داستان موش موشک

  • شروع کننده موضوع Miss.aysoo
  • بازدیدها 246
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Miss.aysoo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/17
ارسالی ها
3,219
امتیاز واکنش
8,180
امتیاز
703
محل سکونت
سرزمیــن عجـایبO_o
#داستان_کودکانه
@taranehdastan

قصه موش موشک

یکی بود یکی نبود . توی این دنیای گرد و بزرگ یه گوشه ش درست زیر یکی از همین خونه ها که هستیم یه لونه تر و تمیز و زیبا بود که توی اون یه موش و یه موش موشک زندگی می کردن ....

موش موشک قصه ما یه دونه لباس تورتوری خیلی قشنگ داشت که مامانش براش دوخته بود و اونو خیلی دوست داشت ...

موش موشک هر روز لباسش رو می پوشید و جلوی آینه خودش رو نگاه می کرد و زیر لب زمزمه می کرد که چی می شد اگه من به یه مهمونی بزرگ دعوت می شدم تا بتونم لباسم رو بپوشم .....


بالاخره اون روز رسید ....

روزی که موش موشک می تونست لباسش رو بپوشه ...

می دونید کجا ؟؟؟

درست توی همون خونه ای که موش موشک و مامانش زندگی میکردن یه عروسی و بزن و بکوب درست و حسابی برپا شده بود ....

و حالا همون روزی بود که موش موشک منتظرش بود ....

اون از بعدازطهرش شروع کرد به حاضر شدن و به خودش رسیدن و خلاصه آماده شد تا بره عروسی ....

حالا موش موشک برای رفتن به جشن عروسی آماده آماده بود ...

دستکش های توری اش رو دست کرد و کمی هم عطر بابونه به لباسش پاشید ...

و ووووو چه موش موشک خوش تیپی .....
جشن عروسی خیلی شلوغ پلوغ و پر هیاهو بود .....
هنوز کسی موش موشک و لباس زیباش رو ندیده بود ....

اما بالاخره خانم ها موش موشک رو دیدند .

اونها از خوشحالی حسابی جیغ کشیدند و همه کنار رفتند تا راه برای موش موشک باز شه ..... !!!!!!!!


موش موشک که از این همه تشریفاتی که براش درنظر گرفته بودن حسابی هیجان زده بود ....


موش موشک جلو رفت تا با عروس رو بوسی کنه و باهاش برقصه ....

اما عروس با دهان باز فقط موش موشک رو نگاه می کرد حتی نمی تونست حرف بزنه

.....


می دونید چرا !!!!!

از بس که لباس موش موشک زیبا بود ....

همه دوربین ها روی زمین آماده بودند تا موش موشک جلوی اونها بچرخه و برقصه

اونوقت همه می دیدند که چه دامن چین چینی و خوشگلی داره این موش موشک ما


موش موشک همه جا قدم زد و حسابی جولون داد تا همه صدای کفش های تق تقی ش رو بشنون و برق تاج طلایی ش رو ببینن ...

اما بچه ها ....

راستشو بخواین موش موشک یه کم هم خجالت کشید !!!!

آخه همه فقط داشتن به اون نگاه میکردن و همه راهش رو باز میکردن تا اون رد بشه ....

و تازه یه چیز جالب تر

کیک به چه بزرگی که اون وسط بود رو همه فقط گداشته بودن برای موش موشک .....

ولی موش موشک که نمی تونست اون همه کیک رو بخوره ....اون فقط میتونست یه تیکه کوچیک از کیک رو بخوره ......

اما موش موشک همه لپاش از خجالت سرخ شده بود ....

واسه همین تصمیم گرفت برگرده خونه شون ....

تق تق
تق تق


مامان موشه ازش پرسید . عروسی خوش گذشت موش موشک ....
و
موش موشک گفت ....

خیلی خوب بود .... خیلی ....

اما فکر کنم عروس به لباس و تاج و کفش من حسوديش شده بود ..!!!!

آخی .... موش موشک کوچولو .....
 

برخی موضوعات مشابه

تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا