فرهنگی و هنری ☕ یک هفتــ7ـــه ، هفتــ7 چهره ☕

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 9,506
  • پاسخ ها 161
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
یک هفته 7 چهره؛ جسارت علیخانی و درختکاری مشایی
در همین ستون چند باری از احسان علیخانی انتقاد کرده ایم به خاطر آن چه که در حالت کلی می شود نامش را گذاشت؛ باج دادن به سلیقه و خواست عمومی، به عبارتی علیخانی مثل غالب مجریان تلویزیون پشت سر جمعیت حرکت می کند و خودش راهبر نیست.
برترین ها - ایمان عبدلی:

اسفندیار رحیم مشایی یا (درخت هفته)

بقایی اعلام کاندیداتوری کرده، احمدی نژاد چپ و راست رسانه ای می شود. بیانیه پشت بیانیه، نامه نگاری هم می کند. از آن طرف وارد توئیتر هم می شود و اعلام وجود می کند. مثلث بقایی - احمدی نژاد – مشایی، روز درختکاری را هم دست آویز مقاصد سیـاس*ـی خودشان می کنند.

این مثلث پرهیاهو بیشتر از هر چیز وجودی سلبی دارند و در شکاف و افتراق زندگی می کنند. آن ها در تضاد و در اختلاف قدرت می گیرند. یعنی اگر ظهور و پیروزی احمدی نژاد در مقابل رفسنجانی به یمن خاطرات نامطلوب ذهنی مردم از آن مرحوم بود. بعدتر همین جریان در مناظرات سال 88 هم از همان روش استفاده کرد؛ دائما مورد پرسش قرار دادند و از ضعف های رقیب استفاده کردند. ارجاع می دهم به شکل تقابل احمدی نژاد در مقابل یکی از سران فتنه؛ او آشکارا چیزی برای توضیح و تفسیر نداشت و صرفا روی نداشته های رقیب مانور می داد.
1191550_517.png

برگ برنده ای مثل کمک های مالی شهرام جزایری و...همین تکنیک به ظاهر ساده اما موثر، سال هاست که جریان احمدی نژاد را جلو می برد و حالا در بزنگاهی دیگر در زمانه ای که احمدی نژاد از ورود به انتخابات منع شده و تیپ سنتی تر و مذهبی تر جناح راست هم از او دور شده، آن ها آمده اند تا بی تعارف تر علاوه بر سنجش سبد رای احتمالی، روی شکاف ها مانور بدهند و در حداقلی ترین حالت ممکن موجب اغتشاش آرای روحانی و دیگر رقبا شوند. به هر حال این جریان نه احساس اخوتی با طیف های مختلف اصولگرایی می کند و نه خب طبیعتا هیچ پیوندی با طیف های اصلاح طلب دارد.

آن ها به آرامی ابراز قدرت می کنند و در کمال تعجب با ارائه رسانه ای هوشمندانه مثل ویدئو 30 ثانیه ای مشایی، به چهره های شاخص جریان خودشان اعتبار می دهند. این بار آن ها با «تابو شکنی» امر خود را پیش می برند. دفعات قبلی «ناشناختگی» کمک حالشان بود، چون همیشه ابهام، امری تحـریـ*ک کننده در یک انتخاب سیـاس*ـی است.

بخش هایی از مردم در پچ پچ های روزمره، راست و چپ را بی مصرف می دانند و از گزینه های جدید استقبال می کنند. این رمز پیروزی جریان احمدی نژاد بود و حالا در شرایطی که جامعه در برآورده شدن توقعاتی که از روحانی در سال های پس از 88 داشته ناکام بوده، احساس نیاز به جسارت و شجاعت می کند و در همین هنگامه مشایی با زیرکی سبز می پوشد و حرکاتی خلاف عرف می کند؛ دست هایش را باز می کند به مخاطب احساسی از ساختارشکنی و تازگی می دهد. آن ها خوب می دانند از میان غرولندهای جامعه چگونه ماهی خود را صید کنند. امروز تابو شکنی و القای شجاعت اندازه ی همان ابهام 84 خریدار دارد.

احمدی نژادی ها فعلا برنده اند. دنیا از دموکراسی نا امید است و به گونه مغشوشی از پوپولیسم پناه می آورد. ترامپ و احمدی نژاد و دیگران برآمده از موج ناراضیان هستند. آسیب دیده ها به پوپولیسم پناه می برند. فرقی ندارد بومیان آمریکایی باشند یا دورافتادگان ایرانی، بد این که با ظهور پوپولیسم آسیب ها عمیق تر می شود.


احسان علیخانی یا (مجری هفته)

در همین ستون چند باری از احسان علیخانی انتقاد کرده ایم به خاطر آن چه که در حالت کلی می شود نامش را گذاشت؛ باج دادن به سلیقه و خواست عمومی، به عبارتی علیخانی مثل غالب مجریان تلویزیون پشت سر جمعیت حرکت می کند و خودش راهبر نیست. اشکالی که مانع از شکل گیری هویت منحصر و منفرد یک مجری تلویزیونی می شود و مجری که هویت منحصر ندارد، نمی تواند حیات طولانی مدت و ویژه ای داشته باشد. اشکالی که عمده ی مجریان تلویزیون ملی دارند و البته در کنار رفتارهای خودنمایانه و گل درشت سعی می کنند توی چشم هم باشند.
1191549_809.png

این شب ها که برنامه «سه ستاره» پخش می شود با یک علیخانی دیگر مواجهیم. انگار اوبه نوعی بلوغ رسیده، شکل رفتاری او فارغ از هرگونه خودنمایی است و در کنار ظلی پور قرار دارد و نه بالا دست! او دائما در پی رتق و وتق زمان بندی برنامه است، وسط حرف مهمانان نمی پرد. در کمال احترام و ادب فرصت کافی را به مهمان می دهد و در عین حال برنامه را مدیریت می کند و البته حالا دیگر در پی باج دادن به مخاطب نیست. این که علیخانی فارغ ازمرزها و دسته بندی ها کسی را در خارج از کشور کارشناس خطاب می کند، نشان از شجاعت و جسارتی است که می تواند از این پس برای او هویت منحصر به فرد ایجاد کند. باورکنید، ساده است تعریف از یکی مثل چاوشی که همین جاست و طرفداران مجازی اش دائما حضور غریبی دارند. آب از آب تکان نمی خورد و کار دشوار اما موضع علیخانی بود که عافیت نطلبید و چشمش را بر هجمه های احتمالی بست. این جسارت قابل تقدیر است.


علی لاریجانی یا (جانماز هفته)

حذف قسمتی از صحبت های علی لاریجانی در بخش های مختلف خبری صدا و سیما محل حرف و حدیث های بسیاری شد. نکته ی ماجرا این که آن بخشی از صحبت های لاریجانی سانسور شده که مربوط به ماجرای «جمنا» و مصوبه حقوق های مدیران است. لاریجانی خطاب به منتقدان این مصوبه گفته بود «جانماز آب نکشید و حقوق های خودتان در زمان نمایندگی مستند است». به نوعی صدا و سیما سعی داشته انتقاد لاریجانی از جمعیت نیروهای انقلابی (جمنا) را حذف کند و در نتیجه واقعیتی مخدوش شده ارائه دهد.

مساله ی قابل ذکر این که «اخبار» در تمامی رسانه های دنیا از شبکه یک تلویزیون دولتی ایران تا بی بی سی و سی ان ان برساختی است که از فیـلتـ*ـر نگاه و منافع سیاست گذاران تلویزیون و مدیران آن می گذرد. یعنی این که اخبار در کلیتی که این روزها در رسانه ها دریافت می کنیم، لزوما توصیف واقعیت نیست، بلکه توصیف واقعیت از منظر گردانندگان آن تلویزیون و یا رسانه ای است که ما مشتری آن هستیم.
1191548_132.png

پس تصور بی طرفی در بیان اخبار خواسته ای آرمانی و ایده آل است و از واقعیت به دور. هر تلویزیونی حق دارد که با نگاه خودش واقعیت را توصیف کند، اما چرا این موضوع درتلویزیون ایران مساله ای بغرنج می شود؟ شاید چون ادعای ملی دارد و البته از بودجه عمومی ارتزاق می کند، پس ناخواسته با چنین ادعایی توقعات زیادی ایجاد می کند. بی نهایت نگاه ها و سلایقی که توقع دارند صدایشان در تلویزیون ایران شنیده شود. این ادعای ملی و این تکیه به منابع عمومی وظیفه تلویزیون را سنگین می کند. در نظر داشته باشید رسانه عریض و طویل دولتی ایران در همان گام اول چون محدودیت های بی شماری دارد با واقعیت فاصله ی زیادی دارد و اصلا در واقع نمایی و بی طرفی کار دشواری دارد.

این محدودیت ها حتی چیزهایی ساده ای مثل نشان دادن ساز را هم شامل می شود که حداقل با نیمی از جامعه فاصله ایجاد می کند. مصداق ساده اش مجموعه های تلویزیونی است که حتی نمی توانند یک پوشش نزدیکتر به واقعیت را به تصویر بکشند و یا از موسیقی فقط لب زدن های خواننده و دف و نی دیده می شود. این تضاد ها و این فاصله به خودی خود رسانه ملی را از پیش بازنده می کند، حال اگر غلضت دروازه بانی در بخش اخبار از حد معقول و منطقی بالاتر برود که وضع از بد بدتر می شود.

شاید سال های دورتر می شد اخبار را از فیلتری رد کرد و جامعه را با آن اقناع کرد، چون دوران سیطره تلویزیون بود و مردم به بخش های خبری تکیه می کردند و اعتماد داشتند. اما این روزها که خبرها در مشت هر کس جمع شده و افراد می توانند با عضویت در چند کانال تلگرامی اوضاع و احوال چپ و راست را بفهمند و حداقل در لایه ی رویی ماجرای انحصار خبررسانی شکسته شده، کمی این شکلی خبررساندن به ضرر و زیان همان رسانه ای می شود که در انعکاس خبر و جهت دهی به آن افراط می کند. نتیجه همه ی این ها این که قرار بوده انتقادات لاریجانی کمتر شنیده شود اما با موجی که پس از سانسور اتفاق افتاد، آن چه که بیشتر به چشم آمد، اتفاق همان بخش انتقادات بود. زمانه نشان می دهد که مدیریت رسانه امری پیچیده تر شده. و نکته آخر ماجرا تغییر و چرخش مردی است که روزی در تلویزیون جایگاه والاتری داشت. لاریجانی از پس اتفاقات آن یکشنبه سیاهِ احمدی نژاد دیگر تعلقی به طیف های افراطی تر اصولگرا ندارد و بیشتر نزدیکتر به اعتدالیون است. از همین رو صحبت هایش خیلی به مذاق رسانه ملی خوش نمی آید. تلویزیون همان است که بوده، این لاریجانی است که جور دیگری شده!


حسن ریوندی و محمود شهریاری یا (توهین قومیتی هفته)

باز نشر ویدئویی قدیمی از یک جنگ طنز که در آن حسن ریوندی و محمود شهریاری مطالبی توهین آمیز نسبت به لرها بیان می کنند، صدای عده ای از لرها را در آورده. به هر حال اصل واقعه مربوط به 3 سال پیش است و دوباره فراگیر شدنش جای سوال دارد. اما توهین قومیتی به هر شکل قابل اغماض نیست.

قومیت، نژاد و تعصب واژه های قابل تفسیری هستند. گزاره های کلی داریم مانند این که ایران سرزمین کم آبی است و در سرزمینی با این پراکندگی منابع آبی، استعداد و زور همبستگی کم است. در چنین جغرافیایی با اقوام گوناگون و زبان های متفاوتی مواجهیم که کار را برای همبستگی دشوارتر هم می کند. تاریخ را که نگاه کنید کلی دعواهای قومیتی ریز و درشت داشته ایم؛ از زد و خورد میان اهالی یک روستا تا جنگ و تیراندازی و کشتار یک جمعیت. وقتی با چنین شرایطی مواجهیم، بالطبع نمی توانیم مساله قومیت ها در ایران را با مساله قومیت در کشوری کوچک در اروپا مقایسه کنیم. اصلا قیاس مع الفارغ است، چون تمام فاکتورهای حساسیت برانگیز نژادی را که ما داریم، آن ها ندارند.
1191544_499.png

مرور این گزاره های کلی در مورد اقوام ایرانی را بگذارید در کنار میل به همسازی امپراطوری های رسانه ای که تمایل دارند انسان ها در مصادیقی مثل لباس و زبان و حتی لهجه هم شکل تر رفتار کنند و اصلا این رفتارهای فولک را برای موزه های و عکس ها می خواهند و در حد یک امر تزئینی. در چنین شرایطی پوشش ترکمن های شمال ایران و بلوچ های جنوب شرقی و لر و عرب، شبیه به هم می شود و آن قداستی که رسانه ها به لهجه ی تهرانی می دهند و حتی جزئیاتی مثل لحن آن ها را تحت تاثیر قرار می دهد. خب ظاهرا با جامعه ای مواجهیم که بحث های قومیتی در آن کمرنگ شده و یا ظاهرا نمود ظاهری فراوانی ندارد، اما غافل از این که آن چه سرچشمه حساسیت های قومیتی است، حس تبعیض است. همان چیزی که از احساساتی مثل عدم دسترسی برابر به امکانات نشات می گیرد. ریشه ماجرا در حس تبعیض است.

اما برگردیم به ابعاد رسانه ای و واکنش های مردمی قضیه ریوندی و شهریاری که در یک جمع محدود جک قومیتی تعریف کرده اند. اصل و اساس کاراشتباه است، اما حساسیت نسبت همین جک در رسانه ملی با یک جنگ محدود شبانه باید تفاوت هایی داشته باشد. مضاف بر این که اصلا تب جک های قومیتی طی چند سال گذشته با هجوم اینستاگرام توئیتر و تلگرام تا حدی فروکش کرده و مردم فقط به متن و روایت نمی خندند و آن ها به طرز چشمگیری تصویری تر و جنـ*ـسی تر راضی به خنده می شوند. مثل تصاویر ساختگی که از عباس جدیدی دست به دست می شود و سلیقه خنده و طنز عموم را تا حدی تغییر داده. پس دامن زدن به ویدئوی قدیمی در جمعی محدود کمی شیطنت آمیز است، کما این که اصل اشتباه هم غیر قابل انکار است.


محمدرضا شجریان یا (خواننده مردمی هفته)

در میانه ی تعطیلات نوروز 95 بودیم که خبر بیماری شجریان آمد و فضا جور دیگری شد . پس از آن هر کنشی از سمت خانواده شجریان و مقامات رسمی از وزیر ارشاد تا سخنگوی وزارتخانه، منفذی بود که یک مردم از سنتی خوان دردانه شان بیشتر بدانند. موج نگرانی برای محمدرضا شجریان خواننده سنتی بیشتر از تصور بود و همان روزها بود که متوجه شدیم شمایل شجریان چیزی فراتر یک خواننده معمولی است. او در گذر زمان جایگاهی فراتر از هنر و موسیقی به دست آورده با مجموعه ی کنش هایی که در بزنگاه های مختلف داشته است.
1191547_813.png

در واقع هاله ای از او به عنوان خواننده ای مردمی و حتی آزادی خواه ساخته شده، مردم و خیلی هایی که عکس های او را به اشتراک می گذارند در ادبیات مجازی لایک و قلب برایش می فرستند اصلا شاید شنونده هنر او نبوده اند و نمی دانند تاریخ موسیقی اصیل ایران با و بدون او چگونه خواهد بود. سیل جمعیتی که دل نگران شجریان شده و می شود. در واقع پیوند عاطفی با یک شمایل سیـاس*ـی -اجتماعی بر قرار کرده اند و به او امید بسته اند که او با توجه به مقبولیت اش صدای آن ها باشد. مردم نگران خودشان هستند و اسم شجریان را می آورند، یعنی این که آن مقام مسئولی که نام شجریان را می آورد در درخواست برائت او را در ازای بازگشتش به تلویزیون مطرح می کند، البته که شاید به نوعی حرف بی ربطی نمی زند اما به این درک نرسیده که شجریان یک شمایل است و آن عذرخواهی چهره این شمایل را مخدوش می کند. مردم بازگشت همین شجریان را می خواهند.


هاشمی یا (اشتباه هفته)

درگیری لفظی وزیر بهداشت دولت روحانی با فرماندار بدره و عصبانیت جناب وزیر و واژه ای که زیبنده نبود... پیش از این هم عصبانیت هاشمی را در مواجهه با مجری تلویزیون دیده بودیم. بی گمان واژه های این چنینی شانی ندارد و قابل دفاع نیست، آن هم در این سطح! به هر حال انتخابات در پیش است و تخریب یکی مثل هاشمی، فرصت بی نظیری برای تخریب یک جریان است.

اما چرا هاشمی؟ چون او خصایصی دارد که که دیگر اعضای کابینه دولت روحانی آن را کمتر دارند و یا اصلا ندارند. مثلا اگر نعمت زاده به اندازه کافی چهره ای قابل نقد از سمت رسانه های جریان راست دارد و به قولی اشرافی زندگی می کند، هاشمی اتفاقا همان ویژگی ها مطلوب تصور سنتی از یک سیاست مدار ساده زیست ایرانی را دارد؛ همان به اصطلاح خاکی بودن در دسترس بودن که در تمام این چهارسال خیلی هم به چشم آمده و موجب محبوبیت او شده است.
1191546_109.png

همین حضور گاه و بی گاه او در اتاق عمل چهره ای دیگر از کابینه به قول رسانه های اصولگرا، اشرافی ساخته. تخریب هاشمی برای آن ها فرصت خوبی است که به جامعه القا کنند؛ این هم یکی است مثل باقی وزاری دولت یازدهم، که ببینید او هم فقط ظاهرا مردمی است و در درون شکیبایی یک سیاستمدار اخلاق مدار را ندارد . البته که اتفاقا این جای کار را رسانه های اصولگرا تا حدود زیادی درست می گویند. هاشمی برخلاف تصور عموم بیشتر یک مدیر اجرایی و پزشک موفقی است که عملکرد قابل دفاعی دارد، اما به هر حال در ساختار حزبی و سیـاس*ـی روشنی رشد نکرده و به عبارت ساده تر صرف قرار گرفتن یک نفر در جایگاه وزارت او را سیاست مدار نمی کند، کما این که بی نهایت افراد قابل احترامی بوده اند طی این سال ها که وزیر هم شدند، اما سیاستمدار نبوده اند.

هاشمی یکی از موفق ترین وزرای دولت روحانی در فاز اجرایی است. چهره و شمایل او همان مدل مدیریتی مطلوب انقلابی و عملگرا را به ذهن می آورد اما او در مسائلی مثل ارتباط با رسانه و یا مدیریت هیجانات خام است و همین پاشنه آشیل می تواند تمام اقدامات مثبت او را کمرنگ کند. خلا وجود ساختارهایی که سیاستمدار را به معنای واقعی کلمه پرورش دهد، می تواند موجب از بین بردن چهره های توانایی باشد که صرفا بنا به بازی هایی رسانه ای سوخت می شوند و نمی توانند آن طور که باید موثر عمل کنند؛ نمونه اش هاشمی وزیر بهداشت. این همان ضعفی است که راست و چپ و میانه نمی شناسد. کمبود چشمگیر سیاستمدار به معنای خاص آن.


روز جهانی زن یا (زن ایرانی هفته)

لیلا آه کشید/ خم شد / زانوانش را گرفتم/ مثل وقتی که اتوبوس را از دست می‌دادیم خندیدم/ گفتم مهم نیست/ به جَنین کف حمام اشاره کرد/ "این هم مهم نیست؟"/ گفتم/ منظورم این نبود/ چای را گفتم که جوشیده/ باید / دوباره دمش کنیم - «سارا اردهالی»

خاله محبوب می گوید: « من فقط به عشق ماتیک زن جعفر شدم»، جعفر شوهر اولش بود. « گفتند تا عروسی نکنی نمی توانی ماتیک بزنی» - پرنده من، فریبا وفی
1191545_877.png

هنوز موی بسته را/ اگر به شانه وا کنم / بسا اسیر خسته را/ ز حلقه ها رها کنم/ مرا همین ز شعر بس / که مـسـ*ـت باده ی هـ*ـوس / زروی و مو به هر نفس / هزار ماجرا کنم – هنوز موی بسته را...سیمین بهبهانی

- بر نسوان ایران امروز اطلاق انسان نتوان کرد، چه آنچه شئونات انسانیت است از ایشان سلب شده و مانند حیوانات جز خوردن و خفتن و زائیدن هنری از ایشان مشهود نیست - از میان نشریات مشروطه

روایت سارا اردهالی معاصرترین روایت از زن ایرانی، قبل از آن روایت فریبا وفی مربوط به دهه 70 و قبل تر از آن روایت سیمین بهبهانی از زن ایرانی در دهه 60 و صد و چند سال قبل تر زن ایرانی در نشریات مشروطه، روندی که طی شد تا زن ایرانی از کنج آشپزخانه دربیاید و با هیچ ترفندی به آن کنج بر نگردد.
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    هفت چهره آخر سال
    این هفت چهره ی آخر سال را ترجیح دادیم جمع بندی مختصری از پدیده های تکرار شونده و تاثیر گذار اجتماعی باشد و صرفا در مورد چهره های یک هفته اخیر نیست. لیلا اوتادی، افشین یداللهی، محمد مصدق، علی معلم، اردوغان ...چهره های این هفته بودند که چون این قالب را ترجیح دادیم به نوعی سوخت شدند، در ضمن پیشاپیش عیدتون مبارک.
    برترین ها - ایمان عبدلی: این هفت چهره ی آخر سال را ترجیح دادیم جمع بندی مختصری از پدیده های تکرار شونده و تاثیر گذار اجتماعی باشد و صرفا در مورد چهره های یک هفته اخیر نیست. لیلا اوتادی، افشین یداللهی، محمد مصدق، علی معلم، اردوغان ...چهره های این هفته بودند که چون این قالب را ترجیح دادیم به نوعی سوخت شدند، در ضمن پیشاپیش عیدتون مبارک.

    مختلسان یا (تاسف بار سال)

    خاوری و اختلاس بانک ملی را که یادتان نرفته، آن اختلاس سه هزار میلیاردی تا مدت ها نقل محافل جامعه شده بود. همه بهت زده از حجم و میزان اختلاس صحبت می کردند. خاوری نامش در کنار نام هایی چون رفیق دوست و کرباسچی قرار گرفته بود. اما سالی که گذشت اختلاس های ریز و درشت زیادی داشت؛ از بانک ملت و صندوق ذخیره فرهنگیان و حتی پرونده املاک شهرداری و رقم هایی که دائما بزرگ تر می شد و خب در امتداد آن احساس کرختی و بی حسی جمعی نسبت به پدیده اختلاس بیشتر می شد.

