## نتایج نهایی مسابقه بـــزرگ نقــــــد ##

  • شروع کننده موضوع AEEN
  • بازدیدها 1,998
  • پاسخ ها 31
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

AEEN

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/22
ارسالی ها
507
امتیاز واکنش
24,849
امتیاز
781
سن
34
محل سکونت
شیراز :)
به نام نگارنده ی هستی
سلام به تمامی نگاه دانلودی های پر انرژی و "قلم" دوست . امیدوارم که حالتون خوب باشه و برای دیدن نتایج ، هیجان زده باشید . قبل از اعلام ، لازم میدونم یه سری توضیحات بدم .
فکر کنم 25 روز پیش تاپیک شروع این مسابقه زده شد که با حساب کردن هماهنگی های قبلش با کادر مدیریتی و داوری و ...شاید بشه گفت حدود یک ماهه که درگیر این مسابقه ام . وقتی تاپیک فراخوان رو زدم ، فکر میکردم سر جمع خیلی بترکونه دیگه 15 تا نقد به خصوصیم ارسال بشه تا 8 تاشون رو بفرستیم مرحله دوم . اما استقبال بی نظیرتون با فرستادن 28 نقد ( که البته 27 تا شرکت داده شدن ، چون نقد28 بعد از موعد مسابقه ، ارسال شد ) ، منو از بابت راه انداختن این مسابقه حسابی ذوق زده کرد . راستش اصلا نمیتونم به راحتی برگردم به لحظات مرحله ی اول . از طرفی نقدها پیاپی ارسال میشدن و ذوق زدگی من بابت این نقد دوستی تو نگاه دانلود بیشتر و بیشتر میشد و از طرفی وقت داوری ، به خاطر دو بار نمره دهی فشاری متحمل شدیم که واقعا حالا حالا ها هیچ علاقه ای به تجربه ی دوباره اش ندارم ! جا داره دوباره از تیم داوری مرحله ی اول " خانوم تکلیمی و خانوم مونیکا " تشکر کنم . حالا که تمامی مراحل تموم شدن ، میبینم که هیچ مرحله ای به فشردگی و سختی مرحله ی اول نبود . پس دوباره ازتون کمال تشکر رو دارم .
وقتی نشد بر اساس قرار قبلی ، 8 نقد به مرحله ی دوم فرستاد و در عوض 9 نقدِ خوب فرستاده شد، به آینده ی نقد تو نگاه دانلود امیدوار شدم . تو مرحله ی دوم ، نمره ها با سخت گیری بیشتری اعمال شد و خب ، در رابـ ـطه با کارنامه نوشتن من خیلی داورِ همراهم رو اذیت کردم . میدونم که چقدر به رادمهر عزیز سخت گذشت ، از همین جا نهایت تشکر و قدردانی رو هم از ایشون دارم .
و اما فینال ! تو این مرحله ی کسی به عنوان داور ، همراه من نبود . از بین مشغله های کاریم در حالی که تو تاپیک مدیران هم اعلام کردم 10 روز از وظایفی که تو سایت دارم مرخصی میگیرم ، اما به خاطر حس مسئولیتم نسبت به تلاش های بی دریغ و سخاوتمندانه ی شرکت کننده ها ، ترجیحا سر 5 روز برگشتم و متاسفانه وقتی برای هماهنگی با یه نفر دیگه که بیاد و داوری کنه و کارنامه و نمره و .... گیر نیومد! به هر صورت ، باید بگم وقت نمره دهی فینال ، برای اولین بار با نقدهایی مواجه شدم که از شدت زیبایی و کاربردی بودنشون ، سرشار از حس لـ*ـذت شدم . واقعا از صمیم قلب امیدوارم هر کس تو زمینه نقد فعالیت میکنه یا در اینده میخواد فعالیتی داشته باشه ، یه روز این حس منو تجربه کنه . کاش میشد به احترام و افتخار هر سه برنده ی مسابقه جلوشون بایستم و صمیمانه تشویقشون کنم . بی نظیر ظاهر شدن . اینقدر نقدهاشون جذاب بود که من بر خلاف خصلت کم حوصلگیم تو خوندن مطالب تکراری ، حاضرم ده بار دیگه ، دوباره و دوباره بخونمشون ! توصیه میکنم هر کسی که به مقوله نقد و حتی نویسندگی علاقمنده ، نقد سه عزیز برنده رو بخونه چون بی شک میتونه چیزهای زیادی یاد بگیره . البته که نقد نفرات چهارم و پنجم هم بسیار درخشان بودن و الحق و النصاف هر دو منتقد وقت و انرژی زیادی برای ارائه نقدشون صرف کردن . ولی چه میشه کرد که بر اساس معیار ها ، باید نمره دهی انجام میشد و یه سری نقدها بالاتر از بقیه نقدها قرار میگرفتن .
حالا که این مسابقه تموم شده ، میتونم لبخند بزنم و با اطمینان بگم تو فضای مجازی هم میشه برای رشد حوزه ای از ادبیات وقت گذاشت ، تلاش کرد و نتیجه ی مطلوب گرفت . امشب به جرئت میتونم بگم همچین مسابقه ای و همچین نقد هایی تو هیچ سایت رمانی تا به الان " نظیر " نداشته . به تمامی فینالیست ها افتخار میکنم و امیدوارم تو تمامی مراحل زندگیشون مثل زمینه نقد بدرخشن .
جوایز :
سه نفر برتر ، برای اولین بار تو سایت نگاه دانلود " رنگ منتقدی " + مدال نقد میگیرن
دو نفر فینالیست دیگه هم مدال طلای مسابقات ( گرچه همیشه به نفر اول این مدال رو میدن ، ولی اینقدر این عزیزان تلاش و فعالیت خوبی داشتن و نقدهای زیبایی ارائه دادن که مدال طلا حق هر دو نفرشونه )
بازم میگم حیف که مسابقه است و به خاطر ماهیتش باید معیار و امتیازی وجود داشته باشه وگرنه من به هر پنچ نقد ، با چشم پوشی از قضیه ی معیارها ، نمره ی کامل رو میدادم .
به هر صورت از تمام عزیزانی که طی این مسابقه چه به عنوان داور ، چه شرکت کننده و چه خواننده ، بنده رو همراهی کردن بی نهایت سپاس گذارم . میدونم که کم و کاستی هایی طی اجرای مسابقه بوده و خب هر شخصی ضعف هایی برای اجرای یه طرح برای اولین بار ، میتونه داشته باشه . تجربه خوبی بود. من هم از این مسابقه و از شرکت کننده ها واقعا " آموختم " و بی شک هیچ چیزی بیشتری از اموزش و یادگیری ، تو جهان با ارزش نیست . سعی میکنم از نقص ها ی این دوره ی مسابقات عبرت بگیرم تا ان شالله اگه دوره ی بعدی هم درکار بود ، دیگه تکرار نشن !
برای همگی ارزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که تو تمامی مراحل زندگیتون درخشان و پرامید باشین !
 
  • پیشنهادات
  • AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    دلیل انتخاب رمان لرد سوداگران این بود که اولا ، ژانر متفاوتی داشت که به نسبت سایر ژانر ها ، خواننده و حتی گاها نویسنده ها باهش اشنایی کمتری دارن . دوما ، جزء رمان های کامل شده ی پرطرفدار تو سایت محسوب میشد . سوما ، نویسنده رمان یه مرد بود . گاهی میشه بین نوع نوشتار یه مرد با زن ، تفاوت قائل شد و البته گاهی هم این اتفاق نمی افته . کنجکاو بودم ببینم منتقدها تا چه اندازه ممکنه تحت تاثیر جنسیت نویسنده و همچین شخصیت اصلی رمان قرار بگیرن . چون بیشتر رمان ها تو فضای مجازی به قلم خانوما و با شخصیت اصلی زن ، ارائه میشه . و چهارم اینکه ، نویسنده رمان جز افراد رنگیِ سایته و خب اینم خودش باعث ایجاد چالش میشه که یه منتقد تا چه حد میتونه بدون توجه به اسم نویسنده و میزان شهرت و محبوبیتش ، نقد بکنه.

    تو این مرحله ، نمره دهی از 200 نمره بود .
    و اما معیارها :

    لحن منتقد + سازندگی ( چه میزان نقد تونسته سازنده یا مخرب باشه ) + توصیف (مکان –ظاهر-احساس-حالت ) +شخصیت +دیالوگ + شروع + سیر + چهارگانه مهم ( اسم – جلد- خلاصه – مقدمه ) + جزئی یا کلی بودن نقد ( چقدر وارد جزئیات داستان شده ) + اشاره به موارد اضافه ( شغل – علائم نگارشی- غلط های املایی و ......) + ایده رمان + ژانر + نثر + زاویه دید + نکات اخلاقی استنباط شده از متن + طرح و پیرنگ + لحن نویسنده + باور پذیری + اسامی شخصیت ها + پایان
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    اسامی فینالیست ها ، همراه با امتیاز کسب شده هر کدوم :

    Behnam.r =190............نفر اول
    180= baten kaitos.............نفر دوم
    mahshad.cham= 163..............نفر سوم
    z.n = 147...................................نفر چهارم
    havva~*~ = 107..............................نفر پنجم

    ..........................................................................................


    کارنامه 3نفر اول بسیار کوتاه و اجمالیه چون از اکثریت معیار ها ، نمره کامل گرفتن . به همراه نقد هاشون ، تو همین تاپیک ارسال میشه !
    اما کارنامه نفرات چهارم و پنجم . نقدهاشون همین جا ارسال میشه اما ترجیح میدم به حالت گفت و گو محور ، کارنامه رو با خودشون شخصا در میون بذارم . منتقدای خیلی خوبی هستن...شاید بحث و مذاکره در مورد ایرادات وارد شده به نقدشون ، خیلی بهتر از دادن کارنامه ی عمومی تو تاپیک باشه !
    به هر حال ، به تمامی فینالیست ها به خاطر این همه اگاهی تو زمینه نقد ، تبریک میگم . امیدوارم تو تمامی مراحل زندگیشون پیروز و سربلند باشن :)
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نقد Behnam.r :

    نقد بیرونی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    1.نام رمان:با توجه به اسم رمان ذهن مخاطب به دو جهت سیر میکنه،اولین چیزی که به نظرش میاد،"جذاب" بودن اسم رمان هست که این عنصر باعث میشه خواننده اولین قدم رو برای خوندن رمان برداره.جهت دوم اینکه آیا چه اندازه ارتباط میان اسم و محتوا برقرار شده.باید بگم لرد سوداگران از یه لحاظ و یه جنبه ارتباط موثری با محتوای رمان داشته و از یه لحاظ خیر!مثلا میتونیم بگیم نام رمان با "ژانر" رمان ارتباط درستی داره و میتونه حس مافیایی رو به مخاطب منتقل کنه اما،با توجه به معنی اسم رمان که اربـاب تجار بیان شده باید گفت توی رمان خبری از "تجارت" نیست!رمان یه رمانه مافیایی هست و پر از اتفاقات حادثه برانگیز،یک ابهام دیگه هم وجود داره که کلمه ی "تجار" یا "سوداگران" مجازی از مافیا و گروه های مافیایی بشه اما این موضوع با ابهام همراست ممکنه درست باشه و ممکنه هم خیر!چون اشاره ی مستقیمی به این موضوع نشده.اما قسمت اول نام رمان یعنی "لرد" یا "اربـاب" ارتباط مستقیمی با شخصیت اصلی داستان یعنی مرداس داره و این ارتباط به این منظوره که او یعنی مرداس به عنوان اربـاب و لرد و بزرگ مافیا شناخته شده و از لحاظ قدرت ذهنی و بدنی از بقیه ی شخصیت ها متمایز تره.

    2.جلد رمان:جلد رمان هم دو منظور میشه براش در نظر گرفت،جنبه ی خوب و جنبه ی بد یا منفی.جنبه ی خوب جلد رمان اینکه حس مافیا رو به خواننده منتقل میکنه،عکس شخصیتی که گذاشته شده یه مرد تنها رو نشون میده که تیپ مافیایی زده و این میتونه ارتباط موثری با محتوای رمان برقرار کنه اما اون هیجان و دلهره ی لازم رو نمیتونه منتقل کنه و این مورد جنبه ی منفی جلد به حساب میاد.در حالی که باید دلهره و هیجان رو توی مخاطب برانگیخته میکرد و اون رو وارد دنیای حوادث میکرد اما این موضوع نقض شده توی جلد رمان. رنگ کلمه زیبا بود و این مورد قابل قبوله.

    3.خلاصه:خلاصه ی رمان قابل قبول نیست.چون نویسنده اومده قسمتی از رمان رو جدا کرده و توی خلاصه ی مطلب آورده.درحالی که این عمل تنها توی "مقدمه" ی رمان قابل اجراست و نویسنده میتونه این کار رو یعنی آوردن قسمتی از رمان،توی مقدمه انجام بده.مثلا آوردن قسمتی از رمان که هیجان و ابهامات خاصی رو القا کنه،قدرت قلم نویسنده رو نشون بده و بتونه معرف خوبی از رمان باشه.خلاصه ی رمان باید مطلب قابل ذکری باشه که نویسنده درمورد چگونگی سیر رمان و پیرنگ رمان نوشته باشه.پیرنگ رمان تو خلاصه ی مطلب به سختی و دقت زیاد میشه لمس کرد اما هنوز ابهامات زیادی وجود داره برای پیرنگ مطلب.

    4:مقدمه:مقدمه ی رمان کوتاه بود.یک بُعدی بودن مقدمه از کلمه ی "قتل" کاملا پیداست درحالی که عناصر و موارد مختلفی رو میتونست نشون بده.میتونست از طریق مقدمه قدرت قلمش رو به نمایش بزاره و یه انرژی و هیجان خاصی رو به خواننده منتقل کنه تا عمل "جذب مخاطب" بیشتر صورت بگیره.نویسنده تونسته معرفی از رمان باشه اونم با استفاده از همون کلمه ی "قتل".اما این موضوع کفایت نمیکنه.مقدمه باید کامل و جامع باشه تا خواننده ارتباط بیشتری با اثر برقرار کنه.با توجه به سیر اتفاقات داخل رمان و هیجان و حوادثی که به قلم در اومده باید مقدمه ی بهتری ارائه میشد.

    نقد دورنی رمان

    1.ژانر:ژانر رمان یکی از موارد مهمی که باید بهش اشاره بشه.در مورد ژانر مافیایی باید گفت،عناصر اصلی این ژانر سیر حوادث و اتفاقاتی هست که در مورد گروه های مافیایی و درگیری های مافیایی صورت میگیره.وجود گروه های مافیایی در محتوای این ژانر ها عنصر مهم به حساب میاد و بعد از اون عمل "جنایت" باید کارکاملا عادی و پسندیده ای بین اکثر شخصیت ها به حساب بیاد.حوادث و جنایات باید به صورت موثری توی رمان نمود پیدا کنه و حس "دلهره" "ترس و شفقت" "هیجان و حوادث" رو منتقل کنه.دلهره و هیجان لازم باید توی سیر رمان به خوبی قابل لمس باشه جوری که ضربان قلب ادم به تب و تاب بیفته با خوندن رمان!

    در مورد لرد سوداگران باید گفت ژانر مافیایی به خوبی القا شده و "درست" بیان شده.این موضوع رو از سیر اتفاقات،گروه های مافیایی که به نام های مختلف ظاهر شدن،هیجانات و دلهره ها و حوادث میشه درک کرد.اما شدت درستی و نادرستی،نقص ها و عیب ها تو هر مورد از موارد گفته شده کم و زیاد داشت و یه جاهایی خیلی کم دیده میشد.منظور از این حرف اینکه شدت درستی عناصر کم و زیاد میشد و همیشه درست و قابل قبول بیان نشد.

    مثلا هیجانات و دلهره ها توی رمان مدام در تکرار بود اما یه جاهایی ضعیف عمل شد تو انتقال هیجان و یه جاهایی نویسنده خواننده رو میخ کوب کرد.

    حوادث هم به همین صورت،مفاهیم و فضاسازی ها گاهی قابل لمس نبود،گاهی قابل تصور و قابل هضم نبود که نیاز به کار بیشتری داشت.در مورد حس ترس و شفقتی که توی خواننده به وجود میاد این مورد هم بعضی جاها خیلی خوب نشون داده شده و حس منتقل شده.اما گاهی اوقات با نقص هایی همراه میشد که کمی رمان رو سطحی نشون میداد.

    2.موضوع:در مورد موضوع و بدنه ی داستان باید گفت،ایده و موضوع بدیع و تازه بود.خوشبختانه از تقلید های کورکورانه استفاده نشد و به خوبی حوادث و اتفاقات خلق شده رو میشد توی رمان دید که زاده ی تخیل و ذهن نویسندست.یکی از مبحث های مهم هر نقدی همین بدیع بودن و ایده پردازی درسته.ایده ی رمان کاملا جذب کننده،این موضوع رو میشه حس کرد.ایده ی رمان کاملا با ژانر و محتوا هم خونی داره این قضیه رو میشه از خوندن سطر سطر رمان حس کرد.از لحاظ محدوه ی مکانی رمان میشه این برداشت رو کرد که توی شهر تهران این حوادث درحال انجامه و توی پست اول هم این مورد اشاره شده.محدوده ی زمانی رو ولی نمیشه حدس زد پس نتیجه میگیریم رمان از محدوده ی زمانی معینی برخوردار نیست و فقط طبق حدس هایی که زده میشه میتونیم بگیم تو سال های اخیره اما در مورد فصل اونم تو پست اول به تابستون بودنش اشاره شده و این مورد میتونه خوب باشه.

    پیرنگ داستان درمورد مردیه که بخاطره نفوذ بین گروه های مافیایی از همه چیزش گذشته و یه شخصیت پویایی تبدیل شده و تغییر کرده.اون که تو کودکیش رفتار های نادرست پدرش رو دیده بود و تو شرایط سختی بزرگ شده بود با دنبال کردن هدفی که تو سرش داشت دنبال یه انتقام و یا عدالته.به خوبی میشه این توالی اتفاقات رو حس کرد سیر داستان به خوبی اتفاقات رو ردیف کرده،میشه گفت حوادثی که توی رمان ذکر شده هماهنگ با ژانر و پیرنگ داستان است.اینکه مرداس تونسته وارد این گروه بشه و سال های سال بد بودن رو به جون بخره خودش اتفاق عجیبی میتونه باشه اما غیرباورانه نیست و بیان حقیقتی درمورد مامورین نفوذیه.میشه گفت نویسنده با استفاده از چینش صحیح اتفاقات و بیان ماهرانه ی مفاهیم به نقاط مهمی دست گذاشته که این مورد رو میشه تو سیر داستان مشاهده کرد.

    3.شروع رمان:شروع رمان به عنوان یه رمان مافیایی که هیجان زیادی رو منتقل میکنه از جای خوبی شروع شده اما این موضوع میتونست بهتر و پر هیجان تر صورت بگیره.به راحتی میشد از حادثه ی دلهره آور تری استفاده کرد اما خب برای جذب مخاطب شروع رمان از جای قابل قبولی آغاز شده.موارد مثبت شروع داستان بیان شگفت کننده ی حوادث بود اما در این مورد افراط زیادی دیده شده جوری که فضاسازی و تصویر سازی که یکی از موارد مهمه دچار اختلال میشد.

    ابتدای داستان که یکی از موارد مهم به حساب میاد باید از لحاظ فنی و نگارشی برجسته تر از نقاط دیگه ی رمان باشه اونم به این دلیل که خواننده با توجه به اون قسمت تصمیم میگیره آیا رمان رو ادامه بده یا خیر!

    از لحاظ فنی میشه گفت حوادث به خوبی و درستی پشت هم اتفاق افتادن و پردازش خوبی رو داراست.شخصیت های اصلی داستان مثل مرداس،بنیتا،پرهام که نقش اساسی رو توی رمان دارن معرفی شدن.هرچند کم و مختصر اما قابل قبول بود.

    اما از لحاظ توصیفاتی شروع داستان رو به نقص وا میداره.باید به توصیف مختصر از مکان ها ارائه میشد،مثلا توصیف فضای هتل،توصیف فضای خونه ی جدیدشون از حیاط گرفته تا داخل خونه به شکل مختصر که جلوتر کاملش کنه.

    توصیفات ظاهر هم همینطور،باید چهره ی بنیتا به خوبی توصیف میشد،چهره ی اون مردی که ازش سفارش گرفت و همینطور پرهام.

    دیالوگ های آغازی رمان هم همراه با شرح تن صدا و لحن نبوده و این مورد هم گاهی برای تصور کردن خواننده اشکال ایجاد میکرده.

    اما شروع داستان از لحاظ نگارشی ضعیف به حساب میاد.املای نادرست بعضی از کلمات و شکل نادرست قرار گرفتن بعضی از واژه ها توی جمله به خوبی دیده میشد،علائم نگارشی کم دیده شده برای همین گاهی انتقال مفاهیم به خوبی القا نمیشد.

    4.قواعد نگارشی:خب رمان یه رمان عامیانست شاید به نظر بیاد زیاد قوائد نگارشی اهمیت نداشته باشه اما اصلا اینطور نیست.هر رمانی چه ادبی و چه عامیانه به عنوان یک اثر "ادبی" باید نکات و قواعد نگارشی رعایت بشه چون یکی از عنصر های مهم نوشتن و نویسندگی به حساب میاد.

    رمان رو از لحاز نگارشی به چند بخش تقسیم میکنم. بخش اول رو به علائم نگارشی رمان اختصاص میدم.علائم نگارشی باعث میشن مفهوم درست منتقل بشه و خواننده بتونه رو محتوا تأمل کنه.باعث میشه حوادث و اتفاقات توی ذهنش هضم بشه و جا بیفته.متاسفانه یکی از نقاط ضعف بزرگ این اثر استفاده ی خیلی کم و یا نادرست از علائم نگارشی بوده.نویسنده با عدم استفاده ی درست از علائم نگارشی گاهی باعث درک نادرست از حوادث و موضوع میشده.با مثال ها و شیوه ی صحیح همراه باشین.

    مثال ها ی مستند:

    از پله ها به آرومی رفتم بالا، وارد پشت بوم خونه 6 طبقه شدم .

    .ببینید تو این جلمه چند اشتباه دیده میشه،اولین چیزی که میشه فهمید استفاده ی نادرست از جای فعل توی جمله اول هست که درستش به این صورته "پله ها رو به آرومی بالا رفتم"خب اینجا بعد از جمله ی اول از ویرگول استفاده شده،درحالی که جمله یه جمله ی مستقل به حساب میاد و وابسته به جلمه ی بعدی هست و این مورد رو میشد با استفاده از یه "و" به جمله ی دوم ربط داد و نوشت "پله ها رو به آرومی بالا رفتم و وارد پشت بوم خونه شیش طبقه شدم. استفاده از عدد هم میتونه اشتباه باشه و صحیح ترش اینکه شکل نوشتاریش نوشته بشه.


    کیف اچ.اس پنجاه و روی زمین گذاشتم با دوربین پنجره مورد نظرم و پیدا کردم ،سوژه درحال عوض کردن لباسش بود.
    کالیبر 12.7 تمام قطعاتش و نصب کردم ،به آرومی سر چکشیشو چرخوندم فقط یه گلوله نیاز داشت
    خب جمله ی اول بعد از فعل "گذاشتم" نیاز به یک نقطه داشت.چون جمله تموم شده و یا در صورت مرتبط بودن باید از "،" و یا "؛" استفاده میکرد.جلمه ی بعدی مورد نظر از کالیبر شروع میشه تا داشت.این جمله هم دارای اشکال هست،مثله مثال اول میتونست با استفاده از حرف "و" جمله رو بهم مرتبط کنه "نصب کردم و به آرومی سر چکشیش رو چرخوندم."از کلمات ربطی هم درست استفاده نکرده مثلا بعد از چکشیش باید از کلمه ی "را" استفاده میکرد برای ربط دادن که عامیانش "رو" میشه.انتهای جمله هم باید از نقطه استفاده میکرد و جمله ی بعدی رو جدا میکرد.




    شیشه های دودی ماشین و دادم بالا، وسط تابستون بودیم کولر ماشین و روشن کردم .پشت چراغ قرمز و این ثانیه شمار لعنتی همیشه اعصابم و بهم میریخت پسر بچه ای به شیشه ماشین میزد به رو به رو خیره مونده بودم. ابلهانس کمک کردن به این آدمای دورو.
    فعل نادرست توی جمله ی اول "دادم" انتهای جمله نیومده و استفاده ی نادرست از ویرگول که باید نقطه میومد.جملات بعدی هم فاقد علائم نگارشی صحیح هست که اصلا دیده نمیشه جز نقطه.




    دستمو دراز کردم و پاکت برداشتم از جام بلند شدم داشت .کیکشو میخورد

    باید بعد از فعل "برداشتم" نقطه میزاشت.بعد از کلمه ی "داشت" نقطه اشتباه اومده و شکل صحیح کلمات توی جمله هم رعایت نشده.

    _بهرحال من مثل تو اونقدرا حرفه ای نیستم
    _من و تو یه جا تعلیم دیدیم
    _فکرنکنم اون چیزایی که یادمون دادن به اموزش میخورده
    _خب تو این یارو رو میشناسی
    _اوه اره تمام خاندانش و دراوردم یه شرکت داره اینیم که میخاد تو داغونش کنی شریکشه ولی خب انگار براش دم دراورده میخاد ساکتش کنه خیلیم عجله داره میدونم که امشب خونه این خپله یه مهمونیه میتونه وارد شی !برات دعوت نامه هم گذاشته میخاد خیلی تمییز انجام بدی تا کسی متوجه نشه


    به شیوه ی نقل وقل و دیالوگ ها جلوتر اشاره میشه اما از لحاظ نگارشی دیالوگ ها،باید دارای علائم به جا و صحیح باشند.مثلا انتهای جملات نقطه قرار بگیره و بین کلمات در جای مناسب ویرگول.علامت پرسشی و یا تعجبی جای مناسبش استفاده نشده مثلا جمله ی "اوه اره تمام خاندانش و..." رو در نظر بگیرین.باید بعد از کلمه ی "اوه" علامت تعجب میومد به خاطره اینکه "اوه" جز صوت به حساب میاد و بعد از صوت مثل "ها،هان،آهای و.." علامت تعجب قرار میگیره.و جمله ی مورد نظر "امشب خونه این خپله یه مهمونیه میتونه وارد شی!"خب این جمله هم اگه بخوایم کالبدشکافی کنیم از مشکلات متعددی برخورداره.مثلا عدم استفاده از "ی" میانجی بین کلمه های "خونه" و "این" شکل صحیحش "خونه ی این خپله ..."استفاده نکردن از ویرگول بعد از مهمونیه!و بعد از اون میتونی که میتونه نوشته شده و در اخر استفاده از علامت تعجب به جای علامت سئوال.

    خب این مثال ها تنها چیزایی برای اثبات ادعاهام بود،درحالی که این نکات توی سیر رمان باز هم اتفاق افتادن و روی فهم خواننده تاثیر منفی گذاشتن.

    بخش بعدی قواعد رو به شکل صحیح افعال نشون میدیم.تو مثال های بالا جملاتی رو دیدیم که افعال به شکل صحیح به کار نرفتن.این مورد رو به خوبی میتونیم توی بعضی از جمله های دیگه هم ببینیم که اشتباست و به بُعد نگارشی رمان ضربه میزنه.

    بخش بعدی زمان افعال یاد شدست،در اکثر موارد زمان فعل ها در گذشته یا ماضی اتفاق میفتادن که نویسنده در موقع لزوم تغییر زمان میداد میشد گفت جز موارد اندک زمان افعال یک دست و یک پارچه بودند البته که این مورد نسبی است.

    ایجاز و استفاده از آن نیز در بیشتر جاها رعایت نشده که این مورد زیبایی نگارشی رمان رو زیاد میکنه.

    5.ساختار واژگان و اصطلاحات:موارد زیادی تو نادرست بودن ساختار واژگان دیده میشه.در طول رمان استفاده ی نادرست از بعضی از کلمات که زیاد به چشم میخورد این موضوع رو به اثبات میرسوند و این موارد رو به غلط املایی مبدل می کرد که این مورد قابل چشم پوشی نیست!

    کلمات رایجی که اشتباه نوشته شدند عبارت اند از: تروخدا ، میخای ، نمیخام ، میخاستم ، میخاد و...

    از این قبیل کلمات نادرست زیاد توی متن رمان دیده میشه.این موارد به ساختار واژگان و املای صحیح اونا لطمه وارد میکنه.مواردی هم به جز اینا تو غلط املایی دیده شده که نمره ی منفی رو طلب میکنه.

    اما اصطلاحاتی که تو رمان بکار رفته از مشکلی برخوردار نیست.مثلا اصطلاحاتی که تو ژانر مافیایی و جنایی بکار میره درست استفاده شده و از کلماتی استفاده کرده که این حس و معنی رو القا کنه،مثلا چشم عقاب،اسامی تفنگ ها و مدل هاشون و کلماتی مثل اژاده های سیاه و غیره که این معنای و احساسات رو منتقل کنه.

    استفاده از کلمات شکسته توی رمان باعث کاهش زیبایی لغوی میشه.این مورد اکثرا دیده شده.درسته که رمان به سبک عامیانه نوشته شده اما نوشتن صحیح کلمات و کامل نوشتنشون الزامی به حساب میاد و باید شناسه ها ی هر فعل به شکل کامل و صحیح نوشته بشه که این مورد هم نقص شده.

    کشیدگی حروف هم چند جایی دیده شده که این مورد قابل چشم پوشی نیست مثه وقتی که مرداس عصبانی میشه و سر پرهام داد میزنه میگه کشتمش و اینا میگه جنونمو آروم کردم و خون سیر نمیشم و از این حرفا این مورد اونجا دیده شده.

    6.پاراگراف بندی:پاراگراف بندی رمان رو به دو بخش تقسیم میکنیم.بخش اول از لحاظ ظاهری و زیبایی هر بند و پاراگرفه.از این لحاظ رمان دچار نقض و اشکال هست.به راحتی میتونیم ببینیم که هر پاراگراف به عنوان برش کوچکی از برش بزرگ تر(هسته)،دچار نظم معین و درستی نیست.این موضوع به عنوان هر پاراگراف باید دارای نظم باشه بعد از هر چند خط به شکل پاراگرافی جمله باید تموم بشه و به سر خط بیایم.گاهی این مورد دیده شده اما در اکثریت نظم خاصی نداره و نویسنده این نظم رو به ظاهر نوشته ها نداده.این مورد گاهی باعث میشه چشم اذیت بشه و خط رو گم کنیم که این مورد هم مورد قبول نیست.

    اما از لحاظ فنی و محتوایی باید بگم هر پاراگراف ارتباط موثر و درستی با هسته و مضمون داستان داره و جز این مورد تو هر برش کوچیک عناصر ژانر مورد نظر هم به خوبی قابل مشاهده است و میشه ارتباط درستی رو بینشون برقرار کرد.

    7.لحن:لحن نویسنده همراه با صمیمیت و اعتماده.این مورد رو به خوبی میشه حس کرد و باعث میشه خواننده ارتباط خیلی خوبی با اثر برقرار کنه و یکی از نکات مهم و قوت این اثر هم لحن دلنشین نویسندست.شیوایی کلام تو لحن نویسنده دیده میشه اما این مورد گاهی به مشکل برمیخوره اونم بخاره استفاده ی کم از علائم نگارشیه اما قابل قبوله.نویسنده تونسته با لحنش یه اثر مافیایی رو خوب شرح بده و ذهن خواننده رو درگیر اون اتفاقات بکنه.تونسته صدای روایت رو تو ذهن خواننده منعکس کنه که این مورد باعث به هیجان در اومدن خواننده میشه.کلمات در جای مناسبشون باید دارای یک "بار" معینی باشن.با توجه به ژانر کلمات باید خشن بیان بشن و از حروفایی استفاده بشه که این حس رو منتقل کنه این مورد هم گاهی دیده نشده اما خوب تونسته سمبل های کلامی و نوشتاری رو شکل بده.

    8.روش نگارشی:روش نگارشی رمان عامیانه انتخاب شده که این مورد درست است.چراکه ژانر یه ژانر هیجان انگیز و دلهره آوریه که باید ارتباط و همدلی خواننده رو بطلبه این مورد با استفاده از روش عامیانه خوب تر وبهتر میشه انجامش داد.روشی که نویسنده در پیش گرفته و استفاده از اتفاقات و حوادث میتونه هم خونی داشته باشه و خواننده رو پابه پای هر حادثه و صحنه ای پیش بکشه.

    9.انسجام مطلب:انسجام و یک دست بودن مطلب رعایت شده.اقتدار اثر رعایت شده و نویسنده از پرش های بی مورد استفاده نکرده.این مورد رو میشه از یک دست بودن نگارشی و محتوایی رمان فهمید و این انسجام رو میشه به خوبی حس کرد.نویسنده تونسته پل های زمانی رو برقرار کنه بدون اینکه به مطلب اسیبی وارد کنه تونسته انتقال زمان ها رو بدون صدمه زدن انجام بده و از مسائل منحرف نشده.

    10.سیستم نقل و قول:مشکل عمده ای که دیالوگ ها و نقل قول ها داشتن،این بود که لحن و تن صدای گوینده شرح داده نشده.دیالوگ ها خیلی روتین و معمولی پشت سرهم نوشته میشدن و این شیوه برای رمان نویسی درست به حساب نمیاد.آقا خوبیش این بود که دیالوگ ها آبکی و نامربوط نبودن،همه ی دیالوگ ها به شخصیت هایی که گوینده بودن میومدن این مورد خیلی ناچیز نقض شده.اما طرز دیالوگ گویی ها به شیوه ی کاملا درستی بیان نشدن.گاهی دیالوگی که توی شرایط هیجان آوری گفته میشه نیاز به یه شیوه ی خاص و منحصر به فردی داره.باید اون لحظه دیالوگ هیجان آور و پر شور تر بیان بشن اما این مورد کم دیده شده.همینطور که تو شرایط ناراحتی،شرایط خوشحالی و شادی و غیره این امر تاحدودی توی "دیالوگ" نقض شده اما نویسنده تونسته شرایط و جو اون فضا رو جوری شرح بده و منتقل کنه که خواننده خودبه خود دیالوگ ها رو منتطبق با اون شرایط توی ذهن خودش ادا کنه و این میتونه جبرانی به اون حالت اول باشه.

    برای بیان شیوه ی درست تری از دیالوگ ها و نقل قول ها بهتره که اول لحن و شیوه ی بیان دیالوگ نوشته بشه و بعد از طریق " : " دیالوگ ادا بشه.برای بهتر کردن و انتقال حس از علائم نگارشی هم باید استفاده بشه مثل تعجب و سئوالی و ویرگول و...که این مورد دیده شده اما کم.

    11.سیستم استدلال:خب این بخش رو ما به دو قسمت تقسیم میکنیم،بخش اول فهم و رسوندن صحیح مطالب به مخاطب،یعنی روشن کردن مطالب و فهموندنش به خواننده.این مورد گاهی نقض میشد،این قضیه هم به قوائد نگارشی برمیگیرده،استفاده نکردن از ویرگول باعث میشد خواننده جملات رو کلمات رو بدون وقف بخونه؛این مورد باعث میشه خواننده روی مطلب نتونه تفکر کنه و ذهنش همش مشغوله درست خوندن رمان میشه برای همین مفاهیم گاهی به درستی منتقل نمیشد.اما نویسنده بازم تونسته مفاهیم رو برسونه اما تنها مشکلش همین قضیه ی ویرگول و نقطه و اینا بود.

    بخش دوم سیستم استدلال،به درست بودن و صحیح بودن مطالب برمیگرده.این قضیه برعکس قسمت اول به مشکلی برنخورده.نویسنده از اطلاعات صحیح توی رمان استفاده کرده و سیستم استدلال رمان بطور مدام و کلی درست ادا شده.فهموندن بعضی از صحنه ها برای رمان های جنایی و هیجانی سخت تراز بقیه ی نوع ژانرهاست،تو رمان های جنایی و مافیایی شخصیت و پیرنگ درجه ی دوم قرار میگیره و تمرکز اصلی روی حوادث و اتفاقاته.

    اتفاقاتی که توی رمان افتاده دور از ذهن نیست و میشه گفت لازمه ی نگـاه دانلـود مافیایی و جناییه.بیان ژانر جنایی به این علته که این دوتا ژانر تاحدود زیادی بهم شباهت دارن اما ژانر مافیایی درمورد گروه های مافیایی و درگیری های بینابینیشونه.

    شیوه هایی که نویسنده برای شگفت انگیز کردن رمان استفاده کرده جالب و خلاقانست و اون هم قابل امکانه،مثلا ساخت اتاق مخفی که موسوم به اتاق اسلحه هاست.یا محافظت شدید درمورد خونه و طرز آدم کشتن ها.

    خوشبختانه نویسنده جوری این کار رو کرده و نوشته که دور از ذهن نباشه.طرز آدم کشی ها و شیوه ی اجراء نقشه ها شکل غلطی نبوده.

    این موضوع به شیوه ی ماهرانه ای به قلم در اومده و ذهنیت مرداس رو به خوبی به نمایش گذاشته شده و این مورد به سیستم استدلال ضربه ای وارد نکرده.

    12.مضمون و هسته:مضمون و هسته ی اصلی رمان به کشمکش های بین گروه های مافیایی برمیگرده و به مشکلاتی که توی خونواده صورت میگیره ربط پیدا میکنه.نویسنده تونسته مشکلاتی که برای مامورین و خوانواده هاشون پیش میاد رو نشون بده و شخصیت مرداس چکیده ای از مضمون و هسته ی داستان هست که نمایان گر اتفاقات تلخ و طاقت فرسای زندگیه و میشه گفت نماد استقامت و مقاوت رو نویسنده تونسته توی مرداس بشونه.این مورد رو میشه از اتفاقات تلخی که توی رمان افتاده فهمید و حس کرد.هسته ی اصلی رمان خوبی و بدی و جنگ بین گذشته و حال و آیندست که تاثیرات این جنگ خانمان سوز رو نشون بده و نویسنده تونسته از طریق اتفاقات و رو کردن کم کم این حقایق برای خواننده تاثیرات این موضوعات رو روی جامعه و زندگی افراد نشون بده و میشه گفت این کار بسیار زیبا و صحیح انجام شده.

    13.نقد اخلاقی:با توجه به ژانر رمان این ذهنیت پیش میاد که مخاطبانش بین رده سنی 15 به بالا باشه.نتیجه گیری به این صورته که ممکنه بعضی از صحنه های رمان برای افرادی که توی این رنج سنی قرار نمیگیرن نامناسب باشه اما این صحنه ها زیاد و یا شدید نیستن.مثلا مهمونی هایی که تو رمان اتفاق افتاده و نویسنده شرح داده معمولا مربوط به افرادیه که جز طبقه ی غنی کشورن.شاید اگه این مهمونی ها برای طبقه ی متوسط صورت میگیرفت شکل اجراء و توصیفاتش نادرست و غلط از اب در میومد اما این اتفاق برای طبقه ی ثروتمند طبیعی تر به نظر میرسه.خوردن نویشیدنی الکلی توی رمان دیده شده اما با توجه به گفته های بالا غیر طبیعی نبوده.اما نویسنده به این موارد واضع و روشن اشاره نکرده و معمولا به طور غیرمستقیم به موادری اشاره کرده.صحنه های غیراخلاقی توی رمان دیده نشده یا به شکلی نبوده که ذهن خواننده رو به انحراف بکشونه و باعث فقر فرهنگی بشه و این مورد هم به شیوه ی نگارش و بیان غیرمستقیم نویسنده برمیگرده.

    14.نقد اجتماعی:خب رمان از لحاظ تاثیراتی که روی جامعه میتونه داشته باشه باید گفت طبق گفته هام تو بخش مضمون و هسته میشه گفت تاثیرات مثبتی روی جامعه گذاشته.طبق ژانر جامعه ای که توی رمان بهش اشاره شده درست و قابله قبوله.معمولا برای شخصیت ها کشتن و قتل یه امر عادی نشون داده شده که این مورد هم هماهنگ با ژانر رمانه و تاثیراتی که روی جامعه گذاشته رو میشه خوب حسش کرد اما نیاز به کار بیشتر و واضع تری داره چون کم رنگ و کمی غیر تاثیر گذاره بوده.اتفاقاتی که ممکنه هنجار یاناهنجار به حساب بیاد توی رمان به تصویر کشیده شده اما این مورد هم کم رنگ بوده و میتونست به شیوه ی بهتری انجام بشه.

    15.زیبایی شناسی:متن رمان از لحاظ نکات زیبایی میشه گفت قابل قبول بوده.

    کلمات با فاصله های مناسب نوشته شدن و تو در تو نبودن.فنوت رمان به اندازه بود و نه خیلی بزرگ بود و نه خیلی کوچیک که چشم اذیت بشه.شیوه ی خط به خط نوشتن رمان هم رعایت شده و جملات پشت سرهم ردیف نشدن.بهتر بودن برای جدا کردن بخش هایی از رمان از " ******* " ستاره استفاده میکرد و این مورد رو میتونست برای فلش بک ها و جداکردن صحنه های غیر مربوط به هم استفاده کنه.

    16.زاویه دید:زاویه ی دید انتخابی اول شخص اونم به زبون شخصیت اصلی داستان یعنی مرداس هست.برای رمان هایی با ژانر جنایی،مافیایی و هم خانواده های این ژانر ها زاویه دید مناسب تر "دانای محدود" به حساب میاد چون این زاویه دید تمرکز رو حوادث و اتفاقات داره و نویسنده ازاین طریق میتونست اتفاقات گوناگون رو تعریف میکرد.اما نویسنده تونسته با استفاده از اول شخص ما رو پابه پای شخصیت اول بکشونه و اتفاقات رو شرح بده.در حقیقت تونسته اتفاقات و هیجانات رمان رو با این زاویه دید به نمایش بزاره این مورد باعث نشده که چیزی از جذابیت رمان کاسته بشه و جای دست مریزاد داره.نویسنده تونسته احساسات شخصیت اول رو به نمایش بزاره گاهی برای نشون دادن احساسات دیگران به سختی و اشکال برمیخورد که اگه از طریق نمود بیرونی احساسات بقیه اونا رو شرح می داد زیباتر میشد.

    17.کنش ها:همانطور که انتظار میرفت رمان دارای سیر خوبی بوده.فراز و فرود هایی پی در پی و اتفاقات حادثه برانگیز زیادی تو هر بخشی دیده میشده.بهتره به این صورت بگم که هر فرازی یه فرودی داره ممکنه گاهی این سیر اتفاقات به این صورتی که میگم پیش نرفته باشه و "فراز" رمان بیشتر بوده ولی از یه جایی به بعد وقتی مرداس کم کم وارد بازی میشه و اتفاقات رازگونه ی بیشتری شکل میگیره این فراز و فرود ها بیشتر و بیشتر میشه.کنش های صعودی رمان بسیار جذاب و گیرا بود و کنش های نزولی هم بسیار غمگین و تاثیر گذار و نقطه ی اوج و نتیجه ی کلی رمان رو میشه به خوبی رو به روی هم قرار داد و گفت که به خوبی پردازش شدن این موارد رو میشه از صحنه های مرگ و کشتو کشتار و نتیجه ی آخرین رمان برداشت کرد.

    18. کشمکش ها:نیروهایی که جلوی شخصیت اول قد علم کردن میشه گفت از اجتماع شروع میشه و به افراد و حتی خود شخصیت به پایان میرسه.این کشمکش ها رو میشه به چند دسته ی کلی تقسیم کرد.

    جامعه علیه فرد

    فرد علیه فرد

    فرد علیه خویش

    جامعه ی خنجر به دست از کودکی مرداس براش دردسر های زیادی درست کرد،رفتار نادرست کسی که به اصطلاح پدرش بوده و حوادث تلخ و ناگوار دیگه ای که زیادن .

    فرد علیه فرد هم درگیری هایی که با دشمنای خودش تو سیر رمان داشته رو به نمایش میزاره که این مورد روی کنش های رمان هم تاثیر موثری گذاشته بود.

    و فرد علیه ی خودش که این مورد بخاطره تنش های روانی و درگیری هایی که شخصیت برای خودش و کارایی که داشته نشون میداده و موارد بسیاری رو تو رمان مبنی بر این موضوع میشه دید

    19.سابقه ی تحقیق:خب نویسنده برای رمان معلومه که زحمت زیادی کشیده و همینطوری یهویی تصمیم به نوشتن نکرده که همون شبشم بشینه بنویسه،معلومه که روش وقت گذاشته و تحقیقات قابل قبولی انجام داده.اینو میشه از پیرنگ صحیح و چهارچوب درست رمان فهمید میشه دید که همه چیز با برنامه جلو میره و موردی دیده نشده که این قضیه رو نقض کنه.میشه از اطلاعاتی که توی رمان ذکر شده به این موضوع پی برد مثلا اسامی اسلحه ها و اطلاعات درستی که در مورد تک به تکشون بیان شده سابقه ی طولانی تحقیق و پژوهش رو نشون داده و نویسنده با این کار مهارت خودش رو به اثبات رسونده چون این تحقیقات و اطلاعات رو در جای مناسب و به شکل مناسب ارائه کرده.

    20.تحلیل محتوا:رمان از لحاظ کیفیت محتوا تو رده ی خوبی قرار میگیره و باید گفت محتوای رمان بسیار درونگرا و تودر تو بوده و این مورد با ژانر رمان به خوبی همخونی پیدا کرده محتوای داستان پرمغز و زیبا بوده و آدم رو به فکر وا میداره.

    اگه بخوایم همه ی موارد و صحنه ها رو مورد تفسیر قرار بدیم میشه نتیجه ی کلی ازش گرفت که این موارد هرکدوم به یه هدف خاصی منتهی میشدن و یک پیامی رو به خواننده منتقل میکردن این مورد بسیار زیاد توی رمان دیده شده و تونسته پیام و درون پنهان رمان رو به طور غیرمستقیم منتقل کنه.

    21.سبک و حجم مطلب بر حسب موضوع:سبک و قالب مطلب به شیوه ی رمان انجام شده.این موضوع به حجم مطالب هماهنگی داره و میشه گفت به اندازه و درست نوشته شده.و ارتباط حجم مطالب با موضوع رمان هم به شیوه ی درستی انجام شده،رمان زیاد طولانی نشده و این قضیه با چهارچوب و موضوع رمان هماهنگی داره و اینکه رمان به دو جلد تقسیم شده کار درست و صحیحی بوده.میشه گفت موضوع رمان و ژانر رمان سبک متوسط رو به بالایی رو می طلبه اونم بخاطره این موضوع که اتفاقات و راز های پشت پرده به مرور زمان و با گذشت زمان نمایان میشن و لرد سوداگران ازاین موضوع استثنا نبوده و رمان در جای مناسب و حجم مناسبی به پایان رسید.

    22.نحوه ی ارتباط با مضمون:ارتباط درست و صحیح پاراگراف های رمان به عنوان برش کوچک با هسته و مضمون به شیوه ی درستی حفظ شده.نویسنده طبق مضمون رمان محتوا رو پیش بـرده و جایی منحرف نشده.این قضیه رو میشه با سیر اتفاقات و توالیشون فهمید و میشه گرفت ارتباط موثری با مضمون برقرار شده و تونسته مضمون و هسته ی رمان رو به نمایش بزاره تا خواننده باهاش ارتباط مستقیم برقرار کنه.

    23.شخصیت پردازی:با توجه به ژانر رمان که مافیایی هست باید گفت شخصیت پردازی و پیرنگ رمان در درجه ی دوم قرار میگیره و بیشتر تمرکز نویسنده باید روی حوادث و اتفاقات باشه.نویسنده این کار رو کرده و تونسته تمرکز عمده اش رو برای اتفاقات و حوادث بزاره پس طبیعتا میشه گفت شخصیت ها باید حالت تعادل به خودشون بگیرن که همینطور هم هست.به طور کل برای همه ی شخصیت هایی که پایین ذکر نشده و جز فرعی و مکمل های رمان به حساب میان باید گفت شخصیت پردازی ها به خوبی شکل گرفتن.اسامی به شخصیت ها میخوردند و مورد دیگه اینکه رفتار و کردار شخصیت ها هم با نوع دیالوگ گویشون مطابقت داشت تنها موردی که تو شخصیت ها خیلی بهش کم اشاره شده توصیف چهره و ظاهرشون بوده!

    الف)مرداس:منحصربه فرد در معنای واقعی!تو یه کلمه میتونم بگم شاید تنها شخصیتی بود که تو هیچ رمانی دیده نشده و کاملا زاده ی تخیل نویسندست و کلیشه ای نیست.

    شخصیت مرداس به خوبی و زیبایی پردازش شده و باید گفت نویسنده واقعا برای این شخصیت،شخصیت پردازی خوبی انجام داد.

    این شخصیت با توجه به شرایط رشدش و نحوه ی اتفاقاتی که براش افتاده کاملا رفتار ها و علت های قابل قبولی رو ارائه میده.تو دار بودن و درونگرا بودن شخصیت رو میشه کاملا دید و فهمید و بی رحمی قابل قبولی رو از خودش نشون میده درحالی که قلبش نرم و مهربونه.

    باید گفت شخصیت مرداس از لحاظ رفتاری به گونه ی خوبی تبین شده و نمیشه چیز بدی روش گذاشت.

    نحوه ی دیالوگ گویی ها بااینکه همراه با شرح تن و لحن نبود اما با توجه به شخصیت خودبه خود لحن دیالوگاش تو ذهن خواننده مینشست اما نویسنده باید توجه بیشتری روش میکرد.

    نحوه ی برخوردش با دیگران یا بی تفاوت بود و یا خیلی جدی.میشه گفت بستگی به شرایط متفاوت نحوه ی برخوردش با دیگران با توجه به شخصیتش درست بوده و این مورد رو میشه گفت قابل قبول بوده. و همینطور رفتار بقیه با مرداس که گاهی بخاطره پول و مقامشون با غرور بوده و گاهی با ترس و هراس که این مورد هم به خوبی نمایش گذاشته شده.تنها موردی که نه تنها تو شخصیت مرداس بلکه بقیه ی شخصیت هم خیلی کم و محدود بهش اشاره شده چهره ی ظاهری بوده که درمورد مرداس هم این نکته صدق میکنه.

    ب)پرهام:پرهام یه شخصیت یاری رسون بوده و کسی بوده که در طول و سیر رمان به مرداس کمک های زیادی کرده.اون که یکی از شاگرد های برتر و پسر استاد بوده و با توجه به شخصیت مهمش تو رمان میشه گفت همونجوری که باید پردازش شده و تونسته اونجوری هست نشون داده بشه.این شخصیت از لحاظ رفتاری به اعمل و سن و دیالوگ هاش میخورد و می شد ازش برداشت مثبت و خوبی رو داشت برای مرداس یه دوست واقعی بوده که این مورد به خوبی طول رمان دیده شده.نوع رفتارش با دیگران کمی متواضعانه و آروم بود و با مرداس با احترام و احتیاط همراه بود مثه یه گلدون شکسته ای باهاش رفتار میکرد که نکنه یه وقت از دستش بیفته پایین و دیگه شکسته ترازاین بشه!اط لحاظ چهره این شخصیت بهتر از شخصیت های دیگه توصیف شده .

    ج)بنیتا:شخصیت بنیتا یه شخصیت متکی بود که همیشه به دیگران نیاز داشت مخصوصا به مرداس.اونا باهم بودن و شرایط سختی رو پشت سرگذاشتن اما این شخصیت برخلاف بقیه ی شخصیت ها خوب پردازش نشده.رفتارش با کسی که این همه سختی کشیده و...مطابقت نداره و یه جورایی به یه شخصیت معمولی بیشتر شباهت داره از لحاظ توصیفی هم چهره اش به خوبی نمایش داده نشده و این مورد رو میشه کاملا دید.

    د)ویدا:شخصیتی مهربون و دلسوز که برای مرداس حکم مادرش رو داشته!این شخصیت با خوب بودن تونسته مرداس رو به خودش بیاره و باعث بشه مرداس نرم تر بشه و بتونه راه درست برای پیدا کردن حقیقت ها رو دریابه.ازدواج و عشقی که بینشون پیش اومد زیبا بوده و پرده برداری از حقیقت ها و راز ها رو میشه به خوبی دید که چطور با کمک و ظهور این شخصیت داره صورت میگیره.دیالوگ ها وسن و اسم به شخصیت میاد و میشه گفت که خوب پردازش شده.

    وندا:این شخصیت متضاد با ویدا بوده و چشم و دلش بیشتر به سمت ثروت و رذیلت ها میره و این مورد هم میشه گفت به طور مختصر بد پردازش نشده و به طور نسبی قابل قبوله رفتار ها و دیالوگ هاش بهش میاد و میشه گفت خوب نوشته شده اما باید بیشتر روش تمرکز میشد و به تفاوت هایی که این نوع زنـ*ـا با مردا دارن و طرز حرف زدنشون بیشتر تمرکز میشد.

    ر)استاد سرخ:میشه گفت ضدقهرمان رمان این شخصیت بوده که با توجه به کارهای بد و خلافش و کشتار بقیه این نوع رفتار رو نشون بده.شخصیت یه شخصیت فریبکاری هست که میخواد حمایت مرداس و پرهام رو داشته باشه برای کارهای بد و خلافش و برای همین منفی بودنش رو قایم میکنه.دیالوگ هاش به شخصیتش میومد.

    یزدان:این شخصیت هم باید دقیقا نقطه مقابل مرداس می بود.یعنی این شخصیت باید از لحاظ قدرت تا یه لحاظی به مرداس شبیه می بود چون هم رزمش بود و باهم مراحل رو پشت سر هم گذاشتند.اما خب این شخصیت پردازش خوبی نداشت چون نوع دیالوگ گویی ها و رفتار ها با یه مردی که از این همه سختی و شفقت گذشته هم خونی نداشت گاهی شخصیت یزدان رو از بقیه ی شخصیت ها مثبت رمان راحت تر و سبک تر حس می کردیم چراکه این مورد با توجه به سرگذشت شخصیت این قضیه درست نبود.پردازش از لحاظ ظاهری هم خوب نشون داده نشده که این مورد باید مورد توجه بیشتر نویسنده قرار بگیره چون یکی از رکن های شخصیت پردازی توصیف چهره هرچند مختصر شخصیت هاست.

    24.توصیفات:توصیفات رمان رو اگه به طور کل بخوایم در نظر بگیریم میشه گفت یه حالت نسبی داشته.

    الف)مکان:توصیف مکان ابتدای رمان به چشم نخورده،این مورد با روند رمان بیشتر شده اما به یه حدی که رسید متوقف شد!و برای همین میشه گفت توصیف مکان گاهی خیلی مختصر بوده و گاهی هم اصلا دیده نشده.توصیف مکان به عنوان یکی از رکن هایی که ارتباط خواننده رو با رمان برقرار میکنه مهم به حساب میاد هرچند که تو ژانر مورد نظر توصیفات مکان باید کم باشه تا هیجان بیشتری وارد بشه اما این توصیفات باید قبل از شروع حادثه شرح داده بشه تا خواننده بتونه با حوادث بعدی ارتباط موثر برقرار کنه.

    ب)ظاهر:توصیف ظاهر هم به همین صورت واقعا خیلی کم یا مختصر دیده شده.چراکه این توصیفات هم باعث میشه خواننده با "شخصیت ها" ارتباط برقرار کنه همونطور که توصیف مکان باعث ارتباط با فضای رمان میشه.توصیف چهره که به صورت خیلی غیر مستقیم قابل لمس بوده اما توصیف حالات ظاهری شخصیت ها دیده شده و خوب شرح داده شد.

    ج)حالات درونی:نویسنده تو این مورد میشه گفت عالی کار کرده.توصیف حالات درونی شخصیت اصلی داستان رو یعنی مرداس میشد به خوبی حس کرد،جوری که خواننده با شخصیت اصلی همزاد پندازی میتونست بکنه.حالات درونی شخصیت جوری قابل لمس بود که خواننده با شخصیت عصبانی،ناراحت،غرق ناراحتی و ... میشد.و حالات شخصیت های دیگه همینطور که بالا گفتم از طریق ظاهر و نمود بیرونی خوب توصیف شده و تونسته به شکلی حالات بقیه رو هم به خواننده برسونه.

    د)توصیف حوادث(پرداخت صحنه):این مورد رو میشه تو رمان به خوبی حس کرد.نویسنده شیوه ی خیلی جالبی رو برای انتقال هیجان و پرداخت صحنه های جنایی انتخاب کرده و اون هم "ضربه" زدن به خوانندست!جوری که خواننده تو یه لحظه تو صحنه ی هیجان اوری قرار میگیره و خیلی سریع حادثه رخ میده جوری که خواننده رو میخ کوب میکنه و به فکر وا میداره.البته این شیوه گاهی مورد قبول واقع نمیشه!چراکه بعضی از صحنه ها برعکس این روش انتقال هیجان میکنن و این رمان با توجه به ژانر انتقال هیجان و ترس جز هدف های اصلی به حساب میاد.بعضی از صحنه ها نیاز به توصیف بیشتری برای قابل لمس بودن داشت ولی نویسنده خوب تونسته از طریق "کلمات" هیجان مورد نظر رو منتقل کنه و صحنه ها رو مثل یک فیلم تو ذهن خواننده به پرده بکشونه.صحنه های مختلف و قابل توجه ای تو رمان دیده شده که واقعا تاثیر گذار بودن نویسنده خوب تونسته این صحنه ها رو "تاثیر گذار" بکنه و این مورد خیلی خوبه.

    25.پایان رمان:اگه بخوام پایان رمان رو تو یه کلمه خلاصه کنم میشه گفت "عالی بود".

    واقعا تاثیرگذار نوشته شد جوری هرکسی با خوندنش به دنیای لرد سفر میکنه.پرداخت صحنه و توصیفات تو پست های اخرین به حد کمال خودش رسیده بود.پایان باز رمان این اجازه رو به خواننده میداد که منتظر ادامش از طرف نویسنده باشه و یا اینکه خودش توی ذهن خودش رمان رو به اتمام برسونه.اینکه سر بچه اش و زنش چی اومده این مورد خودش یه سئوال بزرگ به حساب میاد که میتونه خواننده رو به جلد دوم رمان بکشونه.اتفاقات و حوادث به زیبا ترین حد ممکن توصیف شدن.صحنه ی شمیشیر خوردن مرداس...صحنه ی آخر رمان نجات پیدا کردنش دیدن مادر و دخترش تو رویا واقعا همه ی صحنه ها خوب توصیف شدن.حالات درونی شخصیت اصلی یعنی مرداس خیلی خوب بیان شده جوری که ادم رو واقعا متاثر میکنه از طرفی پایان رمان جوری بود که تاثیر خودش و روی خواننده بزاره و باعث بشه برای همیشه هم که شده این رمان به یادش بمونه مخصوصا پایانش که مطمئنان تا مدت زیادی تو ذهنش ثبت شده.

    باز بودن پایان و آخرین جمله "انتقام میگیرم..."واقعا تاثیر گذار بیان شده جوری که خواننده روبه سر ذوق و هیجان میاره.


    نتیجه ی کلی از نقد این رمان به این موضوع اطلاق میشه که "لرد سوداگران" از بُعد نگارشی و نکات و علائم نگارشی ضعیف بوده اما از لحاظ ایده پردازی و پردازش داستان عالی بوده و شخصیت پردازی همینطور که انتظار میرفت از یه رمان با ژانر "مافیایی" خوب و متوسط بوده.و در کل رمانی بوده که خواننده هیچ وقت فراموشش نکنه خسته نباشید جانانه به نویسنده ی عزیز.

    .....................
    کارنامه { اسمشم نمیشه گذاشت کارنامه والا...اکثریت نمره ها رو درو کرد :) }

    از تمامی معیار ها نمره کامل (10) گرفت ؛ فقط تو قسمت نثر ، چون میتونست تحلیل بیشتری انجام بده ( 8 ) و همچنین به خاطر اشاره ی خیلی خیلی گذرا به اسامی شخصیت ها (2) گرفت !
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نقد Behnam.r :

    نقد بیرونی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    1.نام رمان:با توجه به اسم رمان ذهن مخاطب به دو جهت سیر میکنه،اولین چیزی که به نظرش میاد،"جذاب" بودن اسم رمان هست که این عنصر باعث میشه خواننده اولین قدم رو برای خوندن رمان برداره.جهت دوم اینکه آیا چه اندازه ارتباط میان اسم و محتوا برقرار شده.باید بگم لرد سوداگران از یه لحاظ و یه جنبه ارتباط موثری با محتوای رمان داشته و از یه لحاظ خیر!مثلا میتونیم بگیم نام رمان با "ژانر" رمان ارتباط درستی داره و میتونه حس مافیایی رو به مخاطب منتقل کنه اما،با توجه به معنی اسم رمان که اربـاب تجار بیان شده باید گفت توی رمان خبری از "تجارت" نیست!رمان یه رمانه مافیایی هست و پر از اتفاقات حادثه برانگیز،یک ابهام دیگه هم وجود داره که کلمه ی "تجار" یا "سوداگران" مجازی از مافیا و گروه های مافیایی بشه اما این موضوع با ابهام همراست ممکنه درست باشه و ممکنه هم خیر!چون اشاره ی مستقیمی به این موضوع نشده.اما قسمت اول نام رمان یعنی "لرد" یا "اربـاب" ارتباط مستقیمی با شخصیت اصلی داستان یعنی مرداس داره و این ارتباط به این منظوره که او یعنی مرداس به عنوان اربـاب و لرد و بزرگ مافیا شناخته شده و از لحاظ قدرت ذهنی و بدنی از بقیه ی شخصیت ها متمایز تره.

    2.جلد رمان:جلد رمان هم دو منظور میشه براش در نظر گرفت،جنبه ی خوب و جنبه ی بد یا منفی.جنبه ی خوب جلد رمان اینکه حس مافیا رو به خواننده منتقل میکنه،عکس شخصیتی که گذاشته شده یه مرد تنها رو نشون میده که تیپ مافیایی زده و این میتونه ارتباط موثری با محتوای رمان برقرار کنه اما اون هیجان و دلهره ی لازم رو نمیتونه منتقل کنه و این مورد جنبه ی منفی جلد به حساب میاد.در حالی که باید دلهره و هیجان رو توی مخاطب برانگیخته میکرد و اون رو وارد دنیای حوادث میکرد اما این موضوع نقض شده توی جلد رمان. رنگ کلمه زیبا بود و این مورد قابل قبوله.

    3.خلاصه:خلاصه ی رمان قابل قبول نیست.چون نویسنده اومده قسمتی از رمان رو جدا کرده و توی خلاصه ی مطلب آورده.درحالی که این عمل تنها توی "مقدمه" ی رمان قابل اجراست و نویسنده میتونه این کار رو یعنی آوردن قسمتی از رمان،توی مقدمه انجام بده.مثلا آوردن قسمتی از رمان که هیجان و ابهامات خاصی رو القا کنه،قدرت قلم نویسنده رو نشون بده و بتونه معرف خوبی از رمان باشه.خلاصه ی رمان باید مطلب قابل ذکری باشه که نویسنده درمورد چگونگی سیر رمان و پیرنگ رمان نوشته باشه.پیرنگ رمان تو خلاصه ی مطلب به سختی و دقت زیاد میشه لمس کرد اما هنوز ابهامات زیادی وجود داره برای پیرنگ مطلب.

    4:مقدمه:مقدمه ی رمان کوتاه بود.یک بُعدی بودن مقدمه از کلمه ی "قتل" کاملا پیداست درحالی که عناصر و موارد مختلفی رو میتونست نشون بده.میتونست از طریق مقدمه قدرت قلمش رو به نمایش بزاره و یه انرژی و هیجان خاصی رو به خواننده منتقل کنه تا عمل "جذب مخاطب" بیشتر صورت بگیره.نویسنده تونسته معرفی از رمان باشه اونم با استفاده از همون کلمه ی "قتل".اما این موضوع کفایت نمیکنه.مقدمه باید کامل و جامع باشه تا خواننده ارتباط بیشتری با اثر برقرار کنه.با توجه به سیر اتفاقات داخل رمان و هیجان و حوادثی که به قلم در اومده باید مقدمه ی بهتری ارائه میشد.

    نقد دورنی رمان

    1.ژانر:ژانر رمان یکی از موارد مهمی که باید بهش اشاره بشه.در مورد ژانر مافیایی باید گفت،عناصر اصلی این ژانر سیر حوادث و اتفاقاتی هست که در مورد گروه های مافیایی و درگیری های مافیایی صورت میگیره.وجود گروه های مافیایی در محتوای این ژانر ها عنصر مهم به حساب میاد و بعد از اون عمل "جنایت" باید کارکاملا عادی و پسندیده ای بین اکثر شخصیت ها به حساب بیاد.حوادث و جنایات باید به صورت موثری توی رمان نمود پیدا کنه و حس "دلهره" "ترس و شفقت" "هیجان و حوادث" رو منتقل کنه.دلهره و هیجان لازم باید توی سیر رمان به خوبی قابل لمس باشه جوری که ضربان قلب ادم به تب و تاب بیفته با خوندن رمان!

    در مورد لرد سوداگران باید گفت ژانر مافیایی به خوبی القا شده و "درست" بیان شده.این موضوع رو از سیر اتفاقات،گروه های مافیایی که به نام های مختلف ظاهر شدن،هیجانات و دلهره ها و حوادث میشه درک کرد.اما شدت درستی و نادرستی،نقص ها و عیب ها تو هر مورد از موارد گفته شده کم و زیاد داشت و یه جاهایی خیلی کم دیده میشد.منظور از این حرف اینکه شدت درستی عناصر کم و زیاد میشد و همیشه درست و قابل قبول بیان نشد.

    مثلا هیجانات و دلهره ها توی رمان مدام در تکرار بود اما یه جاهایی ضعیف عمل شد تو انتقال هیجان و یه جاهایی نویسنده خواننده رو میخ کوب کرد.

    حوادث هم به همین صورت،مفاهیم و فضاسازی ها گاهی قابل لمس نبود،گاهی قابل تصور و قابل هضم نبود که نیاز به کار بیشتری داشت.در مورد حس ترس و شفقتی که توی خواننده به وجود میاد این مورد هم بعضی جاها خیلی خوب نشون داده شده و حس منتقل شده.اما گاهی اوقات با نقص هایی همراه میشد که کمی رمان رو سطحی نشون میداد.

    2.موضوع:در مورد موضوع و بدنه ی داستان باید گفت،ایده و موضوع بدیع و تازه بود.خوشبختانه از تقلید های کورکورانه استفاده نشد و به خوبی حوادث و اتفاقات خلق شده رو میشد توی رمان دید که زاده ی تخیل و ذهن نویسندست.یکی از مبحث های مهم هر نقدی همین بدیع بودن و ایده پردازی درسته.ایده ی رمان کاملا جذب کننده،این موضوع رو میشه حس کرد.ایده ی رمان کاملا با ژانر و محتوا هم خونی داره این قضیه رو میشه از خوندن سطر سطر رمان حس کرد.از لحاظ محدوه ی مکانی رمان میشه این برداشت رو کرد که توی شهر تهران این حوادث درحال انجامه و توی پست اول هم این مورد اشاره شده.محدوده ی زمانی رو ولی نمیشه حدس زد پس نتیجه میگیریم رمان از محدوده ی زمانی معینی برخوردار نیست و فقط طبق حدس هایی که زده میشه میتونیم بگیم تو سال های اخیره اما در مورد فصل اونم تو پست اول به تابستون بودنش اشاره شده و این مورد میتونه خوب باشه.

    پیرنگ داستان درمورد مردیه که بخاطره نفوذ بین گروه های مافیایی از همه چیزش گذشته و یه شخصیت پویایی تبدیل شده و تغییر کرده.اون که تو کودکیش رفتار های نادرست پدرش رو دیده بود و تو شرایط سختی بزرگ شده بود با دنبال کردن هدفی که تو سرش داشت دنبال یه انتقام و یا عدالته.به خوبی میشه این توالی اتفاقات رو حس کرد سیر داستان به خوبی اتفاقات رو ردیف کرده،میشه گفت حوادثی که توی رمان ذکر شده هماهنگ با ژانر و پیرنگ داستان است.اینکه مرداس تونسته وارد این گروه بشه و سال های سال بد بودن رو به جون بخره خودش اتفاق عجیبی میتونه باشه اما غیرباورانه نیست و بیان حقیقتی درمورد مامورین نفوذیه.میشه گفت نویسنده با استفاده از چینش صحیح اتفاقات و بیان ماهرانه ی مفاهیم به نقاط مهمی دست گذاشته که این مورد رو میشه تو سیر داستان مشاهده کرد.

    3.شروع رمان:شروع رمان به عنوان یه رمان مافیایی که هیجان زیادی رو منتقل میکنه از جای خوبی شروع شده اما این موضوع میتونست بهتر و پر هیجان تر صورت بگیره.به راحتی میشد از حادثه ی دلهره آور تری استفاده کرد اما خب برای جذب مخاطب شروع رمان از جای قابل قبولی آغاز شده.موارد مثبت شروع داستان بیان شگفت کننده ی حوادث بود اما در این مورد افراط زیادی دیده شده جوری که فضاسازی و تصویر سازی که یکی از موارد مهمه دچار اختلال میشد.

    ابتدای داستان که یکی از موارد مهم به حساب میاد باید از لحاظ فنی و نگارشی برجسته تر از نقاط دیگه ی رمان باشه اونم به این دلیل که خواننده با توجه به اون قسمت تصمیم میگیره آیا رمان رو ادامه بده یا خیر!

    از لحاظ فنی میشه گفت حوادث به خوبی و درستی پشت هم اتفاق افتادن و پردازش خوبی رو داراست.شخصیت های اصلی داستان مثل مرداس،بنیتا،پرهام که نقش اساسی رو توی رمان دارن معرفی شدن.هرچند کم و مختصر اما قابل قبول بود.

    اما از لحاظ توصیفاتی شروع داستان رو به نقص وا میداره.باید به توصیف مختصر از مکان ها ارائه میشد،مثلا توصیف فضای هتل،توصیف فضای خونه ی جدیدشون از حیاط گرفته تا داخل خونه به شکل مختصر که جلوتر کاملش کنه.

    توصیفات ظاهر هم همینطور،باید چهره ی بنیتا به خوبی توصیف میشد،چهره ی اون مردی که ازش سفارش گرفت و همینطور پرهام.

    دیالوگ های آغازی رمان هم همراه با شرح تن صدا و لحن نبوده و این مورد هم گاهی برای تصور کردن خواننده اشکال ایجاد میکرده.

    اما شروع داستان از لحاظ نگارشی ضعیف به حساب میاد.املای نادرست بعضی از کلمات و شکل نادرست قرار گرفتن بعضی از واژه ها توی جمله به خوبی دیده میشد،علائم نگارشی کم دیده شده برای همین گاهی انتقال مفاهیم به خوبی القا نمیشد.

    4.قواعد نگارشی:خب رمان یه رمان عامیانست شاید به نظر بیاد زیاد قوائد نگارشی اهمیت نداشته باشه اما اصلا اینطور نیست.هر رمانی چه ادبی و چه عامیانه به عنوان یک اثر "ادبی" باید نکات و قواعد نگارشی رعایت بشه چون یکی از عنصر های مهم نوشتن و نویسندگی به حساب میاد.

    رمان رو از لحاز نگارشی به چند بخش تقسیم میکنم. بخش اول رو به علائم نگارشی رمان اختصاص میدم.علائم نگارشی باعث میشن مفهوم درست منتقل بشه و خواننده بتونه رو محتوا تأمل کنه.باعث میشه حوادث و اتفاقات توی ذهنش هضم بشه و جا بیفته.متاسفانه یکی از نقاط ضعف بزرگ این اثر استفاده ی خیلی کم و یا نادرست از علائم نگارشی بوده.نویسنده با عدم استفاده ی درست از علائم نگارشی گاهی باعث درک نادرست از حوادث و موضوع میشده.با مثال ها و شیوه ی صحیح همراه باشین.

    مثال ها ی مستند:

    از پله ها به آرومی رفتم بالا، وارد پشت بوم خونه 6 طبقه شدم .

    .ببینید تو این جلمه چند اشتباه دیده میشه،اولین چیزی که میشه فهمید استفاده ی نادرست از جای فعل توی جمله اول هست که درستش به این صورته "پله ها رو به آرومی بالا رفتم"خب اینجا بعد از جمله ی اول از ویرگول استفاده شده،درحالی که جمله یه جمله ی مستقل به حساب میاد و وابسته به جلمه ی بعدی هست و این مورد رو میشد با استفاده از یه "و" به جمله ی دوم ربط داد و نوشت "پله ها رو به آرومی بالا رفتم و وارد پشت بوم خونه شیش طبقه شدم. استفاده از عدد هم میتونه اشتباه باشه و صحیح ترش اینکه شکل نوشتاریش نوشته بشه.


    کیف اچ.اس پنجاه و روی زمین گذاشتم با دوربین پنجره مورد نظرم و پیدا کردم ،سوژه درحال عوض کردن لباسش بود.
    کالیبر 12.7 تمام قطعاتش و نصب کردم ،به آرومی سر چکشیشو چرخوندم فقط یه گلوله نیاز داشت
    خب جمله ی اول بعد از فعل "گذاشتم" نیاز به یک نقطه داشت.چون جمله تموم شده و یا در صورت مرتبط بودن باید از "،" و یا "؛" استفاده میکرد.جلمه ی بعدی مورد نظر از کالیبر شروع میشه تا داشت.این جمله هم دارای اشکال هست،مثله مثال اول میتونست با استفاده از حرف "و" جمله رو بهم مرتبط کنه "نصب کردم و به آرومی سر چکشیش رو چرخوندم."از کلمات ربطی هم درست استفاده نکرده مثلا بعد از چکشیش باید از کلمه ی "را" استفاده میکرد برای ربط دادن که عامیانش "رو" میشه.انتهای جمله هم باید از نقطه استفاده میکرد و جمله ی بعدی رو جدا میکرد.




    شیشه های دودی ماشین و دادم بالا، وسط تابستون بودیم کولر ماشین و روشن کردم .پشت چراغ قرمز و این ثانیه شمار لعنتی همیشه اعصابم و بهم میریخت پسر بچه ای به شیشه ماشین میزد به رو به رو خیره مونده بودم. ابلهانس کمک کردن به این آدمای دورو.
    فعل نادرست توی جمله ی اول "دادم" انتهای جمله نیومده و استفاده ی نادرست از ویرگول که باید نقطه میومد.جملات بعدی هم فاقد علائم نگارشی صحیح هست که اصلا دیده نمیشه جز نقطه.




    دستمو دراز کردم و پاکت برداشتم از جام بلند شدم داشت .کیکشو میخورد

    باید بعد از فعل "برداشتم" نقطه میزاشت.بعد از کلمه ی "داشت" نقطه اشتباه اومده و شکل صحیح کلمات توی جمله هم رعایت نشده.

    _بهرحال من مثل تو اونقدرا حرفه ای نیستم
    _من و تو یه جا تعلیم دیدیم
    _فکرنکنم اون چیزایی که یادمون دادن به اموزش میخورده
    _خب تو این یارو رو میشناسی
    _اوه اره تمام خاندانش و دراوردم یه شرکت داره اینیم که میخاد تو داغونش کنی شریکشه ولی خب انگار براش دم دراورده میخاد ساکتش کنه خیلیم عجله داره میدونم که امشب خونه این خپله یه مهمونیه میتونه وارد شی !برات دعوت نامه هم گذاشته میخاد خیلی تمییز انجام بدی تا کسی متوجه نشه


    به شیوه ی نقل وقل و دیالوگ ها جلوتر اشاره میشه اما از لحاظ نگارشی دیالوگ ها،باید دارای علائم به جا و صحیح باشند.مثلا انتهای جملات نقطه قرار بگیره و بین کلمات در جای مناسب ویرگول.علامت پرسشی و یا تعجبی جای مناسبش استفاده نشده مثلا جمله ی "اوه اره تمام خاندانش و..." رو در نظر بگیرین.باید بعد از کلمه ی "اوه" علامت تعجب میومد به خاطره اینکه "اوه" جز صوت به حساب میاد و بعد از صوت مثل "ها،هان،آهای و.." علامت تعجب قرار میگیره.و جمله ی مورد نظر "امشب خونه این خپله یه مهمونیه میتونه وارد شی!"خب این جمله هم اگه بخوایم کالبدشکافی کنیم از مشکلات متعددی برخورداره.مثلا عدم استفاده از "ی" میانجی بین کلمه های "خونه" و "این" شکل صحیحش "خونه ی این خپله ..."استفاده نکردن از ویرگول بعد از مهمونیه!و بعد از اون میتونی که میتونه نوشته شده و در اخر استفاده از علامت تعجب به جای علامت سئوال.

    خب این مثال ها تنها چیزایی برای اثبات ادعاهام بود،درحالی که این نکات توی سیر رمان باز هم اتفاق افتادن و روی فهم خواننده تاثیر منفی گذاشتن.

    بخش بعدی قواعد رو به شکل صحیح افعال نشون میدیم.تو مثال های بالا جملاتی رو دیدیم که افعال به شکل صحیح به کار نرفتن.این مورد رو به خوبی میتونیم توی بعضی از جمله های دیگه هم ببینیم که اشتباست و به بُعد نگارشی رمان ضربه میزنه.

    بخش بعدی زمان افعال یاد شدست،در اکثر موارد زمان فعل ها در گذشته یا ماضی اتفاق میفتادن که نویسنده در موقع لزوم تغییر زمان میداد میشد گفت جز موارد اندک زمان افعال یک دست و یک پارچه بودند البته که این مورد نسبی است.

    ایجاز و استفاده از آن نیز در بیشتر جاها رعایت نشده که این مورد زیبایی نگارشی رمان رو زیاد میکنه.

    5.ساختار واژگان و اصطلاحات:موارد زیادی تو نادرست بودن ساختار واژگان دیده میشه.در طول رمان استفاده ی نادرست از بعضی از کلمات که زیاد به چشم میخورد این موضوع رو به اثبات میرسوند و این موارد رو به غلط املایی مبدل می کرد که این مورد قابل چشم پوشی نیست!

    کلمات رایجی که اشتباه نوشته شدند عبارت اند از: تروخدا ، میخای ، نمیخام ، میخاستم ، میخاد و...

    از این قبیل کلمات نادرست زیاد توی متن رمان دیده میشه.این موارد به ساختار واژگان و املای صحیح اونا لطمه وارد میکنه.مواردی هم به جز اینا تو غلط املایی دیده شده که نمره ی منفی رو طلب میکنه.

    اما اصطلاحاتی که تو رمان بکار رفته از مشکلی برخوردار نیست.مثلا اصطلاحاتی که تو ژانر مافیایی و جنایی بکار میره درست استفاده شده و از کلماتی استفاده کرده که این حس و معنی رو القا کنه،مثلا چشم عقاب،اسامی تفنگ ها و مدل هاشون و کلماتی مثل اژاده های سیاه و غیره که این معنای و احساسات رو منتقل کنه.

    استفاده از کلمات شکسته توی رمان باعث کاهش زیبایی لغوی میشه.این مورد اکثرا دیده شده.درسته که رمان به سبک عامیانه نوشته شده اما نوشتن صحیح کلمات و کامل نوشتنشون الزامی به حساب میاد و باید شناسه ها ی هر فعل به شکل کامل و صحیح نوشته بشه که این مورد هم نقص شده.

