مصاحبه و گفتگو گفتگو با مهتاب کرامتی، پرکارترین بازیگر زن جشنواره

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 304
  • پاسخ ها 4
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
سه فیلم در بخش سودای سیمرغ (ارغوان، مزارشریف و عصر یخبندان) و یک فیلم در بخش نگاه نو (جامهدران) باعث شده که مهتاب کرامتی لقب پرکارترین بازیگر زن جشنواره امسال را به دست آورد؛ بازیگری که در حدود 15 سال حضورش در عرصه سینما به خوبی توانسته تعادل موضوعی را در کارنامه کاریاش حفظ کند.

کرامتی از معدود بازیگران زن سینمای ایران است که هیچگاه چهرهاش مانعی برای تجربه نقشهای غافلگیرکننده و عجیب نشد. به همین دلیل کارنامهیی متنوع از نقشهای متفاوت در کارنامه کاریاش دیده میشود. امسال هم چهار فیلم او در همه زمینهها کمترین شباهت ممکن را با یکدیگر دارند؛ اتفاقی که حداقل در سالهای اخیر برای کمتر بازیگر زنی رخ داده است.

458335_508.jpg


چهار فیلم او در جشنواره امسال بهانه خوبی بود تا در گفتوگویی مفصل با او، هم حس و حالش را نسبت به آثاری که از او در جشنواره حضور دارد بپرسیم و هم کمی درباره مسیر انتخاب نقشهایش با او گفتوگو کنیم.

مهتاب کرامتی امسال چهار فیلم «ارغوان»، «مزارشریف»، «جامهدران» و «عصر یخبندان» را در جشنواره فیلم فجر دارد که هیچ کدام نه از لحاظ موضوع و مضمون و نه حتی از لحاظ کارگردانهایش وجه شباهتی با هم ندارند و حتی در برخی موارد 180 درجه با هم متفاوتند. از اینگونه انتخاب کردن فیلمنامهها این برداشت میشود که حتما میخواهید کار متفاوت انجام دهید؟


اگر شما به کارنامه کاری من دقت کنید متوجه میشوید که همیشه تجربه در نقشهای متفاوت و با کارگردانهای متفاوت را دوست دارم. در تمام این سالها هیچگونه محدودیتی برای خودم در زمینه بازیگری قایل نشدم، همانقدر که دوست دارم با یک کارگردان باتجربه و نامدار کار کنم همان قدر هم به کار با کارگردانان جوان یا کار اولی به شرط داشتن تجربه و سواد لازم علاقه دارم.

فیلمنامه خوب و نقش متفاوت بهترین دلیلی است که شما را ترغیب میکند در سینما ریسک کنید و از این لحاظ بازیگری هستم که حتی با داشتن ترس و لرز اولیه از ریسک کردن خوشم میآید. در تمام این سالها تلاشم این بوده که در ذهن کارگردانها به عنوان بازیگری شناخته شوم که از پذیرفتن نقشهای متفاوت، خاص و سخت هراسی ندارم و آنها هم ترسی از اینکه نقشهای مختلف را به من پیشنهاد کنند، نداشته باشند.

بعد از بازی کردن در حدود 40 فیلم از اینکه چنین مسیری را انتخاب کردهاید راضی هستید؟

قطعا.

اگر این مسیر را انتخاب نمیکردید فکر میکنید مسیر بازیگریتان به کدام سمت میرفت؟


بازی در فیلمهای خیلی شیک و خانمهای متشخصی که همیشه در یک سبک و سیاقند!

در کارنامه کاری شما هم فیلمهای بسیار خوب و شاخص وجود دارد و هم فیلمهایی که اصطلاحا درنیامده و مورد استقبال قرار نگرفته یا حداقل مخاطب انتظار نداشته شما را در آن فیلم ببیند. آن بخش از فیلمهای کارنامه کاریتان که موفق نبوده، شما را در انتخاب نقشهایتان دست به عصاتر نکرده است؟

یک نکته درباره سینمای ایران وجود دارد که اگر به تکتک عوامل فیلم اجازه اشتباه کردن داده شود ولی به بازیگر این اجازه داده نمیشود. اما درباره اینکه چگونه با دانستن این نکته دست به انتخاب برخی فیلمها میزنم را با مثال برایتان توضیح میدهم. مثلا در ابتدای ورودم به سینما در فیلم کمدی «مومیایی3» به کارگردانی آقای هنرمند بازی کردم. بعد از سالها علاقه داشتم دوباره در زمینه کار کمدی یک فیلم دیگر هم بازی کنم، این شد که در «زنها فرشتهاند» بازی کردم.

خب زمانی که شما یک فیلمنامه را میخوانید میدانید که مخاطبان این فیلمنامه چه کسانی میتوانند باشند به همین دلیل فیلمی مثل «زنها فرشتهاند» را نه برای منتقدان و آنها که به شکل هنری و ریزبینانه فیلم را میبینند بلکه برای مخاطب عام بازی کردم. شاید این سوال پیش بیاید که چرا این کار را کردم.

458336_708.jpg


خب من تجربه چند کار در تلویزیون را داشتهام، کارهایی که در زمان خودش آثار موفق و پربینندهیی بودهاند ولی با تغییر شرایط ساخت سریال در تلویزیون در چند سال گذشته، جنس فیلمنامهها و عجلهیی که در ساخت آثار وجود دارد ترجیح دادم سمت تلویزیون نروم چرا که آثار ساخته شده با استانداردهایی که مد نظر من است فاصله زیادی داشتند، در این حالت طبیعی است که من از مخاطبان عام دور میشدم ولی یک راه وجود داشت که این دور شدن خیلی به چشم نیاید و فیلمی مثل «زنها فرشتهاند» یک نمونه از حضور در مسیر جذب مخاطب عام بود.

همین الان بسیاری از مخاطبان وقتی من را در کوچه و خیابان میبینند نقشی را که در این فیلم بازی کردم به خاطر دارند. من معتقدم یک بازیگر باید تمام مخاطبانش را در نظر بگیرد و بازی در برخی فیلمها تلاش برای جذب همان مخاطبانی است که شاید هم سلیقه من نباشند اما به عنوان بازیگر باید حواسم به آنها هم باشد.

برگردیم به بحث انتخاب فیلمها، تا به حال شده زمانی که حضور در فیلمی را با همان اندازه ریسکی که در صحبتهای قبلی مان پذیرفتید در اواسط کار و بر اساس مجموع اتفاقاتی که سر صحنه رخ میدهد سرنوشت انتخابی را که کردهاید متوجه شوید. مثلا در نیمههای فیلمبرداری متوجه شوید انتخاب اشتباهی کردهاید یا بالعکس خدا را شکر کنید که چنین انتخابی کردید و خوشحال باشید که فلان فیلم قرار است به کارنامه کاریتان اضافه شود.

پروسه انتخاب من برای حضور در فیلمها پروسهیی است طولانی، مشورتهای زیادی میگیرم، تامل زیادی میکنم و بعد زمانی که کمترین احتمال بد شدن کار را بدهم قرارداد میبندم. حتی موارد زیادی بوده که فیلمنامههای بسیار خوبی پیشنهاد شده ولی نقشی که در آنها برای من در نظر گرفته شده نقشی نبوده که جای کار زیادی داشته باشد و من را راضی کند که در این مواقع جواب منفی میدهم.

با توجه به همه این دلایلی که گفتم حتی اگر به قول شما وسط کار درباره نتیجه نهایی شک و تردید به سراغم بیاید ولی ذرهای از انرژی و انگیزه من برای ارایه بهترین کاری که میتوانم جلوی دوربین انجام دهم کم نمیشود. این یعنی در هر شرایطی وقتی حضور در کاری را قبول کردم حداقل در حوزه خودم تمام سعیام را میکنم که بهترین کاری را که میتوانم انجام دهم اما زمانی که برعکس این ماجرا اتفاق میافتد یعنی به نظرم میرسد که عجب انتخاب درستی کردم انگیزه و انرژی مضاعفی پیدا میکنم.

458337_824.jpg


مهتاب کرامتی در «مزار شریف»

تا به حال شده در کارنامه کاریتان، خود پیشنهاد به قدری مهم بوده باشد که خیلی به فیلمنامه توجه نکنید؟ مثلا کار کردن با کارگردانی که همیشه دوست داشتید در فیلمهایش حضور داشته باشید یا موضوعی که احساس کنید باید سهمی از بیان آن به زبان سینما داشته باشید. برعکسش چطور؟ با چنین شرایطی مواجه شدید ولی توانستید با منطق خودتان را راضی کنید که به دلیل ضعف در برخی پارامترهای مهم وسوسه حضور در کار را از سرتان بیرون کنید.

هم مورد اول پیش آمده و هم مورد دوم. درباره قسمت اول تمام تلاشم را کردم که با دادن پیشنهاد یا هر ترفندی که میتوانم کاری کنم که بتوانیم با همه آن شرایط بهترین نتیجه را بگیریم. برخی مواقع موفق بودهام ولی در برخی مواقع آنقدر کارگردان بدون انعطاف بوده که حتی حاضر نشده پیشنهادها را گوش کند. متاسفانه بعضی کارگردانها فکر میکنند اگر به حرف بازیگران و عوامل خود گوش کنند یا پیشنهادهایی را که میدهند بپذیرند قدرت خود را از دست دادهاند در حالی که به نظر من قدرت کارگردان به کار بلد بودن و تسلط بر کاری است که انجام میدهد.

مورد دوم چطور؟

خیلی زیاد اتفاق افتاده، اتفاقا به نظرم جایگاه بازیگری من، با تعداد فیلمهایی که بازی در آنها را قبول نکردم معنی پیدا میکند. پیشنهادهای زیادی بوده که واقعا افراد حاضر در آن فیلم هر کسی را وسوسه میکند که سهمی در تولیدش داشته باشد اما همانگونه که خود شما هم گفتید بعضی پارامترهای مهم در آن رعایت نشده بود و هر کاری کردم نتوانستم با خودم کنار بیایم که بدون توجه به آنها و فقط به دلیل حضور آدمهای مهم و سرشناس حاضر شوم در آن فیلمها بازی کنم.

امید بنکدار و کیوان علی محمدی هم در فیلمسازی و هم در سریالسازی نشان دادهاند که خیلی (کمی سختگیرانه ترش میشود اصلا) به دنبال جذب مخاطب عام نیستند. حالا با توجه به صحبت شما و سبک و سیاق بنکدار و علیمحمدی دلایل انتخاب حضورتان در «ارغوان» به عنوان دومین تجربه با این دو کارگردان پس از «شبانه روز» چیست؟

خب به هر حال گاهی باید بازیگر به سبک و سلیقهای که شخصا دوست دارد هم بپردازد. سبک فیلمسازی این دو کارگردان از همان جنـ*ـسی است که شخصا خیلی آن را دوست دارم. دو کارگردانی که خیلی به فرم و تکنیک اهمیت میدهند و در آن مهارت و سواد خوبی دارند. خوشبختانه وجه داستانگویی آنها هم با هر فیلم جدیدشان بهتر میشود، این نکتهیی است که در فیلم «ارغوان» کاملا با آن مواجه میشوید.

458338_167.jpg


به هر حال گاهی وقتها بازیگر در طول کار دچار رنج و محنت زیادی میشود و فضای صمیمانه در یک گروه میتواند بهشدت بر کم شدن اثرات این رنج تاثیر بگذارد. در تیم تولید فیلمهای این دو کارگردان همه مثل اعضای خانواده با هم برخورد میکنند و نه تنها بازیگر که همه عوامل با حس آرامش و رفاقت و سرخوشی کار را پیش میبرند. پارسال نزدیک چهارشنبهسوری بود که فیلمبرداری به پایان رسید و من خیلی خوشحال بودم سال 92 را با فیلمی به پایان بردم که انرژی خوبش تمام خستگیهای 11 ماه قبل من را از بین برد.

ویژگی اصلی این دو کارگردان سر صحنه که نتیجهاش میشود همین حس آرامشی که از آن حرف میزنید، چیست؟


اول از همه رفاقت و صمیمیتی که در تیم تولیدشان ایجاد میکنند، بعد انضباط بسیار بالایی که سر کار دارند و بعد هم دقت به ریزترین و جزییترین نکات در بخشهای مختلف یک فیلم از فیلمبرداری گرفته تا طراحی صحنه و لباس و غیره. شما سر کار این دو کارگردان تشویش و به هم ریختگی نمیبینید. به همهچیز از قبل فکر شده و برای اجرایش برنامهریزی دقیقی صورت پذیرفته این باعث میشود برخلاف بسیاری از کارها که بازیگر در زمان حضورش سر صحنه با اتلاف وقت زیادی مواجه میشود در فیلمهای بنکدار و علیمحمدی از وقت تمام عوامل به بهترین شکل استفاده شود.