    1199221_665.png

    تکرار خاصیتش همین است؛ عادی سازی می کند و حالا به یمن اختلاس های پی درپی و تکرار آن در رسانه های همگانی، قبح اختلاس ریخت و به عبارتی با تکرار برای اذهان عمومی عادی ساز شد. حالا با مردمی مواجهیم که اختلاس ها برایشان امری پذیرفتنی شده و تکانشان نمی دهد. در سطحی عمیق تر اما اتفاق بدتری افتاده، بعد از لایه ی رویی عادی سازی فساد اقتصادی، لایه زیرین تر مردمی هستند که حالا نمی توانند و یا نمی خواهند با درد فساد مبارزه یا برخورد کنند.

    در نتیجه آن را به شکلی دیگر درونی می کنند، یعنی این که اختلاس و دزدی در فرهنگ عوام نوعی از زرنگی تلقی می شود آن که برد و خورد زرنگ است و خب حالا هر کدام از ما اگر در موقعیت خطیری قرار بگیریم، شاید زرنگ شویم و آن اتفاقی که نباید بیفتد، تکراراختلاس های نجومی علاوه بر سرمایه های مادی که به تاراج بـرده، موریانه ای بر تن نحیف وجدان عمومی بوده است.


    مرتکبین به خودکشی یا (ناامیدی سال)

    خودکشی از دیرباز با بشر بوده و این همه تفسیر و تاویل از خودکشی در ادبیات و فلسفه و جامعه شناسی نشان می دهد که با چیز جدیدی طرف نیستیم. خودکشی اما متناسب با احوالات زندگی امروزه شکل های گوناگونی پیدا کرده. در مورد خودکشی بیشتر با یک پدیده روانی فردی مواجهیم، وقتی کسی پس از یک دوره ناملایمات عاطفی و یا تنگدستی و یا حتی احساس پوچی در گوشه ی اتاقش اقدام به خودکشی می کند در واقع تصمیمی شخصی در حریم خصوصی اش را عملی کرده که نهایتا دامنه تبعات آن تا بستگان نزدیگ خواهد بود.

    خودکشی های امسال به طرز چشمگیری در مقابل انزار عمومی انجام می شد اصرار به خودکشی در ایستگاه های مترو به عنوان گذرگاه هایی که برای مسافر الزام توقف را دارد، به نوعی هم پر تردد است و هم فرصت مکث دارد و انگار یک سن اجرا از احوالات جامعه ایرانی است به نظر بی هدف و یهویی نیست.

    1199220_874.png

    خودکشی از روی پل یا در ایستگاه مترو قطعا نشان و پیام دارد و از ابعاد شخصی و خصوصی خارج است. تکرار این قسم خودکشی ها علاوه بر تکثیر خشونت در محیط و فضای عمومی که منجر به کاهش سطح روحیه عمومی می شود منجر به ترویج نوعی از نا امیدی و سیاهی شد. مردم گمان می کردند عامل اصلی شرایط نامساعد اجتماعی و اقتصادی است.

    خودکشی در چنین شکلی حتی اگر توسط عامل آن ماهیت اعتراضی نداشته باشد، ماهیت اعتراضی پیدا می کند، چون جلوی چشم است و تبلیغ می شود. بازتولید ناامیدی کمترین عارضه خودکشی های سریالی مترو است.

    در ضمن این خودکشی ها نشانمان داد برخی برساخت های آرام کننده دیگر مدد رسان بخش هایی از ایرانی امروز نیست و یا حداقل نتوانسته خیلی پیشگیرانه و بازدارنده عمل کند.خودکشی ها شکلی از اعتراض منفعلانه بود.


    حیوان آزاران یا (دیوانگی سال)

    انتشار چند ویدئو از حیوان آزاری در فضای مجازی پدیده ای جدید را نشانمان داد. از آن طرف اقشار بالا دست و حتی متوسط هایی که می خواهند به بالادست ها نزدیک باشند با نگه داری از حیوانات خانگی جای خالی خیلی چیزها را پر می کنند(علاوه بر داشتن همدمی کم دردسر، شکلی از یک زندگی به اصطلاح فخر فروشانه را اتخاذ می کنند) از این طرف اصرار و نمایش حیوان آزاری در میان دیگران سردرگمی ای از یک وضعیت رانشان می دهد، به هر حال ما ایرانی ها بالاخره حیوان دوستیم یا حیوان آزار؟

    نکته ی ماجرا شاید این است که حیوانات هیچ گاه در فرهنگ ایرانی تبدیل به دغدغه ی زیست محیطی نمی شوند. یعنی اگر پلنگ ایرانی در حال انقراض است، هیچ ربطی به شهروند درگیر و دار زندگی روزمره ندارد


    1199222_238.png

    او در اشکالی به حیوانات توجه می کند که سطحی و ابزاری اند، چه آن ها که با سگ های ملوس و عروسکی و یا هاسکی های جلب توجه می کنند و چه آن هایی که اقدام به کتک زدن و آزار حیوانات می کنند. در واقع از موجودیت حیوانات ابزار می سازند و حیوانات را تبدیل به شی می کنند. هر دو گروه تقلیل دهنده هستند.

    در یکی ناچاری و کمبود نهفته است (کمبود نه معنای منفی به معنای اصیل کلمه فقط) و در گروه دیگری تمایلات سادیسمی که در شکلی به ظاهر کم خطر از لحاظ حقوقی، روی سر حیوانات بخت برگشته خالی می شود. شاید مدنی ترین و اصیل ترین نوع توجه به حیوانات با احترام به حیات بکر آن ها و موجودیت بدوی شان است، همان که در شهروند ایرانی کمتر دیده شود، رفتار ما و حیوانات فعلا نسبتی متعادل و متوازن ندارد.


    پزشکان یا (بی آبرویی سال)

    سال سرگیجه و تعدد اشتباهات پزشکی! همه تاسف بار از فرط تکراری بودن گاه به کمدی پهلو می زد. پزشکان ایرانی دائما دچار اشتباه می شدند؛ از خمینی شهر تا تهران از الینا کوچولو تا آن کودک خردسالی که دست چپ و راستش را اشتباه گرفته بودند. پزشکان اشتباه می کردند و نظرات مردمی دائما در جهت تکفیر آن ها بود، انگار بغضی از گذشته ها گلوی عامه ی مردم را گرفته بود، که در سال تعدد اشتباهات پزشکی بالاخره فرو ریخت و این سیل عقده ها آن چه را که با خودش برد، آبروی پزشکان بود.

    1199218_726.png

    آبروی پزشکان اما تنها سطح رویی ماجراست. پزشکان دچار چالش شده اند و عده ای از مردم آن ها را متفرعن و بی مسئولیت قلمداد می کنند که دائما از بالا و منفعت طلبانه به دیگران نگاه می کنند و حالا فرصتی شده که حرف های سال تلنبار شده زده شود. اما سطحی عمیق تر ماجرا آن است که مردم نسبت به یکی از معتمد ترین اقشار جامعه بی اعتماد شده اند و دیگر پناه امنی برای سپردن جسم خود به آن ها حس نمی کنند.

    از ثمرات کالایی شدن امر درمان و تحمیل فرهنگ پولی به مساله درمان آن چه که از دست رفت اعتقاد عجیب مردم به پزشکی بود. همان که خیلی از جوانان را به سمت کنکور پزشکی سرازیر می کرد. به هر حال سال ها پیش همه آمالشان پزشکی یا مهندسی بود و حالا این کعبه آمال فرو ریخته! شکاف طبقاتی، فربه تر شدن طبقات پایین دست و تضعیف طبقه متوسط، هر گونه رفاه را حمل بر بی عدالتی می کند. از آن طرف روحیه کاسبکارانه در کنار نگاه غلط جامعه به رفاه، حیثیت پزشکان را تحت تاثیر قرار داده و جامعه ایرانی از این پس نگاه مثبتی به یکی از پناهگاه هایش ندارد. نوعی آنومی؛ فروپاشی ساختاری که جایگزینی برای آن ساخته نشده. با این خلا چه خواهیم کرد؟ با این همه بی اعتمادی؟


    گورخواب یا (غفلت سال)

    حاشیه های شهر خیلی واقعی تر از شعارنوشته ها و سخنرانی هاست. این واقعیت زمخت حالا چند وقتی است که خودش را به متن تحمیل کرده و در حصار حاشیه ها نمانده. انتشار تصاویر کارتن خواب ها در واقع لحظه فروپاشی آرمان و ایده آل های جامعه ای بود که فکر می کرد هر چقدر هم که نارسائی و ناکامی داشته، اوضاع آن قدرها هم غیر قابل تحمل نیست. آن تصویر ژولیده و دفرمه عـریـان ترین تصویراز ناکامی نهادهایی است که قرار بود سیاهی را ریشه کن کنند. نگاه جامعه در قضیه گورخواب ها مطابق انتظار احساسات زده بود. مردم انگار نمی توانستند حدس بزنند بغـ*ـل گوششان چه اتفاقاتی رخ داده، انگار ندیده بودند زیر پوست شهررا.

    مساله گور خواب ها دو بعد قابل تحلیل داشت؛ یک این که به رغم ادعای آگاهی فیک حاصل از شبکه های اجتماعی ما در واقع با شکلی از آگاهی مورد پسند رسانه ها تغذیه می کنیم و اصل آگاهی را هنوز درک و دریافت نکرده ایم. همین حالات دقیقا در قصه ی کولبرها هم اتفاق افتاد، مردم انگار نمی توانستند حدس بزنند که قاعدتا با این شرایط اقتصادی عده ای در مرزها این گونه زندگی می کنند جماعت چنان ناباور و احساسی برخورد کردند که گویی اینجا نیستند و در این خاک نفس نمی کشند.

    1199217_241.png

    سطح دوم ماجرا اما شکل برخورد نهاد های تصمیم گیرنده بود. مردم اگر احساسی شدند و یالکل از اصل ماجرا غافل شدند، حرجی نیست. این خاصیت عوام است و عموما مصرف کننده اند، حتی در فجایع. اما دولتی ها با اقداماتی نظیر درمان دندان های گورخواب منشا معضلات را فراموش کردند (یا بیمه کولبرها) و بار دیگر میان مدت و کوتاه مدت عمل کردند و در لایه ی رویی ماندند.

    حل مسائل زیر ساختی که بتواند نهاد های حمایت کننده را قدرتمند کند و امنیت روانی بیاورد البته که زمان بر است؛ اما حاکی از وجود اراده ای است مبنی بر پذیرش این واقعیت که زیر پوست شهر نیاز به خانه تکانی دارد، اراده ای دیده نمی شود. جامعه ایرانی نشان داد تا چه اندازه احساسات زده و بدون حافظه است و هنوز قابلیت سرمایه گذاری برای حرکت های موثر مدنی را ندارد از آن طرف دولت هنوزهم کشش ایجاد نهادها حمایت گر را به رغم شعارها ندارد.


    آسیب دیدگان پلاسکو یا (تماشاچیان سال)

    آتش سوزی و فروپاشی پلاسکو چند خرده روایت داشت؛ مالک و سازنده ساختمان، مالک فعلی ساختمان، نقش شهرداری تهران و ...پلاسکو با تاکید های تلگرامی نماد آغاز مدرنیته ایرانی تلقی می شد. رفته رفته پس از چند روز اصلا تفسیرهایی مبنی بر فروپاشی مدرنیته ایرانی آغاز شد. در واقع در پی حادثه پلاسکو نوعی نقد و نظر به روند مدرنیته در ایران از سوی مردم مشاهد شد. آن ها فکر می کنند این حرکت مثل عقبه سیـاس*ـی و فکری مشروطه دایره ای است که دائما به نقطه صفر می رسد. حالا که پلاسکو ریخته، انگار مدرنیته یک بار دیگه صفر شده. بدبینی مردم نسبت به روند پیشرفت کشور در مورد پلاسکو زیر لایه ای بود که علنا فاش شد.

    1199216_225.png

    بعد دیگر ماجرا اما مساله ی تماشاچی شدن یک جامعه بود. مساله ای که نظیرش را قبل تر در حادثه سعادت آباد و میدان کاج دیده بودیم. درگیری و نزاع و عدم دخالت مردم البته پیرو تب جهانی سوژه سازی و کسب برند در فضای مجازی است. نوعی غلبه ی نفع شخصی بر مداخله به نفع دیگران، چون هزینه دارد و به عبارت ساده تر سری را که درد نمی کند، دستمال نمی بندند. این عدم مداخله مثبت میان آحاد مردم در مورد پلاسکو به حد اعلا رسید مردم آن حد از شعور و آگاهی یک شهروند مسئولیت پذیر را نشان ندادند.

    غرض این که اگر نماد مدرنیته فرو ریخته بیشتر از آن باید برای جمعیتی نگران بود که همچنان توده اند و نمی توانند دیگرخواهی و مشارکت فعالانه و مسئولیت پذیری را اجرا کنند، پلاسکو نشانمان داد از مدرنیته فاصله زیادی داریم، نه برای ریختن کوهی از آهن و آجر بلکه برای عدم مسئولیت پذیری همان که مسئولان پس از پلاسکو به نمایش گذاشتند و فاجعه را پاسکاری می کردند.


    مردم خوزستان یا (گم شدگان سال)

    و این آخری که اندازه کل روزهای سال زجر آور بود. گرد و غباری که بر تن خوزستان نشست حاصل تصادم چند نارسائی بود. خوزستان و حقی که بر گردن تمام ایران دارد شایسته ی توجه بیشتر و پایدارتر است این توجه در سطوح مختلف می تواند کمک حال باشد.

    مساله ی اول دیپلماسی و نگاه دولت هاست، این که گمان کنیم نهایت اعلای دیپلماسی ژنو و برجام و این ها است، ساده اندیشی و سهل انگاری است. بخشی از دیپلماسی همین کنترل آسیب هایی است که از همسایگان عمدتا درگیر ما به ایران تحمیل می شود. گاهی مساله ی نا امنی ترکیه است و سفرهای نورزی و تذکرات پی در پی که خودش شکلی از دیپلماسی است را با تاکید اجرا می کنیم و گاه هم مساله تغییرات زیست محیطی که اتفاقا قابل پیش بینی است و فقط کمی دوراندیشی می خواهد را رها می کنیم.

    1199215_465.png

    مساله ی بعدی که اتفاقا خوزستانی ها را گله مند کرده، مساله توجه افکار عمومی است افکار عمومی را رسانه ها هدایت می کنند و این واقعیت مسلمی است که رسانه ها عموما به مراکز قدرت توجه بیشتری دارند، خاص ایران هم نیست و اما وقتی زندگی عده ای مختل می شود جایی برای نفع و ضررهای رسانه ای نمی ماند، کاش رسانه ای ها کمی حواس جمع تر بودند و در آخر این که غالب ما ایرانی ها نسبت به مساله محیط زیست و مسائلی مثل مصرف آب و ریختن زباله، نگاه تجملی و نه چندان جدی دارد و ریشه ی ماجرا شاید همین جاست.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    برترین ها - ایمان عبدلی:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حمید گودرزی یا (منتقد هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در تعطیلات نوروزی حمید گودرزی دو بار از تریبون های مختلف استفاده کرد و آن چه که خودش مکتب بازیگران زیرپوشی و عصبی و تلخ می خواند را زیر سئوال برد. دفعه ی اول در یک تلویزیون اینترنتی بود و خب چون رسانه ای با مخاطب محدودتراست خیلی به چشم نیامد، بار دوم اما در دورهمی مهران مدیری بود که این دومی خاکستر اولی را هم زنده کرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    گودرزی سینما را کارخانه رویاسازی می داند، جایی که مردم در آن فارغ می شوند و فراموش می کنند. او سینمای تلخ و عبوس را نمی پسندد، گودرزی مثل خیلی های دیگر اعتقاد دارد تلخی و سیاهی سینما حال مردم را بدتر می کند. در ایران به هر حال دوره هایی داشته ایم که عرصه برای غلبه سینمای رویا ساز و شیک فراهم بوده؛ دوران فیلمفارسی در قبل از انقلاب و دوران دهه هشتاد در پس از انقلاب ،چنین دوره هایی تجلی همین نگاه بوده اند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209531_308.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    هر بار که درآمدهای نفتی دولت ها افزایش پیدا کرده بالطبع نقدینگی افزایش یافته و رفاه موقتی ایجاد شده. درست در چنین شرایطی به دلیل بی انظباطی مالی موجود در بازار و جامعه، سینما کارخانه رویا ساز می شود چون جامعه پس از چندی در حالت برزخی قرار می گیرد و شکاف ها قد علم می کنند. در واقع این شکل از سینمای خوشکل پسند و شیک و قهرمان ساز محصول ناچاری است و از کلیت اجتماع نشات می گیرد نمی توان و نمی شود که به طور کلی هنر را فارغ از شرایط زیستی ارائه کرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    سینمای چرک و تلخ «ابد و یک روز» و زیر پوش نوید محمد زاده طرف دیگر داستان است. درست در دوره های پس از درآمد هنگفت نفت، گسترش فرهنگ مصرفی و تب تجمل و رقابت و جامعه را به سمتی می برد که شکاف ها رامی بیند. آگاهی همیشه در چنین دوره هایی گسترش پیدا می کند، جامعه پرسشگر می شود و محصول چنین شرایطی پدیده هایی چون اصغر فرهادی می شوند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    سینمای موسوم به اجتماعی جان می گیرد، تب رئالیسم داغ می شود. سینما از قهرمان بازی ها خارق العاده و کمدی های سخیف کمی فاصله می گیرد. تلخ تر و واقعی تر می شود. در چنین سینمایی قهرمان ها لزوما کت و شلوار نمی پوشند، ماشین شاسی سوار نمی شوند و موهای ژل زده و گیتار و ...خلاصه که همه چیز شیک نیست اتفاقا فقر و سختی بیشتر به چشم می آید.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    واقعیت این است که هر دو نوع سینما برای ادامه ی حیات چرخه سینما نیاز است. مساله جایی قابل نقد می شود که کثرت و کپی کاری فیلمنامه های مشابه از حد می گذرد. گاه در دوره هایی از سال های میانه دهه هشتاد کثرت کمدی ها و فیلم های بی ربط به فضای واقعی جامعه توی ذوق می زند. گاه هم مثل همین سال های متاخر کثرت فیلمای تلخ و چرک کلافه کننده می شود. در واقع کمبود سینما گر مولف و تب کپی کاری و آزمودن فرمول های موفق و امتحان پس داده دیگران می تواند پدر هر نوع ژانر سینمایی را در بیاورد و همچین پدر فکر و سلیقه ی مخاطب را.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    این که بازیگری زیرپوش بپوشد و اگزجره بازی کند، اصلا و ابدا اتفاق بد و قابل نقدی نیست. این بخشی از زندگی ست و سینما هم خودِ زندگی و آگاهی بخشی هم بخش بزرگی از هنر. این که گاها کمدی ها و فیلم های دختر و پسر رویا ساز هم ببینیم اتفاق بدی نیست بخشی از سینما صرفا سرگرمی است و تنفس فکری ایجاد می کند. هر دو لازم است، در شرایطی که هر کس مشق خودش را بنویسد و گیشه موفق دیگران را کپی نکند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    همین می شود که شیک و پیک ها در سال های اگزجره احساس خطر می کنند و اگزجره ها هم در سال های وفور کمدی نک و ناله می کنند. آینده ی شغلی شان را در خطر می بینند. بماند که بازیگرانی حضور مستمر و دائمی دارند که عزت انتظامی باشند یعنی هم هزاردستان و هم اجاره نشین ها. حمید گودرزی و نوید محمد زاده و دیگران شاید باید بیشتر در روند کاری معتمد آریاها و انتظامی ها مداقه کنند و دلخوش به اینستاگرام و کامنت و.. نباشند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مهران مدیری یا (فریب هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    مهران مدیری بار دیگر با موضع گیری سیـاس*ـی خبر ساز شد. او سال ها قبل در یکی از مجموعه های طنز شبانه جریان تحصن مجلس ششمی ها را به استهزا گرفته بود. بعدتر هنگامی که به تلویزیون راهی نداشت و در نمایش خانگی فعالیت می کرد، مجموعه ای در نقد شبکه های اپوزیسیون ساخت و همین سال گذشته هم دیپلماسی دولت روحانی ظریف را مورد نقد قرار داده بود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    او در تمام این سال ها فقط یک بار به چپ زد، آن هم هنگام پخش و توزیع مجموعه «قهوه تلخ» در شرایطی که کشور اوضاع خوبی نداشت او دست به دامان مردم شد و تقاضای خرید نسخه اصلی سریال را داشت و البته با شبیه سازی هایی در فیلمنامه و فضاسازی سعی می کرد زیرکانه برخی از تمایلات سیـاس*ـی مردم را ارضـ*ـا کند. به عبارتی به آن سریال وجهی اپوزیسیون نما می داد، چون در آن روز ها جو غالب آن گونه می پسندید .
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209530_565.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    می دانیم و می دانید که کار طناز نقد مسائل مختلف است. آن هم طنازی چون مهران مدیری که صاحب جایگاهی بی بدیل در عرصه طنازی است، آن هم در بستر موثرترین رسانه ، رسانه ملی! اما این همه قصه نیست. کار از آن جایی پیچ می خورد که در تمامی این سال ها میل به نقادی مدیری سمت و سوی جناحی داشته و چنین تمایلی این ذهنیت را می سازد که مدیری از ابزار بقا حد نهایت استفاده را می برد. سیر چپ و راست خزیدن را که مرور کنید بهتر در می یابید که او تا چه اندازه محافظه کارانه به فکر حفظ شرایط است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    همین جانبداری او استقلال هنری اش را زیر سوال می برد و مردم زیرک که بر حسب تجربه محدویت های و تهدید های کار هنری را در تلویزیونی که به یمن رانت فرصت در اختیار آدم هایش قرار می دهند را می شناسند با فراست تشخیص می دهند که کدام حرکات محاسبه شده است و کدام رفتار و کنش اصالت دارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    غالب آن هایی که مدیری به خاطر چنین مواضعی نقد می کنند در حقیقت مشکلی با یک هنرمند شناخته شده که شاید جناحی هم باشد، ندارند. به شرطی که مدیری یا هر کس دیگر پای مواضعش بایستد و پشت واژه هایی چون طنز پردازی نقادانه پنهان نشود و در پی اصالت بخشی به حرکات حسابگرانه اش نباشد. در آن صورت هیچ نقدی هم وارد نمی شود وگرنه مردم عادی نه آن قدر وامدار دولتند که از نقد آن به مانند روزنامه های اصلاح طلب شاکی شوند و نه آن قدر همدل منتقدان دولت روحانی اند که از فرط شادی پس از نقد های مدیری پایکوبی مجازی کنند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    مردم با هنرمندان و مجموعه ها خستگی به در می کنند و ترجیح می دهند کسانی ذهنشان را مشت و مال دهند که صادق باشند. حس فریب کاری مردم را از هنرمند دور می کند و آن وقت همان طبقه متوسطی که روزی با «قهوه تلخ» کام مدیری را شیرین کرد و پشت هنرمندش را خالی می کند، مدیری بیش از هر کس باید باور کند که جایگاه او به عنوان یک هنرمند خیلی وزین تر و محترم تر از بازی های سیـاس*ـی است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مسعود فراستی یا (های و هوی هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    مرجان شیرمحمدی همسر بهروز افخمی در میانه تعطیلات نوروزی عکسی در صفحه شخصی اش منتشر کرد که مسعود فراستی را همراه خانم جوانی نشان می داد که ابتدا به عنوان همسرش معرفی شد و بعدتر تکذیب شد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    کار از کار گذشته بود و جامعه قضاوت خودش را در مورد فراستی کرده بود. این که منتقد پرحرف و حدیث سینمایی را با چنین حربه ای ضربه کنیم اما حکایت تلخی است! بر فرض که فراستی لحن و زبان تندی دارد ودر نقد هایش قضاوت را شخصی می کند و سفسطه می کند اما آیا این جنس رفتار پای پست خانم شیرمحمدی از همان جنس رفتار فراستی نیست ؟
    فراستی چه می کند که ما عصبانی می شویم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209529_619.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    او مقابل کارگردان فیلم «سایه های موازی» می نشیند و فیلمنامه اش را ضعیف قلمداد می کند؛ یک واژه کلی و مبهم، بعد در ادامه برای نقد کارگردانی فیلم او را بی عرضه خطاب می کند، انگار که در نقد بازی یک فوتبالیست او را زشت قلمداد کنیم، در حالی که زشتی یک فوتبالیست بیشتر یک برچسب سلیقه ای است و نمی تواند روشنگر وضعیت او به عنوان یک فوتبالیست باشد و اصلا خوشگلی یا زشتی فوتبالیست توانایی ها و ناتوانی او را نشانمان نمی دهد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    همین طور هم وقتی از کیفیت کارگردانی یک هنرمند حرف می زنیم نمی توانیم با عبارت بی عرضه او را نقد کنیم. بی عرضگی یا با عرضگی یک صف خیلی کلی است که موارد اطلاقش دقیقا روشن نیست. چنین تکنیک های در بحث و مجادله صرفا جهت سرکوب طرف مقابل به کار می رود. اصلا زبان بدن فراستی طرف مقابل را تهدید و تحقیر می کند؛ او پاهایش را باز می کند، زیر چشمی طرف را می پاید و گاه گمان می کنیم از مهمان برنامه در حال بازجویی است. ما همه از این رفتارها شاکی می شوید نقدی پراز قضاوت های شخصی، مغالطه کاری و تهدید.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    ما چه کرده ایم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    برگردیم به داستان همسر احتمالی جناب فراستی، سن پایین همسر او فرصت انتقام ساخته، همه ی آن هایی که پای پست خانم شیر محمدی و در جاهایی دیگر نسبت به سن پایین خانم همراه جناب فراستی قضاوت کرده اند در واقع شکلی از فراستی درونشان را نشانمان داده اند. آن ها در واقع یک فراستی در درون دارند که استعداد بروز دارد و در چنین بزنگاه هایی خودش را نشان می دهد. منتقد سینمایی که تند حرف می زند و از سوادش در جهت کار و حرفه اش استفاده نمی کند و این همان دامی است که فراستی پهن کرده. این که همسر احتمالی او جوان است هیچ ارتباطی به دیگران ندارد و همسر جوان یک منتقد نمی تواند نشان دهنده خوبی و بدی کیفیت نقادی های او باشد، اگر نقدی بر او هست که هست باید با زبان سینمایی پاسخ بگیرد، نه با مدل خودِ فراستی!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    همه فراستی هستیم!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    قرار نیست ماهمه شبیه او بشویم، مگر این که بر خلاف ادعاهایمان اتفاقا حوصله نقد تخصصی و حرف حساب را نداشته باشیم و بیشتر طالب جنجال باشیم. کسی چه می داند شاید ما بدمان هم نمی آید کسی باشد که جنجال کند و ما هم سرگرم شویم. اصلا مگرهمین سعید قطبی زاده نبود که در ایام جشنواره در هفت منطقی و مستدل نقد می کرد، چند باراز او گفتیم و چقدر ستایشش کردیم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مسافران شمال یا (بیراهه هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    در تعطیلات نوروزی حجم زیادی از مسافرت ها سمت شمال است و مثل خیلی از آخر هفته این تهرانی ها هستند که مشتری پر و پا قرص شمال هستند. هر جای در دسترسی از کرانه دریای خزر برای تهرانی ها معنای همان شمال مصطلح این سال ها رادارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    بار ترافیکی جاده های هراز و چالوس سلیقه جمع کثیری از مردم کشور خصوصا پایتخت را نشان می دهد. سفرهایی که از فرط اصرار و تکرار جای تحلیل و آسیب شناسی دارد چون این سفرها دیگر یک پدیده تک وجهی نیست و مطمئنا لایه های زیرین قابل تحلیلی دارد که باید واکاوی شود که چرا با این حجم جمعیت و ترافیک و دشواری و شلوغی بازهم جمعیت ترجیح می دهند شمال را انتخاب کنند؟ مگر شمال چه کیفیت یگانه و خاصی دارد که انقدر خواهان دارد؟ یک بعد ماجرا چرایی اصرار به انتخاب شمال به عنوان مقصد سفر است و بعد دیگر رفتار شناسی همین جمعیت هنگام سکونت چند روزه در آن خطه است. مسافران شمال خصوصا تهرانی در شمال چه می کنند که خوش می گذرد و باز هم برای سفرهمان انتخاب قبلی را دارند؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209528_877.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    طبقه متوسط نبض داستان است. تحلیل رفتار آن ها وضعیت را بهتر نشان می دهد طبقه متوسطی که در آخر هفته های تهران با کوچیدن از جنوب و مرکز شهر به شمال شهر همسایه و همنشین قشر مرفه می شوند و آن دیگری می شوند. آن ها با انتخاب شمال، دوباره و در تعطیلات هم همین رویه را ادامه می دهند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    تمایل به جابه جایی طبقه اجتماعی برای طبقه متوسط با یک سفر محقق می شود. میل به با پرستیز بودن و لاکچری زندگی کردن حتی با یک پژو و جاده شمال ارضـ*ـا می شود. اگر مسافر شمال باشید در جاهایی مثل «متل قو» این میل آشکارا خودش را نمایش می دهد برخلاف دهه های گذشته حالا شکل پوشش هم نمی تواند نشانگر طبقه اجتماعی هر فرد باشد و همه شبیه به هم می پوشندو این یعنی ما از پوشش یک فرد متوجه نمیشویم که او در خیابان مولوی زندگی می کند یا در سید خندان و یا حتی در قیطریه! همین وضعیت در شمال هم تکرار می شود و طبقات بالادست میل نمایش ثروت را ارضـ*ـا می کنند، متل قو را تبدیل به بلوار اندرزگو می کنند با همان بار ترافیکی و حتی بیشتر ثروت و چه بسی قدرت خود را نمایش می دهند، طبقات متوسط و حتی پایین هم خودشان را شبیه بالادست ها می کنند، شمال فرصت خوبی است از این لحاظ.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    شمال خاصیت های دیگری هم دارد؛ شما در کناره ی یک جاده خلوت تر (اگر جای خلوت و بکر مانده باشد) می توانید پوشش دیگری داشته باشید و از دایره نظارت خارج شوید.. از این رو هر تکه از شمال می تواند خلوتی خارج از نهادهای نظارتی باشد و به عبارتی جماعتی به زعم خودشان راحت تر حال کنند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    دو دلیل عمده انتخاب شمال شاید همین ها باشد. به همین دلایل هم هست که جماعت ساعت ها ترافیک و دشواری را به جان می خرند، چون با جابه جایی طبقاتی اکسیر فراموشی تزریق می کنند و با کمتر تحت نظارت بودن احساس یله گی می کنند. در چنین وضعیتی شمال محلی برای برون ریزی عصبیت قشر عمده ای می شود که ولخرجی می کنند و هر بهایی را برای چند روز جور دیگر بودن پرداخت می کنند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    همین مردم البته در چنین وضعیتی افسار گسیخته به طبیعت آسیب می زنند و زباله می ریزند و ...آن ها می بینند که زمین های شمال چگونه مثل غنایم جنگی تقسیم این و آن نهاد می شود پس طبیعتا خاک و اکوسیستم را مایملک دولت تلقی می کنند و هیچ میل باطنی به همکاری در جهت حفظ محیط زیست ندارند و متاسفانه گمان می کنند لج بازی با فرامین زیست محیطی نوعی اعتراض خاموش است. غافل از این که اصلا سال ها بعد با این اره ای که یک دسته اش دست ماست و دست دیگرش دست رانت خواران و زمین خوان اصلا شمالی هم می ماند؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    رامین رضائیان یا (جدایی هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    این که یک مربی تصمیم به اخراج یکی از بهترین بازیکنان تیمش می گیرد مساله ی پیچیده ای نیست. حتما برانکو حساب کار خودش و تیمش را کرده و قطعا ادامه حضور رضائیان یک دستی تیم را بهم می زده که راضی به اخراج او شده. رامین رضائیان از کانتونا و بکهام که بزرگتر نیست! پس تردیدی در درستی تصمیم برانکو نیست، حتی اگر پرسپولیس تمام بازی های بدون رضائیان را واگذار کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    این وسط می ماند فشار افکارعمومی. رضائیان را یک بار مرور می کنیم؛ بازیکن خوش استیل و آماده ای که جناح راست پرسپولیس را شیک و دیدنی کرده بود، قدم های بلند و سانترهای خط کشی شده و شکل دویدن او در زمین سکوها را به وجد می آورد. او بازیگر – بازیکن بود. یعنی همان چیزی که رسانه ها از فوتبالیست های امروز می خواهند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209527_368.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    بازیکن - بازیگرها باید حواسشان باشد چگونه و در چه وقتی و چه رفتاری داشته باشند. آن ها عمدتا فتوژنیک هم هستند در فضای مجازی فعالیت دارند. دامنه رفتارهای جذاب و عامه پسند را به بیرون زمین هم می کشند، حتی اگر روی نیمکت بنشینند، جوری دیگری اند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    اگر در ترکیب فیکس نیستند اما از چشم نمی افتند. رامین رضائیان مطابق سلیقه عمومی رفتار می کرد؛ هم میل عوام را راضی می کرد و هم خوراک خبری رسانه ها بود. به همین دلایل پس زدن او دشوار است واقعیت این است که فوتبالیست کلاسیک های چون وحید امیری و یا حسین ماهینی در دنیای فوتبال امروز کار دشواری برای محبوبیت دارند هر چقدر هم که فداکارانه و بی حاشیه نقش هایشان را به درستی ایفا کنند اما خیلی محبوب نمی شوند. دوران کلاسیک ها به سر آمده! فوتبال امروز کسانی را می خواهند علاوه بر توپ بر افکار عمومی هم تسلط داشته باشند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    وقتی فضای ارائه و نمایش دائما در حال بزرگ تر شدن است و کل دنیا به سمت ارائه می روند، پس فوتبال هم متاثر از چنین فضایی نمایشی تر می شود. اینجاست که تل موی رامین رضائیان، اخم هایش هنگام تعویض، عذرخواهی اش درفضای مجازی و یا بی تابی اش برای وارد شدن به زمین در روزهای دلجویی از برانکو جلوی چشم رژه می رود. افکار عمومی دائما فیلم جدیدی از ستاره ها یشان برای اکران می خواهند، آن ها مصرف می کنند و ادامه می دهند، رضائیان چنین طبعی را راضی می کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نادر ابراهیمی یا (عاشقانه هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    زادروز نادر ابراهمی بهانه ای است که از نویسنده ای یاد کنیم که ساده می نوشت و نثر آرام بخشی داشت. کتاب های او هنوز دست به دست می شود؛ آثاری چون «یک عاشقانه آرام» و «بار دیگر شهری که دوست می داشتیم» همچنان می فروشند. آثاری که شاید خیلی تفکر برانگیز نباشد، اما روح لطیف دارند. اندازه ی فرار از روزمرگی خوراک خوبی به روح و روانمان تزریق می کنند، جالب این جاست این همه واژه های لطیف از ذهن آدمی بیرون آمده که تجربیاتی چون: زندان سیـاس*ـی، کارگری صحافی ، کمک کارگر تعمیرگاه و داشته است
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209526_535.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    بریده ای از یک عاشقانه آرام: « این اشکدان ها را نگاه کن! می گویند آن وقت ها اگرعاشقی به سفر می رفت محبوب او گریه های فراق را چکه چکه در این اشکدان ها می ریختت تا به هنگام باز امدن دوست به او بنماید که تا چه حد از دوری اش در عذاب بوده است مادربزرگم می گفت : خیلی ها آب نمک را به جای اشک در این بلورهای خلوص می ریختند و پیش روی مرد خسته ی از سفربازگشته می گذشتند. -مهم نیست همیشه شبِه عشق در کنار عشق بوده است، شبه صداقت در کنار صداقت. اما هرگز از رونق بازار عشق و صداقت چیزی کاسته نشده است تو عاشق صادق باش و بمان دنیا را به حال خود بگذار»
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آخوندی یا (سیاست زدگی هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    رفتار عجیب آخوندی وزیر راه با خبرنگار یکی از سایت های خبری برای دولتی که ادعای اعتدال و عقلانیت دارد در روزهای منتهی به انتخابات می تواند پاشنه آشیلی باشد. به هر حال این که رفتار آخوندی زیر ذره بین قرار می گیرد و یا این که برخی در طرف مقابل نگران جایگاه معنوی تولیت آستان قدس رضوی هستند هر دو این واکنش ها مصرف انتخاباتی و جناحی دارد. در واقع ستادهای تبلیغاتی در شکل های پیچیده تر و ظریف تر از بیلبورد و پوستر در خبرسازی و موج سازی خواسته های خودشان را در ذهن مخاطبان جا می اندازند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1209525_728.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    همین می شود که در رفتار رسانه ای این روزها میل به بزرگ نمایی ضعف های رقیب و پوشیده ماندن ضعف های دسته ی خودی مشهود است. در این روزها و تا زمانی که انتخابات تمام شود تمام رسانه ها درصد کمتری از صداقت را خواهند داشت و بیشتر جهت دار و منفعت طلبانه رفتار خواهند کرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    شاید بهتر است هیچ خبرسازی و جریان سازی سیـاس*ـی را جدی نگیریم و تحت تاثیر جریانات و حرف و حدیث ها نباشیم. این روزها هیچ ماهی گیری در رسانه ها برای رضای خدا ماهی نمی گیرد. حافظه ی تاریخی و ذهن محاسبه گر، شاید کمک حال کسانی باشد که به دنبال حقانیت هستند. وگرنه حقانیت را در بزرگنمایی رسانه ای این روزها پیدا نخواهید کرد، حقانیت که هیچ واقعیت هم کمتر یافت می شود.
    [/BCOLOR]
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته 7 چهره؛ از چیپِ طارمی تا سورپرایز احمدی نژاد
    مهدی طارمی احتمالا برای دومین سال پیاپی آقای گل خواهد شد. او به تنهایی شش امتیاز برای تیم ملی در مقدماتی جام جهانی به ارمغان آورده. سیر پیشرفت او طی دو سال گذشته خیلی سرعت داشته وهمین مساله باعث می شود فرصت کافی برای تامل و ته نشینی رفتارهایی متناسب با موقعیت اش نداشته باشد.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    کاندیدای جمنا یا (اجماع هفته)


    نیروهای سیـاس*ـی اصولگرا در روزهای گذشته به شدت به دنبال ائتلاف و اجماع هستند تا با کاندیدایی واحد در انتخابات پیش رو حاضر شوند . بحث ائتلاف و اجماع در میان نیروهای سیـاس*ـی اصولگرا و اصلاح طلب طی سال های گذشته رونق زیادی داشته و فراتر ازرونق، بود و نبودش عامل شکست و پیروزی در انتخابات دوره های گوناگون تلقی شده است.
    در انتخابات سال 92 اجماع نیروهای اصلاح طلب به نفع حضور روحانی در انتخابات و کناره گیری نماینده اصلاحات، بزرگترین عامل پیروزی روحانی قلمداد شد. در همان انتخابات اصولگرایان از تعدد نیرو رنج می بردند و وجود همزمان نیروهایی مثل قالیباف و جلیلی به عبارتی رای آن را پراکنده کرد. از این مثال ها زیاد است و ائتلاف با چنین حافظه سیـاس*ـی، اهمیت دوچندان پیدا می کند.​
    با این حال عده ای اعتقاد دارند که ائتلاف ها در جهت پیروزی انتخاباتی است و مصرف کوتاه مدت دارد و پایدار نیست.غافل از این که ائتلاف و اجماع در هر مدلی از شاخصه های اساسی دموکراسی خواهی است.​
    گرچه که اجماع دو گونه است و آن مدلی که در کشور ما مشاهده می شود را «اجماع منفی» نام می گذارند، اما همین مدل منفی اجماع که در واقع اشاره به اجماعی دستوری با مداخله نخبگان سیـاس*ـی دارد هم فضای سیـاس*ـی با ثبات را تقویت می کند. در کشورهای کاملا توسعه یافته که احزاب در آن تعریف روشن دارند، اجماع مثبت صورت می گیرد و کل فرایند ائتلاف خود جوش و بر حسب نیازها شکل یافته، پیش زمینه آن مدل ایده آلی اجماع همین مرحله ی در حال گذاری است که ما در حالی طی کردن آن هستیم.​
    1215245_357.png
    اجماع نه به معنای امحا اختلافات، بلکه به معنای توافق بر سر مسائل اساسی و سازش برسر مسائل فرعی تر است.از یاد نبریم در کشورهای همچون ایران دست یابی به اجماع کار دشوارتری است، چون شکاف ها کثرت و پویایی دارند (از تفاوت ها و تضاد های قومیتی بگیرید تا مسائل مذهبی). از این رو برای اجماع قاعدتا باید از منافع زود گذر گذشت و در بلند مدت قدرت تعامل داشت. اگر امروز نیروهای اصولگرا تلاش می کنند زیر یک چتر قرار بگیرند اصلا اتفاق بدی نیست و گمان منفعت طلبی و طمع قدرت نبرید. اتفاقا با چنین سازو کاری هر چند الکن و قابل انتقاد، کاندیدای مورد وفاق و احتمالا پیروز هر جریان بعدها پاسخگوتر خواهد بود و نمی تواند زیر حرف هایش بزند. اگر موتلفه راضی به کناره گیری یا قبول قیومیت جمنا شود و میرسلیم نیاید و اگر تمام نام هایی چون: قالیباف و زاکانی و بذر پاش هیات حاکم جمنا را به رسمیت بشناسند و به توافقات درون جبهه ای تمکین کنند، راه پیروزی هموارتر خواهد شد.​
    کما این که چه لزومی دارد افرادی که در اصول اساسی شبیه به هم هستند، حضور توامان داشته باشند. این نه تنها چند صدایی نیست، بلکه فضا را بیهوده مغشوش می کند. در نهایت فرقی نمی کند روحانی و اصلاح طلبان اجماع کنند یا آیت الله رئیسی و اصولگرایان، مهم تر ازهر چیزی، وفاداری به قانون و تمرین پاسخگویی و مسئولیت پذیری و البته ولایت مداری است و درنهایت این که ائتلاف ها را با عباراتی احساسی و منفعلانه چون «همه سرو ته یه کرباسند» سرکوب نکنیم که سیاست اصلا جایی برای رمانتیسیم ندارد.​
    ترامپ یا (هجوم هفته)
    هجوم نیروهایی آمریکایی به مواضع نظامی سوریه در حمص غافلگیری عجیبی داشت از آن جنبه که ترامپ بارها در منازعات انتخاباتی مداخله دولت اوباما در مسائل داخل سوریه را محکوم می کرد. اگر از تحلیل هایی که احساسات ایوانکا ترامپ را در این حمله موثر می دانند، بگذریم و با عمق بیشتری به تحولات رفتاری دولت ترامپ نگاه کنیم بهتر در می یابیم که اتفاقا برخلاف آن چه که تصور می شود این حمله ارتباط خاصی با ترامپ و اطرافیانش ندارد.​
    در واقع نخبگان سیـاس*ـی ایالات متحده از ظرفیت هیجانی ترامپ در جهت تقویت خط سیر مواضع آمریکا بهره بـرده اند (برای ترامپ هم این حمله یک خاصیت داشت و این که به نوعی نمایش قاطعیتی بود که بارها فقط وعده اش را داده بود) و اصلا این حمله به حمص نشانمان داد که ترامپ نمی تواند خیلی خارج از قاعده کلی مورد پسند و ساختار سیـاس*ـی و کنترل کننده موجود در واشنگتن رفتار کند.​
    حمله به مواضع ارتش سوریه برای رئیس جمهوری که اولویت اش مبارزه با داعش بود و قائل به دخالت در سوریه نبود، نشان می دهد آن چه که تیم سیاست خارجی آمریکا می پسندد، حتی می تواند مسیری خلاف جهت وعده های رئیس جمهور مستقر باشد و حتی ترامپ و نیروهای آمریکا را موقتا در کنار داعش قرار دهد. به هر حال برای ساختار سیـاس*ـی مستقر در ایالات متحده این حمله چند وجهی است و مصداق قاعده ی «هر ده سال و یک مداخله نظامی مرعوب کننده» است.​
    1215246_370.png
    یک بعد مرعوب کردن کره شمالی و هم رده هایش است و بعد دیگر در این میان نفع رژیم صهیونیستی است. به هر حال پایگاهی مورد اصابت قرار گرفته، همان جایی بود که چندی پیش جنگنده های رژیم صهیونیستی را مورد اصابت قرار داده بود و اما نکته ظریف پایانی رفتار روسیه و آمریکا است. همان طور که ناظران بین المللی هم تایید می کنند، احتمالا روس ها از این حمله خبر داشتند و شاید به نوعی این فضا سازی مشترک روسی و آمریکایی در جهت آمادگی بشار اسد برای انتقال دولت است.​
    ماحصل این فرایند اثبات غیر قابل اعتماد بودن آمریکا و روسیه است. دو کشوری که همه چیز را در جهت منافع خودشان پیش می برند و حرجی هم نیست و این ذات روابط دیپلماتیک در دنیا است.​
    ورای همه ی این ها مردم سوریه هستند که در ویرانه ی شامات زندگی می کنند و بهای جنگ نیابتی روسیه و آمریکا را می دهند. برای کرملین و کاخ سفید مهم نیست که ساکنین ترس و دلهره روز شب و روزهایشان چه رنگی دارد، اما برای سوری ها مهم است که افراد مستقر در کاخ سفید و کرملین چگونه فکر می کنند و این نهایت نگون بختی است که زندگی مردمانی وابسته به دیگران باشد.​
    مهدی طارمی یا (چیپ هفته)
    مهدی طارمی احتمالا برای دومین سال پیاپی آقای گل خواهد شد. او به تنهایی شش امتیاز برای تیم ملی در مقدماتی جام جهانی به ارمغان آورده. سیر پیشرفت او طی دو سال گذشته خیلی سرعت داشته وهمین مساله باعث می شود فرصت کافی برای تامل و ته نشینی رفتارهایی متناسب با موقعیت اش نداشته باشد. طارمی یک مثال از خیل فوتبالیست های درمانده در چنین وضعیتی است.​
    آن هایی که در اتاقکی شیشه ای زندگی می کنند و کوچکترین کنش آن ها ثبت و ضبط می شود و حتی یک غلط املایی از آن های در یک پست اینستاگرام محل نقد و نظر می شود و موج راه می اندازد.​
    به جرات هیچ شخصیت سیـاس*ـی و هنری این اندازه محل سوژگی نیست و این همه سوژه بودن ظرفیتی عجیب می خواهد. فوتبالیست ها در فرمی کاذب محل توجه مردم قرار گرفته اند و کری های آبی و قرمز فراتر از تخلیه هیجان و کارکردهای این چنینی ورزش رواج دارد. اصلا این ها، محل تمرین تعصب و بی ادبی شده و همین می شود که حتی بازیکن خودی هم با یک پنالتی ناکام فحش می خورد.​
    1215247_443.png
    این بحران هایی که در فوتبال ما دامن گیر شده اما محصول خلا در عرصه های دیگر است. به عبارتی در ایران ما فاقد الگوهای سیـاس*ـی و فرهنگی و اجتماعی هستیم و طبع الگو پروری عوام دائما در فوتبال اسطوره اش را جستجو می کند، یعنی در تنها امکان موجود.​
    فضای فرهنگی که نتوانسته همه گیر شود و محدود به عده قلیلی مانده و اصلا در پیشبرد امورات خودش هم نقص های زیادی دارد، چه برسد به قهرمان پروری و الگو سازی! فضای سیـاس*ـی هم انقدر درگیر تعاریف محدودیت ساز است که اصلا عرصه ای برای الگوسازی ندارد و و باقی عرصه ها هم یا نیستند و یا کمرنگ اند.​
    همین می شود که میل الگو پروری توده ها به سمت فوتبال سرازیر می شود، چون پرداخت چهره های فوتبالی برای رسانه ها کم دردسر و کم هزینه است، پس دائما پر رنگ می شوند و ناخواسته به مردم جهت می دهند. مردم خوراک می خواهند، این خوراک راحت هم هضم می شود و اتفاقی که می افتد پررنگ شدن آدم های بی نهایت معمولی است که چون ازآن ها قهرمان ساخته ایم گمان می کنیم خدشه ناپذیرند.​
    رامبد جوان یا (خیرخواه هفته)
    تعریف و تمجید از کسانی که در رسانه ملی صاحب جایگاه هستند، دل شیر می خواهد. عموم مردم تصور می کنند تمام آن هایی که در رسانه ملی تریبون دارند با رانت و لابی این جایگاه را تصاحب کرده اند و البته درآمد کلانی هم از جایگاهشان به جیب می زنند.​
    در واقع پس از افت و خیزهای تلویزیون در چند سال اخیر که متاثر از غلبه ی فضای سیـاس*ـی بود، صاحب جایگاه بودن در رسانه ملی درصدی از عدم محبوبیت را حداقل در نگاه دسته ای از مردم با خودش می آورد. خصوصا اگر آن صاحب جایگاه به شکلی مستمر و طی سال ها طولانی صاحب کرسی باشد، گمانه های منفی دامنه دارتر و بیشتر می شود.​
    انگار امثال رامبد جوان حق دیگرانی را خورده اند که حالا جای خالی شان حس می شود برخی این جای پر را به آن جاهای خالی ربط می دهند، غافل از این که تصمیمات کلان مدیریتی و ممنوع الفعالیتی دیگران به پرکاری مثلا رامبد جوان ربطی ندارد.​
    از خودِ رامبد دور نشویم و برگردیم به برنامه ای که در سال پنجم خودش با همه ی بالا و پائین ها صاحب جایگاه است. بارها نوشته اند و نوشته ایم که خندوانه می تواند بهتر باشد، که جناب خان نیست و باید جایگزین های مناسبت تری نسبت به این چهارعروسک سردرگم داشته باشد. خیلی ها شکل مهمان دعوت کردن های رامبد را نقد کرده اند و برخی هم فرم برنامه را تکراری می بینند و اعتقاد دارند خندوانه از اوج فاصله گرفته.​
    1215248_139.png
    این بار کاری با این داستان ها نداریم به هرحال رامبد جوان عرصه ای را انتخاب کرده که نیاز به انرژی زیادی دارد. خندیدن دسته جمعی برای مردمی که عبوس بودن را معادل با اعتبار بودن می دانند و هرگونه شادی را به کنایه سرخوشی نام می گذارند و اصلا این شکل برنامه سازی را سوپاپی برای تخلیه انرژی های منفی می دانند، کار دشواری است در ذات.​
    با این شرایط کاری که رامبد جوان کرده علی رغم تمام نقاط ضعفش قابل تقدیر است. او به زور و با شرم و تعارف هم که شده از حاضرین در استودیو و از مردم پشت تلویزیون خنده گرفته و می گیرد. چهار سال برنامه سازی روتین، مطمئنا فرساینده است، ادامه این مسیر در فرمی که حتی برای معرفی اسپانسرهایش هم خلاقیت و تازگی به کار می برد، کار سختی است.این که درمیانه ی گود حتی بداخلاقی های عده ای از مردم تنگ نظر را که مسائل مربوط به زندگی خصوصی ات را تیتر می کنند، تحمل کنی و باز هم خنده بخواهی ظرفیت بالایی می خواهد.​
    شخصا گمان می کنم رامبد جوان درصد قابل توجهی از خیرخواهی را در وجودش دارد وقتی که از تریبونش برای احیای همکارانی فراموش شده چون ارژنگ امیرفضلی استفاده می کند. او اگر با دعوت از چهره هایی چون حامد همایون به خواست عمومی باج می دهد، از آن طرف کم کارها و فراموش شده ها راهم به دیگران یادآوری می کند و به قولی دست خیر دارد. اگر برنامه ارژنگ امیرفضلی را دیده باشید بهتر درک می کنید از چه جنس رفتاری صحبت می کنم.
    هنرمندی چون او کجا بهتر ازخندوانه می تواند از ناتوانی مالی اش بگوید.این امکانیست که رامبد در اختیار امثال امیرفضلی قرار می دهد و نشان می دهد جوانمردی و دیگرخواهی ها فقط به خیریه ها و انجمن های حمایتی از بیماران ... این ها نیست و سطحی عمیق تر دارد. اگر رامبد طی این سال ها صاحب جایگاه و منزلت شده، نوش جانش! چه کسانی بهتر از امثال او که در موقعیت هم دیگران را فراموش نمی کنند و دستگیرند.​
    مسعود ده نمکی یا (تحدید هفته)
    حضور مسعود ده نمکی در برنامه جهان آرا که به مناسبت زندگی و زمانه شهید آوینی تدارک دیده شده بود، بهانه ای شد برای نقد و تحلیل وضعیت مدیران فرهنگی در دهه شصت و امتداد آن نگاه که توسط امثال سروش و محمد بهشتی تکوین شد و توسط تکنوکرات های دولت هاشمی ادامه یافت و در دوران اصلاحات بارور شد و البته به زعم ده نمکی خطرناک هم.​
    در نگاه ده نمکی امثال مهرجویی و علی حاتمی و اصغر فرهادی نقد شدند و تا اندازه ای تکفیر، آن بخش که ناظر به سیاست ای فرهنگی در دهه شصت است را کاری نداریم و فقط در مورد نقد های سینمای مسعود ده نمکی حرف خواهیم زد.​
    اوکمال الملک و اجاره نشین ها و فروشنده را در یک سبد قرار می دهد و همه ی آثار این شکلی را در جهت تضعیف اعتقادات و کمرنگ کردن روحیه انقلابی گری می داند، به هرحال ادعای سنگینی است به یک باره سه کارگردان موثر و قابل احترام سینما را زیر سوال بردن، توان و سواد سینمایی زیادی می خواهد که برای کسی چون ده نمکی که خیلی سابقه ای در هنر ندارد، گام بلندی است. نمی دانم و شاید حق با کارگردان اخراجی ها و رسوایی باشد، اما امثال ده نمکی چگونه نادانسته به هنر جفا می کنند؟​
    آن چه که ده نمکی نرمالیزاسیون می نامد و اعتقاد دارد جامعه با آثاری چون اجاره نشین ها مصرفی می شود، با کمال الملک شکلی تزئینی از تاریخ را می بیند و با هامون فردانگار و سکولار می شود و با فروشنده هم که اصلا فریب می خورد( چون سرمایه گذارش قطری است و ظالم است پس کارگردانش نباید از گورخواب ها دفاع کند) و این خواست که همه به شکلی ایدئولوژیک فیلم هایی بسازند که پسند ده نمکی باشد، در واقع تقلیل و تخفیف هنر به شعار و سخنرانی است. کما این که هنر اگر مطلوبتی دارد بیشتر از آن جهت است که عرصه ی تحدید نیست.​
    1215256_217.png
    در هنر، هنرمند تا جایی که می تواند تخیل می کند و ذهن پرواز دارد بدون هیچ محدودیتی. مهرجویی با ذهن فسلفی اش حق دارد پری، سارا و هامون را بسازد. او چیزهایی را می سازد که در ذهنش می گذرد و هر بار که موفق شده پرداخت قدرتمندی داشته باشد، علاقه مندانش صف کشیده اند و هر بار هم که مثل سال های اخیر توفیقی نداشته، بی تعارف نقد شده. همین طور سینمای حاتمی روایتی شخصی اما محبوب از تاریخ است، او هیچ گاه ادعای سند سازی تاریخی نداشته و همیشه شعر و قاب را به اسناد تاریخی ترجیح داده.​
    فرهادی را هم فرض می کنیم که دست در دست غربی ها دارد و در دلسوزی برای گورخواب ها صداقت ندارد، مگر کم سینماگر ریاکار داریم؟ فرهادی هم اضافه بر همه ی آن ها! حداقلی ترین تفسیر این که این ریاکار نام ایران را نه در مسائلی چون اعتیاد و تورم بلکه در سینما و اسکار سربلند و پر آوازه می کند.​
    نکته بعدی این که حالا که ده نمکی از فضای گذشته به عرصه ای چون سینما و هنر آمده که اتفاقا میمون و مبارک هم هست، بهتر آن که قواعد بازی را بپذیرد با زبان بصری سینما و در عمق و با ظرافت حرف هایش را بزند. به عبارتی در تمام این سال ها میکروفون از دست ده نمکی پایین نیفتاده، حتی اثری چون رسوایی و اخراجی های سه هم سراسر ایدئولوگ و در خدمت محتوایی کم اثر است.​
    او همچنان فریاد می زند، اما پشت دوربین و هنوز خیلی لطافت ندارد، چون دیالوگ هایش مستقیم و جهت دار است. سینما و هنر ته ندارد و هر نگاه را در خودش می پذیرد اگر قواعدش را رعایت کنیم. کاش امثال ده نمکی تحمل بیشتری برای پذیرش نگاه های گوناگون داشتند. پذیرندگی هنر اگر نبود که ده نمکی کارگردان سینما نمی شد! می شد؟
    محمدعلی فردین یا ( قهرمان هفته)
    زادروز ستاره ای که در دوران غیبت رسانه های مدرن «قهرمان» ملت بود. آدم خوب چشم پاک با خدایی که همیشه بر سیاهی چیره می شد و به آرزوهایش می رسید، تجسم آرزو بر پرده ی سینما، در مورد ماندگاری شمایل فردین بر اذهان عمومی نمی شود به یک عامل بسنده کرد، حکمرانی سینما، نسل قهرمان پرور، سینمای فارسی ...​
    آن چه که مشخص است بعد از او هیچگاه «قهرمان» سازی به آن شکل انجام نشد و به نظر نمی رسد انجام شود، اصلا آن نسل تکرار شدنی نیست، نسلی که می خواست لرزه بر تن دنیا بیاندازد، قهرمانش هم پر از خرق عادت و شگفتی بود، می شود نسل ها را با ستاره یشان شناخت، فردین قهرمانی آرمانگرا بود چون ذهن مخاطبانش آرمانی بود؛ آن ها می خواستند حال دنیای خودشان را خوب کنند.​
    1215250_266.png
    دو ساعت هم که در سینما می نشستند با نسبتی دور از واقعیت قهرمان سازی می کردند و یادشان می رفت مناسبات دنیای واقعی، عشق دختر پولدار و پسر جوان را خیلی بر نمی تابد، نسلی که روی ابرها قدم بر می داشت و همه ی رویاهایش را می شود در چهره ی قهرمانش دید، فردین را مرور کنید با دقت و به کثرت، شمایلی است که ریشه ی خیلی از تحولات را می شود در چهره اش دید.​
    روحانی و کمی احمدی نژاد یا (انتخاباتی های هفته)
    نشست خبری رئیس جمهور یک حاشیه فراتر از متن داشت جایی که روحانی به نوعی زیر قول و قرار صد روزه اش زد و از اساس آن را انکار کرد و بنا به دلایلی انکار را بر اقرار ترجیح داد.​
    1215251_502.png
    شاید نزدیکی به انتخابات و تلاش برای جلب رای، هر جریانی را می تواند محافظه کار کند اما اگر حتی قرار بر جلب رای هم باشد روحانی و همراهان می دانند که سبد رای ثابت آن ها متشکل از اقشار عمدتا تحصیل کرده و شهری است که به جنس چنین رفتارهایی اعتراض دارند و نکته آخر محمود احمدی نژاد که یک روز صبح بهاری حوالی ساعت 11 به حیات سیـاس*ـی خودش پایان داد!​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته 7 چهره؛ از چیپِ طارمی تا سورپرایز احمدی نژاد
    مهدی طارمی احتمالا برای دومین سال پیاپی آقای گل خواهد شد. او به تنهایی شش امتیاز برای تیم ملی در مقدماتی جام جهانی به ارمغان آورده. سیر پیشرفت او طی دو سال گذشته خیلی سرعت داشته وهمین مساله باعث می شود فرصت کافی برای تامل و ته نشینی رفتارهایی متناسب با موقعیت اش نداشته باشد.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    کاندیدای جمنا یا (اجماع هفته)

    نیروهای سیـاس*ـی اصولگرا در روزهای گذشته به شدت به دنبال ائتلاف و اجماع هستند تا با کاندیدایی واحد در انتخابات پیش رو حاضر شوند . بحث ائتلاف و اجماع در میان نیروهای سیـاس*ـی اصولگرا و اصلاح طلب طی سال های گذشته رونق زیادی داشته و فراتر ازرونق، بود و نبودش عامل شکست و پیروزی در انتخابات دوره های گوناگون تلقی شده است.

    در انتخابات سال 92 اجماع نیروهای اصلاح طلب به نفع حضور روحانی در انتخابات و کناره گیری نماینده اصلاحات، بزرگترین عامل پیروزی روحانی قلمداد شد. در همان انتخابات اصولگرایان از تعدد نیرو رنج می بردند و وجود همزمان نیروهایی مثل قالیباف و جلیلی به عبارتی رای آن را پراکنده کرد. از این مثال ها زیاد است و ائتلاف با چنین حافظه سیـاس*ـی، اهمیت دوچندان پیدا می کند.

    با این حال عده ای اعتقاد دارند که ائتلاف ها در جهت پیروزی انتخاباتی است و مصرف کوتاه مدت دارد و پایدار نیست.غافل از این که ائتلاف و اجماع در هر مدلی از شاخصه های اساسی دموکراسی خواهی است.

    گرچه که اجماع دو گونه است و آن مدلی که در کشور ما مشاهده می شود را «اجماع منفی» نام می گذارند، اما همین مدل منفی اجماع که در واقع اشاره به اجماعی دستوری با مداخله نخبگان سیـاس*ـی دارد هم فضای سیـاس*ـی با ثبات را تقویت می کند. در کشورهای کاملا توسعه یافته که احزاب در آن تعریف روشن دارند، اجماع مثبت صورت می گیرد و کل فرایند ائتلاف خود جوش و بر حسب نیازها شکل یافته، پیش زمینه آن مدل ایده آلی اجماع همین مرحله ی در حال گذاری است که ما در حالی طی کردن آن هستیم.

    1215245_357.png

    اجماع نه به معنای امحا اختلافات، بلکه به معنای توافق بر سر مسائل اساسی و سازش برسر مسائل فرعی تر است.از یاد نبریم در کشورهای همچون ایران دست یابی به اجماع کار دشوارتری است، چون شکاف ها کثرت و پویایی دارند (از تفاوت ها و تضاد های قومیتی بگیرید تا مسائل مذهبی). از این رو برای اجماع قاعدتا باید از منافع زود گذر گذشت و در بلند مدت قدرت تعامل داشت. اگر امروز نیروهای اصولگرا تلاش می کنند زیر یک چتر قرار بگیرند اصلا اتفاق بدی نیست و گمان منفعت طلبی و طمع قدرت نبرید. اتفاقا با چنین سازو کاری هر چند الکن و قابل انتقاد، کاندیدای مورد وفاق و احتمالا پیروز هر جریان بعدها پاسخگوتر خواهد بود و نمی تواند زیر حرف هایش بزند. اگر موتلفه راضی به کناره گیری یا قبول قیومیت جمنا شود و میرسلیم نیاید و اگر تمام نام هایی چون: قالیباف و زاکانی و بذر پاش هیات حاکم جمنا را به رسمیت بشناسند و به توافقات درون جبهه ای تمکین کنند، راه پیروزی هموارتر خواهد شد.

    کما این که چه لزومی دارد افرادی که در اصول اساسی شبیه به هم هستند، حضور توامان داشته باشند. این نه تنها چند صدایی نیست، بلکه فضا را بیهوده مغشوش می کند. در نهایت فرقی نمی کند روحانی و اصلاح طلبان اجماع کنند یا آیت الله رئیسی و اصولگرایان، مهم تر ازهر چیزی، وفاداری به قانون و تمرین پاسخگویی و مسئولیت پذیری و البته ولایت مداری است و درنهایت این که ائتلاف ها را با عباراتی احساسی و منفعلانه چون «همه سرو ته یه کرباسند» سرکوب نکنیم که سیاست اصلا جایی برای رمانتیسیم ندارد.


    ترامپ یا (هجوم هفته)

    هجوم نیروهایی آمریکایی به مواضع نظامی سوریه در حمص غافلگیری عجیبی داشت از آن جنبه که ترامپ بارها در منازعات انتخاباتی مداخله دولت اوباما در مسائل داخل سوریه را محکوم می کرد. اگر از تحلیل هایی که احساسات ایوانکا ترامپ را در این حمله موثر می دانند، بگذریم و با عمق بیشتری به تحولات رفتاری دولت ترامپ نگاه کنیم بهتر در می یابیم که اتفاقا برخلاف آن چه که تصور می شود این حمله ارتباط خاصی با ترامپ و اطرافیانش ندارد.

    در واقع نخبگان سیـاس*ـی ایالات متحده از ظرفیت هیجانی ترامپ در جهت تقویت خط سیر مواضع آمریکا بهره بـرده اند (برای ترامپ هم این حمله یک خاصیت داشت و این که به نوعی نمایش قاطعیتی بود که بارها فقط وعده اش را داده بود) و اصلا این حمله به حمص نشانمان داد که ترامپ نمی تواند خیلی خارج از قاعده کلی مورد پسند و ساختار سیـاس*ـی و کنترل کننده موجود در واشنگتن رفتار کند.

    حمله به مواضع ارتش سوریه برای رئیس جمهوری که اولویت اش مبارزه با داعش بود و قائل به دخالت در سوریه نبود، نشان می دهد آن چه که تیم سیاست خارجی آمریکا می پسندد، حتی می تواند مسیری خلاف جهت وعده های رئیس جمهور مستقر باشد و حتی ترامپ و نیروهای آمریکا را موقتا در کنار داعش قرار دهد. به هر حال برای ساختار سیـاس*ـی مستقر در ایالات متحده این حمله چند وجهی است و مصداق قاعده ی «هر ده سال و یک مداخله نظامی مرعوب کننده» است.

    1215246_370.png

    یک بعد مرعوب کردن کره شمالی و هم رده هایش است و بعد دیگر در این میان نفع رژیم صهیونیستی است. به هر حال پایگاهی مورد اصابت قرار گرفته، همان جایی بود که چندی پیش جنگنده های رژیم صهیونیستی را مورد اصابت قرار داده بود و اما نکته ظریف پایانی رفتار روسیه و آمریکا است. همان طور که ناظران بین المللی هم تایید می کنند، احتمالا روس ها از این حمله خبر داشتند و شاید به نوعی این فضا سازی مشترک روسی و آمریکایی در جهت آمادگی بشار اسد برای انتقال دولت است.

    ماحصل این فرایند اثبات غیر قابل اعتماد بودن آمریکا و روسیه است. دو کشوری که همه چیز را در جهت منافع خودشان پیش می برند و حرجی هم نیست و این ذات روابط دیپلماتیک در دنیا است.

    ورای همه ی این ها مردم سوریه هستند که در ویرانه ی شامات زندگی می کنند و بهای جنگ نیابتی روسیه و آمریکا را می دهند. برای کرملین و کاخ سفید مهم نیست که ساکنین ترس و دلهره روز شب و روزهایشان چه رنگی دارد، اما برای سوری ها مهم است که افراد مستقر در کاخ سفید و کرملین چگونه فکر می کنند و این نهایت نگون بختی است که زندگی مردمانی وابسته به دیگران باشد.


    مهدی طارمی یا (چیپ هفته)

    مهدی طارمی احتمالا برای دومین سال پیاپی آقای گل خواهد شد. او به تنهایی شش امتیاز برای تیم ملی در مقدماتی جام جهانی به ارمغان آورده. سیر پیشرفت او طی دو سال گذشته خیلی سرعت داشته وهمین مساله باعث می شود فرصت کافی برای تامل و ته نشینی رفتارهایی متناسب با موقعیت اش نداشته باشد. طارمی یک مثال از خیل فوتبالیست های درمانده در چنین وضعیتی است.

    آن هایی که در اتاقکی شیشه ای زندگی می کنند و کوچکترین کنش آن ها ثبت و ضبط می شود و حتی یک غلط املایی از آن های در یک پست اینستاگرام محل نقد و نظر می شود و موج راه می اندازد.

    به جرات هیچ شخصیت سیـاس*ـی و هنری این اندازه محل سوژگی نیست و این همه سوژه بودن ظرفیتی عجیب می خواهد. فوتبالیست ها در فرمی کاذب محل توجه مردم قرار گرفته اند و کری های آبی و قرمز فراتر از تخلیه هیجان و کارکردهای این چنینی ورزش رواج دارد. اصلا این ها، محل تمرین تعصب و بی ادبی شده و همین می شود که حتی بازیکن خودی هم با یک پنالتی ناکام فحش می خورد.

    1215247_443.png

    این بحران هایی که در فوتبال ما دامن گیر شده اما محصول خلا در عرصه های دیگر است. به عبارتی در ایران ما فاقد الگوهای سیـاس*ـی و فرهنگی و اجتماعی هستیم و طبع الگو پروری عوام دائما در فوتبال اسطوره اش را جستجو می کند، یعنی در تنها امکان موجود.

    فضای فرهنگی که نتوانسته همه گیر شود و محدود به عده قلیلی مانده و اصلا در پیشبرد امورات خودش هم نقص های زیادی دارد، چه برسد به قهرمان پروری و الگو سازی! فضای سیـاس*ـی هم انقدر درگیر تعاریف محدودیت ساز است که اصلا عرصه ای برای الگوسازی ندارد و و باقی عرصه ها هم یا نیستند و یا کمرنگ اند.

    همین می شود که میل الگو پروری توده ها به سمت فوتبال سرازیر می شود، چون پرداخت چهره های فوتبالی برای رسانه ها کم دردسر و کم هزینه است، پس دائما پر رنگ می شوند و ناخواسته به مردم جهت می دهند. مردم خوراک می خواهند، این خوراک راحت هم هضم می شود و اتفاقی که می افتد پررنگ شدن آدم های بی نهایت معمولی است که چون ازآن ها قهرمان ساخته ایم گمان می کنیم خدشه ناپذیرند.


    رامبد جوان یا (خیرخواه هفته)

    تعریف و تمجید از کسانی که در رسانه ملی صاحب جایگاه هستند، دل شیر می خواهد. عموم مردم تصور می کنند تمام آن هایی که در رسانه ملی تریبون دارند با رانت و لابی این جایگاه را تصاحب کرده اند و البته درآمد کلانی هم از جایگاهشان به جیب می زنند.

    در واقع پس از افت و خیزهای تلویزیون در چند سال اخیر که متاثر از غلبه ی فضای سیـاس*ـی بود، صاحب جایگاه بودن در رسانه ملی درصدی از عدم محبوبیت را حداقل در نگاه دسته ای از مردم با خودش می آورد. خصوصا اگر آن صاحب جایگاه به شکلی مستمر و طی سال ها طولانی صاحب کرسی باشد، گمانه های منفی دامنه دارتر و بیشتر می شود.

    انگار امثال رامبد جوان حق دیگرانی را خورده اند که حالا جای خالی شان حس می شود برخی این جای پر را به آن جاهای خالی ربط می دهند، غافل از این که تصمیمات کلان مدیریتی و ممنوع الفعالیتی دیگران به پرکاری مثلا رامبد جوان ربطی ندارد.

    از خودِ رامبد دور نشویم و برگردیم به برنامه ای که در سال پنجم خودش با همه ی بالا و پائین ها صاحب جایگاه است. بارها نوشته اند و نوشته ایم که خندوانه می تواند بهتر باشد، که جناب خان نیست و باید جایگزین های مناسبت تری نسبت به این چهارعروسک سردرگم داشته باشد. خیلی ها شکل مهمان دعوت کردن های رامبد را نقد کرده اند و برخی هم فرم برنامه را تکراری می بینند و اعتقاد دارند خندوانه از اوج فاصله گرفته.

    1215248_139.png

    این بار کاری با این داستان ها نداریم به هرحال رامبد جوان عرصه ای را انتخاب کرده که نیاز به انرژی زیادی دارد. خندیدن دسته جمعی برای مردمی که عبوس بودن را معادل با اعتبار بودن می دانند و هرگونه شادی را به کنایه سرخوشی نام می گذارند و اصلا این شکل برنامه سازی را سوپاپی برای تخلیه انرژی های منفی می دانند، کار دشواری است در ذات.

    با این شرایط کاری که رامبد جوان کرده علی رغم تمام نقاط ضعفش قابل تقدیر است. او به زور و با شرم و تعارف هم که شده از حاضرین در استودیو و از مردم پشت تلویزیون خنده گرفته و می گیرد. چهار سال برنامه سازی روتین، مطمئنا فرساینده است، ادامه این مسیر در فرمی که حتی برای معرفی اسپانسرهایش هم خلاقیت و تازگی به کار می برد، کار سختی است.این که درمیانه ی گود حتی بداخلاقی های عده ای از مردم تنگ نظر را که مسائل مربوط به زندگی خصوصی ات را تیتر می کنند، تحمل کنی و باز هم خنده بخواهی ظرفیت بالایی می خواهد.

    شخصا گمان می کنم رامبد جوان درصد قابل توجهی از خیرخواهی را در وجودش دارد وقتی که از تریبونش برای احیای همکارانی فراموش شده چون ارژنگ امیرفضلی استفاده می کند. او اگر با دعوت از چهره هایی چون حامد همایون به خواست عمومی باج می دهد، از آن طرف کم کارها و فراموش شده ها راهم به دیگران یادآوری می کند و به قولی دست خیر دارد. اگر برنامه ارژنگ امیرفضلی را دیده باشید بهتر درک می کنید از چه جنس رفتاری صحبت می کنم.
    هنرمندی چون او کجا بهتر ازخندوانه می تواند از ناتوانی مالی اش بگوید.این امکانیست که رامبد در اختیار امثال امیرفضلی قرار می دهد و نشان می دهد جوانمردی و دیگرخواهی ها فقط به خیریه ها و انجمن های حمایتی از بیماران ... این ها نیست و سطحی عمیق تر دارد. اگر رامبد طی این سال ها صاحب جایگاه و منزلت شده، نوش جانش! چه کسانی بهتر از امثال او که در موقعیت هم دیگران را فراموش نمی کنند و دستگیرند.


    مسعود ده نمکی یا (تحدید هفته)

    حضور مسعود ده نمکی در برنامه جهان آرا که به مناسبت زندگی و زمانه شهید آوینی تدارک دیده شده بود، بهانه ای شد برای نقد و تحلیل وضعیت مدیران فرهنگی در دهه شصت و امتداد آن نگاه که توسط امثال سروش و محمد بهشتی تکوین شد و توسط تکنوکرات های دولت هاشمی ادامه یافت و در دوران اصلاحات بارور شد و البته به زعم ده نمکی خطرناک هم.

    در نگاه ده نمکی امثال مهرجویی و علی حاتمی و اصغر فرهادی نقد شدند و تا اندازه ای تکفیر، آن بخش که ناظر به سیاست ای فرهنگی در دهه شصت است را کاری نداریم و فقط در مورد نقد های سینمای مسعود ده نمکی حرف خواهیم زد.

    اوکمال الملک و اجاره نشین ها و فروشنده را در یک سبد قرار می دهد و همه ی آثار این شکلی را در جهت تضعیف اعتقادات و کمرنگ کردن روحیه انقلابی گری می داند، به هرحال ادعای سنگینی است به یک باره سه کارگردان موثر و قابل احترام سینما را زیر سوال بردن، توان و سواد سینمایی زیادی می خواهد که برای کسی چون ده نمکی که خیلی سابقه ای در هنر ندارد، گام بلندی است. نمی دانم و شاید حق با کارگردان اخراجی ها و رسوایی باشد، اما امثال ده نمکی چگونه نادانسته به هنر جفا می کنند؟

    آن چه که ده نمکی نرمالیزاسیون می نامد و اعتقاد دارد جامعه با آثاری چون اجاره نشین ها مصرفی می شود، با کمال الملک شکلی تزئینی از تاریخ را می بیند و با هامون فردانگار و سکولار می شود و با فروشنده هم که اصلا فریب می خورد( چون سرمایه گذارش قطری است و ظالم است پس کارگردانش نباید از گورخواب ها دفاع کند) و این خواست که همه به شکلی ایدئولوژیک فیلم هایی بسازند که پسند ده نمکی باشد، در واقع تقلیل و تخفیف هنر به شعار و سخنرانی است. کما این که هنر اگر مطلوبتی دارد بیشتر از آن جهت است که عرصه ی تحدید نیست.

    1215256_217.png

    در هنر، هنرمند تا جایی که می تواند تخیل می کند و ذهن پرواز دارد بدون هیچ محدودیتی. مهرجویی با ذهن فسلفی اش حق دارد پری، سارا و هامون را بسازد. او چیزهایی را می سازد که در ذهنش می گذرد و هر بار که موفق شده پرداخت قدرتمندی داشته باشد، علاقه مندانش صف کشیده اند و هر بار هم که مثل سال های اخیر توفیقی نداشته، بی تعارف نقد شده. همین طور سینمای حاتمی روایتی شخصی اما محبوب از تاریخ است، او هیچ گاه ادعای سند سازی تاریخی نداشته و همیشه شعر و قاب را به اسناد تاریخی ترجیح داده.

    فرهادی را هم فرض می کنیم که دست در دست غربی ها دارد و در دلسوزی برای گورخواب ها صداقت ندارد، مگر کم سینماگر ریاکار داریم؟ فرهادی هم اضافه بر همه ی آن ها! حداقلی ترین تفسیر این که این ریاکار نام ایران را نه در مسائلی چون اعتیاد و تورم بلکه در سینما و اسکار سربلند و پر آوازه می کند.

    نکته بعدی این که حالا که ده نمکی از فضای گذشته به عرصه ای چون سینما و هنر آمده که اتفاقا میمون و مبارک هم هست، بهتر آن که قواعد بازی را بپذیرد با زبان بصری سینما و در عمق و با ظرافت حرف هایش را بزند. به عبارتی در تمام این سال ها میکروفون از دست ده نمکی پایین نیفتاده، حتی اثری چون رسوایی و اخراجی های سه هم سراسر ایدئولوگ و در خدمت محتوایی کم اثر است.

    او همچنان فریاد می زند، اما پشت دوربین و هنوز خیلی لطافت ندارد، چون دیالوگ هایش مستقیم و جهت دار است. سینما و هنر ته ندارد و هر نگاه را در خودش می پذیرد اگر قواعدش را رعایت کنیم. کاش امثال ده نمکی تحمل بیشتری برای پذیرش نگاه های گوناگون داشتند. پذیرندگی هنر اگر نبود که ده نمکی کارگردان سینما نمی شد! می شد؟


    محمدعلی فردین یا ( قهرمان هفته)

    زادروز ستاره ای که در دوران غیبت رسانه های مدرن «قهرمان» ملت بود. آدم خوب چشم پاک با خدایی که همیشه بر سیاهی چیره می شد و به آرزوهایش می رسید، تجسم آرزو بر پرده ی سینما، در مورد ماندگاری شمایل فردین بر اذهان عمومی نمی شود به یک عامل بسنده کرد، حکمرانی سینما، نسل قهرمان پرور، سینمای فارسی ...

    آن چه که مشخص است بعد از او هیچگاه «قهرمان» سازی به آن شکل انجام نشد و به نظر نمی رسد انجام شود، اصلا آن نسل تکرار شدنی نیست، نسلی که می خواست لرزه بر تن دنیا بیاندازد، قهرمانش هم پر از خرق عادت و شگفتی بود، می شود نسل ها را با ستاره یشان شناخت، فردین قهرمانی آرمانگرا بود چون ذهن مخاطبانش آرمانی بود؛ آن ها می خواستند حال دنیای خودشان را خوب کنند.

    1215250_266.png

    دو ساعت هم که در سینما می نشستند با نسبتی دور از واقعیت قهرمان سازی می کردند و یادشان می رفت مناسبات دنیای واقعی، عشق دختر پولدار و پسر جوان را خیلی بر نمی تابد، نسلی که روی ابرها قدم بر می داشت و همه ی رویاهایش را می شود در چهره ی قهرمانش دید، فردین را مرور کنید با دقت و به کثرت، شمایلی است که ریشه ی خیلی از تحولات را می شود در چهره اش دید.


    روحانی و کمی احمدی نژاد یا (انتخاباتی های هفته)

    نشست خبری رئیس جمهور یک حاشیه فراتر از متن داشت جایی که روحانی به نوعی زیر قول و قرار صد روزه اش زد و از اساس آن را انکار کرد و بنا به دلایلی انکار را بر اقرار ترجیح داد.
    1215251_502.png

    شاید نزدیکی به انتخابات و تلاش برای جلب رای، هر جریانی را می تواند محافظه کار کند اما اگر حتی قرار بر جلب رای هم باشد روحانی و همراهان می دانند که سبد رای ثابت آن ها متشکل از اقشار عمدتا تحصیل کرده و شهری است که به جنس چنین رفتارهایی اعتراض دارند.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یک هفته و چند چهره؛ مدعیان رئیس جمهوری و قهرمانی پرسپولیس
    دابسمش طنز و یا ثبت نام در انتخابات، مگر فرقی هم می کند؟ عرصه های عمومی مثل پیاده روها و یا حتی جمعی ثابت و مستمر در یک کافه، تقویت کننده هویت فردی است.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    از این هفته تغییراتی خواهیم داشت، به هر حال این ستون از اردیبهشت ماه وارد سومین سال حیات خودش می شود. در هفت چهره و پس از گذر از سال اول و ماهیت گزارشی و مختصری که داشت در سال دوم تلاش کردیم تحلیلی تر و مفصل باشد و در عین حال در اکثر اوقات با نگاه متفاوتی همراه باشد؛ هر موضوع از دریچه ای تازه و یا کمتر کار شده پرداخت شد.

    حجم این ستون گاها از حد معقول فراتر رفت و شاید کمی حوصله سر بر شد، از طرفی هم بنا به تجربه ی این یک سال دریافتیم که الزام به عدد هفت یا هر عدد دیگری برای چنین مطلبی از کیفیت آن کم می کند، یعنی از این پس امکان دارد چهار چهره، پنج چهره و هر چند چهره... داشته باشیم. به عبارتی سوژه ها برای ما تعیین تکلیف می کنند نه اعداد. خیلی هفته ها کشش «هفت» چهره را نداشت و از این به بعد بر اساس حوزه ها روی سوژه ها کار خواهیم کرد.

    به عنوان مثال در این هفته در بخش سیـاس*ـی اردوغان را داریم، در بخش فرهنگی کیومرث منشی زاده، در ورزش پرسپولیس، در حوزه اجتماعی هم سیل آذربایجان و ثبت نام کنندگان ریاست جمهوری را. امیدوارم موثر باشیم و تلاش ما در خور سلیقه ی شما باشد. هیچ چیز مهم تر از نظرات شما نیست، هر نظری که حوصله می کنید و منت می گذارید و می نویسید، بهترین دلگرمی است.

    اردوغان یا (متوهم هفته)

    «پدیده بنیادین قدرت به معنای ابزاری کردن خواست دیگری برای رسیدن به خواسته های خود نیست، بلکه شکل گیری خواست مشترک در ارتباطاتی است که هدف آن رسیدن به توافق است» - هابرماس

    ترکیه همیشه برای ما مهم بوده و همیشه نیم نگاهی به آن ها داشته ایم، مخصوصا در سال های متاخر که ترک ها به عدالت و توسعه و آشتی لیبرالیسم و اسلام خیلی افتخار کرده اند. اگر کمی لا به لای کلمات روشنفکران ایرانی را جست و جو کنید، خصوصا طی یک دهه اخیر در می یابید که ترکیه چقدر به عنوان یک الگوی موفق از آشتی اسلام و مذهب با ساز و کار دموکراتیک از سوی آن ها یاد شده و البته پس از افول اردوغان دیگر به عنوان الگو یاد نمی شود، چون اردوغان برخلاف سال های ابتدایی صدارت خواست مشترک را در ارتباطاتی که هدف آن رسیدن به توافق است، ندیده است.

    اردوغان را در طی این مسیر رو به زوال، دو عامل خیلی کمک کرد؛ یکی پارانویا نسبتا حاد رهبر حزب اعتدال و توسعه که دائما توهم دسیسه و خنجر داشت و عامل دیگر نگاه به گذشته ی تاریخی پر از نا آرامی و بی ثباتی است. «گولن» و دارو دسته اش عنصر تقویت کننده این بدبینی ها بوده و هست، اردوغان از ترس گولن و از شوق رشد اقتصادی رفته رفته دیکتاتورمآبانه رفتار کرد.
    1222274_160.png

    «به دیگر بیان حاکمیت فاشیستی همان حاکمیتی تلقی می شود که از طریق انتخابات و پارلمان به قدرت می رسد، دست به سرکوب جامعه مدنی می زند و با حذف آن یا ارعاب کامل آن شرایط را برای ایجاد وضعیت کاملا تمامیت خواهانه مهیا می کند»

    دیکتاتورمآبانه رفتار کردن و دوری از دموکراسی یک سطح از تمامیت خواهی است و اجرایی کردن این تمایلات سطح دیگری که آغاز فاشیسم است. اردوغان به مرور فاشیستی رفتار کرده و به اقداماتی نظیر بازداشت گسترده مخالفان و برخوردهای تند با اقلیت ها و یا حتی زنده کردن مجازات اعدام نگاه کنید در می یابید که هیمنه اردوغان وسیع تر و گسترده تر خواهد شد و این ها از برکات آن کودتایی است که که خیلی بر اساس واقعیت مردم ترکیه صورت نگرفت. مردمی که بنا به دلایل زیادی از کودتا استقبال نکردند مهم ترین دلیل ترس دائمی از نفوذ بیگانه و هرج و مرج ساکنان ترکیه است پس به نزدیک ترین عامل امنیت بخش دست می اندازد. اردوغان از یک جبر جغرافیایی و یک شرایط ذهنی مدد گرفته و به ترکتازی خودش ادامه می دهد.

    «گاهي اوقات فکر مي‌کنم رياست جمهوري توهم انتخابه» - خانه پوشالی

    در چنین اوضاع و احوالی فرقی نمی کند دموکراسی یا دیکتاتوری! و اصلا همه پرسی باشد یا نباشد، مساله این است که صندوق رای تنها نشانه ای از یک دموکراسی به استحاله رفته است. اصلا وقتی جامعه مدنی نباشد و نیمی از جامعه ناآرام باشد، تظاهرات خیابانی بمب گذاری و در چنین احوالاتی دموکراسی ابزار دیکتاتور می شود. درحکومتی که استقلال قوه قضائیه و مجلس زیر سئوال می رود و ابزار نظارتی از کار می افتد خودِ همه پرسی خنده دار است و ریاست جمهوری هم یک توهم!


    سیل زدگان آذربایجان یا (تسلیت هفته)

    وقوع سیل در استان های شمال غربی که موجب قربانی شدن عده ای از اهالی شد، تلخ ترین خبر هفته ای بود که گذشت. در حاشیه این سیل اما نکته عجیبی بود که اگر صحت داشته باشد نباید از آن غافل شد( امیدواریم که این گونه نباشد و تکذیب شود)؛ برخی از کشته شدگان بر اثر اصرار به سلفی در خطر قرار گرفته اند (بنا بر ادعای پورمهدي، معاون عمراني استاندار آذربايجان‌شرقي، يدالله اللهياري، سرپرست فرمانداری آذرشهر).

    طبیعتا این میلی به سلفی مختص به ایران نیست و در همه جای دنیا هر از چندگاهی خبرهایی مشابه می شنویم از عکس روی ریل قطار تا صخره و ارتفاعی بلند و یا حتی در کنار نهنگ! قاعدتا یکی از جذابیت های سلفی ها همین هیجان انگیز بودن آن است.

    کسی که در قاب سلفی قرار می گیرد خودش هم می داند که برای امری به ظاهر پوچ بیشتر از اندازه خطر می کند پس این به خطر انداختن یک جذابیت برای بیننده و یک هیجان زدگی برای سوژه سلفی دارد. آدرنالین آزاد می شود. مثل همین سیل زدگان آذربایجان اما جنس دیگری هم از سلفی ها هم هست که بطن تلخی دارد، همان سلفی هایی که اخم و غم روشنفکرمآبانه را ترویج می کنند و از لب های غنچه شده، شمایلی دفرمه برای چهره ی در قاب می سازند.
    1222273_598.png

    میل به تکثیر چنین «من» کمی خطرناک و حامی از یک نوع اختلال روانی و یا حداقل هویتی است. این دسته از سلفی بگیرها توجه دیگران را گدایی می کنند و با عرضه ی خودی که اعوعاج دارد و واقعی نیست، فقط می خواهند در کانون توجه قرار بگیرند. مشخص است که در چنین نوع از سلفی ها بحث ایجاد هیجان، محلی از اعراب ندارد و کل داستان محدود به خودنمایی می شود.

    دسته سوم سلفی اندازها همان قاطبه ی خوشبخت های اینستاگرام است. آن هایی که شکل دیگری از خودنمایی را ارائه می کنند اما این بار نه اعوعاج، بلکه اتفاقا در نهایت زیبایی سلفی با یک غذای خوش آب و رنگ و یا با لباس های فاخر، خودنمایی چون اینجا با میل خوشبخت نمایی همراه است کمتر آمیخته به اختلال روانی است.

    در هر صورت در هر شکلی از سلفی مساله اساسی ابراز وجود است با درصدی از تفاوت سلفی ها وجودی را به رخ می کشند که گمان می کند باید دیده شود، چون به اندازه دیده نشده. قربانیان سلفی و سیل حتی پس از مرگ هم خیلی در رسانه ها دیده نشدند و این نشانمان می دهد که باز هم همچنان بر همان روال سابق با پدیده های اجتماعی رفتار می کنیم، با تاخیر وارد فاز آسیب شناسی می شویم و انگار کسی نیست که تحولات جامعه را با جزئیات رصد کند.

    پی نوشت: اشاره به سلفی انداز های احتمالی سیل آذربایجان صرفا یک بهانه برای نوشتن از تب سلفی بوده است.



    ثبت نام کنندگان انتخاباتی یا (مضحکه هفته)

    آن قدیم ترها عکس گرفتن مناسکی داشت و چون همه چیز انقدر راحت الوصول نبود و هر کسی تلاش می کرد در قاب دوربین خاص ترین لحظه اش را ثبت کند. طبیعتا فرصت اشتباه نبود و نمی شد مثل الان پشتِ هم عکس گرفت. آن روزها از تمهیدات درخشش در قاب، یکی این بود که یکی دو انگشتش را به نشانه ی شاخ روی سر دیگری می گرفت و فضایی کمیک درست می کرد. بعدها هر بار که عکس را در میان آلبوم می دیدیم چیزی که بیشتر از فرد شاخ دار به چشم می آمد، تمهید با مزه ی فاعل ماجرا بود. ظاهرا یک شوخی بود و درواقع یک خودنمایی کوچکی با خودش همراه داشت.

    حالا اما روزگار دیگریست و میـ*ـل مردم به مصرف خوراکِ مفرح و خوشمزه مجازی، رسانه ها را به سمت شکار سوژه هایی سوق داده که مثل همان افراد شاخ گذار در پی ثبت خودشان هستند، فاعل آن قاب های قدیم اگر در حوزه خصوصی و میان دوستان و آشنایان فرصت خودنمایی داشت، حالا این بار آن ها در بستری فراخ تر و جلوی چشم همگان و نه در یک حریم خصوصی و بلکه در حریم عمومی برای ساز و کار رسمی یک کشور شاخ می گذارند!

    از همین جهت هم هست که دیگر خیلی مهم نیست که ضعف احزاب در شناسایی و جذب افراد واجد صلاحیت ما را به این جا کشانده یا قوانینی که بازدارنده نیست. مهم تر از همه ی اینها افرادی هستند که می دانند با چنین حرکاتی مورد تمسخر قرار می گیرند اما به صرف خودنمایی از خودشان خرج می کنند، از همین جا به بعد این حکایت با شوخی های قاب های خانوادگی یکسره متفاوت می شود. در این جا با امتداد همان میلی طرفیم که در اینستاگرام خودش را عرضه می کند تا لایک و کامنت بگیرد و از راه خودنمایی به مقصد شهرت طلبی می رسد. افراد می دانند با حضور در وزارت کشور سوژه خنده می شوند اما در ازای آن شهرتی هم کسب می کنند، پس شاخ دو انگشتی را به نشانه پیروزی روی سر دموکراسی می گذارند.

    1222280_370.png

    خودنمایی به قصد شهرت طلبی اما پدیده تک علتی نیست، کمبود عرصه های عمومی واقعی و فضایی که خیلی ها به آن پاتوق می گویند، افراد یک جامعه را به سمت «سریع و بالا» سوق می دهد. هر فرایندی که بتواند افراد را به سرعت و به بالا(صدر) ببرد، در چنین فضایی مطلوب تلقی می شود.

    دابسمش طنز و یا ثبت نام در انتخابات، مگر فرقی هم می کند؟ عرصه های عمومی مثل پیاده روها و یا حتی جمعی ثابت و مستمر در یک کافه، تقویت کننده هویت فردی است. در چنین شرایطی هر کدام از ما احساس تعلق خاطر به یک جمع پیدا می کنیم و با معرفی خودمان به عنوان یکی از افراد آن جمع شناسنامه ای می سازیم که که کلی از نیازهای هویت طلبانه ما را ارضـ*ـا می کند، فکر کنید محتویات بیوی اینستاگرام در فضایی عینی فرصت ابراز پیدا کند، منِ پرسپولیسی یا منِ استقلالی، منِ تئاتری، منِ کوهنورد و...

    من اگر فرصت کنم مثلا در جمعی علاقه مند به تئاتر رفت و آمد داشته باشم، احساس نیاز کمتری به خودنمایی دارم، چون به اندازه کافی خودم را در ویترین گذاشته ام. کمبود عرصه های عمومی که از بافت بی هویت شهری نشات می گیرد از جمله عناصر تقویت کننده میل به خودنمایی حتی در انتخابات ریاست جمهوری است و البته این تنها دلیل نیست؛ آن ها که برای دموکراسی این شاخ بد ترکیب را می گذارند از خاصیت رسانای فضای پیشا انتخاباتی استفاده می کنند.

    اگر برای دسته ی اول مثالی بخواهیم بیاوریم از این روزها؛ شاخص ترینش عرشیای 5 ساله بود که والدینش احتمالا می خواستند ورژن دیگری امیرعباس و کچلیک بسازند و اما از دسته دوم یعنی همان هایی که ثبت نام را تبدیل به رسانه می کنند، هم می شود از مال باختگان مجتمع نگین غرب نام برد که این هم خودش حکایتی است و نشانمان می دهد برخلاف آن چه پس از گسترش فضای مجازی به اشتباه تصور می کنیم با وفور رسانه مواجهیم، این گونه نیست و این رسانه ها بیشتر اسباب تفریح و وقت گذرانی اند و اصلا در غالب اوقات برای عامه ی مردم رسا نیستند و ضریب نفوذی به آن شکل ندارند. صرف عضویت در یک کانال تگرامی که ارتباطی نمی سازد. با چنین اوضاعی میل به خودنمایی و دیده شدن روی فضای انتخاباتی سرریز می شود، ایجاد عرصه عمومی زمان بر است و توقع یک شبه نیست، همچنان که به دست آوردن رسانه های پیش برنده هم پروسه ای کوتاه مدت نخواهد بود (در این رابـ ـطه مساله را خام اندیشانه به خطوط قرمز محدود کرده ایم و عدم خلاقیت اصحاب رسانه را به فراموشی سپرده ایم).

    با این توصیف آن هایی که انگشت اتهام را به سمت احزاب کم توان و یا قوانین می برند در واقع به سطح رویی ماجرا اشاره می کنند و در هر دو نگاه از رصد با حوصله تر تحولات اجتماعی غافل می شوند و مساله اساسی تر را فراموش می کنند؛ مساله اما همان میلی است که حتی با قوانین بازدارنده در مورد ثبت نامی ها یا با توانمند تر شدن احزاب، شاید از فضای ثبت نام کوچ کند، اما به بازیگوشی نه چندان آبرومندانه اش در حوزه هایی دیگر ادامه خواهد داد. آن دوانگشت عکس های دهه شصت را جدی بگیرید! همان شاخ بد ترکیب دموکراسی.


    پرسپولیسی ها یا (شادی هفته)

    پرسپولیس قهرمان شده و عوامل این تیم بیشتر از همیشه زیر نگاه رسانه ها قرار دارند. برنامه نود با تهیه دو آیتم طنز مفصل از بازیکنان پرسپولیس زمینه ساز حاشیه های زیادی شد. جلال حسینی از شوخی های بازیکنان جوان این تیم خصوصا حسین ماهینی دلخور شد و ازآن طرف هم رامین رضائیان از فرشاد احمدزاده گله کرد. ناراحتی خوردبین از شوخی های بازیکنان هم در امتداد حواشی همین آیتم ها بود. در ضمن کنایه عادل فردوسی پور به مدل موی محسن مسلمان هم حاشیه ساز شد. این ها را بگذارید در کنار مسائلی که در جشن قهرمانی پیش آمد؛ هانی نوروزی را به جشن راه ندادند که دستش به جام برسد معلوم نیست چه کسانی دقیقا مانع این کار شدند. مهدی طارمی از یگان ویژه گله کرد و خانواده نوروزی به طور مبهم از همه شاکی شدند مدال کامیابی نیا دزدیده شد و سر پسر بیرانوند شکست و حتما چیز های دیگری هم هست که رسانه ای نشده و ما نمی دانیم اصلا فراموش شد که پرسپولیس با کلی رکورد شکنی و با اقتدار قهرمان این فصل شده.
    1222271_669.png

    تیم ها پر طرفداری مثل استقلال و پرسپولیس آینه ای تمام نما از حال و احوالات یک جامعه هستند، چون موج عظیمی از جمعیت را پشت خودشان دارند و سیر تحولات آن ها بی واسطه نشانمان می دهد که نبض یک جامعه چگونه می زند اصلا اگر به روند حرکتی آن تیم ها با دقت نگاه کنیم به راحتی زیر پوست جامعه را می بینیم به عنوان مثال در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد که کلی تحولات یهویی و بی منطق در عرصه مدیریتی داشتیم و خیلی از مناصب مدیریتی صرفا ابزار شده بودند، همین پرسپولیس و هیات مدیره اش ترمینال سیاسیون شهرت طلب شده بود.

    با نگاه به پرسپولیس احوال دیگر حوزه ها هم دستمان می آمد. حالا هم وقتی قهرمانی مقتدرانه یک تیم فوتیال پر طرفدار زیر سایه حواشی دسته چندم محو می شود بیشتر از هر چیز متوجه می شویم که شاد بودن و شادی کردن را یاد نگرفته ایم و ظرفیت و پذیرش شادی آن هم شادی جمعی را نداریم و انگار مـسـ*ـت و ملنگ شده ایم مثل قمار بازی فاتح در یک کافه همه چیز را به هم می زنیم و طاقت شادی نداریم. پرسپولیس و استقلال در این سال ها می توانند نکات ریز و درشت زیادی نشانمان دهند؛ گاهی بی ثباتی مدیریتی و گاهی هم از دست رفتن آمادگی روحی یک مردم برای شادی که می تواند در یک جشن جمعی اشک پسربچه ای هفت ساله را هم در بیاورد!



    کیومرث منشی زاده یا (شاعر هفته)

    در هفته ای که گذشت عارف لرستانی غافلگیرانه راز مرگ را کشف کرد و به آرزویش رسید، کیومرث منشی زاده هم درگذشت؛ شاعر ریاضی و رنگ. چند بریده از شعرهایش...
    1222270_258.png

    قرمز تر از سفید/ عشق وحشی ست/ و وحشی تر از آن / عشق است/ انگشتان تو / نت های موسیقی را / پرواز می دهدم و ساق پای تو/ مفهوم الـ*کـل است

    چه زیبا بود عشق/ اگر ساعت را / هرگز نمی شناخت / و چه زیبا بود ساعت / اگر هرگز/ ساعت نبود

    خوشگل ترین دختر/ دختر همسایه است/ با این وضع ترافیک
    [/BCOLOR]
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته و چند چهره؛ وعده های انتخاباتی و دورهمی لیلا اوتادی
    دورهمی با حضور لیلا اوتادی یک بار دیگر وضعیت رقیق فرهنگی موجود در جامعه را نشانمان داد؛ وضعیتی سطحی و نه چندان اصیل که از پی به هم ریختن ساختارها حاصل شده است.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    مناظره کنندگان یا (مطالبه هفته)

    مناظره های سیـاس*ـی هر وقت تلویزیونی شده، تاثیر گذار بوده و در حافظه مردم جای گرفته؛ چه دهه شصت و مناظرات تئوریک گروه های سیـاس*ـی از مجاهد تا توده ای که مقابل هم می نشستند و در تلویزیون مباحثه می کردند و چه دادگاه های کرباسچی که شکل دیگری از عرصه ی عیان سیاست ورزی در مقابل چشمان مردم بود و یا 88، که تقابل های تلویزیونی شکل نزاع گرفت و البته انتخابات 92، همیشه قرار گرفتن مدعیان سیاست مقابل چشمان مردم به شور سیـاس*ـی کمک کرده، البته که مساله خیلی پیچیده نیست و در همه جای دنیا و حتی در همان آمریکا هم اصلا برگ مناظره ها برنده است و دردانه فضای سیـاس*ـی است.

    سوال این جاست که کدام عرصه ی سیـاس*ـی مثل مناظره ها، آنقدرعیان و شفاف است؟ کدام میتینگ و سخنرانی؟ کدام روزنامه و سایت می تواند جای پخش مناظره ها آن هم به صورت زنده از تلویزیون رسمی یک کشور را بگیرد؟ خب هیچکدام! چون مناظره ها ماکتی شبیه سازی شده از کل رفتارهای هر کاندیدا در چهار سال پیش رو خواهد بود. در مناظره شما می توانید کاندیداها را جور دیگری ببینید؛ هنگام عصبانیت چگونه اند؟ واژه هایشان به کدام نگاه نزدیک است؟ چه لباسی می پوشند و زبان بدنشان چه می گوید؟ در هنگام استیصال و درماندگی، چه راهکاری برای برون رفت از وضعیت دشوار دارند؟ مناظره ها خصوصا اگر زنده باشد، غافلگیری دارد و غافلگیری شدیدا افشاگر است و به مخاطب عیار آدم ها را نشان می دهد.
    1228305_418.png

    هیچ کدام از کانال های تلگرامی و ستادها چنین امکانی ندارد. این امکان، قدرت تشخیص بی بدیلی به رای دهندگان می دهد. نمونه اش همان «گاز انبری»دوره قبل، یک جمله تاثیر گذار که قدرت شگفت آوری در یک انتخاب کلان داشت. عده ای درست یا غلط همان دو جمله ی پینگ پینگی قالیباف و روحانی را معیار انتخاب قرار دادند. همین میل و مطالبه است که اصلا مناظره ها را تنظیم شده و محدود نمی خواهد. خب اگر قرار به تنظیم و تحدید باشد که این همه کانال های تلگرامی هواداری کاندیداها دائما برنامه ها و سخنرانی ها را به اشتراک می گذارند. هر کاربری می تواند در گوشی اش و در هر مکانی ویدئو و متن این برنامه ها را مشاهده کند، چه نیازی است که خودش را در قاعده ی کنداکتور تلویزیون قرار دهد و مناظره ای کارگردانی شده را ببینید. به عبارتی مناظره ها اگر زنده نباشد و اگر افشاگرانه و تقابلی نباشد، هیچ جذابیتی ندارد، چون هیچ چیزی اضافه بر دیگر امکان های تبلیغات ندارند.

    مضاف بر این که وقتی شورای نگهبان با فیلترهای قدرتمند، جمعی غربال شده و مطمئن را پیش روی انتخاب کنندگان قرار داده، نباید نگران موج های کاذبی مثل سال 88 باشیم. از این جمع شش نفره هیچ کدام از دسته بی گدار به آب زنندگان نیستند و همه ی این ها مصالح نظام و کشور را رعایت می کنند، باقی شور انتخاباتی است که برای هر جماعت در آستانه ی رای لازم است. بماند که در چنین مواقعی رسانه ملی به ماهیت اساسی یک رسانه نزدیک می شود و به واقع «رسا» می شود. همین معدود فرصت های دیده شدن صدا و سیمای در حال احتضار را نگیریم، این بازی سراسر برد است. تقاضای پخش زنده مناظره دقیقا مصداق یک مطالبه به حق عمومی است.


    عادل فردوسی پور و جواد خیابانی یا (گزارشگران هفته)

    در این چند وقت اخیر که کری های پرسپولیس و استقلال به لطف رقابت تقریبا نزدیک دو تیم و تقویت کری خوانی در شبکه های مجازی پر رنگ شده، شکل های جدیدی از تعصب به تیم های رنگی را شاهدیم. طرفداران دو تیم رنگی پایتخت روی کوچکترین و بی اهمیت ترین اتفاقات مرتبط به تیم های مورد علاقه شان مانور می دهند. یک روز جواد خیابانی فحش می خورد و روز دیگر عادل فردوسی پور و ... ظاهر ماجرا کم اهمیت شمرده می شود اما در واقع پرده از واقعیات تلخی بر می دارد که در خودش حجم نگران کننده ای از تعصب ورزی و کنار زدن اصول زندگی متمدنانه را دارد. چرا و به چه حقی یک جمله ی کنایه آمیز در مورد ستاره های رنگی تحمل نمی شود؟
    1228304_264.png

    بله فوتبال است و تماشاچی فوتبال عوام است و نباید از آن ها توقع اندیشه ورزی داشت، اما این له کردن دریچه های ارتباط و گفت وگو به اسم علاقه مندی به یک تیم فوتبال، تا کجا می تواند اجازه رشد داشته باشد؟ اصلا همین میل کور فزاینده و پوچ به تیم های پایتخت، بستر خیلی سواستفاده های مالی در همین دو تیمی است که با بودجه عمومی گردانده می شود. این خیل جمعیت چه توقعی از یک گزارشگر دارند؟ فراموش نکنیم صدا وحس یک گزارشگر بی شباهت به نریشن یک مستند نیست! فوتبال هم مستند است؛ واقعیت یک مبارزه که به انضمام یک صدا و کلی احساسات که بر جذابیت آن مستند اضافه می کند، تفریحی دلپذیر می شود. گزارشگر فوتبال می تواند تا جایی که دچار افراط نشده، کنایه بزند و نمک بریزد و حتی هواداری کند! این که کدام بازیکن در کدام منطقه از زمین، چگونه پاس می دهد و توپ کجای زمین است را که دوربین ها نشانمان می دهند.

    حالا مثلا خیابانی به ستاره های استقلال بنازد و عادل، منصوریان را دست بیاندازد،مگر چه می شود؟ آیا قرار است از ستاره و مربی و بازیکن هم قدیس بسازیم؟ نباید نزدیک این ها بشویم؟ به نظر که این شکل از هواداری دایره ها تنگ تر می کند و اصلا خفقان آور است. چه بهتر که خودمان به خودمان اجازه تنفس بدهیم. والا که فوتبال بدون این کنایه ها و بالا و پایین ها هیچ لطفی ندارد! حداقل فوتبال وطنی به آن کیفیت نرسیده که بدون افزودنی های مجاز(مثل مزه های گزارشگران)، نمک داشته باشد. این قضاوت ها حاصل تنگ نظری جمعی پریشان احوال است.

    پی نوشت: حساب برخی گزارشگران شهرستانی شدیدا متعصب جداست که آن ها مثل تیفوسی های سکونشین غیرقابل تحمل هستند.


    لیلا اوتادی یا (بازیگر هفته)

    دورهمی با حضور لیلا اوتادی یک بار دیگر وضعیت رقیق فرهنگی موجود در جامعه را نشانمان داد؛ وضعیتی سطحی و نه چندان اصیل که از پی به هم ریختن ساختارها حاصل شده است. به واقع در چنین وضعی هر کس می تواند با قاب کردن یک افاده یک موقعیت به ظاهر فاخر را مدعی شود.

    لیلا اوتادی بازیگر فیلم هایی چون: اخراجی ها، چهار انگشتی، چپ دست و آثاری از این دست، که در خوشبینانه ترین حالت متعلق به سینمای بدنه است، ادعا می کند جزو ده بازیگر برتر سینمای ایران است و دیگرانی هم ادعای های دیگری می کنند؛ کاندیدایی از رای میلیونی حرف می زند و فلانی از استقبال چند ده هزار نفری در سفر های خارجی، مردم در اینستاگرام ادعای خوشبختی و فرهیختگی را توامان دارند و این چرخه مریض همین طور از فردی به فرد دیگر منتقل می شود.
    1228307_312.png

    مساله محدود به اوتادی و چهار متوهم دیگر نیست، هر گوشه اش را که نگاه بیندازید با مردمی ناراضی و ریا کار مواجهیم که در کوتاه ترین و سریعترین حالت پی افاده ای هستند که ندارند و می خواهند داشته باشند. پس نشانه هایش را بر می دارند، به مرور چنین مرضی عادت زندگی هایمان می شود. ما با خودمان رو دررو نمی شویم و کم کم باور می کنیم که مثلا روشنفکریم، چون چند بار قهوه ی تلخ خورده ایم و حتی عکس هایش را هم به اشتراک گذاشته ایم! ما باور می کنیم با تب روز و شب دنیا همراهیم و عقب نمانده ایم و ال کلاسیکو باز شده ایم! مهم نیست واقعا چقدر از فوتبال لـ*ـذت می بریم، مهم تر افاده ی هواداری مسی و رونالدو است.

    ما باور می کنیم اهل سینماییم، چون در صف فیلم های جشنواره ایستاده ایم و استوری هم گذاشته ایم! ما با خودمان دائما در تضادیم و این وضعیت کمترین آسیبش افزایش نارضایتی از خودِ واقعی است. یعنی عصبی تر و کم حوصله تر، این ارائه حقه بازانه از چیزی که نیستیم و صرفا دوست داریم باشیم، حتی به مذهب و مناسک آن هم رسیده و شاید از همان ریشه گرفته باشد و باقی تکرار مکرارت است. گاهی باید توقف کنیم، کجای ذهنمان را بوتاکس کرده ایم؟ کجای وجودمان را با افاده های بی اصالت زیبا نشان می دهیم؟ میل به چیز دیگری بودن، همه ی عرصه ها را در نوردیده و با کلی آدم بدون اصالت طرفیم هوای مه آلود و تشخیص های غلط، می تواند همان معدود جمعیتی که با اصالت هستند و به دنبال حقیقت اند را به اشتباه بیاندازد.

    بله! اوتادی به بازیگر بدنه بودن راضی نیست و گمان می کند جزو ده بازیگر برتر است و این حکایت در حوزه های گوناگون ادامه خواهد داشت. اصلا از این به بعد هر که را دیدید خیلی مستقیم در دوربین خیره شد و محکم حرف زد، حساب کار دستتان بیاید که اصیل نیست! اصیل ها این روزها یا در خانه اند و یا اگر هم جلوی دوربین بیایند، گونه هایشان از غربت و شرم سرخ شده و سری به پایین دارند. مثل این که هنوز هم زمستان است و سرها در گریبان و زمین دلمرده.


    قیصر امین پور یا (شاعر هفته)

    زادروز امین پور بهانه ای است که از او بنویسیم. او که از آغازگران آشتی میان فرم و محتوا در گونه ی هنر انقلابی و متعهد بود. از اولین ها و جدی ترین های گروهی بود که در دهه اول انقلاب انگشت شمار بودند و حالا راهشان را امثال فاضل نظری در شعر و محمد حسین مهدویان در سینما ادامه می دهند. وقتی پس از سال ها شانتاژ تبلیغاتی، باور عمومی همنشینی هنر و مذهب و انقلاب را باور نداشت، دسته ای از راه رسیدند که متوجه بودند، شعارگرایی و ذهنیت ایدئولوژیک نفوذی ندارد و نمی تواند حرف مذهب و انقلاب را در قالب هنر به مخاطب القا کند، آن ها به فرم بها دادند ویکسره محتوا نبودند.

    امین پور از همان دسته است؛ همو که در شعرش با زبانی ساده و روان و زلال از نگرشی قطعیت گرا و جزمی و به نگرشی نسبی و جهان شمول رسید. او در شعرهایش از عواطف انسانی، از فلسفه و از ایده آل ها و آرمان هایش نوشت اما هر چه گذشت، بیشتر از زبان شعاری و زننده فاصله گرفت و به همین دلیل هم هست که حالا از او کلی شعرهای دلچسب و گوارا به یادگار مانده و به جرات برخی مضامین فلسفی را هیچ کس به اندازه او قدرتمندانه وارد شعر پارسی نکرده. (حداقل طی دو دهه اخیر).
    1228306_487.png

    هنرمند یگانه و پیشرو، می تواند اتفاقا انقلابی و و آرمان گرا هم باشد و این فرضیه ای بود که با وجود امثال قیصر امین پور به اثبات رسید. کسی که در نهایت جدیت و وسواس و البته برخواسته از مکتب حوزه هنری و سازمان تبلیغات هیچ وقت کپی دیگران نشد و در راه خودش قدم زد. گفته بود سه شنبه ها کم حوصله است و سه شنبه رفت. بعد تو آیا؟ بعد تو هرگز؟

    اما چرا/ آهنگ شعرهایت/ و رنگشان تلخ است؟/ وقتی که بره ای/ آرام و سر به زیر/ با پای خود به مسلخ تقدیر ناگزیر/ نزدیک می شود/ زنگوله اش چه آهنگی دارد؟

    هاشمی طبا و جهانگیری و... یا (وعده های هفته)

    فضای رقابت های انتحاباتی آمیخته به وعده و عید است و نمی شود رقابت های یا انتخاباتی را بدون وعده هایش تصور کرد، در این میان برخی وعده ها در ابهام و کلیت رشد می کنند و بیشتر کارکرد کوتاه مدت دارند، از راه های شناخت پوپولیسم و عوامفریبی همین وعده های کلی است که بدون اطلاعات دقیق و توجیه آن در ذهن مردم فقط صادر می شود و افکار عمومی را جلب می کند، پیشتر مهدی کروبی در سال 84 از این جنس وعده ها داد و آرای قابل توجهی جلب کرد و بعدتر محمود احمدی نژاد هم از همین استراتژی استفاده کرد.

    این جنس وعده ها چون دقیق نیستند راحت صادر می شوند و سخت اجرایی و عاقبتی جز بالابردن توقعات مردم و بعدتر سرخوردگی و بدبینی ندارد، حالا که فضای کلی کشور به سمت عقلانیت در حال حرکت است، کاش از این جنس وعده ها کمتر بشنویم.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]برترین ها - ایمان عبدلی:[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]برای میرجاوه و معدن یورت یا (تکامل! هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مطمئن باش که ما همه داریم به آن مرحله از دوران تاریخ می رسیم که همه حرف می زنند، ولی هرگز جوابی دریافت نمی کنند. و وقتی دو نفر با یکدیگر روبرو می شوند و صحبت می کنند، حرف هایشان برای خودشان نامفهوم است و دود می شود و به هوا می رود و بالاخره این وضع به آخرین تکامل خود خواهد رسید، این آخرین تکامل «سکوت مرگ» است. (آلبرکامو)
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1235026_231.png
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اسحاق جهانگیری یا (غافلگیر کننده هفته)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حضور پر سرو صدای اسحاق جهانگیری در اولین مناظره انتخاباتی چیزی ورای پیش بینی ها بود. شاید تا قبل از آغاز مناظره کسی فکرش را نمی کرد مرد اول مناظره معاون اول دولت روحانی باشد. همو که پوششی قلمداد می شد و کسی شانس زیادی برایش قائل نبود.
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    باقی گزینه ها اما کاملا قابل پیش بینی بودند؛ میرسلیم که انگار در دوره ای جا مانده و ادبیات و لحن و دغدغه هایش محترم، اما کهنه نشان می دهد. قالیباف هم همان بود که باید باشد، با همان روحیه که موجودیت اش را بر مبنای انکار دیگران گذاشته و به قولی سلبی عمل کرده و می کند، از دولت انتقاد می کند. رئیسی هم چهره ای همچنان کمتر شناخته شده و غیرقابل تفسیر از خودش به جای گذاشته، گرچه که آرامش و سکون او بی دلیل به نظر نمی رسد.
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هاشمی طبا هم که از فرط عملگرایی بیشتر در قامت یک مدیر اجرایی نشان داده و کمتر استراتژیک به نظر می رسد و البته روحانی که هم همانی بود که در تمام چهار سال گذشته دیده ایم، با اعتماد به نفس و ...همه همان بودند که پیش بینی می شد. در این میان آن که به موقع صدایش را بالا برد به موقع سکوت کرد، به موقع از ممنوعه ها گفت؛ جهانگیری بود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1235027_539.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حتی لهجه ی کرمانی او را دچار لکنت نکرد، چون جهانگیری نماینده همان قشری است که «خاکستری» نام می گذارند. همان هایی که درست و غلط سال های دولت اصلاحات را سال های موفقی می دانند. همان طبقه متوسط پر شمارِ مرددی که هر بار در هنگامه ی انتخابات ژست نارضایتی و تحریم می گیرند و اما هر بار که به موعد انتخابات می رسند، سمت یکی از کاندیداها شل می شوند. طبقه متوسط یعنی همان هایی که شمال می روند، پراید و پژو سوار می شوند، اگر وسع شان برسد و اوضاع ردیف باشد از ترکیه و ارمنستان و دوبی هم استقبال می کنند. همان طبقه ای که طی سه سال گذشته بی نهایت متکی به فضای مجازی شد و تمام پدیده های شوخی و جدی فضای مجازی را رصد می کند و کامنت می گذارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اسحاق جهانگیری نماینده همان طبقه هست. البته قاعدتا نه تمام این طبقه! اما بخش پر رنگی از این طبقه چیزهایی را می پسندد که از دهان جهانگیری بیرون آمده، بخش هایی از جامعه که دائما روی خط قرمزها حرکت می کند و بدش نمی آید نام رئیس دولت اصلاحات در تلویزیون ملی بیاید. مردمانی که از سیاست نه به اندازه ی طبقات فرودست توقعی حداقلی و در حد سیب زمینی دارند و نه به اندازه سید خندان به بالا، بی دغدغه و فارغ اند و پی دور دور در اندرزگو و قیطریه اند. آن ها دائما نزدیک و دور می شوند و همیشه مردد اند. برای آن ها سیاستمداری مطلوب است که پرستیژ داشته باشد، لزوما نه جذاب وعوامفریب اما صریح و قاطع حرف بزند. کلی گرایی را دوست ندارند و اما کلی مطالبه پیدا و پنهان دارند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جهانگیری به اندازه ی کافی خودش را دور از فضای رسمی نشان داد ه و دلبری کرد بماند که این دلبری را بیشتر روحانی نفع می برد. کیست که نداند او پس از چهار سال پر انتقاد(به زعم غالب مردم) برای حضور در مناظره ها دشواری ها داشت و اگر جهانگیری نبود، شاید آچمز شدنش هم به کمتر از یک ساعت نیاز داشت، اما حالا او هست و به همه ی ما نشان می دهد که مطالباتی در پس ذهن بخش هایی از جامعه ی ایرانی معطل مانده که با هر چه که نزدیک به اصلاحات باشد خودش را نشان می دهد و بیرون می زند. والا که جهانگیری نه قیافه ی جذابی دارد، نه مویی رنگ کرده و نه معنویت دلربایی دارد و...او چون پرچمدار یک جریان کمتر دیده شده و در پستو است، برای طبقه ی متوسط همیشه نزدیک به خط قرمزها آمال است، همین.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پی نوشت: واضح است که محتوای این یادداشت صرفا توصیف یک فضا است و هیچ گرایشی ندارد نه در رد و نه در تایید هیچ کدام از کاندیدا.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سعید کریمیان یا (پاورقی هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    از خصلت های جمعی ما، میل به داستان سازی است. یعنی ما این قابلیت را داریم که برای هر پدیده ای پشت پرده بسازیم! مدیر یک شبکه فارسی در ترکیه ترور می شود و پشت بندِ آن انواع و اقسام فرضیه ها از گوشه و کنار شهر صادر می شود. گاه شدت و حدت این داستان سازی ها به قدری می شود که اصلا یادمان می رود که در مورد چه کسی و چه جایگاهی صحبت می کنیم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شاید خود سعید کریمیان هم با آن سابقه ی بحث برانگیز فکرش را هم نمی کرد که پس از مرگ تراژیک اش، این گونه نقل محافل شود و تا این حد آن شانی که آرزویش را در زندگی داشت در مردگی به دست آورد. اصلا مگر سعید کریمیان چه حرکت رسانه ای خاصی انجام داده (به غیر از تیزرهای سینمایی که انصافا در جذب مخاطب تاثیر مثبتی داشت) که مرگش این همه بحث برانگیز می شود؟ والا که او جایگاه قابل ذکری نداشت. چرا فکر می کنیم برای حذف یک آدم معمولی مثل او نیاز به توطئه و دسیسه است و اصلا چرا این پدیده را آنقدر جدی می گیریم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1235028_901.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دستپخت او و همفکرانش مگر نه اینکه به گونه ای نماد سازی برای ابتذال بوده! اصلا در تمام این سال ها لا به لای جوک ها و لطیفه های مردمی مگر «جم» و مجموعه هایش دستمایه طنز و شوخی نشده بود؟ آن هم از فرط ابتذال! هرجا و هر وقت منتقدان خواستند شان و مقام یک اثر هنری را پایین بیاورند، دائما از سریال های مجموعه تحت مدیریت سعید کریمیان مثال زدند. کل این مجموعه نمادی شد برای هر چیز سطحی در دور و اطرافمان، تا یک زندگی نا به سامان دیدیم با یکی از کاراکترهای «جم» قیاسش کردیم. همه ی کنایه های این سال هایمان در مباحثی مثل خــ ـیانـت و ...به «جم» می رسد، آن وقت چرا باید چنین مجموعه دست و پا چلفت و سطح پایینی را مافیایی تفسیر و تحلیل کنیم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    قدرت «جم» نه در یکی مثل سعید کریمیان، بلکه در در ذهن های ماست. سعید کریمیان رفت و مهم نبود و مهم نیست، مهم تر این است که ما با تفسیرهایی چنین دم دستی بستری مهیا برای ظهور بعدی هایی چون او فراهم می کنیم و این سریال ادامه خواهد داشت. حالا با «لطیفه» و «حریم سلطان» یا با فارسی وان ....نه لعن و نفرین کریمیان گره ای از کار ما باز می کند! که این آسان ترین راه است و نه ستایش او اصلا عاقلانه و منطقی است. او به احتمال قوی درگیر یک مساله و تسویه حساب شخصی شده و دنیایش به اندازه ی یک آدم معمولی کوچک بوده است. از مرگ او افسانه نسازید، در افسانه ها بزرگ مردان و شیر زنان قدم می زنند، نه معمولی ها!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]لیدرهای پرسپولیس یا (بی مخ های هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هفته گذشته اتفاقات عجیبی در باشگاه پرسپولیس افتاد. بازیکنان این تیم اعتصاب کردند و در بازی با ذوب آهن هو شدند و تماشاچیان اندک حاضر در استادیوم اسکناس نشان دادند. اما نبض این ماجرا در دستان و حنجره ی لیدرها می زند. لیدرها را شاید از نزدیک ندیده باشید، اما اگر سعادتش نصیبتان بشود و بروید استادیوم آزادی یا محل تمرین استقلال و پرسپولیس، خواهید دید که با چه اعجوبه هایی طرفیم! هر کدامشان سلطانی هستند و تاج و تختی دارند. سوار ماشین بازیکن ها می شوند، با مدیرعامل جلسه خصوصی می گذارند و حتی فراتر از این ها در رفت و آمد بازیکن به باشگاه ها نقش آفرینی می کنند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    لیدرها البته این روزها وای فای دارند و گوشی هوشمند و اینستاگرامشان هم نبض تپنده اخبار داغ تیم های رنگی پایتخت است. نمی دانید چه کسانی و چگونه با چه ابزارهای زبانی توده های روی سکوها را تحـریـ*ک و تهییج می کنند! این قصه از خواست همان ها نشات می گیرد که حالا کارمند مدیرعامل ها می شوند و مدیران سیـاس*ـی می دانند که برای این که کار پیش برود، باید روی سکوها قدرت داشته باشند، پس به وقتش شارژ می کنند و از استادیوم و جایگاه تماشاچیان خواست مدیریت را به کل جامعه هواداری القا می کنند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1235029_337.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    با این حساب تعجب نکنید که یک تیم در اوج هو شود و فحش بخورد! این میان بازیکنان هم نزدیکترین و دم دستی ترین راه را انتخاب می کنند؛ ائتلاف می کنند که هم حق و حقوقشان از دست نرود و هم قافیه را نبازند، اما زهی خیال باطل که مدیران و لیدرهای تنومند فکر اینجای کار را هم کرده اند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    واژه های مطلق و مبهمی چون: تعصب و غیرت را در میان جمعیت تخس می کنند و از این جا به بعد بازی برای بازیکنان مغلوبه می شود. هوادار مقابل بازیکن قرار گرفته و چه کسی جرات می کند که از هوادار انتقاد کند؟ خواست یک اقلیت را جای خواست یک اکثریت جا می زنند و بازیکن بی غیرت باید جوابگو باشد! در مباحث اجتماعی نام این فرایند را مهندسی افکار عمومی می گذارند. مدیران ایرانی تا این حد در فریب افکار عمومی متبحر شده اند و حتی از جوانان تنومند کف خیابان هم استفاده می کنند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]مسافران گرجستان یا (هتک حرمت هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شبی که در ترکیه کودتا شد، در ایران خیلی ها دل نگران اوضاع ترکیه شدند، نه این که نگران روند دموکراسی در خاورمیانه باشند و یا از زیاده خواهی های اردوغان و تاثیر آن در خاورمیانه نگران شده باشند، نه! این خیلی ها بیشتر نگران از دست رفتن پاتوق ها و گعده های تفریح در استانبول و آنتالیا شدند. به عبارتی ترکیه، حیاط خلوتی بود که دیگر خیلی خلوت نیست.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ترکیه دیگر امنیت کافی نداشت و به درد ریلکس کردن نمی خورد. نیاز به آرامش و تفریح اما سر جایش مانده بود و بالاخره باید جایی و روزی ارضـ*ـا می شد، کاسبان سفر به فکر افتادند و گرجستان از قوطی آن ها درآمد. اروپایی تر از ترکیه و ناشناخته تر!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1235030_327.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گرجستان از کودتا به بعد جای ترکیه را گرفت هم طبیعت دلچسبی دارد و هم آن چیزهایی که در ترکیه یافت می شود، در تفلیس و باتومی پیدا می شد؛ ساحل و هتل و ... پیش بینی این اتفاق و جایگزینی جایی مثل گرجستان، خیلی دشوار نبود، اما پیش بینی نشد و تعامل لازم با گرجی ها انجام نشد که حالا اتفاقاتی می افتد که زیبنده نیست.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    با این که چرا برخی به آن جا می روند و چه فرایندی منجر به چنین اتفاقی می شود، کاری نداریم. چیزی که از این بی تدبیری دیپلماتیک می ماند لاغر شدن مفهوم انتزاعی «ایرانی» است. مسافرانی که از ایران خارج می شوند و با نام ایرانی شناخته می شوند در نسبت با دیگرانی قرار می گیرند که «ایرانی» نیستند و ذهن ناخواسته در موقعیت قیاس قرار می گیرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «ایرانی ها» پس از بازگشت به وطن با احساساتی منفی از موجودیت انتزاعی خودشان به عنوان یک «شهروند ایرانی» مواجه اند؛ نوعی حس تحقیر و نارضایتی که اعتماد به نفس را کاهش می دهد و این سرخوردگی را دهان به دهان منتقل می کند.
    [/BCOLOR]​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]مهران مدیری یا (بدن ساز هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]طبیعتا مهران مدیری به خاطر برنامه ی موفقش و اصلا به خاطر کاراکتر ویژه ای که در تلویزیون ملی دارد، بارها در همین ستون سوژه شده و هر بار تلاش کردم از زاویه ای متفاوت به ماجراهای حول او بپردازم.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اگر مجموع تحلیل های این ستون در مورد مواضع سیـاس*ـی مدیری خیلی مثبت نبوده و در همین جا مدیری متهم به جانبداری از یک جناح شده، دلیلی بر این نیست که تمام کاراکتر هنری او زیر سئوال برود. این بار استند آپ کمدی مدیری در مورد بدن سازها با واکنش عده ای از آن ها مواجه شده. آن ها گله مندند که مدیری مرز تمسخر و توهین و نقد را رد کرده و این در حالی است که تماشای آن برنامه نشانمان می دهد مدیری صرفا نقاط تاریکی از یک ورزش همه گیر و جوان پسند را نقد کرده. مساله همین است؛ بدنسازی یا پرورش اندام یا باشگاه زیبایی اندام؟ این ها چه نسبتی با ورزش دارند؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این روزها سر هر کوی و برزنی یکی دوتا از این باشگاه ها یافت می شود و از حق هم که نگذریم ورزش فراگیری است. در دسترس بودن و کم دردسر بودن بدنسازی از عوامل بسیار مهم فراگیری این ورزش است. اما اگر بخواهیم بی تعارف تر به ماجرا نگاه کنیم محبوبیت این به اصطلاح ورزش، بیشتر از تب زیبایی پسندی جوانان نشات می گیرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1241578_831.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شاهد ماجرا این که غالب افرادی که در این رشته مشغولند تمایل زیادی به خودنمایی و عرضه دارند. اصلا اصل را نه بر سلامتی و بهبود کارکرد بدن، بلکه بر عرض اندام می گذارند. تب شبیه شدن به ستاره های کلیپ، سینما و مدلینگ پیرو تعریف محدودی که از زیبایی در رسانه های کل دنیا عرضه می شود، خیلی ها را به سمتی سوق داده که از الگوی ترویج داده شده پیروی کنند و بعضا با ریسک بالا و با شتاب به سمت همان تعریف رایج این روزهای رسانه ها از زیبایی اندام بروند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در چنین نگاهی دخترانی زیبا هستند که باریک اندام باشند و از لحاظ جنـ*ـسی واجد مولفه هایی باشند که می دانید، پسران هم بهتر است شکمی چند تکه و بازوانی متورم و بالاتنه ای حجیم داشته باشند. زیبایی اندام، بدنسازی یا پرورش اندام؟ کدام یک از این ها مناسب تر است؟ برای این باشگاه هایی که هم وزن قلیان سراها رشد می کند؟ حالا موافقید که؛ زیبایی اندام!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این شکل از فعالیت رایج که مورد نقد مدیری هم قرار گرفته، در واقع صرفا زیبایی اندام است! تمرکز و توجه به خواست رایج جنس مخالف از بدن مطلوب یک مرد. بدن و کالبد وسیله ای می شود در جهت رابـ ـطه و جذب، برای همین هم هست که حتی اگر چنین به اصطلاح ورزشی امور روزمره را مختل کند، قابل تحمل است. بعضا زیبایی اندام کارها حتی در امور ساده روزمره کند می شوند و چابکی یک انسان عادی را ندارند و بماند که تزریق و قرص و... چه بلاهایی سر روح و جان این ها می آورد، اما همه ی این ها می ارزد به این که جذاب تر و ویژه تر به نظر بیایند. مدیری دست روی مساله ای گذاشته که جای نقدش در تلویزیون ملی خالی است. تبی که باید ریشه اش کشف شود و متوجه شویم چه عواملی این همه نیاز به خودنمایی و عرض اندام را می سازد؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    لباس های چسبان و آستین های کوتاه و ژست هایی که تاکید بر کالبد متورم دارد، جنس رایج این روزهاست. تعریفی از زیبایی که رسانه ها از ما می خواند؟ آن ها از ما می خواهند این نقش را بازی کنیم، اما ما تا چه حد برای خودمان زندگی کرده ایم؟ چنین کالبدی چقدر با خودِ واقعی اش در آشتی است؟ این همه جوان فشل و الکن، نه بدنی ساخته اند و نه اتفاقا زیبایی دارند، فرهنگ و فکر از ذهن های ورزیده می آید نه از ... آقای مدیری عجالتا این بار دم شما گرم!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]میرسلیم یا (نامزد هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مناظره دوم انجام شد و این بار هم هیچ کدام از کاندیدا خیلی خودشان را مقید به موضوع مناظره نشان ندادند. هر کس ساز خودش را زد و خب بنا به طبیعت مناظره که بیشتر فضای رقابتی دارد و رفتار سلبی را می پسندد، مناظره کنندگان رو در روی هم قرار گرفتند و عرصه تقابلی بود و تلاشی برای اقناع و استدلال دیده نمی شد. این بار البته مرز بندی ها شفاف تر شد و کاملا طیف بندی های اصولی و اصلاحی به شکل پر رنگی به چشم می آمد؛ اصول گرایان تهاجمی تر و با برنامه تر تقسیم وظیفه کردند، قالیباف حمله کرد و میرسلیم مبانی اساسی اصول گرایان سنتی را شرح داد و رئیسی هم بیشتر نظاره گر بود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در مورد رفتار کاندیدای اصلاح طلب حرف خاصی نیست که همه در سطحی معمولی رفتار کردند و حتی این بار جهانگیری هم حرف خاصی نداشت، بدتر از همه ماجرای دختر آقای وزیر بود که به شکل ناشیانه ای توجیه شد، این جای کار بماند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1241577_406.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این همه گفتیم که به میرسلیم برسیم، همو که به نظر دورترین فرد به صندلی ریاست جمهوری است و البته با صداقت ترین کاندیدای موجود (همانی هست که اعتقاد دارد) اما چرا این صداقت امر مطلوبی نیست؟ او دقیقا آن طرف دیگر سکه ی کسانی مثل محمد غرضی است. میان سالانی که در دوره ای مانده اند و البته با هر نگرشی صادقانه خودشان را ابراز می کنند. اگر غرضی با لبخند و به شکلی کمیک در جامعه مطرح می شود، میرسلیم آن طرفِ عبوس و جدی همان نگرش است که در سال های دهه شصت مانده و مثل غالب سیاستمداران دچار چرخش نشده، همان است که بود. این که «همان» چقدر به در حکومت داری در چنین روزهایی می خورد، مساله ی دیگریست مساله مهم تر این که آن هایی که از سیاست و سیاست مدار انتظاراتی اخلاقی دارند و غافل از این که فضای سیاست به یک عبادتگاه و یا یک محفل رفاقتی شبیه نیست که در آن اولویت با مضامین اخلاقی باشد. یک سیاست مدار اتفاقا می تواند خیلی پیچیدگی ها و چرخش ها داشته باشد (این لازمه امر سیـاس*ـی است)، اما نفع بیشتری به ما برساند. فضای سیاست بیشتر شبیه یک معامله است که ما در آن امکان کمتر آسیب زننده را انتخاب می کنیم که دفع شر کنیم و که همین دفع شر، نوعی منفعت است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پس این که میرسلیم صادقانه همان هست که نشان می دهد نمی تواند نقطه ی اطمینان بخشی برای جلب رای باشد و اصلا این خشکی و غیر قابل انعطافی در عرصه سیاست نشانه خوبی نیست. او نمی داند چه زمانی محاوره ای حرف بزند، کجا فعل هایش را بشکند و حتی در پوشش هم از فضای جامعه دور است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    میرسلیم دغدغه های این روزهای جامعه ایرانی را نمی شناسد واو هنوز فریفته شمایل مقتدر و مستقلی است که کهنه شده. او به مانند خیلی از همسالان و هم نسل هایش آرمانگرایانه و ایده آلیستی به سیاست و اقتصاد را به هم می آمیزد و کشورداری را شبیه به امور خیریه می داند، همه ی این ها شریف است و او صادقانه بدون هیچ روتوشی و تاکتیک موقتی خودِ اصلی اش را نشانمان می دهد؛ اما این صداقت هیچ ارزشی نمی آورد و سیاست بیشتر از هر چیز تاکید بر عقلانیت و امکان و نفع است، همین.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]زهرا نعمتی یا (زن هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زهرا نعمتی را پس از حضور توامانش در المپیک و پارالمپیک، خیلی ها در دنیا می شناسند. او مصداق واقعی یک سرمایه ملی است و نیاز به مراقبت دارد، پس طبیعتا مسائل خصوصی او نمی تواند بزرگتر از چهره بین المللی اش باشد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    او موقعیتی خاص دارد اما معضلاتش مثل خیلی دیگر از زنان ایرانی است و این موقعیت یک سلبریتی است. همان دسته از آدم هایی که به واسطه شهرت، آینه بسیاری از خواسته و در جاهایی ضعف های ما می شوند. اگر با دیدن شکوه و ثروت یک سلبریتی ما آرزوهایمان را در وجود آنان می بینیم، با ضعف ها و کاستی هایشان هم آن روی نا امید کننده زندگی هامان را می بینیم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خانم ها در نظام فقهی و قانونی ایران برای خروج از کشور نیاز به اذن شوهر دارند. این بندی است که در عقدنامه ها ذکر شده و تمام خانم ها به انجام آن موظف هستند، مگر آن که هنگام عقد شرطی مبنی بر سلب اختیار شوهر در این زمینه قید شود. زهرا نعمتی هم مطابق همین قانون از حضور در خارج از کشور منع می شود، همان طور که قبلا نیلوفر اردلان منع شد و نرفت و البته این بار نهادهای مسئول به خوبی به قضیه ورود کرده اند نگذاشتند کار از کار بدتر شود. اما چرا چنین رویدادی حواس جامعه را با خودش می برد؟ در مورد زهرا نعمتی و خروج او از کشور، آیا با یک رویداد خاله زنکی و میـ*ـل جماعت به تجسس در زندگی خصوصی یک سلبریتی مواجهیم؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1241576_342.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    به نظر نمی رسد این بار پای فضولی مطرح باشد. اتفاقا این بار مردم ناگفته ها یشان را می توانند در قالب زندگی یک فرد مشهور بزنند. به هر حال درست و غلط برخی در مورد چنین قوانینی توجیه نشده اند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مساله شاید فقط اذن خروج نباشد، حکایت این است که زنان گمان می کنند همچنان در مرتبه دوم قرار دارند و همین که از آن ها به عنوان یک «مساله» یاد می شود، آن ها را در موقعیت پایین تر قرار می دهد. چنین حس تبعیض آمیزی نه با حضور گسترده زنان پشت فرمان اتومبیل ها رفع می شود و نه با حضور پر تعداد آن ها در دانشگاه ها. زنان ایرانی پس گذر از سال های اولیه چنین تجربیاتی، دیگر با چنین حضور سطحی راضی نمی شوند آن ها می دانند اگر نسبت به گذشته بیشتر پشت فرمان می نشینند، طرفی نبسته اند. چون همین رانندگی هم ابزاری برای منکوب شده (به سیل پیام های کمیک در وصف ضعف رانندگی آن ها توجه کنید) آن ها همچنین می دانند که تصرف صندلی دانشگاه ها بیشتر از آن چه ناشی از قدرت آن ها باشد، ناشی از بی میلی پسران طالب کار و بیشتر حسابگر است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حالا پس از حدود دو دهه جذابیت ظاهری حضور سطحی زنان ایرانی در جامعه تبدیل به خواسته هایی عمیق تر و اساسی تر شده. اگر در سال های دهه شصت محصولات فرهنگی تصویری، زنان را تزئینی می خواست و آن ها مادر یا همسر فداکار بودند و اگر در سال های بدی فمینیست شدند و معترض و حقشان را خواستند، حالا همان موج دوم هم خوابیده زنان دیگر از افه و ژست معترض هم سیر شده اند. آن ها حالا موقعیت های برابر و مطلوب را عملا و عینا می خواهند. برای این موج سوم باید فکری کرد، شاخک های جامعه زنان حالا دست روی موضوعات عمیق تری می گذارند، توجه به ماجرای نعمتی که این را نشان می دهد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]روحانی یا (رئیس جمهور هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حیف بود که از اقدام روحانی ننویسیم. حضور او در میان معدن کاران و داغداران حادثه معدن آزادشهر جسورانه بود، می دانیم که ایام انتخابات است و کاندیداها برای جلب رای تقریبا هر نوع اقدام تبلیغی انجامی دهند اما حتی اگر فرض کنیم مماشات و مدارای روحانی با برخورد تند آسیب دیدگان این حادثه یک ژست تبلیغاتی است اما ژست وزین و قابل احترامی است. اصلا هر نوع مدار و روامداری در هر شرایطی قابل ستایش است و نباید فراموش کنیم او در مقام رئیس جمهور آن جا حضور داشته. در هر صورت شدت روامدارای کم نظیر بود و در هر شرایطی غیر قابل چشم پوشی است. از کسانی چون روحانی که ادعای تقابل با پوپولیست را دارند این گونه رفتارها بیشتر انتظار می رود تا این که پس از چهار سال همچنان از شجریان بگوید و...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1241575_146.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پی نوشت: این خرده تحلیل بیشتر ناظر به رفتار یک رئیس جمهور بود و نه یک کاندید انتخابات.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)][/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]محمد علی سپانلو یا (شاعر هفته)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    فضای انتخاباتی و دسته بندی های تقابلی را فقط شعر و ادبیات حریف می شود. سالمرگ محمدعلی سپانلو شاعر و مترجم شناخته شده ایرانی، بهانه ای است که از نسل بی تکرار ادبیات ایرانی بنویسیم. زندگی سپانلو چکیده ای از تاریخ معاصراست؛ ازدواج و طلاق و روند شعرنویسی اش را که مرور کنید بهتر در می یابید هنر مقابل سیاست چقدر رام و بیچاره است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1241579_653.png
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    توصیف دلنشین سپانلو از شعرو آزادی:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «از هرچه گذشته سبک‌ها و مکتب‌ها (و مدها) فقط تزئین‌ کننده جوهری هستند که در اکتشاف اصیل شعر آشکار می‌شود‌؛ محصولی برخاسته از سنت اما همواره متجدد‌، گزارشگر زمان اما زمان‌گریز. و به هر حال ما به خاطر عشق و امید‌، کار و فرسودگی‌، اضطراب و مرگ‌، در زمان مخصوص شعر همیشه با یکدیگر معاصریم. آیا شاعر گمان می‌برد از نقل نداشتن‌ها و فقدان‌ها خلاص شده است؟ رویا رایگان است و آزادی گران ‌قیمت.»
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هرگز ندیده بود و نشنیده ام/ ژولیت، ایزوت، لیلی/ و دلبرانی از این قبیله/ به چهل سالگی برسند/ اما تو از حدود گذشتی و دلبر ماندی
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن قدر به این سو نیامدی/ تا از سیلاب بهاره ی عمر تو/ رودخانه عریض تر شد
    [/BCOLOR]​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته چندچهره؛ سرهنگ، شاه و قلاده های طلا
    انصراف قالیباف از ادامه رقابت انتخابات اتفاق شوکه کننده ای بود.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    به دلیل معذوریت های انتخاباتی امکان انتشار «چند چهره» در موعد همیشگی (پنجشنبه) وجود نداشت و به ناچار یک روز زودتر منتشر شد.


    ابوالقاسم طالبی یا (کارگردان هفته)

    اظهار نظر ابوالقاسم طالبی در مورد شجریان که کنایه به فعالیت های انتخاباتی اصلاح طلبان دارد، کلی بازتاب پیدا کرد و خبر ساز شد. عبارت «هنرمندِ سرطانی» که غیر مودبانه هم بیان شد، شاه بیت حرف های طالبی بود. کارگردانی که در این سال ها همه او را با «قلاده های طلا» می شناسند، اما مساله همین است که اگر صادق باشیم خیلی ها به خاطر همان «قلاده های طلا» تند و سریع موضع گیری می کنند. آیا همه ی مایی که شاکی هستیم، متن سخنان او را درست خوانده ایم؟ سطحی نگری آیا چیزی غیر از این است؟ غیر این که ما به سرعت با جو عمومی همراه می شویم و به دسته ی اکثریت می پیوندیم. آیا ما فریفته ی هر آن چه اکثریت کُنَد، نشده ایم؟

    گمان نکنید هوای هواداری از ابوالقاسم طالبی را داریم و یا با هنر شجریان آشنا نیستیم که بارها با صدای استاد عروج کرده ایم؛ چه در کویر و سکوت، چه در باران و چه وقت دلتنگی و یاد ایام. غرض این که هم هواخواه استاد هستیم و قدر و منزلتش را می دانیم و هم با فعالیت های طالبی آشنایی داریم و می دانیم در کدام فضا سیر می کند. منتهی مساله این است که ما چقدر از ظرفیت حواسمان بهره می بریم؟ چقدر عمیق می خوانیم؟ چقدر دقیق می بینیم؟ چقدر با حوصله گوش می دهیم؟
    1247731_958.png

    مردمانی که گوش دادن و تماشا بلد نباشند، چگونه ادعای طرفداری از موسیقی اصیل می کنند؟ چند درصد از این هواداران چند سال گذشته شجریان، با عمقِ جان صدای هنر او را شنیده اند؟ تضاد است و تناقض که تتلو و آرمین گوش کنیم و پشتِ استاد موسیقی اصیل ایرانی در بیاییم!

    اگر حرف های طالبی را دوباره بخوانید متوجه می شوید که او احتمالا قصد تعریض شعارهای روحانی سخن گفته (هدف روحانی بوده نه شجریان و این میان متاسفانه استاد شجریان ابزار ستادهای انتخاباتی شده) این می تواند یک فرض باشد، اما در گمان دوم اصلا می توانیم فرض کنیم طالبی توهین کرده و قصد فرو کاست شان و منزلت شجریان را داشته، انتخاب ما چیست؟ هیاهو و تکه پرانی و لعن و نفرین؟ یا به عمق رفتن و بی اعتنایی به تمام افرادی که سعی می کنند از یک نام وزین کیسه برای خودشان بدوزند.

    طرفدارِ شجریان بودن باور بفرمائید در فحاشی به طالبی و کف و هورا برای شعارهای هیجان ساز ، خلاصه نمی شود. هوادارِ شجریان بودن در ابتدا کشف و لـ*ـذت هنر اوست. گوش دادن به قدرت آوازی او و همنشینی با آثار اوست. اصلا اگر با چنان فضایی آمیخته شوید دیگر سخت است به راحتی به این طرف و آن طرف غلتیدن. در مورد توهین ابوالقاسم طالبی منظره ای را تصور کنید که یکی آن بالاهاست و یکی این پایین سنگ می اندازد، دستش نمی رسد به عظمت دیگری و ...

    پی نوشت: این متن هیچ توجیهی درباره لحن توهین آمیز ابوالقاسم طالبی ندارد و پیکان نقد را سمت آن هایی گرفته که کورکورانه له یا علیه شجریان موضع می گیرند.



    محمدباقر قالیباف یا (انصراف هفته)

    انصراف قالیباف از ادامه رقابت انتخابات اتفاق شوکه کننده ای بود. آن چه بیشتر از هر چیز جمعیت را غافلگیر کرد، حجم تبلیغات وسیع و تلاش و هیاهوی قالیباف در میتینگ ها و مناظره ها بود. او طوری پیش رفت که جدی ترین و پایدار ترین کاندیدا به نظر می رسید، حتی در چهره رئیسی می شد رگه ها یی از تردید را دید اما قالیباف خیلی مستحکم و استوار نشان می داد.

    در این ساعات پس از انصراف، عمده تحلیل ها بر دو مدار می چرخد؛ اصلاحاتی باور دارند که سبد رای قالیباف ضعیف بوده و ریسک این که او چند باره خودش را در معرض انتخاب قرار بدهد، سوخت شدن آینده سیـاس*ـی اش را در پی دارد. به عبارتی آن ها امروز محسن رضایی را برای قالیبافی که انصراف نمی داد، متصور بودند.

    از آن طرف اصولگرایان هم که همه تخم مرغ هایشان را در سبد رئیسی گذاشته اند این اتفاق را با انصراف عارف به نفع روحانی شبیه سازی می کنند و از این انصراف تعبیر به ایثار و فداکاری می کنند. آن ها گمان می کنند، نبود قالیباف شانس رئیسی را بالا می برد و اصلا کیست که نداند اصولی ها در صدد یک دو قطبی سازی سلبی هستند.
    1247730_948.png

    ترکیب انصراف عارف با فضای دو قطبی ساز، مثل دور دوم انتخابات 84 که مابین مرحوم رفسنجانی و احمدی نژاد بود، به نظر خلاصه ای از تمهیدات اصولگرایان برای پیروزی است. سلب وضع موجود و سوار شدن بر موج ناراضیان وضع نه چندان مساعد اقتصادی و مانور روی خواست های جذابی مثل مسکن و اشتغال و...تمهید تازه ای نیست، اما همین تمهید هیچ وقت کهنه هم نشده، این که سرنوشت انتخابات چه می شود و ائتلاف رئیسی و قالیباف به نفع اصولگرایان خواهد شد یا نه؟ در این مقال نمی گنجد و باید صبر کنیم تا شنبه که اعلام نتایج، نام فرد پیروز را از صندوق در خواهد آورد، هر چه صلاح مملکت است آن شود، آن چه صلاح است و بیشتر به مسیر انقلاب اسلامی می آید.

    از قالیباف دور نشویم، خلبان دیروزها که با انرژی و عملگرایی مضاعف یک نظامی از پسِ مدیریت موفق در نیروی انتظامی، به شهرداری آمد. سیر تحول سه پله ای او از سیاست ورزی نورس در دوران پسا خلبانی تا میـ*ـل عملگرایی در نیروی انتظامی و بعد شیفتگی ژست یک تکنو کرات انقلابی در شهرداری تهران که با غلبه نگاه مهندسی حضورش دائما رسانه ای شد و حالا از آن عملگرایی و میـ*ـل و اقتدار یک نظامی گذشته و وارد تعاملات سیـاس*ـی شده. این انتخابات با هر نتیجه ای که برای اصولگرایان تمام شود، یک چهره برای آنان ساخته است (فارغ از درستی و نادرستی رفتارها و اصولا مشی سیـاس*ـی او) قالیباف زین پس ظریف تر رفتار خواهد کرد، او به مرور از نظامی گری به سیاست ورزی شیفت شده است.


    شاه مازندران یا (نامراد هفته)

    اوباش های ایرانی در نقطه ای ایستاده اند که چند معضل اجتماعی در آن نقطه به هم می رسند. شاه مازندران که با جلوه گری در فضای مجازی ایجاد رعب وحشت کرده بود، دستگیر شد و در زندان فوت کرد. این زیست مغشوش و این وجود اغراق آمیز دوباره در جسمی دیگر خبرساز خواهد شد امروز یا فردا و...ریشه ی چنین خودنمایی ها اما از چند علت حیات می گیرد، خلاصه مرورش می کنیم.

    یکم این که پس از پی ریزی جامعه مدرن در دوران رضا شاه، لوطی ها و لات ها از بین نرفتند و در نظام بوروکراتیک تازه ایجاد شده حل شدند. بدتر این که وجود آن ها ابزاری شد برای قدرت ها که با استفاده از آن ها میل خودشان را به مردم کوچه و بازار تحمیل کنند. نمونه اش را همه می دانید؛ شعبان بی مخ، در این فضا اوباش کارکردی داشتند برای حکومت، اما از لوطی گری کاریکاتوری مانده بود فقط. پس حکومت ها در آن زمان وجود اوباش را تقویت کردند.

    دوم این که جامعه ایرانی به هزار و یک دلیل تمایل به تکیه فردی در راس دارد. فردی قدرتمند! ما مردمانی هستیم که گاها در چاپلوسی گوی سبقت را از هم می رباییم و هر آن که چاپلوس تر است، بهتر است! در چنین فضایی نگاه به قدرت در هر سطح و فرمی جایگاه دارد. فرقی نمی کند یک گنده لات محله باشد و یا یک سیاستمدار قدرتمند، رشد و نمو لات ها و اوباش از چنین روحیه ای در میان مردم نبض می گیرد. مضاف بر این که نظام بوروکراتیک دائما لنگ می زند، اتکا به فرد ارجح است به اتکا به سیستم، فرد ترجیح می دهد با عامل نا امنی رفاقت کند، بره با گرگ رفاقت می کند اما این رفاقت اتوبان یکطرفه است، نظام شورا و محلات و ...دادرس نیستند و عملا قدرت دست گنده لات ها می افتد.
    1247729_629.png

    سوم این که می دانیم در حال گذاریم و «خانواده» وضعیت لنگ در هوا دارد، نه آن قدر منسجم و کنترل کننده مثل قبل تر ها و نه خیلی رها و قائل به فردیت، در چنین فضایی اوباش ها جولان می دهند چون از میانه اغتشاش و نا امنی می آیند. پس اوباش ها تا امتداد وضعیت مبهم نظام خانواده در ایران فضای مهیایی برای ادامه حیات خواهند داشت. فردیت ناپایدار البته چون در نظام خانوادگی منسجمی نیست نیاز بیشتر به ارضای روانی و خودنمایی دارد. پس لات های این دوران خودنماتر شده اند، بیشتر عربده می کشند، این بار عربده را نه سر کوچه و برزن که با یک کلیپ در یک کانال تلگرامی و یا یک صفحه اینستاگرامی می کشند.

    چهارم: نابسامانی اقتصادی و وضعیت اشتغال که با میل به تن آسایی همنشین بشود، قهوه خانه و لم و گپ و گعده های عمدتا بی خاصیت را گسترش می دهد، خب تصدیق می فرمایید که چنین فضایی اوباش ها را غره می کند.

    پی نوشت: این ها عوامل هم افزای اوباش گری بودند، این که چه رفتاری از سوی پلیس و نیروهای انتظامی می تواند بازدارنده باشد، حدیث دیگریست که در توان این قلم نیست.


    ایرج طهماسب یا (آقای مجری هفته)

    زادروز ایرج طهماسب و نوروزی که جای کلاه قرمزی خالی بود و ستونی که نمی خواهد تمام تحت تاثیر جریانات روز باشد و گاها بی هیچ بهانه ای یاد بعضی نفرات می کند.

    حتی اگر تمام فعالیت هنری ایرج طهماسب را در کاراکتر «کلاه قرمزی» خلاصه کنیم،او کاری کرده است کارستان، عروسکی که در خاطرات کودکی حداقل ما دهه شصتی ها نقش ویژه ای دارد؛ با او خندیده ایم به حماقت هایش، به زیرکی هایش، با او حسرت تلویزیون رنگی کشیده ایم؛ وقتی که پشت مغازه ی تعمیرات تلویزیون چمباته زده بود، با او چشم و هم چشمی کرده ایم؛ وقتی کلاس زبان می رفت و عاجز بود، با او پا را بیشتر از گلیممان دراز کردیم؛ وقتی که دکتر قرمز کلاه شد، با او آرزو کردیم و ترس برمان داشت، با او سماجت کردیم با او...
    1247728_267.png

    طهماسب در تمام این سال ها خاطره ساخت و ما مردمان خاورمیانه بهتر می دانیم، خاطره چه گوهری است، ما می دانیم که خاطره چه پشتوانه ای است وقتی که از آینده می ترسی، طهماسب و فعالان عرصه هایی که نخواسته اند وام دار باشند، چون وامی نداده اند و نگرفته اند کمتر پر رنگ شده اند و در چشم جامعه فرو رفته اند، کمتر ویژه بوده اند، آن ها اگر در ذهن ما می مانند تنها و تنها به دلیل کیفیت کاری است، که خلق کرده اند و در حقیقت عاری از هر گونه رانت رسانه ای ذهنیت ساز هستند، آقای طهماسب پیر نشوید؛ خاطره را جوان نگه دارید، کودکی ما به لبخند شما گره خورده.


    مردم ایران یا (آرامش هفته)

    خیلی شنبه ها را وعده می کنیم برای تحول، از بس شنبه ها آمدند و رفتند و وعده را وفا نکردیم که کار به طنز و مطایبه هم رسیده، شنبه ای که درس را دوره نکردیم، شنبه ای که ورزش را شروع نکردیم و الا ماشاالله! اما این شنبه را انصافا بیاییم پذیرنده و آرام باشیم، از این بحث ها و دسته بندی ها رد شویم و هر که رئیس جمهور شد بدون رجز خوانی قبولش کنیم.
    1247727_112.png

    درک و دریافت این که هر کدام از ما یک مسیر متفاوت برای سعادت در ذهن داریم خیلی دشوار نیست. مسیر قابل تصور برای هر کدام از ما بسته به شرایطی زیستی، رنج ها، خاطرات و ایده آل هایمان فرق می کند، هیچ انتخابی لزوما برتر از انتخاب دیگری نیست. همه ی این ها ترجیح است، ترجیحات همدیگر را با احترام دریافت کنیم و از شنبه هیجان انتخابات را با عقلانیت یک ذهن مطالبه گر تعویض کنیم؛ ایمان، آرامش و دعا، والسلام.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا