- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
یک هفته 7 چهره؛ جسارت علیخانی و درختکاری مشایی
در همین ستون چند باری از احسان علیخانی انتقاد کرده ایم به خاطر آن چه که در حالت کلی می شود نامش را گذاشت؛ باج دادن به سلیقه و خواست عمومی، به عبارتی علیخانی مثل غالب مجریان تلویزیون پشت سر جمعیت حرکت می کند و خودش راهبر نیست.
برترین ها - ایمان عبدلی:
اسفندیار رحیم مشایی یا (درخت هفته)
بقایی اعلام کاندیداتوری کرده، احمدی نژاد چپ و راست رسانه ای می شود. بیانیه پشت بیانیه، نامه نگاری هم می کند. از آن طرف وارد توئیتر هم می شود و اعلام وجود می کند. مثلث بقایی - احمدی نژاد – مشایی، روز درختکاری را هم دست آویز مقاصد سیـاس*ـی خودشان می کنند.
این مثلث پرهیاهو بیشتر از هر چیز وجودی سلبی دارند و در شکاف و افتراق زندگی می کنند. آن ها در تضاد و در اختلاف قدرت می گیرند. یعنی اگر ظهور و پیروزی احمدی نژاد در مقابل رفسنجانی به یمن خاطرات نامطلوب ذهنی مردم از آن مرحوم بود. بعدتر همین جریان در مناظرات سال 88 هم از همان روش استفاده کرد؛ دائما مورد پرسش قرار دادند و از ضعف های رقیب استفاده کردند. ارجاع می دهم به شکل تقابل احمدی نژاد در مقابل یکی از سران فتنه؛ او آشکارا چیزی برای توضیح و تفسیر نداشت و صرفا روی نداشته های رقیب مانور می داد.
اسفندیار رحیم مشایی یا (درخت هفته)
بقایی اعلام کاندیداتوری کرده، احمدی نژاد چپ و راست رسانه ای می شود. بیانیه پشت بیانیه، نامه نگاری هم می کند. از آن طرف وارد توئیتر هم می شود و اعلام وجود می کند. مثلث بقایی - احمدی نژاد – مشایی، روز درختکاری را هم دست آویز مقاصد سیـاس*ـی خودشان می کنند.
این مثلث پرهیاهو بیشتر از هر چیز وجودی سلبی دارند و در شکاف و افتراق زندگی می کنند. آن ها در تضاد و در اختلاف قدرت می گیرند. یعنی اگر ظهور و پیروزی احمدی نژاد در مقابل رفسنجانی به یمن خاطرات نامطلوب ذهنی مردم از آن مرحوم بود. بعدتر همین جریان در مناظرات سال 88 هم از همان روش استفاده کرد؛ دائما مورد پرسش قرار دادند و از ضعف های رقیب استفاده کردند. ارجاع می دهم به شکل تقابل احمدی نژاد در مقابل یکی از سران فتنه؛ او آشکارا چیزی برای توضیح و تفسیر نداشت و صرفا روی نداشته های رقیب مانور می داد.
برگ برنده ای مثل کمک های مالی شهرام جزایری و...همین تکنیک به ظاهر ساده اما موثر، سال هاست که جریان احمدی نژاد را جلو می برد و حالا در بزنگاهی دیگر در زمانه ای که احمدی نژاد از ورود به انتخابات منع شده و تیپ سنتی تر و مذهبی تر جناح راست هم از او دور شده، آن ها آمده اند تا بی تعارف تر علاوه بر سنجش سبد رای احتمالی، روی شکاف ها مانور بدهند و در حداقلی ترین حالت ممکن موجب اغتشاش آرای روحانی و دیگر رقبا شوند. به هر حال این جریان نه احساس اخوتی با طیف های مختلف اصولگرایی می کند و نه خب طبیعتا هیچ پیوندی با طیف های اصلاح طلب دارد.
آن ها به آرامی ابراز قدرت می کنند و در کمال تعجب با ارائه رسانه ای هوشمندانه مثل ویدئو 30 ثانیه ای مشایی، به چهره های شاخص جریان خودشان اعتبار می دهند. این بار آن ها با «تابو شکنی» امر خود را پیش می برند. دفعات قبلی «ناشناختگی» کمک حالشان بود، چون همیشه ابهام، امری تحـریـ*ک کننده در یک انتخاب سیـاس*ـی است.
بخش هایی از مردم در پچ پچ های روزمره، راست و چپ را بی مصرف می دانند و از گزینه های جدید استقبال می کنند. این رمز پیروزی جریان احمدی نژاد بود و حالا در شرایطی که جامعه در برآورده شدن توقعاتی که از روحانی در سال های پس از 88 داشته ناکام بوده، احساس نیاز به جسارت و شجاعت می کند و در همین هنگامه مشایی با زیرکی سبز می پوشد و حرکاتی خلاف عرف می کند؛ دست هایش را باز می کند به مخاطب احساسی از ساختارشکنی و تازگی می دهد. آن ها خوب می دانند از میان غرولندهای جامعه چگونه ماهی خود را صید کنند. امروز تابو شکنی و القای شجاعت اندازه ی همان ابهام 84 خریدار دارد.
احمدی نژادی ها فعلا برنده اند. دنیا از دموکراسی نا امید است و به گونه مغشوشی از پوپولیسم پناه می آورد. ترامپ و احمدی نژاد و دیگران برآمده از موج ناراضیان هستند. آسیب دیده ها به پوپولیسم پناه می برند. فرقی ندارد بومیان آمریکایی باشند یا دورافتادگان ایرانی، بد این که با ظهور پوپولیسم آسیب ها عمیق تر می شود.
احسان علیخانی یا (مجری هفته)
در همین ستون چند باری از احسان علیخانی انتقاد کرده ایم به خاطر آن چه که در حالت کلی می شود نامش را گذاشت؛ باج دادن به سلیقه و خواست عمومی، به عبارتی علیخانی مثل غالب مجریان تلویزیون پشت سر جمعیت حرکت می کند و خودش راهبر نیست. اشکالی که مانع از شکل گیری هویت منحصر و منفرد یک مجری تلویزیونی می شود و مجری که هویت منحصر ندارد، نمی تواند حیات طولانی مدت و ویژه ای داشته باشد. اشکالی که عمده ی مجریان تلویزیون ملی دارند و البته در کنار رفتارهای خودنمایانه و گل درشت سعی می کنند توی چشم هم باشند.
این شب ها که برنامه «سه ستاره» پخش می شود با یک علیخانی دیگر مواجهیم. انگار اوبه نوعی بلوغ رسیده، شکل رفتاری او فارغ از هرگونه خودنمایی است و در کنار ظلی پور قرار دارد و نه بالا دست! او دائما در پی رتق و وتق زمان بندی برنامه است، وسط حرف مهمانان نمی پرد. در کمال احترام و ادب فرصت کافی را به مهمان می دهد و در عین حال برنامه را مدیریت می کند و البته حالا دیگر در پی باج دادن به مخاطب نیست. این که علیخانی فارغ ازمرزها و دسته بندی ها کسی را در خارج از کشور کارشناس خطاب می کند، نشان از شجاعت و جسارتی است که می تواند از این پس برای او هویت منحصر به فرد ایجاد کند. باورکنید، ساده است تعریف از یکی مثل چاوشی که همین جاست و طرفداران مجازی اش دائما حضور غریبی دارند. آب از آب تکان نمی خورد و کار دشوار اما موضع علیخانی بود که عافیت نطلبید و چشمش را بر هجمه های احتمالی بست. این جسارت قابل تقدیر است.
علی لاریجانی یا (جانماز هفته)
حذف قسمتی از صحبت های علی لاریجانی در بخش های مختلف خبری صدا و سیما محل حرف و حدیث های بسیاری شد. نکته ی ماجرا این که آن بخشی از صحبت های لاریجانی سانسور شده که مربوط به ماجرای «جمنا» و مصوبه حقوق های مدیران است. لاریجانی خطاب به منتقدان این مصوبه گفته بود «جانماز آب نکشید و حقوق های خودتان در زمان نمایندگی مستند است». به نوعی صدا و سیما سعی داشته انتقاد لاریجانی از جمعیت نیروهای انقلابی (جمنا) را حذف کند و در نتیجه واقعیتی مخدوش شده ارائه دهد.
مساله ی قابل ذکر این که «اخبار» در تمامی رسانه های دنیا از شبکه یک تلویزیون دولتی ایران تا بی بی سی و سی ان ان برساختی است که از فیـلتـ*ـر نگاه و منافع سیاست گذاران تلویزیون و مدیران آن می گذرد. یعنی این که اخبار در کلیتی که این روزها در رسانه ها دریافت می کنیم، لزوما توصیف واقعیت نیست، بلکه توصیف واقعیت از منظر گردانندگان آن تلویزیون و یا رسانه ای است که ما مشتری آن هستیم.
پس تصور بی طرفی در بیان اخبار خواسته ای آرمانی و ایده آل است و از واقعیت به دور. هر تلویزیونی حق دارد که با نگاه خودش واقعیت را توصیف کند، اما چرا این موضوع درتلویزیون ایران مساله ای بغرنج می شود؟ شاید چون ادعای ملی دارد و البته از بودجه عمومی ارتزاق می کند، پس ناخواسته با چنین ادعایی توقعات زیادی ایجاد می کند. بی نهایت نگاه ها و سلایقی که توقع دارند صدایشان در تلویزیون ایران شنیده شود. این ادعای ملی و این تکیه به منابع عمومی وظیفه تلویزیون را سنگین می کند. در نظر داشته باشید رسانه عریض و طویل دولتی ایران در همان گام اول چون محدودیت های بی شماری دارد با واقعیت فاصله ی زیادی دارد و اصلا در واقع نمایی و بی طرفی کار دشواری دارد.
این محدودیت ها حتی چیزهایی ساده ای مثل نشان دادن ساز را هم شامل می شود که حداقل با نیمی از جامعه فاصله ایجاد می کند. مصداق ساده اش مجموعه های تلویزیونی است که حتی نمی توانند یک پوشش نزدیکتر به واقعیت را به تصویر بکشند و یا از موسیقی فقط لب زدن های خواننده و دف و نی دیده می شود. این تضاد ها و این فاصله به خودی خود رسانه ملی را از پیش بازنده می کند، حال اگر غلضت دروازه بانی در بخش اخبار از حد معقول و منطقی بالاتر برود که وضع از بد بدتر می شود.
شاید سال های دورتر می شد اخبار را از فیلتری رد کرد و جامعه را با آن اقناع کرد، چون دوران سیطره تلویزیون بود و مردم به بخش های خبری تکیه می کردند و اعتماد داشتند. اما این روزها که خبرها در مشت هر کس جمع شده و افراد می توانند با عضویت در چند کانال تلگرامی اوضاع و احوال چپ و راست را بفهمند و حداقل در لایه ی رویی ماجرای انحصار خبررسانی شکسته شده، کمی این شکلی خبررساندن به ضرر و زیان همان رسانه ای می شود که در انعکاس خبر و جهت دهی به آن افراط می کند. نتیجه همه ی این ها این که قرار بوده انتقادات لاریجانی کمتر شنیده شود اما با موجی که پس از سانسور اتفاق افتاد، آن چه که بیشتر به چشم آمد، اتفاق همان بخش انتقادات بود. زمانه نشان می دهد که مدیریت رسانه امری پیچیده تر شده. و نکته آخر ماجرا تغییر و چرخش مردی است که روزی در تلویزیون جایگاه والاتری داشت. لاریجانی از پس اتفاقات آن یکشنبه سیاهِ احمدی نژاد دیگر تعلقی به طیف های افراطی تر اصولگرا ندارد و بیشتر نزدیکتر به اعتدالیون است. از همین رو صحبت هایش خیلی به مذاق رسانه ملی خوش نمی آید. تلویزیون همان است که بوده، این لاریجانی است که جور دیگری شده!
حسن ریوندی و محمود شهریاری یا (توهین قومیتی هفته)
باز نشر ویدئویی قدیمی از یک جنگ طنز که در آن حسن ریوندی و محمود شهریاری مطالبی توهین آمیز نسبت به لرها بیان می کنند، صدای عده ای از لرها را در آورده. به هر حال اصل واقعه مربوط به 3 سال پیش است و دوباره فراگیر شدنش جای سوال دارد. اما توهین قومیتی به هر شکل قابل اغماض نیست.
قومیت، نژاد و تعصب واژه های قابل تفسیری هستند. گزاره های کلی داریم مانند این که ایران سرزمین کم آبی است و در سرزمینی با این پراکندگی منابع آبی، استعداد و زور همبستگی کم است. در چنین جغرافیایی با اقوام گوناگون و زبان های متفاوتی مواجهیم که کار را برای همبستگی دشوارتر هم می کند. تاریخ را که نگاه کنید کلی دعواهای قومیتی ریز و درشت داشته ایم؛ از زد و خورد میان اهالی یک روستا تا جنگ و تیراندازی و کشتار یک جمعیت. وقتی با چنین شرایطی مواجهیم، بالطبع نمی توانیم مساله قومیت ها در ایران را با مساله قومیت در کشوری کوچک در اروپا مقایسه کنیم. اصلا قیاس مع الفارغ است، چون تمام فاکتورهای حساسیت برانگیز نژادی را که ما داریم، آن ها ندارند.
مرور این گزاره های کلی در مورد اقوام ایرانی را بگذارید در کنار میل به همسازی امپراطوری های رسانه ای که تمایل دارند انسان ها در مصادیقی مثل لباس و زبان و حتی لهجه هم شکل تر رفتار کنند و اصلا این رفتارهای فولک را برای موزه های و عکس ها می خواهند و در حد یک امر تزئینی. در چنین شرایطی پوشش ترکمن های شمال ایران و بلوچ های جنوب شرقی و لر و عرب، شبیه به هم می شود و آن قداستی که رسانه ها به لهجه ی تهرانی می دهند و حتی جزئیاتی مثل لحن آن ها را تحت تاثیر قرار می دهد. خب ظاهرا با جامعه ای مواجهیم که بحث های قومیتی در آن کمرنگ شده و یا ظاهرا نمود ظاهری فراوانی ندارد، اما غافل از این که آن چه سرچشمه حساسیت های قومیتی است، حس تبعیض است. همان چیزی که از احساساتی مثل عدم دسترسی برابر به امکانات نشات می گیرد. ریشه ماجرا در حس تبعیض است.
اما برگردیم به ابعاد رسانه ای و واکنش های مردمی قضیه ریوندی و شهریاری که در یک جمع محدود جک قومیتی تعریف کرده اند. اصل و اساس کاراشتباه است، اما حساسیت نسبت همین جک در رسانه ملی با یک جنگ محدود شبانه باید تفاوت هایی داشته باشد. مضاف بر این که اصلا تب جک های قومیتی طی چند سال گذشته با هجوم اینستاگرام توئیتر و تلگرام تا حدی فروکش کرده و مردم فقط به متن و روایت نمی خندند و آن ها به طرز چشمگیری تصویری تر و جنـ*ـسی تر راضی به خنده می شوند. مثل تصاویر ساختگی که از عباس جدیدی دست به دست می شود و سلیقه خنده و طنز عموم را تا حدی تغییر داده. پس دامن زدن به ویدئوی قدیمی در جمعی محدود کمی شیطنت آمیز است، کما این که اصل اشتباه هم غیر قابل انکار است.
محمدرضا شجریان یا (خواننده مردمی هفته)
در میانه ی تعطیلات نوروز 95 بودیم که خبر بیماری شجریان آمد و فضا جور دیگری شد . پس از آن هر کنشی از سمت خانواده شجریان و مقامات رسمی از وزیر ارشاد تا سخنگوی وزارتخانه، منفذی بود که یک مردم از سنتی خوان دردانه شان بیشتر بدانند. موج نگرانی برای محمدرضا شجریان خواننده سنتی بیشتر از تصور بود و همان روزها بود که متوجه شدیم شمایل شجریان چیزی فراتر یک خواننده معمولی است. او در گذر زمان جایگاهی فراتر از هنر و موسیقی به دست آورده با مجموعه ی کنش هایی که در بزنگاه های مختلف داشته است.
در واقع هاله ای از او به عنوان خواننده ای مردمی و حتی آزادی خواه ساخته شده، مردم و خیلی هایی که عکس های او را به اشتراک می گذارند در ادبیات مجازی لایک و قلب برایش می فرستند اصلا شاید شنونده هنر او نبوده اند و نمی دانند تاریخ موسیقی اصیل ایران با و بدون او چگونه خواهد بود. سیل جمعیتی که دل نگران شجریان شده و می شود. در واقع پیوند عاطفی با یک شمایل سیـاس*ـی -اجتماعی بر قرار کرده اند و به او امید بسته اند که او با توجه به مقبولیت اش صدای آن ها باشد. مردم نگران خودشان هستند و اسم شجریان را می آورند، یعنی این که آن مقام مسئولی که نام شجریان را می آورد در درخواست برائت او را در ازای بازگشتش به تلویزیون مطرح می کند، البته که شاید به نوعی حرف بی ربطی نمی زند اما به این درک نرسیده که شجریان یک شمایل است و آن عذرخواهی چهره این شمایل را مخدوش می کند. مردم بازگشت همین شجریان را می خواهند.
هاشمی یا (اشتباه هفته)
درگیری لفظی وزیر بهداشت دولت روحانی با فرماندار بدره و عصبانیت جناب وزیر و واژه ای که زیبنده نبود... پیش از این هم عصبانیت هاشمی را در مواجهه با مجری تلویزیون دیده بودیم. بی گمان واژه های این چنینی شانی ندارد و قابل دفاع نیست، آن هم در این سطح! به هر حال انتخابات در پیش است و تخریب یکی مثل هاشمی، فرصت بی نظیری برای تخریب یک جریان است.
اما چرا هاشمی؟ چون او خصایصی دارد که که دیگر اعضای کابینه دولت روحانی آن را کمتر دارند و یا اصلا ندارند. مثلا اگر نعمت زاده به اندازه کافی چهره ای قابل نقد از سمت رسانه های جریان راست دارد و به قولی اشرافی زندگی می کند، هاشمی اتفاقا همان ویژگی ها مطلوب تصور سنتی از یک سیاست مدار ساده زیست ایرانی را دارد؛ همان به اصطلاح خاکی بودن در دسترس بودن که در تمام این چهارسال خیلی هم به چشم آمده و موجب محبوبیت او شده است.
همین حضور گاه و بی گاه او در اتاق عمل چهره ای دیگر از کابینه به قول رسانه های اصولگرا، اشرافی ساخته. تخریب هاشمی برای آن ها فرصت خوبی است که به جامعه القا کنند؛ این هم یکی است مثل باقی وزاری دولت یازدهم، که ببینید او هم فقط ظاهرا مردمی است و در درون شکیبایی یک سیاستمدار اخلاق مدار را ندارد . البته که اتفاقا این جای کار را رسانه های اصولگرا تا حدود زیادی درست می گویند. هاشمی برخلاف تصور عموم بیشتر یک مدیر اجرایی و پزشک موفقی است که عملکرد قابل دفاعی دارد، اما به هر حال در ساختار حزبی و سیـاس*ـی روشنی رشد نکرده و به عبارت ساده تر صرف قرار گرفتن یک نفر در جایگاه وزارت او را سیاست مدار نمی کند، کما این که بی نهایت افراد قابل احترامی بوده اند طی این سال ها که وزیر هم شدند، اما سیاستمدار نبوده اند.
هاشمی یکی از موفق ترین وزرای دولت روحانی در فاز اجرایی است. چهره و شمایل او همان مدل مدیریتی مطلوب انقلابی و عملگرا را به ذهن می آورد اما او در مسائلی مثل ارتباط با رسانه و یا مدیریت هیجانات خام است و همین پاشنه آشیل می تواند تمام اقدامات مثبت او را کمرنگ کند. خلا وجود ساختارهایی که سیاستمدار را به معنای واقعی کلمه پرورش دهد، می تواند موجب از بین بردن چهره های توانایی باشد که صرفا بنا به بازی هایی رسانه ای سوخت می شوند و نمی توانند آن طور که باید موثر عمل کنند؛ نمونه اش هاشمی وزیر بهداشت. این همان ضعفی است که راست و چپ و میانه نمی شناسد. کمبود چشمگیر سیاستمدار به معنای خاص آن.
روز جهانی زن یا (زن ایرانی هفته)
لیلا آه کشید/ خم شد / زانوانش را گرفتم/ مثل وقتی که اتوبوس را از دست میدادیم خندیدم/ گفتم مهم نیست/ به جَنین کف حمام اشاره کرد/ "این هم مهم نیست؟"/ گفتم/ منظورم این نبود/ چای را گفتم که جوشیده/ باید / دوباره دمش کنیم - «سارا اردهالی»
خاله محبوب می گوید: « من فقط به عشق ماتیک زن جعفر شدم»، جعفر شوهر اولش بود. « گفتند تا عروسی نکنی نمی توانی ماتیک بزنی» - پرنده من، فریبا وفی
هنوز موی بسته را/ اگر به شانه وا کنم / بسا اسیر خسته را/ ز حلقه ها رها کنم/ مرا همین ز شعر بس / که مـسـ*ـت باده ی هـ*ـوس / زروی و مو به هر نفس / هزار ماجرا کنم – هنوز موی بسته را...سیمین بهبهانی
- بر نسوان ایران امروز اطلاق انسان نتوان کرد، چه آنچه شئونات انسانیت است از ایشان سلب شده و مانند حیوانات جز خوردن و خفتن و زائیدن هنری از ایشان مشهود نیست - از میان نشریات مشروطه
روایت سارا اردهالی معاصرترین روایت از زن ایرانی، قبل از آن روایت فریبا وفی مربوط به دهه 70 و قبل تر از آن روایت سیمین بهبهانی از زن ایرانی در دهه 60 و صد و چند سال قبل تر زن ایرانی در نشریات مشروطه، روندی که طی شد تا زن ایرانی از کنج آشپزخانه دربیاید و با هیچ ترفندی به آن کنج بر نگردد.