان به ترتیب با n ،d و sنمایندگی کرد ،بنابراین نمایش نهایی اختصار نویسی برای یک ستاره به صورت :s (n/d)خواهد بود. درنتیجه اختصار نویسی ستاره تصویر 2 به صورت 2(3/8) یا ستاره دو قطعه ای هشت روی سه می باشد. این روش اختصار نویسی قابل کاربرد برای هر شمسه است که همانطور که شرح شد با استفاده از خطوط اتصال راست بین جفت نقاط ترسیم شده باشد. (این سیستم اختصارنویسی حتی می تواند برای برخی دیگر ازانواع مشخص ساختارها به کار رود مشروط بر آنکه مقادیر غیر صحیح را هم برای d مجاز بدانیم). همانگونه که گفته شد ،ترسیماتی که مستقیما بر اساس چند ضلعی های ستاره ای ترسیم می شوند به سادگی با استفاده از یک دایره و نقاطی که به طور مساوی روی محیط آن توزیع شده باشند به دست می آیند؛ و به هیچ ساختار دیگری نیازمند نیستند. با این حال بسیاری از این ترسیمات ستاره ای (هرچند که دارای یک شمسه مرکزی و تعدادی ترنج های جانبی)باشند از این راه به دست نمی آیند. در این انواع انحراف خطوط شکل دهنده ستاره به نحوی است که نمی توانند با اتصال جفت نقاط روی دایره به دست آمده باشند. این موارد نیازمند یک یا چند دایره متحدالمرکز دیگر برای به دست آوردن نقاط داخلی و تکمیل ستاره هستند (تصویر4). ستاره ها و شمسه های اسلامی انواع متفاوتی دارند که برخی ازانواع اصلی آنها در ذیل مورد بحث قرارخواهند گرفت.همه آنها دارای ستاره ای به عنوان عنصر مرکزی درمیان خود هستند و هرچند ممکن است ویژگی های اندازه ای هر ستاره وشمسه به صورت دلخواه و موردی انتخاب شود اما این غالبا بر اساس نظرداشتهای وابسته به ارتباط سایر اجزا و المانها در یک الگو خواهد بود.
به دست آوردن ستاره ها و شمسه های اساسا نو و بدیع مستلزم مطالعه مراکز ستاره ها در صفحه است و شمار احتمالات با راههایی که در آن مراکز ستاره ها باید در ارتباط با مرکز ستاره مجاور خود تعیین وضعیت شوند محدود می شود. در روش ستاره های متصل به هم که غالبا بر تمام الگوهای دیگر ترجیح داده شده است، شعاعی از مراکز دو شمسه مجاور بر خط مستقیمی که مراکز این دو شمسه را به هم متصل می کند منطبق می شود و از این رو به عنوان "اتصال خط مشترک"شناخته شده است. در چنین وضعیتی نقطه تماس و اتصال این ستاره ها روی همین خط واقع خواهد بود.(تصویر5).
روش قابل قبول دیگر برای ارتباط مراکز ستاره های مجاور ،موازی ساختن نزدیکترین بردار شعاعی آنها با هم است.در چنین حالتی خط مستقیم بین مراکز این دو ستاره دیگر با بردار شعاعی هیچکدام از این دو ستاره منطبق نیست. چنین ارتباطی می تواند به عنوان "اتصال موازی" خوانده شود.(تصویر 6) لازم به ذکر است که "اتصال موازی" بین دو ستاره اصولا در الگوهای بخصوصی یافت شده است که معمولا برای ایجاد و ترسیم با خط کش و پرگار از نمونه های "خط مشترک" مشکل تر هستند.
قواعدی از این دست برای ارتباط شمسه های مجاور هیچگاه صریحا توسط یا از طرف هنرمندان اسلامی بیان نشده اند. البته کاربرد روش "خط مشترک" برای اتصال شمسه ها و یا موتیف های گل شکل ،قرنها قدمت بیشتری از کاربرد در الگوهای هندسی اسلامی دارند و محتملا همیشه احساس می شده است که نمایش برازنده تری برای روش ترکیب عناصر و اجزا بوده است.
بسیاری از اولین ترسیمات الگوهای هندسی اسلامی بر اساس یک شبکه بندی مبنایی از مثلث متساوی –الاضلاع یا مربع به دست آمده اند و اولین طراحان این الگوها بر اساس چنین شبکه هایی قادر به ترسیم و ایجاد اولین "گره چینی" ها شده اند.ساده ترین روش، قرار دادن مرکز ستاره روی یکی از نقاط یا رئوس شبکه است به نحوی که شعاع آن ستاره برابر نصف طول هر ضلع شبکه باشد.ستاره ها به گونه ای مکان یابی می شوند که یکی از بردارهای اساسی آنها نیز منطبق بر یکی از خطوط شبکه باشد و هر جفت از ستاره های مجاور بر نقطه ای در میان یک ضلع شبکه به هم متصل شوند.در نتیجه اتصال خط مشترک خود به خود ایجاد می شود.با در نظر داشتن ویژگی های مربع و مثلث به عنوان مبانی شبکه بندی ذکر شده ساده ترین موتیف هایی که می توانند در این روش به کار روند، شش و چهار رأسی هستند. البته پر واضح است که موتیف هایی با هر تعداد رئوسی که ضرائب 4و6 باشند نیز مشابها می توانند روی رئوس شبکه قرار گیرند.
نمی توان به سادگی تاریخی برای نخستین استفاده ها از الگوهای اسلامی در تزئینات معرفی کرد. هرچند برخی کو شش ها برای توضیح تاریخ ایجاد و توسعه اولین الگوهای راست خط برای ستاره های اسلامی به عمل آمده است، اما ازآنجا که نسخه های خطوط منحنی این ترسیمات حتی پیش از آنها پدیدار شده اند احتمالا باید تلاش کرد تا مبدا و ماخذ آن اتفاق را هم توضیح داد. در هر گونه بحث بر روی مبادی تاریخی باید در ذهن داشته باشیم که هرچند امکان پذیر است که از لحاظ نظری قدیمی ترین نسخه های الگوها را جداگانه ردیابی و مشخص کنیم؛ عملا به آن معنی نیست که هر کدام از آنها واقعا اولین ظهور تاریخی آن الگوی بخصوص باشند. اینگونه به نظر می رسد که بیشتر نمونه های اولیه مدتهاست که از بین رفته اند. با این همه شواهد کافی از قرون هشتم تا دهم م.(اواخر قرن اول تا اوایل قرن چهارم هجری )که ارائه گر شناختی هرچند اجمالی از منابع بسیار غنی تزئینات هندسی اسلامی اولیه است باقی مانده اند. اولین نمونه ها در سده هشتم م./ اواخر سده نخست و اوایل سده دوم هجری در خاور میانه ظاهر شدند. این ظهور به صورت پنجره ها و طرحهای مشبک در مسجد بزرگ دمشق و قصر حیر غربی باز هم در سوریه و کاخ خربة المفجر اردن بوده است. با آنکه بسیاری از این طرح ها شامل اجزای ستاره ای شکل بوده اند.این نکته که آنها ارائه گر ترسیمات متفاوتی در اصل و زمینه ذهنی هنرمند هستند، یا فقط به صورت سطوح باقیمانده بین دوایر، کمانها و سایر ترسیمات دیگر به وجود آمده اند محل تردید است. هرچند در بعضی موارد مثل ترسیم مورد نمایش در تصویر شماره 7 (که تقریبا مشابه نسخه های موجود در قصر الحیرالغربی و خربة المفجر است)به نظر می رسد که متشکل بودن این الگو از ترسیمات در اصل ستاره ای شکل(و در این مورد ستاره های هشت) برداشت و تفسیر کاملا صحیحی بوده باشد.
دو نمونه از اولین الگوهای گره چینی با استفاده از ستاره راست خط الگوهای شامل ستاره های شش و هشت هستند (به ترتیب تصاویر 8 و9 )؛ که ریشه تاریخی هر دو به تاریخ کلاسیک باستان بازمی گردد.در هنر اسلامی الگوی ستاره و صلیب (تصویر 9) برای نخستین بار در سامرای قرن نهم م./ قرن سوم هجری پدیدار شده است.ظهور الگوی شامل ستاره شش نیز مربوط به همان سده در مسجد ابن طولون مصر است.در عین حال هر دوی این الگوها در گچبری های مدینة الزهرا در اسپانیا ی قرن دهم م./قرن چهارم هجری و همینطور مسجد الحاکم قاهره قرن 11 م./اواخر قرن چهارم هجری هم پدیدار شده اند. البته این احتمال هم که الگوی ستاره و صلیب حتی پیش از آن ظاهر شده باشد هم وجود دارد.(مثلا نسخه ای از آن روی یکی از پنجره های قصر حیر غربی).نمونه دیگری برای ستاره شش نیز مربوط به ابتدای قرن 11 م. است که در خاک برداری خانه ای در سیراف به دست آمده است.بنابراین می توان نتیجه گرفت که حداکثر تا انتهای قرن دهم م./قرن چهارم هجری ،الگوهای راست خطی شامل ستاره های هشت و شش کاملا مرسوم شده بودند. و احتمالا در آن مرحله تبدیل و تصور کردن نسخه هایی شامل ستاره های با رئوس بیشتر در گره ها و الگوهای هندسی از روی نمونه های موجود امر بسیار مشکلی نبوده است. یک الگوی هندسی شامل ستاره 12 بر روی زمینه شبکه مثلث بر یکی از برجهای خراقان(برج متقدم) 1067 م./459 هجری در شمال غرب ایران نقش بسته است (تصویر 10). و الگوی دیگری مرتبط با همان ستاره 2(4/12) اما بر زمینه شبکه مربع (تصویر 11) وجود دارد که احتمالا مربوط به همان دوران است. نمونه های دیگری از الگوهای اولیه به دست نیامده است. اینها آخرین نمونه ها در میان مرسوم ترین الگوهای اولیه بوده اند. الگوهایی که از مراکش تا آسیای مرکزی یافت می شوند. نمونه های الگوهای شامل ستاره 2(3/8) هم که احتمالا مربوط به همین زمان بوده اند نیز به دست آمده اند (تصویر 12)؛ و با وجودی که خود ستاره اصلی قبلا وجود داشته است، اما نمونه قدیمی تری از آن در گره چینی ها موجود نیست؛ مگر همان الگوی تصویر 7 که می تواند به عنوان یک مثال منحنی قرن اولی(هجری) مورد توجه قرار گیرد.
1-این عناصر ستاره ای شکل در هنرهای سنتی ایرانی "شمسه" نامیده می شوند.و منظور از ترسیمات تکرار شونده برای مثال گره چینی ها و کاربندی ها و مانند آنهاست.
این اجزا و سلولها در هنرسنتی ایران آلت های گره خوانده می شوند. [2]