این شد ویژگیهای آنها در زمینه مراحل ساخت فیلم، در زمینه محتوا، طرز فکر یا میزان سواد چطور؟

سینمای این دو کارگردان وجه زنانه پررنگی دارد؛ وجهی که کاملا با زیباییشناسی آمیخته شده. این ویژگی بسیار مهم و کمیابی است آن هم در دورانی که اکثر قهرمانها مرد هستند و اکثر فیلمنامهها مردانه. البته منظورم این نیست که اول تا آخر داستان به زنها میپردازند بلکه توجه و اهمیتی است که به شخصیتهای زن فیلمهایشان میدهند. بسیار بیشتر از نمونه ای معمول سینمای ایران است و این برای بازیگری با خلقیات و اخلاقیات من ویژگی بسیار مهمی است. ضمن اینکه آنها دقیقا مثل من به تجربه کردن و تجربهگرایی اعتقاد دارند و این باعث میشود که همیشه پویا باشند. پویایی هم از آن دسته ویژگیهای کمیاب سینماست!

458339_716.jpg


مهتاب کرامتی در «ارغوان»

بازیگر مقابل شما مهدی احمدی است، کار کردن با او چگونه بود؟ هماهنگی و یکدستی خوبی بین شما وجود داشت؟

من قبلا هم با مهدی احمدی در «آتش سبز» و مستند «سرخ» همکاری داشتم. مهدی احمدی بازیگر بسیار توانایی است که شاه نقش او در «شبهای روشن» هیچگاه از ذهن سینمادوستان پاک نخواهد شد و از آنجایی که او در اصل موزیسین و نقاشی است که سینما را هم دوست دارد، تجربه کار کردن با او بسیار جالب و متفاوت است.

برویم سراغ «جامهدران». چگونه به ترکیب بازیگران فیلم اضافه شدید
؟

داستان «جامهدران» به چهار سال پیش برمیگردد. قرار بود این فیلم ابتدا در دفتر آقای کوثری ساخته شود، همان موقع برای نخستینبار آقای قطبی را دیدم و فیلمنامه را خواندم و عاشق داستانش شدم. به نظرم فیلمنامه بسیار زیبا و جالبی بود و از طرفی ما معمولا در سینما کارهای اقتباسی کم داریم و همین موضوع هم خیلی مرا قلقلک داد که تجربه جدیدی در راه است.

اما آن زمان به هر دلیل این فیلم ساخته نشد و من خیلی حسرت خوردم. همیشه هم پیگیر آخرین وضعیت فیلم بودم تا اینکه پس از هشت سال تلاش بالاخره قرار شد فیلم ساخته شود و اینبار آقای ساداتیان تهیهکننده شدند و خدا را شکر فیلم ساخته شد، جا دارد از همین جا هم به خاطر هشت سال تلاشی که آقای قطبی برای ساخت این فیلم کردند بهشان خسته نباشید بگویم.

نماهایی از پشت صحنه «جامهدران» را که میدیدم متوجه شدم فیلم هم از نظر فیلمبرداری و هم از نظر تعدد لوکیشن و طراحی صحنه و لباس کاملا پر و پیمان است.

به نظرم اندازه سه فیلم در این فیلم کار انجام شده!

خب این موضوع تاثیری در کار بازیگر هم میگذارد؟

این یکی از آن دسته مسائلی است که در ابتدای گفتوگو آن را دلیلی برای بالا رفتن انرژی بازیگر دانستم. به هر حال بحث زیباییشناسی یکی از مباحثی است که هر آدمی را به وجد میآورد و مسلما وقتی شما خود را در قاب این زیباییشناسی ببینی لـ*ـذت بیشتری میبری.

458340_810.jpg


همانگونه که گفتم با اینکه فیلم سه اپیزود است اما برای هر اپیزودش به اندازه یک فیلم سینمایی بلند انرژی صرف شد. جالب است بدانید آنقدر پیش تولید این کار سنگین بود که سه اپیزود با فواصل زمانی مختلف ساخته شدند. هر کدام از اپیزودها سبک کارگردانی و حتی فیلمبرداری مخصوص به خود را دارد که به نظرم این مساله ارتباط مخاطب با فضاهای مختلف داستان را بسیار آسانتر میکند.

ویژگی اصلی حمیدرضا قطبی؟

شناخت دقیق شخصیتهای فیلمنامه، صبوری و پافشاری روی پلانهایی که دوست دارد داشته باشند، ولی تمام پافشاریها با منطق همراه بود و شما را به عنوان بازیگر کاملا برای انجام آن قانع میکردند.

در بین این چهار فیلم شاید «مزار شریف» انتخاب عجیب و غافلگیرکنندهتری از سوی شما بود. به هر حال ایفای نقش یک زن افغانی آن هم با چهرهیی که شما دارید ریسک بالایی محسوب میشود.


خب اینجا بهتر است نکتهیی را به صحبتهای قبلیام درباره انتخاب فیلمنامهها اضافه کنم و آن این است که گاهی کارگردان باید بتواند من را برای حضور در فیلمش با هر نقشی که برایم در نظر گرفته راضی کند. برای فیلم «مزار شریف» من قبل از اینکه کار آغاز شود مفصل با آقای برزیده صحبت کردم ولی زمانی که فهمیدم من قرار است نقش یک زن افغانی را بازی کنم کاملا شوکه شدم و برایم آنقدر عجیب بود که میخواستم جواب منفی دهم ولی قبل از اینکه جواب قطعی بدهم شروع کردم به انجام تحقیقات، با افغانهای متفاوتی صحبت کردم و از آنها پرسیدم که چهرههایی شبیه من در افغانستان وجود دارد یا نه.

چون معتقد بودم اگر شباهتی وجود نداشته باشد هر چه من زحمت بکشم نتیجه مثبتی نخواهد داشت. اما برخلاف تصور من تحقیقات نشان داد که نه تنها چهرههایی مشابه من در افغانستان وجود دارد بلکه تعدادشان کم هم نیست. اما همچنان در این زمینه شک داشتم به همین دلیل قبل از اینکه قراردادی بسته شود همهچیز را منوط به انجام تست گریم کردم. کاری که هیچ بازیگری قبل از بستن قرارداد انجام نمیدهد اما خودم خواستم این اتفاق رخ دهد.

من اول از همه باید خودم باور میکردم که میتوانم نقش یک زن افغان را بازی کنم تا بتوانم کاری کنم که بقیه هم باور کنند. بعد که به نظرم نتیجه تست گریم خوب در آمد به سراغ لهجه افغانی رفتم و دیدم با یک معلم میتوانم از پس لهجه هم بربیایم بعد از طی همه این مراحل بود که بازی در فیلم را قبول کردم و قرارداد بستم.

458342_525.jpg


مهتاب کرامتی در «عصر یخبندان»

برای آقای برزیده این برخورد شما عجیب نبود؟ چون شاید کمتر بازیگری از این دست کارها انجام دهد.

نمیدانم. ولی من فیلمنامه را خیلی دوست داشتم و با اینکه نقشم کوتاه است و حدود 70 درصد کار مرد محور است اما دوست داشتم در صورتی که به خودم اثبات میشد توان بازی در این نقش را دارم در «مزار شریف» بازی کنم. دروغ چرا، دغدغه این را داشتم که فیلم شعاری از کار درآید ولی خوشبختانه از برخی دوستان موثق شنیدم که این اتفاق رخ نداده است.

«مزار شریف» مثل «فرزند چهارم» جزو کارهای سخت شما محسوب میشود؟

از برخی جهات بله. به هر حال ما در الموت و در گرمای تابستان کار میکردیم. لوکیشنی که بهشدت سخت و خشن است ولی در مقابل سختیهایی که سر فیلم «فرزند چهارم» کشیدم «مزار شریف» فیلم خیلی سختی نبود. واقعا الان که فکر میکنم میبینم اگر بازتاب آن سختیهایی که ما در زمان ساخت «فرزند چهارم» کشیدیم در فیلم دیده میشد جایگاه فیلم بسیار بالاتر از این چیزی بود که الان است.

البته همان فیلم هم جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره گرجستان را برایم ارمغان آورد که خب اتفاق خوبی بود. من تلاشم را کردم، تجربه بسیار بدیع و جالبی بود و اگر خاطرات بد و سختیهای آن فیلم را حذف کنم میبینم اتفاقات جالب و ماندگاری سر آن فیلم برایم افتاد از جمله سفر به آفریقا.

برگردیم به مزار شریف...

مزار شریف از یک جهت دیگر هم برای من بسیار ریسک بالایی محسوب میشد. چرا که پس از اینکه 70 درصد کار فیلمبرداری شده بود به گروه اضافه شدم، معمولا در چنین شرایطی که یک تیم از ابتدا در کنار هم حضور داشتند و شما قرار است به عنوان نفر جدید تنها در یک سوم پایانی حضور داشته باشید کار سختی در پیش رو دارید. چرا که آنها به تمام خصوصیات هم عادت کردهاند، به خوبی از هم شناخت پیدا کردهاند و هماهنگ شدن با تیمی که قبل از شما به هماهنگی لازم رسیده است کار شما را بسیار مشکل میکند.

458341_211.jpg


تنها چیزی که من را آرامتر میکرد این بود که من بعد از یک توقف نسبتا طولانی وارد کار شدم، تا قبل از حضور من کل کار در سوله بود و با تکیه بر ویژوال افکتهای سنگین فیلمبرداری شده بود ولی زمانی من به گروه اضافه شدم که قرار شده بود بخشهای محیط باز کار فیلمبرداری شود. هر چند اصلا از انتخابی که کردهام پشیمان نیستم و به نظرم حضور در این فیلم اتفاق خوبی در کارنامه کاری من است.

عبدالحسن برزیده؟

حقیقتش آقای برزیده را با سینمایش نمیشناختم بلکه با برخوردهایش در زمان بحرانهای خانه سینما شناختم و به نظرم او آدم بسیار شریفی است و امیدوارم نتیجه زحمات فراوانش در کارگردانی «مزار شریف» با استقبال خوبی مواجه شود.

و بالاخره «عصر یخبندان». خیلیها معتقدند مصطفی کیایی جزو کارگردانان آیندهدار سینمای ایران است که بعدها از او بسیار بیشتر خواهیم شنید. در فیلم «عصر یخبندان» شما رگههایی از این پیشبینی را در این کارگردان پیدا کردید؟

از مصطفی کیایی «ضد گلوله» و «خط ویژه» را دیده بودم، به نظرم او جزو کارگردانهایی است که دقیقا میداند چه کار میکند و پله به پله در این مسیر بالا میرود. وقتی فیلمنامه را خواندم، تنها و تنها فیلمنامهاش به نظرم خیلی جلوتر از فیلمهای قبلیاش بود. قبل از اینکه شما بپرسید خودم ویژگی مهم او را میگویم (می خندد) کیایی به خوبی بازیگری را میشناسد و به همین دلیل هم کاملا در هدایت بازیگر مسلط و توانا عمل میکند.

458343_272.jpg


در فیلم جدید کیایی بر خلاف فیلم قبلیاش «خط ویژه» که بازیگران به شکل کلونی مدام در کنار هم بودند، موضوع تعقیب و گریز و فرار و هیجانی که در فیلم وجود داشت تا آخر همراه مخاطب و بازیگران بود اما در «عصر یخبندان» بازیگران دو تا سه تا در کنار هم هستند و مثل خط ویژه پلانها شلوغ و پر بازیگر نیست. این مساله باعث شد که تمرکز بیشتری روی شخصیتپردازیها وجود داشته باشد که نتیجه این اتفاق میتواند عمیقتر شدن نگاه مخاطبان به شخصیتهایی باشد که در این فیلم حضور دارند.

در این فیلم پربازیگر نقش مقابلتان فرهاد اصلانی است. اصلانی را هم خیلیها یکی از بهترین بازیگران فعلی سینمای ایران میدانند. همکاری با اصلانی چطور بود؟


به نظر من هم فرهاد اصلانی یکی از بزرگترین و بااخلاقترین بازیگران سینمای ایران است که کار کردن با او هم تجربه بسیار خوبی است و هم بسیار لـ*ـذت بخش است. در «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» پارتنر بسیار خوبی مثل حمید فرخ نژاد بود که با تمرینهای بسیار زیاد نتیجه ایدهآلی در یک همکاری دو نفره به دست آوردیم در «عصر یخبندان» هم این تجربه با فرهاد اصلانی دوباره تکرار شد.

آقای اصلانی آنقدر دغدغه کار را داشت و به پارتنر مقابلش توجه میکرد و اهمیت میداد که حتی صحنههایی که خودش هم در پلان حضور نداشت کنار کارگردان مینشست و من را راهنمایی میکرد. راهنماییهایی که بسیار مفید و دقیق بودند و به خاطر همه آن راهنماییها از او ممنونم. بهرام رادان هم با اینکه چهارمین همکاری مشترک را تجربه کردیم اما از آن جایی که هیچ شباهتی با کارهای قبلی مشترکمان نداشت تجربه نو و بسیار خوبی برایمان بود.

