1ta.rasoulzadeh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/29
ارسالی ها
530
امتیاز واکنش
4,119
امتیاز
627
محل سکونت
تهران
مطلبی که در پی می‌آید، نوشتاری از حسین پاینده است که در شماره‌ی اخیر ماهنامه‌ی فرهنگ امروز (شماره‌ی ۱۰، اسفند ۹۴) منتشر شد.

***

رایج‌ترین باور درباره‌ی ترجمه‌ی مجدد آثار ادبی‌ای که قبلاً ترجمه شده‌اند این است که مترجمان نباید مبادرت به این کارِ عبث کنند. هم اکثر ناشران چنین باوری دارند و هم اکثر مترجمان. ناشران استدلال‌شان این است که ترجمه‌ی مجدد بازار چندان خوبی ندارد. وقتی رمان معروفی پیشتر ترجمه و در بازار کتاب عرضه شده باشد، دیگر کسی رغبتی به خواندن مجدد آن در قالب ترجمه‌ای جدید از خود نشان نخواهد داد. اگر هم از اهالی ادبیات درباره‌ی آن رمان پرسش شود، غالباً ترجمه‌ی قبلی را می‌شناسند و همان را به خوانندگان جدید معرفی می‌کنند. از سوی دیگر،‌ بسیاری از مترجمان نیز تمایلی به دوباره‌کاری ندارند زیرا معتقدند ترجمه‌ی مجدد نمی‌تواند به اندازه‌ی یک ترجمه‌ی بدون سابقه خود را به مخاطبان آثار ادبی بشناساند. بیشترِ مترجمان ترجیح می‌دهند وقت و توان‌شان را صَرفِ کاری کنند که مترجم دیگری قبلاً انجام نداده باشد. می‌توان گفت در مجموع، نه ناشران چندان روی خوشی به ترجمه‌ی مجدد نشان می‌دهند و نه خودِ مترجمان.

اگرچه در کشور ما به ترجمه‌ی مجددِ آثار ادبی چندان اقبال نمی‌شود، دلایل متعددی را می‌توان برشمرد که هم مطلوب بودن این کار را ثابت می‌کند و هم حتی ضرورتش را. یکی از این دلایل، پویایی زبان است. زبان پدیده‌ای ایستا نیست که همیشه ویژگی‌های ثابتی را حفظ کند. هر ترجمه‌ای در برهه‌ای از تاریخِ زبان مقصد انجام می‌شد و لذا ویژگی‌های زبان مورد نظر در همان مقطع را بازمی‌تاباند. تعبیرات و مصطلحاتی که مترجم به کار می‌برد از مجموعه‌ی بزرگی گزینش می‌شوند که گویشوران به عنوان پیکره‌ی زبانی می‌شناسند و به کار می‌برند. این موضوع همان‌قدر در مورد واژگان مصداق دارد که در مورد نحو. به بیان دیگر، نه فقط کلماتی که مترجم برای برگرداندن متن به زبان مقصد انتخاب می‌کند، بلکه همچنین نحوه‌ی ترکیب آن کلمات برای ساختن جمله تابع سازوکارهای درونی زبان مقصد در دوره و زمانه‌ای است که مترجم زندگی می‌کند. اما از یاد نباید برد که با گذشت زمان، بسیاری از تعبیرات متداول به مرور رنگ‌وبویی کهنه‌شده به خود می‌گیرند و از رواج می‌افتند. به تعبیری می‌توان گفت واژه‌ها نوعی ارگانیسم‌اند و همچون هر موجود زنده‌ی دیگری عمر طبیعی خود را دارند. واژه‌ها متولد می‌شوند، دوره‌ی نوجوانی و جوانی را سپری می‌کنند، وارد میانسالی می‌شوند، سپس پیر می‌شوند و نهایتاً عمرشان به سر می‌رسد. البته به پایان رسیدن عمر هیچ واژه‌ای به معنای محو شدن آن از زبان نیست. بیشترین رواج واژه‌ها در دوره‌ی جوانی و میانسالی‌شان است، اما حتی پس از مرگ نیز از حیث تاریخی جایگاهی در زبان برای خود حفظ می‌کنند. در این وضعیت اخیر، واژه‌ها گرچه به کار نمی‌روند، اما معانی‌شان در فرهنگ لغت برای نسل‌های جدید (گویشوران معاصر) ذکر می‌شود تا خوانندگان زمانه‌ی حاضر در صورت برخوردن به این قبیل واژه‌های به اصطلاح آرکائیک بتوانند معانی آن‌ها را بیابند.

مترجمی که اثری ادبی از زمانه‌ی خود را ترجمه می‌کند، طبعاً واژگان و تعبیرات متداول در زمانه‌ی خود را در ترجمه‌اش به کار می‌برد. اما آیا آن ترجمه پنج یا شش دهه بعد برای خوانندگانی که از نسلی دیگرند و به برهه‌ای دیگر از تاریخ تعلق دارند به همان سهولت فهمیدنی خواهد بود و افاده‌ی معنا خواهد کرد؟ پیداست که زبان در این پنج یا شش دهه ایستا نبوده و تحولاتی را، هم در واژگان و هم شاید در نحو، از سر گذرانده است. امروزه به دلیل تغییرات پُرشتاب در سبک زندگی و تأثیر فناوری دیجیتالی در بازتاباندن این تغییرات، واژه‌ها و ترکیب‌های واژگانی جدید با شتابی بی‌سابقه تولید می‌شوند و رواج می‌یابند. برای مثال، کثرت استفاده از تالارهای گفت‌وگو در شبکه‌های اجتماعی و رایج شدن شیوه‌های پیام‌رسانی و ارتباط‌گیری مجازی مانند ایمیل، پیامک و تلگرام، تعبیرهای زبانی فراوانی را وارد پیکره‌ی زبان کرده است که تا همین چند سال پیش اصلاً شنیده نشده بودند. مبالغه نیست که بگوییم در زمانه‌ی ما، شکاف نسلی بیش از هر چیز با تفاوت‌های زبانی خود را نشان می‌دهد. نوشتار و بخصوص گفتار جوانان امروز آشکارا با سیاق کلام والدین‌شان و حتی افرادی که فقط ده سال با آنان فاصله‌ی سنی دارند، فرق می‌کند، چندان که می‌توان گفت یکی از راه‌های جوانان معاصر برای برجسته کردن تعمدیِ اختلاف نسل خودشان با نسل‌های قبلی، کاربرد همین واژگان نو و تعبیرهای جدید است.

با توجه به این‌که ترجمه‌ی آثار ادبی می‌بایست برای مخاطبان هر دوره با زبان همان دوره قابل فهم باشد، ضروری به نظر می‌رسد که آن دسته از آثار ادبی که قبلاً ترجمه شده‌اند، با گذشت زمان دوباره ترجمه شوند. با شکل گرفتن نسل‌های جدیدی از مخاطبان و خوانندگان متون ادبی، ترجمه‌های پیشین نیز باید نو شوند و در این صورت مترجم معاصر محق است دست به ترجمه‌ی مجدد آثار قبلاً ترجمه‌شده بزند. برخی از نمایشنامه‌های شکسپیر نخستین بار در اواخر دوره‌ی قاجاریه به زبان فارسی ترجمه شدند اما امروز که بیش از یک قرن از آن زمان می‌گذرد، زبان به‌کاررفته در آن ترجمه‌ها برای خواننده‌ی معاصر غریب و ثقیل جلوه می‌کند. باور به این‌که «وقتی نمایشنامه‌ای از شکسپیر قبلاً ترجمه شده، مترجم نباید آن را دوباره ترجمه کند» عملاً موجب تضعیف ادبیات می‌شود زیرا خواندن آن ترجمه‌ها برای خوانندگان امروز راحت نیست و به این ترتیب به مرور زمان این آثار ناشناخته می‌شوند.‌ این‌که چقدر باید از عمر ترجمه‌ی قبلی گذشته باشد تا مترجمی دیگر آن اثر را دوباره ترجمه کند، موضوعی است که فقط با تحلیل تغییرات زبان مقصد در همان بازه‌ی زبانی می‌توان پاسخ دقیقی به آن داد. تا همین یک دهه پیش گفته می‌شد که فرهنگ‌های لغت فقط ده سال اعتبار دارند، چون پس از گذشت این مدت واژه‌های جدید وارد پیکره‌ی زبان می‌شوند و می‌بایست در آن ثبت شوند. همچنین واژه‌های قبلی ممکن است در این ده سال سایه‌روشن‌های معنایی یا دلالت‌های جدیدی پیدا کرده باشند که باز هم ایجاب می‌کند ویراست جدیدی از فرهنگ‌های لغت به دست داده شود. امروزه به دلیل تأثیرات شگرف فناوری ارتباطی که پیشتر اشاره کردیم، مدت اعتبار فرهنگ‌های لغات از ده سال هم کمتر شده است. واژه‌ها، ترکیب‌های واژگانی و تعبیرات زبانیِ جدید با چنان سرعتی ساخته و متداول می‌شوند که ناشران نمی‌توانند با این تحولات همگام بمانند و به موقع ویراست‌های جدید برای کتاب‌های فرهنگ لغت منتشر کنند. برخی از مشهورترین فرهنگ‌ها (مانند فرهنگ انگلیسی آکسفورد) این مشکل را این‌گونه حل کرده‌اند که همراه با نسخه‌ی چاپی فرهنگ لغت، لوح فشرده‌ی حاوی نسخه‌ی دیجیتالی آن را نیز در اختیار خریدار قرار می‌دهند تا اضافات جدید به طور مستمر و برخط از طریق اینترنت به کتاب افزوده شود. در چنین وضعیتی، به صِرف ترجمه شدن یک اثر ادبی در برهه‌ای از زمان نباید ترجمه‌ی مجدد از همان اثر را کاری عبث و اتلاف وقت دانست.

یک دلیل دیگر برای مجاز دانستن ترجمه‌ی دوباره‌ی اثری ادبی این است که چه‌بسا مترجمِ اول ترجمه‌ی درست و درخوری از متن اصلی به دست نداده باشد. وقتی قاطعانه از این عقیده دفاع می‌کنیم که ترجمه‌ی مجدد نوعی دوباره‌کاری بیهوده است، فرض ناگفته‌مان این است که حتماً ترجمه‌ی اول خوب بوده است و لذا کفایت می‌کند. در ظاهر هم منطقی در این دیدگاه وجود دارد، چون می‌توان پرسید: «با این همه آثار ترجمه‌نشده که در ادبیات جهان وجود دارد، چرا باید وقت‌مان را برای انجام کاری استفاده کنیم که قبلاً انجام شده است؟». اما آنچه در این پرسشِ بدیهی مغفول می‌ماند این است که ترجمه‌های پیشین لزوماً نتوانسته‌اند حق مطلب را در خصوص متن اصلی آن آثار ادا کنند. با بیشتر شدن آشنایی ما از ادبیات جهان، کیفیت ترجمه به مراتب بیشتر از گذشته مورد توجه خوانندگان قرار گرفته است. شاید در گذشته ترجمه‌ی رمان‌های خارجی را می‌خواندیم و به همین راضی بودیم که پیرنگ آن رمان‌ها را بفهمیم، ولی امروزه سطح توقعات ما از ترجمه‌ی ادبی به مراتب بالاتر رفته است و می‌خواهیم علاوه بر پیرنگ، سبک خاص هر نویسنده هم از راه ترجمه برای‌مان بازآفرینی شود. در واقع، خواننده‌ی معاصر می‌خواهد احساس کند که نویسنده از ابتدا رمانش را به زبان او (در زبان مقصد) نوشته بوده است. انتظارات جدید باعث می‌شوند که ما ترجمه‌های قبلی را با نگاهی انتقادی بازخوانی کنیم و اگر دلایل متقن و کافی به دست آوریم که ترجمه‌ی موجود از اثری نتوانسته است ویژگی‌های ادبی آن متن را آن‌گونه که امروز انتظار داریم به خواننده‌ی سنخیِ امروز منتقل کند، آن‌گاه باید به ترجمه‌ی مجدد جواز داد.

مجاز دانستن ترجمه‌ی دوباره از اثری که ترجمه‌اش موجود است، برخی پیامدها و بازدارنده‌های اخلاقی را هم شامل می‌شود. بعضی از مترجمان ما گمان می‌کنند که این کار حکم نوعی اسائه‌ی ادب یا حرمت‌شکنی را دارد و مایل نیستند پایبندی خودشان به اصول اخلاقی را محل شک جلوه دهند. برای مثال، ترجمه‌ی رمان معروف نویسنده‌ی شهیر انگلیسی جیمز جویس به نام A portrait of the Artist as a Young Man را مرحوم پرویز داریوش در سال ۱۳۷۰ با عنوان سیمای مرد هنرآفرین در جوانی منتشر کرد (تهران، انتشارات اساطیر). ده سال بعد، منوچهر بدیعی ترجمه‌ی مجدد همین رمان را با عنوان چهره‌ی مرد هنرمند در جوانی منتشر کرد (تهران، انتشارات نیلوفر). آن زمان من عضو گروه ادبیات انگلیسی دانشگاه علامه طباطبائی بودم و همین رمان جزو آثاری بود که متن اصلی‌اش را در درس «آشنایی با رمان (۲)» با دانشجویان مقطع لیسانس ادبیات انگلیسی کار می‌کردم. وقتی ترجمه‌ی آقای بدیعی را به دقت با متن اصلی مقابله کردم، به این نتیجه رسیدم که برگردان ایشان از حیث معادل‌یابی‌های دقیق و توضیحات افزوده‌ی مترجم برای فهم بافت فرهنگی و دینی (کاتولیکی) این رمان بر ترجمه‌ی مرحوم پرویز داریوش برتری دارد. متعاقباً مطلع شدم که آقای بدیعی ترجمه‌ی این رمان را چندین سال قبل تمام کرده بود، اما به نشانه‌ی احترام برای مترجم اول، تا زمان مرگ پرویز داریوش از انتشار ترجمه‌ی خودش خودداری کرد (مرحوم پرویز داریوش در سال ۱۳۷۹ درگذشت). در آن زمان این پرسش برای من پیش آمد که: آیا محروم کردن خوانندگان ایرانی از ترجمه‌ی بسیار خوبی از یکی از شاخص‌ترین شاهکارهای ادبیات مدرن به دلیل زنده بودن مترجمی که آن را قبلاً ترجمه کرده است کاری درست قلمداد می‌شود؟ من به این نتیجه رسیدم که آقای بدیعی می‌توانست با تشکر از پرویز داریوش که قبل از او به ضرورت ترجمه‌ی این رمان مهم پی بـرده و زحمت فراوانی برای این کار کشیده بود، طی مقدمه‌ای به خواننده یادآور شود که ترجمه‌های دوباره از یک اثر ادبی، بویژه در سطح رمان معروف جیمز جویس، عملی ناگزیر است، کما این‌که یک سال پس از انتشار ترجمه‌ی آقای بدیعی از این رمان و همچنین امسال، ترجمه‌ی سوم و چهارمی از همین رمان توسط دو مترجم دیگر منتشر شد، اولی با عنوان سیمای هنرمند در جوانی و دومی با عنوان چهره یک مرد هنرمند در جوانی. (این‌که آیا ترجمه‌ی سوم و چهارم توانسته است به سطحی عالی‌تر از ترجمه‌ی آقای بدیعی نائل شود یا نه، موضوعی است که البته باید در جای خود بررسی شود.) چنان‌که پیشتر اشاره شد، مبادرت کردن به ترجمه‌ی مجدد آثار ترجمه‌شده از نظر برخی از مترجمان نوعی عدول از اخلاق تلقی می‌شود. اما در این موضوع، اعتقاد شخصی من این است که پایبندی به اصول اخلاق حرفه‌ای، ملاحظه‌ی مهم‌تری است و این اصول در کار ترجمه اجازه نمی‌دهند که به صِرف تقدم یک مترجم در ترجمه‌ی یک اثر ادبی، خوانندگان را از دسترسی به ترجمه‌ی بهتر محروم کنیم.

با این همه و گرچه به ادله‌ای که برشمردم می‌توان در مواردی ترجمه‌ی دوباره را مجاز دانست، باید اضافه کنم که همه‌ی ترجمه‌های مجددی که در حال حاضر در کشور ما از آثار مختلف ادبی انتشار می‌یابند، لزوماً به دلایلی که در این یادداشت توضیح دادم انجام نشده‌اند و لذا لزوماً به شناخت بهتر خواننده‌ی امروز از این آثار کمکی نکرده‌اند. متأسفانه برخی از ترجمه‌های مجدد در واقع نه ترجمه، بلکه ویرایش یک مترجم از ترجمه‌ی قبلی‌اند. مترجمی به این نتیجه می‌رسد که ترجمه‌ی پیشینِ نگـاه دانلـود، به هر دلیل، حق مطلب را درباره‌ی آن ادا نمی‌کند و لذا تصمیم به ترجمه‌ی دوباره‌ی آن رمان می‌گیرد. تا این‌جا بر مترجم دوم حرجی نیست. اما اگر این مترجم به جای ترجمه‌ی دوباره فقط ترجمه‌ی اول را با متن اصلی مقابله و برخی اشتباهات را در آن تصحیح کند، نام این کار را باید ویرایش محتوایی گذاشت و نه ترجمه. چنانچه مترجم دوم حاصل این کار را با ادعای ترجمه‌ی مجدد و به نام خود منتشر کند، این کار را باید سرقت ترجمه نامید و به شدت تقبیح کرد. جای تأسف است که علاوه بر نبود وجدان حرفه‌ای، فقدان قانون مدون در حمایت از حقوق مترجمان هم مشوق این قبیل سارقان است و آنان با احساس امنیت به دزدیدن ترجمه‌ی این‌وآن و بازنشر آن ترجمه‌ها به نام خودشان مبادرت می‌کنند. این کار یکی از آفت‌های جدی در کار ترجمه است و نباید آن را با ضرورت ترجمه‌ی دوباره‌ی آثار ادبی اشتباه گرفت. این عمل بسیار شبیه است به آن کاری که در آکادمی ایرانی رسماً رواج دارد: گرفتن ترجمه‌های دانشجویان به اسم تکلیف درسی، کشیدن دستی بر سر و گوش این ترجمه‌ها و انتشار آن‌ها به نام خود. این همان کاری است که استادان میان‌مایه در دانشگاه‌های کشور ما انجام می‌دهند (بگذریم از این‌که استادان یادشده بسیاری مواقع همین حداقل را هم انجام نمی‌دهند و ترجمه‌ی دانشجویان را عیناً همراه با نام خودشان، به صورت کتابی که به ظاهر دو مترجم در همکاری با هم منتشر کرده‌اند، نشر می‌دهند).

به منظور جلوگیری از سرقت ترجمه تحت لوای ترجمه‌ی مجدد، دو کار باید کرد. یکی از این دو کار را متولیان رسمی فرهنگ و دیگری را ناشران باید انجام دهند. اقدامی که متولیان امور فرهنگی (در درجه‌ی نخست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) باید انجام دهند، تدوین لایحه‌ای در حمایت از حقوق معنوی مترجمان است. در چنین لایحه‌ای باید سازوکار مناسب برای احراز اصالت ترجمه پیشبینی و مجازاتی بازدارنده برای کسانی که مرتکب سرقت ترجمه می‌شوند در نظر گرفته شود. اما کاری که از دست ناشران برمی‌آید این است که هر ترجمه‌ای را به سهولت منتشر نکنند. تحقیق درباره‌ی این‌که آیا این اثر قبلاً ترجمه شده یا نه و اگر ترجمه شده، ارجاع ترجمه‌ی جدید به داوری که بتواند هر دو ترجمه را به دقت بررسی کند جزو وظایف ناشرانی است که قصد خدمت به فرهنگ کشور را دارند. در چنین مواردی، داور می‌بایست نظر دهد که اولاً آیا ترجمه‌ی دوم به راستی ترجمه است یا ویرایش محتوایی و ثانیاً اگر ترجمه است، آیا مترجم توانسته است به نسبت ترجمه‌ی قبلی کار بهتری ارائه دهد یا نه. اگر ترجمه‌ی جدید سرقت از ترجمه‌ی اول نباشد ولی در عین حال نشان‌دهنده‌ی هیچ پیشرفتی در برگرداندن متن اصلی به زبان مقصد هم نباشد، نباید چنین ترجمه‌ای را درخور چاپ دانست. اما اگر کیفیت ترجمه‌ی دوم به نحو آشکاری بهتر از ترجمه‌ی اول است، آن‌گاه بدون هیچ‌گونه محذور اخلاقی و در واقع به منظور ارتقاء سطح ادراک ادبی مخاطبان فارسی‌زبان باید به انتشار ترجمه‌ی جدید اهتمام ورزید.
 
بالا