داستان قصه تصویری دو موش بد

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
26

"دو موش بد"


sk0501.jpg


روزی و روزگاری يك خانه عروسكي بسيار زيبایي در کنار شومینه اتاق قرار داشت .ديوارهاي آن قرمز و پنجره هايش سفيد بود . آن خانه پرده هاي توري واقعي داشت. همچنين يك درب در جلوی خانه و يك دودكش هم روی سقفش دیده می شد.




sk0502.jpg


اين خانه متعلق به دو عروسك بود. یک عروسک بلوند که لوسيندا نام داشت و صاحبخانه بود ولي هيچوقت غذا سفارش نمي داد. دیگری هم جين نام داشت و آشپز بود اما هيچوقت آشپزي نمي كرد چون غذاهاي آماده از قبل خريداري شده بودند و در يك جعبه قرار داشتند.


sk0503.jpg


توي جعبه دو عدد ميگوي درشت قرمز ، يك ماهي ، يك تكه ران ، يك ظرف پودينگ و مقداري گلابي و پرتقال بود.

آنها را نمي شد از بشقابها جدا كرد ولي بي نهايت زيبا بودند.

-------

يك روز صبح لوسيندا و جين براي گردش با كالسكه عروسكيشان بيرون رفتند. هيچكس در اتاق كودك نبود و همه جا سكوت بود.


sk0504.jpg

يكدفعه صداي حركت آرام چيزي به گوش رسيد . صداي خراشيدگي از گوشه اي نزديك شومينه مي امد جائيكه سوراخي در زير قرنيز وجود داشت .

تام شستي سرش را براي لحظه اي بيرون آورد و دوباره صداها شروع شد.

لحظه اي بعد خانم موشه هم سرش را بيرون آورد .او وقتي ديد كسي در اتاق نيست با جرات و بدون ترس بيرون آمد.


sk0505.jpg

خانه ي عروسكي در سمت ديگر شومينه قرار داشت آنها با دقت از روي قاليچه ي مقابل شومينه گذشتند و به خانه عروسكي رسيدند و درب را باز كردند. دو موش از پله ها بالا رفتند و چشمشان به اتاق غذاخوري افتاد .



غذاهاي مورد علاقه موشها روي ميز چيده شده بود.

sk0506.jpg


قاشق ، چاقو و چنگال هم روي ميز بود و دو صندلي عروسكي هم كنار ميز قرار داشت . همه چيز فراهم بود.

آقا موشه خواست تكه ای از ران خوش آب و رنگ را با چاقو ببرد. اما نتوانست چاقو را كنترل كند و دستش را زخمي كرد.

خانم موشه گفت: فكر كنم به اندازه كافي پخته نشده و سفت است بايد بيشتر تلاش كني.

----

خانم موشه روي صندلي اش ايستاد و سعي كرد با چاقوي ديگري آنرا خرد كند اما تنوانست و گفت : اين خيلي سفت است


sk0507.jpg


تكه ران با يك فشار از بشقاب جدا شد و قل خورد و زير ميز افتاد.

آقا موشه گفت : آن را ول كن و يك تكه ماهي به من بده .

خانم موشه سعي كرد تا با آن قاشق حلبي تكه اي از ماهي را جدا كند ولي ماهي به ظرفش چسبيده بود. همانطور كه ماهي به بشقاب چسبيده بود آنرا در آشپزخانه روي آتش قرار دادند ولي آن نپخت .



sk0508.jpg


آقا موشه خيلي عصباني شد. تكه ران را وسط اتاق گذاشت و با خاك انداز به آن كوبيد. بنگ، بنگ، و آنرا را تكه تكه كرد.

تكه هاي ران به اطراف پرت شدند ولي هيچ چيزي داخل آن نبود. موشها خيلي خشمگين و نااميد شدند. آنها پودينگ، ميگوها، گلابي ها و پرتقال ها را هم شكستند.


sk0509.jpg


خانم موشه جعبه هاي كوچكي را توي قفسه پيدا كرد كه رويشان نوشته بود برنج ، شكر ، چاي ، اما وقتي كه آنها را برگرداند بجز دانه هاي قرمز و آبي چيزي داخلش نبود.


sk05010.jpg


آنها از ناراحتي تا آنجا كه مي توانستند رفتار زشت از خودشان نشان دادند.

آقا موشه لباسهاي جين را از كشو در آورد و آنها را از پنجره به بيرون پرتاپ كرد.

خانم موشه كه داشت پرهاي داخل بالشت لوسيندا را بيرون مي ريخت بياد آورد كه خيلي دلش يك تشك پر مي خواست.


sk05011.jpg


او با همكاري اقا موشه بالشت را به طبقه پايين برد و از روي قاليچه جلوي شومينه عبور كردند. رد كردن بالشت از آن سوراخ خيلي مشكل بود اما به هر سختي كه بود اين كار را انجام دادند.

خانم موشه برگشت و يك صندلي و قفسه كتاب و قفس پرنده و چند تا خرت و پرت ديگر را برداشت و با خودش آورد.


sk05012.jpg

قفسه كتابها و قفس پرنده از سوراخ رد نشدند بنابراین خانم موشه آنها را پشت ذغالها رها كرد. او برگشت و يك كالسكه با خودش آورد

خانم موشه دوباره برگشت و يك صندلي ديگر با خودش آورد كه يكدفعه صدايي را در پاگرد شنيد . او بسرعت به سواخش برگشت و عروسكها وارد اتاق كودك شدند .


sk05013.jpg

اما چشمهای لوسیندا و جین چه دید!

لوسیندا روی اجاق واژگون شده نشست و به اطراف خیره شد. جین هم به کشوهای آشپرخانه تکیه داد و نگاه کرد . اما هیچکدام حرفی نزدند.

قفسه کتابها و قفس پرنده در کنار جعبه ذغالها رها شده بود ولی گهواره و تعدادی از لباسهای لوسیندا را خانم موشه بـرده بود.

البته خانم موشه چند تابه و قابلمه بدرد بخور و مقداری چیزهای دیگر را برداشته بود.


sk05014.jpg


دختر کوچولویی که خانه عروسکی متعلق به او بود گفت : من می روم و یک عروسک پلیس می آورم.

اما پرستارش گفت: من یک تله موش خواهم گذاشت.



sk05015.jpg


این آخر داستان دو موش بد بود اما آنها خیلی بدجنس نبودند . آقا موشه خسارت آنچه که شکسته بودند پرداخت کرد . چون عید کرسیمس بود موش و همسرش یک اسکناس داخل جورابهای لوسیندا و جین انداختند.

و خانم موشه هم صبح خیلی خیلی زود با خاک انداز و جاروش به خانه عروسکی آمد تا آن را تمیز کند .



 

برخی موضوعات مشابه

بالا