    کشیدگی حروف هم چند جایی دیده شده که این مورد قابل چشم پوشی نیست مثه وقتی که مرداس عصبانی میشه و سر پرهام داد میزنه میگه کشتمش و اینا میگه جنونمو آروم کردم و خون سیر نمیشم و از این حرفا این مورد اونجا دیده شده.

    6.پاراگراف بندی:پاراگراف بندی رمان رو به دو بخش تقسیم میکنیم.بخش اول از لحاظ ظاهری و زیبایی هر بند و پاراگرفه.از این لحاظ رمان دچار نقض و اشکال هست.به راحتی میتونیم ببینیم که هر پاراگراف به عنوان برش کوچکی از برش بزرگ تر(هسته)،دچار نظم معین و درستی نیست.این موضوع به عنوان هر پاراگراف باید دارای نظم باشه بعد از هر چند خط به شکل پاراگرافی جمله باید تموم بشه و به سر خط بیایم.گاهی این مورد دیده شده اما در اکثریت نظم خاصی نداره و نویسنده این نظم رو به ظاهر نوشته ها نداده.این مورد گاهی باعث میشه چشم اذیت بشه و خط رو گم کنیم که این مورد هم مورد قبول نیست.

    اما از لحاظ فنی و محتوایی باید بگم هر پاراگراف ارتباط موثر و درستی با هسته و مضمون داستان داره و جز این مورد تو هر برش کوچیک عناصر ژانر مورد نظر هم به خوبی قابل مشاهده است و میشه ارتباط درستی رو بینشون برقرار کرد.

    7.لحن:لحن نویسنده همراه با صمیمیت و اعتماده.این مورد رو به خوبی میشه حس کرد و باعث میشه خواننده ارتباط خیلی خوبی با اثر برقرار کنه و یکی از نکات مهم و قوت این اثر هم لحن دلنشین نویسندست.شیوایی کلام تو لحن نویسنده دیده میشه اما این مورد گاهی به مشکل برمیخوره اونم بخاره استفاده ی کم از علائم نگارشیه اما قابل قبوله.نویسنده تونسته با لحنش یه اثر مافیایی رو خوب شرح بده و ذهن خواننده رو درگیر اون اتفاقات بکنه.تونسته صدای روایت رو تو ذهن خواننده منعکس کنه که این مورد باعث به هیجان در اومدن خواننده میشه.کلمات در جای مناسبشون باید دارای یک "بار" معینی باشن.با توجه به ژانر کلمات باید خشن بیان بشن و از حروفایی استفاده بشه که این حس رو منتقل کنه این مورد هم گاهی دیده نشده اما خوب تونسته سمبل های کلامی و نوشتاری رو شکل بده.

    8.روش نگارشی:روش نگارشی رمان عامیانه انتخاب شده که این مورد درست است.چراکه ژانر یه ژانر هیجان انگیز و دلهره آوریه که باید ارتباط و همدلی خواننده رو بطلبه این مورد با استفاده از روش عامیانه خوب تر وبهتر میشه انجامش داد.روشی که نویسنده در پیش گرفته و استفاده از اتفاقات و حوادث میتونه هم خونی داشته باشه و خواننده رو پابه پای هر حادثه و صحنه ای پیش بکشه.

    9.انسجام مطلب:انسجام و یک دست بودن مطلب رعایت شده.اقتدار اثر رعایت شده و نویسنده از پرش های بی مورد استفاده نکرده.این مورد رو میشه از یک دست بودن نگارشی و محتوایی رمان فهمید و این انسجام رو میشه به خوبی حس کرد.نویسنده تونسته پل های زمانی رو برقرار کنه بدون اینکه به مطلب اسیبی وارد کنه تونسته انتقال زمان ها رو بدون صدمه زدن انجام بده و از مسائل منحرف نشده.

    10.سیستم نقل و قول:مشکل عمده ای که دیالوگ ها و نقل قول ها داشتن،این بود که لحن و تن صدای گوینده شرح داده نشده.دیالوگ ها خیلی روتین و معمولی پشت سرهم نوشته میشدن و این شیوه برای رمان نویسی درست به حساب نمیاد.آقا خوبیش این بود که دیالوگ ها آبکی و نامربوط نبودن،همه ی دیالوگ ها به شخصیت هایی که گوینده بودن میومدن این مورد خیلی ناچیز نقض شده.اما طرز دیالوگ گویی ها به شیوه ی کاملا درستی بیان نشدن.گاهی دیالوگی که توی شرایط هیجان آوری گفته میشه نیاز به یه شیوه ی خاص و منحصر به فردی داره.باید اون لحظه دیالوگ هیجان آور و پر شور تر بیان بشن اما این مورد کم دیده شده.همینطور که تو شرایط ناراحتی،شرایط خوشحالی و شادی و غیره این امر تاحدودی توی "دیالوگ" نقض شده اما نویسنده تونسته شرایط و جو اون فضا رو جوری شرح بده و منتقل کنه که خواننده خودبه خود دیالوگ ها رو منتطبق با اون شرایط توی ذهن خودش ادا کنه و این میتونه جبرانی به اون حالت اول باشه.

    برای بیان شیوه ی درست تری از دیالوگ ها و نقل قول ها بهتره که اول لحن و شیوه ی بیان دیالوگ نوشته بشه و بعد از طریق " : " دیالوگ ادا بشه.برای بهتر کردن و انتقال حس از علائم نگارشی هم باید استفاده بشه مثل تعجب و سئوالی و ویرگول و...که این مورد دیده شده اما کم.

    11.سیستم استدلال:خب این بخش رو ما به دو قسمت تقسیم میکنیم،بخش اول فهم و رسوندن صحیح مطالب به مخاطب،یعنی روشن کردن مطالب و فهموندنش به خواننده.این مورد گاهی نقض میشد،این قضیه هم به قوائد نگارشی برمیگیرده،استفاده نکردن از ویرگول باعث میشد خواننده جملات رو کلمات رو بدون وقف بخونه؛این مورد باعث میشه خواننده روی مطلب نتونه تفکر کنه و ذهنش همش مشغوله درست خوندن رمان میشه برای همین مفاهیم گاهی به درستی منتقل نمیشد.اما نویسنده بازم تونسته مفاهیم رو برسونه اما تنها مشکلش همین قضیه ی ویرگول و نقطه و اینا بود.

    بخش دوم سیستم استدلال،به درست بودن و صحیح بودن مطالب برمیگرده.این قضیه برعکس قسمت اول به مشکلی برنخورده.نویسنده از اطلاعات صحیح توی رمان استفاده کرده و سیستم استدلال رمان بطور مدام و کلی درست ادا شده.فهموندن بعضی از صحنه ها برای رمان های جنایی و هیجانی سخت تراز بقیه ی نوع ژانرهاست،تو رمان های جنایی و مافیایی شخصیت و پیرنگ درجه ی دوم قرار میگیره و تمرکز اصلی روی حوادث و اتفاقاته.

    اتفاقاتی که توی رمان افتاده دور از ذهن نیست و میشه گفت لازمه ی نگـاه دانلـود مافیایی و جناییه.بیان ژانر جنایی به این علته که این دوتا ژانر تاحدود زیادی بهم شباهت دارن اما ژانر مافیایی درمورد گروه های مافیایی و درگیری های بینابینیشونه.

    شیوه هایی که نویسنده برای شگفت انگیز کردن رمان استفاده کرده جالب و خلاقانست و اون هم قابل امکانه،مثلا ساخت اتاق مخفی که موسوم به اتاق اسلحه هاست.یا محافظت شدید درمورد خونه و طرز آدم کشتن ها.

    خوشبختانه نویسنده جوری این کار رو کرده و نوشته که دور از ذهن نباشه.طرز آدم کشی ها و شیوه ی اجراء نقشه ها شکل غلطی نبوده.

    این موضوع به شیوه ی ماهرانه ای به قلم در اومده و ذهنیت مرداس رو به خوبی به نمایش گذاشته شده و این مورد به سیستم استدلال ضربه ای وارد نکرده.

    12.مضمون و هسته:مضمون و هسته ی اصلی رمان به کشمکش های بین گروه های مافیایی برمیگرده و به مشکلاتی که توی خونواده صورت میگیره ربط پیدا میکنه.نویسنده تونسته مشکلاتی که برای مامورین و خوانواده هاشون پیش میاد رو نشون بده و شخصیت مرداس چکیده ای از مضمون و هسته ی داستان هست که نمایان گر اتفاقات تلخ و طاقت فرسای زندگیه و میشه گفت نماد استقامت و مقاوت رو نویسنده تونسته توی مرداس بشونه.این مورد رو میشه از اتفاقات تلخی که توی رمان افتاده فهمید و حس کرد.هسته ی اصلی رمان خوبی و بدی و جنگ بین گذشته و حال و آیندست که تاثیرات این جنگ خانمان سوز رو نشون بده و نویسنده تونسته از طریق اتفاقات و رو کردن کم کم این حقایق برای خواننده تاثیرات این موضوعات رو روی جامعه و زندگی افراد نشون بده و میشه گفت این کار بسیار زیبا و صحیح انجام شده.

    13.نقد اخلاقی:با توجه به ژانر رمان این ذهنیت پیش میاد که مخاطبانش بین رده سنی 15 به بالا باشه.نتیجه گیری به این صورته که ممکنه بعضی از صحنه های رمان برای افرادی که توی این رنج سنی قرار نمیگیرن نامناسب باشه اما این صحنه ها زیاد و یا شدید نیستن.مثلا مهمونی هایی که تو رمان اتفاق افتاده و نویسنده شرح داده معمولا مربوط به افرادیه که جز طبقه ی غنی کشورن.شاید اگه این مهمونی ها برای طبقه ی متوسط صورت میگیرفت شکل اجراء و توصیفاتش نادرست و غلط از اب در میومد اما این اتفاق برای طبقه ی ثروتمند طبیعی تر به نظر میرسه.خوردن نویشیدنی الکلی توی رمان دیده شده اما با توجه به گفته های بالا غیر طبیعی نبوده.اما نویسنده به این موارد واضع و روشن اشاره نکرده و معمولا به طور غیرمستقیم به موادری اشاره کرده.صحنه های غیراخلاقی توی رمان دیده نشده یا به شکلی نبوده که ذهن خواننده رو به انحراف بکشونه و باعث فقر فرهنگی بشه و این مورد هم به شیوه ی نگارش و بیان غیرمستقیم نویسنده برمیگرده.

    14.نقد اجتماعی:خب رمان از لحاظ تاثیراتی که روی جامعه میتونه داشته باشه باید گفت طبق گفته هام تو بخش مضمون و هسته میشه گفت تاثیرات مثبتی روی جامعه گذاشته.طبق ژانر جامعه ای که توی رمان بهش اشاره شده درست و قابله قبوله.معمولا برای شخصیت ها کشتن و قتل یه امر عادی نشون داده شده که این مورد هم هماهنگ با ژانر رمانه و تاثیراتی که روی جامعه گذاشته رو میشه خوب حسش کرد اما نیاز به کار بیشتر و واضع تری داره چون کم رنگ و کمی غیر تاثیر گذاره بوده.اتفاقاتی که ممکنه هنجار یاناهنجار به حساب بیاد توی رمان به تصویر کشیده شده اما این مورد هم کم رنگ بوده و میتونست به شیوه ی بهتری انجام بشه.

    15.زیبایی شناسی:متن رمان از لحاظ نکات زیبایی میشه گفت قابل قبول بوده.

    کلمات با فاصله های مناسب نوشته شدن و تو در تو نبودن.فنوت رمان به اندازه بود و نه خیلی بزرگ بود و نه خیلی کوچیک که چشم اذیت بشه.شیوه ی خط به خط نوشتن رمان هم رعایت شده و جملات پشت سرهم ردیف نشدن.بهتر بودن برای جدا کردن بخش هایی از رمان از " ******* " ستاره استفاده میکرد و این مورد رو میتونست برای فلش بک ها و جداکردن صحنه های غیر مربوط به هم استفاده کنه.

    16.زاویه دید:زاویه ی دید انتخابی اول شخص اونم به زبون شخصیت اصلی داستان یعنی مرداس هست.برای رمان هایی با ژانر جنایی،مافیایی و هم خانواده های این ژانر ها زاویه دید مناسب تر "دانای محدود" به حساب میاد چون این زاویه دید تمرکز رو حوادث و اتفاقات داره و نویسنده ازاین طریق میتونست اتفاقات گوناگون رو تعریف میکرد.اما نویسنده تونسته با استفاده از اول شخص ما رو پابه پای شخصیت اول بکشونه و اتفاقات رو شرح بده.در حقیقت تونسته اتفاقات و هیجانات رمان رو با این زاویه دید به نمایش بزاره این مورد باعث نشده که چیزی از جذابیت رمان کاسته بشه و جای دست مریزاد داره.نویسنده تونسته احساسات شخصیت اول رو به نمایش بزاره گاهی برای نشون دادن احساسات دیگران به سختی و اشکال برمیخورد که اگه از طریق نمود بیرونی احساسات بقیه اونا رو شرح می داد زیباتر میشد.

    17.کنش ها:همانطور که انتظار میرفت رمان دارای سیر خوبی بوده.فراز و فرود هایی پی در پی و اتفاقات حادثه برانگیز زیادی تو هر بخشی دیده میشده.بهتره به این صورت بگم که هر فرازی یه فرودی داره ممکنه گاهی این سیر اتفاقات به این صورتی که میگم پیش نرفته باشه و "فراز" رمان بیشتر بوده ولی از یه جایی به بعد وقتی مرداس کم کم وارد بازی میشه و اتفاقات رازگونه ی بیشتری شکل میگیره این فراز و فرود ها بیشتر و بیشتر میشه.کنش های صعودی رمان بسیار جذاب و گیرا بود و کنش های نزولی هم بسیار غمگین و تاثیر گذار و نقطه ی اوج و نتیجه ی کلی رمان رو میشه به خوبی رو به روی هم قرار داد و گفت که به خوبی پردازش شدن این موارد رو میشه از صحنه های مرگ و کشتو کشتار و نتیجه ی آخرین رمان برداشت کرد.

    18. کشمکش ها:نیروهایی که جلوی شخصیت اول قد علم کردن میشه گفت از اجتماع شروع میشه و به افراد و حتی خود شخصیت به پایان میرسه.این کشمکش ها رو میشه به چند دسته ی کلی تقسیم کرد.

    جامعه علیه فرد

    فرد علیه فرد

    فرد علیه خویش

    جامعه ی خنجر به دست از کودکی مرداس براش دردسر های زیادی درست کرد،رفتار نادرست کسی که به اصطلاح پدرش بوده و حوادث تلخ و ناگوار دیگه ای که زیادن .

    فرد علیه فرد هم درگیری هایی که با دشمنای خودش تو سیر رمان داشته رو به نمایش میزاره که این مورد روی کنش های رمان هم تاثیر موثری گذاشته بود.

    و فرد علیه ی خودش که این مورد بخاطره تنش های روانی و درگیری هایی که شخصیت برای خودش و کارایی که داشته نشون میداده و موارد بسیاری رو تو رمان مبنی بر این موضوع میشه دید

    19.سابقه ی تحقیق:خب نویسنده برای رمان معلومه که زحمت زیادی کشیده و همینطوری یهویی تصمیم به نوشتن نکرده که همون شبشم بشینه بنویسه،معلومه که روش وقت گذاشته و تحقیقات قابل قبولی انجام داده.اینو میشه از پیرنگ صحیح و چهارچوب درست رمان فهمید میشه دید که همه چیز با برنامه جلو میره و موردی دیده نشده که این قضیه رو نقض کنه.میشه از اطلاعاتی که توی رمان ذکر شده به این موضوع پی برد مثلا اسامی اسلحه ها و اطلاعات درستی که در مورد تک به تکشون بیان شده سابقه ی طولانی تحقیق و پژوهش رو نشون داده و نویسنده با این کار مهارت خودش رو به اثبات رسونده چون این تحقیقات و اطلاعات رو در جای مناسب و به شکل مناسب ارائه کرده.

    20.تحلیل محتوا:رمان از لحاظ کیفیت محتوا تو رده ی خوبی قرار میگیره و باید گفت محتوای رمان بسیار درونگرا و تودر تو بوده و این مورد با ژانر رمان به خوبی همخونی پیدا کرده محتوای داستان پرمغز و زیبا بوده و آدم رو به فکر وا میداره.

    اگه بخوایم همه ی موارد و صحنه ها رو مورد تفسیر قرار بدیم میشه نتیجه ی کلی ازش گرفت که این موارد هرکدوم به یه هدف خاصی منتهی میشدن و یک پیامی رو به خواننده منتقل میکردن این مورد بسیار زیاد توی رمان دیده شده و تونسته پیام و درون پنهان رمان رو به طور غیرمستقیم منتقل کنه.

    21.سبک و حجم مطلب بر حسب موضوع:سبک و قالب مطلب به شیوه ی رمان انجام شده.این موضوع به حجم مطالب هماهنگی داره و میشه گفت به اندازه و درست نوشته شده.و ارتباط حجم مطالب با موضوع رمان هم به شیوه ی درستی انجام شده،رمان زیاد طولانی نشده و این قضیه با چهارچوب و موضوع رمان هماهنگی داره و اینکه رمان به دو جلد تقسیم شده کار درست و صحیحی بوده.میشه گفت موضوع رمان و ژانر رمان سبک متوسط رو به بالایی رو می طلبه اونم بخاطره این موضوع که اتفاقات و راز های پشت پرده به مرور زمان و با گذشت زمان نمایان میشن و لرد سوداگران ازاین موضوع استثنا نبوده و رمان در جای مناسب و حجم مناسبی به پایان رسید.

    22.نحوه ی ارتباط با مضمون:ارتباط درست و صحیح پاراگراف های رمان به عنوان برش کوچک با هسته و مضمون به شیوه ی درستی حفظ شده.نویسنده طبق مضمون رمان محتوا رو پیش بـرده و جایی منحرف نشده.این قضیه رو میشه با سیر اتفاقات و توالیشون فهمید و میشه گرفت ارتباط موثری با مضمون برقرار شده و تونسته مضمون و هسته ی رمان رو به نمایش بزاره تا خواننده باهاش ارتباط مستقیم برقرار کنه.

    23.شخصیت پردازی:با توجه به ژانر رمان که مافیایی هست باید گفت شخصیت پردازی و پیرنگ رمان در درجه ی دوم قرار میگیره و بیشتر تمرکز نویسنده باید روی حوادث و اتفاقات باشه.نویسنده این کار رو کرده و تونسته تمرکز عمده اش رو برای اتفاقات و حوادث بزاره پس طبیعتا میشه گفت شخصیت ها باید حالت تعادل به خودشون بگیرن که همینطور هم هست.به طور کل برای همه ی شخصیت هایی که پایین ذکر نشده و جز فرعی و مکمل های رمان به حساب میان باید گفت شخصیت پردازی ها به خوبی شکل گرفتن.اسامی به شخصیت ها میخوردند و مورد دیگه اینکه رفتار و کردار شخصیت ها هم با نوع دیالوگ گویشون مطابقت داشت تنها موردی که تو شخصیت ها خیلی بهش کم اشاره شده توصیف چهره و ظاهرشون بوده!

    الف)مرداس:منحصربه فرد در معنای واقعی!تو یه کلمه میتونم بگم شاید تنها شخصیتی بود که تو هیچ رمانی دیده نشده و کاملا زاده ی تخیل نویسندست و کلیشه ای نیست.

    شخصیت مرداس به خوبی و زیبایی پردازش شده و باید گفت نویسنده واقعا برای این شخصیت،شخصیت پردازی خوبی انجام داد.

    این شخصیت با توجه به شرایط رشدش و نحوه ی اتفاقاتی که براش افتاده کاملا رفتار ها و علت های قابل قبولی رو ارائه میده.تو دار بودن و درونگرا بودن شخصیت رو میشه کاملا دید و فهمید و بی رحمی قابل قبولی رو از خودش نشون میده درحالی که قلبش نرم و مهربونه.

    باید گفت شخصیت مرداس از لحاظ رفتاری به گونه ی خوبی تبین شده و نمیشه چیز بدی روش گذاشت.

    نحوه ی دیالوگ گویی ها بااینکه همراه با شرح تن و لحن نبود اما با توجه به شخصیت خودبه خود لحن دیالوگاش تو ذهن خواننده مینشست اما نویسنده باید توجه بیشتری روش میکرد.

    نحوه ی برخوردش با دیگران یا بی تفاوت بود و یا خیلی جدی.میشه گفت بستگی به شرایط متفاوت نحوه ی برخوردش با دیگران با توجه به شخصیتش درست بوده و این مورد رو میشه گفت قابل قبول بوده. و همینطور رفتار بقیه با مرداس که گاهی بخاطره پول و مقامشون با غرور بوده و گاهی با ترس و هراس که این مورد هم به خوبی نمایش گذاشته شده.تنها موردی که نه تنها تو شخصیت مرداس بلکه بقیه ی شخصیت هم خیلی کم و محدود بهش اشاره شده چهره ی ظاهری بوده که درمورد مرداس هم این نکته صدق میکنه.

    ب)پرهام:پرهام یه شخصیت یاری رسون بوده و کسی بوده که در طول و سیر رمان به مرداس کمک های زیادی کرده.اون که یکی از شاگرد های برتر و پسر استاد بوده و با توجه به شخصیت مهمش تو رمان میشه گفت همونجوری که باید پردازش شده و تونسته اونجوری هست نشون داده بشه.این شخصیت از لحاظ رفتاری به اعمل و سن و دیالوگ هاش میخورد و می شد ازش برداشت مثبت و خوبی رو داشت برای مرداس یه دوست واقعی بوده که این مورد به خوبی طول رمان دیده شده.نوع رفتارش با دیگران کمی متواضعانه و آروم بود و با مرداس با احترام و احتیاط همراه بود مثه یه گلدون شکسته ای باهاش رفتار میکرد که نکنه یه وقت از دستش بیفته پایین و دیگه شکسته ترازاین بشه!اط لحاظ چهره این شخصیت بهتر از شخصیت های دیگه توصیف شده .

    ج)بنیتا:شخصیت بنیتا یه شخصیت متکی بود که همیشه به دیگران نیاز داشت مخصوصا به مرداس.اونا باهم بودن و شرایط سختی رو پشت سرگذاشتن اما این شخصیت برخلاف بقیه ی شخصیت ها خوب پردازش نشده.رفتارش با کسی که این همه سختی کشیده و...مطابقت نداره و یه جورایی به یه شخصیت معمولی بیشتر شباهت داره از لحاظ توصیفی هم چهره اش به خوبی نمایش داده نشده و این مورد رو میشه کاملا دید.

    د)ویدا:شخصیتی مهربون و دلسوز که برای مرداس حکم مادرش رو داشته!این شخصیت با خوب بودن تونسته مرداس رو به خودش بیاره و باعث بشه مرداس نرم تر بشه و بتونه راه درست برای پیدا کردن حقیقت ها رو دریابه.ازدواج و عشقی که بینشون پیش اومد زیبا بوده و پرده برداری از حقیقت ها و راز ها رو میشه به خوبی دید که چطور با کمک و ظهور این شخصیت داره صورت میگیره.دیالوگ ها وسن و اسم به شخصیت میاد و میشه گفت که خوب پردازش شده.

    وندا:این شخصیت متضاد با ویدا بوده و چشم و دلش بیشتر به سمت ثروت و رذیلت ها میره و این مورد هم میشه گفت به طور مختصر بد پردازش نشده و به طور نسبی قابل قبوله رفتار ها و دیالوگ هاش بهش میاد و میشه گفت خوب نوشته شده اما باید بیشتر روش تمرکز میشد و به تفاوت هایی که این نوع زنـ*ـا با مردا دارن و طرز حرف زدنشون بیشتر تمرکز میشد.

    ر)استاد سرخ:میشه گفت ضدقهرمان رمان این شخصیت بوده که با توجه به کارهای بد و خلافش و کشتار بقیه این نوع رفتار رو نشون بده.شخصیت یه شخصیت فریبکاری هست که میخواد حمایت مرداس و پرهام رو داشته باشه برای کارهای بد و خلافش و برای همین منفی بودنش رو قایم میکنه.دیالوگ هاش به شخصیتش میومد.

    یزدان:این شخصیت هم باید دقیقا نقطه مقابل مرداس می بود.یعنی این شخصیت باید از لحاظ قدرت تا یه لحاظی به مرداس شبیه می بود چون هم رزمش بود و باهم مراحل رو پشت سر هم گذاشتند.اما خب این شخصیت پردازش خوبی نداشت چون نوع دیالوگ گویی ها و رفتار ها با یه مردی که از این همه سختی و شفقت گذشته هم خونی نداشت گاهی شخصیت یزدان رو از بقیه ی شخصیت ها مثبت رمان راحت تر و سبک تر حس می کردیم چراکه این مورد با توجه به سرگذشت شخصیت این قضیه درست نبود.پردازش از لحاظ ظاهری هم خوب نشون داده نشده که این مورد باید مورد توجه بیشتر نویسنده قرار بگیره چون یکی از رکن های شخصیت پردازی توصیف چهره هرچند مختصر شخصیت هاست.

    24.توصیفات:توصیفات رمان رو اگه به طور کل بخوایم در نظر بگیریم میشه گفت یه حالت نسبی داشته.

    الف)مکان:توصیف مکان ابتدای رمان به چشم نخورده،این مورد با روند رمان بیشتر شده اما به یه حدی که رسید متوقف شد!و برای همین میشه گفت توصیف مکان گاهی خیلی مختصر بوده و گاهی هم اصلا دیده نشده.توصیف مکان به عنوان یکی از رکن هایی که ارتباط خواننده رو با رمان برقرار میکنه مهم به حساب میاد هرچند که تو ژانر مورد نظر توصیفات مکان باید کم باشه تا هیجان بیشتری وارد بشه اما این توصیفات باید قبل از شروع حادثه شرح داده بشه تا خواننده بتونه با حوادث بعدی ارتباط موثر برقرار کنه.

    ب)ظاهر:توصیف ظاهر هم به همین صورت واقعا خیلی کم یا مختصر دیده شده.چراکه این توصیفات هم باعث میشه خواننده با "شخصیت ها" ارتباط برقرار کنه همونطور که توصیف مکان باعث ارتباط با فضای رمان میشه.توصیف چهره که به صورت خیلی غیر مستقیم قابل لمس بوده اما توصیف حالات ظاهری شخصیت ها دیده شده و خوب شرح داده شد.

    ج)حالات درونی:نویسنده تو این مورد میشه گفت عالی کار کرده.توصیف حالات درونی شخصیت اصلی داستان رو یعنی مرداس میشد به خوبی حس کرد،جوری که خواننده با شخصیت اصلی همزاد پندازی میتونست بکنه.حالات درونی شخصیت جوری قابل لمس بود که خواننده با شخصیت عصبانی،ناراحت،غرق ناراحتی و ... میشد.و حالات شخصیت های دیگه همینطور که بالا گفتم از طریق ظاهر و نمود بیرونی خوب توصیف شده و تونسته به شکلی حالات بقیه رو هم به خواننده برسونه.

    د)توصیف حوادث(پرداخت صحنه):این مورد رو میشه تو رمان به خوبی حس کرد.نویسنده شیوه ی خیلی جالبی رو برای انتقال هیجان و پرداخت صحنه های جنایی انتخاب کرده و اون هم "ضربه" زدن به خوانندست!جوری که خواننده تو یه لحظه تو صحنه ی هیجان اوری قرار میگیره و خیلی سریع حادثه رخ میده جوری که خواننده رو میخ کوب میکنه و به فکر وا میداره.البته این شیوه گاهی مورد قبول واقع نمیشه!چراکه بعضی از صحنه ها برعکس این روش انتقال هیجان میکنن و این رمان با توجه به ژانر انتقال هیجان و ترس جز هدف های اصلی به حساب میاد.بعضی از صحنه ها نیاز به توصیف بیشتری برای قابل لمس بودن داشت ولی نویسنده خوب تونسته از طریق "کلمات" هیجان مورد نظر رو منتقل کنه و صحنه ها رو مثل یک فیلم تو ذهن خواننده به پرده بکشونه.صحنه های مختلف و قابل توجه ای تو رمان دیده شده که واقعا تاثیر گذار بودن نویسنده خوب تونسته این صحنه ها رو "تاثیر گذار" بکنه و این مورد خیلی خوبه.

    25.پایان رمان:اگه بخوام پایان رمان رو تو یه کلمه خلاصه کنم میشه گفت "عالی بود".

    واقعا تاثیرگذار نوشته شد جوری هرکسی با خوندنش به دنیای لرد سفر میکنه.پرداخت صحنه و توصیفات تو پست های اخرین به حد کمال خودش رسیده بود.پایان باز رمان این اجازه رو به خواننده میداد که منتظر ادامش از طرف نویسنده باشه و یا اینکه خودش توی ذهن خودش رمان رو به اتمام برسونه.اینکه سر بچه اش و زنش چی اومده این مورد خودش یه سئوال بزرگ به حساب میاد که میتونه خواننده رو به جلد دوم رمان بکشونه.اتفاقات و حوادث به زیبا ترین حد ممکن توصیف شدن.صحنه ی شمیشیر خوردن مرداس...صحنه ی آخر رمان نجات پیدا کردنش دیدن مادر و دخترش تو رویا واقعا همه ی صحنه ها خوب توصیف شدن.حالات درونی شخصیت اصلی یعنی مرداس خیلی خوب بیان شده جوری که ادم رو واقعا متاثر میکنه از طرفی پایان رمان جوری بود که تاثیر خودش و روی خواننده بزاره و باعث بشه برای همیشه هم که شده این رمان به یادش بمونه مخصوصا پایانش که مطمئنان تا مدت زیادی تو ذهنش ثبت شده.

    باز بودن پایان و آخرین جمله "انتقام میگیرم..."واقعا تاثیر گذار بیان شده جوری که خواننده روبه سر ذوق و هیجان میاره.


    نتیجه ی کلی از نقد این رمان به این موضوع اطلاق میشه که "لرد سوداگران" از بُعد نگارشی و نکات و علائم نگارشی ضعیف بوده اما از لحاظ ایده پردازی و پردازش داستان عالی بوده و شخصیت پردازی همینطور که انتظار میرفت از یه رمان با ژانر "مافیایی" خوب و متوسط بوده.و در کل رمانی بوده که خواننده هیچ وقت فراموشش نکنه خسته نباشید جانانه به نویسنده ی عزیز.

    .....................
    کارنامه { اسمشم نمیشه گذاشت کارنامه والا...اکثریت نمره ها رو درو کرد :) }

    از تمامی معیار ها نمره کامل (10) گرفت ؛ فقط تو قسمت نثر ، چون میتونست تحلیل بیشتری انجام بده ( 8 ) و همچنین به خاطر اشاره ی خیلی خیلی گذرا به اسامی شخصیت ها (2) گرفت !
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نقد baten kaitos :

    جلد: طرحی که برای جلد کتاب استفاده شده، در8% رمان های عامه پسند به کار رفته است. استفاده از تم رنگهای تند برای نشان دادن خشونت و جنایت میتوانست بر روی خواننده اثر گذاری بیشتری داشته باشد. نامشخص بودن چهره به عنوان یکی از عوامل مهم بود که به آن توجه شده است. از طرح جلد کتاب ارتباطی مشخصی با محتوای درونی آن دریافت نمیشود و رابـ ـطه عضوی که باید بین داستان و طرح روی جلد آن باشد به آن توجهی نشده است.
    عنوان: نامی که برای داستان انتخاب شده است، توجه را به خود جلب و جذب مخاطب میکند اما یک نام مفهومی و در برگیرنده ی موضوعیت داستان نیست. این عنوان بیشتر به شخصیت غایب داستان که عامل حوادث و اتفاقات است برمیگردد. نام اثر یک عنوان ترکیب اضافی از یک کلمه سره فارسی و یک کلمه انگلیسی است. زمانی میتوان واژگان غیر فارسی به کار روند که معادلی برای آن وجود نداشته باشد و یا در ترکیبات گرته برداری کلمه به کلمه انجام دهیم، این عنوان یک ترکیب غیر فارسی نیست و کلمه معادل آن در فارسی وجود دارد پس استفاده ازیک واژه غیر فارسی مطلوب نیست.
    مقدمه: مقدمه داستان یک حالت مرموز به دنبال دارد که نظریه ای خلاف فطرت انسان میدهد که در نوع خود جلب توجه میکند. ازعنصر ژانر در پرداخت آن استفاده شده است. مقدمه پتانسیل تعلیق زیاد ندارد و نمیتواند ادامه دادن خواننده را مضمن باشد. شروع داستان میتوانست مقدمه خوبی برای داستان باشد و با یک طیف هیجانی به درون داستان وارد شود.
    شروع داستان: طرح جملات کوتاه در شروع داستان با ژانر جنایی و مافیایی، سنجیده بود. این شروع خواننده را با یک نظم وارد طوفان هیجان وقایع در ادامه داستان میکند و از ابتدا هیجان زیادی وارد نمیکند تا ادامه این هیجان دچار افول شود. شروع مناسبی برای داستان انتخاب شده است و یک معرفی کلی از شخصیت اصلی داستان ارائه داده است.
    شخصیت پردازی:
    شخصیت یک فرد در برگیرنده یکسری ویژگی و خصایل است که در تعامل با یکدیگر و عامل تمایز آن از آدمهای دیگر است. در واقع اساس شکلگیری یک داستان، شخصیت های آن هستند. منحصر به فردی شخصیت در رابـ ـطه دوطرفه با گفتگوها، حوادث داستان قرار دارد. مخاطب داستان از حوادثی که شخصیت ها رقم میزنند و گفتگوهایی که دارند به شناخت درباره ی شخصیت ها میرسند، در دنیای واقعی نیزاین چنین هست برای مثال شخصی که بگوید من آدم مهربانی هستم، کسی باور نمیکند اما با نشان دادن یک رفتار این شناخت برای آدمهای مقابل شکل میگیرد. در پرداخت شخصیت ها نباید این کلمات برای معرفی استفاده شود چون از نقطه قوت داستان می کاهد که در این داستان به کرات در مورد شخصیت ها به خصوص شخصیت اصلی به کار رفته است، سرد و بی روحی و قساوتی که بارها در قالب کلمات مختلف برای معرفی شخصیت اصلی به کار رفته در صورتی که این موضوع در تضاد کامل با گفتگوها هست و در حوادث داستان قاتل با وجدان به جای یک قاتل جانی نشان داده می شود. طبق ژانر اصلی ویژگی این گونه قهرمانان پرتوانی و آرمانگرایی است که این موارد از کاراکتر قهرمان به دست آمد اما کمی غیر قابل باور است. قهرمان داستان شرایط اجتماعی و سیـاس*ـی جامعه چندان بر روی آن تأثیر گذار نیست و او نیز بر این شرایط تأثیر نمیگذارد.
    شخصیت هایی که وارد یک داستان میشوند برای یک هدف باید باشند و ورود بدون هدف آن تنها باعث شلوغی داستان میشود. در داستان تعدد شخصیت ها بسیار زیاد بود و میطلبید که حجم داستان بیشتر باشد، از طرفی هر واقعه و یک گفتگو باید یک معرفی غیر مستقیم و اجمالی از شخصیت ها ارائه میداد که اینطور نبوده و گذر سریع از روی هر کدام این مجال را به خواننده نمیداد به طور مثال شخصیت علی و سعید در روند وقایع حضور آنی و بدون ضرورت داشتند. حضور شخصیت های مشابه از مواردی است که در پردازش شخصیت ها وجود داشت به طور مثال بین شخصیت بنیتا و هستی حتی وندا تفاوت خاصی دیده نمی شد. با توجه به زاویه دید داستان که به شیوه اول شخص روایت میشود توقع یک توصیف و پردازش کامل از شخصیت ها نیست اما این شخصیت حتما با هم تفاوتهایی دارند ولی تقریبا تمامی آنها شخصیت های ساده و کلیشه ای که هیچ خصلت و اندیشه خاصی ندارند. هدف اصلی آن ها خ*ی*ا*ن*ت و تزویر است که همگام با خواننده شخصیت اصلی را هم دچار بهت میکند.
    نقطه قوت پردازش شخصیت ها، پرداخت های ظاهری بود. نویسنده به جای این که از ابتدا شروع به توصیف چهره و طرز پوشش و... بپردازد در موقعیت مناسب این توصیفات را ارائه کرد، مثلا دو رنگ بودن چشم های پرهام.
    پرداخت های شخصیت ضد قهرمان داستان(استاد سرخ)، معرف یک کاراکتر مطلق سراسر بدیست و جایی که پررنگ تر میشود عرصه برای نشان دادن این شخصیت باز نیست و خواننده منتظر ادامه داستان وحضور بیشتر او در جلد بعدی است و نیاز به شناخت خیلی بیشتر است.
    برای پرداخت بهتر این شخصیت ها آگاهی از جریانات سیال ذهنی این شخصیت ها بسیار اهمیت دارد، بیشتر قاتلین ویژگیهای خاصی دارند و اکثراٌ اختلالات روانی و شخصیتی دارند و این پیش آگاهی ها در ایجاد شخصیت ها کمک بیشتری میکند. نویسنده خود را جای تک تک شخصیت ها بگذارد و به جای آن ها بازی کند، در واقع یک بازیگری مکتوب انجام دهد. شاید مطلبی که عنوان میشود در درجه اهمیت پایینی باشد اما مخاطب امروز به دنبال مصداق این شخصیت ها در دنیای واقعی هست.
    زاویه دید: زوایه دید اول شخص در انتقال هیجانات داستان بهتر عمل میکند، بنا بر این شیوه روایت با ژانر داستان تناسب دارد. مقدمه داستان نیز روایت اول شخص دارد. ارائه تاریخچه ای از گذشته شخصیت راوی که شخصیت اصلی و قهرمان داستان است توجه شده بود. برای تأثیر گذاری بیشتر بر خواننده و برانگیختن احساسات ملودرامی شخصیت راوی نمیتواند از زبان خود بیانگر ویژگی های روانشناختی خود باشد بلکه با اعمال و رفتار خود این را به خواننده نشان میدهد اما این مورد در طی داستان بسیار اتفاق افتاده است. با توجه به برگشت هایی که به گذشته داریم و غالب داستان در زمان حال روایت میشود رعایت زمان روایت اهمیت زیادی پیدا میکند. در روایت زمان حال بیشتر از افعال گذشته استفاده شده به گونه ای که تصور میشود راوی روایتگر یک زندگی نامه است اما در واقع نویسنده زمان حال را به شیوه گذشته روایت میکند. روایت به شیوه حال تاریخی شیوه متداولیست اما کاستی ها در هنگام برگشت به گذشته خود را نشان میدهد.
    نقل داستان از زبان بیش از یک شخصیت زمانی میتواند به کار رود که خصلت نمایشی داستان بیشتر باشد، اما در این فضای پر از حوادث و بار کم نمایشی ، استفاده از این شیوه مناسبتی ندارد. همچنین ضعف در پرداخت روایت و بی توجهی به زاویه دید باعث گم کردن آن شده و زاویه دید را در میانه داستان به دو قسمت تقسیم میشود. علاوه بر آن شباهت لحن و گویش همه شخصیت ها هویت راوی را متزلزل میکند. این ضعف در و سرعت بالای اتفاقات باعث آوردن یکسری از حوادث بدون دلیل و انگیزه است که باعث شده با عبارت "6 سال بعد" رو به رو شویم.
    طرح و پیرنگ: طرح یک اثر پیش از نوشتن آن باید شکل بگیرد، مثل هر کار دیگری که قبل ازشروع برنامه ریزی و طرح ریزی میشود داستان نویسی نیز از قاعده برنامه ریزی بی بهره نیست. در هر داستان وقایع با برنامه و با مراتب خاصی رقم میخورند. در داستان حاضر بیشتر تأکید به حضور اتفاقاتی در داستان است که دلیلی برای آن ها پیدا نمیشود و صرفا جهت ایجاد تعلیق مصنوعی است همچنین بیشتر اکتیویته وقایع بر جنایت آن غلبه دارد باید گفت این داستان یک تریلر جنایی هست تا یک داستان جنایی کلاسیک. تمرکز داستان بر ماجرا و تعلیق است و قهرمان داستان همانطور که باید از مخاطره های زیادی عبور میکند، خشونت به عنوان یک عنصر کلیدی در پس وقایع حضور دارد و خ*ی*ا*ن*ت و ریا، هدف اصلی حضور شخصیت ها و حوادث است اما این پیشروی ترتیب و توالی زمانی وقوع حوادث بدون شاخ و برگ و انشعاب های تفکر برانگیز است. همچنین منش و رفتار شخصیت ها مطرح نمیشود. با توجه به ژانر اصلی حضور حوادث و اشخاص متعدد قابل درک است اما نباید خواننده دچار جاماندگی و سردرگمی کند و بدون نظم وارد داستان شوند. همچنین حوادث و روند اتفاقات باید منطقی تر انتخاب میشدند به طور مثال صدمات پی در پی شخصیت اصلی که بار هیجان و جنایت داستان مد نظر است در مقابل بهبودی سریع و پرش به سمت یک حادثه جدید است. اگر چه داستان سراسر حادثه و هیجان است اما با فیلم تفاوت دارد و افکت های ویژه ندارد.
    درون مایه: هسته و موضوعیت داستان به گونه ای است که خواننده با خواندن داستان پی به یکسری وقایع و فسادهای موجود و نفوذ و برش عمیق آن در امنیت داخلی کشورها بـرده و کنایه ای به ناتوانی پلیس در برابر جنایتکاران میزند. ژانر مافیایی که برگزیده شده با درون مایه این داستان تناسب دارد. اما بهتر بود نویسنده درباره ی موضوع اطلاعات جامع تری داشته و مبتنی بر واقعیت های بیشتری باشد. در این ژانر خیل حوادث و هیجان از درجه اهمیت بیشتری نسبت به درون مایه برخوردار است. در واقع خواننده بیشتر درگیر حوادث و هیجان است تا تفکر در موضوع.
    ایده: ایده اصلی داستان با توجه به درون مایه آن از یکسری واقعیت های موجود گرفته شده که با تلفیق یکسری وقایع ساختگی پرداخته شده است. این ایده در نوع موضوع خاص هست.
    توصیف: بخش مهم یک داستان توصیف است. این توصیف شامل توصیف اشخاص که پیشتر در شخصیت پردازی به آن پرداخته شد، همچنین توصیفات مکان ها و ساختار صحنه مورد توصیف و زمان ها که با توجه به فلاش بک های داستان اهمیت بیشتری پیدا میکند.
    توصیف فضا مثل تصویر برداریهای یک فیلم هست که دکوپاژ آن تابع ژانر است. در داستان توصیفات فضا در بیشتر قسمت ها داستان در یکجا متوفق میشود و نویسنده مانند یک گزارشگر به توصیف فضا میپردازد که خیلی اوقات لزومی ندارد و از حوصله خواننده خارج است در حالی که ردپایی ژانر در آن بسیار محو است. حضور حوادث متعدد در داستان و متمرکز بودن روی عنصر هیجان خیلی اوقات توصیفات را دچار پرش کرده و از آن ها صرف نظر شده است.
    کیف چرم اسلحه رو بازکردم، مدل جدید تک تیر انداز کوچیک بود دوقلو بودن، بدون پایه با طرحای دستی طلائی رنگ تو قسمتاییشون سر لولشون حرارتی بود، قلاب وصلی داشتن خیلی خوشگل بودن.
    اولین بار که3 روز تو آب نگهمون داشته بودن خیلیا ازسرما مرده بودن ولی بعد اون مدت 3 روز تو آب داغ نگهمون داشتن اینکارشون باعث میشد بدنمون در مقابل گرما و سرما تو جنگ آزمایشی دووم بیاره
    درو که بازکردم نگهبانا اومدن بیرون منو که دیدن برگشتن تو آروم وارد خونه شدم پرهام این ساعت میخوابید

    توصیفات زمان های موجود در داستان که گاهی برگشت به گذشته دارد با توصیفات زمان حال دارای تفاوت نیست و این اختلاف زمانی احساس نمیشود با توجه به زاویه دید و شیوه روایت آن با زمان حال تفاوت ندارد.
    برا خودم یه لیوان پرقهوه ریختم و برگشتم تو اتاقم، لباسم دیگه به درد نمیخورد انداختمش دور کنار پنجره
    وایسادم، بچها عوضش کرده بودن دوشیشه ضدگلوله بودن که با فاصله از هم گذاشته بودم، اینطوری هر گلوله ای از اولی رد میشد نمیتونست ازدومی رد بشه قاب عکسی از تو کشو کنار تختم دراوردم، عکسی از مادرم بود زمانی که ملینا رو باردار بود، روی زمین نشسته منم کنارش رو دامنش وایساده بودم ،شکمش خیلی بزرگتر از همیشه به نظر میرسید همیشه فقط ما بودیم، اون همیشه ماموریت بود برای ما وقت نداشت صدای مادرم تو گوشم میپیچید وقتی باهم دعوا میکرد
    توصیف احساس و هیجانات اشخاص باید به گونه ای باشد که خواننده با آن همراهی کند و آن را درک کند. با توجه به ژانر اثر نیازمند توصیف فضای تزویر و خ*ی*ا*ن*ت است، این موارد تا حدودی بهتر پرداخت شده است اما نه در مورد تمامی اشخاص خائن، برای مثال از رفتارهای منوچهر ریا قابل دریافت بود. توصیفات یکسری حس ها نیازمند پرداخت بیشتر و بهتری است، برای مثال اضطراب، ترس و خوشحالی هرکدوم مجموعه علائمی دارند. لرزش دست، خشکی دهان، عرق کردن کف دست، گاهی سردرد و... مجموعه ای است که برای تشخیص اضطراب هستند. برای توصیف حالات حسی یک شخصیت گفتن این که فقط نگران و مضطرب هست کافی نیست بلکه باید با این علامت ها به خواننده نشان داده شود و خواننده به باور و تشخیص دارا بودن اضطراب برسد و جواب این چطور؟ داده شود.
    به زنی که دورتر از ما نشسته بود اشاره کرد، با ترس زیادی نشست رو به روم معلوم بود دو به شکه با نگرانی زیاد سلام کرد.
    رفتم تو اتاق سریع دوش گرفتم، زیاد از آب خوشم نمیومد.

    ژانر:
    با توجه به ریتم تند حوادث، تعدد آن ها و بار زیاد هیجانات نتیجه این است که در طرح ژانر باید کمی تجدید نظر شود. آنچه که از یک ژانر جنایی در تصورات هست فضای سنتی آن است که ساختار این داستان با آن تفاوت دارد و یک روایت مدرن و جدید از شیوه داستان نویسی در ژانر جنایی که کمتر در بین داستان های داخلی دیده شده است، در واقع باید عنوان ژانر به تریلر جنایی مافیایی تغییر پیدا کند که این جنایات در قالب اتفاقات یک گروه مافیایی به تصویر کشیده شده است. ردپای ژانر در مقدمه وجود دارد، همچنین داستان طبق فرمول ژانر پایان پذیرفت. اما در کنار مواردی که ذکر شد باید گفت ژانر داستان تقریبا هر چند صفحه از فضا و چارچوب خارج میشود و ثبات خود را از دست میدهد. گفتگوهای داستان مخصوصا میان شخصیت های محوری، دو قسمتی شدن روایت داستان توسط ویدا، شخصیت پردازی ها از جمله موارد است.
    گفتگوها: دیالوگ ها معرف اشخاص داستان نیسنتد و میان گفتار اشخاص داستان تفاوت بسیار کم و یکنواخت است. گفتارهایی که شخصیت اصلی به کار میبرد تا حدودی قابل شناسایی تر است اما میان سایر اشخاص این تفاوت بسیار کمرنگ است. در ساختار دیالوگ ها ازجملات عمق دار و قابل تفسیر استفاده نشده تا خواننده را به فکر وا دارد، احساس انتظار و تعلیق را در خواننده تا حدودی ایجاد میکند و بعضی مواقع ازساختار پیرنگ خارج میشود.
    فکرنکنم بشه چون جزوه مهمونای رده اول هستین
    عجب گیری افتادم خودمم نخوام ریخت کسی و ببینم، خودشون میان جلو
    دلت نمیخاد یه رنگ جدید کت بپوشی
    خوبه که حس دوستیت برگشته و جمع نمیبنیدم

    پرهام : مرداس کجا میری؟
    امین: مرداس کار خطرناک نکن ،بذار بفهمیم چه خبره بعد برو یه بلایی سر خودت بیار
    شما اینجایید که بفهمید منم میخام برم تا اخبار مهمی رو بگیرم

    نثر و زبان:
    زبان به کار رفته بسیار ساده و روان و بدون تکنیک های ادبی و نویسنده بین زبان گفتاری و نثر رسمی در تلاطم است. جملات کوتاه به کار گرفته و جملات بلند و وابسته کمتر دیده شده است. از تشبیه ها و استعارات بسیار کم، ساده و اغلب تکراری و در خدمت بر انگیختن احساسات خواننده هستند.
    شیشه ماشین رو پایین دادم و دستم و بیرون بردم آسمون درست مثل قلبم نعره میزد از درد ،و ابرهای سیاهش
    گریه میکردن .دستای خیس از بارون و روی چشمام کشیدم .خنک بود خیلی خنک، برای گرمای دردی که تو کل بدنم پیچید خوب بود.
    کنار خیابون زد رو ترمز پیاده شدم ،هیچکس تو خیابون نبود حتی ماشینای کمی تردد میکردن .چراغ چشمک
    زن تنها نور تو خیابون خلوت بود که خودنمایی میکرد

    لحن:
    لحن گفتار داستان در بیان اندیشه های راوی و روایت حوادث احساس غم و هیجان منتقل نمیشود. در دیالوگ ها لحن تا حد قالب قبولی احساس غم و خوشحالی و تعجب را منتقل میکند اما در عنصر فضاسازی، لحن میتوانست در کنار ژانر و پیرنگ داستان به خوبی توصیف و ازحالت گزارش خطی خارج شود.
    هرچقدر پرهام صدام میکرد، بیشتر متوجه میشدم منم به همون سرنوشت دچارم یه تیر خلاص تو مخم از طرف
    کسی که ازم بالاتره
    گوشی از دستم افتاد ،پس وندا جاسوس خونم بود، ژاله نیومد چون اونو داشت. حتما امیر تا حالا درمورد
    گاوصندوق بهش گفته که دنبال چشمای پرهام بودن و همچین کاری کردن

    اوج و حضیض و حادثه پردازی:
    حوادث به صورت پیاپی و هر کدام به دنبال یکدیگر اتفاق میوفتند. حوادث متعدد بدون مقدمه چینی و ناگهانی شکل میگیرد و داستان به جای یک نقطه اوج چندین نقطه اوج دارد. اصل غافلگیری به عنوان تکنیکی که خواننده را دچار تعلیق کند در داستان به کار رفته است. تا چندین صفحه از ابتدای داستان دائما خواننده با گره ها وحوادث موازی که در پی هم بر سر راه شخصیت اصلی وجود دارد مواجه است. گره گشایی ها در داستان برای پایان دادن به حوادث و داستان صورت گرفته است عبور زمانی در کنار نقاط قوت ضعف هایی هم داشت و خواننده تصور داشت که زندگی شخصیت اصلی به ثبات رسیده است.
    چارچوب: با توجه به ژانر چارچوب ها، باید و نباید های آن تا حدود زیادی رعایت شده بود برای مثال انتخاب اتفاقات هیجان انگیز و خشن. در قسمت هایی از داستان که به سمت توصیف روابط بین ویدا و مرداس پیش میرود کمی ساختار شکنی شده است، همچنین در دیالوگ های بین شخصیت های محوری داستان این چارچوب رعایت نمیشود.
    کشمکش: در این داستان کشمکش های ذهنی و اندیشه ای بین اشخاص داستان و شخصیت اصلی کمتر و بیشتر کشمکش ها بین اشخاص و حوادث بر سر مقام، قدرت و ثروت و شخصیت اصلی داستان در پی انتقام از گذشته و زندگی از دست رفته خود است. در این بین ظهور ضد قهرمان داستان معادلات را بر هم میزند و زندگی قهرمان داستان چالش جدیدی را در کنار اهداف قبلی خود رو به رو میکند.
    پایان داستان: پایان داستانی که خواننده نتواند آن را پیش بینی کند و تا آخرین لحظه در تعلیق نگه دارد و در عین حال خواننده را به آرامش برساند و فکر او را درگیر کند ،بی شک بهترین پایان است. بیشتر حوادثی که در داستان اتفاق افتاد یکجور تعلیق مصنوعی بود و با مخفی کردن و پی در پی کردن حوادث خواننده را به ادامه دادن داستان مشتاق میکند. پایان داستان در واقع حاصل یک پیرنگ باز است که با یک جنایتکار مافیایی حرفه ای رو به رو هستیم با یک درون مایه هولناک: قطبی بودن قدرت و ناتوانی مقابله با آن.
    ساختار نگارشی: داستان با وجود حوادث فراوان و طرح مدون و... بدون ساختار نگارشی صحیح و مناسب ارزش ادبی ندارد. داستان به همان شکلی که در ذهن نویسنده شکل گرفته نوشته شده و ادبیت پایینی دارد. اغلب در جملات ساختار جمله درست نیست در فارسی اول فاعل، مفعول، متمم.....و در آخر فعل می آید: ابلهانس کمک کردن به این آدمای دورو. علائم ویرایشی نادرست به کار رفته اند و باعث ایجاد مشکل در انتقال لحن داستان شدند: دستمو دراز کردم و پاکت برداشتم از جام بلند شدم داشت .کیکشو میخورد ، دیوار کمد اتاق خوابم، راه داشت بهش دوتا حسگر بود ،برنامش فعال شد.، چیه چرا خشکت زده ویدا!. جملات بدون هیچ حرف ربطی رها شدند و نقطه گذاری نیزنشدند: بازم یه میز خالی بود به همه جا نگاه کردم بیشتر شبیه اتاق اعتراف گرفتن بود. غلط های املائی کم اما وجود دارند: اغدام، حدص. به کار بردن کلمات به شیوه مصطلح گفتاری: بذر و بخشش، مینبر. کشیدن حروف در چند قسمت دیده شده است: آنااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
    پاراگراف ها اغلب دچار پرش موضوعی شده و فاصله گذاری ها در آن رعایت نشده است همچنین یک پاراگرافبه چند تکه تقسیم شده است.
    تمام مدتی که کنارم نشسته بود بهش خیره بودم ،داشت با کسی حرف میزد ولی من خیره بودم به خالکوبیش که از گردنش مشخص بود دم یه مار یا اژدها بود
    چقدر بهش میومد هه همونقدر فلج کننده و افعی ،نفرتم و ریختم تو چشمام و بهش خیره شدم .از سنگینی
    نگاهم برگشت سمتم

    ارتباط نام ها و اشخاص
    : نام هایی در داستان ها برای هر شخصیت انتخاب میشود معمولا ارتباطی با شاکله آن و اعمال و رفتار او دارد. از معانی اسامی ارتباط مناسبی پیدا نمیشود، برای مثال بین نام مرداس و شخصیت او همچنین پرهام ارتباط ویژه ای وجود ندارد.
    پند اخلاقی: با توجه به این که داستان در قالب یک ژانر جنایی و موضوعیت متفاوتی نوشته شده است این مورد در آن پررنگ نیست اما میتوان از نوسان های شخصیت اصلی بیشتر به برگشت پذیری انسان ها وجبران اشتباهات اشاره کرد و تلاشی که برای بازگش و تقویت حس اعتماد و وفاداری بین انسان است.

    .....................................
    از تمامی معیارها نمره کامل (10) گرفت ؛ فقط تو قسمت شروع ، با وجود تحلیل خوبی که کرده بود اما جا داشت که به دیالوگ ها و توصیفات ابتدایی رمان هم اشاره کنه ( 7) ، برای معیار چهارگانه ، به خلاصه اشاره نکرد (8) ، در مورد اسامی شخصیت ها میتونست به ارتباط اسامی با شرایط فرهنگی ، اجتماعی ، سنی و اعتقادی شخصیت ها اشاره کنه (5) و همچنین اینکه به معیار باور پذیری اشاره ای نشد ( صفر ) !
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    به نام بند زنی که شکستگی های دلمان را بند می زند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    « لرد سوداگران » رمانی است با ژانر « جنایی- مافیایی » که روایتگر زندگی حال و گذشته ی یک قاتل است . شخصیت اصلی داستان که محوریت طرح به دور آن می گردد ، پسر « مرداس » نامی است که گذشته ی دردناکی داشته است و به سبب آن ، زندگی اکنونش دست خوش تغییرات شده است .
    داستان از دیدگاه یک قاتل و زاویه دید اول شخص بیان می شود . البته در اواسط
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با دیدگاه جدیدی که متعلق به دخترک جوان « ویدا » نامی است ، برخورد می کنیم که در نبود مرداس ، داستان از زبان او بازگو میشود. این رمان ، روایت مدرنیستی به منظور بازنماییِ ناآرامی روحی و روانی شخصیت اصلی ، با استفاده از تکنیک های رواییِ مدرن از قبیل تک گویی درونی ، سیلان ذهن و گاهی گفتار مستقیم آزاد . وقایع رمان در بازه ی زمانی طولانی مدتی حدودا 6-7 سال رخ می دهد که البته در صفحات پایانی رمان با جهش زمانی 6 سال به جلو روبه رو هستیم .
    مرداس ، مردی است با گذشته ای تلخ که این گذشته برمیگردد به کشته شدن مادرش به دست پدرش و فوت خواهر یک روزه اش ، و درنتیجه آن ، زندگی اش جانمایه ی جدیدی به خود می گیرد . جانمایه ی رویداد های داستان ، که بویژه با گفتار درونی مرداس به خواننده القا می شود ؛ قتل ، کینه ، نفرت و مرگ خواهی است . نخستین نمونه از این گفتار درونی را در صحنه ی آغازین رمان می توان دید که مرداس در ساختمانی درحال نشانی گیری برای کشتن یکی از مقتولینش است . « » یا حتی صفحه دوم داستان « »
    آغاز رمان درحالی که مرداس درحال آماده شدن برای کشتن فردی است ، اولین نشانه از حال و هوای فکری مرداس را به دست می دهد . دنیای درونی او به اندازه ی دنیای بیرونی اش ساده و راحت نیست . مرگ ناگهانی مادر و خواهرش و رفتار های پدرش و تنها ماندش در عنفوان کودکی ، چنان ضربه ی هولناکی به روان مرداس زده است که او اکنون لذتی در زندگی نمی بیند و اندیشه ای جز کشتار و قتل در سر نمی پروراند ، چه بسا که در صفحه دوم داستان ، با وجود وضعیت مالی خوبش حاظر به کمک کردن به کودک سرچهار راه نبود و کمک کردن و دلسوزی را احساسی پوچ برای این دسته از افراد تلقی می کند . نویسنده با شروع حرفه ای که داشت ، خواننده را از همان ابتدا به درون شخصیت و وقایع زندگی مرداس هل می دهد . مکالمه ی جدی اش با دستیارش و همچنین اربـاب رجوع اش ، از همان ابتدای کار شخصیتش را برای خواننده شفاف می سازد . در اصل نویسنده با انتخاب راوی داستان از منظر اول شخص فرد قاتل ، مکنونات درونی قاتل را برملا می سازد و کنکاش های درونی او را پیش روی خواننده مطرح می سازد . استفاده از این تکنیک به وفور در شروع داستان قابل رویت است .
    خلاصه ی ارائه شده به صورت دیالوگ است که خبر از اهداف و شخصیت مرداس می دهد . معمولا تلاش میشد تا در خلاصه ی داستان به شخصیت های اصلی و وقایع پیش رویشان اشاره ی کمرنگی شود که در خلاصه ی این رمان ، خبری از وقایع و طرح کلی داستان که به خواننده انتقال داده شود ، نیست . اما در کنار این کاستی ، اشاره ای که نویسنده به اهداف و قانون مندی مرداس می کند ، قابل تقریر است همچنین اشاره به شخصیت متحول شده اش ، نیز شده بود که در جایگاه خودش کاملا صحیح و بجا بود .
    مقدمه ی داستان خبر از اعتقادات و باورهای درونی مرداس میدهد . از مقدمه داستان می توان دریافت که مرداس در مسیر قاتل شدن ، آموزش هایی را دیده است . اعتقادات گاه درست و گاه نادرست مرداس از آفرینش آدمی ، که به گذشته اش مربوط میشود ؛ خواننده را تشویق می کند تا با شخصیت پیچیده اش آشنا شود . اما در کنار ایجاد این تشویق گاهی اوقات ، تفکرات مرداس برای خواننده ، نامعقول جلوه می کنند و حتی ممکن است خواننده تنها با خواندن مقدمه ی داستان ، از خواندن محتوای آن برگردد . نویسنده سعی کرده است تا بوسیله مقدمه ، اعتقادات مرداس را منتقل کند که به خوبی انجام شده است اما راه ها و شیوه ها و موضوعات زیادی در داستان وجود داشت که نویسنده می توانست از آنها بهره بگیرد و جلوی منصرف شدن بعضی از خواننده ها را برای خواندن ادامه ی داستان بگیرد . برای مثال نویسنده می توانست در مقدمه اش خبر از تغییرات روحی مرداس در داستان بدهد . همچنین مقدمه خبر کاملی از ژانر داستان و شغل شخصیت میدهد .
    نام رمان « لرد سوداگران » و به گفته نویسنده به معنای « اربـاب تجارت » است . از آنجایی که ژانر داستان مافیایی است و درمورد باند های قاچاق و مافیا است ، اسم رمان در رابـ ـطه با محتوا و ژانر آن هماهنگ است . افراد داستان در باند های مختلفی با نام های مختلفی دسته بندی می شدند که به دلایلی باندی که مرداس در آن بود ، منهدم شد و تنها تعداد محدودی از شاگردان استاد سرخ نجات پیدا کردند . از میان افراد نجات یافته ، مرداس از مهارت بیشتری برخوردار بود و از آنجایی که محوریت داستان بر روی مرداس می چرخد ، می توانیم لقب اربـاب تجارت را به مرداس بدهیم و انگیزه ی نویسنده از انتخاب این نام را توجیح کنیم . این دیدگاه ، دیدگاه تعدادی از خواننده های این رمان بود اما « اربـاب تجارت » می تواند معنا و مفهوم های دیگری نیز داشته باشد ، اربـاب تجارت می تواند به تجارت جان انسان ها نیز اشاره داشته باشد و بیانگر شخصیت یک قاتل نیز باشد . نام رمان ، چالش بزرگی برای منتقد محسوب میشود و خلاقیت نویسنده را آشکارا به تصویر می کشید .
    جلد رمان ، مردی را در خود جای داده است که ناخودآگاه شخصیت مرداس را برای خواننده تداعی می کند . تنها تا حدودی ژانر رمان از جلد مشخص میشود اما به نسبت ، کشش خاصی را در خواننده ، برای آشنا شدن با شخصیت مرموز مرد ، جلد داستان ؛ ایجاد می کند . طراحی جلد می توانست نکته سنج تر انجام شود تا محتوای داستان از آن قابل درک باشد .
    ایده داستان به نسبت با کتاب های موجود در این ژانر نو و بدیع است . از آنجایی که ژانر مافیایی نیز به ژانر جنایی اضافه شده است ، کتاب حاضر دارای درون مایه کاملا جدید است . درون مایه داستان از این لحاظ متفاوت است که برخلاف بسیاری از کتب ، خواننده احساس همذات پنداری را با شخصیت مرداس نمی کند. نویسنده تلاش کرده است تا دید جدیدی را برای خواننده به وجود بیاورد و اینبار داستان را در فضای نویی بنا کند . فضای داستان با توجه به محتوا و ایده ی داستان ، یک فضای درون مافیایی است که بین گروهک های مختلف جنایی چرخ می خورد . حضور و وجود پلیس به دلیل وجود ژانر مافیایی کمرنگ است و به لحاظی شخصیت منفی و مثبت ، از یکدیگر قابل جدایی نیستند . از ارکان مهم فضا سازی انتخاب مناسب اسامی بکار رفته در رمان است . با توجه به سن افراد و شغل و همچنین پوششی که برای هویت شان داشتند ، اسامی انتخابی قابل قبول هستند . نکته ای که قابل تقریر بود ، پارودوکس بین معنای اسم مرداس و شخصیتش بود . با وجود اینکه نویسنده تاریخ زمانی ای برای وقوع وقایع رمانش مطرح نکرده است از سلاح های ذکر شده در داستان می توان متوجه شد که بازه ی زمانی از 2000 به بعد است اما شایسته بود نویسنده در نوشتن رمانی با این ژانر محدوده ی زمانی را مشخص می کرد تا بسیاری از وقایع برای خواننده و منتقد قابل هضم باشند ! همین ایده و فضاسازی جدید و خلاقانه باعث می شود کشمکش ها روح تازه ای بگیرند .
    درگیری های ذهنی مرداس که به گذشته اش پیوند میخورد و باعث میشود شخصیتی با روحیات پیچیده به وجود بیاید ، کشمکش داستان را به خوبی ادا کرده است . بخصوص زمانی که مرداس دخترش را از دست می دهد ، تراژدی غمناکی است که برای بار سوم در زندگی مرداس رخ میدهد و درگیری های شخصیتی اش ، داستان را به اوج می برد . نویسنده کشمکش درونی شخص را چه از زبان «مرداس» و چه از زبان «ویدا» به خوبی بیان کرده است اما کشمکش شخصیتی ای که بین افراد وجود داشت کمی ضعیف بود . برای مثال کشمکش های مرداس و ویدا به توصیفات بیشتری نیاز داشتند . بخصوص زمانی که ویدا مورد ضرب مرداس قرار گرفته بود ، آن احساس مجهول ، آن نفرت درحال جوانه زدن در دل ویدا ، آن بی محلی های آزار دهنده اش ، آن پریشان حالی تقربیا طولانی مدت اما صادقانه ، آن طلوع دوباره خورشید امید بعد از عذر خواهی مرداس و حتی احساس جدیدی که در مرداس درحال شکل گیری بودند ... ، می توانست خیلی بهتر بیان شود . البته این موضوع فراموش نشود که با روند داستان به سمت جلو ، کشمکش های بین شخصیتی نیز بهتر شدند ، درحدی که کشمکش ها شخصیتی ای که بین مرداس و دخترش بیان شده بود ، احساس پدرانه را به بهترین نحو منتقل کرده بود .
    پی رنگ داستان ، نموداری پر از فراز و نشیب دارد که فرصت تنفس را از خواننده می گیرد ! وقایع هیجان انگیزی که پشت سرهم بیان میشوند و با تِم معمایی ، تعلیق را دوچندان می کنند ؛ شاه کلید پی رنگ عالی داستان هستند . حس های متضادی که شخصیت های داستان تجربه می کردند و مشکلاتی که با حضور ویدا و بچه اش ، در زندگی مرداس ، دوراهی ای را به وجود اورد . حادثه هایی که یکی بعد از دیگری به وجود می آمدند و گاهی از دیگری نشات می گرفتند و گاهی از ناکجا آباد بر سر مرداس آوار می شدند . نویسنده با بهره برداری از تقارن چند حادثه با یکدیگر ، تعلیق داستان را حفظ می کند همچنین از حوادث برای پیچیده کردن و گشودن گره های کور استفاده می کند که به مهارت بسیار زیادی نیاز دارد . معماهای قابل حل و غیر قابل حلی وجود دارند که معمولا با حذف شدن شخصیت ها از داستان ، رنگ و بوی حقیقت می گیرند و نکته ی جالبی که وجود داشت ایجاد گره ی کور بزرگی در پایان داستان بود که برخلاف دیگر وقایع با زنده شدن استاد سرخ ، محکم تر شد ! و پایانی عجیب و ناباورانه به خواننده ارائه کرد . تنها ، سرعت تند وقایع گاهی اوقات باعث گیجی خواننده میشد و زیاد موضوع دلچسبی نبود ! هیچ بخش اضافه یا زائدی وجود نداشت . به گونه ای که اگر یک صفحه را نمیخواندی ، رشته ی داستان از دستت در می رفت .
    نویسنده در این اثر ، از دیدگاه شخصیت مرداس ، وقایع را شرح میدهد . برخلاف بسیاری از رمان ها با ژانر جنایی ، نویسنده به دفاع از شخصیت قاتل می پردازد و سعی دارد تا اعمالش را توجیح کند . استفاده از این دیدگاه باعث شده است تا نویسنده شخصیتی با خصوصیات اخلاقی و باورها و اعتقادات متفاوت از عامه ی مردم ، را به خواننده معرفی کند و با استفاده از زاویه ی دید اول شخص و دیدگاه مرداس ، ناخودآگاه خواننده را مجبور به پذیرش احساسات عجیب مرداس می سازد . همچنین در اواسط داستان با دیدگاه «ویدا» و احساسات ضدونقیص او روبه رو هستیم . نویسنده ، معمولا از دیدگاه مرداس برای پنهان کاری و از دیدگاه ویدا برای آشکارسازی استفاده کرده است . این تضاد وظیفه ی دیدگاه ها باعث میشوند که خط تعادل داستان حفظ شود . اگرچه از دیدگاه ویدا تنها برای آشکارسازی احساسات خود ویدا و گاهی اوقات شرح موقعیتی که مرداس در آن حضور ندارد استفاده میشود اما از دیدگاه مرداس هم برای آشکار سازی و هم برای پنهان کاری استفاده می شود . مثال ملموسی از این پنهان سازی توسط مرداس ، گذشته اش است که با مرور خاطرات گاه و بی گاهش کشش را در خواننده برای یافتن زندگی گذشته مرداس ، ایجاد می کند .
    در این رمان دو روایت جداگانه اما نهایتا مرتبط با دوشیوه ی روایی متضاد ، به خواننده ارائه می شود . روایت اول کاملا درونی و ذهنی است و تلاطم شخصیت اصلی را برملا می کند . این روایت به شکل پراکنده و گسیخته ، لابه لای روایت دومی صورت می گیرد که ، برخلاف روایت اول ، کاملا بیرونی و عینی است و حوادث رخ داده در محیط زندگی مرداس را باز می گوید . این دو روایت به تناوب جایگزین یکدیگر می شوند ، به این نحو که راوی مشاهدات عینی خود ، از محیط و وقایع اطراف خود را به شکلی زمانمند و خطی برای خواننده تعریف می کند ، اما در مقاطع مختلف و به کرات این روایت را رها می کند تا خاطراتی از پدر و مادر و دوره های آموزشی اش بدون رعایت تقدم و تاخر در ذهن او تداعی شوند . روایت اول عمدتا به شیوه ی تک گویی درونی صورت میگیرد و از خلال آن در می یابیم که مادرو پدر مرداس ، رابـ ـطه ی پرتنشی داشته اند و مرگ مادر و خواهرش و زندگی اکنونش ار پیامد های فروپاشی این خانواده بوده است . روایت دوم به شیوه اول شخص شرکت کننده(درون رویداد) انجام می شود و از خلال آن شناختی از همکاران و افراد حاضر در داستان ، به دست می آوریم . نویسنده می توانست برای شناساندن ابعاد ناپیدای شخصیت اصلی رمان ، در روایت اول علاوه بر تک گویی درونی که در صحنه ی آغازین شروع میشود و به طور پراکنده و منقطع تا پایان رمان ادامه می یابد ، از گفتار مستقیم آزاد نیز استفاده کند . در این شیوه که معمولا در میانه ی گفت و گوی شخصیت اصلی با شخصیتی دیگر به کار گرفته می شود افکار راوی همانطور که به ذهن او متبادر میشود در اختیار خواننده قرار می گیرد تا تبابنی بین وجه آشکار و وجه ی ناآشکار مرداس ایجاد شود . استفاده ی نویسنده از این شیوه ی بیان به ندرت در متن دیده میشود . از آنجایی که شخصیت مرداس ، مردی کم حرف و قانونمند براساس قوانین خودش است ، گفتار دورنی او می تواند شامل سخنانی باشد که او هرگز در گفت و گو با دیگران بر زبان نمی آورد . سکوت و جواب های کوتاه ، آنچنان که خود مرداس اشاره می کند ، خصیصه ی اوست اما با شنیده شدن صدای درونی او معلوم میشود که این سکوت ظاهری تنها پرده ای ضخیم است که ناگفته های او را مسکوت نگه داشته است ، وگرنه ذهن مرداس محشون از نجواهای بی وقفه ای است که آرامش درونی او را برهم می زند . او با خویشتن سخن می گوید و خاطرات دردناکش را برای خودش بازگو می کند زیرا در دنیای پیرامونش کسی را سراغ ندارد که احوال های درونی اش را بداند یا درک کند .
    نثر داستان ، نثر عامیانه و ساده و روانی است که تا حد امکان از استفاده کردن از آرایه های ادبی در آن اجتناب شده است ! سادگی و بی آلایشی متن موجب شده است تا خواننده ارتباط راحتتری با داستان برقرار کند اما به همان نسبت ورود لغات عامیانه در متن رمان دیده میشود که ارزش ادبی اثر را پایین می آورد ! زاویه ی دید اول شخص و نثر عامیانه ای که نویسنده از آن بهره گرفته است باعث شده است تا داستان به دل خواننده بنشیند .
    ژانر داستان با توجه به محتوای داستان ، در تناسب است . همانطور که گفته شد کمتر نویسنده ای ژانر جنایی را از دیدگاه قاتل بیان می کند اما در این رمان با وجود ژانر مافیایی ، جرئت نویسنده برای انتخاب دیدگاه قاتل بیشتر شده است . معمولا ژانرهای جنایی زیرمجموعه هایی دارند که در کنارش قرار می گیرند و مکمل داستان میشوند ، از جمله ی زیرمجموعه های ژانر جنایی ، معمایی است . نویسنده از این ژانر خواه و ناخواه استفاده کرده است اما آن را علنا مطرح نکرده است . اکثریت رمانهای جنایی از زبان سوم شخص بیان میشوند علل الخصوص اگر دیدگاه داستان از زبان قاتل باشد تا جلوی انتقال تفکرات اشتباه گرفته شود و علاوه بر آن کار نویسنده برای پردازش شخصیت ها و بیان ویژگی های آن راحت تر باشد . با این وجود نویسنده ی توانمند این اثر با انتخاب زاویه ی دید اول شخص تحولی ژرف در عمق مطالب به وجود آورده اند که جای بحث بسیار دارد . از ارکان مهم ژانر جنایی ، توصیف چهره ها و لحن گفتار و موقعیتهای متفاوت است .
    توصیف ظاهرها ، به مرور زمان گفته میشدند . اما بسیاری از اوقات از این دسته از توصیفات فاکتور گرفته میشد . برای مثال کمتر مقتولی بود که توصیف شود ، درحالی که توصیف چهره و ظاهر این شخص قبل و بعد از مرگش از موارد ضروری برای تجسم صحنه ی است .( با افزایش توصیفات ، میشود از حرکت سریع داستان مقداری کاست) با پیشروی متن ، به نسبت توصیفات بیشتر شدند چنانچه در صفحه ی نخست داستان هیچ توضیحی بجز لبخند روی لب ، درمورد ظاهر مقتول مطرح نشده است اما در ادامه با توصیف چهره های متفاوتی روبه رو هستیم از جمله توصیف چهره ی ویدا با آن چشم های میشی رنگ و موهای بلندش و یا حتی ظاهر عجیب پرهام !
    توصیف اماکن و موقعیت ها در داستان دیده میشدند و نویسنده به خوبی توانسته بود از پس توصیف صحنه های درگیری ، که قلب داستان های جنایی است ، بربیاید ، بخصوص صحنه ی درگیری مرداس در مهمانی پسرعمویش به شدت در ذهنم باقی مانده است ! .
    و اما توصیف لحن بیان که می توان گفت ، نویسنده از آن به کلی فاکتور گرفته است . لحن بیان یک جنایتکار، یک قاتل و یک پلیس باهم متفاوت است ، هرچه قدر نویسنده در دیالوگ نویسی قوی باشد نمی تواند در رمان ، قید توصیف لحن بیان را بزند . گاهی اوقات نبود لحن بیان در رمان ها ، لطمه و ضربه ی بزرگی به دیالوگ ها وارد می کند .
    از جمله ضعف های نویسنده ، توصیف حالات بود ! هیچ وقت توصیف نویسنده به تنهایی نمی تواند کارساز باشد، بلکه باید در کنار توصیف ، ویژگی های اشخاص را ثابت کرد . نویسنده در داستان به دفعات ، به بیان مستقیم حالات ، با استفاده از کلمات ساده پرداخته است . درحالی که آنقدر ویژگی های شخصیت ها و دیالوگ هایشان خوب بود که کمتر نیاز بود تا نویسنده ، دست به توصیف برد اما با توصیف ساده ای که از حالات شخصیت ها می کند ، خواننده را از خوانده خسته می سازد ! نویسنده باید به خواننده این اجازه را دهد که از رفتارهایشان ، حالات شان را دریابد اما نویسنده ی این اثر با اوردن توصیف حالات شفاف ، این اجازه را خواننده می گیرد تا کنکاش کند .
    شخصیت نوعی یا تیپ به وسیله ی طرز گفتمان بازشناخته میشود . دیالوگ های رمان « لرد سوداگران » با توجه به محتوا و شخصیت های هر فرد به خوبی نوشته شده اند . نسبت حجم دیالوگ به مونولوگ با توجه به زاویه ی دید قابل قبول است اما زمانی که نویسنده از گفتار درونی استفاده می کند شایسته است حجم مونلوگ نسبت به دیالوگ بیشتر باشد . از آنجایی که شخصیت و دیالوگ ها بایکدیگر ارتباط دارند ، باهم بیانشان می کنم :
    شخصیت مرداس ، شخصیت اصلی داستان ؛ به گفته ی خود نویسنده یک «ماشین کشتار آموزش دیده» است . حضور گذشته ی نچندان جالبش و سایه افکنی اش بر سر دوران زندگی اش ، مسبب شکل گیری این شخصیت پیچیده شده است . مرداس ، قاتلی است که در مرحله ی اول قبل از قتل هرکسی ، احساسش را به قتل رسانده است . خواننده انتظار دارد تا با شخصیت یک انسان مرده که هیچ کس برایش ارزشی ندارد روبه رو شود . با توجه به اینکه مرداس شخصیت اصلی داستان است ، برتری هایی نسبت به سایر شخصیت ها دارد اما نکته ی قابل تقریر است وجود ضعف هایی در مرداس است . برای مثال سرعت کندش در حمله و وسواس اعصاب خوردکنش که شاید خیلی از ماها به آن گرفتار باشیم . وجود همین موارد در شخصیت مرداس است که باعث میشود شخصیتش برای خواننده کمی منطقی جلوه کند .
    شخصیت مرداس از جمله شخصیت هایی است که در حال تکوین هستند و این تغییر شخصیت و روحیات از دیالوگ ها و واکنش هایش نسبت به موضوعات کاملا قابل لمس است . با ورود ویدا به زندگی مرداس ، پیله ی سفتش ، سر باز کرد و با حضور دخترش ، زندگی اش به کلی متحول شد و بعد از گذشت شش سال ، نویسنده ما را با شخصیتی روبه رو کرد که کوچک ترین شباهتی به مرداس گذشته نداشت البته اگر از عادت های عجیب گذشته اش که حتی بعد از گذشت 6 سال هنوز ، جان کمرنگی دارند ؛ فاکتور بگیریم ، می توانیم به جرئت بگوییم که شخصیت مرداس از شیر به خط تبدیل شده است . این تغییر و تحولات قبل از این شش سال نیز ، حضور کم جانی داشتند اما با ورود دخترش به داستان ، همه چیز عوض شد همانطور که با خروج دخترش از داستان ، دوباره آن خوی مرگ طلبی در وجودش فعال شد و خاطرات گذشته اش گردگیری ای اساسی شدند !
    دیالوگ های مرداس با اشخاص مختلف ، مناسب شخصیتش بودند . و این تغییر روحیه در گفتار و دیالوگ هایش به خوبی دیده میشد .
    شخصیت ویدا ، که به نوعی شخصیت اصلی زن داستان محسوب میشد نمایانگر یک بانوی حساس اما در عین حال سختی کشیده و با عظمت بود . شخصیت ویدا نیز در چرخه ی تکامل قرار گرفته بود . ویدا دخترک عزیزدوردانه ی پدر خلافکارش بود که تمام زندگی اش را لای پر قو گذرانده بود و حتی ذره ای از گذشته ی پدرش خبر نداشت حتی گذشته خودش و پدر واقعی اش ، اما با ورود مرداس به زندگی اش ، از همان شب که مرداس نجاتش داد ، همه چیز تغییر کرد . شخصیت ویدا ، دختر زودرنجی بود که کینه و دشمنی کوچک ترین جایی در دلش نداشت و همچون آب روان تمامی اتفاقات را با یک معذرت خواهی ساده می بخشید ! شخصیت این دختر ، با روح مهربان و جسوری که داشت ، مرداس را متحول کرد و با به دنیا آمدن دخترشان داستان به کلی به گونه ای دیگر رقم خورد و زندگی اش هموارتر از قبل شد . با مرگ دخترش و دوری مرداس از او ، ضربه ی محلکی به آن بانوی جسور وارد شد که شکننده شدنش را به نمایش می گذاشت . حضور دو جسم تپنده در وجودش ، مسکنی بود بر تمامی دردهایش از جمله از دست دادن دخترش .
    دراوایل مرداس برای این دختر ، در واژه خلاصه میشد ، یک قهرمان ! اما به مرور زمان و آشنایی بیشتر با آن مرداس تصوراتش با شکست بزرگی مواجه شدند که حال و روز بدش بعد از تجـ*ـاوز مرداس به او ، نمایانگر شکست بزرگش بود ! اما با گذشت زمان بازهم آن کلمه ی قهرمان در کنار اسم مرداس جا خوش کرد . شخصیت سازی ویدا به خوبی صورت گرفته بود اما موضوعی که شاید به معجزه بیشتر شباهت داشت ، برگشتن توانی راه رفتنش بعد از انفجار بیمارستان بود و خب این شانس خوب دختر داستان بوده است !
    دیالوگ های ویدا ، عشق ، نفرت ، سردرگمی ، ترس و مهم تر از همه احساس مالکیت را به خوبی انتقال میدادند . دیالوگ های ویدا نمایانگر سادگی درون او بودند .
    شخصیت وندا ، خواهر ویدا ؛ یک دختر با استقامت و شجاع ، درست برعکس خواهرش را به تصویر می کشد. دختری که سیاست اش حکم فرمان مغزش را دارد . در اوایل دختری با ظاهر عادی مانند تمامی دختران دیگر است اما در ادامه به تیره بودن شخصیت او پی می بریم . زمانی که با ژاله همکاری میکند و خواهر خودش را می فروشد .
    منفی شدن شخصیت ناگهانی وندا ، کمی غیر قابل پیش بینی بود . اگر نویسنده در میان نوشته هایش جایی خرابکاری و سوتی ای از وندا می نوشت ، برای خواننده قابل هضم تر بود ! نویسنده می توانست با استفاده از دیالوگ های وندا ، کمی شخصیت دورو اش را برای خواننده اشکار سازد درحالی که ویدا ، بی توجهی خواهرش را مطرح کرده بود .
    شخصیت ژاله ، اگر مرداس را نقش مثبت داستان در نظرم بگیریم ؛ یک شخصیت منفی است . یک انسان کثیف و پلید که حتی به مادر خودش هم رحم نمیکند . در یک کلام یک جاسوس دو جانبه ! پردازش چنین شخصیتی تلاش زیادی را می طلب پس یک خسته نباشید درست و حسابی به نویسنده میگم . مرگ این شخصیت ، از ادامه ی حضورش در داستان جلوگیری کرد .
    پرهام ، هم رزم و هم بازی مرداس در کودکی بوده است . پسر استاد سرخ که مهره ی سوخته ای بیش محسوب نمیشد . پسری با ظاهری عجیب که رنگ چشمانش را استاد سرخ به ارث بـرده بود . ویژگی های شخصیتی پرهام بوی لطافت می دهند ! (منو به شدت یاد یه کسی میندازه ، پردازشش عالی بود !) . آتشفشانی غیرفعال که سرموعود مناسب فعال میشود . مهربانی و لطف این پسر در برخورد با مرداس بی نظیر است . رفتارهای برادرانه اش بی الایش و بی غرض هستند و همین موضوع رابـ ـطه اش را با مرداس محکم می کند .
    موضوع عجیبی که کمی تظاد ایجاد می کرد ، دوستی کودکانه پرهام و مرداس بود ، درحالی که دراوایل داستان پرهام ، مثل خدمتکار برای مرداس کار میکرد و رفتار زیر دستی با آن داشت . پرهام از همان ابتدا طرفدار صلح بود ! زندگی او نیز به همراه مرداس تغییر می کند و برای مدتی بوی آرامش می گیرد ، که متاسفانه این آرامش زمانی که در اوج خودش است و پرهام قصد ازدواج دارد ، محو میشود !
    دیالوگ های پرهام ، نشان منطق را یدک می کشیدند . از گفتارش ، محافظه کاری و مقداری ترس و تشویش آشکار بود . قسمت جالب ماجرا ، روابط اجتماعی ضعیفش بودند !
    یزدان ، یکی از همان افرادی است که توانست همراه مرداس از آن شکنجه گاه نجات پیدا کند . پسری با روحیات شاد و دوست داشتنی ، که انرژی را به اطرافیانش انتقال میدهد اما در کنار همه این ها روحیه ی جنگ طلبش همیشه پررنگ بود . تک تیراندازی که در اوج ناباوری در پایان داستان دارفانی را وداع گفت ! یزدان نقطه ی مقابل مرداس بود و شاید همین تفاوت شخصیت ها بود که به دیالوگ های میان مرداس و یزدان را چاشنی طنز اضافه می کرد . از لحاظ درک شخصیتی ، شخصیت یزدان از دیگر شخصیت ها راحت تر بود ! جزء آن دسته از شخصیت ها بود که دیالوگ هایش ماندگار بودند ! به خصوص جمله ی « نزدیک ترین دوست ، دشمنته» که این جمله به وضوح مصداق هستی و بنیتا است !
    هستی و بنیتا از جمله شخصیت هایی که بودند که مرداس در کمک کردن به آن ها کم نگذاشت اما به قول معروف ، با لگدی ظرف شیر رو چپه کردند ! بنیتا یکی دیگر از افرادی بود که از سازمان جان سالم به در برد . دختربچه ای که مرداس در تمامی مراحل آموزش حامی اش بود اما در آخر با خ*ی*ا*ن*ت ناگهانی اشش تمامی مجهولات خواننده را بهم ریخت ! هستی نیز سرگشتی مثل بنیتا داشت که به وسیله مرداس ساخته شده بود اما پایان کارش بازهم مثل بنیتا بود . دیالوگ های اولیه بنیتا ، شخصیتش را به طور کلی برای خواننده شفاف کرد .
    رایان ، سرهنگ مرموز اواسط داستان و نجات دهنده و متحول زندگی مرداس در آخر داستان . یک پلیس که شغلش را مقدس می دانست و حامی زندگی مرداس شد . در اصل رایان حکم فرشته ی نجات مرداس بود که این فرصت را به او داد تا برای مدت کوتاهی هم که شده است مثل تمامی آدم های معمولی دیگر زندگی کند . حضور رایان در صفحات پایانی داستان ، پررنگ شد که با گفتار و رفتارش مردانگی را به تصویر کشید .
    استاد سرخ ، که در تمامی این مدت زنده بود و تنها با استفاده از مرداس و پسرش ، مهره های سر راهش را کنار میزد و در آخر داستان همچون سربازی پیاده در صفحه ی شطرنج به پایان خط رسید و با وزیر وجودش ، همه را کیش و مات کرد . حضور استاد سرخ و الماس های افسانه ای اش گره ای کور بودند که تازه در پایان داستان شکل گرفتند . بی روحی و بی وجدانی استاد سرخ ، از دیالوگ های پایانی داستان به راحتی قابل دریافت است . شخصی سنگدل که خود ماشین کشتار حرفه ای است .
    وجود و تنوع شخصیت های متفاوت در داستان و تفاوت در شیوه گفتارشان ، همه وهمه خبر از ذهن خلاق و قبم توانمند نویسنده در دیالوگ نویسی می دهند . شخصیت پردازی ها عالی انجام شده بودند و تمامی ارکان شخصیت پردازی مورد توجه قرار گرفته شده بود .
    در طول روند داستان با وقایع و شخصیت های متفاوتی روبه رو می شویم که سیر داستان را هیجان انگیز می کنند . تحولات شخصیتی مرداس بیشتر از هرچیزی در سیر داستان قابل رویت هستند . ورود و خروج شخصیت ها و آشکار شدن چهره های اصلی افراد ، رکن اصلی سیر صعودی و نزولی سیر داستان بود .
    و اما پایان داستان ؛ در صحنه ی پایانی داستان با مکالمه ی پرهام و مرداس روبه رو هستیم که خبر از تغییر اهداف آن ها و ادامه کینه دوزی شان اینبار علیه خود استاد سرخ را می دهد . در صفحات پایانی درگیری مرداس با استاد سرخ شرح داده شده است که جواب بسیاری از پرسش های ناکام داستان را میدهد . تضادی که بین شروع داستان و پایان داستان وجود دارد ، قابل تامل است ، همچنین تضاد در اهداف اول داستان و پایان داستان .
    نویسنده در طول روند داستان ، احساس های متفاوتی را به مرداس هدیه می دهد اما در پایان داستان بسیاری داده هایش را پس می گیرد از جمله همسر و بچه اش که توسط استاد سرخ از او جدا می شوند .
    پایان باز داستان ، تراژدی تلخی را رقم میزند که با جمله ی «ادامه دارد...» خواننده را متحیر باقی می گذارد . خواننده اجازه دارد پایان داستان را آنجور که تفکراتش جولان می دهند ، پردازش کند .
    از نکات مثبت داستان ، پایان به دور از کلیشه و نیز عدم Happy Endingهای فارسی است !! . پیمانی که مرداس و پرهام در پایان داستان می بندند ، وجه ی نمادینی از خشم و نفرت درحال غلیان این دو شخصیت است و نوید میدهد که داستان به این راحتی ها تمام نمی شود .
    در کل پایانی عقلانی و به دور از هرگونه کلیشه ای بود که باعث شد به شدت از خواندن این رمان لـ*ـذت ببرم!
    قواعد نگارشی و اصول جمله بندی ها به ندرت در داستان رعایت میشدند که از ضعف های بزرگ داستان محسوب می شوند . نبود علائم نگارشی ، خواندن داستان را سخت و تا حدودی کسل باز می کرد . شایسته است نویسنده ی توانمند این اثر ، این موارد کوچک را رعایت کند تا ایراداتی از این قبیل بر او وارد نباشد .
    متاسفانه این ژانر با همه ی جذابیتی که دارد در ایران خیلی کم مورد توجه نویسندگان و مردم قرار گرفته شده است و واقعا جای دارد که بیشتر به آن توجه شود . در حیطه ی رمان های فانتزی – تخیلی نیز ما با این مشکل روبه رو هستیم و شاید ذائقه غالب مردم ما بر این شالوده پی ریزی شده که فقط نوع خاصی از کتاب را که با آن راحتتر همذات پنداری می کنند را در صدر توجه خودشان قرار دهند .
    جسارت نویسندگانی که در این حیطه ها اقدام به نگارش می کنند ، واقعا قابل تحسین است . به نویسنده ی این اثر هم خسته نباشد می گویم به امید روزی که کتابشان را در قفسه ی «پرفروش ترین های سال » ببینم .
    قلمتون سبز .


    ...............................................

    از تمامی معیارها نمره کامل ( 10) گرفت ؛ فقط درباره معیار نثر میتونست تحلیل بیشتری ارائه بده (8)، در رابـ ـطه با موارد اضافه به غلط های املایی اشاره ای نکرد ( 5) ، و متاسفانه به سه معیارِ باور پذیری ، نکات اخلاقی و لحن نوسینده اشاره خاصی نشد ( 0 ) ...! باید اعتراف کنم نقد خیلی خوبی بود و از خوندنش واقعا لـ*ـذت بردم ، اما متاسفانه بر اساس ماهیت مسابقه و تعیین یه سری معیار ، 30 امیتاز رو به راحتی از دست داد و اگر معیاری در کار نبود ، میتونست نمره خیلی خیلی بالاتری بگیره !
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نقد Z.N :
    نام رمان: یه اسم خاص که خواننده تمایل شدیدی برای فهمیدن معنی آن و اتفاقات داخل داستان داره.این نام انتخابی گرچه در جذب مخاطب بسیار تاثیر گذارِ اما باید با هسته اصلی داستان همخونی داشته باشه که درواقع ارتباطی بین نام رمان و محتوای آن وجود نداشت و خواننده تا انتهای داستان ردپایی از نام رمان پیدا نمیکرد.
    جلد رمان: از جلد باید تا حدودی به ژانر و محتوای داستان پی برد. از اونجایی که ژانر جنایی-مافیایی ست اگر تصویر مقداری خشن تر و گویا تر بود مفهوم بهتر به خواننده منتقل میشد هر چند از این تصویر میشه به این رسید که شخصیت اصلی داستان یک مردِ پس اتفاقات و حوادث داستان حول این شخصیت می افته.
    خلاصه رمان:یکی از چهار ضلع مهم داستان خلاصه داستان است که خواننده با خواندن آن متوجه تمایل یا عدم تمایل خود به داستان میشه که در اینجا نویسنده خلاصه ای برای داستان خود بیان نکرده اند.
    مقدمه: از نظر کمی و کیفی خوب بیان شده. به اندازه ای ست که حوصله ی خواننده سر نمیره و هم به درستی و غیرمستقیم محتوای داستان رو برای خواننده شرح داده و با خواندن داستان پی به ارتباط مقدمه و محتوای داستان خواهیم برد.
    ژانرها
    در طول داستان اتفاقات و احساسات عاطفی همچون عشق و علاقه ویدا و مرداس نسبت به هم،حس عمیق پدرانه و مادرانه ی آنها، عشق مرداس به مادرش و اتفاقات و احساساتی نظیر این ها باعث این میشه که جای ژانر عاشقانه در بین ژانرهای داستان خالی باشه و بهتر بود نویسنده ی گرامی این نوع ژانر هم به دو ژانر دیگر داستان اضافه میکردند.
    ژانر جنایی:با توجه به جنایات و اتفاقات دلهره آور ، هیجانی و انواع سلاح های گرم و سردی که نویسنده در طول داستان در اختیار شخصیت های خود قرار داده بود بیانگر انتخاب درست ژانر جنایی توسط نویسنده بود اما این حس ترس و هیجان و دلهره رو نویسنده به درستی نتونستند به نمایش بگذارند و به خواننده منتقل کنند که علل ناتوانی در انتقال این حس وجود عدم توصیفات دقیق است که در قسمت نقد توصیفات به ان اشاره میشه :)
    ژانر مافیایی:این ژانر زیرمجموعه ژانر جنایی به حساب میاد که معمولا بدون دخالت پلیس است و به باندبازی گفته میشه که با هم درگیر میشن و در این داستان با این نوع ژانر روبه رو بودیم.
    ایده رمان: موضوع داستان کاملا جدید و خلاقانه ست و نویسنده به دور از کلیشه به نگارش چنین داستانی پرداخته که همین باعث جذب مخاطب میشه. در دل داستان معماهای بزرگی وجود داره که نویسنده با جلو رفتن داستان اونو برای خواننده باز میکنه و هر بار ضربه ای به تصورات خواننده میزنه، حتی میشد گفت یکی از ژانرهای این داستان میتونست ژانر معمایی باشه:). نکته ای که حائض اهمیته اینکه داستان محدوده زمانی نداره و نویسنده به اینکه این جریانات در چه تاریخی رخ دادن اشاره ای نکردن و تنها میتوان به زمان حال بودن داستان پی برد.
    ساختار واژگان و اصطلاحات: در برخی موارد اندک املای کلمات به طوری که خوانده میشن نوشته شده بودن و نیاز به شکل نوشتاری صحیح خود داشتن مثل: بجم(بجنب) مینبر(میان بُر)
    اشتباهات نگارشی مثل: کیف اچ اس پنجاه و زمین گذاشتم( و باید حذف بشه ،شکل درستش: پنجاه رو زمین گذاشتم)
    قواعد نگارشی:این بخش به خوبی در داستان رعایت نشده بود.
    مثال:از پله ها به آرومی رفتم بالا(درست: از پله ها به آرومی بالا رفتم.)حتی کلمه ی آروم هم ایهام داره اینکه مشخص نیست به آهستگی و به کندی به طبقه ی بالا رفته یا نه با احتیاط بدون اینکه کسی متوجه او بشه به بالا حرکت کرده.
    کالیبر 1207 تمام قطعات و نصب کردم( تمام قطعات کالیبر 1207 نصب کردم
    تار مویی باشه ( تار مویی داشته باشه ) چون داره در مورد شخص صحبت میکنه.
    علائم نگارشی به درستی به کار بـرده نشده بودن به عنوان مثال: رنگ صورت زن، بیشتر پرید.
    (نیاز به ویرگول نداشت)
    بین دو جمله از علائم نگارشی استفاده نشده بود تا باعث تفکیک دو جمله از هم بشه مثل: بعد گذروندن ترافیک و شلوغی به هتل رسیدم بنیتا رو کنار در دیدم
    _خب الان میری پولو بگیری( در اینجا بدون استفاده از علامت نگارشی خواننده متوجه سوالی یا دستوری بودن جمله نمیشه) صفحه 14(3 نفر بیشتر نیستند، نه که نبودن)
    نثر رمان: روش نگارشی داستان عامیانه ست و این باعث برقراری ارتباط خوب داستان با خواننده میشه البته بستگی به نویسنده گرامی هم داره که ایشون با قواعد نگارشی ضعیف و توصیفات کم این ارتباط رو کمرنگ کردن
    زاویه دید: زاویه دید داستان اول شخصه . بخشی از داستان از زبان ویدا نوشته شده که لزومی نداشت از جانب این شخصیت نگارش بشه.احساسات درونی شخصیت اول داستان مرداس در برخی جاها به خوبی به خواننده منتقل شده بود مثل جایی که دخترش کشته میشه و اونو خاک میکنه که واقعا نویسنده زیبا نوشته بودن اما در برخی موارد با چند کلمه میخواست سردی مرداس به خواننده نشون داده بشه که کاملا خواننده رو بین احساساتی که مرداس داشت گیج میکرد چون اون سردی که نویسنده میخواست منتقل کنه با برخی واکنش ها و رفتار های مرداس همخونی نداشت.
    سیستم نقل و قول:در این داستان دیالوگ ها مشخص نشده نبود که از زبون کدوم شخصیت گفته میشه برای همین خواننده رو دچار سردرگمی میکرد و علامت نقل قول ( : ) هم برای دیالوگ ها به کار بـرده نشده بود.
    شغل: با توجه به ژانر رمان کاملا میشه دریافت که شخصیت های داستان شغلی متفاوت و هیجان انگیزی دارن و به دور از شغل های کلیشه ای نظیر مهندس عمران و دکتر و کارخونه دار و ... هستن . هر چند برای انتخاب این نوع حرفه نویسنده باید اطلاعات و دانسته هایی داشته باشن تا بتونن اون رو به خوبی نشون بدن که نویسنده گرامی هم به درستی تونستن درمورد این نوع شغل نگارش کنن.
    شروع رمان:رمان با جنایتی که از شخصیت اول داستان سر زده بود آغاز شده بود و یه آغاز بدون دیالوگ و نسبتا خوب برای اینکه کاری که از شخصیت اصلی سرزد جالب بود وگرنه خیلی جای کار داشت و باید نویسنده به توصیفات مکانی و ظاهری و حالت شخصیت که اصلا بهشون پرداخته نشده بود اشاره میکردن و اون هیجان ناشی از کار مرداس رو به خواننده منتقل میکردن اما همه چی خیلی سریع بدون توصیف و توضیحی پیش رفت.
    توصیفات) مکان:در طی داستان خیلی از توصیفات مکانی خبری نیست و نویسنده در این مورد کم لطفی کردن حتی توصیفات خونه ی مرداس با گنگی و گیجی خواننده همراه میشد و من به عنوان خواننده از خوندن اون بخش صرف نظر کردم حتی گاهی مشخص نمیشد که گفت و گوی شخصیت ها در کجا اتفاق میفته مثلا صحبت های اول داستان که مرداس و بنیتا بعد از خروج از هتل (حتی گفته نشده کی بنیتا با مرداس همراه میشه) با هم صحبت میکنن مشخص نیست در داخل ماشین یا خیابونه که بعد مشخص میشه در داخل ماشین اتفاق افتاده.
    ظاهر:توصیف ظاهر به نسبت مکان بهتر بود اما باز جای کار داشت و میشد روی چهره تک تک شخصیت ها مانور داد و اونو برای خواننده شرح داد.حتی نویسنده دریک جا در توصیف ظاهر اشتباه کردن.
    (بهم اصرار کردن که موهام و رنگ کنم ولی یه حسی بهم اجازه نمیداد اینکار و بکنم
    ،موهامو مش فانتزی فندقی کرده بود)
    احساس:دربیان احساس شخصیت ها نویسنده به حد خوبی عمل کردن در برخی قسمت های داستان مثلا موقعی که مرداس دخترش رو از دست میده و اونو میشوره و به خاک میسپاره به خوبی نشون داده شد یا صحنه های برخورد ویدا و مرداس بعد فوت دخترشون و اون عشقی که نسبت به هم داشتن.
    حالت: برخلاف توصیفات احساس، توصیف حالت چندان خوب نبود به طوری که جای کار بیشتری داشت مخصوصا ابتدای داستان چرا که از توصیف خیلی موارد چشم پوشی میشد نویسنده گرامی میتونستن رو حالات شخصیت ها بیشتر کار کنن که متاسفانه اینطور نبود.
    دیالوگ ها: دیالوگ ها میشه گفت مطابق با خود شخصیت ها بودن تنها اینکه از نظر نگارشی میشد بهتر نوشته بشن مثل:خیله خب بیا به هتلی که میگم،یکی دیگم(درست:دیگه هم) امروز هستش( خیله خب بیا به هتلی که میگم، یه مورد دیگه هم برای امروز داری.
    آغاز صمیمیت پرهام و مرداس و نریمان با توجه به شخصیتی که نویسنده از مرداس شکل داده بود خیلی ملموس نبود یا زمانی که پرهام دوباره بعد نقشه برای پیدا کردن استاد سرخ پیش خانواده و دوستاش برمیگرده با وجود اون قصاوت قلبی که گرفتارش کرده بود انگار که همش درحد چند جمله بود و اون سردی رو در گفتارش نمیشد حس کرد.
    سیر رمان: داستان از سر خیلی خوبی برخوردار بود به طوری که هر بار ذهن خواننده رو بیشتر درگیر میکرد و باعث جلوگیری از سررفتن حوصله خواننده میشد و نویسنده اتفاقات و حوادث جدیدی در داستان قرار میداد و اونو از یکنواختی خارج میکرد.از طرفی شخصیت های داستان فراز و فرود داشتن و حس های مختلف پیروزی،خشم، اضطراب، ترس، غم از دست دادن خانواده و فرزند و ... رو میچشیدن و هر بار گره ای از مجهولات ذهن خواننده باز میشد یا برعکس این مجهولات زیاد میشد و در انتها همه باهم باز میشدن :)
    پایان رمان : با پایانی که از داستان خونده شد مشخصه که جلد دومی داره من که به شخصه منتظر اتمام رمان بودم اما با خوندن صفحه آخر جا خوردم یه جورایی منه خواننده فکر چنین پایانی نبودم :) پایان جالبی داشت به طوری که پر از صحنه های هیجان انگیز بود و نویسنده هم در تلاش بود اون رو به خوبی بنویسه
    نکات اخلاقی استنباط شده از متن:چیزی که من به شخصه از این داستان فهمیدم اینکه به هر رنگی باشی با هر شغل و شخصیتی اگه انسانیت داشته باشی وبی گـ ـناه رو با گناهکار یکی ندونی همیشه تو وجودت یه سفیدی هست که یه جایی نجاتت بده.
    نکته ی دیگه اینکه یه زن میتونه قلب سخت یه مرد رو نرم کنه :) یه مرد کوه امنیت یه خانواده ست و زن کوه آرامش. فعلا همینا :)
    موارد اضافه: تو داستان گفته شد مادربزرگ نمیتونه حرف بزنه پس چرا صحبت کرد؟
    (منو اون یه مربی خصوصی داشتیم هیچوقت از سلاح های گرم خوشش نمیومد، برعکس من از هرچیز خطرناکی خوشم میومد، بارها شده بود ازش شکست خورده بودم، اونم مثل من خانواده ای نداشت ... )
    خواننده متوجه نمیشه که داره درمورد کدوم شخص دوم صحبت میکنه .
    مشتش و محکم به کتفم کوبید و از ته دل خندید( مرداس که کتفش در رفته بود پس چطور وقتی به کفش کوبید واکنش نشون نداد؟)
    خب مشخصه رونیکا و رایان تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدن پس چرا اسماشون اینقدر جذاب و به دور از یه خانواده مذهبی و سنتیه
    صدای ویدا به مرداس نمیرسید پس چطور مرداس حرفاشون میفهمید؟صفحه 287
    در انتهای رمان دوتا تیر تو چشم پرهام رفته بود پس چطور اون نابینا نشده بود؟
    شخصیت ها) مرداس:یه شخصیت سرد و خشن بدون داشتن روح زندگی که با این تفکر که فقط برای کشتن آموزش دیده و دارای چارچوبی برای کارش،در ابتدای رمان اون حس شوخ طبعی خیلی با این شخصیت ملموس نبود اما رفته رفته جا افتاد و با حضور همسرش و اومدن تنها دخترش معنی زندگی رو به طور دیگه ای درک کرد روح زندگی در وجودش قرار گرفت گاهی براثر حوادث تلخ شکننده میشد اما در انتها اون شجاعت خودشو پیدا میکرد در داستان خیلی به سنگی بودنش اشاره میشد اما اون همه توصیفات چیزی نبود که گفته شده بود
    ویدا:یه دختر آروم که دل درگرو همسرش داده بود و انگار که عهد کرده باشه با هر اتفاقی اونو بیشتر برای خودش طلب کنه هرچند جز اون کسی رو نداشت اما با مرگ تنها دخترش به جای اینکه مرداس رو مقصر بدونه بیشتر اونو طلب میکرد و برای من جای تعجب داشت.
    پرهام:یه شخصیت خاص، با قدرت اما خودشو درگیر مرداس کرده و خودشو در کنار اون پیدا میکرد.در طی داستان گفته شد پرهام محافظه کاره اما در جایی از داستان عکس اون ثابت شده بود.
    نریمان:یه دوست خوب و برخلاف مرداس شخصیت شوخ و بذله گویی داشت. تا حدی هم اندازه مرداس قدرتمند بود دیالوگ هاش کاملا مطابق با خودش بود .
    رایان: یه کمک و همراه همیشگی که همیشه دست کمکش سوی مرداس دراز بود یه جورایی درکش سخت بود اما بین اون همه ادمای بد اون زیادی خوب بود.
    استاد سرخ:در اوایل داستان یه شخصیت کاملا خوب و عالی یه استاد تمام عیار اما در انتهای رمان با شخصیت مرموز اون آشنا میشیم که همه چی حتی بهترین هارو برای قدرت خودش میخواست و حاضر بود فدا کنه،فکرمیکنم نویسنده ازش یه شخصیت گنگ ساخته
     

    AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :


    ایده رمان:
    ایده رمان رو میشه ایده نابی به شمار اورد و باید نویسند رو فرد کاملا جسوری دونست چون این یک ژانر جدیده و تعداد معدودی از افراد در این زمینه فعالیت دارن ( البته خیلی از ماها فیلم های تو چنین ژانری دیدیم مثل «پدر خواننده») اما به احتمال خیلی هامون کتابی تو ژانر نخوندیم (به شخص میگم رمان جنایی زیاد خوندم اما بخش ژانر مافیای داشت نداشت الان یادم نمیاد چرا کتابهای خارجی جنایی یادمه که نقش پلیس صفر بود ولی خب حافظه الان من یاری نمی کنه)در ایران به نظرم رادمهر جز اولین های نویسنده هاست که دست به خلق چنین ژانری زده البته نگـاه دانلـود صرفا با اسم مافیای یا ژانر مافیای این خصلت رو نمی گیره و مهم اسکلت بندی و نحوه پیاده کردنش هم هست که نویسنده در همه زمینه ها به خوبی عمل کرده
    نام کتاب:
    لرد سوداگران:معنی لغوی این کتاب همان طور که نویسنده به دان اشاره نموده است به معنای اربـاب تجار می باشد
    در ابتدا با فهمیدن معنی لغوی داستان به دنبال یک نوع تجارت معمول در سیر کتاب بودم و وقتی از این نظر به کتاب نگاه میکردم این اسم اصلا متناسب با خود کتاب و محتوای داخلی ان نبود هیچ تجارت معمولی(خرید فروش ) در انجا انجام نمی گرفت و کمی نا امید شده بودم و می گفتم چرا نویسنده اسمی انتخاب کرده که اصلا ربطی به موضوع نداره(این گفتم چون امکان داره خیلی ها برداشت اولیه من داشته باشن)
    اما کمی که بیشتر با خودم فکر کردم به نظرم یک جای کار می لنگید پس با دقت و یک دید تازه توی متن و محتوای کتاب پرداختم و به نظرم اومداین اسم به جز خرید فروش از نظر مفهومی هم کار برد داشته باشه پس با دید جدیدی به کتاب نگاه کردم واین بار نتیجه مطلوب بود نام کاملا متناسب با محتوای اون بود به طوری که میشه گفت مرداس اربـاب مافیاست و تجارتش (زندگی ، انسانیت، مرگ...) پس نام کتاب رو با این دید و برداشت کاملا متناسب با کتاب دیدم این نشانه این بود که نویسنده چقدر دیده عمیق داره و باید گفت بهم یاداوری شود که سطحی نگر نباشم
    ژانر:
    ژانر مافیای در یک دوره زیر مجموعه ژانر جنای بود که بعدا جدا شد و باید گفت نوسنده توی کتاب به خوبی تونسته یک خانواده مافیای و تنش ها کشمکش های اعضا این خانواده رو به خوبی توی سیر داستان می بینیم نشون بده
    در زمینه جنای بودن هم باید بگم تو کل کتاب خشونت توی دیالوگ ها و توصیفات به خوبی نمایش داده شده اتفاقات هیجان انگیز خون خونریزی واستفاده از سلاح های سرد گرم تو این کتاب فراوانه به نظرم کسائی که دنبال یکم هیجان تو کتاب ها هستند این ژانر ها بتونه پیشنهاد خوبی برای اون عزیزان باشه
    جلد:
    جلد کتاب به نظر به خوبی بیانگر محتوای درونی کتاب و شخصیتی مرداس بود به طوری که کامل می گفت که قرار با چی رو به رو بشم واقعا انتخاب عاقلانه ای بوده خیلی چیز ها رو بیان می کرد نمی دونم برداشت دوستان دیگه چی می تونه باشه اما تو فضای عکس یک حس سردی موج میزنه میون این فضای سرد من یک مرد دیدم یک مرد تنها که روزگار رو شونه هاش سنگینی می کنه و کمی اونا رو خم کرده
    مردی که دست به سـ*ـینه ایستاده شاید یک نوع حالت دفاعی باشه اما به نظر خودش از تنهای(تنهای روحی مد نظرمه) در برگرفته این مرد با این حال تو فکر هم دیده میشه کلاه لبه داری سرشه که صورت مرد رو پنهان کرده انگار می خواد بعضی از جنبه های شخصیتیش رو از دیگران مخفی کنه جنبه های از و جودش
    مردی که زخم خوردست چه از نظر روحی چه جسمی تو این فضای سرد ایستاده مقداری گلوله هم گوشه عکس بیان گر جنایی بودن و خشم خونی که قرار تو کتاب با اون مواجه بشیم
    مقدمه:
    مقدمه کتاب جز کوتاه ترین مقدمه های که دیدم اما خب مقدمه به بلندی کوتاهی نیست مهم اینه که چیزی برای گفتن داشته باشه و بگه حال هوای درونی کتاب چطور و قرار با چی رو به رو بشیم و به نظر
    نویسنده به خوبی تونسته از پس این کار بر بیاد کلمات در این سادگی به خوبی تونسته حس هوای که داخل کتاب موج می زنه رو انعکاس بده
    و به خواننده بفهمونه که اوضاع از چه قراره اون به طور ساده بیان می کنه که یک فرد آموزش دیدست و واقعا هرکس با هدفی اموزش میبینه فرقی نداره اختیاری یه اموزش ببینی یا به اجباری در هر دو حالت این اموزش ها رو هدفی دنبال می کنه و همون طور که نویسنده اشاره کرده این هدف قتلم می تونه باشه (یکی اختیاری میره اموزش ببینه دکتر،مهندس... شه) به نظرم این میتونه یک ایده خوب برای همه باشه که با کلمات ساده کوتاه هم میشه خلیی چیز ها رو بیان کرد لازم نیست حتما دنبال متن های بلند باشیم.
    خلاصه:
    راستش این خلاصه یه دیالوگ از وسط کتاب ولی به قدری زیبا و پرباره که تونسته برای ما روشن کنه این خلاصه هم جمع جور کلی البته نه در اون حد جمع که وارد جزیئات نشده باشه البته اونقدرم کلی نمیشه محسوبش کرد که همه چی رو لو داده باشه باید گفت این خلاصه مشخص میکنه با نویسنده زیرکی طرف هستیم (بعضی از نویسنده ها سر این که خلاصه چی بزارن که تمام ویژگی های یک خلاصه رو داشته باشه از فکر کردن زیاد... میشن)ولی اینجا نویسنده نشون داده به سادگی با یه دیالوگ سادهم از وسط کتابم میشه کتاب درحالت کلی توصیف کرد
    اگه از من بپرسن که ایا خلاصه به این شکل جذبت می کنه؟ باید بگم بله(شاید دوستانی بیان دنبال ژانر عاشقانه... باشن جلب نکنه)اگه بگن چرا؟باید بگم این خلاصه من علاقه مند کرد ببینم سر این مرد چه بلائی قرار بیاد
    یک خلاصه هر جور باشه باید یه دید کلی به خواننده بده و
    من تواین خلاصه مردی رو دیدم که سختی کشیده و درد کشیده روزگاره(حرف هاش درد داشت )
    مردی که با اینکه ضربه های سختی خورده اما هنوز هدفی داره و برای اون می جنگه
    شروع
    شروع رو میشه گفت یک سکانسی از وسط ماجرا ست که
    نویسنده به خوبی تونسته از همون نقطه یک شروع معقول ارائه بده اون به ارامی و روان سلیس همرا با توصیفات مکانی ما را از پله های ساختمان بالا می بره
    باعث میشه خودمون درست کنارش احساس کنیم به طوری که در کیف که باز میکنه و یا وقتی اسلحه رو بیرون می کشه اون تصورکنیم من از شروع ی که بتونم تو ذهنم تجسمش کنم خوشم میاد و باید بگم این شروع این کار کرد من از همون اول تو دوربین به مقتول نگاه کردو و با توصیف سوژه از نظر ظاهر و احساس به خوبی توانستم لبخند و پاک شدنش رو که نویسنده نشون داده بود ببینم
    سیر:
    برای اینکه بفهمید سیر کتاب در چه حده باید بهتون بگم که مواظب باشید کتاب از اسکلت بندی خوبی برخورداره و ممکنه شما رو تو خودش غرق کنه
    نویسنده با اسکلت بندی درست اثر باعث میخ شدن خواننده پای کتاب و حوادث می شود شگفتی غافلگیری هیجانات تو سر تا سر کتاب موج میزنه و نویسنده تونسته با زدن گره های درست و اصولی سیر دلپزیری و مهیجی ارائه بده حادثه ها به زیبای و با اصول و قاعده هم دیرگر را دنبال می کنند و کشمکش های شخصیت های داستان به خوبی نگارش و پیاده شده اند به طوری که انسان به راحتی میتونه با شخصیت رابـ ـطه برقرار کنه و احساسات اون رو در اون بخش درک کنه ما در سیر کتاب با فضا سازی مناسب هر سکانس و توصیف خوبه اون مواجهیم به طوری که به راحتی میشه فضا و چیزهای دیگرو توی ذهن تجسم کرد اما با این همه پایان کتاب برای خواننده مبهمه واینم جز نکات مثبت کتاب محسوب می شه که خواننده برای دونستن اخر کتاب با اون همراه میشه
    نثر:
    نویسنده برای نگارش کتاب از نثر محاورهای بهر بـرده که الان روی بورسه اما باید بگم که موفقم بوده و خیلی زیبا این نثر توی کتاب پیاده کرده به طوری که خواننده رو جذب می کنه و بدون تردید،«لرد سوداگران» جز کتاب های که تو سایت از نثر قوی برخورداره نویسنده به خوبی تونسته با استفاده از الفاظ و اصطلاحات ترکیب سازی متناسب جملات بیان احساسات به زبانی ساده وقابل درک نثری اثر گذار رو به وجود بیاره
    راوی:
    زاویه دید انتخاب شده کتاب اول شخصه که از زبان مرداس و ویدا نمایش داده می شه که البته ما بخش زیادی از کتاب رو با مرداس همراهیم و زاویه دید ویدا وفقط در چند بخش کتاب نشون داده شده که نویسنده در نشون دادن این زاویه دید به خوبی عمل کرده البته این سبک ژانر ها جزو دسته ای هستند که کشش سوم شخص و دانایی کل دارن و با توجه به قلم نویسنده می شه گفت توانای نوشتن رو هم داشته
    دیالوگ:
    دیالوگ های کتاب در هر بخش با توصیفات متناسب مکان و شخصیت رمان نوشته شده به طوری که می شه به راحتی اون مکان رو و نوع لحن شخصیت کتاب رو تجسم کرد و باید بگم این صحبت ها در طول کتاب اطلاعات جدیدی میدن و به پیش بردن کتاب کمک میکنند نویسنده از اون ها به عنوان یک اهرم استفاده کرده که کتاب از حالت ایستا خارج کنن و دیالوگ های نوشته شده به غیر از این در شناخت شخصیت ها تاثیر گذارن ما با لحن صحبت و نوع گفتگو به راحتی با شخصیت ها اشنا می شیم به طوری که من خودم با خوندن همین دیالوگ ها به خوبی متوجه شدم
    مرداس مردی که بر اسر روزگار سخت سرد شده لجبازه(قبل ازدواجش چون تو اون دوره بعضی از خصلت هاش کم رنگ شده بود)
    مثال صفحه79پی دی اف
    مرداس:من الان سر پام، مرخصم کنید
    یا
    صفحه80پی دی اف
    مرداس: من تصمیم می گیرم نه شما،برید بیرون
    پرهام یک شخصیت مطیع فرمان برداره (ابتدای کتاب مخصوصا)
    مثال پرهام صفحه37 پی دی اف
    پرهام:سلام اقا چیزی جا گذاشتین
    یزدان کمی شوخ طبعی داره و فرد کاملا جدی نیست گاهی (با اینکه قاتل اما از رو حرف زدنش میشه فهمید بچه شوخی هم می تونه باشه)
    مثال صفحه 40 پی دی اف
    یزدان:دمت گرم بابا هیچکس نمی تونه انقدر راحت کسیو بزنه
    ...
    منولوگ:
    از اونجا که بخش زیادی از کتاب از زبان مرداس و بخش کوچکی هم برای ویدا (نمی خوام بحث راوی بکنم چون مبحث جداست بهش اشاره کردم ) پس ما تو کتاب با گفتگو های درونی این شخصیت ها رو به رو می شیم نمیدونم شما چی می گید اما مونولوگ ها خیلی وقت ها کامل کننده دیالوگ ها و بعضی صحنه ها... هستند
    نویسنده به خوبی تونسته از این ویژگی ها استفاده کنه ما توی طول کتاب بر اساس منولوگ های شخصیت تو هر بخش متوجه احساسات افکارها ... شخصیت در اون زمان مکان شرایط می تونیم باشیم
    مثال صفحه 236پی دی اف
    بدن نحیف و سبکش و بلند کردم ،توچاله زانو زدم،آروم مثل شی قیمتی رو خاک گذاشتمش
    بهش خیره شدم ولی تحملم برید سریع بغلش کردم،حریصانه بوش کردم....
    نمی دونم شما تو این بخش و منلوگ در ونی مرداس چه برداشتی کردید اما احساسات مرداس به خوبی نشون داده شده
    مثال صفحه 79پی دی اف
    خشکم زده بود واقعا این همه جذبه مال این مرد بود، دستم رو قلبم مشت شد...
    من اینجا دختر متعجب و ترسیده رو دیدم
    این مثال ها رو زدم تا منظورم بهتر از توضیحات درک کنید
    شخصیت پردازی:


    نویسنده به خوبی تونسته شخصیت ها رو خلق کنه توی کتاب شخصیت های اصلی فرعی و سیاهی لشکر ها نقش دارند که نویسنده بر اساس نقشش ما رو با اون شخصیت اشنا می کنه از نظر ظاهری نویسند فقط پیش زمینه های به ما داه و بقیش رو به عهده قوه ای تخیل خواننده گذاشته میشه گفت روش خوبیه و با اینکه افراد زیادی توی کتاب در حال رفت امدند نویسنده تونسته در حد معقول اون ها رو نشون بده


    و متاسفم که نمی تونم تمام شخصیت ها رو این جا کالبد شکافی کنم


    اولش باید بگم که خانواده مرداس بیشترشون رگه خارجی دارن مثل استاد سرخ که ژاپنیه مادر مرداس که ژاپنی ایتالیایه ونویسنده برای تشکیل باند مافیایش از اونها بهر بـرده


    مرداس:


    نویسنده توی کتاب ما رو با سه جنبه شخصیتی مرداس در زمان های مختلف اشنا کرد


    نویسنده کودکی مرداس در بخش های به ما نشون میده و ما اونجا کودگی میبینیم با روح پاک و عشقی زیاد به مادرش


    دوره نوجوانی مرداس میشه دوره سیاه زندگی مرداس نام گذاری کرد دوره که روح اون اسیب میبینه


    بزرگسالی مرداس دو بخش قبل پدر شدن و بعد پدر شدن


    ما ابتدا توی کتاب با مردی اشنا میشم سخت بی رحم وسواسی و البته فردی که کودکی و نوجوانی تاریکی داشته با این همه با استدلال های خودش و با روش خودش عدالت اجرا میکنه و حامی خانوادوادشه (کسای که براش مهم هستن منظورم رابـ ـطه خونی نیست)


    بخش بدی :که از بعد ازدواجش به وجود میاد به ما پدری رو نشون میده عاشق به قدری این عشق قوی هست که شخصیت مرداس عوض کنه (باید گفت کانون گرم خانواده هم بی تاثیر نبوده) که مرداس سخت سنگی به مردی خون گرم مهربون و خانواده دوست تبدیل میشه


    نویسنده واقعا خیلی زیبا تونسته مرداس رو خلق کنه





    پرهام:


    پسراستاد سرخ دایی مرداس


    که از نظر ظاهری نویسنده اون رو مردی موبلند که چشم های با رنگ های متفاوت داره برامون ترسیم کرده


    فردی جنگجو (کارش با شمشیر عالیه) اما باید گفت شخصیت فرمان برداری داره به طوری که اول کتاب یک (نمیدونم دقیقا چطور بیانش کنم) شخصیت خدمتکار مباشر یا کسی که امور خونه و کار گر ها رو در دست داره دیده میشه بعد ها این نقش کم رنگ تر میشه و بیشتر جنبه دوست و برادری به خودش میگیره


    یزدان :


    نویسنده یزدان رو هم دوره روزهای سیاه مرداس که بر اساس شغلش سرد ه اما نویسنده در جمع دوستانه اون فردی بزله گو و شوخ طبع هم نشون میده گذشته گنگی داره




    ویدا :


    یک دختری پاک و اروم خجالتی که مرداس یاد مادرش می ندازه نویسنده تو یک بخشی ویدا رو یک دختر مطیع نشون میده فردی دلسوز از ویژگی ظاهری ویدا میشه موهای خرماییش کهرنگهای طلائی داشت( تو بخش رنگ های طلائی موندم که ایا منظورش لابه لای موهای خرمایش رگه های طلائی داشته یا کلا بحث یه چیزه دیگه بوده)




    استاد سرخ:


    قهرمان و اسطوره مرداس شخصی که نقش بزرگی تو پرورش شخصیت مرداس داشته و کسی که اون زیر بال پرش گرفته با اینکه این شخصیت در اوایل کتاب نقش خنثی داشت اما جز شخصیت های قوی و خوبی که نویسنده اون رو خلق کرده به طوری که در این حال اینکه در بیشتر موارد پشت پرده ظاهر شده اما تاثیر به سزای در روند و پیشبرد کتاب داشته واقعا یکی از جاذبه های اصلی کتاب بود نویسنده به خوبی تونست تو این شخصیت مانوره بده و در لحظه اخر کارت اس ش ،رو کنه (استاد سرخ رو در اخر داستان به دشمن درج یک و تبدیل کنه و اسطوره بزرگ مرداس) رو نابود کنه










    توصیفات:


    مکان :


    توصیف مکان کتاب بر اساس محیط و روند داستان اروم اروم به خواننده نشان داره شده در واقع باید گفت نویسنده رمانش رو با همی توصیف مکانی شروع کرده و تونسته در حد قابل قبول مارو با مکان و موقعیت ها اشنا کنه


    مثال (خواسته بودم دوتا اتاق کنار کتابخونه رو مخفی کنن در نداشته باشه دیوار کمد اتاق خوابم، راه داشت بهش دوتا حسگر بود ،برنامش فعال شد. هنوز کسی بهش رمز نداده بود کف دستمو گذاشتم روش بعد ازم خاست تو دوربین نگاه کنم، تایید که کرد درباز شد، بیشتر شبیه درای گاوصندوق بود. بعد درآهنی، دوتا در دیگه هم باز شدن که یکیشون لیزر بود، به اتاق خالی و نقره ای نگاه کردم که فقط یه میز وسطش بود، در و بستم و به سمت کتابخونه رفتم، اونطور که بهم ادرس داده بود کتابی با جلد مخمل قرمز رو باید بکشم، تا باز میشد، کتابخونه از وسط باز شد و دری شبیه همونی که تو اتاقم بود ،مشخص شد وارد اتاق که شدم، بازم یه میز خالی بود به همه جا نگاه کردم بیشتر شبیه اتاق اعتراف گرفتن بود
    برگه رو میز و برداشتم.
    دوتا حسگر تو اتاق هستن که با صدات کار میکنن باید ازش بخای کدوم بخش رو بیاره ) «توجه بخشی از متن مثال برای یک پارچه کردن توصیف پاک کردم »


    فکر مثال خوبی برای نشون دادن توصیف مکانی باشه همون جای که مرداس وارد اتاقش وارد میشه و می خواد موقعیت مکانی اتاق مخفیش نشون بده یا خود اتاق مخفیش مجهز به حس گر صوتیه




    ظاهر:


    نویسنده در زمینه ظاهر افرد به طور کاملا حرفه ای عمل کرد و به زیبایی تونسته اون ها رو نشون بده البته یه روش خلاقانه که نویسنده تو این بخش به کار بـرده اینه که اون فقط بخشی از ظاهر افراد رو به ما نشون داده وبقیه رو گذاشته به عهده قوه تخیل خواننده تا اون ها رو بسازه و برای خودش ترسیم کنه این کار نه اینکه کتاب رو بد جلو نداده بلکه اون زیبا تر هم کرده (واقعا لازم نیست همه چی رو نویسنده بیان کنه)




    مثلا: نویسنده تو داستان پرهام پسری مو بلند با چشم دو رنگ به تصویر کشیده(یکی از چشاش زرده) و همین به قدری خوب پیاده کرده بود که من و قوه تخیلم بخوبی تونستم پرهام به تصویر بکشم (شاید خیلی ها بگن با همین دوتا و باید بگم اره تو خیلی از کتاب ها از نک انگشت تا نوک مو رو نویسنده شرح میده اما من نمی تونم به این خوبی که پرهام تو تصوراتم ساختم اون ها رو بسازم)






    احساس:


    نویسنده ما رو با احساساتی مثال خشم عشق و غم نفرت اشنا میکنه


    خشم ونفرت مرداس از پدرش یکی از حس های که به خوبی نشون داده شدن به طوری که ما میتونیم به خوبی اون رو ببینیم


    عشق به نظرم لحظه ای که مرداس با مادرشه و عشقی که به مادرش داره بیان میشه با عشقه اما اون بخشی که مردابچه رو بغـ*ـل کرد هم یک عشق زیبا رو دیدیم و این عشق با وجود دختر خودش به اوج کمال میرسه


    مرگ دختر مرداس (سها) لحظاتی خیلی غم انگیز بود نویسنده به قدری خوب به توصیف پرداخته بود که با تمام وجود قلب رو به درد می اورد وخراش میداد لحضاتی که مرداس دخترش دفن می کرد لحظه های بود که نفس تو سـ*ـینه حبس می شود احساس میگردی یکی داره قلبت رو فشار میده




    سیال ذهن و فلاش بک:




    در ابتدا بايد بدانيم "جريال سيال ذهن" و "فلاش بك" هر دو تكنيك هايي هستند در "روايت برای بازگشت به گذشته"


    و نویسنده از جریان فلش بک و سیال ذهن در روایت کتاب بهر بـرده و با هر دوی اون ها ما رو همرا می کنه وبه و سیله اون ها اطلاعات با ارزشی برای مرور و درک ما از شخصیت بی نمایش میزاره


    برای مثال(تصاویر خیلی دور از جلو چشمم رد شدن اتاق تاریک و نمور صدای داد آدمای سلول کناری چشمای ترسیده دختر بچه کنارم زخمای باز و درحال خونریزی)


    نوشتاری:


    راستش جمله بندی ها گاهی من یاد این می نداخت (که چه حسن کچل جه کچل حسن) نمی دونم می تونم مفهوم برسونم یا نه


    اما گاهی فعل فاعل ها به نظرم قاطی بودن و تکرار حروف بود بعضی جاها بعضی کلمه ها حالت نوشتاری گفتاریش رعایت نشده بود مثلا (خواستم =خاستم ) البته باید بگم که خود کتاب و قلم به قدری خوب بودن که این چیز ها اصلا باعث ناراحتی ازار نمی شود می شه ازشون چشم پوشید نویسنده به قدری توانا هست که تو کار های بعدیش چنین چیز های نباشه


    فراز فرود ها


    باید بگم نویسنده به خوبی عنصر غافل گیری و هیجان رو برای پیش برد داستان استفاده کرده هرجا که داستان سیر نزولی می گرفت با یک غافلگیری خوب خواننده رو تونسته پای کتاب میخ کنه به طوری که خواننده خسته نشه و علاقه مند به ادامه دادن و پیگیر موضوع باشه


    و اوج غافلگیری این کتاب به نظرم زمانی بود که استاد سرخ اسطوره مرداس تبدیل به بزرگترین دشمنش شد




    معما و سرنخ ها :


    معما و سرنخ های که توی کتاب نویسنده پیاده کرده بسیار اون جذاب کردن گلوله های حکاکی شده الماس های خاکستری باعث شده ما همش کنج کاو و پی گیر موضوع باشیم خود من به شخصه همش دنبال هویت صاحب گلوله های حکاکی شده بودم از خودم می پرسیدم اگه استاد سرخ مرده ای گلوله ها رو کی از کجا اورده




    باور پذیری:


    راستش تو این بخش باید بگم چون داستان و فضای داستان جدید نویسنده تونسته اون ها رو با ور پذیر ارائه بده ولی بعضی قسمت ها هستن که عقل من نمی گیره و کمی از باور من دور می شه مثل اون صحنه که ویدا که نمی تونسته راه بره عمل کرده تازه یک ساعت ز عملش نگذشته بلند میشه با خواهرش مرداس نجات میده به نظر من که یه ادم سالم بره اتاق عمل برگشتنی خودشم نمی شناسه چه برسه به اینکه بلند شه راه بره (نمیدونم شاید قدرت درک من پایین بوده)
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    سلام به همه برنده ها تبریک می گم نقد هاتون عالی بود Hapydancsmil
    و همگی خسته نباشید:campeon4542:
    آیین واقعا ممنونم این مسابقه خیلی چیز ها به من یاد داد
    :aiwan_light_blumf:
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    1,042
    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    848
    پاسخ ها
    41
    بازدیدها
    1,669
    پاسخ ها
    63
    بازدیدها
    2,787
    بالا