و سوال آخر، شعار دولت یازدهم «تدبیر و امید» بوده است. در این یک سال و اندی که از استقرار این دولت میگذرد چقدر «تدبیر» و چقدر «امید» در سینما دیدید؟


راستش آنقدر سرعت تحولات و اتفاقات در ایران زیاد است و سیاستهای فرهنگی وابسته به آن است که نمیتوان درباره آینده آن پیشبینی درستی کرد. قطعا به تدبیر مدیران جدید سینمایی اعتماد دارم و با وجود موانعی که وجود دارد امیدوارم که این تدبیر در یک برنامهریزی بلندمدت درست و به موقع اجرا شود.
 
  • پیشنهادات
  • *فریال*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    7,020
    امتیاز واکنش
    7,770
    امتیاز
    465
    محل سکونت
    لارستان
    الهام حمیدی تا همین چند هفته پیش با سریال پرمخاطب و محبوب «همه چیز آنجاست» مهمان خانههای مردم بود و حسابی پس از بازی در این سریال كه تولید فشردهای داشت خسته است و دوست دارد عید امسال هم بنا به سنت اغلب نوروزها به مسافرت برود. حمیدی روزهای آخر سال و خرید در این روزها را خیلی دوست دارد و به گفته خودش هنوز هم مانند دوران كودكی ذوق و شوق خرید و لباسهای نو را دارد.

    بهار حس زیبای تازگی است

    من واقعا عاشق عید نوروز هستم. خیلی فصل بهار را دوست دارم و احساس میكنم با آمدن این فصل زیبا انرژی مضاعفی میگیرم. با وجود اینكه خودم در فصل پاییز به دنیا آمدم اما علاقهام به فصل بهار خیلی بیشتر است و حس میكنم این فصل با آمدنش شور، هیجان و شادی لذتبخشی به همراه میآورد. معتقدم هر بهار میتواند حسی از تازگی به زندگی هر فرد ببخشد و همانطور كه طبیعت نو، شاداب و سرزنده میشود انسانها نیز میتوانند سرزنده، تازه و پرامید شوند.

    490378_222.jpg


    خرید را فراموش نمیكنم

    روزهای پایانی سال را معمولا به سنت قدیمی خانهتكانی میگذرانم و پس از اتمام كارهایم در خانه حتما به مراكز خرید سری میزنم و وسایل لازم، هدیه و لباس میخرم و خلاصه خرید را فراموش نمیكنم. (میخندد). ضمن اینكه چون خیلی دوست دارم ایام نوروز سفر بروم در این روزها در پی این هستم كه برنامه سفرم را بچینم و مقدمات آن را فراهم كنم. البته تهران هم در این روزها زیبایی خودش را دارد و بالاخره شهر نفسی میكشد و خبری از ترافیك و شلوغی نیست اما برای من نوروز همیشه فرصتی بوده برای سفر و رفع خستگی.

    چهارشنبهسوری یا میدان جنگ!

    چهارشنبهسوری را خیلی دوست دارم و خاطرات خوبی از این شب در كودكیام دارم و بسیار متاسفم كه در این سالها از حالت سنتی و زیبای خود خارج شده بهطوری كه آدم جرات نمیكند از خانه خارج شود. سروصداهای مهیبی كه در این شب شنیده میشوند بیشتر از آنكه باعث شادی شوند ایجاد رعب و وحشت میكنند. معمولا در این شبها از منزل خارج نمیشوم یا اگر مجبور باشم با خانواده بیرون میروم. كلا سعی میكنم در این شب در كنار اعضای خانوادهام باشم اما رسم زیبای این شب كه روشن كردن آتش و پخش شیرینی بوده حالا تبدیل به میدان جنگ شده و باعث افسوس است.

    برای چیدن سفره هفتسین ذوق و شوق دارم

    چیدن سفره هفتسین را بین سنتهای عید خیلی دوست دارم و همیشه با كلی ذوق و شوق سفره هفتسین میچینم. به كارهای دستی، سنتی و تزئینی بسیار علاقه دارم و سفره هفتسینهای قشنگی میچینم. در لحظه سال تحویل هم همیشه دوست دارم كنار پدر و مادر عزیزم باشم. البته دید و بازدید هم جای خود را دارد و قطعا دیدن دوستان، فامیل و آشنایان پر از لطف است.

    490379_902.jpg


    هم عیدی میگیرم و هم عیدی میدهم

    پدرم بنا به سنت زیبای قدیمی هنوز به ما عیدی میدهند و همیشه اسكناسهای نو را قبل از سال تحویل لای قرآن میگذارند و پس از تحویل سال به ما میدهند. البته من به خیلیها ازجمله برادرانم، بچههای فامیل و نزدیكانم عیدی میدهم. كلا هم عیدی گرفتن را دوست دارم و هم عیدی دادن را و این هم یكی از سنتهای قشنگ نوروز است.

    لـ*ـذت شمردن اسكناسهای نوی عیدی

    زمان كودكی عاشق خریدن لباسهای نو برای عید بودم و هنوز هم وقتی یك وسیله یا لباس نو میخرم تا مدتی ذوق و شوق دارم، البته آن دوران حس و حال خاصی وجود داشت كه الان نه اینكه نباشد ولی تغییر كرده است. هرگز فراموش نمیكنم با چه شادی و شوری لباسهای نو میخریدیم و برای لحظه سال تحویل لحظهشماری میكردیم تا بتوانیم لباسهای نو خود را بپوشیم، به عید دیدنی برویم، از بزرگترها عیدی بگیرم و با لـ*ـذت اسكناسهای نو را بشماریم. (میخندد)
     

    *فریال*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    7,020
    امتیاز واکنش
    7,770
    امتیاز
    465
    محل سکونت
    لارستان
    وودی آلن زمانی گفته بود پشت سر آدمهای معروف دو چیز راه میافتد؛ پول و طلبكارها! اما این مسئله در مورد همه آدمهای معروف صدق نمیكند؛ دستكم در مورد محمدرضا گلزار. قسمت دوم ماجرا شایعهپردازها بوده؛ اینكه چطور ستارهای با این حد از شهرت، از دل این همه شایعه جان سالم به در بـرده و همچنان در اوج قدرت ایستاده خودش نشان از سطح بالایی از هوشمندی دارد كه مهر تاییدی بر خاص بودن این هنرمند است.


    491908_327.jpg


    منتقدان گلزار مدعی هستند كه او بیجهت به این حد از شهرت و محبوبیت رسیده اما درستش این است كه آنها تنها تنگنظرانه و بیجهت از در حسادت با او وارد شدهاند و چشم بر تواناییهای بالقوه و بالفعل او بستهاند. یكی از ویژگیهای آقای ستاره این است كه حاشیه او را رها نمیكند اما او حاشیه را رها كرده و گاهی با سكوت و گاهی هم با اثبات تواناییهای خودش جواب منتقدانش را داده است. در همین مسیر، گلزار خودش را به عنوان یك «اولین»، برند كرده است؛ او اولین سوپراستار سینمای بعد از انقلاب است، اولین بازیگر با دستمزدی نجومی است، اولین چهره پرفروش جلد مجلات است، اولین بازیگر در فیلمی با فروش میلیارد تومانی است، اولین سفیر تبلیغاتی و بازیگر مدل است و البته اولین چهره استاندارد قاب تصویر سینمای ایران از نظر ظاهر و تناسب اندام است حتی میتوان گفت رواج نشریات پرطرفدار مردمی هم با اوجگیری شهرت باورنكردنی او بود كه رونق تازهای گرفت.

    اگر بخواهیم منصفانه به حضور استارهای مدرن در سینما نگاهی بیندازیم، بیشك میتوان آن را به دو دوره قبل و بعد از حضور گلزار تقسیم كرد؛ حضور او در میان نسل جدید بازیگران، پویایی و تحركی قابلتوجه را رواج داد كه تلاش برای داشتن استایلی مناسب از دستاوردهای مفید آن در این قشر هنری است.

    ادامه حیات حرفهای برای گلزار در این سالها كار راحتی نبوده؛ یعنی فقط باید جای او باشید تا درك كنید حفظ یك جایگاه موفق برای بیش از یك دهه چه تلاش طاقتفرسایی است. اگر بخواهیم بدبینانه و از دریچه چشم منتقدان مغرض گلزار به ماجرای موفقیت او نگاه كنیم، میتوانیم بگوییم برای گلزار شدن به عناصری مانند زیبایی چهره، تناسب اندام، موقعیت مناسب و شانس نیاز داریم اما آیا با دارا بودن جمیع همین ویژگیها میتوان گلزار ماند و بیش از 10 سال درخشش روزهای اولیه خود را حفظ كرد. آنچه در این فاصله اتفاق افتاده قطعا به عناصری بیش از زیبایی ظاهر و شانس بستگی دارد. كم نبودند در این سالها بازیگران خوشسیمایی كه آمدند و اتفاقا شانس حضور در كارهای خوبی را هم داشتند اما نتوانستند حتی به یك هزارم محبوبیت گلزار برسند یا به یكهزارم دوره سلطه او بر گیشه و جلد مطبوعات دست پیدا كنند.

    گلزار همیشه با این واقعیت عجیب روبهرو بود كه عدهای دوست نداشتند بپذیرند او دارای شاخصههایی از توانمندی است كه به او در مسیر موفقیت كمك میكنند و در مواجهه با این نگاه، بهترین انتخاب ممكن را داشت: ادامه مسیر! او بدون توجه به حواشی، كاری را انجام داد كه فكر میكرد درست است. نتیجهاش هم این چیزی است كه میبینیم؛ حدی از موفقیت كه حتی پس از یك دوره ركود كوتاه در عرصه تصویر بازگشتی مقتدرانه دارد و تهیهكنندهها او را روی دست میبرند.

    آنچه گلزار را از چهرههای همنسل خودش متمایز میكند، جدای از فیزیك و ظاهر مناسب، هوشمندیاش در تصمیمگیریهاست. او میداند كجا پاساژ حرفهای خود را عوض كند و وارد هر فیلد كاری كه میشود، سعی میكند بهترین باشد. در كارهای او نوعی كمالگرایی به چشم میخورد؛ طوری كه میتوان گفت او یا در كاری و عرصهای هست یا نیست، اگر هم هست، بهترین است و حد متوسطی برای خودش قائل نیست. این را به خوبی در موسیقی و ورزش هم نشان داده و در هر كدام از آنها رزومه خوبی برای خودش دست و پا كرده است.

    ایجاد تفاوت به سبك شخصی از دیگر خصوصیات خاص اوست. گلزار به خوبی نقش یك رلمدل را ایفا میكند. او حتی در نوع پوشش، آرایش موها و پزهای عكاسی، سراغ خلق و بدعت میرود البته خلقی كه همراه با خلاقیت و حاصل تفكر است؛ نه یك ایده خلقالساعه خام. به نظر میرسد ویژگیهای یك كاراكتر الگو و رهبریكننده در وجود او خودنمایی میكند كه به جای دنبالهروی دیگران بودن، خودش سردمدار اتفاقی برای رقم زدن است. این نكته میتواند در شخصیت او تبدیل به مركز ثقلی شود كه همرنگ جماعت نشده و از تكرار خودش یا تقلید دیگران جلوگیری كند. درواقع نكته قابل توجهی كه متاثر از همین نگاه خواهد بود این است كه گلزار همیشه برای هواداران و مخاطبانش به شكل كل، شخصیتی بكر است كه كهنه و تكراری نشده و هر بار چیز جدیدی در آستین دارد. كافی است به سكوتهای گاه و بیگاهش در مطبوعات نگاه كنید كه وقتی هر بار با مصاحبهای بازمیگردد، دست پر بوده و چهره تازهای از خودش رو میكند. شاید به همین علت بهتر باشد به جای تنها سوپراستار ایران، به او لقب آقای سورپرایز دهیم.

    گلزار كارهای مختلفی را برای كارگردانهای متعددی بازی و سعی كرده طیف مخاطبان متنوعی را از خودش راضی كند. با این حال كاملا محرز است كه رویه او در بازگشت و شروع دوباره رنگ و بوی متفاوتتری به خودش گرفته و بهزودی اتفاقات بسیار بهتری را در پرونده بازیگریاش شاهد خواهیم بود.

    معمولا افرادی كه به گلزار توجه دارند، جذب برجستگیهای خوب این پدیده میشوند و تنها نقاط مثبتی كه شهرت برایش به دنبال داشته را میبینند اما باید گفت زندگی یك نفر مانند گلزار پر از زوایای ناپیدایی است كه میزان آسیبش را تنها شخص خود او و گاه اطرافیان بسیار نزدیكش درك میكنند. به عبارت سادهتر گلزار شدن و گلزار ماندن برای او هزینههایی داشته كه شاید من و شما از آن بیخبریم. این كاملا مشخص است كه شهرت و ثروت تنها یك سوی این قضیه پرماجرا و هزارتو است و سكه به زعم بعضی منتقدان غرضورز، یك روی دیگر هم دارد كه شاید اصلا برای هیچكسی خوشایند نباشد. او یكبار در فیلم سینمایی «توفیق اجباری» سعی كرد بخشی از مشكلاتی كه زندگی او به عنوان نمونهای از چهرههای معروف و محبوب را مختل میكند به تصویر بكشد.

    گلزار تلاش بسیاری كرده تا استانداردهای لازم برای یك ستاره سینما را در ایران جابیندازد. استفاده از میكآپ آرتیست، عكاس، استایلیست و مدیربرنامه شخصی جزء ملزوماتی است كه در فرآیند موفقیت یك چهره نقش دارد و گلزار لزوم آنها را به خوبی درك كرده است. این نشان میدهد كه او به ضرورت تیم پشتیبانی و اتاق فكری كه به حضور بهتر و موثرتر وی كمك كنند، پی بـرده و سعی دارد این واجب را جابیندازد كه یك استار برای استار ماندن نیازمند طراحی و برنامهریزی است تا هر گامی كه برمیدارد او را اندكی به هدفی كه در سر دارد، نزدیك كند.

    491907_812.jpg


    در مدت دوریتان از عرصه هنر مشغول چه كارهایی بودید؟

    دقیقا هیچوقت از این عرصه دور نبودم یا مشغول خواندن و انتخاب فیلمنامههای پیشنهادی بودم یا به بند موسیقی ریزار میرسیدم. البته طبیعی است كه به دلیل مسافرت و فاصله كاری كه بین كارهایم افتاد این سوال برای شما پیش آمده باشد.

    دلیل این دوری چه بود؟

    سه سال پیش، بیش از یكدهه بود كه در سینما فعالیت داشتم. تصمیم گرفتم زمانی را كه اكثر همكاران هم از آن به خوبی یاد نمیكنند، به خودم استراحت بدهم و برای آینده برنامهریزی كنم. فكر كنم این در انتخابهای پس از برگشتنم كاملا مشهود باشد.

    شایعات زیادی پیرامون شما مطرح میشد، مبنی بر ممنوعالكاری، خروج از ایران و اقامت در كشورهای خارجی بهخصوص امارات، عدم بازگشتتان به ایران و. . . خودتان هم از این شایعات باخبر بودید؟

    به جرات میتوانم بگویم متاسفانه در این سالها هیچكس به اندازه من مورد قضاوت غلط قرار نگرفته، در صورتی كه همه در ظاهر همدیگر را از این كار منع میكنند! به هرحال خودتان هم میگویید شایعه. من برای همان ریكاوری و برنامهریزی كارها در امارات ماندم كه نزدیك ایران بود و بدون هیچ مشكلی در حال رفت و آمد بودم.

    كلا چرا برخی از مردم و برخی از رسانهها برای محمدرضا گلزار تا این اندازه حاشیهسازی و شایعهسازی میكنند؟

    خب، این را باید از خودشان بپرسید! البته در حرفه ما بخشی از این جریان در همه جای دنیا به دلایل و شكلهای مختلف، موضوعی عادی به حساب میآید. اما ما به دلایل تربیتی و فرهنگی ویژه، انتظاری دیگر از هم داریم كه بیجا هم نیست.

    بعد از سالها تجربه چقدر سعی میكنید از حواشی دور باشید و چقدر با آنها مقابله میكنید؟

    من آگاهانه از اول هم مراقب حواشی و شایعات بودم اما تجربه و پختگی چیزی نیست كه از آن چشمپوشی كنم. من بسیار مراقب هستم.

    خانواده در این دوران چطوراز شما حمایت كردند؟

    خانوادهام همیشه آرامشبخش زندگی من بوده و هستند. من هرچه دارم از صدقهسری دعاهای پدر و مادرم هست كه سلامتیشان، دعای هر روز من است.

    بعد از بازگشت و شروع مجدد كارهای هنریتان، علاوه بر بازیگری، دوباره وارد عرصه موسیقی هم شدید و چند كار انجام دادید، هنوز هم دوست دارید هم بازیگر باشید و هم موزیسین؟
    همه میدانند كه من وارد موسیقی نشدم، من از موسیقی آمدم. موسیقی دغدغه و دلمشغولی من از كودكی بوده و هست. از نوجوانی ساز زدم و سپس گروه آریان را تاسیس كردم و حالا هم كه بند ریزار و. . . این موضوع ادامه دارد.

    از همكاریتان با بهمن فرمانآرا برایمان بگویید. گویا نقش متفاوتی در این كار دارید؟

    بهترین اتفاقی بود كه در شروع دوره جدید كاری میتوانست بیفتد و بابتش از پروردگار و آقای فرمانآرا شاكرم. همیشه برای آقای فرمانآرا احترام بسیاری قائل بوده و هستم. این فیلم فرصت مغتنمی بود و نقش متفاوتی كه از دستش ندادم. امیدوارم كه باز هم این همكاری تكرار شود.

    درباره مادر قلب اتمی برایمان بگویید؟ یك كار با گروهی جوان.

    بازیگرها كه باوجود جوانی، حرفهایهایی همچون خانمها ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی بودند و اگر منظورتان كار با كارگردان جوان فیلم است كه در این موارد من بیشتر به غریزهام اعتماد كردم كه خدارا شكر در این مورد بهخصوص اشتباه نكردم. كار پُرریسكی بود اما نتیجه از آن هم كه فكر میكردیم بهتر شد. از این فیلم حالاحالاها خواهید شنید. شركت در جشنواره برلین آغاز كار این فیلم بود.

    از حضور فیلم مادر قلب اتمی در جشنواره برلین و حضورتان در این جشنواره بگویید؟

    این فیلم در بخش فُروم جشنواره برلین پذیرفته شده بود. استقبال بینظیری از فیلم شد؛ چه توسط منتقدان و چه توسط تماشاگران. برای من هم تجربه لذتبخشی بود. امیدوارم با پخش این فیلم در ایران، مخاطبان اصلی و واقعی فیلم هم در این لـ*ـذت همراه شوند.

    سریال عشق تعطیل نیست، چطور برای شما آغاز شد؟ تجربه كار در كارهای مفرح را چطور میبینید؟

    طبق معمول از دعوت تهیهكننده محترم و آقای بیژن بیرنگ، این كار شروع شد. همه ما خاطرات خوشی از مجموعههای خاطرهانگیز خانهسبز، همسران، سرزمینسبز و دیگر ساختههای آقای بیرنگ داریم و خوشحال شدم از اینکه همراه ایشان كار ماندگار دیگری را ثبت میكنیم. همیشه اعتقاد داشتم جدا از زبان رسانهای هنر سینما كه به دنبال انتقال حرفها و مفاهیم است، از وجه مفرح بودن این هنر نیز نباید غافل بود.

    چه اتفاقی برای پروژه «عشق تعطیل نیست» افتاد و چرا متوقف شد؟

    پروژه «عشق تعطیل نیست» اصطلاحا در نوع سریالهای سیتكام است كه در ایران سابقه نداشته است. مجموعههای موفقی در دنیا همچون «دوستان» از این نوع سریالها هستند. حالا برای نمونه ایرانی این نوع ژانر كه مسلما مانند هر كار اولی خالی از اشكال هم نیست و بالطبع همراه كردن بینندگان ناآشنا را نیز سختتر میكند، گروه سازنده ریسك بزرگتری كرده كه البته آگاهانه است. بدون تردید آقای بیرنگ با تجربیات موفق و كارنامه پربارشان، دانسته مسئولیت این كار و تیم را برعهده گرفتند كه همراهی گروه حرفهای را نیز، این مهم دربرداشته است. از اول هم قرار بود كه پس از آمادهكردن داستان اول، منتظر پخش و واكنش مخاطبان باشیم و با رفع اشكالهای احتمالی، بقیه مسیر را هم طی كنیم. این چیزی است كه تا امروز میدانم.

    494406_343.jpg


    چقدر با ساخت سریالهای اینچنینی (شبكه خانگی) موافق هستید؟


    كاملا موافقم كه سریالهای مختلف با موضوعات متفاوت در بازار باشد. مطمئنا هر مجموعهای مخاطبان علاقهمند خود را پیدا میكند.

    به نظر شما نقش مردم درباره شكلگیری هرچه بیشتر اینگونه سریالها چقدر مهم بوده است چون در سالهای اخیر تعداد آنها روزبهروز بیشتر شده است !؟

    مردم كه در همه موارد نقش تعیینكنندهای دارند. این تعداد از مخاطبان حتما به تنوع بیشتری از این نوع مجموعهها و سریالها نیازمندند كه باید برایشان فراهم كرد. فقط باید توجه داشته باشیم كه ذائقه مخاطبان بسیار تغییر كرده و مجموعههایی در خور شأن و خواست امروز آنان آماده كنیم. باور كنید كار آسانی نیست!

    همكاری مجدد با مهناز افشار چطور بود؟

    خوب.

    قسمت دوم آتشبس بدون حضور شما و مهناز افشار ساخته شد، چه نظری دارید؟

    اتفاق عجیبی نیست. ما در این سالها با شش جیمزباند مختلف همراه شدیم. در آن مقطع بهدلیل همزمانی با برنامههای شخصی امكان همكاری مجدد با خانم میلانی فراهم نشد و ایشان تشخیصشان بود كه با بازیگران دیگری فیلم را شروع كنند.

    چه چیزی باعث شده تا محمدرضا گلزار باوجود اینكه مدتی در این عرصه حضور نداشته ولی باز هم برای اهالی هنر و مردم محبوب باشد؟

    این موهبتی است كه هر روز و هر ساعت، بابتش خدا را شكر میكنم. امیدوارم اینطور باشد و بماند. من هرچه بگویم ممكن است كه تعبیر اشتباهی شود، فقط سپاسگزارم و با تمام وجود ممنون محبتتان.

    در بازگشت دوبارهتان به عرصه بازیگری چه چیزهایی در نظر شما عوض شده و چه تغییراتی را در روند كاری خود ایجاد خواهید كرد؟

    اینكه چه میخواهیم و سرانجام چه میشود، از دستمان خارج است اما من تصمیم گرفتم كه با توجه به تغییرات تندی كه جامعه وسیع مخاطبان را شامل میشود، در انتخاب فیلمها دقت بیشتری داشته باشم كه همزمان با توجه به خواست طرفداران عزیزم، طیف دیگری از مردم نازنینمان را نیز با خود همراه كنم. امیدوارم.

    به فكر نگارش فیلمنامههای جدید هم هستید؟

    من فیلمنامهنویس نیستم. اما هر روز در مورد ایدههای مختلف فكر میكنم و این حق را دارم كه طرحهایی كه به ذهنم میرسد را با دوستان همكارم در میان بگذارم. شاید بعضی از اینها فیلمنامههای آینده باشد.

    دوست ندارید كارهای دیگر این عرصه مثل كارگردانی یا حتی تهیهكنندگی را تجربه كنید؟


    كه چه بشود!؟ سوژه بیشتری به دوستان برای گزافهگویی بدهم؟ خیر، فعلا كه تمركز اصلیام بازیگری و موسیقی است اما امیدوارم با تجربیاتی كه در این سالها به دست آوردهام و میآورم در آینده اگر لازم شد با دست پر وارد آن عرصهها شوم.

    فیلمسازانی كه در تمام این سالها با شما كار كردهاند به كدام ویژگی شما دقت نكردهاند؛ ویژگی كه شما میتوانستید با آن دیگران را خیره كنید؟

    كارگردانان محترمی كه با آنها همكاری داشتم، دقت كردهاند و خصوصیات را میشناختند كه الان اینجا ایستادهام، اما این علاقه كه بازیگران دوست دارند در نقشها و شخصیتهای مختلف، بازی كنند، قابل كتمان نیست. خیلی دوست داشتم آن ویژگی خاصی كه میفرمایید توسط كارگردان كاربلد و مسلطی مانند آقای فرمانآرا محل بروز پیدا كند كه قسمتی از آن در فیلم «دلم میخواد» پیش آمده و من باز هم مفتخرم و منتظر.

    دورنمای محمدرضا گلزار از آینده خود در بازیگری چیست؟

    كاش میدانستم دوست داشتن با دانستن فرق میكند. در زمینههای بسیار سادهتر و معمولیتری از زندگی این دورنما پیدا نیست چه برسد به حرفه حساس و سخت ما كه به خیلی از عوامل دیگر هم بستگی دارد. البته این موضوع هیچوقت مانع تلاش همیشگی من برای ارتقای دانستههای خود و فتح هدفهای مشخصم نبوده و نخواهد بود.

    روند حركتی خودتان را از سام و نرگس تا به امروز چطور ارزیابی میكنید؛ راضی هستید؟

    من پیش از این هم گفتم كه بسیار راضی هستم، این به این معنا نیست كه اگر به عقب بازگردیم و من تجربه و نگاه امروزم را داشته باشم و به همه انتخابهایم دوباره سلام كنم. در همه آنها برایم مهمترین ملاك فقط رضایت مردم و عشق متقابل بود كه بحمدا... اتفاق هم افتاد.

    سینمای ایران در سالهای اخیر وجهه بینالمللی بیشتری پیدا كرده است. شما با وجود برازندگی به عنوان یك چهره محبوب و بینالمللی آیا مایل به حضور در كاری فرامرزی، كارهای بینالمللی و غیرایرانی نیستید؟

    واقعبینانهاش این است كه این وجهه ممتاز بینالمللی توسط فیلمسازان درجه یكی چون آقایان اصغر فرهادی و عباس كیارستمی به دست آمده كه همه به وجودشان افتخار میكنیم. در مورد بازیگری شرایط بسیار متفاوت است، جرقههایی همچون آقایان پیمان معادی و همایون ارشادی نیز در فیلمهای كارگردانهای مذكور بینالمللی ایجاد شد و میدانم كه به دلایل بسیار چه انتخابهای محدودی برای كارهای فرامرزی دارند. بیتردید حضور هرچه بیشتر هنرمندان در كارهای بینالمللی باعث سرافرازی و سربلندی همه ایرانیان است كه من هم دوست دارم سهمی هر چند اندك در این خوشحالی داشته باشم.

    آیا هنوز هم در دنیای بازیگری به دنبال كسب تجربه و الگوبرداری هستید؟

    نه دیگر همین تجربیات كافی است (خنده). معلوم است كه هر كاری با تمامی اشتراكاتی كه با تجربههای قبلی دارد، اگر آن وسوسه تجربه متفاوت را نداشته باشد، در انسان رغبتی را برنمیانگیزد. الان بگویم حرف درمیآید، اما میگویم زگهواره تا گور دانش بجوی.

    كار كدام بازیگران را دنبال میكنید و نگاهتان به نسل بازیگران تازهوارد چگونه است؟

    سیر كاری موفق و روبهجلوی بازیگرانی چون لئوناردو دیكاپریو و رایان گاسلینگ در این سالها جدا تحسینبرانگیز است. البته این فهرست خیلی میتواند مفصل باشد چون من یك فیلمبین حرفهای هستم.

    حضور در عرصه موسیقی چقدر برای شما حیاتی و جدی است؟

    شما بیآب چند روز زنده میمانید!؟ برای من موسیقی غذای روح است و اگر وجود نداشت، كامل نبودم.

    آیا گروه موسیقی ریزار هم به فعالیت خود ادامه خواهد داد؟


    بله، حتما. برنامههایی داریم كه بهموقع اعلام خواهد شد.

    قصد ندارید آلبومی مستقل از خود روانه بازار كنید یا اینكه ترجیح میدهید به همان تكآهنگهایتان اكتفا كنید؟

    مدتی است كه با دوستان حرفهای و كاربلد، در حال جمعآوری آلبوم كاملی هستیم.

    شما كار هنریتان را با موسیقی شروع كردید و سپس وارد بازیگری شدید. بازخورد و برخورد مردم از حضور دوباره شما در عرصه موسیقی چطور بوده است؟

    بسیار عالی بود. البته اینطور نبوده كه حضور من در موسیقی دوام نداشته و من دوباره به این عرصه بازگشتهام. باید بودید و میدیدید كه چطور فقط با چهار آهنگ، در چهار اجرا در سیرجان 16هزار نفر مردم دوستداشتنی جمع بودند. قدردان همیشگیشان هستم.

    شما از جمله افرادی هستید كه معمولا با دیگر چهرههای موسیقی و سینما دشمنی و غرضورزی نمیكنند ولی مشخصا جایگاه شما بارها و بارها با حسادتها و دشمنیهای دیگران همراه بوده است، این غرضورزیها و حسادتها چه تاثیری روی شما گذاشته است؟


    گاهی ناراحتم كرده و گاهی هم انگیزه مرا برای طی مسیر بیشتر کرده است. به هر حال اینگونه حسادتها جدای از مقایسه اشتباهی در جایگاهها بسیار به فطرت و ذات آدمها بازمیگردد كه برای اینگونه افراد از صمیم قلب شفای عاجل را طلب میكنم.

    برای رسیدن به جایگاه و محبوبیت امروزتان چه تاوانهایی دادهاید و آیا ارزشش را داشته است؟

    سختیها زیاد بوده اما میدانم آرزوی هر كسی میتواند این باشد كه در كارش مورد توجه و محبوبیت حداقل اطرافیانش باشد، چه برسد به مردم كشورش. این میزان محبتی را كه از سوی هممیهنان عزیزم به من میرسد نمیتوانید حتی یك لحظه هم تصور كنید. به هیچوجه قیمتی ندارد.

    491909_849.jpg


    آیا كسب این اندازه از شهرت، شما را تنها نكرده است؟

    این سنگینترین هزینهای است كه پرداخت میكنم. تنهایی. بله، با تمام وجودم این را حس كردم.

    پولساز بودن در عرصه هنر برای شما چه معنایی دارد؟

    در حیطه كاری من (بازیگری سینما) یكی از شاخصههای تعیینكننده همین موضوع است. سینما مدتهاست كه هنر صنعت نامیده میشود و جدا صنعت گرانی است. من هم باید به نوبه خود از تمام توانم برای سرپا ماندن این عشق تلاش كنم.

    نگاه شما به كارهای اقتصادی خارج از عرصه هنری برای یك هنرمند چیست؟

    در شرایط نرمال میتوانست هیچوقت پیش نیاید. اما متاسفانه من شاهدم كه هنرمندان عزیز و بهنامی كه همه عمرشان را وقف اعتلای فرهنگ و ادب این سرزمین كردهاند، چگونه سالهای پیری را میگذرانند. بنابراین حق بدهید به هنرمندانی كه نگران میشوند و برخلاف میلشان دست به كارهای اقتصادی میزنند.

    درباره سرنوشت كلوپ مردان بگویید؟

    پس از بازگشتم، در برنامه كاری جدید، جایی نداشت!

    حالا كه كارهای تبلیغاتی برای چهرههای هنری و ورزشی آزاد شده است، آیا شما هم مشغول كارهای تبلیغاتی شدهاید؟

    من جدیدا از بین پیشنهادهایی كه داشتم، G. U. M را انتخاب كردم كه یكی از شركتهای بهنام و شناختهشده در زمینه محصولات بهداشتی دهان و دندان است.

    آیا محمدرضا گلزار هنوز هم یك ورزشكار حرفهای است؟

    من اسكی و والیبال را در سطح حرفهای تا مدرك مربیگری ادامه دادم و تمرینات ورزشی هر روزهام نیز مرتب برقرار است. ورزش همیشه جزولاینفك زندگی من بوده است.

    آیا باز هم با تیم هنرمندان همكاری خواهید داشت؟


    حتما این كار را خواهم كرد.

    چرا درحالی كه باید ورزش اصل مهمی برای یك هنرمند- مخصوصا بازیگران كه ویترین یك كار سینمایی هستند- باشد برای بسیاری از هنرمندان ما اتفاقا اهمیت چندانی ندارد اما برای شما اینقدر مهم است كه جزیی از برنامه روزمرهتان است؟

    فكر كنم به تربیتی بازمیگردد كه در طی سالیان تبدیل به یك عادت شده است. البته در مورد خیلی از آقایان بازیگر این اهمیت شكل گرفته است؛ من كه اینطور میبینم.

    فعالیتهای ورزشیتان شخصی شده یا اینكه قصد دارید مثل گذشته با تیمهای رشتههای مختلف ورزشی مثل والیبال و اسكی همكاری حرفهای داشته باشید؟

    فعلا كه برنامهای قطعی برای همكاری ندارم اما همیشه دغدغهاش هست.

    فكر میكنید چه زمانی كتاب زندگینامه محمدرضا گلزار منتشر خواهد شد و آیا از چنین اتفاقی استقبال میكنید؟

    خیلی زود است كه راجع به آن فكر كنیم. امیدوارم با ترتیب دادن چنین برنامههایی برای هنرمندان نامی و فرهیختهمان كه سالهاست بیتوقع كار میكنند، كمی قدردان زحماتشان باشیم.
    برای رسیدن به تعادل در زندگیتان چه چیزهایی را در خود یا در زندگیتان تغییر دادهاید؟

    كلا آدم متعادلی بودم و هستم.

    اگر به یك ویژگی اخلاقی و روحیتان بخواهید اشاره كنید، چه میگویید؟

    من با اینكه كم صدمه نخوردم اما در مواجهه با افراد همهچیز را پاك میدانم تا وقتی كه خلافش ثابت شود. خدا را شكر میكنم كه تحت تاثیر حرفها، كسی را به عرش یا زیر فرش نمیبرم. بهتر است كه از اطرافیان این سوال را بكنید.

    برای یك هنرمند، مردمی بودن چقدر مهم است و چرا برخی از هنرمندان از مردم فراری هستند؟

    ببینید بعضی سوالات جوابش مثل روز روشن است. برای هنرمندان مخصوصا هنرمندان فیلم و سینما، مهمترین رمز موفقیت، این ارتباط مداوم و صمیمی با مردم است چون باید قصه آنها را تعریف كنیم، باید نقش آنها را بازی كنیم، باید حرف آنها را بزنیم و... اگر اینطور باشد، آنوقت میشوی عضوی از خانوادهشان و آنوقت است كه با خوشحالیات شاد میشوند و با ناراحتیات غمگین.

    چقدر به استفاده از دنیای اینترنت معتقد هستید و آیا در شبكههای اجتماعی فعال هستید؟

    بله استفاده میكنم. میشود به هر پدیدهای ایراد گرفت اما در دنیای امروز نبود اینترنت حتما فاجعه بود.

    سرانه مطالعه در كشورمان بهشدت پایین است، شما چقدر مطالعه میكنید؟

    فكر كنم بخشی از آن به همین وسایل ارتباط جمعی متنوعی كه در دسترس عموم هست، برمیگردد و بخشی هم به نگاه تربیتی و آموزشی در خانواده، مدتی است كه فقط كتابهایی را كه به من توصیه شده میخوانم. البته بعضیهایش هم نصفه مانده است.

    از دوستان نزدیكتان برایمان بگویید؟

    خب، زیاد هستند كه ممنون محبتشان هستم. اما یاد میكنم از علیرضا شمس، كیوانفرد، پوریا صاحبی، حمید حسینی، شاهین مومنی و بردیا برادر عزیزم كه در هر حال و زمانی بودند و دوستی كردند. هیچوقت فراموش نمیكنم.

    آیا در سال آینده تغییراتی در روند حركتی محمدرضا گلزار خواهیم دید؟

    پیشرفت یعنی تغییر و تكامل یعنی تغییر مداوم. البته این جمله را چرچیل گفته است (خنده).

    موفقیت از نگاه محمدرضا گلزار چیست؟

    تعریف موفقیت، تعبیری به اندازه تكتك خوانندگان این مطلب دارد. موفقیت در شرایط اجتماعی، فرهنگی، زیستمحیطی و خیلی از عوامل دیگر، برای هر فرد، فرق میكند. فقط از تهدل آرزومندم كه تمامی مردم در زمینه كاری و خانوادگیشان موفق باشند.

    امسال برای شما چطور سپری شد؛ راضی بودید؟


    از نظر كاری خوب شروع شد. با فیلمهای «دلم میخواد» آقای بهمن فرمانآرا و «مادر قلب اتمی» اما تلخی از دست دادن مرتضی پاشایی هنوز با من هست.

    سختترین چیزی كه امسال با آن دست و پنجه نرم كردهاید، چه بوده است؟

    بدون تردید غم از دست دادن هنرمند دوستداشتنی، مرتضی پاشایی.

    رابطهتان با عید نوروز چطور است؟ حسی ذاتی شما درباره بهار و عید چیست و مهمترین كاری كه در ایام نوروز انجام میدهید، کدام است؟

    بهار را دوست دارم. احساس میكنم كه با لطف پروردگار دوباره در خط استارت قرار گرفتهام و میتوانم با نگاه به عملكرد سال قبل، این سال را كماشتباهتر سپری كنم. ضمن اینكه فصل تولدم است و همه دورم جمع هستند و عید است و خانواده.

    یك آرزوی نوروزی برای همه مردم ایران داشته باشید.

    آرزومندم تمامی ایرانیان سالی رؤیایی از هر نظر در پیشرو داشته باشند. آرزومندم تمامی ما ایرانیان، اصلاح را در همه امور، اول از خودمان آغاز كنیم. آرزومندم تنبلیمان برای بهتر شدن و پیشرفت را با واژه قناعت، ماستمالی نكنیم. آرزومندم دوستی كنیم و طلبكار نباشیم.
     

    *فریال*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    7,020
    امتیاز واکنش
    7,770
    امتیاز
    465
    محل سکونت
    لارستان
    علی اوجی را سالها به عنوان یکی از خوش فکرترین و معتبرترین تهیه کننده های موسیقی می شناختیم. او با دعوت مهران مدیری برای بازی در مجموعه «شوخی کردم» نشان داد که در بازیگری حرف های بسیاری برای گفتن دارد و بدون تردید یکی از شیرین ترین شخصیت های سریال «در حاشیه» است. علی اوجی هنرمند متفکری است که آگاهانه در مسیر پیش رویش قدم بر می دارد.

    520894_844.jpg


    همکاری شما با مهران مدیری از سریال «شوخی کردم» شروع شد. با توجه به اینکه سابقه آنچنانی در بازیگری نداشتید چه شد که از طرف مهران مدیری دعوت به کار شدید؟


    به تشویق رضا یزدانی و بهرام رادان و به دعوت مهران مدیری به شوخی کردم پیوستم و آنجا آقای مدیری لطف کردند و نقش های خوت و متعددی را در اپیزودهای مختلف به من دادند و از خروجی شوخی کردم راضی بودند و من را برای «در حاشیه» هم دعوت کردند.

    آیا پیش از «شوخی کردم» و نقش کوتاهی که در سریال «پژمان» بازی کردید تجربه بازیگری داشتید؟

    حقیقتا نه. سال ها پیش دز یک فیلم کوتاهی که خودم ساخته بودم بازی کرده بودم اما در کل علاقه و تجربه ای در بازیگری نداشتم. تا قبل از آقای مدیری فکر می کردم که اصلا این کار را انجام ندهم ولی آقای مدیری که پیشنهاد دادند و چون ایشان متخصص این امر هستند و معتقدم ایشان یک بینشی دارند که بقیه ندارند به همین خاطر به حرفشان گوش دادم و دعوتشان را لبیک گفتم.

    نتیجه این همکاری بسیار خوب بوده. بازی شما بسیار روان و در خدمت کار است و به خصوص در سریال «در حاشیه» به خاطر پخش از تلویزیون حضور علی اوجی بیشتر هم مورد توجه قرار گرفته.

    520892_817.jpg


    کمی درباره نحوه شکل گیری بازی تان توضیح بدهید؟


    مهران مدیری اول از همه به من اعتماد کرد. بعد گروه نویسندگان «در حاشیه» خیلی به من کمک کردند. شخصیتی که من بازی کردم درواقع توسط نویسنده ها نوشته شده بود و با کمک مهران مدیری و تیم خوبی که دارد این اتفاق افتاد. خودم هم سعی کردم و بهش فکر کردم. در ذهنم تحلیلش کردم و در نهایت به این چیزی رسیدیم که الان می بینیم. درواقع با هدایت مهران مدیری توانستم به این اتفاق برسم.

    به نظر شما مهم ترین خصوصیت مهران مدیری چیست؟

    مهران مدیری خیلی بزرگوار است. خصوصیات یک انسان بزرگ را تماما دارد. همیشه حواسش به خودش بوده و این اقبالی که همیشه از سوی مردم نسبت او وجود داشته از بلدی اش می آید. مهران مدیری کارش را کاملا بلد است. مثلا گفته می شود نقش من خوب از آب درآمده، خب من تلاش خودم را کردم ولی هدایت مهران مدیری بوده که باعث شده این اتفاق بیفتد. برای خودش هم همینطور است. به نظرم خودش را درست هدایت کرده به سمتی که باید باشد.

    520893_195.jpg


    آیا قصد دارید که بازیگری را همچنان ادامه بدهید؟


    فعلا که در دو سریال مهم این روزها بازی کرده ام. یک سریال هم با مهدی کرم پور کار کرده ام. مدتی پیش هم که پژمان را کار کرده بودم. چند تا فیلم را هم رد کردم. دو تا سریال مهم را رد کردم که اجازه بدهید به خاطر سرشناس بودن کارگردان هایشان اسم نبرم. اگر مردم دوست داشته باشند و بزرگانی مثل مهران مدیری من را بخواهند همچنان ادامه خواهم داد.

    آیا همچنان در عرصه موسیقی هم فعالیت خواهید داشت؟


    موسیقی یک بخش جدانشدنی از من است. یک تفکر است. یک جایی است که من بهش معتقدم و فکر می کنم که باید در زندگی من باشد. از کار موسیقی کردن لـ*ـذت می برم و حتما ادامه خواهم داد.

    520895_784.jpg

     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    تعريف ميكند:« من يك پست ساده گذاشتم و رفتم حمام. برگشتم و ديدم همهچيز عوض شد. جهانم عوض شد اصلا و افتادم در توفان». سعي ميكند آرام باشد، اما بعد از گذشت يك ماه، آنقدر حاشيههاي اتفاق مربوط به پست توييترياش زياد بوده كه هنوز جايي براي آرامش نيست و همچنان همهچيز، حتي اين گفتوگو، تحتالشعاع آن قرار ميگيرد؛ گفتوگويي كه به بهانه اكران فيلم «عصر يخبندان» است و بهرام راداني كه نقش يك آقازاده عجيب و مرموز را در آن بازي ميكند. حرفها از جايي ديگر شروع ميشود و تغييرات زندگي اين ستاره كه اين روزها در آستانه ٣٦ سالگي است و برخلاف هميشه خودش سرحرف را باز ميكند تا گفتوگو شروع شود واز بازگشت دوبارهاش به ايران بگويد. تغييراتي كه اين روزها در زندگياش ميبيند، دوست و دشمنهاي زيادي كه در يك ماه گذشته خود را نشان دادهاند و درنهايت بازيگر ٣٦ سالهاي كه ميان تمام اين اتفاقها و وقايع دوست ندارد شانه خالي كند و ميخواهد همچنان ماجراجويي و هيجان، بخشي از زندگياش باشد.


    610209_354.jpg



    اين گفتوگو را با همان روايتهاي اوليه رادان شروع ميكنيم كه كمي قبل از سوال اول، تعريف كرد. رفته بودم كه بمانم؛ شايد براي ١٠ سال. اگر تركيب مسوولان فرهنگي كشور تغيير نميكرد، ممكن بود به اين زوديها هم برنگردم. اما با تغيير برگشتم. قبلا عادت يا وابستگي به جا و مكان خاصي نداشتم. اما تازگيها و در يكسال گذشته، كمي تغيير در خودم حس ميكنم؛ مثلا حين رانندگي به خيابان يا كوچهاي ميرسم و ناگهان خاطراتي از گذشته در ذهنم تداعي ميشود. ذهنم اينروزها بيشتر فلاشبك ميزند. بيشتر «نخستينبار»ها يادش ميآيد، نوستالژيها. هميشه بهشدت سعي ميكنم سمت ذهنيت نوستالژيك نروم و رو به جلو نگاه كنم. اما حالا احساس ميكنم، رها كردن برايم سختتر شده. قدم زدن در كوچه پس كوچههاي آشنا و يادآوري خاطرات، حس بهتري پيدا كرده. انگار تازه معناي غربت را ميفهمم و ميفهمم وقتي افراد درباره دلتنگي و نوستالژيهايشان حرف ميزنند، چه ميگويند. هرچند هنوز هم سفر كردن به ناشناختهها و ماجراجوييهاي ذاتي، بخش مهمي از زندگي روزمرهام را تشكيل ميدهد، اما بوي خانه و گرمي خاك وطن، تجربه جديدي است كه ميتوانم نام آن را كشف بنامم؛ كشفي در ٣٦ سالگي.

    چه اتفاقي افتاده كه اينهمه تغيير كردي؟

    به هرحال ديگر جوان دوره ٣٠ شدهام. در دهه ٢٠زندگيام كمتر نوستالژي داشتم و به يك عنوان در آن دهه داشتم نوستالژيهاي امروز را ميساختم. اما حالا ديگر چشم بستن روي گذشته، كمي سخت شده و فكر ميكنم اين مهم در دهه ٤٠ بيشتر هم ميشود. البته هنوز هم اكثر ساعاتم با فكر و ايده براي آينده سپري ميشود ولي فرقش نسبت يادآوردن گذشته، با ميزان آن در ١٠ سال پيش است.

    حالا واقعا براي سن است يا موقعيت؟

    نه ربطي به موقعيت ندارد. به اين مربوط است كه انگار تازه دارم چيزهايي را ميبينم كه قبلا نميديدم، يا قبلا ميديدم ولي به اندازه امروز به آنها دقت نميكردم، مثل همان در و ديوار كوچهها و خيابانها.

    فقط دروديوار است يا مردم را هم ميبيني؟

    نگاه به مردم و مردمشناسي لازمه شغلم است. گاهي خيره ميشوم به برخي حركاتشان، راه رفتنشان، حرفزدنشان. معمولا در ترافيك فرصت خوبي براي اينكار است، به يك راننده تاكسي و مسافران خستهاش، به خانوادهاي كه با هم در ماشين هستند و مي خندند. به كسي كه با كيسههاي خريد عرض خيابان را طي ميكند و... وقتي بازيگر هستي، بايد مدام آدمهاي مختلف را اسكن كني تا بتواني روزي در ايفاي نقشهايت از آنها بهره بگيري. براي يك اجراي موفق، اين بايگاني ذهن به كمك بازيگر ميآيد تا شكلدهنده شخصيت مورد نظر شود. يعني اصل مهم در تخصص يك بازيگر و بهطور كل يك هنرمند، خوب ديدن محيط اطراف است.

    فقط براي اجراي نقشهايت، آنقدر دقيق نگاه ميكني؟

    نه، اين خوب ديدن دو بخش برايم دارد. يكي همان پيدا كردن نقشهاست و ديگري هم پيدا كردن مناسبات اجتماعي مردم. يعني رسيدن به يك نگاه اجتماعي. از طرف ديگر، دستيابي به عمق چهرهها نيز كنكاش جديدم است، بايد پشتپرده هر چهره دنبال زندگي گشت. ميميك و صورت ظاهر است و عمق نگاه خبر از دروني ميدهد كه گويي هزاران جلد رمان در آن نهفته است و هنر يك هنرمند تفكيك اين دو و هنرمندانهتر از آن دستيابي به عمق چهره است.

    آقازاده فيلم «عصر يخبندان» هم جزو اين آدمهايي بود كه ديدهاي؟


    بله، البته من شبيه اين شخصيت را در محيط اطرافم زياد ديدهام. حداقل چهار پنج مثال واقعي در ذهنم داشتم.

    610210_831.jpg



    از اين مثالهاي واقعي كه در خبرها هستند؟

    اسم نميتوانم بياورم، به هر حال شبيه هستند.

    به اين آشناها كه نگاه ميكردي، چه چيزي در زندگيشان برايت مهم بود؟

    تناقض عجيب زندگيشان. شخصيت و رفتار روزها و شبهاي آنها پارادوكس غريبي دارد. از لباس پوشيدنشان تا برخورد اجتماعيشان، همه و همه در موقعيتهاي مختلف بهطرز فاحشي متفاوت است. من هم سعي كردم همين تناقض را نشان دهم. در جايي خواندم كه استعمالكنندگان ماده مخـ ـدر شيشه، در اثر مصرف، هورموني در مغزشان ترشح ميشود كه دليل اصلي لـ*ـذت اعتياد آنها به آن ماده مخـ ـدر است و از اين هورمون قويتر، هوروموني است كه توسط «خواهــش نـفس قدرت» در مغز ترشح ميشود. قدرت انسان را معتاد ميكند. شخصيتهاي شبيه فريد هم همينگونه هستند، در سن پايين قدرت زياد به دست آوردهاند و چون تجربهشان كم است و اين قدرت و پول را در مدت زمان كوتاه و نه برپايه كوشش و تخصص، بلكه با استفاده از جايگاه بعضا زودگذر خانوادگي و مناسبات غلط اقتصادي به دست آوردهاند، ظرفيت نگهدارياش را ندارند و براي همين منتهاي سعيشان را ميكنند تا حداكثر بهره را در اين زمان كم از اين لـ*ـذت زودگذر ببرند و در همه ابعاد زندگيشان، اين قدرت و فرزند «كسي» بودن تاثير ميگذارد؛ در راه رفتنشان، حرفزدنشان، نگاه كردنشان و. . . بهصورتي كه انگار همهچيز تحتكنترل و در يد قدرت آنهاست. يك نوع اعتمادبهنفس ترسناك.

    و تو سعي كردي همين قدرت را نشان دهي؟


    بله. فريد «عصريخبندان» تنها دو جا اين قدرت از دستش خارج ميشود و تماشاگر متوجه اين استيصال در نگهداري از اين قدرت ميشود؛ يكي در صحنه مواجه شدن با جنازه اميرحسين و دوم در صحنه فريب و آرامش دادن به ليدا (منير) كه هر دو اين سكانسها هم در اتاق خوابش اتفاق مي افتد، يعني مكاني كه بهنوعي پاشنه آشيل اين نوع شخصيتهاست. هرچند سعي ميكند اوضاع را جمع و جور كند و انگار هيچ چيز برايش مهم نيست، اما لرزش صدا و پرخاش بيمورد و حرفهاي ضد و نقيضش بهخوبي گواه اين است كه كنترلش را از دست داده است. از طرفي آرامشش هم ترسناك است. دفعه اولي كه فيلم را در جشنواره ديدم، بهخصوص در آن سكانسي كه در ماشين و در راه فرودگاه است، خودم هم از فريد ترسيدم. شايد براي همين است كه وقتي فريد كشته ميشود، تماشاگر احساس خلاصي ميكند و حتي دست ميزند.

    و احتمالا براي اجراي آن اعتمادبهنفس چندان سختي نكشيدي؟!

    نه، نقش واقعا جذابي بود. چون خيلي خوب ميشناختمش و ميدانستم چه كسي است. ١٠دقيقه با مصطفي كيايي (كارگردان) حرف زديم، دو، سه عكس ديديم و به نتيجه رسيديم و وارد مرحله دورخواني شديم.

    عكس چه كساني را ديدي؟

    صفحاتي آن روزها در شبكههاي اجتماعي معروف شده بود و مثالهاي خوبي از اين افراد در آنها وجود داشت. در آن صفحهها توانستيم ميهمانيهايشان، طرز لباس پوشيدنشان، مدل روابط و رفتارهاي اجتماعيشان را با دقت تحتنظر بگيريم. مثلا علاقه بيشترشان اين است كه شبها لباس مشكي بپوشند و از خودشان چيزهايي براق مثل ساعت و زنجير و قلاب كمربند آويزان كنند. برقي كه وسط آن سياهي محض، بدرخشد. اين تركيب در شخصيتشان هم هست و خودش را نشان ميدهد؛ انگار ميخواهند هم پنهان باشند و هم بهطريقي و از باريكهاي قدرت و ثروتشان را به رخ بكشند.

    با اين برقزدنها اصلا چرا همچين نقشي را قبول كردي؟

    جذاب بود و خيلي خوب ميشناختمش، نقش خوبي در فيلمنامه بود و خاصتر اينكه نقش منفي بود و در كنار گروه پشت و جلوي دوربين كاملا حرفهاي و درجه يك كار كردم كه سينرژي فوقالعاده اي براي ثبت يك كار ماندگار در ميانشان بود.

    خيلي هم نقش اذيتكنندهاي نبود، چون تا دقيقههاي آخر هم اصلا معلوم نيست كه فريد، آقازاده است؟

    خيليها را اذيت كرد و اين نكته مثبت اجراي يك نقش منفي است. از طرفي،از طرز لباس پوشيدن و رفتار فريد و ديالوگ عسل (سحر دولتشاهي) به ليدا (مهتاب كرامتي) قبل از پايان فيلم متوجه اين موضوع ميشويم. اساسا به بازيگران رئال در سينما دو نوع كاراكتر پيشنهاد ميشود؛ يكي نقشهايي كه از ميان شخصيتهاي متداول در اجتماع نيستند و به لحاظ زمان غيرمعاصر وقوع داستان يا خاص بودن نوع شخصيت يا يك فكت تاريخي، اجراي آنها مستلزم مطالعه و تحقيقاتي خاص است. ديگري نقشهايي كه اجراي آنها مستلزم نگاه به اطراف و استفاده از آن بايگاني ذهن است كه قبلا خدمتتان عرض كردم. خيليها اين را گفتند كه وقتي فريد كشته شد، نفس راحتي كشيديم، همين براي من جذاب بود. البته در اين ميان نوع سومي هم در ميان نقشها وجود دارد كه تاثير چنداني بر قدرت و مهارت بازيگري ندارد و صرفا بهمنظور عدم قطع ارتباط هنرمند با مخاطب پذيرفته ميشود و به نظرم جذابيتش بهمراتب از دو نوع قبل كمتر است.

    آنوقت اين نقشهاي نوع سومي چه تاثيري دارند؟

    اين نقشها براي فراموش نشدن و زنده ماندن در محيط كار نياز است. برخي بازيگران سراغ مديومهاي ديگر مثل تلويزيون و تئاتر ميروند و بعضي در همان مديوم مختص مهارتشان، چند طبقه بالا و پايين ميروند و هيچكدام منكر ديگري نيست، فقط مهم دلبخواه هنرمند و بازار هدف اوست. در سينماي ما و با توجه به حجم كم توليدات (در مقايسه با كشورهاي پيشرو) بازيگر هميشه نميتواند منتظر نقشهايي باشد كه هم جذابيت عموم دارد و هم مورد تاييد اهل فن است. پس بعضي فيلمها تنها به دليل حضور فيزيكي در حرفه و ميان همقطاران پذيرفته ميشود. از طرفي مردم وقتي بازيگر را در نقشهاي متفاوت ميبينند، راحتتر با او ارتباط برقرار ميكنند.

    يعني بايد در ديد مردم باشي؟

    بله، اما نه مداوم. چون زيادهروي باعث ميشود كه تماشاگر عادت كند و مهم، سنجيده رعايت كردن اين مرز باريك است.

    حالا كدام يك از اينها برايت مهمتر است؛ خود نقش، ديده شدن يا نشدن واكنش مردم؟

    همه بهجاي خود. اما هميشه واكنش خوب مردم پس از تماشاي يك فيلم و ارتباط مخاطب با هنرمند مثل خستگي درشدن است؛ يا مثل رهاشدن يك انرژي است. ميتوانم بگويم درنهايت بهانه همه اينها هم همان مقبوليت نزد مردم است. چون اصل شغل ما همين است. تفاوت شغل ما با شغل مثلا يك پزشك در اين است كه حتي اگر پزشكي ماهر، اخلاق خوبي نداشته باشد، باز هم مردم به سراغش ميروند چون كارش خوب است و در تخصصاش ماهر دارد. يك پزشك مقبوليتش را از مهر تاييد مردم نميگيرد، اما يك بازيگر اگر بهترين بازيگر دنيا هم باشد، اما مردم دوستش نداشته باشند بعد از مدتي فراموش ميشود. بازيگرهايي هم داريم كه چندان حرفهاي نيستند و تخصص كافي از نگاه اهل فن ندارند اما چون مردم دوستشان دارند هميشه هستند؛ ما تاييد را از مردم ميگيريم، از تماشاگر. بنابراين هرچقدر خودم يك نقش را دوست داشته باشم، اما مردم دوستش نداشته باشند، اهميت آن نقش براي من كمتر ميشود و برعكس.

    610211_602.jpg


    فكر ميكني الان و در اين روزها مردم ايران نسبت به بهرام رادان چه احساسي دارند؟

    اگر بخواهيم نظرات را يك مجموعه درنظربگيريم، برداشتهاي متفاوتي وجود دارد و بنابر آن احساسهايي متفاوت. مخصوصا بعد از اتفاقات اخير. فاصله نظرات سفيد و سياه زياد شده و تعداد نظرات خاكستري كم. مقداري نسبت به گذشته تغيير كرده و كماكان در حال تغيير است و اين سير تغييرات در آينده نيز بيشتر نمايان ميشود.

    يعني به تغيير نگاهها اميدواري؟!

    مساله اميدواري نيست، مساله سير زندگي هنري است. خاصيت زندگي يك هنرمند كه جوهره شهرت در آن وجود دارد، همين است؛ انتخاب اين نوع زندگي اجبار ميكند تا درگير اتفاقات غريبي شوي و گاهي كمي خطرناك است ولي ماجراجويي است و بيخطر لطفش را از دست ميدهد. مثل يك فيلم پرهيجان، ميگويند يك فيلم وقتي موفق است كه تماشاگر بعد از ديدنش دربارهاش حرف بزند، نظر بدهد و درگيرش شود، مثبت يا منفي فرقي ندارد، چون در اين شرايط سرسفره مردم آمده و آنها همهجا دربارهاش حرف ميزنند. كاراكتر عمومي يك بازيگر هم همين است؛ همين كه دربارهاش حرف بزنند، چه تعريف كنند و چه او را بكوبند و به او انتقاد كنند، يعني اتفاقات پيرامونش و حضور اجتماعياش مهم است و اين مهم بودن خوب است.

    اما اين انتقادها گاهي خيلي منفي است و گذشتن از آنها سخت؟

    به هرحال ميگذرد، چه بخواهيم و چه نخواهيم. ضمن اينكه نبايد فراموش كنيم هر نظري موافق و مخالف خودش را دارد و حالا گاهي نظرات مخالف بيشتر است و گاهي هم نه. در ضمن زمان بيان يك واژه با درصد موافقان و مخالفان آن ارتباط مستقيم دارد. در مجموع كاراكتري كه در آينده به آن خواهم رسيد، تكامليافته و پختهشده امروزي است.

    و در اين گذر زمانه، مهم همان ديدهشدن است؟!

    نه اسمش ديده شدن نيست، اسمش «بودن» است. در مسير جريان بودن. وقتي صاحب يك تفكر باشي، ارتباط و اتصال مخاطب هم به تو قويتر است. چون ميداند كه پشت رفتارهايت انديشهاي داري. مثلا ميتوان فقط در حوزه فعاليت حرفهاي، انجام وظيفه كرد و كاري به محيط اطراف نداشت. اين نوع زندگي كمدردسرتر و در عين حال كماثرتر است و در هنگام فترت حضور، ديگر كسي آنها و جريانشان را بهياد نميآورد. اما هيچگاه انديشه و تاثير اجتماعي «بودن» از بين نميرود.

    فكر ميكني مخاطب تمام اين تفكر و منطق را ميبيند و درك ميكند؟

    بله، همين كه درباره «چرايي» اتفاق يا ماجراها ميپرسند يعني به تفكر و منطق پشت آن توجه ميكنند. همينكه دربارهاش حرف ميزنند و بحث ميكنند، فكر ميكنم كه مخاطبم درك ميكند. من دارم تلاش ميكنم كه كارهايم همه با دليل و منطقي باشد كه حداقل خودم قبولش دارم، گرچه اين دليل و منطق با توجه به زمان و مكان و دانش در حال تكامل است، در عين حال فكر ميكنم مخاطبم هم اين را درك ميكند و ميبيند و همين راه درست است.

    اين جريانات خسته و آزردهات نكرده؟

    گاهگداري خسته مي شوم، اما عشق مردم مثل نيروي عظيمي است كه قدرت تحليل رفتهام را دوباره احيا ميكند. البته اهل مبارزه هستم و هميشه از درگيري و سروكله زدن با مشكلات پيشرويم استقبال ميكنم. چون فكر ميكنم در نهايت تجربياتي به دست ميآورم و همين تجربيات ميتوانند منشا اتفاقات خوب باشند.

    610215_693.jpg



    اين پوستكلفتي كه دربارهاش حرف ميزني، باعث شده حالا آنقدر با آرامش درباره اتفاقهاي اخير حرف بزني؟

    زندگي همانطور كه ضربه ميزند، كمك هم ميكند. مثلا گاهي از برخوردها، بازتابهاي غلط و عكسالعملهاي بيمنطق محيط اطرافم ناراحت ميشوم. اما درست همان موقع، حرفهايي ميشنوم يا حمايتهايي ميبينم كه آرامم ميكند و دلگرم ميشوم. انگار توازن و تعادل ماجرا هم دست مردم است و خودشان به آن گذشتن مسير كمك ميكنند.

    تصميم نداري، مدتي دور شوي تا اوضاع آرام شود؟

    به هيچ وجه، شانه خالي كردن از زير بار مشكلات و مسووليتهاي زندگي در مرامم نيست، من شبيه راننده ماشيني پر از مسافر هستم كه در جاده پرپيچو خم پيش رو، احساس مسووليت به تكتك مسافرهايم اين اجازه را سلب ميكند كه در يك موقعيت سخت و خطرناك رهايشان و فرار كنم. هيچ راهي بدون خطر و دستانداز نيست و ماجراجويي ذاتي من باعث ميشود تا سختترين آن را انتخاب كنم و مسافرانم اين را ميدانند و مطمئن هستند كه من حداكثر تلاشم را ميكنم تا مرد روزهاي سخت باشم.

    سعي ميكني يا هستي؟

    هيچوقت از خودم صددرصد راضي نيستم اما در مواجهه با هر اتفاق ناخوشايندي حداكثر سعي و تلاشم را ميكنم تا از آن به بهترين شكل گذر كنم و بعد به هيولاي مشكلات ميگويم: «همين بود زورت؟!» اين درگيري و كشمكش به من كمك ميكند زنده باشم، از طرفي ديگر بعضي سختيهاي ديگران را كه در جامعه و اطرافم ميبينم، ديگر مسائل زندگي خودم به نظرم نميآيد و اميدوارتر ميشوم. از طرف ديگر كلا اين مشكلات را از قهر زندگي نميبينم، از حكمتش ميبينم.

    نشانهشناسي هم ميكني؟!

    به نشانهها خيلي اعتقاد دارم. مثلا اينكه وقتي در خانه را ميبندي و صداي تلفن را ميشنوي، اينكه در را باز كني و تلفن را جواب دهي با اينكه بروي و به زنگ تلفن بيتفاوت باشي، دو انتخاب متفاوت است كه شايد مسير زندگيات را عوض كند. مثلا دخترداييام براي من تعريف ميكرد كه روز ١١ سپتامبر، دير از خواب بيدار شده و عصبي از به موقع نرسيدن در مترو هم گير افتاده. تازه وقتي از پلههاي مترو بالا ميآيد ميبيند كه دود شهر را گرفته و ساختمان محل كارش (برجهاي تجارت جهاني) منفجر شده. ميخواهم بگويم بعضي از نشانهها، حتي نشانههاي آزاردهنده و ناراحتكننده، حكمتي در سرنوشت ما دارند. به نظرم كل كائنات يك انرژي عظيم است كه بايد همراه آن شد، نبايد مقابلش ايستاد يا مقاومت كرد. زندگي هميشه براي تو غافلگيري دارد. وقتي جريان پرخروش يك رودخانه وحشي تو را همراه خود ميبرد، تو براي نجات خود دستت را به هر دستاويزي ميگيري، خواه آن دستاويز، تنه يك درخت باشد و خواه دم يك كروكوديل.

    اين براي تو هيجانانگيز است؟

    خيلي زياد.

    خودت هم احساس ميكني عوض شدي يا فقط منم حالا چنين احساسي دارم و فكر ميكنم حرفهايت و نگاهت به زندگي در چند سال گذشته تغيير كرده؟


    نميخواهم بگويم تغيير ١٨٠درجهاي داشتم، اما تغيير كردم. قبلتر نگاهم خيلي ماديگرا بود، اما حالا ديگر آن نگاه كلي ماديگرا را به زندگي ندارم.

    و حالا چه اتفاقي افتاده؟

    مهمترينش اين است كه تاريخ ميخوانم. از بچگي عاشق تاريخ بودم، اما الان بيشتر علاقهمند شدم و حتي ميخواهم بهصورت آكادميك سوادم را در اين زمينه اضافه كنم. تاريخ ذهن آدم را تغيير ميدهد. باعث ميشود كليدواژههايت عوض شود و وقتي ميخواني، ميبيني كه يكسري اتفاقها ممكن است با ظاهري متفاوت رخ دهند، اما جنسشان همان است. به نظرم سياستمداري، ماهر است كه تاريخ را خوب بلد باشد و بشناسد. با تاريخ، دنيا از زاويه نگاه ديگري ديده ميشود و روزمره، اهميتش را از دست ميدهد و نقطه نظرت نسبت به يك حادثه عوض ميشود، به نظرم هر آدمي كه در دنياي شهرت زندگي ميكند با خواندن تاريخ، يكسري از مسائل شكل و شمايلش عوض ميشود. ديگر روزمره مهم نيست و از زاويه ديگر به جريانها و آينده نگاه ميكني. همين باعث شده نگاه من به زندگي عوض شود، آن نگاه ماديگرايم كمي تعديل شده، اما واقعا نميدانم در ادامه چه اتفاقي ميافتد.

    همين است كه كارهايت غيرقابل پيشبيني شده، يكروز نقش يك فيلمي مثل «يكي از ما دو نفر» را بازي ميكني، روز ديگر آن پسرك دزد «تراژدي» ميشوي و حالا نقشي مثل همين آقازاده فيلم «عصريخبندان». اينها عمدي بوده يا از سر اتفاق؟

    تصميم دقيق گرفتن درباره اينهمه تفاوت سخت است چون اگر زندگي را شبيه شطرنج فرض كنيم، تو از الان قادر نيستي مثلا ١٦ حركت بعدي خودت را حدس بزني. داري شطرنج بازي ميكني، يك مهره را حركت ميدهي و اجازه ميدهي كه زندگي هم مهرهاش را حركت بدهد و بعد تصميم ميگيري كه چه كني و چه مهرهاي را حركت دهي. نميتوانم بگويم همه اينها از پيش فكر شده و تعيين شده بوده. فقط ميتوانم بگويم كه بازي را ادامه ميدهم، با زندگي و با آن شطرنج. حتي گاهي اوقات حركت بعضي از مهرهها در همان لحظه ارزش خاصي ندارد، فقط مهره را تكان ميدهي تا پيش زمينه حركتهاي بعديات باشد. در مجموع و طي اين مسير و در انتخاب حركتها، برخورد و عكسالعمل مخاطب تعيينكننده است.

    610213_145.jpg



    از اينها چه نتيجهاي ميگيري؟ اينكه مثلا ديگر نقش متفاوت بازي نكني و در همان قالب بماني كه مردم دوست دارند؟!

    نه، براي من هر دو مهم هستند اما بايد توازن ميان اينها را برقرار كنم. شبيه يك اتومبيل كه چرخهايش متناسب با جادهاي كه از آن گذر ميكند، تنظيم ميشود. البته تصوير و تعبير مردم مهم است، من براساس آن پيش ميروم و ترميم ميكنم.

    بازه زماني اين ماجرا چقدر است؟

    من براي يك دهه آيندهام نميتوانم تصميم بگيرم، اما ميتوانم براي شش ماه آينده برنامهريزي كنم. اگر من در ١٠ سال گذشته فقط يك نوع نقش را در فيلمها كار ميكردم، الان ديگر جدا شدن از آن تيپ و تجربه متفاوت برايم خيلي سخت است. اما همين تفاوت باعث ميشود من دامنه گستردهتري براي انتخاب داشته باشم، يعني مخاطب راحتتر اين تفاوت را ميپذيرد.

    اما تو بازيگر پركاري هم نيستي و در سينما هم آنقدر نقش متفاوت وجودندارد كه هميشه در دسترست باشد.


    سالي دو يا سه فيلم كافي است. به نظرم نبايد هم خيلي پركار بود. پركاري خيلي هم هميشه خوب نيست. الان من يك فيلم اكران دارم و احتمالا تا آخر سال هم دو فيلم ديگر براي اكران دارم. همين كافي است و البته يك حضور معقول در جشنواره. ضمن اينكه حالا با وجود شبكههاي اجتماعي ديگر اوضاع مثل قبل نيست كه حتما براي ديده شدن بايد روي پرده بود. از طرفي قبلا افراد براي در جريان بودن و ارتباط با مخاطب نياز به رسانهها داشتند، اما حالا بخش مهمي از رسانه دست خودمان است.

    مطمئني رسانه دست خودت است؟!

    كامل نه، اما بخش زيادي از آن در دست ما است. تيراژ پرتيراژترين روزنامه كشور از تعداد فالوئرهاي يك صفحه معمولي در اينستاگرام كمتر است. نخستين چيزي كه صبح نگاه ميكني و آخرين چيزي كه شب نگاه ميكني، صفحه موبايل و صفحات اجتماعي است. مردم در جريان بودن را دوست دارند و از همين صفحات است كه احساس ميكنند به دنيا وصل شدهاند. اين عطش روزبه روز هم بيشتر ميشود. در اين شرايط ارتباط من با مخاطبم بدون واسطه شده و خوبياش هم اين است كه صداي آنها را هم بدون واسطه ميشنوم. نظرات را ميخوانم و ميزان علاقه مخاطب را در مواجهه با رويدادهاي مختلف ميسنجم و همين باعث ميشود جمع بندي بهتري نسبت به جامعه مخاطبانم داشته باشم.

    به مخاطبت جواب هم ميدهي؟

    شدني نيست. وقتهايي ميشود كه دوست دارم جواب سوال يك نفر را بدهم اما نبايد بين مخاطب فرق گذاشت. من با شيوه خودم با آنها حرف ميزنم و آنها هم با شيوه خودشان با من.

    و وقتي توييتر برايت دردسرساز شد چطور؟!

    آن داستان خيلي غافلگيركننده بود. تحليل خودم اين است كه ناغافل در تله بدي افتادم. البته درصدي از اين جريانات دست من است و بقيهاش را ديگران تعيين ميكنند؛ ديگراني كه خيليهايشان موافق حضور و وجود و ترقي امثال من نيستند و با تمام قوايشان و بهقصد ريشه كن كردنت حمله مي كنند. بايد كاري ميكردم كه حداقل هزينه را مخاطبم بدهد. لاجرم سختياش را خودم پذيرفتم تا اجازه ندهم كسي ديگر ضربه بخورد.

    مگر به جز خودت قرار بود به چه كسي ضربه بخورد؟

    مخاطبي كه دوستم دارد و به جرم علاقهاش تحت فشار مخالفان قرار گرفته، يا آناني كه ممكن است از آن مطلب ناراحت شده باشند. چون آن مطلب بد فهميده شده و شايد اشتباه در انتخاب كلمات مناسب مشكلساز اصلي بود. يكهفته توضيح دادم كه منظورم چه بوده، اما گوش نميدادند، در اين ميان بهنظرم براي برخي، ادامه دادن بازي، هيجانانگيزتر از خاتمه دادنش به آن بود.

    610212_103.jpg


    و آنهايي كه سوءاستفاده ميكنند چه؟

    ببين ناگهان وسط يك هياهو در ميان جرياناتي گير ميافتي كه خودت و آن حرفي كه بد برداشت شده، چماقي ميشود از طرف يك جريان براي ضربه به جريان ديگر. تو مهره نيستي بلكه بهانهاي. نهايت كاري كه ميتواني انجام دهي اين است كه اول خودت را از اين چاله نجات دهي و بعد براي حذف سوءتفاهمها و برداشتهاي نادرست، راهحل مناسب پيدا كني.

    اگر اين اتفاق براي تو نيفتاده بود و براي يك چهره ديگر بود، چه نظري ميدادي؟

    بستگي به آن چهره و اتفاق داشت. هرچند افراد عادي هم مستثني نيستند، قبلتر درباره فحاشي و توهين به دختر و پسري كه نيمه شب در تصادف خيابان شريعتي درگذشته بودند و آن پيامدها را در دنياي مجازي بههمراه داشت، پستي نوشتم چون حس ميكردم كه اين آسياب به نوبت است و بالاخره يكروز هم نوبت من ميرسد. اين طبيعت ماجراست. البته هرچه پيش برويم، جامعه هم بيشتر ياد ميگيرد از ابزار هوشمند، استفاده هوشمندانه كند.

    به آموختن آداب دنياي مجازي اميدواري؟

    بدون شك. مردم بالاخره به اين نتيجه ميرسند كه سواد مختص خواندن و نوشتن نيست و ندانستن آداب و فرهنگ همزيستي در هر جامعهاي، حتي مجازي، عين عقبماندگي و بيسوادياست. ياد ميگيريم كه هركسي ميتواند نظر خودش را داشته باشد و بدون تحميل، به نظر يكديگر احترام خواهيم گذاشت، حتي اگر برخلاف ميل ما باشد.

    رسانهات را رها كه نميكني؟!

    به هيچ عنوان. مشكل را حل ميكنم، عادت ندارم صورت مساله را پاك كنم. صبرم زياد است. بهنظرم بايد كاري را كه دوست داري و فكر ميكني كه صحيح است انجام دهي و اين شجاعت را در خود حس كني كه بازخوردها و اتفاقات منفي در مسير زندگيات تاثيري نگذارد و خسته و نااميدت نكند. من از شكستن قالبها، انجام كارهاي مختلف و متفاوت و تجربههاي تازه نميترسم. ميدانم كه حلقه اول مخاطبم هم همين را دوست دارد؛ همين ديوانگي در تجربه كردن تجربههاي متفاوت، حتي اگر ماجراجوييها هزينه داشته باشد.

    نه، اين سختيها خوب است. اينكه زندگي غافلگيرت كند، نشانه نشاط زندگياست، سختي و غافلگيري، خود زندگي است.

    الان راضي هستي؟ كافي است؟

    كافي نيست، اما راضي هستم، هرچند مثل هر انسان ديگري اگر برگردم به ٢٠ سال، ١٠ سال، يك سال، يك ماه يا حتي دو هفته پيش، يكسري از كارها را انجام نميدهم، اما چندان پشيمان هم نيستم چون همان اتفاقات، برايم تجربههاي متفاوت و خوبي ساخته و گاه هوشيارم كرده. فكر ميكنم اين سير تا آخر عمرم هم ادامه خواهد داشت.

    بدترين ندارد، ضربهاي كه فكر كني خب ديگر تمام شد؟


    نه، اين ضربهها كوچكتر از آنند كه تمامكننده باشند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا