فرهنگی و هنری ☕ یک هفتــ7ـــه ، هفتــ7 چهره ☕

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 9,506
  • پاسخ ها 161
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
یک هفته هفت چهره؛ از پوتین تا کوچک زاده
نگاه به پوتین با یک تبارشناسی همراه بود؛ عده ای او را مرد ابرقدرت جهان قلمداد کردند به عقیده آن ها او تنها کسی است که مقابل آمریکا و ابرقدرت ها توان ایستادگی دارد و عده ای دیگر او را غیرقابل اعتماد و منفعت طلب تلقی کردند.
برترین ها - ایمان عبدلی:

ولادیمیر پوتین یا (مرموز، هفته)

711568_236.jpg

مرد اول سرزمین تزارها با ورودش به تهران خبرساز شد. از شکل ورودش و روال غیر عادی که طی کرد تا دیدارها و حواشی که داشت. مطابق معمول نگاه به پوتین با یک تبارشناسی همراه بود؛ عده ای او را مرد ابرقدرت جهان قلمداد کردند به عقیده آن ها او تنها کسی است که مقابل آمریکا و ابرقدرت ها توان ایستادگی دارد و عده ای دیگر او را غیرقابل اعتماد و منفعت طلب تلقی کردند همان ها که با استناد به سابقه ی نه چندان مثبت روس ها در قبال ایران رفتارهای پوتین را در امتداد گذشته ی تاریک این کشور می دانند.

به هر حال با شروع مناقشات هسته ای روسها طی سالهای سخت تحریم به دلیل منافع مشترک در کنار ما بوده اند و البته از قبال این در کنار ما بودن، سود بی شماری هم کسب کرده اند که حرجی هم نیست، هر کشوری در دیپلماسی می کوشد که در درجه ی اول تمام روابط را بر مبنای منفعت مردمش تنظیم کند، ما نمی توانیم و نباید از این رفتار روس ها انتقاد کنیم، در حقیقت اگر گمان می کنیم در این رابـ ـطه زیان کرده ایم، باید موشکافانه رفتار سردمداران خودمان را واکاوی کنیم.

در هر صورت ورود پوتین به تهران از اتومبیلش تا آن خانم کم حجاب در هواپیما و از هدیه اش تاحرف هایی که زد، خبرساز شد اما مرد یخی روس در این هفته یک کنش ویژه دیگر هم داشت؛ ماجرای حمله به جنگنده روس ها در سوریه و واکنش تند پوتین فضای خاورمیانه و معادلات موجود در آن را پیچیده تر از قبل کرد، وقتی که پوتین وعده ی تلافی داد، خیلی ها خاورمیانه را آبستن حوادث بسیاری دانسته اند.



جواد افشار یا (آسان گیر، هفته)

711569_237.jpg

مجموعه ی «کیمیا» به نیمه رسیده است. حالا زمان خوبی برای قضاوت است، سریال تاریخی ساختن کار دشواری است؛ ابزار می خواهد و وسواس و البته برخلاف نمونه های دیگر سریال سازی زمان بر است. اما حتما دست اندرکاران سریال سازی و امثال آقای «جواد افشار» کارگردان محترم مجموعه کیمیا به تمام این محدودیت ها اشراف دارند و با آگاهی ساخت چنین مجموعه ای را کلید زده اند، و عجیب که چرا با این اشراف در تصویر سازی وقایع سترگی مثل: انقلاب، انقدر سهل انگاری صورت گرفته، چرا تصویری که از انقلاب و انقلابیون و حتی ساواکی ها به معرض نمایش گذاشته شده انقدر کاریکاتوری و دفرمه است؟ تمام انقلاب در یک کوچه می گذرد و با 20 نفر آدم، معادلات ساده است؛ ساواکی ها کلیشه ای تصویر شده اند، بازیگران هر کدام به حال خود رها شده اند، جنس بازی ها کاملا ناهمگون است، شخصیت ها تعریف درستی ندارد و همگی غیرقابل باورند.

مردم ما مطالعه ی کافی ندارند، اما جناب افشار دیگر خیلی ساده انگارانه تصور کرده که می تواند هر چه که خواست به خورد مخاطب دهد. دوران شخصیت های سیاه و سپید سال هاست که گذشته، اصلا این گونه شخصیت سازی مخاطب را درگیر نمی کند کاش افشار و امثال او بدانند که تصویر نکردن وقایع معاصر بهتر از این گونه پرداختن به مسائل این چنینی است، تصویری که دم دستی، سطحی و دور از واقعیت است و به تمام باورهای اصیل مردم از انقلاب خدشه وارد می کند، کاری سردستی و بدون اندکی دقت و وسواس، با این جنس سریال سازی فقط و فقط جم و فارسی وان و امثالهم را پا برجا تر می کنیم.



جمشید مشایخی یا (حرف حساب، هفته)

711570_718.jpg

جمشید مشایخی و امثال او که موجودیتی پر برکت و ارزشمند برای سینمای ما دارند و در جایگاهی قرار گرفته اند که نیازی به پروپاگاندای رسانه ای و سفارشی نویسی و ...ندارند، وقتی مشایخی انتقاد می کند و نکته ای را متذکر می شود باید مطمئن بود که سالها تجربه نکته ای باریک تر از مو را به ما نشان می دهد. پیشکسوت سینما از بهاره رهنما و تمام کسانی که پای غیر تئاتری ها را به صحنه ی نمایش باز کرده اند انتقاد کرده و گفته در حالی که فوجی از بازیگران تئاتری فرصت ابراز ندارند، چرا باید یک فوتبالیست و یا حتی یک استار سینما که تخصصی در بازیگری تئاتر ندارد صحنه را در اختیار داشته باشد.

مشایخی در حقیقت دو کلام حرف حساب زده، حرف حسابی که خیلی ها به دلیل در مخاطره گرفتن جایگاه شغلی یا تعارفات دوستانه در فضای هنر جرات ابرازش را ندارند و البته به آن واقفند، واقعیت تلخی است که همین چند سالن نمایش تقریبا پر رونق پایتخت، عرصه ای برای سلبریتی بازی شده و از معنای واقعی نمایش و تئاتر تهی شده است.

مردم نام ستاره ها را در کاتالوگ نمایش جست و جو می کنند و برمبنای شوقی که برای دیدن یک چهره ی نامدار دارند دیدن یک نمایش را انتخاب می کنند و فاکتورهای چون متن و کارگردان و سبک نمایش در انتخاب غالب بیننده های تئاتر جایگاهی ندارد. تئاتر و هنر نمایش هر روز از معنای اصیل خود فاصله ی بیشتری می گیرد و زنگ خطر برای اهالی این هنر آوانگارد و پیشرو در آمده است.



مهدی رحمتی یا (عقاب افسوس ها، هفته)

711571_474.jpg

پس از نمایش موفق دروازه بان استقلال در دربی پایتخت، فشارها دوباره بر کی روش افزایش یافت، همه دیدند که رحمتی چگونه یک تنه جور تیم کم تجربه ی استقلال را کشید وآبی ها را از شکست در دربی نجات داد. رحمتی در آن روز رگه هایی از دوران اوج خود را به نمایش گذاشت و در صحنه هایی مثل: دفع ضربه سر عالیشاه چنان انعطافی به بدنش داد که به جرات می توان گفت هیچ دروازه بانی حتی جوان ترها چنین آمادگی ندارند.

او خودش را ثابت کرد و در بازی با نفت باز هم یک تنه تیمش را بالا کشید. در ماراتن پنالتی ها تمام عقب افتادگی ها را جبران کرد و با دفع چند پنالتی نشان داد که بی گمان آماده ترین دروازه بان حال حاضر فوتبال ماست، او حالا از لحاظ اخلاقی هم به پختگی کامل رسیده است و جایش در دروازه ی تیم ملی خالی به نظر می رسد، فقط افسوس آن اشتباه عجیب می ماند؛ آن روزهایی که تیم ملی در باقیمانده ی بازی هایش در راه جام جهانی نیاز به سه برد معجزه آسا داشت و کسی گمان نمی کرد شاگردان کی روش موفق شوند از مهلکه جان سالم به در ببرند، رحمتی هم مثل خیلی ها شاید بر همین گمان بود که فکر خداحافظی به سرش زد و بد موقعی مهرش از دل کی روش افتاد و..



مهدی کوچک زاده یا (نمایش، هفته)

711572_711.jpg

مهدی کوچک زاده آدم عجیبی در سپهر سیاست ایرانی است؛ او در سال 76 از رییس دولت اصلاحات حمایت می کند در حالی که کفه های ترازو به نفع ناطق نوری است و چند سال بعد به مخالف سرسخت هر نوع اصلاح طلبی تبدیل می شود، البته مقصودم از عجیب بودن تغییر نگرش کوچک زاده نیست، چه بسی همین اصلاح طلبانی که دم از آزادی می زنند و در روزگاری نه چندان دور قائل به خیلی از محدودیت ها بودند و حالا که خود از کرسی دور مانده اند ردای آزادی خواهی به تن کرده اند.

اصلا این خاصیت سیاست است؛ این چرخش ها و دور زدن ها و این رنگ عوض کردن ها، اما عجیب بودن کوچک زاده در این است که در شطرنج سیاست ورزی دست به دامان تاکتیک هایی می شود که کهنه و مستعمل به نظر می رسند. به طور مثال همین رفتار چند روزه گذشته اش که موجب تشویش در مجلس شد و در نهایت داعیه ی استعفا را آن هم سه ماه مانده به پایان کار مجلس به دنبال داشت.

کوچک زاده شاید حواسش نبود که شکاف پایداری ها و اصولگرایان سنتی عمیق شده است و کسی دیگر نازش را نمی خرد و اگر ناز خری هم داشته باشد در میان همان جمعیت پایداری های مجلس است و امثال لاریجانی و صاحب منصبان اصولگرا دل خوشی از او و دوستانش ندارند. روزگار نامراد کوچک زاده و احتمالا نامراد تر هم خواهد شد، اگر که مردم در اسفند امسال روی خوشی به آنها نشان ندهند.



ترانه علیدوستی یا (بی تدبیر و نا امید، هفته)

711573_484.jpg

سانسور پوشش خبری سریال «شهرزاد» در روزنامه دولت، واکنش ترانه علیدوستی را به دنبال داشت. روزنامه «ایران» سه شنبه این هفته در درج گزارشی مربوط به سریال« شهرزاد» شکلی از سانسور را ارائه کرد که از سمت این بازیگر با یک جایزه ی طعنه آمیز مواجه شد، پوشاندن آن قسمت از موهای سر ترانه علیدوستی که پوشش کافی نداشت بیشتر از آنکه سبب خیر شود حداقل آن طور که سانسور کنندگان احتمالا مد نظر داشته اند، سبب شر شد.

این اقدام جالب توجه حاوی دو نکته بود؛ یکی آنکه از سمت رسانه ای انجام شد که مدعی فضای آزاد و باز است و در راستای تدبیر و امید فعالیت می کند؛ اقدامی که هم بی تدبیری در آن بود و هم نا امیدی، نکته ی دوم به شخص خانم علیدوستی مربوط می شود؛ بازیگری که سبک و استایل هنری اش کاملا با خواست نهادهای رسمی مطابقت دارد، زندگی تاهلی و کم حاشیه، تاکید بر المان های اصیل خانوادگی و پرهیز از موضع گیری های سیـاس*ـی و رفتارهای فخر فروشانه ی هنری، همه ی اینها علیدوستی را موجه جلوه می دهد در دیدگاه رسمی، حال اینکه چرا با چنین کاراکتری هم نمی توانند به تفاهم برسند، نشان از رفتارهای سلیقه ای و ناشیانه ای دارد که به طور کلی در راستای دافعه حرکت می کنند.



بهنام صفوی یا (زودتر خوب شو، هفته)

711574_880.jpg

خواننده ی جوان در بستر بیماری است و حتما خبرهایش را دنبال کرده اید، آخرین اخبار مبنی بر بهبودی نسبی ایشان است. شخصا یک بار با «بهنام صفوی» برخورد داشته ام؛ بسیار جنتلمن و نجیب و افتاده است، اینها نه از سر اینکه در موضع بیماری است و ترحم برانگیز است، نه به هیچ وجه، پروسه بیماری او اتفاقا بسیار طبیعی و فارغ از نمایش بوده است، از همین جهت نجابت او را بهتر می توان دریافت کرد، در حقیقت او بر میل و وسوسه ی کسب شهرت از طریق ابزارسازی بیماری مهلکش، غلبه کرده و این پیروزی بزرگی است. امیدواریم هر چه زودتر و با تنی فارغ از درد و رنج به عرصه ی موسیقی برگردد و با صدایش امید بخش باشد، دشوار است حنجره های امید یک مردم در بستر بیماری باشند...
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از فیتیله‌ای ها تا خداحافظی زندی
    آذربایجانی ها حق بزرگی بر گردن ایران زمین دارند به مانند تمام اقوام ایرانی، اتفاقی که برای فیتیله افتاد بلوایی در رسانه راه انداخت که فراتر از حد تصور بود.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    مردم دوست داشتنی آذربایجان یا (کاذب، هفته)

    آذربایجانی ها حق بزرگی بر گردن ایران زمین دارند به مانند تمام اقوام ایرانی، اتفاقی که برای فیتیله افتاد بلوایی در رسانه راه انداخت که فراتر از حد تصور بود، روزگار غریبیست؛ روزگار «کاذب» ها، احساسات کاذب، عشق های کاذب، صمیمیت های کاذب، مشاغل کاذب، رفاقت های کاذب، سواد های کاذب، ارتباطات کاذب، حرف های کاذب و....موج های خبری کاذب.

    696910_536.jpg

    البته که تعصب و پافشاری بر احساسات قومی قابل ستایش است و نشان از اصالت دارد، اما این که تا چقدر کنش های ما اصیل است داستان دیگری است. ما مدت هاست با احساساتی که البته پاک است در دام پروپاگاندای پرفشار رسانه ها قرار می گیریم. رسانه همین گوشی هایی است که داعیه سواد را به تمام ما ضمیمه کرده، ما روی موج ها می افتیم و امواج را تقویت می کنیم، یک روز عده ای تصمیم به فشل کردن دولت می گیرند ما به کمپین تحریم خودرو می پیوندیم، روز دیگر عده ای دیگر تصمیم می گیرند دولت را نجات دهند و با تبلیغات پرسر و صدا کمپین را زمین می زنند، روزی جنگ بین دو کمدین خندوانه است و ما سرباز رسانه ها می شویم.

    696911_621.jpg

    رسانه ها و افراد تصمیم گیر ما را چون عروسک های خیمه شب بازی تحت کنترل قرار می دهند و ما، امان از«ما» که خالی از آگاهی و کنش هدفمند شده ایم؛ صبح ها که بیدار می شویم تا لحظه ای که به خواب می رویم، دائما در حال کولی دادن به کاذب هاییم؛ کاذب های رسانه ای، از رختخواب تا رختخواب. آذری ها دوست داشتنی اند و همیشه افتخار آفرین بوده اند، اما خیلی بزنگاه های دیگری داشته ایم که مساله ی «حق طلبی» در آن بغرنج تر بود، جای دور نمی رویم و خیلی هم مخاطره برانگیز مثال نمی آوریم، ساده و دم دستی: جام لیگ برتر چه شد؟ انصافا توهین در کدام یک از این دو جریان مشهودتر بوده؟


    فریدون زندی یا ( خداحافظی، هفته)

    زندی اولین بود؛ اولین دو رگه ای که در فصل قحطی بازیکن پایش به تیم ملی باز شد و اتفاقا به مانند اکثر آن ها مثمر ثمر واقع شد. روزهای اول حضورش با آن فارسی دست و پا شکسته و موهای بور و چهره ی آلمانی، ایرانی اش حسابی جذاب نشان می داد حضورش در سطح اول اروپا و لیگ آلمان هم احساس غروری با خودش می آورد. «چهره، لهجه، سبک بازی» همه ی این آیتم ها «زندی» را دوست داشتنی کرد، تا اینکه در تصمیمی عجیب پایش به لیگ داخلی باز شد و غریبه ی محبوب از سکه افتاد مصدومیت و بازی در لیگ های عربی، سرنوشت تراژیکی را برای اولین دورگه ی تیم ملی رقم زد، کسی که برانکو کشفش کرد و راه را برای کی روش باز کرد که دژاگه و گوچی را بیاورد.

    696912_837.jpg

    مرور حرف های زندی در نود، خیلی چیزها را دستگیرمان می کند «من از استقلال پولی نمی خواستم و همین را هم گفتم و شاید قرارداد بدون پول من باعث می شد که افرادی در باشگاه به چیزی نرسند، اما قبل ازاین نمی دانستم که در فوتبال ایران اینقدر فساد وجود دارد» گردابی که در آن استعدادها اجازه ی رشد پیدا نمی کنند و هدر می روند و حالا طی سالهای اخیر، گرداب گسترده تر شده و استعدادهای در خارج پرورش یافته را هم در خود غرق می کند...


    رییس جمهور یا (چقدر به موقع، هفته)

    نزدیک بود تیم دوست داشتنی فوتسال بانوان به مسابقات جهانی گواتمالا اعزام نشود، طبق معمول رییس خندان فدراسیون فوتبال با اتخاذ موضعی منفعلانه رفع مسئولیت کرد، اما حضور به موقع و مثبت رییس جمهور و همکاری نهادهایی چون وزارت امور خارجه مشکلات را از سر راه برداشت و تیم اعزام شد. گاه مدیریت و ریاست تشخیص همین حضور های مثبت و به موقع است، البته این تمام کنش «روحانی» نبود، حضور او در نمایشگاه و حرف هایی که زده شد از آن جنس حرف هایی بود که سالها پچ پچ کنان گفته می شد و کسی جرات علنی کردنش را نداشت: « گاهی برخی رسانه‌ها به عنوان پلیس مخفی عمل می‌کنند. همچنین گاهی با مطالعه برخی از نشریات می‌توان فهمید که فردا قرار است چه کسی دستگیر شود و آبروی چه کسانی بـرده شود.»

    696913_117.jpg

    شاه بیت جنجالی رییس جمهوری شاید همین جملات بود، جملاتی که به طور خاص تحریم کنندگان نمایشگاه مطبوعات را هدف قرار داده بود، اینکه تا چه اندازه ورود رییس جمهوری به چنین مسائلی به صلاح فضای سیـاس*ـی کشور است، مساله ای غامض است که در حوصله ی ما نمی گنجد اما از این طعن و کنایه های سیـاس*ـی می شود فهمید که خبرهایی در راه است!

    پی نوشت:
    البته طبق مشاهدات عینی که از فضای نمایشگاه داشتم با قاطعیت می توان گفت حضور اصولگرایان در نمایشگاه حس می شود؛ غرفه ندارند اما حضور دارند!


    جهانبازی و رفقا یا (پرسپولیس رو منحل کنید خیال ما راحت بشه، هفته)


    یکی از سخت ترین مسئولیت هایی که می توان در ایران امروز به عهده گرفت؛ بی گمان هواداری پرسپولیس است. اگر فرضیه ی قربانی شدن پرسپولیس به پای اختلافات وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال صحت داشته باشد که وامصبیتا !

    696914_440.jpg

    توپ به صورت رضائیان می خورد، داور پنالتی می گیرد. طارمی را می زنند، داور با قاطعیت او را جریمه می کند. بنگر را در محوطه جریمه حریف قدم می زند، داور همه را با کارت قرمزی که تقدیم او می کند، در حیرت می برد. صادقی از محوطه جریمه خارج می شود و دفع توپ می کند، داور دوباره عضلاتمان را منقبض می کند؛ با یک کارت قرمز. چاره ی کار هم چند جلسه محرومیت و یک عذرخواهی است. پرسپولیس حذف می شود؛ عذرخواهی. می بازد؛ عذرخواهی. در میانه های جدول دست و پا می زند؛ عذرخواهی. تکلیف هواداران را مشخص کنید؛ انحلال و یک عذرخواهی...


    زهرا نعمتی یا ( شیر زن، هفته)

    هفدهمین روز آبان ماه 94 برای همیشه در حافظه ی زنان ایرانی خواهد ماند، «نعمتی» ورزشکار ایرانی کاری کرد کارستان و موفق شد برای اولین بار با وجود معلولیت سهمیه المپیک را بگیرد و جاوید شود. دشوار است در این خاک زن باشی و زیر سیطره ی نگاه های جنسیتی، تاب بیاوری و به موفقیت برسی. دشوارتر است که معلول هم باشی و اینگونه بدرخشی، «معلولیت و زنانگی» هر دو پتانسیل سرخوردگی و انزوا دارند، اینکه یک نفر اینگونه محکم و با اراده به اهدافش یرسد، با وجود همه ی محدودیت ها کیفیتی از انسانیت را به نمایش بگذارد که قابل احترام و البته قابل ستایش است، هیچ تحلیلی بر نمی دارد. فقط باید به احترام خانم زهرا نعمتی ایستاد و ...

    696915_208.jpg

    مارسل پروست در « در جست و جوی زمان از دست رفته» می نویسد: «تنها تخیل و ایمان می توانند برخی چیزها، برخی آدمها را میان بقیه شاخص کنند و حال و هوایی به وجود آورند»


    بهروز افخمی یا (آفتابه و لگن، هفته)


    سینمای ایران وضعیت مضحکی دارد؛ همان حکایت آفتابه و لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی. مثل قدیمی کاملا با شرایط این روزهای سینمای ایران مطابقت دارد؛ فیلم های معمولی، کمبود مخاطب، سالن های خالی. فیلم هایی که از تنوع مضمونی و فرمی خالی اند، سینمایی که در سخت افزار، فرسنگ ها با سینمای روز که نه دیروز دنیا فاصله دارد، حالا از سمت رسانه ی پرقدرت تلویزیون دچار حاشیه هم که بشود چه شود!

    696916_118.jpg

    «هفت» قرار است برای بهتر شدن حال سینما فعالیت کند، اما نیامده از سمت اسعدیان به یک «محفل» تقلیل می یابد، از آن سمت هم البته افخمی کم نگذاشته و از خجالت اسعدیان در آمده؛ یک «ترسو» به کارگردان «طلا و مس» الصاق کرده و باقی قضایا. امتداد بحث در خط گیس و گیس کشی، مشکل سینما از روزی شروع شد که از ماهیت هنر فاصله گرفت و از بس احساس تعهد کرد، آلوده به فضاهای سیـاس*ـی شد.

    حالا اوضاع به گونه ای شده که سینمایی ها اگر نخواهند هم در جهتی خارج از ساختار هنر قدم می زنند و ریشه ای تر اگر نگاه کنیم به عدم استقلال هنر می رسیم، وقتی دخل و خرج سینما با هم جور نمی آید، سینماگر وام دار نهادهای قدرتمند وابسته می شود و وابستگی سرآغاز سقوط است. وام دار که شدی، خودت نیستی و باید برای وابستگی ات قدم برداری...


    خواهر بابک زنجانی یا (عجب سریالی، هفته)

    در زمانه ی سریال ها ما هم به لطف رانت ها و حفره های اقتصادی که در ساختار اداری کشورمان وجود دارد، یک سریال دست اول و جذاب را دنبال می کنیم، ترکیب دلنشینی از تمامی ژانرها؛ از اکشن و کمدی تا درام و ... بابک از زنجانی ها کم بود، پای خواهر محترم ایشان هم به رسانه ها باز شد، شایعه بازداشت خواهر بابک زنجانی، سریال جذاب این هفته ها را کمی خانوادگی تر کرد. حالا می توانیم با خیالی راحت تر و در جمع اعضای خانواده، اخبار مهیج مربوط به دادگاه های ایشان را دنبال کنیم.

    696917_515.jpg

    بالاخره فضا از حالت تک جنسیتی خارج شده و حالا خانم ها هم از این سریال سهمی دارند. فقط یک خواهش از عوامل تهیه کننده و کارگردان داریم: اگر امکانش وجود دارد، در شخصیت پردازی کاراکتر نقش اول دقت بیشتری کنند، ایشان به شدت حق به جانب می باشند؛ ما جایگاه قاضی و متهم را گاها اشتباه می گیریم، در ضمن اگر باعث کدورت نمی شود؛ وقتش را هم این بار استثنائا کمتر کنید، چون مقادیر بی شماری احساس مسخرگی در ما ایجاد شده است، با تشکر از طرف: «این مردم نازنین»
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از چکامه چمن ماه تا علی لاریجانی
    خبر کشف حجاب چمن ماه از آن جمله خبرهایی است که با خودش درد می آورد، نه از آن جهت که چرا یک بازیگر کشف حجاب کرده، که شخصا علاقه ای به شکستن حریم شخصی سلبریتی ها نیستم.




    برترین ها - ایمان عبدلی:

    چکامه چمن ماه یا (سرگیجه، هفته)

    خبر کشف حجاب چمن ماه از آن جمله خبرهایی است که با خودش درد می آورد، نه از آن جهت که چرا یک بازیگر کشف حجاب کرده، که شخصا علاقه ای به شکستن حریم شخصی سلبریتی ها ندارم و قاعدتا هیچ نظری در رابـ ـطه با نکوهش یا ستایش اقدام بازیگر نامبرده ندارم، اما خبر که منتشر شد ناخوداگاه ذهنم را به دورتر برد؛ از ماجرای گلشیفته فراهانی تا صدف طاهریان و تمام آن هایی که حرمت شکنی کرده اند. همه ی این روند مریض با خودش درد دارد، درد اینکه چگونه توانسته ایم و چگونه خواسته ایم از یک مساله ی بدیهی(پوشش موی سر) داستان ها بسازیم، مرافعه ایجاد کنیم، مرز بندی کنیم و به فاجعه برسیم. ما در تمام ادوار با ذهنیت الکن خود سری که درد نمی کند را دستمال بسته ایم و توجه نکرده ایم و نخواسته ایم آسیب شناسی کنیم که چه مسیری به این گونه حرمت شکنی ها منتج می شود، وقتی آموزه های دینی ما سرشار از توصیه هایی مبتنی بر حفظ حجاب است، وقتی مردم ما در روندی چند صدساله مفهوم «حجاب» را انتخاب کرده اند. البته شکل و فرم آن و مصداق هایش همواره در طول تاریخ تغییر کرده و می کند و محل مناقشه نیز بوده است از علمای حوزه های تشیع تا اهل سنت؛ از حکومت ها ودولت ها تا کف خیابان و محافل خانواده ها.

    683330_670.jpg


    کاش دیگر چنین اتفاقاتی نیفتد و کاش هیزی هم پادزهری داشت تا از کابوس (بهتر است ، مانعی ندارد) خلاص شویم. واقعا نمی توان درک کرد بازیگری که کشف حجاب می نماید، تصور می کند به چه دستاوردی دست می یابد؟ ولو خیلی چیزها از جمله کار و موقعیت اجتماعی و فرهنگی اش برای همیشه از بین می رود و راه بازگشتی هم نیست...

    مهرانگیز دولتشاهی حدود یک قرن پیش در نشریه ی «عالم نسوان» صحنه ای را توصیف می کند که کلید ماجراست: «یادم است زمانی که بچه بودم حتی در درشکه یک زن و مرد نمی شد با هم بنشینند. می گفتند این بد است چون مردم که نمی دانند که این ها زن و شوهرند یا خواهر و برادرند. خوب نیست که در درشکه یک زن و مرد بنشینند. اما البته ...»


    افشین پیروانی یا (سقوط، هفته)

    در دورانی که درخشان مربی پرسپولیس بوده یک مجادله ی کلامی مابین افشین پیروانی و ضیا عربشاهی در مورد اوضاع تیم در می گیرد که در نهایت با شکایت پیروانی منجر به محکومیت عربشاهی می شود؛ 50 ضربه ی شلاقی که پیروانی آن را متعلق به شکایت خودش نمی داند، می گوید گذشت کرده، اما عربشاهی نظر دیگری دارد. در این کش و قوس عده ای هم همچون فنونی زاده آش را شورتر کرده اند و پیروانی را تهدید به اخراج از تهران کرده اند. داستان تراژیک دایی و مایلی کهن که دومی را روانه ی زندان کرد دوباره زنده شده، کریمی و دایی، نکونام و قلعه نوعی و.. این اوضاع پیشکسوتان است، از جوانانی چون: صادقیان و حنیف و سوشا چه انتظاری دارید؟ بالاتر از مربی هم مگه داریم؟

    683331_996.jpg

    وقتی مربی یک تیم، پدر معنوی یک مجموعه، خودش درگیر معضلات رفتاری ریز و درشت است، چه توقعی داریم که بازیکن جوان و کم تجربه ای که در مرحله ی غوره و مویز است، رفتار نا بهنجار نداشته باشد. مسئولین فرهنگی هم که بیشتر درگیر نقش و نگار خالکوبی اشکان و سردار هستند، از آنها هم توقعی نمی رود. باز گلی به گوشه ی جمال تماشاچیانی که به جای الفاظ رکیک از داوران "دقت" می خواهند و نارنجک هایشان را غلاف کرده اند، خوان گسترده و با برکت فوتبال همه را سیر می کند؛ مدیر برنامه و بازیکن و سرپرست و مدیر عامل و... فقط تماشاچی است که عاشقانه خرج می کند و سیری ندارد که البته سیری انگار همیشه مکافات داشته است!


    علی لاریجانی یا (روزگار نامراد علی آقا، هفته)


    چه کسی فکرش را می کرد آتش "برجام" دامن علی آقای لاریجانی را بگیرد، مرد میانه ی اصولگرایی در فاصله ای دور از پایداری و نه خیلی نزدیک به اصلاح طلبان، با مدیریت غریبش در جلسه ی برجام باید هم پیش بینی ضد حمله ی حریف را می کرد، بازی ادامه دارد؛ تک و پاتک ها دومینو وار امتداد پیدا می کند. نکته ی عجیب شاید مکان واقعه باشد؛ بیت رهبری، این بار برای علی لاریجانی خیلی جای گرمی نبود.

    683332_740.jpg

    او ساکت نماند و به خوبی تشخیص داد نجابت در سیاست ورزی این مملکت ثمری نداشته است: «توصیف مصوبه مجلس به قانونی محتاطانه که راه درست را پیش پای دولت قرار داد،‌ نشانگر ارزش کار ستودنی نمایندگان است، خالی از لطف نیست به نکته‌ای که یکی از همکاران در نوشته خود درج کرده، اشارتی داشته باشم. ایشان تصور کرده که محتاطانه صفتی است که در آن تعریض است و به نحوی جسورانه را صفت بافضیلت تلقی کرده است. حال این‌که بنده در هیچ کتاب اخلاقی نیافتم که محتاطانه را صفتی از جنس رذایل بدانند و در عوض جسورانه را صفتی از جنس فضائل تلقی کنند. این از عجایب روزگار است که برخی جای فضیلت و رذیلت را اشتباه گرفتند»

    شعار «امان نامه برجام؛ تلاش بی سرانجام» اما از سمت هاشمی رفسنجانی هم پاسخ داده شد تا این بار تصویر لاریجانی به همراه حرف های رفسنجانی روی جلد روزنامه های اصلاح طلب نقش ببندد، رفسنجانی با بازگویی خاطرات روزهای صدارت لاریجانی بر تیم مذاکره کننده به نرمی اوضاع سیال جبهه های سیـاس*ـی در ایران را نشان داد، حالا کاندیدای اصولگرایان در انتخابات 84 بیش از پیش به اردوگاه اصلاح طلبان نزدیک شده، اصلاح طلبانی که تکیه گاهشان یک راست سنتی است؛ درهم آمیختگی راست و چپ در مرزهایی نازک تر از یک تار مو.


    جک استروا یا (ساده انگارانه، هفته)

    سفر تفریحی وزیر «پیشین» امورخارجه ی انگلستان به شهرهای توریستی چون: اصفهان و شیراز، با تجمعاتی اعتراضی روبرو شده، افرادی که تفریحی بودن این سفر را «جوک» قلمداد کرده اند و نتوانسته اند با حضور یک انگلیسی مساله دار، البته به زعم خودشان کنار بیابند. فرض را بر این می گیریم که سفر جناب استروا پوشش توطئه ای هولناک است که در آینده ای نه چندان دور به منافع ملی ما آسیب می زند، اما آیا راهش این است؟ که با هجمه و تشویش و در مرحله ی بعدی با جو سازی رسانه ای حضور یک شهروند انگلیسی را تحمل نکنیم و به همین سادگی خوراک اپوزسیون را فراهم کنیم، مگر نمی دانیم به قول خودتان پیر استعمار شهروندانش را به وقت سکونت در کشورهای دیگر به شدت زیر ذره بین دارد؟

    683333_618.jpg

    نمی دانیم که اگر آن شهروند شخص خاصی چون استروا باشد، داستان برای دولت انگلیس خیلی جدی تر می شود؟ مگر خودتان نمی گویید مافیای رسانه های دنیا متعلق به پیر استعمار و هیولای صهیونیسم است ؟ پس چرا در جهت خوراک سازی برای آن ها قدم بر می دارید؟ این شیوه ی دشمنی خیلی ساده انگارانه نیست؟ شاید هم می دانید و مصرف داخلی اش می چربد!


    علی رفیعی یا (تهران در کما، هفته)

    شهری که ازعرصه های عمومی و مکان های حس برانگیز خالی می شود، رو به زوال است. شهرها را معماری کارکردگرایانه ی مدرن هویت نمی بخشد، تهران با آپارتمان های قوطی کبریتی اش وجاهت و اعتبار پیدا نمی کند. بیشتر از هر چیز اماکنی چون میدان بهارستان و یا میدان آزادی است، که تهران را متمایز می کند و هویتی مستقل بر تنش می پوشاند. تئاتر شهر از همین دسته است معماری مدرنی که آمیخته به سنت های شرقی است و البته مهم تر از هر چیز آمیخته به احساسات مشترکی است که در گذر سالها قوام یافته، حالا که لاله زار پیشقراول پاتوق های معاصر ایرانی را انباشته از لامپ و سیم و.. کرده ایم، حیف است ساختمان با شکوه تئاتر شهر را از دست بدهیم.

    683334_770.jpg

    ریزش سقف تالار اصلی این مجموعه در هفته ی گذشته ، مصاحبه ی علی رفیعی کارگردان تئاتر را به دنبال داشت، او به نکته ای اشاره کرده بود که پیشتر بیضایی هم به آن اشاره داشته، نامناسب بودن سالن اصلی تالار در دید تماشاگر ضلع غربی، پیشنهاد جناب رفیعی برای اصلاح درون تالار و حفظ نمای بیرونی پسندیده است اما آن چه که از مدیریت ضد فرهنگ سالیان گذشته دیده ایم، ترس به جانمان می اندازد. درونش را که اصلاح نمی کنند هیچ! بیرونش را هم به باد می دهند و اینگونه تهران بی هویت می شود و روزی این بی هویتی روی ذهن تمام ساکنینش آوار می شود.


    گروه پایان کارتن خوابی یا (خوشحال کننده، هفته)

    اینکه عده ای تصمیم گرفته اند حال شهر را خوب کنند بدون دست آویزی به رسانه ها و تبلیغات سازمان یافته، همین حالمان را خوب می کند، همین اقدامات به ظاهر خرد و سطحی که فکر می کنیم تاثیرات بلند مدت ندارد، همین هم برای خوب شدن حال شهرمان کفایت می کند. از فکرهای کلان و حرف های بزرگ آبی گرم نشده، همین که هر کداممان بتوانیم قدمی کوچک در جهت بهتر بودن برداریم کلی کار انجام می شود.

    683335_753.jpg

    حالا کارتن خواب های میدان شوش یخچال و غذا دارند، یخچالی که شش ماه زمان برد تا مجوز گرفت، اما امروز در کنار پیاده رو نصب شده و نزدیک به بیست روز است که هیچ آسیبی هم ندیده، غذا هم هست لباس ها را هم داخل کمد چیده اند و البته کتابخانه ای هم در راه است. حال کارتن خواب های شوش بهتر است، شهردار رشت هم استقبال کرده، از ایلام هم خبر می رسد روزهای و شب های زمستانی کارتن خواب های ایلام امسال قابل نحمل تر خواهد شد. همه ی اینها توسط سازمان های مردم نهاد مستقل در حال انجام است. امیدواریم ادامه داشته باشد حتی اگر به اندازه ی یک «لبخند» حال ایران بهتر می شود دریغ نکنیم.


    حجت السلام پناهیان وحجت السلام نقویان یا( سالهای مصادره به مطلوب، هفته)

    حجت السلام پناهیان: «ای عباس تو با دشمن دست ندادی و خدا دستان تو را قبول کرد. جانم به فدای دست های عباس که به دشمن دست نداد. به دشمن با غضب نگریستی و خدا چشمات را قبول کرد. عباس جلو دشمن سر خم نکرد و خدا سر او را قبول کرد»

    683340_223.jpg

    حجت السلام نقویان: « چه کردند این روزها درباره دست دادن اما اگر عکس و فیلم بود آن روزها نشان می دادیم روایاتش اما هست که امام حسین(ع) در این روز با عمر سعد هم حداقل یکبار دست داد، برای چهار تا تار مو تن و بدن ما می لرزد ولی برای میلیارد میلیارد پولی که دزدیدند خفه خون گرفتیم، این آیا مسلمانی ماست؟ »

    فکر نمی کنم نیازی به توضیح باشد تیتر را با فرمایشات دو عزیز پیوند بزنید.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از بهاره افشاری تا حبیب
    با كدام دين و ايمان و باورتان به زندگى من حمله ور شده ايد؟؟ يك لحظه چشم بر هم بگذاريد و فكر كنيد به مادرتان، خواهرتان ،همسرتان و ناموستان چون من هم دختر كسى، خواهر برادرم و ناموس كسى هستم.




    برترین ها - ایمان عبدلی:

    شریفی نیا یا (کابوس در بیداری، هفته)

    «بازیگری را سرصحنه میبینی وسط کار گذاشت و رفت. می پرسی کجا رفته؟ می‌گویند رفته که خودش را بسازد! اتفاقا معضل من با کسانی که می‌گویند باند داری همین است. کسانی که من برای بازیگری می‌آورم از لحاظ اخلاقی طلا هستند. متاسفانه اعتیاد معضلی است که گریبانگیر بعضی از بازیگران ما شده است و خیلی‌ها به مشکل خوردند. (به خنده) یکی بود که می‌گفت یک جایی بگذاریم که تست اعتیاد بگذارند و بعد وارد سینما شوند»، پنجشنبه ی گذشته در برنامه ی "شهر فرنگ" شبکه خبر شریفی نیا مرد همیشه در معرض اتهام سینمای ایران، حرف هایی را به زبان آورد که سینما را لرزاند، پیشتر در مورد بازیکنان فوتبال هم چنین حرف هایی را شنیده بودیم.

    670670_898.jpg

    البته شریفی نیا با رندی اتهام باند بازی را از خود دور کرد، اما مهم تر از آن پرده از اتفاقی تلخ و سیاه برداشت، نباید هم عجیب باشد، وقتی ایران در صدر اعتیاد دنیا قرار دارد و مسئولین می بینند و...، غمناک است وقتی می دانیم خیلی از شهروندانی که هر روز و شب در کوچه و بازار با آنان برخورد می کنیم و ظاهرا بری از هر زشتی هستند، آلوده به انواع متنوع اعتیاد هستند. از سنتی ها مثل: تریاک، تا مدرن تر ها مثل: شیشه، یکی به بهانه ی لاغری، یکی برای تسکین درد، دیگری به صرف ماجراجویی و کنجکاوی، روزها می گذرد و بیشتر در لجن فرو می رویم و با خوش بو کننده های جعلی توهم مدرنیته و تجمل می زنیم ...

    روح الله حسینیان یا (نا پایداری، هفته)

    همان طور که پیش بینی اش دشوار نبود، جلسه ی بررسی و تصویب برجام در مجلس جنجالی شد و به تشنج کشیده شد و باز هم همان طور که پیش بینی میشد این تشنج از سمت جبهه ی پایداری ایجاد شد. اما هدف این بار ظریف نبود، دکتر صالحی مردی از جنس اصولگرایان، این بار هدف تندرو ترین تشکل اصولگرایی شد تا یکشنبه های سیاه مجلس سریالی شود. شکل بدیعی از توهین و تهدید در ادبیات سیـاس*ـی ایران ثبت شد:«من به آقاي ظريف وصالحي گفتم اگرامريكا و اسرائيل به ايران حمله كردند، مردم شما را دستگير و مجازات خواهند كرد و اگرمن كاره اي بودم، شما را وادار مي كردم راكتور اراك را كه پرازسيمان كرده ايد خالي كنيد، آن وقت شما را درآنجا قرار داده و دورتان را سيمان مي گيرم! من نگفتم رويت سيمان ميريزم»

    670671_425.jpg

    حسینیان این ها را در بیمارستان گفت، همان جایی که ساعتی قبلتر صالحی به عیادتش آمده بود تا به زعم جناح مخالف با دیپلماسی لبخند انسانیت را فراتر از سیاست قرار دهد.اما مجلس در جریان برجام دو فرایند ظریف را به نمایش گذاشت؛ تاکتیک پایداری ها و تقسیم نیرو در جهت منافع؛ عده ای پرسه در جایگاه هیات رئیسه، عده ای یارگیری در راهروها و عده ای هم تشنج و ایجاد التهاب و اما فرایند پنهان دیگر شکل مدیریت علی لاریجانی بود که تمام تاکتیک های متنوع پایداری ها را بی اثر کرد. او از تهدید حسینیان که یکی از امنیتی ترین نماینده های مجلس است و از اشک های زارعی، شکستی همه جانبه نصیب پایداری ها کرد. حالا حساب لاریجانی با پایداری های برهم زننده ی جلسه ی سخنرانی اش در قم پاک شده است!

    باران کوثری یا (جان به در برد، هفته)

    امسال فرشته ی مرگ تخت گاز می تازد؛ خبر تصادف باران کوثری موجی از استرس را به جامعه ی خبری وارد کرد که شکر خدا به خیر گذشت، کمی بعد از آن خبر تصادف مهرداد میناوند منتشر شد که این دومی اگر اتومبیل مدل بالایی سوار نبود، اتفاق خیلی بدتری انتظارش را می کشید.

    670672_147.jpg

    اما این همه اخبار هولناک از فرشته ی مرگ که بالای سرمان پرسه می زند، باز هم برای متنبه کردنمان کافی نیست، وقتی که برای بزرگداشت هادی نوروزی بین نامی های فوتبالمان جدل در می گیرد؛ یکی تلفنش را جواب نمی دهد، دیگری لیدرها را تشویق به سرد کردن فضای بازی می کند. دو دستگی نه، چند دستگی برای بزرگداشت یک جوان تازه درگذشته نشان می دهد هر روز و شب مردن هم حالمان را خوب نمی کند. ماشادو د آسیس در "خاطرات پس از مرگ" می نویسد:«ای برگ های شور بخت درخت سرو من، شما ناچار از افتادن بودید، مثل هر چیز دیگری که زیبا و خواستنی ست؛ اگر چشمی داشتم به یاد شما اشکی می ریختم. واین امتیاز بزرگ مرده بودن است، اگر دهانی نداری که بخندی، چشمی برای گریستن هم نداری.»

    حبیب محبیان یا (مرد تنهای، هفته)

    «اول از همه بگویم که من بدون گیتارم فلج هستم و تا جایی که یادم می آید تا به حال بدون گیتار روی هیچ صحنه ای نرفته بودم، اما همین که بعد شش سال سکوت می توانم با شما صحبت کنم خوشحالم»، سومین جشن "موسیقی ما" مهمان ویژه ای داشت؛ یکی از چند نامی که سالهای پر ارج و قرب موسیقی لس آنجلسی را تشخص می بخشیدند و در غربت کارهایی ارائه می دادند که تمام سالهای دهه ی شصت و هفتاد را برای ما رنگارنگ کرد.

    670673_620.jpg

    هزارسال هم که القابی چون مستهجن و بازاری به جنس موسیقی آن سالها ببندیم می دانیم و می دانند که آن شکل موسیقی و مهم تر آن شکل شنیده شدن، حرمتی داشت که در قیاس با موسیقی تفننی و پاقلیونی این روزها، جایگاه بسیار قابل احترامی داشت و همچنان دارد، حبیب در کنار اسم های بزرگی که نمی شود نامشان را آورد گذشته ی ما را ساختند؛ گذشته ای غیر قابل انکار و حسرت برانگیز و دست نیافتنی؛ نوارکاست و هراس کنترل گر و شهلایی که ندانستیم کجا بود؟! شاید در کنار آن درخت خشک و بی برگ، شاید کنار مادری که همگان بی آن تنها و غریبیم.

    رسمی شدن تدریجی حبیب و دیدن تصاویر حضورش در یک مراسم رسمی، خبری است که حالمان را خوب می کند. بگذاریم باقی هم بیایند، کمی وسعت نظر می خواهد این که دیگر ربطی به ساختار اقتصاد معیوب ندارد. نمی توانیم مسکن را ارزان کنیم؟ راهکارهای اجتماعی و اقتصادی زمان بر است؟ باور کنید همین قدر گشایش همه ی دردهامان را مسکن است، مگر نه اینکه؛« به شب نشینی خرچنگ های مردابی/ چگونه رقـ*ـص کند ماهی زلال پرست؟»

    بهاره افشاری یا (شایعه، هفته)

    «با كدام دين و ايمان و باورتان به زندگى من حمله ور شده ايد؟؟ يك لحظه چشم بر هم بگذاريد و فكر كنيد به مادرتان، خواهرتان ،همسرتان و ناموستان چون من هم دختر كسى، خواهر برادرم و ناموس كسى هستم، بعد از قانون كه تك به تك شما رو زيارت خواهم كرد واگذارتان ميكنم به حق و خدايم»، انصافا هم خانم افشاری حق دارد، خبر جعلی ازدواج او با بنیامین بهادری این بار نه از شبکه های مجازی دورهمی، بلکه از یک خبرگزاری معتبر منتشر شد و اصلا همین منبع انتشار باعث بازنشر گسترده ی آن شد، تکذیب شدیدالحن بنیامین هم فایده نداشت، کمی دیر شده بود و شاید اگر حضور شبانه ی بنیامین در خندوانه نبود، داستان همچنان ادامه داشت.

    670674_200.jpg

    اما نکته ی دردناک اتفاق این بود که هیولای شایعه پایش به خبرگزاری های رسمی هم باز شد تا هر لحظه کمتر از لحظه ی قبل به دنیای رسانه ها و اخبار بی اعتماد شویم، حالا در روزگاری هستیم که بعد از انتشار هر خبری باید در پی صحتش باشیم و بدتر اینکه دیگر نمی توانیم از خبرهای جعلی و زرد تلگرام گله کنیم، حالا اصلی ترین منابع انتشار اخبار هم آلوده اند. در آخر واکنش بنیامین را هم بخوانید: «آقاى تسنیم (!) شما دیگه چرا مگه تو هم از این سایت هاى زردى ؟ ما فکر مى کردیم شما یه فرقى با بقیه می‌کنى (حداقل در مورد صحت اخبارى که منتشر مى کنى)حالا خودت بگو این دروغ آیا انسانیه یا دینی؟ مرگ بر شایعه».

    اسلوبودان کواچ یا (بازیکن سالاری، هفته)

    ایپدمی تلخی که سالها قبل گریبانگیر فوتبال شد، حالا دامن والیبال را گرفته است. بنا به تصمیم کمیته فنی فدراسیون والیبال کواچ به انتهای کار رسید. مربی ای که خاطرات خوشی را برایمان رقم زد؛ یک قهرمانی در آسیا، مقام چهارمی در لیگ جهانی و مقام ششمی در جام جهانی.

    670675_897.jpg

    کواچ ظاهرا شرط کمیته فنی را برای تغییر در کادرفنی نپذیرفت و حالا بازیکنان تیم ملی والیبال باید در انتظار مربی بعدی باشند، می گویند قطعا خارجی است و با کیفیت تر از کواچ است، هیچ ایرادی ندارد، تغییر و تحول امری اجتناب ناپذیر است و خیلی اوقات باعث خیر است، اما وقتی در یک مجموعه احساسات نامطلوب با هم تبانی می کنند و یک نفر را هدف می گیرند، آن وقت باید از تغییرترسید، چون این جنس از تغییر طبیعی نیست و نشان از زیاده خواهی بازیکنانی دارد که طی دو سال اخیر آنقدر تمجید شنیدند که خارج از ظرفیتشان بوده است.

    پیش بینی اینکه این مجموعه بازیکنان با موردهای بعدی هم چنین رفتار و یا رفتاری مشابه داشته باشند، دشوار نیست. شکل رفتن فرهاد ظریف و مصاحبه هایش و همچنین نوع میدان داری سعید معروف در حین بازی کم کم حسی نامطلوب از زیرسایه رفتن مربی تیم القا می کرد که نهایتا به رفتن کواچ منجر شد. البته که ولاسکو با کیفیت تر از کواچ بود و شاید مربی بعدی بهتر از کواچ نتیجه بگیرد، اما این شکل تغییر پایه ریز ساختار غلطی می شود که کنترل آسیب هایش بسیار دشوار خواهد شد.

    رامبد جوان یا (نارگیل، هفته)

    «خندوانه» به پایان رسید. حالا تعداد زیادی از مردم که به بهانه ی «خندوانه» رسانه ملی را ملاقات می کردند، بهانه ای برای رجوع به تلویزیون دولتی نخواهندداشت، درابتدا گمان اینکه رامبد جوان در اجرا شکست بخورد و بعد از چندی عطای کار را به لقایش ببخشد، گزینه ی محتمل بود.

    670676_405.jpg

    اما رامبد با تیزهوشی متوجه شده بود که مردم جامعه اش در شرایطی ویژه هستند و از ارتکاب طبیعی ترین و دم دستی ترین شادی های روزمره دور هستند، او با اجرایی صمیمی و نه بی ادبانه و با طراحی خوب و ترکیب متوازن از آیتم های متنوع و خلق کاراکتری مخالف خوان همچون: نیما، در کنار تولد عروسکی بالغ و طناز و همچنین استفاده ی مناسب از ریتم و موسیقی فضایی را خلق کرد که نیاز جامعه بود.

    اما کار دشوارتر شاید بالانس میهمانان برنامه بود که باید ترکیبی از افراد مشهور و گمنام هایی میشد که به فراخور تقویم و حوادث به برنامه می رسیدند، رامبد در این زمینه هم تقریبا موفق عمل کرد. «خندوانه» خیلی راحت می توانست به ورطه ی لودگی بیفتد، اما طرح مسائلی چون: کمپین ها، وزن اجتماعی خوبی به برنامه داده بود گرچه که در مورد تاثیر گذاری این کمپین ها در دراز مدت نمی توان به راحتی قضاوت کرد و در نهایت استندآپ کمدی که تزریق شور و هیجان به برنامه بود و تب «خندوانه» را بالا برد و در مجموع خاکی از سیمای کساد جمهوری اسلامی تکاند.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از دلالان صیغه تا رقاصان رشتی
    گروهی هنری در مقابل خانه فرهنگ و هنر رشت و به مناسبت روزی که به نام این شهر نامگذاری شده، به رقـ*ـص پرداختند و...
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    دلالان صیغه یا (مسببان هم باشی، هفته)

    گزارش روزنامه وقایع اتفاقیه در مورد مراکزی که برای همسریابی صیغه ای واسطه گری می کنند...

    دیدگاه فلسفه مآبانه؛ تمایلات جنـ*ـسی واپس مانده با زیرکی و هر گاه که فرصت یابد به عرصه ناخودآگاه گام نهاده و خود را ارضـ*ـا می کند، می شود به ذات نیازهای جنـ*ـسی نظر کرد و خلا فضایی رسمی که در اجتماع ایرانی این نیاز را پاسخ بدهد. با این دیدگاه دلالی صیغه را می شود کانالی غیر رسمی برای رفع نیازهای غریزی دانست و علت وجودی اش را همین سرخوردگی جنـ*ـسی دانست. فراموش نکنیم که ارتکاب جمعی یک عمل می تواند از مسئولیت فردی و عذاب وجدان بکاهد، به سیل متاهلین مشتری این دلال ها توجه کنید...

    753548_164.jpg

    دیدگاه اقتصادی؛
    دلال ها نماینده اقتصادهای زیر زمینی اند، آن ها سود و منفعت را بو می کشند، کاری ندارند که در این جنس از معامله فقط با یک فروشنده و یک خریدار طرف نیستیم، این معامله تبعات عاطفی دارد، ظاهر قضیه ساده است، اما در بطن این معامله «عاطفه» به اشکال رنگارنگ حیات دارد؛نفرت، اکراه، و حتی عشق ...تمایلاتی که در این معامله بروز می کند و دیده نمی شود، دیدگاه اقتصادی بر این معامله نمی تواند کاملا غلبه کند، چون تمامیت آن را نمایندگی نمی کند...

    دیدگاه جامعه شناسانه؛ انرژی های جنـ*ـسی حالا به گونه ای تخلیه می شوند که در معرض نیستند، همین دیده نشدن آش را شور تر می کند، وقتی پدیده های اجتماعی را به پستو هدایت می کنیم، یک فرصت ایده آل جامعه شناسانه را برای تحلیل و آسیب شناسی از دست می دهیم و شکل تصمییم گیری را از واقعیت جامعه دورتر می کنیم، قضاوت ناصحیح بر اساس اطلاعات کم و یا ناقص، برنامه های اشتباه و بی ربط را بر ساختار تحمیل می کند، از مسیر اصلی دور تر می شویم...

    دیدگاه مذهب عرفی شده؛ تعابیر مذهبی مصادره به مطلوب می شوند و در گذر زمان و در غفلت مطالعه تحقیق واژه صیغه تقلیل پیدا می کند، تقلیل تا حدی که صیغه به یک هم باشی سیاه تنزل پیدا می کند، مردانی که فرصت طلبانه از قرائت های مذهبی برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند و خودفریبی می کنند، وگرنه کیست که نداند قوانین صیغه بسیار سخت گیرانه است و از عهده هر کسی بر نمی آید...

    از اول به آخر؛ یک نیاز غریزی فرصتی برای سود جویان غریزی فراهم کرده و یک فرصت را از برنامه ریزان دریغ کرده وقتی که قرائت روشنی از مذهب نداریم.


    شهاب حسینی یا (دوست باشید، هفته)

    استعفای شهاب حسینی از قضاوت در جشنواره فیلم فجر...

    در مورد استعفای شهاب حسینی از جشنواره دو فرضیه هست؛ اولی بر کمرنگ شدن سهم دوستان حسینی در جشنواره تاکید دارد همان دوستانی که مدیریت شهر فرش را بر عهده دارند، دومی همان چیزی است که خود شهاب حسینی آن را دفاع از «آشغال های دوست داشتنی» فیلم توقیفی محسن امیر یوسفی دانسته و در اعتراض به تصمیمات اینچنینی از عرصه کناره گیری کرده، دلیل هر چه که باشد نتیجه آن جدایی یک بازیگر از قضاوت در بستری است که حضور او را می طلبد.

    753549_176.jpg

    فرهنگ و هنر آن قدر در این سرزمین مسیر پر از دست اندازی دارد که از هر حاشیه درونی بی نیاز است. انواع محدودیت ها و سختگیری ها، انواع بی توجهی ها و انواع خواستن های ویترینی، به اندازه کافی کار هنر را خراب کرده، هنر در ذهنیت مدیر ایرانی شاید همان نوازنده ای است که در یک همایش برای ده دقیقه می نوازد و پولش را می گیرد و می رود؛ این جایگاه ناپایدار و تزئینی فقط کمی حاشیه احتیاج دارد که کلا از دست برود، گزک به دست برگزار کنندگان همایش ها(مدیران مسئول فرهنگی) ندهید و همین آنتراکت پانزده دقیقه ای را حفظ کنید.


    رضا حقیقی یا (هرج و مرج، هفته)

    پیوستن رضا حقیقی فوتبالیست جوان و سابقا ملی پوش به لیگ تایلند...

    فوتبال اساسا خیلی بسته به اتفاق است و به قولی حادثه محور است، از همین رو تماشای یک مسابقه فوتبال جذاب تر از هر مسابقه ی ورزشی است. زیرا فوتیال در آنی می تواند به مثابه زندگی با یک حادثه زیر رو شود، اما این ذات اتقاقی فوتبال در مدل ایرانی شدت و حدت بیشتری پیدا کرده است، به یک دلیل مهم؛ بستر خالی از ساختار ورزش ایرانی.

    753550_590.jpg

    در نبود و نه کمبود ساختار(مدیریت کاربلد، بازدهی مالی و...) فوتبال وطنی اتفاقات خیلی بیشتر از آن چه در ذات این ورزش هست، تعیین کننده است. البته که قیاس مع الفارق است، اما در فوتبال آلمان یک بازیکن از کودکی در آکادمی ها پرورش داده می شود و تا شکوفایی و حتی بعد ازآن تحت مراقبت است، اما در اینجا رضا حقیقی که تا یک سال پیش فیکس پرسپولیس بود و همراه تیم کی روش راهی جام جهانی شد، حالا با مبلغی در حدود 900 میلیون تومان راهی لیگ درجه چهارم تایلند می شود، شاید خیلی نباید تعجب کرد این همان سیطره اتفاقات است، در همچنین فضایی مفهوم شانس بزرگ تر می شود و بار روانی افزایش پیدا می کند، در جایی به شکل پرخاشگری نشان داده می شود و در خفیف ترین حالتش جاه طلبی را سرکوب می کند، یکی می شود پیام صادقیان که کلی استعداد را حراج می کند، یکی هم رضا حقیقی که به لیگ تایلند پناه می برد...


    آیدین آغداشلو یا (افتخار آفرین، هفته)

    آیدین آغداشلو بالاترین نشان فرهنگ و هنر فرانسه را دریافت کرد....

    753551_606.jpg

    آغداشلو از آن اصلی هاست او واقعا هنرمند است. به قول معروف «حرفه: هنرمند» بی حاشیه سال هاست که کار هنری می کند و خودش را خرج هیچ جریان نامتناسبی با هنر نمی کند، در روزگاری که خیلی ها ادای خیلی چیزها را در می آورند، باید قدر آغداشلو و امثال او را بیشتر بدانیم، واقعی ها نایابند، واقعی ها تظاهر نمی کنند و بیشتر وقتشان را صرف کار می کنند تا فعالیت های دوربین پسند، آن ها با لنزها در صلح نیستند، آن ها در هر موضوع بی ربطی اظهارنظر نمی کنند. نقاش نوگرا و گاها نویسنده و منتقد هنری جایگاهش به قدمت نیم قرن می رسد، هنر امثال آغداشلو ته نشین شده است و به یک برچسب در صفحات مجازی محدود نمی شود. وقتش بود در 75 سالگی تقدیر شود، مدیران ایرانی که کارهای مهم تری دارند، فرانسوی ها جور کشی کردند.


    رقاصان رشتی یا (تعریف نشده، هفته)

    گروهی هنری در مقابل خانه فرهنگ و هنر رشت و به مناسبت روزی که به نام این شهر نامگذاری شده، به رقـ*ـص پرداختند و...

    نبود «تعریف» مشخص در مورد خطوط قرمز در تمام عرصه های فرهنگی آنقدر چشمگیر است که مدیران این عرصه را هم قربانی می کند، برای روشن تر شدن داستان بی مناسبت ندیدم که به آن بخش از کار رسانه ای ارجاع بدهم که از دید مخاطب پنهان است، بررسی و درج نظرات هر روزه در «برترین ها» انرژی زیادی می گیرد، از طرفی باید پاسخگوی مخاطبینی باشیم که با اشتیاق نظر ارسال می کنند و چشم انتظار درج حرف هایشان هستند و از طرفی دیگر باید واژه به واژه این نظرات را بررسی کنیم که دچار سو تفاهم با خطوط قرمزی که خیلی رنگ ندارد نشویم، اشخاص حقیقی و مدعیان حقوقی ...

    753552_836.jpg

    در ماجرای روز رشت عده ای به نیت زنده کردن فرهنگ فولک گیلان در خیابان حرکات موزون کرده اند و در نهایت این فعل و انفعالات منجر به بازداشت مدیر سازمان فرهنگی هنری شده است، باور کنید آن عده ای که در خیابان بوده اند قصد هنجار شکنی نداشته اند و آن هایی هم که دل نگران ارزش ها شده اند نیت آزار جوانان هم شهری خود را ندارند، نبود «تعاریف» روشن در یک رابـ ـطه دو نفره کلی سو تفاهم ایجاد می کند، چه رسد به عرصه ی مخاطره برانگیز فرهنگ، همشهری هوای همشهری اش را دارد، یک «تعریف» مبهم سوتفاهم ایجاد کرده است و همین! باور کنید ارزش بازداشت ندارد، وقتی دیالوگ هست، میله های زندان چه کاره اند؟


    علی اکبر ولایتی یا (دور از ذهن، هفته)

    علی اکبر ولایتی در صفحه اینستاگرام خود در واکنش به جیبوتی نوشت: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگاه توست...

    رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام با سال ها سابقه ی کار دیپلماتیک و با شناخت کاملی که از مناسبات و روابط بین الملل دارد و همچنین با سبقه ای که در اتخاذ مواضع معتدل و میانه طی این سالها در اذهان گذاشته است، در دام یابندگان جیبوتی افتاد و با ساده سازی یک ماجرای پیچیده موضع گیری نزدیک به موضع بسیاری کاربران عوام تلگرامی گرفت و البته خیلی زود موضع نه چندان سیاست مدارنه اش را حذف کرد. به مدد حضور پر قدرت شبکه های مجازی و تکثیر بدون وقفه سواد سطحی و آگاهی جعلی دام گسترده ای از مواضع شتابزده پیش پای همه پهن شده است، حتی سیاتمدار مقبول و دوست داشتنی چون ولایتی هر چند برای لحظاتی اندک در دام می افتد.

    753553_575.jpg

    وگرنه جناب دکتر ولایتی بهتر از خیلی ها می داند که هر کشوری در مناسبات بین المللی برگ ها ی برنده ای دارد و ارزش و اعتبار یک کشور به میزان مساحت و جمعیت و ... یک یا دو عامل نیست و متاثر از عوامل گسترده و گوناگونی است، بماند که تمسخر یک کشور به هر دلیلی از لحاظ اخلاقی جایز نیست و با اینگونه اقدامات هیچ حقی باز گرفته نمی شود، در دیپلماسی فقط گفت و گوی توام با احترام می تواند منجر به کسب امتیاز شود. دکتر ولایتی بهتر از همه ی ما می داند، کارنامه ی ایشان موید این نکته هست بی گمان.


    واهه آرمن یا ( شاعر، هفته)

    شاعر ارمنی در هفته ای که گذشت 56 ساله شد، یک حادثه در ایام جوانی باعث از دست رفتن توانایی راه رفتن واهه آرمن می شود او از آن پس زندگی اش را وقف شعر و داستان می کند، ارمنی های فعال در داستان نویسی کم نداریم، اما در شعر آرمن جزو معدود ارامنه ی فعال و موفق است، به مناسبت 56 سالگی اش چند شعرش را مرور می کنیم، شاعری که به قدر کافی دیده نشده است. مرورش می تواند «یک هفته هفت چهره» ی این هفته را کمی لطیف کند....

    753554_923.jpg

    هرگز به دستش ساعت نمی بست/ روزی از او پرسیدم/ پس چگونه است سر ساعت به وعده می آیی؟ / گفت / ساعت را از خورشید می پرسم / پرسیدم / روزهای بارانی چطور؟ / گفت / روزهای بارانی / همه ساعت ها ساعت عشق است / راست می گفت/ یادم آمد که روزهای بارانی / او همیشه خیس بود....

    و شعری دیگر:

    از همان آغاز/ راه ما کمی از هم جدا بود / تو مثل یک شاعر / عاشق بودی / و من مثل یک عاشق / شعر می سرودم / هر دو گم شدیم / من در پایان یک رویا / تو در یک شعر بی پایان...
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از سوشا مکانی تا علی جنتی
    انتشار چنین محتوائی مطمئنا تبعاتی خواهد داشت؛ عجیب آنکه چنین تصاویری قبل از بازی پرسپولیس مقابل پدیده تکثیر می شود و متعاقب آن خبر منشوری شدن سوشا مکانی رسانه ای می شود.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    سوشا مکانی یا (کم کاری، هفته)

    انتشار و تکثیر تصاویری از حریم شخصی دروازه بان پرسپولیس...

    انتشار چنین محتوائی مطمئنا تبعاتی خواهد داشت؛ عجیب آنکه چنین تصاویری قبل از بازی پرسپولیس مقابل پدیده تکثیر می شود و متعاقب آن خبر منشوری شدن سوشا مکانی رسانه ای می شود، طبیعتا بار روانی تمرکز سوشا را می گیرد؛ دو اشتباه فاحش به مجموعه پرسپولیس ضربه می زند، وقوع چنین اتفاقی آن هم درست در روزهای نقل و انتقالات نیم فصل شائبه ی تاثیر گذاری دلال ها بر تیم های پرطرفدار را ایجاد می کند، اشتباه مکانی و فشار سکوها بر برانکو و تغییر دروازه بان، اما خب وجود یک مربی حرفه ای بر روی نیمکت پرسپولیس پروسه ی دلال ها را ناکام گذاشته است.

    739642_342.jpg

    حاشیه به دنبال سوژه های مستعد می آید، مجموعه رفتارهای مکانی حاشیه را به دنبالش می کشاند، درهمین فوتبال و در همین روزگار سلطه ی حاشیه های مجازی، هستند فوتبالیست هایی که فقط فوتبال بازی می کنند و لزومی نمی بینند که از هر اتفاقی بستری برای خودنمایی بسازند، مکانی می خواهد محبوب باشد و در چشم، اما مسیر را اشتباهی می رود، همین می شود که شده نگاه کنید به رفتار وحید طالب لو او هم دروازه بان است و هم در تیم پرطرفدار فعالیت می کند، در نهایت پرهیز و حرفه ای گری.

    تمام باشگاه ها یا واقعی تر؛« تیم» های حاضر در لیگ برتر پسوند فرهنگی را به دنبال خود دارند، اما اینکه تا چه حد فرهنگ و کار فرهنگی در این مجموعه ها جدی گرفته می شود پرسشی است که پاسخش را با نگاه به رفتار فوتبالیست های وطنی به راحتی می توانیم بیابیم، مدیران و تصمیم گیرندگان ورزشی باور کنند که زحمت کار فرهنگی و مراقبت شبانه روزی از رفتار فوتیالیست ها کمتر از زحمت نیمه شب و کلانتری و وثیقه ..این هاست.


    محمدرضا باهنر یا (چهره سازی، هفته)

    باهنر از چهره های شاخص اصولگرا در انتخابات ثبت نام نکرده است...

    باهنر از وزنه های اصولگرایان مجلس است، عدم ثبت نام او با توجیهاتی چون: بازنشستگی در نگاه اهالی سیاست قابل باور نیست. باید دورتر را دید؛ به نظر بعد از فقدان مهدوی کنی که جایگاهی بی همتا در جبهه ی اصولگرایی داشت آن ها با کمبود یک چهره ی مورد توافق و البته کاریزماتیک مواجه شدند، کسی که بتواند تمام گفتمان های اصولگرایی؛ از راست ترین ها تا همنشین های با چپ را حول خودش جمع کند و حرفش حجت باشد.

    739643_685.jpg

    ناطق نوری با نزدیکی به رفسنجانی خاصیت جمع کنندگی نیروهای اصولگرا را از دست داده، همان مشکلی که جایگاه لاریجانی را هم دچار ضعف می کند، برخی اعضای موتلفه هم به عنوان یکی از احزاب قدیمی اصولگرا با موضع گیری های نه چندان معتدل جایگاه گذشته را از دست داده اند، حساب پیروان مصباح و پایداری هم که مشخص است.

    اصولگرایان نیاز به یک «نفر اول» دارند، کسی که بیرون گود بنشیند و بزرگتری کند. باهنر می تواند در یک فرایند نه چندان دراز مدت با تعدیل برخی اظهار نظرها به جایگاه مورد نظر برسد؛ گام اول که برداشته شده و باقی مسیر بسته به هوای سیاست ورزی ایرانی دارد که البته خیلی منطقی و قابل پیش بینی نیست...


    وزیر ارشاد یا (صراحت، هفته)

    وزیر ارشاد طی نامه ای رسما خبر از توقیف «خانه دختر» داده است...

    خوب: صراحت ارشاد در موضع گیری نسبت به «خانه دختر» اگر الگویی برای دیگر توقیف ها و ممنوعیت ها شود، فضای فرهنگی سالم تر از این خواهد شد. بارها در نمونه هایی مشابه توقیف یک فیلم یا یک اسم و یک اثر موسیقی فضا معلق و شبهه برانگیز است. وقتی نهادهای رسمی و مسئول به موقع و به میزان کافی ورود پیدا نمی کنند، غیبت اتفاقی یک چهره در تلویزیون هم می تواند القای ممنوع التصویری کند، این تبعات شرایطی است که یک جامعه قطبی بندی شده بر تمام حوزه ها تحمیل می کند، جامعه در خلا اخبار رسمی برای ارضای حس کنجکاوی به دامان منابع نامتعبر می افتد و داستان هایی رنگارنگی می سازد که گاها هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد.

    739644_597.jpg

    بد: «اعتماد» واژه ای است که می تواند در عرصه ی فرهنگ معجزه ساز شود، هر چقدر میزان اعتماد تصمیم گیرندگان فرهنگی به مخاطب و کارکنان عرصه فرهنگ بیشتر شود، دایره ی سانسور کوچک و کوچکتر می شود، اکران «خانه دختر» به هیچ باور دینی و مذهبی صدمه نمی زند، همان طور که ادامه اکران مارمولک مشکل ساز نمیشد، مگر «مارمولک» را همه ندیدند؟ مگر با توقیف «سنتوری» جلوی دیده شدن فیلم گرفته شد؟ تنهای نتیجه ای که داشت؛ مقادیر متنابهی فشار روانی بود که برای مجموعه ی حکومت ایجاد شد، در حالی که میشد با اعتماد سازی فضای همدلانه ای ایجاد کرد و خوراک رسانه های معاند را فراهم نکرد.

    زشت: دخل و تصرف در هر نوع اثر هنری با حوزه های دیگر تفاوت دارد، این نه سانتی مانتالیسم است و افاده، نه پز روشنفکری، کار فرهنگی در مدل متعالی اش، ارتباط مستقیم با روح مولف و سازنده دارد. اینکه عده ای با سلایق متفاوت تصمیم بگیرند اینجا و آنجای فیلمی و کتابی و ..را دست کاری کنند که «قابل نمایش» شود و گمان کنند در حق سازنده لطفی کرده اند، نهایت کج سلیقگی است؛ «خانه دختر» اگر اینگونه که بود پخش شود ارزشمند است حتی اگر ده ثانیه از فیلم حذف شود، خالی از معنا می شود.


    دختر جوان یا (خودکشی، هفته)

    خودکشی دختر 25 ساله در میدان رسالت...

    ما انسان ها اغلب مرگ را نادیده می گیریم و یا در حالت حداقلی اگر هم مرگ را انکار نکنیم، در پی کاهش شدت تاثیر آن هستیم، اینکه چرا کسی اقدام به خودکشی می کند نیاز به شناخت کافی و حوصله فراوان دارد، اما اینکه چرا خودکشی را رسانه ای می کند و در واقع از مرگ و کالبد یک رسانه می سازد مساله ای است که شاید کمتر به چشم بیاید.

    739645_397.jpg

    کم نیستند افرادی که هر روز خودکشی میکنند، اما غالب خودکشی در محیطی شخصی و خصوصی به وقوع می پیوندد، اما این جنس خودکشی گویی عصیانی افزون دارد؛ خودکشی در ذات خود اعتراضی است، حال اینکه فردی عصیانش را فریاد کند و کالبدش را ابزار کند قصه کمی پیچیده تر می شود، مرگ ما را طوری در برابر خودمان قرار می دهد که دوست نداریم و احتمالی را در مقابلمان قرار می دهد که ترجیح می دهیم در نظر نگیریمش اینکه زندگی ما در حقیقت معنا و مقصودی ندارد و یا حداقل افرادی که اقدام به خودکشی می کنند اینگونه فکر می کنند و وقتی این احساس را جمعی می کنند، نوعی بی معنایی و پوچی را یاد آوری می کنند.

    همه ی آن هایی که در معرض این خبر قرار گرفته اند با هر سطح سواد و اندیشه ای بی گمان لحظه ای در ذهن به چرایی زندگی اندیشیده اند، این تاثیر خودکشی در میانه ی شهر است و این تاثیر با قدرت رسانه ها بیشتر هم شده، خودکشی های در مترو هم از همین جنس هستند و جامعه را با تکانه مواجه می کنند، به نظر خودکشی ها را هم باید دسته بندی کرد و بدون شک خودکشی میدان رسالت در دسته ی خودکشی های اجتماعی جای می گیرد. انگار که مشکل آن دختر جوان دردی مشترک بوده است، کسی چه می داند؟


    محمد رضایی یا (آبرو داری، هفته)

    پرستار جوان نیشابوری بر اثر ابتلا به آنفلونزا که بر اثر سرایت از بیماران به او منتقل شده بود، در گذشت...

    «وقتی توی دریا هستیم ، اسمان متفاوت تر، غنی تر، و ناپایدارتراز امواجی خود پسند به نظر می رسد، همچون زنی جذاب. به همین دلیل است که همه ی ملوانان عاشق ابرها هستند»

    739646_379.jpg

    ملوان ها آنقدر عاشق و شیفته ی کارشان می شوند که دنیا را از چشم دریا می بینند، آن ها در آن موقعیت چیزها را جوری می بینند که دیده نمی شوند به طورعادی، مثل همین ملوان سطور بالا که از داستان «بازگشت» اشمیت سر از اینجا در آورده، عشق به کار و حل شدن در موقعیت شغلی در دنیایی که خیلی از ما ساعات متمادی در محل کار به سر می بریم، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود، مرحوم محمد رضائی که فداکارانه زندگی اش را به جای زندگی دیگران ریخته است، مطمئنا جذب شغلش بوده که این گونه فدای دیگران شده، گرچه که فدا شدن به خودی خود فضیلت نیست، اما بهتر است از خوبی ها بگوئیم این بار..او خوش سعادت بوده، به خاطر موقعیتی که برازنده اش بوده است و البته انسانی ویژه چون؛

    «تنها افرادی حق دارند به تصاویری با این شدت از رنج و درد نگاه کنند، آنهایی باشند که مرهمی بر درد آن بگذارند، صحنه های هولناک در تک تک موارد از ما می خواهند یا نظاره گر باشیم یا بزدل و ناتوان از نگریستن، آنهایی که دل دیدنش را دارند، نقشی را ایفا می کنند که در بسیاری از تصویرگری های باشکوه از رنج ها و دردها برایشان در نظر گرفته شده»/سوزان سانتاگ


    حسن فتحی یا (رپرتاژ آگهی، هفته)

    اعتراض مردم کرمان به مجموعه «شهرزاد» دلجویی عوامل این سریال را در پی داشت...

    راننده ی بزرگ آقا خطاب به او می گوید: « انقدر مردم کرمان به ما عزت و احترام گذاشتن خدا شاهد موقعی که می خواستیم برگردیم تهران من عزا گرفته بودم»

    739647_907.jpg

    بزرگ آقا در تایید حرف های راننده می گوید: «نجابت و مهربونی مردم کرمان باعث شد خواهرم زندگی تو اون شهر رو ترجیح بده به تهران....میگه جوری به مهربونی مردم کرمان خو گرفته که رغبتی نداره برگرده تهران » و کمی بعدتر باز هم بزرگ آقا :« بر روی زمین نیست چو کرمان جایی / کرمان دل عالم است و ماه اهل دلیم»

    «شهرزاد» نقاط قوت بسیاری دارد و در مجموع سریال دلنشینی است و حسن فتحی هم کارهای اتیک تاریخی را تقریبا بی همتا پرداخت می کند، تقریبا هم ردیف علی حاتمی، البته فتحی یک مزیت هم نسبت به حاتمی دارد، هر چقدر که حاتمی نگاهی رمانتیک به تاریخ داشت، فتحی در بازنمایی تاریخ واقع گرایی را فراموش نمی کند، خصوصا در دیالوگ نویسی؛ همراهی با نغمه ثمینی و روح دادن به قوت قلم او، کیفیت دیالوگ های «شهرزاد» را در سطح بالایی قرار داده است.

    اما انگار که این سکانس را کسان دیگری نوشته اند، نفس دلجویی از مردم کرمان را حرجی نیست، اما در این شکل و شمایل بعید و دور از ذهن بود، حداقل در مجوعه شهرزاد، در زرد ترین نشریات هم که رپرتاژ کار می کنند، صفحات خاص آگهی را با سر و شکلی ویژه و جذاب می بندند تا مخاطب بخواند و دیده شود، در ابتدایی ترین کلاس های داستان نویسی در مذمت مستقیم گویی قلم فرسایی ها می شود، پیام مستقیم خوانده نمی شود دیده هم به همچنین، اضافه کردن چند دیالوگ انحرافی مابین کرمان ستایی سکانس مورد بحث، شاید تاثیر سخن را افزون می کرد.


    تمامی مسئولین محترم موثر در امتداد آلودگی هوا یا (حماسه سازان، هفته)

    739648_320.jpg

    اسمی بیاید شاید دلخور شوند، از جناح بازی های روزنامه ای بنویسیم، امکان گله گذاری و پیگیری های حقوقی هم هست، بنویسیم که قابل پیش بینی و قابل مدیریت بود متهم به بی سوادی و ... می شویم. آسمان اگر نبود...
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از سید حسن تا سحر قریشی
    اعلام رسمی کاندیداتوری سید حسن خمینی بلوایی در رسانه های سیـاس*ـی به پا کرد، مگر وجود ایشان در مجلس خبرگان چه تحولی ایجاد می کند؟
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    مردم کرمان یا (آدرس غلط ، هفته)

    در قسمتی از مجموعه «شهرزاد» شیرین، دختر بزرگ آقا که یک کاراکتر مغرور و افاده ای است، پس از بازگشت از یک سفر تحمیلی به کرمان از شکل زندگی مردم این شهر انتقاد می کند، سال 32 و دوران خفقان پس از کودتای 28 مرداد، همین مساله موجبات اعتراض برخی از کرمانی ها را برانگیخته است و باقی قضایا.

    727727_663.jpg

    توهین به پریناز ایزدیار با چه منطقی صورت پذیرفته؟ این که دیگر از بدیهیات است که بازیگر بر اساس متن نقشی را ایفا می کند دیالوگی را ادا می کند پس اگر ایرادی هم هست، متوجه نویسنده و کارگردان مجموعه «شهرزاد» است، دوستانی که گمان می کنند قومیت آن ها زیر سئوال رفته، نوک پیکان انتقادات را در جهت دیگری هدایت کنند.

    جامعه ی ناپایدار موج طلب است اصلا به دنبال موج است، لـ*ـذت می برد از سواری گرفتن روی موج ها، تب این روزها همین اعتراضات قومیتی است؛ از آذری ها و کاشانی ها تا همین کرمانی ها، مجموعه ی خلاها در نظامی که رسانه ها بر آن سلطه دارند، به طور خاص جوامع جهان سومی و ناپایدار می تواند تشدید کنند ه ی رنگ های قومیتی باشد، همین اتفاقی که در این چند وقت اخیر تکرار شده است .

    خلا نهاد، تسلط رسانه و جامعه ناپایدار مثلثی هستند که روی «نارضایتی عمومی» شکل می گیرند، ریشه همین «نارضایتی» است. اما اینکه چرا مجازات با جرم تناسب ندارد و تشخیص نادرست است ریشه در نا آگاهی دارد. همین مردم کرمان این روزها قربانی آنفلوانزا هستند، اما چرا اعتراضی سازمان یافته به این موضوع ندارند؛ آنفلوانزا یا دیالوگ شیرین که اتفاقا بر عقب ماندگی تاکید دارد و دردی را یادآور می شود که هنوز درمان نشده، کدام مهمتر است؟


    سحر قریشی یا (الزامات مدرنیته، هفته)

    «برای انسان مدرن کار چندانی باقی نمی ماند، مگر زدن دوشاخه به پریز» تجربه مدرنیته – مارشال برمن

    گاف های عجیب سحر قریشی بازیگر سینما و تلویزیون در برنامه ی «دید در شب» موجی از مباحث بین نسلی را در شبکه های مجازی به راه انداخته است، فحوای کلام منتقدین تاکید بر بیسوادی نسل جدید و حسرت بر گذشته های نه چندان دور و سلبریتی های متعهد است.

    727729_431.jpg

    قریشی دو تن از کارگردانان نامی هالیوود را نمی شناسد، دبیر کل سازمان ملل و ... باقی را می توان به عدم دغدغه مندی اش نسبت داد، اما کاپولا و تارانتینو هیچ توجیهی ندارد، چون در نسبت مستقیم با شغل او است. اما جور دیگری که نگاه کنیم باید بپذیریم که بر امثال نامبرده نمی توان خیلی انتقادی داشت، نظم تحمیلی دنیای مدرن ما آدم ها را در قالب هایی قرار می دهد که بعضا خود خواسته هم نیست (این مبحث هیچ ارتباطی به توهمات توطئه محور ندارد، صرفا توصیف یک شرایط است) نقشی که ما می پذیریم جزئی از کل است که با ایفای آن به پیشبرد الزامات دنیای مدرن کمک می کنیم.

    ما جماعت انسان ها در دنیای مدرن و متوحش نیاز به ابزار های داریم که با قلقلک ذهن کمی عصبیت روزمره را تخلیه کنند یکی از این ابزارها سلبریتی ها هستند که در همه جای دنیا حضور دارند از آمریکا تا ایران، سلبریتی را خیلی نباید جدی گرفت. اصلا فرق است میان سلبریتی و بازیگر و سلبریتی و خواننده ...سلبریتی نقش خودش را دارد، بازیگر نقش خودش را.

    سحر قریشی گناهی ندارد، او یک سلبریتی است با تمام الزاماتش. در مورد او بیشتر باید به پوشش و شکل آرایش و...فکر کرد، «هنر» اما برای بازیگر است، یکی مثل ترانه علیدوستی.


    معلم الیگودرزی یا ( بروسلی، هفته)

    شیطنت دانش آموز الیگودرزی طاقت معلم مربوطه را تاق می کند و کلاس درس محل لگد پرانی معلم می شود.

    دهه های قبل تر زمانی که شکل زندگی جور دیگری بود، مدارس سه شیفته و میز های چهارنفره به کرات دیده میشد، تنبیه کردن ها هم صلابت دیگری داشت! آن روزها که خیلی هم کهنه نیست؛ از شیلنگ گاز تا خودکار لای انگشت مدد رسان نظام آموزشی بود که پرورش اش لنگ می زد و می زند.

    727728_540.jpg

    گمان نکنید فرهنگ تربیت متحول شده، نه ! خوی تربیتی ما همان است، اما به لطف تزریق «سود» در رابـ ـطه ی معلم و شاگردی و تمرکز روی تحصیلات آکادمیک، نسبت معلم و دانش آموز نسبت کاسب کارانه ای شده، معامله ی کلاس خصوصی و نمره ی متعالی، هر دو طرف را سر عقل آورده و به پای میز مذاکره نشانده است این نظام آموزشی همان است که بود؛ خانه ای از پای بست ویران که رویش رنگ پاشیده اند و ما گمان می کنیم چه زیباست دره ی سرسبز من! اگر نبود دوربین کنجکاو آن کلاس و اگر نبود عصبیت بی ملاحظه ی آن معلم، همین هم درز پیدا نمی کرد. البته در دوره ی فرزند سالاری افراطی مشخص نیست گوش آینده ی نسل جدید را چگونه باید کشید؟ کسی می داند؟ قطعا نه به شکل معلم الیگودرزی.


    سید حسن خمینی یا (نقطه تعادل، هفته)

    اعلام رسمی کاندیداتوری سید حسن خمینی بلوایی در رسانه های سیـاس*ـی به پا کرد، مگر وجود ایشان در مجلس خبرگان چه تحولی ایجاد می کند؟ این تحول چه نسبتی با زندگی روزمره مردم دارد؟ آیا تمام این حرف و حدیث ها فقط به صرف نسبتی است که سید حسن با خاندان بنیانگذار انقلاب دارد، ایجاد شده است؟

    727730_546.jpg

    گروه های سیـاس*ـی ایرانی در یک وضعیت عدم تعادل قرار دارند، پس از انتخابات سال 84 این عدم تعادل رفته رفته پر رنگ تر شد و در سال 88 به اوج خود رسید، تفوق یک جریان بر تمام نهادها و مناصب حساس حکومتی، قافیه را بر جریان مقابل تنگ و تنگ تر کرد؛ چهارسالی که تا 92 راه بود، اوج استیلای یک طرفه بود. تقریبا نشانی از قطب مخالف نبود، یکپارچگی محض البته نه به معنای مثبت.

    سیاست ورزی ایرانی در غیاب احزاب واقعی و هدفمند به شدت متکی به نام هاست، به عبارت دیگر رجل سیـاس*ـی ارزشی افزون دارد، خصوصا اینکه وقتی یک جریان پس از وقوع یک سری حوادث از رجل سیـاس*ـی خالی شده باشد، اصلاح طلبی ایرانی در این روزها از فقدان چهره های سمپات که خاصیت لیدر گونه داشته باشند و البته مشروعیت هم داشته باشند رنج می برد؛ سید حسن همان است که اصلاح طلبی ایرانی را می تواند کاملا سراپا کند، آن ها با انتخابات 92 از زمین کنده شدند اما هنوز سراپا نشده اند.


    تتلو یا (صداقت پیشه، هفته)

    خواننده ی جوان زیر زمینی نماد یک نسل است. او با همه رفتارهای خاصی که دارد، نماینده وضعیتی در این سال ها است که اتفاقا جای تحلیلی بسیاری دارد، او در مورد هسته ای می خواند، ادعای شماره هفت استقلال را می کند، با یاغی پرسپولیس نشست و برخاست می کند، سر تمرین این تیم می رود، خواننده است و خودش را فوتبالیست می داند، در مورد هر چیزی از چاکراه ها و ارتباط چشمی تا توافق هسته ای، از خون پاک شهدا تا مجری من و تو در افشانی می کند، همه چیز دان همیشه حاضر، تیتر یک، عصاره ی شهرت طلبی؛ شهرت به هر قیمتی، این علامت خواننده ی زیر زمینی «تتلو» است.

    727731_153.jpg

    آنکه حسرت صدایش در برج میلاد را داشت، آنکه «مرسی» خوان بود و شکر گذار! حالا خبر از مهاجرت می دهد، صداقت یک پارانویا یا بلوف یک شیزوفرنی؟


    مرضیه افخم یا (زن ایرانی، هفته)

    انتصاب خانم افخم به سخنگویی وزارت امور خارجه بدعتی بود که ایجاد شد تا پیش از آن هیچ خانمی سخنگوی یک وزارت خانه نشده بود، مرضیه افخم که سابقه ای سی ساله در وزارت امور خارجه دارد حالا یک تابوی 37 ساله را در جمهوری اسلامی شکسته و به عنوان اولین سفیر زن در جمهوری اسلامی و در مالزی شروع به کار کرده است.

    727732_575.jpg

    «ما زن های ایرانی غیر از زائیدن چیز دیگری بلد نبودیم، آن هم شما پدران ما بودید که ما را این طور پروریدید، وگرنه ما هم چون عموم خلایق دارای هوش و ذکاوت بودیم؛ ما هم دارای عقل و شعور بشری بودیم. فرقی که داشتیم ما زن بودیم و شماها مرد، این اشخاص همان اشخاصی بودند که می گفتند زن ها نباید از خانه بیرون بیایند، این اشخاص بودند که نام زن ها را ضعیفه ناقصه العقل گذاشته اند، آخر ما هم هم وطن شما هستیم، آخر ما هم هم کیش شما هستیم، شما که اظهار غیرت و تعصب می کنید ما هم جزو این ملت هستیم، مگر زن ها در این مملکت حق ندارند؟»

    به نقل از نامه ای که یک خانم در سال 1325 برای روزنامه تمدن نوشته است، تغییر موقعیت زن ایرانی را از آن نامه تا این پست سفارت می شود لمس کرد به رغم تمامی اجحاف ها و نگاه های جنسیتی.


    مهدی مهدوی کیا یا ( فوتبالیست، هفته)

    عادل فردوسی پور در برنامه 90 دست به اقدام خلاقانه ای زده و با طرح نظرسنجی که تیم منتخب تاریخ فوتبال ایران را می سازد، گرد و غباری از نام های مطرح دهه های گذشته فوتبال ایران تکانده، نام هایی که گذشته ای حسرت برانگیز را یادمان می آورد.

    727733_890.jpg

    نسلی که پله پله و با اشتیاق تمام به قله ی فوتبال رسیدند و چون یک شبه و یکباره روی جلد نیامدند، قدر و شان موقعیتی که داشتند را می دانستند، مهدوی کیا از آن نسلی بود که عاشقانه و با مشقت به پیراهن پرسپولیس و تیم ملی رسید و طی این مرارت ها، آن قدر ظرفیت کسب کرد که 9 سال توپ زدن در سطح اول فوتبال آلمان او را غره نکرد و همیشه در اوج بود، وقتی شکل پیشرفت و به شهرت رسیدن ستاره های آن روزها را با کم نورهای امروزی مقایسه می کنیم، درمی یابیم که فرهنگ پاپاراتزی با تمرکزش روی ستاره ها بیشترین خــ ـیانـت را به امروزی ها کرده است، وقتی دو هفته گلزنی یک جوان تازه مهاجر را روی جلد می آورد؛ تیر خلاص شلیک شده است و کار تمام است، هاله ای از غرور و نخوت پیرامون فوتبالیست جوان را می گیرد و دوران افول آغاز می شود، نگاهی کنید به مهمانان نود که یکباره می افتند و...
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از مهران مدیری تا الهام چرخنده
    الصاق نام «کوروش» به یک سگ، در آیتمی مربوط به مجموعه «عطسه» ونشر گسترده ی ویدئوی این آیتم، دوباره فضای مجازی را حول مرزهای ظریفی که بین توهین و شوخی وجود دارد داغ کرد.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    مهران مدیری یا (گاف، هفته)

    717389_616.jpg

    الصاق نام «کوروش» به یک سگ، در آیتمی مربوط به مجموعه «عطسه» ونشر گسترده ی ویدئوی این آیتم، دوباره فضای مجازی را حول مرزهای ظریفی که بین توهین و شوخی وجود دارد داغ کرد.

    نگاه اول: نسبی گرایی و یا نگاه نسبیت زده از خصایص دنیای پست مدرن است، عده ای همه چیز را نسبی می بینند هر پدیده ای را: توهین، شوخی، مکتب های فکری و سیـاس*ـی، مذهب... تمام هر چه که در جهان وجود دارد را نسبی می کنند. در این ماجرا نسبیتی ها در شاخص ترین مثالی که می شود زد همان «بزرگمهر حسین پور» و پیروان فکری او هستند که اعتقاد دارند به هیچ وجه توهینی رخ نداده و حتی از معترضین ماجرا شاکی هستند که چرا با اعتراضات بی مورد خطوط قرمز طنازی را محدودتر می کنند و کار را برای ادامه سخت می کنند، این دسته اعتقاد دارند فضای طنز باید خیلی بیشتر از این ها باز باشد و از جوامع توسعه یافته مثال می آورند که هر نوع دست اندازی به مکتب ها و لهجه ها و نام ها موجب کدورت نمی شود، چون افراد و گروه ها به وجود خود اعتماد دارند و موجودیت خود را با یک شوخی در خطر نمی بینند، از همین رو است که بزرگمهر پیشنهاد می دهد نام سگ ها را «بزرگمهر» بگذارید.

    نگاه دوم: بنیادگراها یا همان روی دیگر سکه ی پست مدرنیسم، این ها همان هایی هستند که با هر نوع چرخش اطلاعاتی از هر نوع شکل و عنوان مخالفت می کنند و به واقع در مقابل هر پدیده ای محافظه کارانه و بسته برخورد می کنند. دیدگاه این ها در این ماجرا مقابل نسبیتی ها است آنها تاب نمی آورند که به اسطوره ایران زمین توهین شده باشد. چرا کوروش؟ این همه نام و...آن ها معتقدند چه بهتر بود که نویسندگان مجموعه از نام خودشان استفاده می کردند. دلخوری اصلی در این ماجرا از سوی همین ها است بنیاد گرا این بنیه را دارند که کوچکترین شوخی را توهین قلمداد کنند.

    نگاه واقع گرایانه: اگر تلاش کنیم بدون پیشداوری و جوسازی به ماجرا نگاه کنیم باید ریز تر شویم، نه آن نسبیت گرایی، نه این رادیکالیسم چیزی میان این دو، مصداقی که ماجرا را بررسی کنیم به نام «کوروش» می رسیم. بله تیم نویسندگان حتما بارها این آیتم را بررسی کرده اند و هر دو گروه هم به این واقفند، اما آنچه که داستان را بغرنج می کند، یکپارچه نبودن در بهره برداری از نام ها است ساده اش کنیم، چرا یک عمر نام تمام بدها و خلافکارها ایرانی است؟ چرا از نام های مذهبی استفاده نمی شود؟ یعنی ما خلافکاری با نام محمد نداریم؟ همه سیامک و کوروش هستند؟ کلید ماجرا همین جاست.


    حسین رضا زاده یا ( ضد قهرمان، هفته)

    717390_251.jpg

    الکسی لوچف رکورد رضا زاده را شکست و آخرین پازل از افول قهرمان را سرجایش گذاشت، تا دوران قهرمانی حسین رضا زاده به پایان برسد.

    از همان روز ازل جوامع انسانی نیاز به قهرمان داشته اند، مفهوم قهرمان از جوامع سرخپوستی که به یک پیشقراول در شکار خلاصه میشد تا امروز و بعد از جنگ های جهانی دچار تحول شده، با غلبه ی فرهنگ طبقه ی متوسط «قهرمان» ها هم مصرفی شدند. توده ها ی مردم نیاز به ارضای تمایلات جنگ طلبانه از راهی بدون خون ریزی داشتند. شاید ریشه ی قهرمان های ورزشی از همین جا می آید.

    این ها را بگذارید در کنار تمایل مردم شرق به مفهوم «ملیت» رضا زاده در چنین بستری و با استفاده از نشانه های مذهبی ظهور کرد، او به مانند تمامی قهرمان ها کارهای ناممکن کرد؛ سنگین ترین وزنه ها را بلند کرد و تمایلات قهرمان بازی های ما را ارضـ*ـا کرد. اما «ضد قهرمان» این بار پولاد آهنی نبود، ضد قهرمان در وجود خود مرد اردبیلی نهفته بود و غرور و تمامیت خواهی از آن جایی شروع شد که علی حسینی و بهداد سلیمی برای رکورد زنی آماده بودند و اجازه ی رکورد زنی داده نشد، اوضاع بدتر شد وقتی قهرمان هـ*ـوس شورای شهر کرد و باز هم بدتر شد وقتی خبرهایی چون پرونده ی مبهم مسایل مالی در تایلند اتفاق افتاد، «ضدقهرمان» وجود رضا زاده قهرمان را زمین زد، قهرمانان ورزشی پر رنگ ترین قهرمان های دنیای مدرن هستند کاش همه ی قهرمان های ما سرگذشت قهرمان های شاهنامه را بخوانند.


    الهام چرخنده یا (ضربتی زن، هفته)

    717391_231.jpg

    دنیای شهرت و هنر بی نهایت بی رحم است، نمی دانم فیلم «تقدیم به رم با عشق» وودی آلن را دیده اید یا نه ؟ فیلم در یکی از خرده پیرنگ هایش روایتگر داستان فردی به نام لئو پولدو است. لئو کارمند ساده ای است که یک روز صبح با خروج از خانه در می یابد که بی دلیل تیتر یک رسانه ها شده، او در سبک زندگی جدیدش از دست خبرنگارها و پاپاراتزی ها عاصی شده و دائما در حال فرار از آن ها است.

    پرسش های بیهوده ای چون: صبحانه چه خورده ای ؟ ساعت چند به خواب می روی ؟ او را کلافه کرده، اما رفته رفته لئو پولدو یاد می گیرد که چگونه آرزوهایش را باقدرت رسانه ها که او را سلبریتی کرده اند، برآورده کند چندی بعد پاپاراتزی ها بنا به مصالح رسانه ها او را کنار می گذارند و لئو که این بار عدم توجه مردم او را عصبانی و حیرت زده کرده، برای جلب توجه کارهای عجیبی می کند تا شاید کسی او را بشناسد!


    احمد رضا احمدی یا (شعر تو را می خواند، هفته)

    717392_562.jpg

    خبر رفت و آمد چند باره احمدرضا احمدی به بیمارستان دل عاشقان ادبیات را لرزاند. نسل احمدی جوهره ای داشته که تا امروز در میان نسل های بعدتر یافت نشده، ترکیبی از آرمانخواهی و سخت کوشی و تعهد و البته سواد، انتشار شماره جدید ماهنامه فیلم به سردبیری اصغر فرهادی که بازسازی عکس سه تن از بزرگان سینما ( انتظامی، کشاورز، رشیدی) را روی جلد داشت، در این هفته بار دیگر وجود پر افتخار این نسل دوست داشتنی را در ذهن اهالی هنر زنده کرد و البته تقدیر از مسعود کیمیایی یار شفیق احمدرضا احمدی در خانه هنرمندان که با خاطره بازی همراه بود. آرزو می کنیم احمدی هر چه زودتر بهبودی کامل پیدا کند؛ یک لحظه بودنت غنیمتی است برای یک عمر بودن ما...

    «بیمارستان های زیادی را در عمرم دیده ام؛ همه در ساعت هفت شب شام می دادند و باید در ساعت هشت خوابید. این همه بیمارستان در شعر من جای نمی گیرد...مرا عفو کنید که در شعرهایم از بیمارستان می گویم، این زندگی وسعت ندارد محدود است »

    احمد رضا احمدی از «شعرها و یادهای دفترهای کاهی»


    عضوشورای شهر یا (بی رحمانه، هفته)

    717393_807.jpg

    همسر موقت یکی از اعضای شورای شهر تهران با حضور در ساختمان شورا جنجالی را دامن زد که دودش به چشم عضو بخت برگشته شورای شهر رفت و بس در این میان مردم با فوران حس کنجکاوی به دنبال نام می گشتند که اتفاقا بی اهمیت ترین مور در این گونه قضایا همان نام است هرکه بوده نامی بوده که می آید و می رود کمی تحلیلی تر که نگاه کنیم در می یابیم تا چه اندازه بی رحم شدیم، در فضایی که رسانه ها بر زندگی ما مسلط شده اند، تکثیر شبانه روزی تصویر و خبر و تکرار بی رحمانه ی بی رحمی تمام اصول های اخلاقی زیر پا گذاشته، حالا فقط لـ*ـذت مانده و مصرف، مثل دیدن تصویر سر بریدن های داعش؛ نوشیدن جرعه ای خشونت در قالب یک کلیپ، نیت من به هیچ وجه اعاده حیثیت از نامبرده نیست، چه بسا از لحاظ مسلک و رفتار هیچ قرابتی با فرد مورد نظر ندارم و در دورترین زاویه به او و طیف فکری او ایستاده ام و می دانم که نامداران نمی توانند و نباید از حریم خصوصی بگویند، خاصه آنکه پای حریم به سالن شورا باز شود. مقصودم چیز دیگری است این فوران بی عاطفه ی قضاوت های سطحی است که گاها جبران ناپذیر است. کمی سکوت، کمی تفکر، کمی مداقه... همین کم ها شاید اوضاع را آرامتر کند.


    وحید شمسایی یا (گریه در خنده، هفته)

    717394_673.jpg

    این که وحید شمسایی در چهل سالگی جایزه بهترین بازیکن سال آسیا را از آن خودش کرده است و پرچم ما ایرانی ها در مقر کنفدراسیون فوتبال آسیا بالا بـرده در نگاه اول خوشحال کننده و غرورانگیز است، اما با کمی مکث در می یابیم چقدر فوتبالمان فقیر شده که دیگر هیچ عنوانی را از آن خود نمی کند، فقیر شده ایم چون هیچ ساختاری حتی از نوع معیوب اش را هم در پرورش بازیکن نداشته ایم.

    تغییر سبک زندگی و گسترش تکنولوژی و عمومی شدن آن کودکان و نوجوانان را از فضاهایی مثل گل کوچک و بازی های محله ای و خیابانی دور کرده، نسل های جدیدتر ساعت ها پای لب تاب و تبلت و گوشی می نشینند و والدین هم چون خطری عینی را لمس نمی کنند، تن می دهند به این شکل گذران اوقات.

    از آن طرف سرگرمی سازی نوجوان از طریق فضاهایی چون زمین های بازی برای نهادهای مسئول دردسر ساز و هزینه آور است، پس کوچه ها و خیابان ها از وجود سالنی بازها خالی می شود و پیش بینی اش سخت نیست که فوتبال سالنی هم در نسل های بعدی خیلی موفق نخواهد بود، همان طور که پس از گذر از دوران تخریب زمین های چمن، امروز فوتبالیست های خوبمان به انگشتان یک دست هم نمی رسد.


    حمید مصدق یا (یادبود،هفته)

    717395_965.jpg

    هفتم آذر هجدهمین سالگرد درگذشت «حمید مصدق» شاعر ایرانی بود، شاعرها نمی میرند حداقل تا زمانی که شعرشان بر لب مردمان جاریست و زندگی را با میراثشان قابل تحمل می کنند.
    در تو / هزار مزرعه خشخاش تازه است / آدم/ به چشم های تو معتاد می شود...-

    تو به من خندیدی / و نمی دانستی/ من به چه دلهره از باغچه همسایه / سیب را دزدیدم-

    وای باران ؛ باران / شیشه پنجره را باران شست / از دل من اما / چه کسی نقش تو را خواهد شست-
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از محسن چاوشی تا پسر تلگرامی
    هر چقدر هم که مخالفانش در مورد پرهیز چاوشی از اجرای زنده بگویند، باز هم در قیاس با کیفیت کاری که ارائه می دهد، انتقادها خرد و کم اثر خواهد بود، چاوشی می داند چگونه از مخاطب دلبری کند.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    کارلوس کی روش یا (زیرک، هفته)

    704485_269.jpg

    روند فرسایشی درگیری های کی روش و اسدی و برخی از سران فدراسیون به جایی رسید که تصمیم گرفته شد؛ کی روش ممنوع المصاحبه شود، غافل از اینکه مربی پرتغالی، حرفه ای است و بر مسند مربی گری رئال و منچستر نشسته، او بهتر از منتقدانی مثل مایلی کهن و ذوالفقار نسب راه بقا در فوتبال را می داند و بدون آنکه خودش را درگیر لفاظی های تخریبی کند به بهترین شکل جواب منتقدین را می دهد؛ دست چهار دروازه بانش را می گیرد و به کنفرانس مطبوعاتی می برد و دوشادوش آنها عکس می گیرد.

    با یک تیر دو نشان می زند؛ هم دروازه بان های تیم را از جایگاهشان مطمئن می کند و هم به رحمتی می فهماند که به تیم ملی فکر نکند، روز بازی حرکت دوم: کی روش را همان ابتدای بازی با ترکمنستان می بینم او می داند که کراوات پوشش عرف نیست اما به ناگهان کراوات می زند، گویی این ابزار را در درست ترین جایگاهش در روزگار فعلی به کار می گیرد؛« اعتراض» و حرکت سوم کی روش این بار اشکان را در آغـ*ـوش حمایتی خودش می گیرد، با اعطای بازوبند کاپیتانی هم پاسخ حراستی های فدراسیون بابت خالکوبی ها را می دهد و هم به نوعی از همان دسته ی منتقدین زهر چشم می گیرد و در ضمن اشکان در افول را، غروری تازه می دهد. این بار یک تیر با سه نشان، بله مربی موفق و کاربلد تیم ملی که به خوبی پروژه ی تغییر نسل را هم اجرا کرده است، می داند تیرهایش را کجا و چگونه رها کند.


    پسر تلگرامی یا (نیازمند، هفته)

    704486_118.jpg

    مورد جالب توجه پسر تلگرامی نکات تامل برانگیزی زیادی داشت او بیشتر از هرچیز یک بار دیگر یادمان آورد که ساختار روابط دختران و پسران دچار معضلات فراوانی است که طی چهار دهه به هیچ سرانجام خاصی نرسیده است. اقدامات موقتی و کوتاه مدت گره ی کور این روابط را همواره کورتر کرده است، همیشه صورت مساله حذف شده و درد را ندیدیم و نفهمیدیم که نمی شود «نیاز» را سرکوب کرد.

    نیاز از هر جایی که باشد سر بر می آورد و می شود همین که شد؛ پسر تلگرامی و عکس های جنجالی و انکارهای مضحک، اما تاسف برانگیز اینکه باز هم درد را تشخیص نداده ایم، پسر تلگرامی از دل همین جامعه برخاسته و با دستگیر ی اش صرفا یک مجرم را تنبیه کرده ایم، البته منکر لزوم برخورد قاطع با او نمی شویم اما غرض اینکه دوباره نیاز برخواهد خواست در کالبدی دیگر و تا زمانی که رابـ ـطه ی دختران و پسران به حالت شفاف و پایداری نرسد، داستان همین خواهد بود نیازی که نادیده اش گرفته ایم و چه بسیار تبعاتی از کنار همین سرکوب دائمی مدام در جامعه باز تولید می شود.

    حکایت گرسنه ای است که از فرط ضعف و ناتوانی تلو تلو می خورد ما لنگ زدنش را به مـسـ*ـتی تعبیر کرده ایم و.. تفکیک جنسیتی، کنترل و سرکوب، ندیدن و انکار همه و همه راه های صد بار امتحان شده ای هستند که سرانجامی جز اتفاقاتی مثل مورد فوق الذکر ندارد، وقت آن است سیاست گذاران مسائل فرهنگی در حوزه ی جوانان، نیازهای جامعه ی جوان ایران را دریابند تا دیر نشده! اتفاقاتی نظیر این شاید ترقه ای است که هشدار انفجار یک بمب ساعتی رامی دهد.


    محسن چاوشی یا (دقیقا کجایی؟، هفته)

    704487_703.jpg

    هر چقدر هم که مخالفانش در مورد پرهیز چاوشی از اجرای زنده بگویند، باز هم در قیاس با کیفیت کاری که ارائه می دهد، انتقادها خرد و کم اثر خواهد بود، چاوشی به اصطلاح«این کاره» است و می داند چگونه از مخاطب دلبری کند، بی گمان او مورد خاص و متفاوت خواننده های داخلی است در شرایطی که بسیاری از آوازه خوان های داخلی با استفاده از رانت های بیشمار به جایگاهی رسیده اند که شایسته اش نیستند، چاوشی از آن دسته است که اتفاقا پله پله و با مرارت به موقعیتی رسیده که نبض شنونده ی حرفه ای موسیقی پاپ ایران را در دست گرفته، فراتر از همه رقیبان داخلی و حتی لس آنجلسی.

    استفاده ی درست از ترانه های وزین و آهنگین شان کار او را بالا بـرده است. جسارت استفاده از اشعار کلاسیک فارسی نظیر قطعه ی «همخواب» و استفاده از اثر وحشی بافقی یا تجربه ی دلنشین آلبوم« من خود آن سیزدهم» در کنار ترانه هایی با پیچیدگی و نوآورانه نظیر: قطعه ی« قطار» یا کل مجموعه ی «پاروی بی قایق» و انتخاب های درست و به جا در نقاط عطف تاثیر گذار نظیر: همکاری با مهرجویی در سنتوری درست در هنگامی که او پس از چند سال فعالیت نیاز به اعتبار داشت و همین تجربه ی درست همکاری با سریال «شهرزاد» و قطعه هایی که به تناوب پخش می شود، چاوشی را در صدر نشانده؛ مردی که عاشقانه هایش تجربه ی چند بار پلی کردن را دارد.


    محمد باقر قالیباف یا (دلگرم کننده، هفته)

    704488_736.jpg

    عادت کرده ایم با غرولند و ناله مدیران وطنی را زیر تیغ تیز نقد ببریم. اصلا ستایش مدیر داخل حکومت با پز روشنفکری منافات دارد و هر کس که از مدیریت دولتی ستایش کند را در ردیف پاچه خوران و وابستگان شمرده ایم، انگار روشنفکری و تحلیل همسایه ی مخالفت هستند.

    جایگاه اپوزیسیون برای کار روشنفکری تعریف شده است و جالب اینجاست که اگرگاها فعل مثبتی هم دیده ایم با سناریوهایی پیچیده ارتباطش داده ایم به منافع مدیر مربوطه، شهرداری تهران به مناسبت هفته کتاب فضای عمومی شهر از قبیل: بیلبوردها و پل ها و بلوارها را مزین به تصویر و نام ادبا کرده است. صبح که از خواب برمی خیزی، وقتی که درگیر افکار روزمره هستی، با یک بیت از شهریار و یا بریده ای از رمان مارکز سرحال میایی و دنیای واژه ها حالت را خوب می کند، انگار تمام شهر فضای به اشتراک گذاشته ای مملو از واژه ها و ادبیات است.

    پیش از این به اشتراک گذاشتن آثار بزرگ نقاشی در همین ماه های اخیر دیگر اقدام قابل ستایش شهرداری تهران بوده است، آقای شهردار این صفحاتی که به اشتراک گذاشته ای لایک دارد، کارهای بزرگ نخواسته ایم همین که کارهای کوچک را با کیفیت انجام می دهید کافیست.


    بهرام رادان یا (ممنوع، هفته)

    704489_126.jpg

    اکران فیلم «حکایت عاشقی» به تعویق افتاده است. مسئولین تصمیم گیرنده از بی ربط ترین دلایل ممکن برای توجیه این اتفاق استفاده کرده اند، گویی تعارف و القای فضایی مبهم در رابـ ـطه با این گونه تصمیمات جزو اصول مدیریتی مدیران فرهنگی شده است اصل داستان توئیت جنجالی بهرام رادان در مورد همجنسگرایی در آمریکا است و متعاقب آن عذرخواهی رادان از شریعتمداری و باقی ماجرا، اما ظاهرا عذر خواهی کارساز نبوده و رادان به چالش افتاده، فعلا هم که روزگار، روزگار ممنوع التصویر هاست؛ از علی ضیا و آزاده نامداری تا فیتیله و خیلی های دیگر، انگار راحت ترین و دم دستی ترین راهکار برای چهره ها و صداها ی هزینه ساز ممنوع التصویری است.

    زدودن ذهن مخاطب از تصویر و صدای فرد هزینه ساز مساله ی دردسر ساز را رفع می کند، حداقل مدیریت فرهنگی غالب اینگونه فکر می کند و بدتر اینکه گمان می کند با کاور کردن موضوع اصلی در پوششی از مسائل جزیی می توان تاثیر گذار تر عمل کرد، در صورتی که این جنس مدیریت با دادن سیگنال های اشتباه به مردم فضا را مغشوش می کنند و هزینه ای بر هزینه ی اولیه ی می افزاید.

    استعدادکشی و اتلاف منابع انسانی، هدر رفت یک مجموعه به پای یک فرد، مثل همین مورد «حکایت عاشقی» یا در موارد متعددی که در مورد توقیف روزنامه ها اتفاق می افتد، ایجاد ابهام و بی اعتمادی میان مردم و تنگ کردن بی رویه خطوط قرمز که به شکل اعجاب آوری حس خلاقیت را از کار فرهنگی می گیرد و هنرمند و مردم را توامان دلسرد می کند.


    معینی کرمانشاهی یا (دریغ، هفته)

    704490_499.jpg

    رحیمی معینی کرمانشاهی پس از تحمل چند سال بیماری در نهایت بیست و ششم آبان ماه در گذشت و یکی دیگر از عصر طلایی «گلها» در رادیو کم شد. دوران اوج ترانه سرایی معینی کرمانشاهی که در کنار همکاری با چهره هایی همچون: همایون خرم و علی تجویدی و پرویز یا حقی رقم خورد، تصنیف هایی را در موسیقی ایرانی به یادگار گذاشت که تا ابد در گوش ها باقی خواهد ماند او که در ابتدا با نقاشی شروع کرد، درک تصویری بالایی داشت و شاید ازهمین رو اشعاری که می سرود در تصویر سازی بی همتا بود.

    «رفتم که رفتم»:

    رفتم که رفتم / از برت دامن كشان / رفتم اي نا مهربان/ از من آزرده دل / كي دگر بيني نشان

    «عجب صبری خدا دارد»:

    عجب صبری خدا دارد/ اگر من جای او بودم / برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان / هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو/ آواره و دیوانه می کردم


    تروریست های پاریس یا (انسانیت در کما، هفته)

    704491_714.jpg

    کاش میشد تمام مکتب های آرمان گرای تاریخ هستی را عق زد و بالا آورد؛ همه ی مکاتبی که با سرانی متوهم همسو شدند و بشریت را در کما بردند همه ی آنهایی که فکر می کردند خوبی می آورند و بدی گسترش دادند، کاش میشد بالا آورد همه ی ایده آلیستی تاریخ را، فجایع بیروت، پاریس، سوریه و هر خاک درگیر دیگر را ، بی مناسبت نیست اگر بازخوانی کنیم یکی از همین مکاتبی که آمد و ره به جایی نبرد و فقط آرزو بود که با خود به گور می برد. حواسمان باشد ترور فقط به خون نیست، ترور گاه له کردن خواست های طبیعی یک زندگی روزمره است، به اسم آرمان خواهی و...بریده ای از رمان«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»

    «درست بعد از سرنگونی حکومت چائوسکو در رومانی گزارشی در روزنامه خواندم درباره زندگی در بخارست. ماجرای مردی بود که برای اولین بار در زندگی اش موز خورده بود، پیر بود، کارگر بود و با خجالت به گزارشگری گفته بود که موز را با پوستش خورده، چون نمی دانسته باید آن را پوست بکند، اولش از این زندگی بی ارتباط با جهان که به مرد تحمیل شده بود سخت متاثر شدم از این واقعیت که او هرگز در جایی نخوانده یا حتی نشنیده بود که موز چیست و آن را چطور می خورند،اما بعد چیز دیگری توجهم را جلب کرد. گفته بود :خوشمزه بود»
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از سحر دولتشاهی تا علی ضیا
    دربی تمام شد، اما حواشی اش ادامه دارد؛ فیلمی که از خوشحالی علی ضیا در یک جمع خصوصی منتشر شد، در نهایت منجر به ممنوع الکاری مجری جوان صدا وسیما شد.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    علی ضیا یا (شگفت انگیز، هفته)

    689843_766.jpg

    دربی تمام شد، اما حواشی اش ادامه دارد؛ فیلمی که از خوشحالی علی ضیا در یک جمع خصوصی منتشر شد، در نهایت منجر به ممنوع الکاری مجری جوان صدا وسیما شد.

    روایت اول: ضیا مجری جوانی است و مانند دیگر مجریان جوان صدا و سیما دچار حاشیه شده است و البته به مانند هم نسلانش کیفیت چندانی از خود به نمایش نگذاشته است، یعنی اینکه ضیا در فاصله ی خاصی با دیگر مجریان صدا و سیما در حوزه ی کاری و مسایلی نظیر: قدرت و تسلط در اجرا، سواد و آگاهی و یا فن بیان و اکت مناسب قرار نمی گیرد، به عبارت دیگر از دست دادنش خیلی اتفاق خاصی نیست. او رفتارهای قابل نقدی هم دارد مثل: رعایت نکردن اصول در برخورد با مهمانان و یا رفتاری دوگانه و متضاد با مواضعی که می گیرد؛ همان چیزی که «ریا »نام می گذاریم. اینها همه مربوط به آن وجهی از شخصیت ضیا است که مربوط به حرفه ی کاری اش می شود.

    روایت دوم: کری خوانی آمیخته با اغراق و بزرگنمایی است، گاه طنز و حتی تعریض هم چاشنی اش می شود. همه ی ما وقت کری خوانی متعصب و غیر منطقی رفتار می کنیم و اتفاقا این از آن جنبه های رفتاری دنیای مدرن است که در تمام دنیا از خاورمیانه تا قلب اروپا مشترک است، پس در یک فضای تعریف شده ی غیر منطقی، صحبت از اصول رفتاری کردن کمی مضحک است، عده ای فارغ از موقعیت اجتماعی که دارند دور هم جمع شده اند و به بهانه ی فوتبال تخلیه ی انرژی می کنند.

    روایت سوم: سلبریتی دائما تاوان شهرت را می دهد، او باید در دنج ترین زوایای زندگی خصوصی اش دوربین را حس کند و از دایره های تعریف شده ی جامعه بیرون نزند. کودک درونش را بکشد و خودش را بپاید، ضیا مرتکب اشتباه شده چون شعار خوانی در موقعیت یک سلبریتی جرم تلقی می شود. خیلی ها در استادیوم همین شعار را فریاد می زنند تا حد توان، در نهایت می شوند: تماشاگر نما، اما ضیا باید دسته گل بخرد و ناز بکشد..

    روایت چهارم: قاطعیت مدیران سینما در برخورد با توهین علی ضیا کمی جلب توجه می کند، وقتی که در مواردی به جرات حادتر هیچ واکنشی مشاهده نکرده ایم، این قاطعیت قابل هضم نیست. شاید و البته شاید حجم حمایتی طرفداران تیم آبی پایتخت به ماهیت چنین قاطعیت ناگهانی کمک کرده است، به عبارت دیگر راضی کردن تعداد پر شماری از هواداران فوتبال با یک اقدام موقتی و مقطعی، اینجای کار گـ ـناه به گردن ماست که احساسات برنده ی خود را گاهی اوقات در جای نامناسب به هدر می دهیم.


    ر.ص یا (تفاوت فرهنگی، هفته)

    689844_649.jpg

    بازیکن تیم والیبال پیکان که به مناسبت مسابقات باشگاه های جهان در تورنمنت حضور داشته دچار مساله ای شده که دو روایت متفاوت از آن نقل شده است.

    اذیت و آزار یکی از خدمه ی هتل محل سکونت، در آسانسور و ضبط تصاویر به وسیله ی دوربین های کارگذاشته شده و برخورد مامورین امنیتی، روایتی است که توسط سایتی صربستانی منتشر شده، اما آن چه که منابع ایرانی از ماجرا بازگو می کنند، زمین تا آسمان تفاوت دارد: درگیری با پرسنل هتل بر سر استفاده از آسانسور. امیدواریم شکل دوم واقعیت داشته باشد. اما نکته ی جالب توجه سیاست دو مرحله ای آشنای مدیریت ایرانیست: فاز اول «انکار» و در مرحله ی بعد «حذف صورت مساله»، بازیکنی که در ابتدا بی گـ ـناه اعلام شده بود، در مرحله ی بعد از مجموعه ی پیکان حذف شد. از تناقض اقدامات انجام شده که بگذریم می رسیم به «برزیل» که کم کم سرزمین خطاهای فاحش می شود؛ هنوز خاطره ی آن استخر مختلط را یادمان نرفته همان «تفاوت فرهنگی» و..


    ب.ز یا (طفلکی، هفته)

    689845_888.jpg

    یکشنبه: دادستاني ايران، صلاحيت بررسي بانك‌هاي خارجي را ندارد و اين كيفرخواست يك زورگيري است. حسابم در ٢٣ بانك داخل كشور و ١١٩ بانك خارج از كشور فعال است، هيچ‌كس تاكنون در دنيا اين همه خلاف را نفهميده بود و فقط اينها نخبه اقتصادي درآمدند و فهمیدند!

    دوشنبه: بانك مسكن در تماس با من گفت به شخصي ٦٥ ميليارد تومان داده‌اند و اين فرد، پول را پس نداده است. بانك مسكن در آن نشست به من گفت: با وجود نبود اين مبلغ در بانك، بازداشت مي‌شوند و آنها از من خواستند تا ٦٥‌ميليارد تومان به حساب بانك مسكن بريزم و من نيز پول را واريز كردم. آنها گفتند كه پول را يك هفته‌اي تحويل مي‌دهند اما با گذشت سه ماه نه تنها پولم را برنگرداندند كه به تماس‌هايم نيز پاسخ ندادند.

    سه شنبه: (وکیل مدافع بابک زنجانی): ارزش اموال داخلي موكلم ٢٦٠٠ ميليارد تومان است؛ يعني بدهي موكلم در قسم اول صفر، تسويه و پرداخت شد. يعني مبلغ يك ميليارد و ٤٢٧ ميليون و ٥٠٠ هزار يورو كه از طريق بانك مركزي در اختيار موكل قرار گرفته بود، امروز تسويه شد. او درباره قسمت دوم بدهي موكلش، گفت: وكلاي خارجي موكلم در حال تلاش براي صدور ضمانتنامه هستند و اين كار روال قانوني خود را طي می کند.

    پی نوشت:
    روند محاکمه در حال استحاله است و کم کم جای متهم و شاکی عوض می شود. ادبیات طلبکارانه ی متهم نفتی حسی از اطمینان در خودش دارد، اطمینان از اینکه او تنها نیست.


    مردم خوزستان یا (شرم آور، هفته)

    689846_603.jpg

    شرم آور است! استانی که آماج دشمن بوده در سالهای دفاع مقدس، حالا آماج ندانم کاری هاست، در آبان، ماه وارونگی هوا، باران که می بارد در خوزستان خشک و پر از پالایشگاه اسیدی می شود و حداقل 10 هزار نفر را روانه ی مراکز درمانی می کند.

    خوزستان چندی پیش هم تیتر یک شده بود؛ غبارآلودگی شدید و مردمی که به هر بهانه ای نفسشان تنگ می شود؛ یک روز بمب های شیمیایی صدام، یک روز خشکسالی و گرد و غبار، روز دیگر بارانی که رحمت است و نفس تنگی می آورد، اما مطمئنا آن چه که امان مردم خوزستان را بریده، این سیر بی توجهی مدیرانی است که دائما با پاس های سر ضرب رفع تکلیف می کنند و خوزستان و همه ی ایثارهایش را نمی بینند.

    آخرین پاس را خانم ابتکار داده و از بودجه ی کم سازمان محیط زیست گله کرده، محیط زیست از الزامات اساسی حقوق شهروندی است، از دولت روحانی با توجه به شعارهای انتخاباتی اش در این زمینه انتظاری فراتر از اینها می رود.


    رضا رشید پور یا (داغ، هفته)

    689847_113.jpg

    در دنیای این روزها ماهیت سیال رسانه ها به شکل اعجاب آوری و با سرعتی بسیار زیاد در حال دگرگونی هر روزه است، همین پدیده ی تلگرام که به جرات نظم دهنده ی قدرتمند و بدون رقیب افکار عمومی است، شاید تا دو یا سال پیش وجودش غیر قابل پیش بینی بود. حالا در این روزگار همیشه در دسترس بودن و وقتی که کلی رسانه را در مشتمان حمل می کنیم، دشوار است نبض مخاطب را یافتن، کاری که برنامه ی «دید در شب» و رضا رشید پور موفق به آن شده اند.

    راه رفتن روی خطوط قرمز و پی گیری آدم های جنجالی در حوزه ها ی متفاوت، شکلی جدید از رسانه و مدیا را در فراغت مخاطب ایرانی جاسازی کرده است. آدم های از حوزه های مختلف که حضورشان به خودی خود خبرساز است و می توان کلی حرف های داغ از آن ها بیرون کشید، برگ برنده ی اساسی برنامه ی اینترنتی رشید پور همین سلبریتی های جنجالی است؛ صادق خرازی، اکبر عبدی، امیر تتلو، علی کفاشیان و... دید در شب اگر خیلی تند نرود و مانا باشد، می تواند ذائقه ی مخاطب ایرانی را تنوع ببخشد.


    سحر دولتشاهی و..یا (شاد کننده ی، هفته)

    689848_947.jpg

    یک خبر و دو خوشحالی؛ پس از گذر سال های سنگین تحریم و روزهایی که حتی تندرستی هم از اولویت های زندگی حذف شده بود، حالا خبرهایی که می آید حاکی از این است که سلامتی و تندرستی مردم تحت توجه حداقل رسانه ها قرار گرفته و فضا از آن شرایط حداقلی جدا شده است، نکته ی دومی که خوشحال کننده است اقدام بازیگرانی است که موقعیت خود را درست شناخته اند و از محبوبیت و شهرتی که تحت اختیار دارند به بهترین نحو استفاده می کنند. بالاخره سلبریتی بودن که منحصر به برند بازی و عکس های مکش مرگ ما! که نباید باشد، الزاماتی دارد از جمله جهت گیری درست اجتماعی به نفع مردم. واما خبر...

    «پنج بازيگر سرشناس سينما با مشارکت در فراخواني، با هدف اطلاع رساني و آگاهي بخشي درباره خطرات شيوع ديابت در ايران، با حضور در تعدادي از مراکز عمومي، بهداشتي- درماني و آموزشي، اصلاح برخي شيوه هاي زندگي شهري براي جلوگيري از ابتلابه ديابت را به شهروندان يادآور شدند. «بهاره رهنما»، «سحردولتشاهي»، «کمنداميرسليماني»، «سام درخشاني» و «سروش صحت» افرادی هستند که دراین امر مشارکت دارند».


    مهسا احمدی و کاوه مدنی یا (بخندیم یا گریه کنیم، هفته)

    689849_993.jpg

    موفقیت دختر جوان ایرانی در کسب جایزه ی ویژه ی بدلکاری هالیوود و کسب جایزه کریستال، در کنار موفقیت کاوه مدنی در کسب جایزه اتحادیه علوم زمین اروپا به عنوان دانشمند ممتاز جوان در حوزه مدیریت منابع آب، هر دو خوشحال کننده بوده اند. یک ایرانی در آن سوی آب ها پرچمت را بالا بـرده، حس غروری وصف ناشدنی که بعد از چندی تامل با خود غمی می آورد که زورش انگار به آن شادی می چربد، اگر آن دو عزیز در این خاک می ماندند، آیا باز هم صاحب این موقعیت می شدند؟ و چرایی که از ذهن بیرون نمی رود!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا