فرهنگی و هنری ☕ یک هفتــ7ـــه ، هفتــ7 چهره ☕

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 9,506
  • پاسخ ها 161
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
یک هفته هفت چهره؛ از علی دایی تا گلشیفته فراهانی
بی گمان دایی انسان موفقی است. او با سختکوشی تمام قله های موفقیت را فتح کرده؛ از عرصه های اقتصادی و بیزینس تا فوتبال ملی و باشگاهی. سختکوشی او و چند بعدی بودنش در خور ستایش است.


برترین ها - ایمان عبدلی:

هانی نوروزی یا (خواب، هفته)


677527_279.jpg

خواب شیرین هانی یادگار کاپیتان پرسپولیس روی پاهای کمندانی پور فضای پر حرف و حدیث فوتبال وطنی را تلطیف کرد، این روزها کاروان پرسپولیس مهمان ویژه ای دارد؛هانی نوروزی، او تا مشهد هم با پرسپولیسی ها همراه شد. تا در اولین برد بدون هادی شریک باشد، فرزند شیرین کاپیتان فقید پرسپولیس یک نیمه خوابید، یک نیمه هم آنقدر شیطنت کرد که همراه با عمویش به جایگاه ویژِه هدایت شد. عدو شده سبب خیر! به نظر می رسد حضور او نوعی از همدلی و اتحاد را در میان بازیکنان پرسپولیس ایجاد کرده که می تواند سرآغاز یک سال موفق برای قرمزها باشد.

هانی کوچک است، اما همان معصومیت کودکی اش می تواند نجات دهنده باشد، فردای بازی پرسپولیس وقتی تصویر و تیتر خوابیدنش روی صفحه ی مطبوعات نقش بست حس خوبی دست داد، گویی کودک درون فوتبال ایران در جسم هانی حلول پیدا کرده بود و بارقه ای از امید به فوتبال در دلهای علاقه مندان ایجاد شد، لیگ برتر ایران باید با «معصومیت» هانی یک قرارداد بلند مدت ببندد.

گلشیفته فراهانی یا (زرد، هفته)

677528_746.jpg

تکلیفمان با خودمان روشن نیست؛ از طرفی دست به انکار پدیده ها و افراد ناهمسو می زنیم، از طرفی با بزرگنمایی حواشی آنها، در متن قرارشان می دهیم. این فرایند را در موضوعات گوناگون تکرار کرده ایم. خیلی بیشتر از بارها. فراهانی بازیگر جنجالی و پر حاشیه ی مهاجر که با رفتارهای نامتعارف و اتخاذ مواضع خلاف مصالح حکومت، بارها و بارها حاشیه ایجاد کرده و سکونتش در خارج از کشور او را از کانون توجه سینما دوستان دور کرده است، به لطف بزرگنمایی رسانه های داخلی گاها در تیتر اخبار قرار می گیرد، آن هم با ادبیاتی یکسویه و جانبدارانه، تمام اقداماتی که نامبرده انجام داده و می دهد اگر خلاف عادت است و قبیح، نباید تیتر یک شود.

اصلا ما را از این تیتر یک شدن چه حاصل؟ خاله زنکی را به خورد ژورنالیسم داده ایم و فکر می کنیم افشاگری کرده ایم. بازیگری که از کانون توجه جامعه ی ایرانی خارج شده، دیگر آنقدر تاثیر گذار نیست که کنش هایش نگران کننده باشد، حالا او در فرهنگ دیگری و با الزامات جامعه ای که تابعیتش را پذیرفته زندگی می کند و تمام رفتارهایش چه آنها که دوستش داریم، چه آنهایی را که زشت قلمداد می کنیم، متعلق به ما نیست. پس لطفا با دامن زدن به حواشی بی فایده ذهنمان را زرد نکنیم.

ریحانه بهشتی یا (بهشت از آن توست، هفته)

677529_418.jpg

روح ریحانه در کالبد شش نفر تکثیر شد. دومیدانی کار بیست و هفت ساله مشهدی بر اثر سکته مغزی درگذشت و اعضای بدنش اهدا شد. تصمیم مشترک ریحانه و خانواده اش او را ادامه می دهد و مرگ پایانش نمی شود، مرگ برای کبوترها هیچوقت پایان نبوده است ، شروعی است در قالبی دیگر، ریحانه هم گویی کبوتری بود که حالا در کالبد های دیگر پرواز می کند.

«از رنگ سفید کبوتر و خنده ی کودک در خواب می پرسیدند، مگر در این جهان فقط آسایش در رنگ سفید کبوتر و خنده ی کودک در خواب بود؟ جواب آماده و قانع کننده ای نداشتیم. ما روح را به رنگ سفید کبوتر و خنده ی کودک در خواب فروخته بودیم. هر کس از کنار ما عبور می کرد، میگفتیم شما هم رنگ سفید کبوتر و خنده ی کودک را در خواب به یاد دارید؟ عابران چه بی رحم از کنار ما می گذشتند و جواب ما را نمی دادند» از کتاب «شعرها و یادهای دفتر کاهی» نوشته ی احمدرضا احمدی که ارتباط معناداری با مرگ زندگی بخش ریحانه بهشتی و حضور هانی نوروزی در اردوی پرسپولیس دارد.

علی دایی یا (دایی جان ناپلئون، هفته)

677530_422.jpg

بی گمان دایی انسان موفقی است. او با سختکوشی تمام قله های موفقیت را فتح کرده؛ از عرصه های اقتصادی و بیزینس تا فوتبال ملی و باشگاهی. سختکوشی او و چند بعدی بودنش در خور ستایش است، اما همه ی اینها انگار نوعی از توهم دایی جان ناپلئونی را در او دامن زده، تا حدی که هیچ قصوری را مربوط به خودش نمی داند. همیشه علل و یا علتی وجود دارد که دایی ناکامی اش گردن آن بیندازد، او با هیجان آمیخته به عصبانیت حرف می زند، متهم می کند از پشت پرده ی فدراسیون فوتبال در برکناری اش می گوید از داورانی که هدف دار او را نشانه گرفته اند و با یقین متهم می کند که بازی را در آوردند، چون پرسپولیس پس از غم کاپیتان تحمل غم دیگری نداشت.

این همه عصبانیت را از کجا آورده ای؟ این همه طلبکاری را چگونه در وجود خودت جمع کرده ای؟ آیا می شود با اتکا به گذشته ی درخشان هر چه که دل خواست بر زبان بیاوری؟ هر چه که باشد شما هم بخشی از این سیستم هستی و در شکل گیری اش نقش داشته ای، چطور می شود تا اوضاع نامراد است از فساد و دست های پشت پرده می گویی و هر آن که به جایگاه می رسید همه چی مرتب می شود به ناگهان، آقای دایی شما که اسطوره ای و موفق و انشا الله که چشم حسودانتان کور باشد، همان طور که در دوران بازیگری زبان را در مدت کوتاهی آموختی و در آلمان درخشیدی، حالا هم کمی بر سواد فنی بیفزایید تا ضریب موفقیتتان افزایش پیدا کند و کمتر هیجان زده شوید، شما شایسته ی بهترین ها هستید و اگر هم گمان فساد زدگی این فوتبال را دارید، خب رهایش کنید، الحمدالله مشکل مالی هم که ندارید...

حسین قدیانی یا (سخیف، هفته)

677531_884.jpg

تاسف برانگیز است که هر هفته یک پاراگراف در نکوهش بی ادبی داریم، به عبارت دیگر هر هفته یک توهین درجه یک را در فضای رسانه ای مشاهده می کنیم و پیکر اخلاق و ادب هر آن نحیف تر می شود. این هفته نوبت روزنامه نگاری بود که در وطن امروز قلم می زند:« جناب صالحي رگ گردن کلفت مي‌کند! که چي؟ که نماينده مجلس مرا تهديد کرده! عجب! سربازان خط مقدم ديپلماسي اين همه نازک ‌نارنجي بودند و ما نمي‌دانستيم؟! باورم هست اگر يک‌ صدم اين غيرتي که روي خودشان داشتند، روي مملکت هم مي‌داشتند، ديگر توافق هسته‌اي اين همه دل‌ بخواه دشمن از آب درنمي‌آمد.

آن روزها اگر پسربچه‌اي در مواجهه با يک تهديد همکلاسي خود، قيصريه را مي‌خواست به آتش بکشد، همه به آن همکلاسي نازک‌ نارنجي مي‌گفتند: «بچه ننر!» و بعد ادامه مي‌دادند: «حالا اين يه حرفي زد! تو چقدر بچه‌اي؟» صدالبته در عالم سياست نام چنين مواجهه‌اي ديگر «بچه‌ننر‌ بازي» نيست، بلکه بي‌تعارف ذيل عنوان «پدرسوخته بازي» تعريف مي‌شود! » بچه ننر، پدر سوخته، بی غیرت و..البته که روزنامه وطن امروز به مدیریت بذرپاش قبلتر هم با تیترهایی چون «خبرمرگش» ادبیاتی خارج از عرف را نمایندگی کرده بود، اما این بار چند واژه ی غریب در یک مقاله به کار بـرده شد و خطابش کسی بود که هر چه که نباشد متین و موجه است، البته بذرپاش عذرخواهی کرد اما شاید کمی دیر. شاید باور اینکه می شود با ادبیاتی مودبانه تر انتقاد کرد و با آدابی موجه تر مخالفت کرد، در ذهن خیلی ها جا گرفتنی نیست.

سید حسن خمینی یا (کاریزماتیک، هفته)

677532_934.jpg

اصلاح طلبان پس از اتفاقات 88 دچار فقدان شده اند، قحط الرجال شده و هراز چند گاهی یا به دنبال بازسازی چهره ای میانی هستند و یا با نزدیکی به عناصر معتدل جناح های دیگر در صدد تقویت سبد رای خود بر می آیند. از قضا در این روز ها کم مهره ی اردوگاه اصلاح طلبان، نزدیکی و پیوند خویشاوندی چند بزرگ اصلاح طلب با بیت امام خمینی(ره) سبب شده نام اعضای خانواده ی رهبر کبیر انقلاب اسلامی بیشتر به گوش برسد. خصوصا از سمت رسانه های اصلاح طلب.

اما در این میان سید حسن آقا خاص ترین موقعیت را دارد؛ جمع مقبولیت و مشروعیت و محبوبیت، یعنی همان چیزی که اصلاح طلبی امروز ایران در فقدان مهره های سوخته اش به شدت به آن نیاز دارد. هر چه که بگویند و هر چه که باشد در نهایت اصلاح طلبان با هاشمی رفسنجانی دچار زاویه اند و نمی توانند در صلح کامل با او به سر ببرند، این نزدیکی این سالها هم بیشتر حرکتی تاکتیکی است و البته کیست که نداند فردی چون روحانی آرمان اصلاح طلبی نیست، پس باید کسی مثل سید حسن آقا باشد که هم احتمال رد شدنش توسط نهادهای نظارتی چیزی نزدیک به صفر است و هم کاریزما دارد و هم به محبوبیت تمام نشدنی رهبر فقید جمهوری اسلامی وصل است و هم کاملا اصلاح طلب است. خبر کاندیداتوری سید حسن آقا در مجلس خبرگان که تا امروز با تکذیبی هم مواجه نشده، می تواند فضای سیـاس*ـی را بلرزاند، لرزه ای که تا انتخابات بعدی ریاست جمهوری هم تاثیر گذار خواهد بود.

خوانندگان ممنوع الکار یا ( تنها صداست که می ماند، هفته)

677533_472.jpg

طی یک ماه گذشته نامه ای برای عده ای از خوانندگان ارسال شده است که حکم به ممنوع الفعالیتی آنها دارد؛ نامه ای از سمت حراست وزارت اطلاعات و به دلیل همکاری خوانندگان مورد نظر با سایت هایی نظیر: رادیو جوان و پخش کلیپ در شبکه های ماهواره ای و یا تخلف در کنسرت های خارج از کشور، نام های مطرح شده هم دامنه ی وسیعی دارند: از فرزاد فرزین و رضا صادقی و محسن یگانه تا همایون شجریان و حافظ ناظری.

دو هفته ی پیش بود که خبری مبنی بر ممنوع الکاری عده ای از هنرپیشگان خانم سیما منتشر شد، به دلیل انتشار تصاویری خلاف عرف در شبکه ها اجتماعی، آن خبر تایید و تکذیب خاصی به دنبال ذداشت، اما این یکی واکنش نوش آبادی را به دنبال داشته است، او این اخبار را یک نوع گمانه زنی رسانه ای دانسته و حتی خوانندگان را تشویق به شکایت از منبع انتشار خبر کرده است. اما حسی که با ما می ماند هراس از قاعده ی تکراری و نخ نما شده ی «مرگ و تب» است، موسیقی محدود شده و کم جان این سالها در ساختاری که برخوردی تعارف آمیز با آن دارد ، اگر قرار باشد که با تاکتیک هایی از این دست باز هم عقب نشینی کند و با انتشار این گونه اخبار تهدید آمیز از بیان خواسته های مغفول مانده اش منصرف شود که وامصیبتا!
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از ترانه علیدوستی تا اکبر عبدی
    زمانی که همسر هادی نوروزی به پیست تارتان ورزشگاه آمد با فریادهایی خطاب به حضار می‌گفت: دیدید بالاخره به ورزشگاه آزادی آمدم، اما ای کاش هیچ وقت نمی‌آمدم، هادی من الان کجاست



    برترین ها - ایمان عبدلی:

    هادی نوروزی یا (دلمان تنگ می شود، هفته)


    «رازقی پرپر شد، باغ در چله نشست، تو به خاک افتادی، کمر عشق شکست، ما نشستیم و تماشا کردیم...»

    نوروزی نابغه نبود ودر زمین رفتار تماشاچی پسند نداشت ، قیافه ی فتوژنیکی هم نداشت، با ستاره های هنری حشر ونشر نداشت، حداقل درقاب رسانه ها، در صفحات مجازی هم دارو دسته ای نداشت، کمتر تیتر یک میشد. با اینکه هفت سال در پرسپولیس توپ زد اما کمتر به چشم می آمد. او ورای همه ی این نداشتن ها، یک چیز را به شدت داشت؛ «تعصب».

    663292_216.jpg

    همان کیمیایی که خیلی ها فقط نمایش آن را می دهند، نوروزی تا پای جان می دوید؛ حتی اگر زورش به بازیکن مقابل نمی رسید، او نهایت تلاشش را می کرد به توپ برسد؛ حتی اگر خیلی سرعتی نبود، خودش را در موقعیت گلزنی قرار می داد؛ حتی اگر تمام کننده ی کاملی نبود، اما برای تیفوسی ها این مهم بود که او «نهایتش» را به کار می بست؛ تا آخرین نفس، تا پای جان، شرافت و غیرت و تعصب در شماره ی24 دیده می شد، همان چیزهایی که علی پروین را راهی بیمارستان کرد، عابدزاده را در سوگ گذاشت و کریمی را بهت زده کرد، انگار آن ها دریافته اند که فوتبالیستی از تبار آنها برای همیشه رفته است.

    ترانه علیدوستی یا (شیرزن، هفته)

    «زمانی که همسر هادی نوروزی به پیست تارتان ورزشگاه آمد با فریادهایی خطاب به حضار می‌گفت: دیدید بالاخره به ورزشگاه آزادی آمدم، اما ای کاش هیچ وقت نمی‌آمدم، هادی من الان کجاست» اینکه همسر ورزشکار حق نداشت همنفس او در پیروزی و شکست کنارش باشد، اما اجازه دارد اولین بار چمن ورزشگاه را در روز از دست رفتن عزیزش لمس کند، یعنی ما مشکل بزرگی داریم. مشکل مان فرهنگی‌ست که در آن سوگ، جایگاه والاتری از حقوق ما، و هم‌قدمی ما و مردان مان را دارد.

    663293_630.jpg

    جملاتی که در بالا خواندید متعلق به خانم علیدوستی است که در اینستاگرام منتشر کرده و بدین شکل با همسر کاپیتان فقید پرسپولیس ابراز همدردی کرده است. ترانه علیدوستی با یک تیر چند نشان را هدف گرفته؛ شکل صحیح استفاده از شبکه های مجازی در خدمت اصلاح ساختارهای غلط، با استفاده از برندی که همراه یک سلبریتی است و ابراز همدردی به شکلی متفاوت و خارج از عادت، در فقدان یک عزیز ازدست رفته، شکلی از همدردی که هم عمق دارد و هم موجب تسلای بازماندگان است، در ضمن آراسته به اداهای آرتیستی نیست. تمام آنهایی که به اوج محبوبیت در کنار مقبولیت می رسند، در مجموعه ای از رفتارها فرمی از بلوغ را ارئه می دهند که علیدوستی واجد آن ها است.

    بیرانوند یا (حسابتان با خداست، هفته)

    بهرام بیرانوند نماینده مردم بروجرد با صدای بلند در صحن علنی مجلس خطاب به هیئت رئیسه گفت:« اینها با اجازه چه کسی با اوباما دیدار کردند. دفعه قبل که با اوباما به صورت تلفنی صحبت کردند و این دفعه نیز معلوم نیست ظریف با اجازه چه کسی به بغـ*ـل اوباما رفته است، آقاي ظريف «غلط زيادي» کرده که به عنوان وزير خارجه چنين کاري کرده و دلش خواسته با رئيس جمهور آمريکا دست بدهد!»

    663294_812.jpg

    فرض می گیریم دست دادن ظریف و اوباما عمدی بوده است و البته باز هم فرض می گیریم ظریف با اینگونه اقدامات شان نظام را پایین می آورد و کیان کشور را به خطر می اندازد، به آقای بیرانوند هم حق می دهیم که به عنوان یک نماینده نسبت به فعل و انفعالات سیـاس*ـی حساس باشد و با نکته سنجی معایب را درشت نمایی کند، اما آقای بیرانوند! آیا هیچ واژه ی دیگری در آن لحظه به ذهن شما نرسید؟ که جایگزین واژه ی سخیف و دم دستی تان کنید؟

    این همه ابزار نظارتی، این همه ابزار فشار، حتما باید پرده دری می کردید و گوش های ما را نوازش می دادید؟ والا که سیاست و پست و مقام و هرچه که درگیرش هستید ارزش این گونه افسارگسیختگی ندارد؟ چگونه در این دنیای پر از تردید تا این حد یقین دارید، یقین را هم که بپذیریم، این ادبیات را سخت می شود قبول کرد. حداقل برای آبروی شهرتان هم که شده با حساسیت بیشتری افاضات بفرمایید، باور کنید ما به وقت کودکی در بازی های سرخوشانه ی آن ایام از این قبیل واژه ها پرهیز می کردیم، آن وقت مجلس و وزیر امورخارجه و....

    اکبر عبدی یا (بی حواس، هفته)

    کلیپی که طی چند روز گذشته از صحبت های اکبر عبدی در گوشی ها دست به دست شده را حتما دیده اید، جایی که عبدی ذکر خاطره ای از حج می کند و در روایتی نژاد پرستانه و با قید کردن واژه ی عرب و ادبیاتی نه چندان محترمانه ناخواسته موضعی اتخاذ می کند که به نفع تمامیت ارضی کشور نیست. البته همه می دانیم این موج ضد عربی که این روزها فراگیر شده بیشتر مربوط به عرب های حوزه ی خلیج فارس و به طور خاص آل سعود است، اما به هر حال در نقاطی از کشور ما افرادی زندگی می کنند که عرب تلقی می شوند و از لحاظ قومیتی کاملا نزدیک به دیگر عرب های خلیج فارس هستند، به حرمت آنها باید موضعی معتدل تر اتخاذ کرد و البته فاجعه ی منا هیچ ربطی به کینه ی قدیمی ایرانی و عرب ندارد.

    663295_411.jpg

    مطمئن باشید موضعی که عبدی اتخاذ کرده برآمده از روحیه ی ضدعربی روزهای اخیر است. او هم در میان همین مردم زیست می کند و با توجه به صراحتی که بارها نشان داده انتظاری بیش از این از او نمی رود، رفتار اکبر عبدی را اگر نمی پسندیم، باید به خودمان رجوع کنیم که گویی منتظر بوده ایم فاجعه ی منا اتفاق بیفتد و به سخیف ترین شکل کینه گشایی کنیم. غافل از اینکه با این شکل موضع گیری نه از آلام داغدیدگان کم می شود و نه موقعیت ما در مقابل عرب ها دچار تغییر می شود.

    حسین و رویا یا (غم انگیز، هفته)

    آنقدر شبیه فیلم ها بود که شک کردیم این واقعیت است یا یک روایت سورئال، پسر عاشق پیشه ی لاهیجانی که اول معشـ*ـوقه اش را می کشد و بعد خودش را، جنون و عشق چقدر بهم نزدیک اند و تکثیر این جنون با سرعت زیاد در شبکه های اجتماعی موجی شوک آور ایجاد کرد که باورش دشوار بود، گمانه های رسمی از جواب رد رویا به حسین حکایت دارد و همین گزارش ها از وضع مالی نسبتا مناسب دختر و پسر ماجرا روایت می کند.

    663296_227.jpg

    البته می گویند پدر رویا با ازدواج او با حسین مخالف بوده و همین مخالفت کار را به جنون کشانده در هر صورت تصاویر دلخراش به انضمام روایتی هولناک، لاهیجان و چند دقیقه بعدتر ایران را تکان داد. ریچارد براتیگان در «یک زن بدبخت» می نویسد:«مسخ جسمانی دو انسان کاملا بیگانه به دو انسان عاشق که در سکوت کنار هم آرمیده اند و هر یک با افکار خودش مشغول است، همیشه مرا مجذوب کرده است. عشق به یک سفر دو نفره تصادفی و کاملا غیر قابل پیش بینی می ماند. مثل همان شیر یا خط است: شیر...خط... برای حسین و رویا خط آمده بود ...

    فتح الله بی نیاز یا (می روم که بمیرم، هفته)

    مرد پرتلاش حوزه ی نقد ادبی و نویسنده ی بهبهانی که 50 سال در فضای ادبیات ایران تنفس کرد، یکشنبه ی گذشته بر اثر ایست قلبی درگذشت. بی نیاز موقعیت متمایزی داشت؛ نه به واسطه ی داستان ها و رمان هایش، بلکه بیشتر به واسطه ی مقالات انتقاداتی که در ارتقای ادبیات پارسی تاثیر چشمگیری داشت و البته حضور مستمر و پشتکار او موقعیتش را در میان نویسندگان ویژه کرده بود، کسی که به خواست خودش مراسم خاکسپاری خصوصی خواهد داشت.

    663297_322.jpg

    «این طور شد که من همان شب خار را به بیابان برگردانیدم و سر جایش گذاشتم؛ آنجاییکه می بایست می بود. آنگاه به خانه بازگشتم و پنجره ها را بستم و پرده ها را، که چند روزی بد کنار زده بودم، دوباره به هم آوردم و خود به جهان گذشته بازگشتم، به دنیای تنهایی ها و بی قراری ها ،دلتنگی ها و دلهره ها» - قسمتی از داستان «خار» از مجموعه «دردناک ترین داستان عالم» نوشته مرحوم فتح الله بی نیاز – نشر توسعه.

    توضیح:
    «می روم که بمیرم» ازجمله آثار مرحوم بی نیاز است.

    روستایی ها یا ( مهاجران، هفته)

    دهه ی پنجاه و اقتصاد متورم و مصرفی آن دهه که مـسـ*ـت ثروت حاصل از نفت بود، اولین بزنگاه مهاجرت گسترده مردمان روستا به شهر شد، پس از آن و با وقوع انقلاب اسلامی و گسترش ادبیات مستضعف پرور و تغییر بافت طبقات اجتماعی، سیل مهاجرت از روستا به شهر گسترش یافت و تا همین امروز این روند با شدت ادامه دارد و ترکیب جمعیتی روستا به شهر در وضعیتی معکوس نسبت به 4 دهه ی قبل قرار دارد، عواملی چون: مدیریت نامناسب منابع آبی و کمرنگ شدن اقتصاد کشاورزی در کنار واردات گسترده مواد غذایی که حاصل ثروت باد آورده ی نفتی است ومنجر به ضعیف شدن اقتصاد روستا شد.

    663298_496.jpg

    در کنار ریشه دواندن دو قطبی «تهرانی،شهرستانی – شهری، دهاتی» شرایطی را رقم زده که صبح ها در متروی تهران تمام گویش های مختلف ایرانی را می توانید بشنوید، جوانانی که به امید زندگی بهتر در نازل ترین شکل زندگی در تهران روز و شب می گذارنند و شگفت آور اینکه این نوع زندگی را به آنچه که در دیار خود داشته اند ترجیح می دهند، گـ ـناه دولتمردان کوته بین کم نیست، اما رسانه ای ها هم کم گـ ـناه نکرده اند؛ وقتی که مدام در تریبون های رنگارنگ به سرکوب اصالت گویش های مختلف دامن زده شد.

    وقتی که مفاخر تمدن و فرهیختگی همیشه در تهران نمایش داده شد وقتی که تهرانی بودن ودر سطحی وسیع تر شهری بودن مترادف شد با پرستیژ نمایش بودن، ذهن اجتماع به سمت شهری بودن گرایش پیدا کرد و حالا از روستاها چیزی جز تصاویر اغراق آمیز و کارت پستالی شبکه های مجازی باقی نمانده ،تصاویری که هیچ ارتباطی به واقعیت این روزهای روستاهای خلوت و بی حال ندارند. دو سالی هست که نیمه ی مهرماه را روزروستا نامیده اند.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از هما روستا تا آزاده نامداری
    خبر ازدواج مجدد خانم نامداری مجری سابق پر جنب و جوش صدا و سیما و همچنان پر جنب و جوش اینستاگرام، دوباره دنیای زردها را تکان داد.





    برترین ها - ایمان عبدلی:

    حسین علیزاده یا (روشنفکر، هفته)

    حسین علیزاده در موسیقی اصیل ایرانی برند خاصی است؛ او متعلق به هیچ جریانی نیست، صرفا کار موسیقی می کند و از دست آویزهای رسانه ای برای مطرح کردن خودش استفاده نمی کند. هفته ی گذشته در کوران تلخ اخبار سرگیجه آور حادثه منا و در حالی که به لطف گوشی های هوشمند همه رسانه شده ایم و صاحب نظر، یک نفر در جایگاهی بالاتر از خیلی ها فقط مشکی پوشید و از هرگونه اظهار نظر پرهیز کرد، می توانست جمله ای بگوید و تیتر یک تمام رسانه ها شود، اما به درستی تشخیص داد؛ تمام بازماندگان منا فقط به «ایمان،آرامش،دعا» نیاز دارند، اما ما چه کردیم؟ پروژه ی سنگینی بود!

    655946_780.jpg

    به چند گروه تقسیم شدیم؛ عده ای موضع حق به جانب روشنفکر مآبانه گرفتیم در نقد موجودیت مکه و مذهب زدگان قلم فرسایی کردیم، با جملاتی نظیر: «اصلا کی گفته بود برن؟» عده ای دیگر از ما بحث تاریخی عرب و عجم را نبش قبر کردیم و هر آنچه دلمان خواست خطاب به عرب ها گفتیم، موضعی نژاد پرستانه و کور،چکیده اش شد: «لعن اله آل سعود»، بعضی دیگر از ما مطابق معمول ادوار گذشته نمک ریختیم و فاجعه ی از دست رفتن 400 هموطنمان را دست مایه طنز کردیم، طنز که چه عرض کنم؛ لودگی مسری دهه ی هفتادی ها،تمام دسته های ذکر شده در اقدامی ناخواسته با همکاری هم داغ بازماندگان حادثه منا را هر لحظه در تلگرام و شبکه های مشابه تازه می کردند، گاهی کاری نکردن و چیزی نگفتن نهایت روشنفکری است، خیلی ها این روزها حال خوشی ندارند؛ امسال کسی وقت در آغـ*ـوش گرفتن حجاج برگشته به وطن، لبخند به لب ندارد ...

    نیلوفر اردلان یا (زن ایرانی، هفته)

    شاهکار فوتسالیست های ایرانی و قهرمانی دلچسب آنها در جام ملت های آسیا، به رغم همه ی بی توجهی ها و نادیده گرفتن ها، به رغم محدودیت های ریز و درشتی که داشتند، بار دیگر زنان ایرانی را درکانون توجه قرار داد، نیلوفر اردلان کاپیتان تیم به دلیل مخالفت همسرش (توتونچی از فعالان رسانه در شبکه ورزش) نمی تواند همراه تیم به مسابقات برود و نوزده سال تلاشش دود می شود و به هوا می رود و به همین سادگی سهمش از قهرمانی تاریخی تیم، یک استقبال همدلانه در فرود گاه می شود.

    655947_253.jpg

    تیمی که غریبانه وارد وطن می شود و نگاه مرد محور مجموعه ی وزارت ورزش زحمت حضور در فرودگاه را به خود نمی دهند، اما مهم تر از تمام این حواشی، اتفاقی است که نرم نرم در زیر لایه های رویی جامعه ی ایرانی در وقوع است و نشان از نسیم تغییرات دارند؛ امروز دیگر زیست سرکوب شده ی تاریخی زن ایرانی که منحصر به اتاق خواب و آشپزخانه شده بود در حال تغییر است و این تغییر شکل عمیقی پیدا کرده، زنان ایرانی دیگر صرفا حضور را منحصر به شرکت در دانشگاه و پشت فرمان نشستن نمی دانند، البته که برای شروع خوب بود، اما حالا وقت فتح قله های مرتفع تری است؛ ورزش، هنر به طور خاص آواز، سیاست، اندیشه...حوزه هایی است که به شدت نیازمند جنس دیگریست و زنانی که می آیند و هاله نگاه جنسیتی را بر می دارند.

    فروغ بود که گفته بود: «در کوچه باد می آید، در کوچه باد می آید، و من به جفت گیری گل ها می اندیشم...»

    هما روستا یا (پرواز، هفته)

    کودکی را در مسکو زیست و در لس آنجلس چشم از جهان فرو بست؛ از روسیه تا امریکا، دلش اما با وطن بود، این را میشد از تارو پود حنجره ی جادویی اش درک کرد، او که حداقل سه تصویر ماندگار در ذهن ما خلق کرد؛ در مسافران بیضایی و آن دیالوگ جادویی که رو به دوربین می گفت:«ما برای عروسی به تهران می‌رویم. ما به تهران نمی‌رسیم.

    655948_737.jpg

    همه ما توی راه می‌میریم.» از کرخه تا راین و شمایل آن خواهر دلسوخته ای که جراحت وطن را به دندان می کشید و پرنده ی کوچک خوشبختی و عشقبازی هما با عطیه دختر ک گنگی که قدرت تکلم نداشت، وچه غم انگیز که آن صدای گرم و مهربان در روزهای آخر گنگ شده بود، قبل از مرگ سمندریان، سرطان سـ*ـینه هجوم آورده بود، اما هما از پسش برآمده بود، تا اینکه حمید سمندریان رفت، این بار سرطان ریه حمله کرده بود و خب درغیاب یارهمیشگی، پرتو درمانی و شیمی درمانی نتوانست هما را حفظ کند، پروازش رفتن نبود وعین رسیدن بود؛ پس از سه سال جدایی، حالا دوباره در کنار هم...

    و در پایان خاطره محمد صالح علا از سکانس پایانی مسافران:«در سکانس پایانی خانم روستا کشته می شدند،چنان متاثر شده بودیم که آشکارا می گریستیم، چنان که بعد از مرگشان آمدند کنار ما و وقتی که دیدند ما چقدر برای مرگشان گریه کرده ایم، خندیدند و با لهجه ی فراموش ناشدنی شان گفتند: از شما ممنونم که برای مردن من گریه کردیدو ما باز هم گریه کردیم، نه برای مرگ شان در آن فیلم، که گریه های سینمایی هیچ دلی را تسکین نمی دهد، ما برای مرگ زیبا و هنرمندانه خانم روستا گریه کردیم و اصلا شغل ما است بارها بمیریم وبارها برای مردن هم گریه کنیم ».

    آزاده نامداری یا (گیس و گیس کشی، هفته)

    خبر ازدواج مجدد خانم نامداری مجری سابق پر جنب و جوش صدا و سیما و همچنان پر جنب و جوش اینستاگرام، دوباره دنیای زردها را تکان داد، اینستاگرام جولانگاه زردها شده، ساختار راحت و عکس محور این رسانه ی مجازی باعث شده سلبریتی های وطنی با تعداد دنبال کنندگان و پست های جنجالی که می گذارند، مطرح بمانند و خب چه چیزی بهتر ازاین!

    یکی واژه اختراع می کند:«شلوپلتونم عشقولیا»، دیگری درخواست کمک می کند:«بغ بغو»و...خلاصه که دور همیم و خوش می گذرد، نامداری با انتشار خبري در صفحه مجازي اش، ازدواج دوم خود را رسانه اي كرد و سجاد عبادی ، فرزند رحيم عبادی رييس سازمان جوانان دولت اصلاحات را به عنوان همسر خود معرفی کرد، حالا همسر اول سجاد عبادی مدعی شده است که او پیش از طلاق، با آزاده نامداری در ارتباط بوده است.

    655949_992.jpg

    قسمت هایی از متن مهسا آبومگر: «گل هايي كه هر سه شنبه برايش ميبردي از همان گل فروشي ميخريدي كه براي من هم در اين ٣ سال خريدی؟ راستي به اوهم گفتي كه هميشه دوستش داري ؟! مردي كه سر قولش نماند مرد نيست ، پس حساب من با تو هيچ !

    خانم نامداري عزيز، بانوي حجاب و اخلاق و عفاف و شكستن حرمت ها؛ من سر زندگي ام بودم كه تو آمدي. من بودم و تو آمدي»

    655950_546.jpg

    نامداری هم پاسخ داده:«واقعا چی بدست میاریم،،،از شایعه ساختن،،از همدستی کسایی که نمیدونم کجاشون درد میکنه،،،بازم بی خیال،من محکم ترازاینم که این بازیا آزارم بده،اما شوکه شدن دیگه سه ساله کارهمیشمه،،امروز »

    چیزی فراتر از خاله زنک، تجمیع «عمرگل لاله»،«ستایش»،«حریم سلطان» و رمان های فهیمه رحیمی و..از کوزه همان برون تراود که در اوست.

    ریوالدو یا (کی بود؟ کی بود؟ من نبودم، هفته)

    ریورا و تورس را یادتان هست؟ دو مدافع پانامایی پرسپولیس که بعدتر متوجه شدیم هیپاتیت هم داشته اند، یک بازی انجام دادند و رفتند و شکایت کردند و پرسپولیس غرامت داد، رافائل را چطور؟ همان که شش امتیاز از پرسپولیس کسر کرد، دی کارمو را که یادتان نرفته، آمده بود آقای گل شود، اما دروازه خالی را بیرون می زد، داسیلوا دروازه بان استقلال که یک فصل آمد و یک بازی هم در کارنامه اش ثبت نشد و ناگهان رفت و غرامتش را گرفت، لیام ردی استرالیایی که با استقلال دو ساله بست، بازی هم نکرد و پس از شش ماه، پول دوسال را گرفت و رفت، گومز برزیلی که شش ماه در استقلال پرسه زد و پول یک سال را گرفت و رفت، راه دور نرویم ،اصلا همین مگویان چه کار خاصی انجام داده؟ در فوتبال خودمان از پروپیچ بهتر نداریم؟ این قراردادها توسط چه کسانی و چگونه بسته می شوند، که همیشه طرف خارجی محق است؟

    655951_383.jpg

    40 هزار دلار در قرارداد ریوالدو گم شده، مدیرعامل تیم نمی داند کجاست، مربی تیم اظهار بی اطلاعی می کند، پس چه کسی قراداد می بندد؟ چه کسی این بازیکنان را تایید می کند؟ چند هزار دلارغرامت بدهیم تا یک جانواریو دربیاید؟ پول یامفت نفت و تیم های دولتی و عدم پاسخگویی و دلهایی که برای وطن نمی تپد.

    سرباز آباده ای یا (عصبی، هفته)

    زندانیان (زندان آباده) که در حال ورزش صبحگاهی بودند، ناگهان متوجه تیراندازی یک سرباز وظیفه به صورت هوایی شدند که متاسفانه این تیراندازی به سمت ماموران و سایر سربازان ادامه پیدا کرد، تیراندازی تا حدی ادامه داشت که بر اثر اصابت گلوله چهار سرباز وظیفه و افسر نگهبان کشته شدند، می گویند در جیب سرباز نامبرده قرص آرامبخش بوده و عده ای دیگر هم بحث های قومیتی را مطرح کرده اند که البته توسط فرماندار آباده تکذیب شده است.

    655952_362.jpg

    هر چه که بوده، آنچه که مسلم است ندیدن سربازها و پادگان ها است. بسیاری از پادگان های دوردست جو مناسبی ندارند؛ چه از لحاظ امکانات، چه مسائل فرهنگی، اگر فرهنگ را محدود به دعاهای هفتگی نکنیم و ریزتر ببینیم، وضع اسفناکی حاکم است.

    افراد با زمینه های متفاوت، دوسال از عمر خود را با این تفکر که بطالت محض است، در کنار هم میگذارنند و در واقع از همان ابتدا با یک زمینه ی منفی و در زیر فشار درجه دارانی که نظم را با بی حرمتی اشتباه می گیرند روزگار می گذارنند، مسائلی چون: دوری و احساس عقب افتادن از دنیای بیرون و بزهکاری هایی چون: استعمال مواد مخـ ـدر و تمایلات جنـ*ـسی نا متعارف که هیچگاه صحبتی از آن ها نمی شود، فضای پادگان ها را بسیار آشفته کرده، در این مورد خاص آنچه که می نویسم حاصل مشاهده ی عینی و ملموس است و به شدت مستند است،این درد را چاره باید.

    خواهر و مادر بابک زنجانی یا (طفلکی های، هفته)

    خدای نکرده نیت فحاشی نداشته ام! آنچه درتیتر بالانوشتم در راستای ادعای نامبردگان بر اموال بابک زنجانی است، مادر و دو خواهر بابک زنجانی مدعی شده اند، بخشی از اموالی که ایشان اعلام کرده، مربوط به آنها بوده و بابک خان حقی در مورداین اموال ندارد،جنگی که زرگری به نظر می رسد،اگر اموالی که زنجانی از کنار تحریم ها جمع کرده متعلق به خواهر و مادرش است، پس پیراهن شماره شش تیم ملی هم متعلق به امیر تتلو است و ما می توانیم در جام جهانی روسیه با اقتدار آرژانتین را شکست دهیم، در حالی که مسی پا به توپ شده و قصد گذر از امیر تتلو را دارد او با پرسشی سنگین مسی را دچار تلاطم روحی میکند، کی از پشت لباستو می بنده؟

    655953_246.jpg

    شما فکر می کنید واقعا مسی می تواند ادامه دهد؟ شماره شش را به تتلو دادیم، حیف است لابی رابه شمقدری ندهیم،اصلا سالی یک بار به جای این همه هزینه، می رویم منزل جواد اینا، هر جا که لابی را گذاشت به همان جا اسکار می دهیم ،لابی هم تا سال بعد منزل آقا جواد بماند، این همه هم خرج لباس و قرتی بازی و فرش قرمز نمی کنیم، اسکار را به جواد دادیم، حیف است لقمه ی حرام را به رامین ناصرنصیر ندهیم، این وسط ادب می ماند که خودتان به هر که خواستید بدهید، عذر خواهی را کلا به داوران واگذار می کنیم، جام لیگ برتر را هم به هر که دوست داشتیم می دهیم، فقط دقت می ماند که می دهیم به تاج و کفاشیان، این همه گفتیم از ظریف نگوییم حیف است، دستانش را از اوباما پس می گیریم وانگشت شستمان را نشانش می دهیم و...
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از امیر ژوله تا سوشا مکانی
    شاید اباذری بیراه نمی گفت ما سربازان سیاست زدایی هستیم؛ نسل لوث کنندگان تمام حوزه های اجتماعی و فرهنگی، استندآپ را فقط باید در ظرف خودش سنجید، هنری که ترکیبی همگون از ایده و زبان بدن و موقعیت شناسی است که باید لحن انتقادی داشته باشد.




    برترین ها - ایمان عبدلی:

    ژوله و حیایی یا (همیشه در صحنه ی، هفته)

    648959_754.jpg

    دو قطبی نامبرده محصول سرکوب انرژی هایی است که از فرط محافظه کاری و عافیت طلبی در جایی رها می شود که به نظر کم خطرتر می آید، یک تاک شوی شبانه فرصت خوبی برای تهییج احساسات است، احساساتی که اگر به همین شکل و در بزنگاه ها ذره ذره رها شوند، کم آسیب تر است تا اینکه جمع شوند و به مرز انفجار برسند،اکسیر «قطب بندی» معجونی است که چندین بار به موقع تجویز شده و به خوبی موفق شده انرژی های بعدتر خطرناک را رها کند، با گوشی های مدل روز و با موهبتی به نام «هفت هشتاد» روز به روز سیاست زدایی نیروی تازه ای می گیرد.

    شاید اباذری بیراه نمی گفت ما سربازان سیاست زدایی هستیم؛ نسل لوث کنندگان تمام حوزه های اجتماعی و فرهنگی، استندآپ را فقط باید در ظرف خودش سنجید، هنری که ترکیبی همگون از ایده و زبان بدن و موقعیت شناسی است که باید لحن انتقادی داشته باشد، با علم به این موضوع به هر کسی که به استاندارد ها نزدیک تر بود رای میدهیم، دوقطبی «محمد رسول الله – قندون جهیزیه»، قبلترش اخراجی ها و جدایی و نمونه های مشابه نمی تواند جایگزین کنش دیگری شود.

    الف،ر یا (وقتی همه خوابیم، هفته)

    648960_183.jpg

    می توان با تمامی حروف الفبا ترکیباتی مشابه ساخت و به نامهایی رسید که در زمینه ی تاراج ید طولایی دارند، آنهایی که به خوبی حفره های اقتصاد نفتی و وابسته را می شناسند و با «هوش سرشار» آتیه ی خود و فرزندانشان را بیمه می کنند؛ هم خانواده دوستند وهم باهوش! مورد آخر مخفف ها قرار بود رویای اتصال خط آهن ایران، ترکمنستان، قزاقستان را محقق کند؛ پیمانکاری که یک بار اوایل دهه ی هفتاد از کشور متواری می شود و بار دیگر به واسطه ارتباطاتی که با رییس دفتر دولت نهم داشته، پایش به پروژه ی ریلی هفتصد میلیون دلاری باز می شود.

    از مجموع هفتصد کیلومتر پروژه نزدیک به سیصد کیلومتر سهم پیمانکار نامبرده می شود، پروژه ای که یک سال فعالیت می کند و بعد می خوابد و همچنان در خواب است، فقط وقتی که خواب بودیم حدود 220 میلیون دلار در جیب «الف،ر» گم می شود، این روزها را نمی دانیم در کجای دنیا سپری می کند اما یادش با ماست، تا اینجایش را داشته باشید اتفاق دیگری که در حاشیه ی این اتفاق کمرنگ جلوه داده شده، تغییر مسیر ریل هاست، فشار هایی که از مرکز گلستان ریل را از گنبد کاووس دور کرده و در خاک نامطمئن حاشیه ی گرگان گنجانده؛ سال 88 ظاهرا فرصت خوبی برای بستن قراردادهایی از این دست بوده است.

    علی اکبر ناطق نوری یا( پیر اصولگرای ، هفته)

    648961_805.jpg

    ناطق نوری از جمله مردانی است که در کسوت اعتدال، در زمانه ی افراطی ها می درخشد و وجودش برای فضای سیـاس*ـی کشورغنیمتی است، مردانی که مبارزه را با گوشت و استخوان لمس کرده اند و آنقدر فراز و نشیب دیده اند که می دانند چه روزی و چگونه حرف بزنند؛ نشست صمیمی روحانیون آذربایجان شرقی و حرف های ناطق نوری: «از زمان ناصرالدین شاه تا زمان دولت خاتمی به اندازه هشت سال دولت گذشته نفت فروخته نشد و در حالی که در تمام سال های قبل نفت 500 میلیارد دلار فروخته شد.

    اما در دولت گذشته 700 میلیارد دلار نفت فروخته شد»، نطق ناطق در میان هم لباسانش باز شده بود و از نفت ده دلاری دوران رفسنجانی گفت، دورانی که به زعم او زیرساخت ها هم ساخته میشد، اما در دولت گذشته امور جاری هم با مشکل مواجه میشد. ناطق از یارانه ها هم گفت؛ از ماهی و ماهیگیری و از اینکه کاش ماهی نمی دادیم و به تب مصرف گرایی در روستاها دامن نمی زدیم که حالا هر روز خالی و خالی تر شوند؛ حرف هایی که ناطق را هر لحظه از اصولگرایان دورتر خواهد کرد ، همان هایی که نطق های ناطق را مصلحت نمی دانند، سالهااصولگرایی از ناطق مردی نزدیک به اصلاحات ساخته است.

    سوشا مکانی یا (جنجالی، هفته)

    648962_768.jpg

    برداشت یکم:
    بازی پرسپولیس و استیل آذین بر سر یک اوت دستی ورزشگاه ملتهب می شود؛ درگیری میان دروازه بان جوان استیل آذین و علی دایی، آن روزها سوشا خیلی شناخته شده نبود، اما در تیمی توپ می زد که مملو از پرسپولیسی های رانده شده بود، تیمی که قرار بود آلترناتیو پرسپولیس باشد که البته فرجام خوبی نداشت، از آن روز چشمان گربه ای دروازه بان خوش استیلی یادمان می آید که موفق شد خودش را در روز پر ستاره ی آزادی مطرح کند.

    برداشت دوم: دربی تهران و پرسپولیسی که در اوج بحران در بازی برگشت هم موفق شد رقیب سنتی را شکست دهد؛ سوشا چند واکنش خوب داشت و پرسپولیس بدون گل خورده دربی را فتح کرده بود؛ سوشا باید بیشتر دیده میشد، انتهای بازی و شش انگشتی که برای هواداران تکان داد، دوباره سوشا را وارد جنجال کرد و البته در صدر بازی نشاند. از آن روز شش انگشت دروازه بان خوش استیلی یادمان می آید که خودش را بر صدر نشانده بود.

    برداشت سوم: پرسپولیس و ملوان در جام حذفی و داوری که کمی بی رحمانه کارت هایش را خرج می کرد، پرسپولیس بحران زده و خالی از ستاره و دروازه بانی که با خروج هایش و نوع رفتارش می خواهد بر صدر بشیند و از هوادار دلبری کند، اما گاها اسباب زحمت می شود، از آن روز بد اخلاقی افسار گسیخته ی دروازه بانی یادمان می آید که حیف است با این همه استعداد راه نیکبخت و مجاهد و..دیگران را برود، نبوغ و دیوانگی همسایه ی هم هستند، با سرکوب سوشا هم خودش تلف می شود هم فوتبال یک دروازه بان آماده از دست می دهد.

    کیانوش جهانبخش یا (جیگردار، هفته)

    648963_430.jpg

    کیانوش جهانبخش عضو شورای شهر بندرعباس در اقدامی جالب توجه و با هدف اعتراض به ورود بی رویه فاضلاب به دریا در این شهر،‌ خودش را در مقابل یکی از کانال های اصلی ورود فاضلاب به دریا قرار داد تا به این روش اعتراض خود را نشان دهد.حرف هایش را مرور می کنیم: «‌12 سال است که شرکت آب و فاضلاب بندرعباس،‌ پساب فاضلاب این شهر را به دریا می ریزد و نمی دانم که کدام قانون این کشور به این شرکت اجازه چنین اقدامی و تخریب این چنینی زیست محیط بندرعباس را می دهد».

    جهانبخش به فاصله یک ساعت پیش از جلسه شورای شهر خود را در برابر یکی از کانال های واریز فاضلاب بندرعباس به دریا قرار داد و از آن جا نیز با همان لباس ها راهی جلسه علنی شورای شهر شد، حداقل فایده اینکه توجه همه را به مسیر غلط فاضلاب بندرعباس جلب کرد. در حقیقت آقای جهانبخش خودش را تبدیل به رسانه کرد و با یک تیر دو نشان زد؛ حالا هم مشکل فاضلاب بندرعباس مطرح شده و هم نام کیانوش جهانبخش. شاید اگر ساختارهای مناسبی حکمفرما بود، این اقدام خودسرانه تلقی میشد، اما در این فضا ظاهرا چاره ای جز این نیست.

    مدیران صدا و سیما یا ( گل به خودی، هفته)

    648964_740.jpg

    سیمای جمهوری اسلامی ایران روزهای عجیبی را می گذراند در حالی که در آن سوی مرزها تلویزیون های رنگارنگ از تمام ابزار جلب مخاطب بدون هیچ محدودیتی استفاده می کنند؛ تلویزیون دولتی ایران با اقداماتی شگفت دست به خودزنی می زند، حذف برنامه 15 ساله ی فیتیله برای همیشه و پس از تعطیلی برنامه هایی نظیر: رادیو هفت، دستان، مجله تئاتر و...شوک دیگری به مخاطب سیما بود.

    مخاطبی که این روزها با عضویت در یکی از شبکه های مجازی اخبار را بدون سانسور و در لحظه دریافت می کند و خودش هر لحظه تبدیل به رسانه می شود و لایک طلب می کند را به سختی می توان پای تلویزیون نشاند و حال چه شده که تنها برنامه ی حرفه ای موسیقی حذف می شود؟ کدام نفر و با چه عقل سلیمی وزین ترین مجله ی تصویری تلویزیون را حذف می کند، چرا و با چه مصلحتی تئاتر بازها دیگر صدایی در سیما ندارند؟ کاراکترهای محبوب کودکان جای چه کسی را تنگ کرده بودند؟ تمام بیلبوردهای شهر را هم که پر از پندهای ضد ماهواره ای کنیم و اگر گیرنده ی دیجیتال را هم به رایگان در اختیار مردم قرار دهیم، باز هم فرایند «انتخاب» کار خودش را خواهد کرد.

    گفت و گو مداران یا ( صلح است ولی خیلی کم است، هفته)

    648965_721.jpg

    تلاقی چند مناسبت در تقویم خورشیدی، پاراگراف آخر را متعلق به صلح اندیشان کرد، آغاز جنگ تحمیلی علیه کشورمان در انتهای شهریور و نام گذاری 30 شهریور به نام روز «گفت و گوی تمدن ها» و تولد فریدون مشیری و همچنین سالروز تولد آوازه خوان اصیل ایرانی: محمدرضا شجریان.

    جنگی که ویرانی اش هنوز امتداد دارد و در نکبتش هر چه بگوییم کم است، چه معشـ*ـوقه هایی که نگاه آخر یار را 30 سال است در حافظه ثبت کرده اند، چه پدرهایی بی فرزند، چه مادرهایی داغدار، جگر گوشه هایی روی تخت در غل و زنجیر ناتوانی، خاورمیانه ی جنگ و اختلاف، اما در سال 1379 منادی صلح شد و از گفت و گو گفت، رییس دولتی که جنگ تمدن ها را ضربه ی فنی کرد و با لباس اسلام و از تریبون ایران چهره ی رئوفی را نشان دنیا داد و در انتها آوازه خوانی که در بحبوحه ی اسلحه و خون با کلام فریدون مشیری عاجزانه خواست: « تفنگت را زمین بگذار» و اضافه کرد «برادر گر که می خواهی مرا بنشین برادروار » وصلح شاید کمی مهربانتر بودن است در جایی به وسعت شهر من، خانه ی من، محیط کار من...
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از حمید سوریان تا سعید جلیلی
    دراین سری یادداشت های هفتگی با پر رنگ کردن هفت چهره ی خبر ساز یک هفته ی گذشته گریزی به دنیای سیاست ،ورزش ،فرهنگ و...خواهیم زد




    برترین ها - ایمان عبدلی:

    قاسم نقی زاده موسوی یا (خوش ذوق، هفته)

    643041_245.jpg

    قاضی گنبدی با صدور حکم عجیبی خبر ساز شد، این روزها آدمهایی که جسارت برهم زدن ریتم زندگی روزمره را دارند انگشت شمارند؛ آقای موسوی یکی از آن ها است که یادمان آورد، خلاقیت و جسارت اگر چاشنی زندگی و کار شود حال همه بهتر می شود؛ هر کس در هر جایگاهی که دارد می تواند یک قدم خارج از ریتم کسل کننده ی هر روزه بردارد تا دنیا را رنگ دهد، باور کنید از ناله های بی حاصل هر روزه تاثیر گذارتر است .

    سید قاسم نقی زاده موسوی قاضی خوش ذوق گنبدی که درطرحی ابتکاری برخی از مجرمان جرایم سبک را با استفاده از قانون مجازات جایگزین حبس به خرید کتاب محکوم می کند، حرف هایی زده که خواندنش خالی از لطف نیست: «در هر نامه اعزام متهم به زندان اعلام شده که به وی ابلاغ کنند تا روز جلسه دادگاه 5 جلد کتاب مطالعه و خلاصه آن را به همراه یک حدیث ارسال نماید،

    کتاب ها به نحوی انتخاب شده که برای همه زندانیان صرف نظر از میزان سواد و آگاهی و با هر میزان معلومات و برای هر سنی قابل استفاده باشد، مطالعه کتاب در زندان علاوه بر مزیت های فردی و اجتماعی ، از درگیری زندانیان با یکدیگر می کاهد،

    زندان اثرات مادی و روانی جبران ناپذیری بر مجرم و خانواده او می گذارد که با مجازات جایگزین حبس می توان آن را کاهش داد» گمان می کنم "سهراب" بود که گفته بود:«در ابعاد این عصر خاموش که قارچ های غربت بر تمام باورمان روئیده است، بگذاریم که احساس هوایی بخورد، ساده باشیم؛ ساده چون حس غریبی که یک مرغ مهاجر دارد»

    قمی ها یا (خداوند صبرتان بدهد، هفته)

    643042_244.jpg

    مردم قم شرایط عجیب و دشواری دارند، اینکه بحران آب و خشکسالی روزهای دشواری برای ما رقم زده را دیگر همگان می دانند و بازهم همگان می دانیم که نیاز مبرمی به همکاری مردم برای بهینه سازی مصرف آب وجود دارد، اما مطمئنا هنوز آنقدر فقیر نشده ایم که مردم شهر استراتژیکی چون قم برای تامین نیاز روزمره کارت آب هزار لیتری بخرند و پای کیوسک های آب بروند و با دبه آب به منزل ببرند، قم از دیرباز مشکل آب داشته، زمین های حاشیه ی شهر در فرمی هستند که آب های انتقالی را هم شور می کند، اما تنها قم نیست که در دنیا درگیر چنین معضلی است، مطمئنا راه های زیادی برای تامین آب شرب جغرافیایی با این خواص وجود دارد.

    از جداسازی آب شرب از آب برای مصارف دیگر بگیرید تا خدمات دهی شهرداری محلی برای شیرین سازی آب، اگر مدیریت سد پرور و هدر دهنده ی آب در بخش هایی مثل کشاورزی، وجودش را از پست های مدیریتی بردارد، اگر مدیران منطقه ای و کوتاه مدت نیاندیشند، خیلی از معضلات زیستی رخ نخواهد داد؛ آن وقت نگران هر رگباری در شمال خالی از جنگل نخواهیم بود، آن وقت است که گلستان سرسبز، درگیر ریز گردها نخواهد شد، دریاچه ی ارومیه ی خشک نخواهد شد واهواز آلوده و...

    حمید سوریان یا (سقوط آزاد، هفته)

    643043_628.jpg

    مبارزه ی حمید سوریان و روشن بایراموف در رقابت های جهانی کشتی فرنگی، تصویر سقوط آزاد کشتی فرنگی بود که از دست معمارش خارج شده و تحت مدیریت رسول خادم به احد پازاج سپرده شد، هیولای درجه دو بودن، در ذهن کاروان بی روحیه ی کشتی فرنگی کار خودش را کرد و دامان نابغه ی فرنگی کار را هم گرفت؛ تا شب شهرری سحر نداشته باشد، واکنش های هیجانی و عصبیت زده ی سوریان تصویر تمام نمای تیم ایران بود؛ دو ضربه ی سر به صورت حریف و دیسکالیفه شدن چیزی از تراژدی کم نداشت.

    گفته می شد بچه های فرنگی چند وقتی هست که زیر سایه ی آزادکاران قرار گرفته اند و نشانه هایش را هم میشد حس کرد؛ آن روزی که بر سر حضور سوریان در رقابت های انتخابی جنجال شد و قضیه را با ریش گرو گذاشتن حل و فصل کردند معلوم بود که اوضاع ردیف نیست و چه غم انگیز است برای مایی که سقوط قهرمان را باور نداریم و دنبال مقصر می گردیم؛ فرنگی کارها نتیجه نگرفتند، آزاد کارها هم در حد انتظار نبودند، هفته ی سیاه کشتی فقط یک پناهندگی (محسن حاجی پور) کم داشت، که البته آن را هم با انکار از سر گذارندیم و ختم به خیر کردیم، جناب دکتر رسول خادم کشتی در چشم مردم ماست و توقعات بی نهایت بالا است، شما که بهتر می دانید!

    امام جمعه ی محترم شهر اصفهان یا (همان امام جمعه ی محترم شهر اصفهان)

    643044_722.jpg

    « بخشی از مشکلات جامعه ایران ناشی از عدم اولویت بخشی حکومت به مردان در مساله استخدام ها است. جامعه به زنان پزشک، پرستار، معلم و استاد دانشگاه نیازمند است، اما آن زن راننده بیابان که پشت فرمان تریلی در جاده های ناامن می نشیند کار اشتباهی می کند، بگذارید مردان در اولویت نخست به مشاغل مختلف راه پیدا کنند و تنها در چنین شرایطی است که توان ازدواج با شما را خواهند یافت و شما نیز می توانید با وقار در خانه های مستقل خود و همسرانتان خانمی کنید، اصرار زنان برای کار کردن درهر شرایطی قابل تامل است اگر بنا است زنی به عنوان مهماندار هواپیما زباله جمع کند آیا بهتر نیست که در خانه و کاشانه شخصی خود و همسرش این کار را انجام دهد»

    جمله های بالا تماما متعلق به آیت الله یوسف طباطبایی نژاد است که در خطبه های نماز جمعه ی اصفهان توسط ایشان بیان شده است، اما حکیم باشی در کتاب "سرگذشت حاجی بابای اصفهانی" خطاب به حاجی بابا می گوید: «رفتار فرنگی ها با ما ضد و نقیض است؛ ریش را می تراشند و موی سر را ول می کنند؛ همیشه متحرکند و ما همیشه ساکنیم، نوشید*نی را حلال می دانند و کم می خورند، ولی ما حرام می دانیم و زیاد می خوریم؛ نزد آنها اختیار با زن است و نزد ما اختیار با مرد...»

    سردار آزمون و اشکان دژاگه یا (مارادونا و غضنفر، هفته)

    643045_151.jpg

    تیم ملی اگر سه بازیکن آماده داشته باشد، مطمئنا آزمون و دژاگه جزو آن سه نفر خواهند بود، بازیکنانی با تمام وجود و در تمام زمان بازی و در همه جای زمین؛ وقتی که فوتبال کم رمق و مشکوک داخلی بازیکنی تولید نکرد، سردار را از لیگ روسیه و اشکان را از لیگ آلمان در آوردیم، انصافا که کمک حال فوتبال ملی بوده اند، تا اینجای کار مشکلی نیست، آن ها هم در یک فرایند انتخابی تیم ملی کشورشان را به موقعیت های دیگر ترجیح داده اند، اما فوتبالیست در زمین سنجیده می شود به میزان دوندگی اش و تاثیر گذاری وبار فنی اش، کار فوتبالیست موعظه و نصیحت و فرهنگ سازی نیست.

    آن انرژی که برای کاور کردن خالکوبی فوتبالیست های نامبرده می شود را باید با همکاری اساتید آموزشی خرج کتاب های خشک و ناکارآمد درسی کنیم، آن خلاقیتی که در شب بازی تیم ملی ته دل بازیکن را خالی می کند را باید معطوف به فرهنگسازی در رسانه ی ملی کرد، اگر همه ی اینها شد؛ آن وقت شاید جوان وطنی حالش بهتر شود، وگرنه که با خالکوبی اشکان و سردارهیچکس منحرف نخواهد شد، همان طور که تیم نمازخوان مایلی کهن کسی را سرعقل نیاورد.یک بار دیگر در یک مساله ی غامض فرهنگی مارادونا را رها کردیم و غضنفر را دودستی چسبیده ایم؛ ساده سازی مساله به سبک مدیریت ایرانی.

    سعید جلیلی یا (تو خوبی، هفته)

    643046_380.jpg

    بررسی برجام در مجلس پای سعید جلیلی را به رسانه ها باز کرده و هر روز رسانه ها از جملات آتشین دیپلمات هسته ای دولت احمدی نژاد نقل و قولی می آورند، جلیلی طی روزهای گذشته مواضع متناقضی اتخاذ کرده؛ از نفی دستاوردهای هسته ای تا مال خود کردن پیروزی هسته ای و منتسب کردن آن به مذاکرات در دولت گذشته به طور خاص؛ مذاکرات آلماتی، جلیلی می گوید اگر تحریمی هم برداشته شده و یا قول آن گرفته شده مربوط به تحریم های ثانوی است و تحریم های اساسی بر جای خود باقیست، او و همفکرانش اعتقاد دارند؛ صد حق هسته ای ایران طی یک بازه ی زمانی 10 تا 15 ساله از بین رفته است، آنها معتقدند در این مذاکرات آمریکا و طرف های غربی به تمام اهداف خود رسیده اند و موفق شدند ایران را از داشتن حق هسته ای محروم کنند.

    نکته ی جالب توجه اینجاست که برای تیم مذاکره کننده فعلی جلسات فشرده و دشواری در مجلس اختصاص داده شده است؛ در حالی که در زمان صدارت جلیلی و یاران بر کرسی مذاکرات، کسی از آنها برای بررسی کارنامه ی مذاکرات دعوت نکرده بود، تیم سابق مذاکره کننده بدون نظارت خاصی از سمت مجلس کار خود را انجام می دادند، همان مذاکراتی که جلیلی می گوید موفق بوده و ولایتی می گوید اگر موفق بوده، چرا تا امروز ادامه داشته ؟!

    پترا لازلو یا (بی رحم، هفته)

    643047_369.jpg

    فیلمبردار مجاری که برای پوشش خبری عزیمت مهاجران از روشکه به بوداپست، در آنجا حضور یافته بود، در حین لگدپرانی به مهاجری که اتفاقا کودکی را هم در آغـ*ـوش داشت، توسط خبرنگار آلمانی؛ استفان ریشتر، در قاب دوربین ثبت شد و انتشار تصاویر مورد بحث، واکنش گسترده ای را در پی داشت، آواره ی سوری که با لگد خانم مجاری زمین خورد، دوباره دنیا را شرمنده کرد، مسخره تر از هر چیز توجیه فیلمبردار مجاری است که گفته قصد دفاع از خودش را داشته، اما خودش می داند آدمی تا مجبور نشود ترک وطن نمی کند، خانم لازلو ، مهاجران خودشان را جا گذاشته اند، به قول گئورگ در «سرزمین گوجه های سبز»: «سرهای ما ممکن است زادگاهمان را ترک گفته باشد، اما پاهای ما درست وسط دهکده دیگری ایستاده است»، خیالت راحت، آدم بی وطن حمله نمی کند این دفعه اگر مهاجری دیدی حتی نگاهش نکن، بگذار یادش برود که هنوز زنده است .
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از حافظ ناظری تا جاسم کرار
    هفته ای که گذشت تالار وزارت کشور میهمان دو ناظری بود «شهرام و حافظ» کنسرت مشترک پدر و پسر. شوالیه ی آواز ایران را همگان میشناسند و بر کیفیت کارش اذعان دارند.



    برترین ها - ایمان عبدلی:

    عباس عراقچی یا (هضم نشدنی ،هفته)

    636069_835.jpg

    حدود دو هفته ی پیش بود که عباس عراقچی در گفت و گو با روزنامه ی اعتماد از عده ای گفت که «متخصص برجام » یا «متخصص مخالف با برجام هستند» و اضافه کرده بود که :«البته تمام این مسایل نعمت است و به رشد جامعه کمک می کند ،این مسائل نشان می دهد که توان هضم جامعه در این خصوص بالا رفته است » اما این روزها عراقچی به عنوان نماینده ی تیم مذاکره کننده ی هسته ای در حال سر و کله زدن با نمایندگان مجلس و کمیسیون بر جام است و شاید بعد تر بهتر بتواند از خصوصیات متخصصین مخالف با برجام بگوید. او که خودکارش را برای وزیر امور خارجه امریکا پرت کرده بود، حالا عینکش را روی میز می کوبد ،ظاهرا مذاکره با داخلی ها سخت تر است.

    وقتی در محاصره ی نمایندگانی از جنس کوچک زاده و رسایی قرار بگیری عینک کوبیدن هم چاره ی درد نیست، موضوعی چون بازرسی از اماکن نظامی از جمله موارد هنوز حل نشده است، دلواپسان یا همان پایداری ها توافق را مطابق با منافع ملی نمی دانند از طرفی عراقچی آنقدر به کارش مطمئن است که می گوید: «ما برسر ویرگول هم جنگیده ایم»،داستان جلسات پر حاشیه ی کمیسیون برجام این روزها پر غصه است، وقتی که سعید جلیلی هم پایش به جلسات باز می شود و ادعاهای تازه ای دارد و البته نمایندگانی که توقع حضور وزیر امورخارجه را دارند و اینگونه از عراقچی جواب می شنوند: «ببخشید اگر ما در شان مجلس نیستیم » و عراقچی که البته موضعی روشن دارد: «رفتن برجام به مجلس با منافع ملی همخوان نیست».

    حافظ ناظری یا (غوره ی مویز نشده ی ،هفته)

    636070_369.jpg

    هفته ای که گذشت تالار وزارت کشور میهمان دو ناظری بود: «شهرام و حافظ» کنسرت مشترک پدر و پسر. شوالیه ی آواز ایران را همگان میشناسند و بر کیفیت کارش اذعان دارند، اما حافظ خان، عمر هنری زیادی ندارد و به نسبت عمری که در هنر گذاشته حاشیه کم نداشته ،او بی محابا مدعی می شود و خودش را مطرح می کند؛ از سرمایه گذاری بزرگترین و معتبرترین کمپانی های دنیا(سونی) بر روی آثارش تا نابلد دانستن اکثر خوانندگان سنتی حال حاضر ایران. او معتقد است در ایران چیزی جز فحش و افترا نصیبش نشده ،ولی در امریکا روزی را به نامش می کنند، اما حافظ نمی داند او در کنار همایون ،تهمورس و سهراب و ... هنوز جایگاهی زیر چتر نام پدرانشان دارند و همچنان تا یک هویت مستقل فاصله دارند.

    طرح ادعاهایى مانند «نام‌گذارى یک روز در آمریکا به نام حافظ ناظرى»، «اثر شماره یک کلاسیک جهان»، «تقدیر دانشگاه استنفورد»، «شباهت نوازندگى‌اش با استاد شهنازى»، «قابل درک شدن موسیقى‌اش در بیست سال آینده توسط مردم» و اعلام اینکه «لیونل مسى موسیقى ایران است» جایگاه او را تغییر نخواهد داد. بزرگداشت آلبومش را در برج میلاد بگیرد، نام های با شکوه بر آثارش بگذارد؛ همه ی اینها تا زمانی که روح ایرانی در کارش نباشد، تاثیر گذار نخواهد بود، روحی نظیر آنچه که در آلبوم «چرا رفتی» از همایون شجریان مستتر بود، خلاصه اینکه سال ها باید بگذرد تا فرزندان نام آوران موسیقی سنتی بهتر قضاوت شوند؛ به واسطه ی کیفیت کارنامه، نه ادعاها و مصاحبه ها ..

    جاسم کرار یا (مشمئز کننده ی ،هفته)

    636071_470.jpg

    استقلال تیم خوبی دارد؛ ترکیب همگونی از بازیکنان جوان و باتجربه، جوان هایی چون سجاد شهباز زاده و میثم مجیدی که می توانند برای فوتبال ملی هم کمک حال باشند، این جوان ها در کنار باتجربه هایی چون خسرو حیدری و مهدی رحمتی، جنس استقلال را جور کرده است و در این بین مشخص نیست وجود کرار چه فلسفه ای دارد؟ وقتی بازیکنی با خصوصیات امید ابراهیمی وجود دارد ،کرار دقیقا یعنی چی؟

    آقای حاشیه! استاد مسلم تیم بهم زنی! با کارنامه ای پربار از درگیری با ارکان رنگارنگ فوتبال؛ یک روز داد و فریاد در ساختمان باشگاه، روز دیگر غیبت و نافرمانی، یک روز حمله به داور، روز دیگر تکل خشن و خطای عمدی، یک روز بحث با مجتبی جباری بر سر یک ضربه ی ایستگاهی، روز دیگر دعوای لفظی با کمک مربی تیم فرزاد مجیدی. او خلقیات ما را خوب شناخته، قرارداد سنگین می بندد، کم بازی می کند ، به خوبی و سر بزنگاه می چرخد، تغییر موضع می دهد ؛سرمیز ناهار از خجالت مربی تیم در می آید، فردایش رو نمی کند در چشم او نگاه کند؛ چون او را برادر خودش می داند!

    چقدر هم لطیف و ماخوذ به حیا! ارگان هواداری استقلال هم از این همه حاشیه درمانده شده؛ وقتی که فردای آخرین یادگاری کرار تیتر می زند «تکرار مکرر کرار»،پیشکسوتان هم که جملگی مخالف حضور او در استقلال هستند ،چرا اخراجش نمی کنند؟ نکند که پای مدیر برنامه ی بانفوذی و...بی خیال!

    مهدی جمالی یا (منو درکم کن یکم ،هفته)

    636072_666.jpg

    کمپین این دفعه واقعا خود جوش «تحریم خودرو» ظاهرا به موقعیت خوبی رسیده است. همین که یک مدیر عذر خواهی می کند، باید قدر دانست. این جغرافیا معمولا مدیرانش را به انکار و حاشا می شناسد.

    «در گذشته اکثر محصولات شرکت ما با کیفیت مناسب تحویل مشتریان نشده که من به نوبه خود از مشتریان محترم این شرکت عذرخواهی می کنم، برنامه های ویژه ای برای ارتقا کیفیت در حوزه تولید و خدمات پس از فروش خودروهای خود داریم، تلاش شده تا با تولید محصولات با کیفیت در رنج های مختلف قیمت، مشتریان محترم شرکت را از محصولاتمان راضی کنیم»، این صحبت های جمالی که از فشار نخریدن خودرو و دپوی خودروهای تولیدی در انبارها حاصل شده را که کنار صحبت های نسنجیده ی وزیر صنعت و معدن می گذاریم، نتایج جالبی دستگیرمان می شود.

    اگر در هفته ی گذشته نخریدن خودرو مترادف بود با ارتکاب گـ ـناه و همراهی با ضد انقلاب و خــ ـیانـت به نظام، پس از استمرار مردمی در نخریدن خودرو، ادبیات و لحن مسئولین رفته رفته عوض می شود، کمپانی های انحصار طلب و زیان ده دولتی خودرو برای اولین بار با یک چالش اساسی روبرو شدند؛ آن ها که سال ها حق انتخاب را از مردم گرفته بودند، حالا با ابزارهایی همچون صداو سیما و پروپاگاندای عظیمش که در برنامه ی «پایش» متبلور شده هم به هدف نمی رسند. اگر مردم بخواهند حالا با ابزارهای در دسترس ارتباطی می شود خیلی کارها کرد.

    آیلان یا (تفنگت را زمین بگذار ،هفته)

    636073_970.jpg

    «جنگ نفرت انگیز است، هرچه زودتر تمام شود بهتر است، به هر حال صلح ناسالم از جنگ سالم بهتر است» ماسوجی ایبوسه در رمان «باران سیاه» صلح ناسالم را به جنگ ترجیح می دهد و آرتور کوستلر در رمان «ظلمت از نیمروز» می نویسد:«قدیم ها ماهیت وسوسه شهوانی بود، حالا از جنس منطق ناب است، ارزش ها تغییر می کند». کاش می دانستیم کدام منطق جنگ افروزان را ترغیب به آتش افروزی می کند؟ این کدام منطق است که جنگ تولید می کند؟ ارزشی که از منطق حکام جنگ افروز حاصل می شود چه پاسخی برای این جملات پدر آیلان دارد؟ آیلان کودک سه ساله ای که عرق شرم را بر پیشانی دنیا نشاند. «همه ما جلیقه نجات به تن داشتیم. من با یک دست همسرم را گرفته بودم و با دست دیگرم دو پسرم را، اما در یک لحظه بچه‌ها از دستم لیز خوردند. ما تلاش کردیم خود را به قایق برسانیم اما در یک چشم برهم زدن واژگون شد. دیگر نتوانستم صدای همسر و فرزندانم را بشنوم. با دنبال کردن نور چراغ‌ها خود را به ساحل رساندم. در آنجا به دنبال همسر و پسرانم گشتم اما هیچ نتیجه ای نداشت. با خودم فکر کردم شاید از ترس مجبور شده اند به بدروم بازگردند. به محل قرارمان رفتم اما باز هم اثری از آن‌ها نبود. آنجا بود که به بیمارستان شهر رفتم و با تلخ‌ترین حقیقت زندگی‌ام روبه‌رو شدم»

    فدراسیون فوتبال یا (مهمان نوازان هفته)

    636074_360.jpg

    میزبانی افغانستان در مسابقات بین المللی فوتبال از سوی مراجع ذیصلاح تایید نشده و آنها از میان گزینه های جایگزینی که داشتند با ایران به توافق رسیدند که در بازی هایی که میزبانند از امکانات ایران استفاده می کنند، یعنی یک توافق دو طرفه. این را داشته باشید تا برویم به بهار امسال؛ دیدار امیدهای ایران و افغانستان که حضور غافلگیرکننده ی 70 هزارنفری افغان ها را در پی داشت. این یکی را هم داشته باشید و به یاد بیاورید حضور مهاجرین ایرانی در سراسر دنیا را که در هر ورزشی و ورزشگاهی در هر جغرافیایی حضور دارند؛ متاسفانه یا خوشبختانه، آغـ*ـوش باز آلمان را برای پناهجویان سوری را هم که احتمالا مشاهده کرده اید اما برگردیم به افغان ها و حکایاتشان با ما، مایی که مثل همیشه ساده ترین راه را انتخاب می کنیم: بلیط 50 هزار تومانی برای افغانی های عمدتا کارگر که اگر هر نوع ناهنجاری هم وارد کرده باشند، نباید بدین شکل پوستشان را بکنیم! یک لحظه تصور کنید مسابقات جهانی کشتی در امریکا برای تماشاچیان ایرانی برنامه ای اینچنینی پیاده کند!

    امیر نادری یا (سرمایه سوزی ،هفته)

    636075_333.jpg

    خبر ساخت جدیدترین اثر امیر نادری کارگردان شهیر ایرانی با نام «کوهستان» در ایتالیا ،در میان خبرهای هفته ی گذشته یک بار دیگر تلخی پراکنده بودن نخبه های فرهنگ ایران زمین را یادمان آورد، نادری را همگان با "دونده" می شناسند، فیلمی که بنیاد سینمایی مارتین اسکورسیزی چندی پیش آن را باز سازی کرد. نادری ، بیضایی ،سوسن تسلیمی ،بهروز وثوقی و...نام های خارج نشینی که سو تفاهمات، آوردن نامشان را هم دشوار کرده ،اگر بودند می توانستند حال سینما را دگرگون کنند. متاسفانه این جریان محدود به سینما نیست، موسیقی و دیگر عرصه های هنری حتی نویسندگی هم نام هایی دارند که بنا به دلایل مختلف در این خاک جایی ندارند. می شود حالمان بهتر شود اگر مرزها را کمرنگ کنیم.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از سعید کنگرانی تا رضا گلزار
    در همان لحظاتی که مردم شرق تهران در هول زلزله ی چهار ریشتری بودند "واسکولیت" به زندگی "بیت الله عباس پور" پایان داد ،"کوه عضله" و قهرمان پرورش اندام ایران که در دنیا آوازه ای داشت، قربانی بیماری شد که بسیار نادر است



    برترین ها - ایمان عبدلی:

    سعید کنگرانی یا (عجب! نه بابا ی، هفته)

    622901_148.jpg

    جناب "سعید کنگرانی" بازیگر پرکار سال های دور و کم کار این سالها یا همان «سعید» سریال "دایی جان ناپلئون" در مصاحبه ای که با نشریه «عصر اندیشه» داشته، پرده از رازهایی برداشت که طی 40 سال گذشته هیچکس گویی که جرات افشایش را نداشته، او در یک اقدام متهورانه نام هایی چون: نوش آفرین، شهناز تهرانی و خانم «گ» را رسما زیر سئوال برد :«دست هایی در کار بود که دخترهای فراری را که قبلا وارد سیستم روسپی گری می شدند را، وارد سینما کنند ،همان زنانی که اشاره کردم در سراسر ایران را نشان می کردند و فلان تهیه کننده از فقر و ضعف مالی آن دختر خانم استفاده می کرد، همان جا از پدر بدبختش دستخط می گرفتند تا بعد از عقد قرارداد با او هر بلایی سرش می آید، پدر حق اعتراض نداشته باشد».

    او البته اسم هم آورده، که شفاف سازی را به حد اعلا برساند،«خانم "گ" هم از طریق همین مناسبات به سینما آمد که نوش آفرین آمد» البته در این افشاگری پیچیده و ناگهانی و خود جوش ،جناب کنگرانی نام هایی چون هویدا و هژبر یزدانی و... را هم وارد داستان کرده ،کاری به درست و غلط حرف های سعید کنگرانی نداریم، اما شما چرا در چنین محیط فاسدی ادامه می دادی و "در امتداد شب" فعالیت می کردی؟ اگر بد بود شما آنجا چه می کردی ؟ چرا فعال بودی و با همین ها همکاری هم داشتی؟ شاید باید حرف های کنگرانی را با درک محدودیت های پیش رویش خواند، آن وقت شاید این جنس حرف زدن را بهتر درک کرد.

    صادق خرازی یا (آنکه فهرست دارد، هفته)

    622902_462.jpg

    خرازی را بیشتر با صبغه ی دیپلماتیکش می شناسند، او که در دولت احمدی نژاد جایگاه خاصی نداشت،این روزها و پس از باز شدن نسبی فضای سیـاس*ـی سکاندار حزب "ندا" شده است ،خرازی طی مصاحبه ای که با نشریه «مثلث» داشته است ،حرف هایی زده که هر دو طرف سیاست ایران را دچار تلاطم کرده ،هیاهویی که در نهایت منجر به استعفای او از دبیر کلی حزب ندا شده است : «من کسانی را به یاد دارم که وقتی من سفیر بودم با آمریکایی ها مذاکره می کردند و برای دشمن پیام می فرستادند؛ من آنها را به عنوان اصلاح طلب نمی پذیرم.

    من فهرستی هم دارم که اگر لازم باشد یک روز آن را به مردم ارائه خواهم کرد.» البته خرازی بعدتر در مصاحبه با روزنامه "اعتماد" گفته که منظورش از آن افراد اصلاح طلبان نبوده است ،خلاصه که این کش و قوس ها اصولگرایان را به سمت پر رنگ کردن اختلافات در میان جناح مقابل سوق داد ،و بخشی از اردوگاه اصلاح طلبان را دچار اختلاف نظر کرده ، نزدیک شدن به انتخابات مجلس فضای "بد اخلاقی" سیـاس*ـی را مطابق معمول پر رنگ می کند، فصل انتخابات فصل یارکشی و امتیاز گیری است وگرنه حرف های صادق خرازی که این روزها زمزمه ی پیوستنش به وزارت امور خارجه به گوش می رسد خیلی حرف های درشتی نبوده است.

    بیت الله عباسپور یا (از جمع خوبان یکی کم، هفته)

    622903_994.jpg

    در همان لحظاتی که مردم شرق تهران در هول زلزله ی چهار ریشتری بودند "واسکولیت" به زندگی "بیت الله عباس پور" پایان داد ،"کوه عضله" و قهرمان پرورش اندام ایران که در دنیا آوازه ای داشت، قربانی بیماری شد که بسیار نادر است :«اختلال در سیستم ایمنی والتهاب عروق خونی » ضربه ی اصلی این بیماری به جسم قربانی است، در حالی که در روزهای اولیه انتشار خبری بیماری عباسپور ،منابع مختلف خبر از این می دادند که بیماری حاصل داروهای مکمل است ،بعد تر مشخص شد بیماری هیچ ارتباطی به شکل تغذیه قهرمان کشورمان نداشته است ،قهرمان پرورش اندام جهان و تنها نماینده ی ایران در معتبرترین مسابقات پرورش اندام درگذشت ؛کاش کسی از میان مسئولین خانواده ی عباسپور را دریابد ،"کردها" در هر شرایطی با عزت زندگی می کنند حتی حمایت معنوی هم می تواند حال خانواده ی داغدار عباسپور را خوب کند.

    امیر حسین یا (کودکی های به یغما رفته ی، هفته)

    622904_351.jpg

    کودک و شادی جدایی ناپذیرند، انسان و امنیت هم به همچنین؛ اینها ابتدایی ترین حقوق شهروندی است؛ اینکه حق انتخاب داشته باشیم، و بتوانیم با خیال راحت برای تفریح کردن گام برداریم؛ اما این سومین بار از ابتدای امسال است که پارک های محدوده ی نواب صفوی قربانی می گیرد ،یک بار بوستان جلالی و برق گرفتگی پسرکی 10 ساله که به دنبال توپش به حوض پارک می افتد و برق جانش را می گیرد، بار دوم؛ پسرکی دوازده ساله در مالک اشتر قربانی تیر دروازه ای می شود که به ناگاه روی سرش سقوط می کند و بار سوم که همین چند روز پیش بود؛ داستان امیر حسین که از سرسره ی مارپیچ بوستان جهاد با چشمان بسته پایین می آید و به آغـ*ـوش پدر نمی رسد.

    پزشکی قانونی گزارش کرده: ایست قلبی ،اما خانواده ی امیر حسین، استاندارد نبودن سرسره را عامل مرگ پسرکشان می دانند و از شهرداری منطقه شکایت کرده اند ،نکته ی دردناک اینکه هیچ اورژانس و یا کمکی در اطراف پارک پیش بینی نشده بوده و اگر بودند شاید امیر حسین زنده می ماند ؛ جان کلام اینکه ؛این حداقل ها را دریغ نکنید ؛ در سرزمین "نفت و معدن" زندگی برای امیر حسین ها باید رنگین تر باشد ؟!

    فیلیپ هاموند یا (کار، کار انگلیسی هاست، هفته)

    622905_376.jpg

    خیلی اتفاقی شد، اما این هفته در دو پاراگراف یاد مجموعه ی "دایی جانئ ناپلئون" ساخته ی ماندگار ناصر تقوایی زنده شد، شخصیت دایی جان که توهم پر رنگی از توطئه انگلیسی ها داشت در هر کاستی و خرابکاری انگلیسی ها را دخیل می دانست ،آن کاراکتر ماندگار تمثیلی از باور جمعی است که در میان ایرانیان ریشه دارد ،همان باوری که هیچوقت دید مثبتی نسبت به انگلیس ها ندارد حالا در روزهایی که سفارت انگلیس پس از چهار سال تعطیلی اجباری بازگشایی شده دوباره زمزمه ی بدبینانه ی قضاوت مردم در مورد انگلیسی ها شنیده می شود مقاله ی "فیلیپ هاموند" وزیر امور خارجه انگلیس در روزنامه "ایران" نوع نگاه ها را نشان می دهد:« روابط ایران و بریتانیا پیشینه‌ای طولانی، پیچیده، و اغلب دشوار دارد.

    من انتظار ندارم تمام مشکلات یک شبه حل و فصل شوند. اما امروز ما چالش‌های مشترک بسیاری پیش رو داریم: سربرآوردن داعش در عراق و سوریه، بی ثباتی در افغانستان، تجارت مواد مخـ ـدر، و تغییر آب و هوا و اقلیم زمین» چالش های مشترک یا به زبان ساده تر: منافع مشترک ،کلید واژه ی اساسی در تعریف روابط دیپلماتیک امروز دنیاست؛ بهتر است تمام پیش زمینه های ذهنی را کنار بزنیم و فقط به «مناف ملی» بیندیشیم، حتی اگر آن منافع گره خورده باشد با همنشینی "پیر استعمار".

    محمدرضا گلزار یا (استاری که دیگر سوپر نیست، هفته)

    622906_132.jpg

    سریال "عشق تعطیل نیست" حاشیه ساز شد، جایی که پیشتر گلزار ادعا کرده بود « قبل از شروع قسمت 6 من به‌شخصه و به خاطر خواسته جمعی گروه، کارگردان را صدا کردم و از او خواستم متن را به خاطرعدم علاقه مردم به آن عوض کند و نویسنده جدیدی به گروه اضافه کند که کارگردان زیر بار چنین کاری نرفت و ترجیح داد که کار را متوقف کند. این شد که همه باهم انصراف دادیم و پروژه متوقف شد.» اما کمی بعد بیرنگ تهیه ی کننده ی باسابقه ی تلویزیون طی یک مصاحبه ی صریح از خجالت آقای گلزار در آمدند و به نوعی افشاگری کردند :«آقای گلزار از طرف سرمايه‌‌گذار به من تحميل شد. ايشان اين سبك بازي را بلد نيست، در لحظات عاطفي مشكل دارد، در خنداندن مشكل دارد، جنس كمدي كار ما یک كمدي كلام است و احتياج به يك مقدار کار تئاتری دارد که ایشان با این جنس کار مشكل دارد.»

    این کارگردان گفته: «آقاي گلزار به نظر من بايد ياد بگيرد که با سوپراستار بودن و گوش به حرف كارگردان نسپردن و اينكه من همين هستم و بايد باشم، نمي‌تواند يك كار جديد را به وجود بياورد.» داستان تکراری سوپر استارهایی که بر مبنای فیزیک و چهره رو می آیند و تن به دشواری های کار نمی دهند ، گلزار هیچوقت صورت غیر قابل انعطافش را اصلاح نکرد شاید "بوتیک" در کارنامه ی او یک استثنا باشد؛ سالها احساس میشد کسی باید این حرفا را بزند، شاید این حرف های به ظاهر تند بیرنگ ،گلزار را نجات دهد.

    دهه ی شصت و هفتادی ها یا (عشق تعطیل است ، هفته )

    622907_468.jpg

    این جملات را داشته باشید «در هر ساعت 19 طلاق در کشور اتفاق می افتد» ، « در سال 93 ازهر چهار ازدواج یکی از آن ها منجر به طلاق شده است» ،« در طی سالهای اخیر میزان طلاق در کشور در رنج 24 تا 25 سال در بین دختران و 27 تا 29 سال بین پسران است»،«عدم مسئولیت پذیری ،طلاق عاطفی، اعتیاد،دخالت اطرافیان،کمبود مهارت های زندگی، بیکاری، عدم تسلط به مهارت های حل مسئله، عدم حمایت های روانی و عاطفی، پایین بودن آستانه تحمل و همچنین عدم بلوغ فکری از جمله دلایل مهم طلاق هستند»،«خراسان رضوی بیشترین آمار طلاق و سیستان و بلوچستان کمترین آمار را دارد»، «بالاترین فراوانی طلاق در سن جوانی است، فاصله زندگی مشترک از ازدواج تا طلاق کمتر از پنج سال است» بدون شرح!
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از علی طباطبایی تا عفت مرعشی
    جوان پر شر و شور و عاشق مسلک مجموعه ی «بچه های نسبتا بد» در عین ناباوری به سرنوشت کاراکترش در فیلم «اسب سفید پادشاه» دچار شدو...آرزوی تسلای خاطر برای خانواده ی محترمش داریم.




    برترین ها - ایمان عبدلی:

    عفت مرعشی یا (مادرانه ی ،هفته)


    629130_197.jpg

    خانواده ی هاشمی را که از سیاست حذف کنیم ،خوراک زیادی برای ژورنالیست ها نمی ماند؛ همیشه خبرسازند، از ابتدای انقلاب تا امروز که نزدیک به چهاردهه گذشته، از بزرگ خانواده :اکبر هاشمی رفسنجانی تا محسن و مهدی و حتی زنان خانواده: فائزه و فاطمه ،بعید است هفته ای بگذرد، از آنها خبری نباشد.

    خودشان هم که کنشی نداشته باشند؛ دیگران در مورد آنها کنش ایجاد می کنند ،این بار بازداشت مهدی رفسنجانی و حرف و حدیث های پس از آن(خبر کشف سکه و موبایل از مهدی در زندان، کبریتی بر انبار باروت رفسنجانی ها بوده است ،وکیل خانواده مدعی است اقلامی که ادعا دارند کشف شده، در ابتدای ورود به زندان صورتجلسه شده بوده است) زمینه ساز انتشار نامه ای داغ در فضای سیـاس*ـی شده است، نامه ای که امضای خانم «عفت مرعشی» را دارد:« گویا عذاب وجدان به خاطر ستمی که بر مهدی رفته شما را راحت نمی‌گذارد که با جواب سوال‌های معلوم‌الحال خودتان را تسکین می‌فرمایید.

    گوشه‌ای سؤالات فراوان از جریان به اصطلاح دادگاه مهدی را برایتان می‌فرستم اگر جواب دادید، سؤالات مهمتر را می‌فرستم شاید "شفای دردتان" باشد» خانم مرعشی این را نوشته و در ادامه و در نامه ای که به بیت رفسنجانی منتسب است، ناگفته های تمام روزهای گذشته را روی کاغذ آورده ، به عبارتی بغض بیت رفسنجانی شکسته و... ،آیا باید منتظر اتفاقات تازه ای باشیم ؟!

    سید علی طباطبایی یا (غافلگیری،هفته)

    629133_540.jpg

    «علی طباطبایی بازیگر جوان سینما و تلویزیون در گذشت» ، مابین شایعات داغ زلزله و طوفان که در میان پست های تلگرامی جولان می داد، خبر درگذشت بازیگر جوان را هم خوش باورانه به کمبود اطلاعات و میل زیاد مردم به سرگرمی سازی با سلبریتی ها تعبیر کردم ،اما چند دقیقه ای که گذشت شکل خبرها حاکی از این بود که واقعیت دارد، فکر میکنم در ابتدا خبرگزاری آنا بود که خبر را منتشر کرد، خبری که البته چند دقیقه ی بعد با کمی تغییر باز نشر شد ،خانواده ی طباطبایی علت مرگ ایشان را ایست قلبی عنوان کردند.

    جوان پر شر و شور و عاشق مسلک مجموعه ی «بچه های نسبتا بد» در عین ناباوری به سرنوشت کاراکترش در فیلم «اسب سفید پادشاه» دچار شدو...آرزوی تسلای خاطر برای خانواده ی محترمش داریم.

    علی ملاقلی پور یا (عصیان،هفته)

    629129_480.jpg

    سازندگان «محمد رسول الله » فکر همه جایش را کرده بودند، الا «قندون جهیزیه»،گرفتن دو نوبت نمایش از فیلم مستقل ملاقلی پور در پردیس آزادی چنان آتشی به جان فیلم پر سرو صدای مجیدی انداخت که بی گمان پاشنه آشیل، بیگ پروداکشن این روزهای سینمای ایران خواهد شد؛ حالا باید مطابق تمام نمونه های مشابه دیگر منتظر صف آرایی موافقان و مخالفان فیلم باشیم ،دیگر کسی خیلی با کیفیت این دو فیلم کار نخواهد داشت، فضای قطب بندی شده چشمها را روی اصل اثر خواهد بست ،نوروز چند سال پیش را یادمان نرفته، وقتی که جنگ جدایی ها و اخراجیها بود ؛داستان همان داستان است ؛یک سو سینمای وابسته و مرفه، سوی دیگر سینمای بی پشتوانه ی مستقل،تا اینجا که نام های بزرگ پشت ملاقلی پور در آمده اند، همان که موفق شد نامش را بر صدر نام هایی چون فیگو و کارلوس بنشاند و همین دو روز پیش بود که در نشست نقد و بررسی فیلم دوران عاشقی، فرهاد اصلانی از بغضش برای مظلومیت ملاقلی پور گفت، چند دقیقه ی قبلتر هم رئیسیان از سکوت اعتراضی اش نسبت به تبعیض در سینما گفته بود ،عرصه برای مجیدی و فیلمش بدجور تنگ شده ،چه کسی فکرش رامی کرد فرزند رسول ،فریاد نابربرای های اکران شود ؟آن هم سر بزنگاه...

    محمدرضا شجریان یا (گم نشدنی ،هفته)

    629135_498.jpg

    استاد آواز موسیقی ایرانی در بیمارستان کسری بستری است ؛عفونت ریوی و سرماخوردگی دلیل بستری شدنش عنوان شده ،آرزوی تندرستی برای صدای ماندگار موسیقی اصیل ایرانی را داریم ،مانایی که فقط از قدرت حنجره نشات نگرفته که اگر این طور بود لغو کنسرتش محل و خط و نشان های سیـاس*ـی نمیشد، اگراو فقط یک خواننده بود بستری شدنش شهر را به هم نمی ریخت ،موقعیت شجریان در هنر ایرانی منحصر به فرد است چه دوستش داشته باشیم چه او را نا اهل بنامیم، نمی توان انکار کرد که او کاریزمای منحصر به فردی دارد، که پخش خبر بستری شدنش از یک بخش خبری موج راه می اندازد ،حضورش و محبوبیتش کارکنان بیمارستان را کلافه می کند.

    یکی (علی معلم) در مدحش شعر می نویسد ،وزیر بهداشت به بالینش می رود ،کیوان ساکت از بی مهری به او و ممنوع الکاری اش گله می کند ،برادر رئیس جمهور به عیادتش می رود، دیگری می نویسد که او تشنه ی مطرح شدن است؛ برای همین خودش را به بیماری زده است، آن یکی(عاملی) بر علیه اش شعر (بیانیه) صادر می کند:«گم شدی آوازه خوان پیر شهر ما...» اما ،شجریان را نمی شود انکار کرد که اگر انکار کردنی بود این همه موضع برانگیز نمیشد! او گم نمی شود، اتفاقا خیلی هم پیداست! وقتی که همه از او می گویند ...

    مردم استان گلستان یا (گلستان گل ندارد ،هفته)

    629132_500.jpg

    استان گلستان به دلیل اقلیم مناسبی که داشته است از دیرباز یکی از مهاجرپذیر ترین استان های کشورمان است ،شاید به جرات از حیث تنوع قومیتی تنها استانی که همپای تهران است، گلستان باشد ،اما گلستان در معرض خشکسالی شدید قرار دارد و متاسفانه رو به زوال است در 13 سال اخیر 10 سال گرم و خشک داشته و بارش ها نزدیک به 30 درصد کاهش داشته ،منابع آب های زیر زمینی هم که تا 98 درصد در حال استحصال است ،آب های سطحی هم که گرفتار سو مدیریت هستند و تا 90 درصد به دریای خزر می ریزند.

    همه ی این حرف ها یعنی اینکه یکی از سبز ترین مناطق کشورمان در حال خشک شدن است و دیگر جای مناسبی برای زندگی نخواهد بود ،باورش سخت است؛ سرزمین جنگل های متراکم، حالا اندک اندک درگیر پدیده هایی می شود که مختص مناطق بیابانی است:"ریز گردها"،مردم استان امسال چند روز گرمای بیش از 50 درجه را تجربه کردند ،اتفاقی که طی 70 سال گذشته بی سابقه بوده است ، در ضمن تالاب های بین المللی این استان که زیستگاه پرندگان مهاجر است در آستانه ی خشک شدن است،برای نجات گلستان که بخش عمده ای از جنگل های ایران را دارد به یک عزم ملی و مدیریتی نیاز است ،امیدواریم "گلستان" دیده شود.

    احسان حاج صفی یا (امیدوارکننده ی ،هفته)

    629134_609.jpg

    نمایش خیره کننده ی او در پنج هفته ی ابتدایی لیگ برتر در امتداد نمایش درخشانش در لیگ فصل قبل که او را از پایه های اساسی سپاهان قرار داده بود و همچنین موقعیت مطلوب او در تیم کی روش ، روزهای خوبی را برای حاج صفی در طی سالهای اخیر رقم زده است ،او شایسته ی ستایش است ؛چون می توانست مثل خیلی های دیگر راه لیگ های عربی را در پیش بگیرد و فکر سالهای بازنشستگی اش باشد، اما او راه پر خطری را انتخاب کرده ،در روزهایی که تیم های اروپایی به سختی به بازیکنان ایرانی روی خوش نشان می دهند، نفوذ در لیگ آلمان کار دشواری است اما حاج صفی با احتیاط لیگ دوم آلمان را انتخاب کرده به امید رسیدن به سطح اول اروپا ،بازیکنی که در این سن و سال بیش از 70 بازی ملی دارد، می تواند برای ما آبروداری کند ،اف اس وی فرانکفورت در آخرین روز نقل و انتقالات تابستانی یک "ایرانی" دشت کرد.او نوزدهمین بازیکن ایرانی در لیگ آلمان است و طلسم 4 سال غیبت ایرانی ها در بوندسلیگا را شکسته است.

    ایرج کریمی یا ( س ر ط ا ن از اینجا برو ،هفته)

    629131_866.jpg

    منتقد ،نویسنده و کارگردان سینما بر اثر سرطان مغز و استخوان در گذشت ،او در بچگی های نسل من نقش عمده ای داشته، جالب است بدانید که متن کارهایی چون :سفر جادویی و بهترین بابای دنیا را او نوشته ،از کارهایی هم که کارگردانی کرده می توان به "باغ های کندلوس"اشاره داشت ، دیالوگی که در زیر می خوانید از فیلم باغ های کندلوس است :

    « آذر (خزر معصومی): زنـ*ـا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم» ...روحش شاد.

    پی نوشت : یک هفته ،هفت چهره ی این هفته کمی تلخ شد دو مرگ ،کمی این هفته را سیاه کرد نمیشد از کنار آنها بی تفاوت گذر کرد، شاید تقدیر بی تقصیرنیست.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از علی ضیا تا سعید مرتضوی
    مرتضوی نامش به ماجراهای بزرگی گره خورده؛ از سازمان تامین اجتماعی و روزهای پرحرف و حدیث از لحاظ مالی تا پرونده ی کهریزک پس از اتفاقات سال 88، از توقیف روزنامه های مختلف در سال های اصلاحات تا ریاست در ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا...



    برترین ها - ایمان عبدلی:

    علی ضیا یا (شما حرف نزن، هفته)

    616272_840.jpg

    قصه ی پر غصه ی مجریان صدا وسیما از زمانی شروع شد که مدیران سیما تصمیم گرفتند برای مقابله با هجوم برنامه های رنگارنگ ماهواره ای و مجریان خوش بر و روی آن ور آبی مجریانی از همان جنس، اما با حفظ اصول معرفی کنند، کسانی مثل : فرزاد حسنی ، فرزاد جمشیدی ،آزاده نامداری ،احسان علیخانی و علی ضیا،، کپی های دست چندم و نسخه های جعلی از اجرا که هر کدام به دام حاشیه های مختلف افتادند.

    مجریانی که حتی از روی دست هم می نویسند و راحت اجرا کردن را با بی ادبی و وسط حرف مهمان پریدن و حرکات اضافی بدن و توهم علامه ی دهر بودن اشتباه می گیرند و دائما در صدد این هستند که خود را صمیمی نشان دهند ،سید علی ضیا در در برنامه «امشب» حسابی از خجالت خبرنگاران درآمد، او گفت:« پس از آنكه بسياري به حرفه خوانندگي روي آوردند، حال به نوعي شده است كه هركس از مادرش قهر می کند خبرنگار می شود، زيرا فكر مي كنند به تخصص نياز ندارد .» جالب اینجاست که شخص آقای ضیا، مهندس مکانیک می باشند و ما همچنان در فکر ارتباط ارگانیک و سازمان یافته ی مجری گری با مهندسی مکانیک هستیم!

    افشین یداللهی یا (ضد زرد، هفته)

    616273_463.jpg

    افشین یداللهی از جمله ترانه سراهای درجه یک چند سال گذشته است، ترانه سرای آثاری چون: «وطنم ای شکوه پا برجا» به تازگی کمپینی(ضد زرد) راه انداخته که تلاش دارد با هر گرایش زردی در عرصه ی فرهنگ و هنر به طور خاص در فضای مجازی مقابله کند ،زردی دارد تمام زندگیمان را می گیرد، جناب!

    خطر را درست تشخیص داده اید، این روزها ذوق هنری صرف شمارش لایک و فالوئر می شود ، انتقاد و توهین مرزی ندارند ، ،موج و پروپاگاندا برای هنر و هنرمند از نان شب واجب تر شده؛ کافیست از فلان خواننده ی درجه سه کمی انتقاد کنی هواداران بی شمارش ! خجالت زده ات می کنند ، "نان" فقط برای قرض دادن از تنور در می آید و بس : این جمله ی افشین یداللهی شاید فضا را روشنتر کند «همه‌چیز احتمال زرد شدن دارد: روان‌شناسی، فرهنگ، عرفان، هنر، آداب معاشرت، روشنفکری، رسانه‌ها، مطبوعات، ورزش، رنگ‌های مختلف مثل مشکی، آبی، قرمز و... و حتی همین حرکت #ضدزرد و گاهی این اتفاق آنقدر تدریجی می‌افتد که متوجه پیشرفت آن نمی‌شویم و نکته‌ی آخر این که همه باید رفتار #ضدزرد را ازخودمان شروع کنیم.»

    خانم قربانی یا (شیر زن، هفته)

    616274_932.jpg

    خانم قربانی پرستار بخش کودکان و اطفال بیمارستان 17 شهریور رشت چند روز پیش کاری کرد که خیلی از مردها هم توان و جسارت انجام آن را ندارند، در حالی که یکی از اتاق های بخش اطفال به دلیل نامعلومی دچار آتش سوزی شده بود او یک تنه 14 نفر را از اتاق خارج می کند و در انتها آتش را هم خاموش می کند ،البته خانم قربانی دچار آسیب تنفسی شده، اما مطمئنا نامش برای همیشه ماندگار می شود ،چند هفته ای هست که « یک هفته هفت چهره» یک پاراگراف از جوانمردی و از خودگذشتگی دارد ،خبرهایی از این دست حال همه را خوب می کند، در روزگار "قفل فرمان" و "الفاظ رکیک" این آدم ها انگار از سرزمین عجایب آمده اند تا ما را به زندگی امیدوار کنند.

    سعید مرتضوی یا (تبرئه ترین متهم، هفته)

    616275_817.jpg

    قاضی پرونده سعید مرتضوی گفت: «مرتضوی از اتهام معاونت در قتل و ارائه گزارش خلاف واقع تبرئه و در رابـ ـطه با شکایت سازمان تأمین اجتماعی، به رد مال و حبس محکوم شد»، مرتضوی نامش به ماجراهای بزرگی گره خورده؛ از سازمان تامین اجتماعی و روزهای پرحرف و حدیث از لحاظ مالی تا پرونده ی کهریزک پس از اتفاقات سال 88- از توقیف روزنامه های مختلف در سال های اصلاحات تا ریاست در ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا.

    او از به جا مانده های جریان احمدی نژادیسم است، همان جریانی که با وعده های رنگی زیادی آمد و یادگارهای چندان خوشایندی به جا نگذاشت، شاید سقوط او پس از اکران فیلم جنجالی دو نفره اش در مجلس شروع شد و حالا امروز که حکمش اعلام شده، به نظر ماجرا پایان نگرفته؛ چون وکیل خانواده ی روح الامینی حرف های دیگری دارد :« به طور قطع به حکم صادره اعتراض می‌کنیم و تا جایی که قانون اجازه می‌دهد این پرونده را دنبال می‌کنیم و از تمامی فرصت‌ های قانونی استفاده خواهیم کرد، تمام سعی‌مان را برای احقاق حق انجام دادیم و از این پس نیز بدون واهمه از کسی به تلاش خود ادامه می‌دهیم»

    سیمین بهبهانی یا (چرا رفتی؟ هفته)

    616276_605.jpg

    حالا در یک سالگی نبودنت ،واژه ها سرگردان شده اند ،بانو «چرا رفتی؟ چرا من بی قرارم ؟ندیدی جانم از غم نا شکیباست ؟ »بانو امشب آسمان در نبودت هوای دیگری دارد «آسمان شد ابری و غمگین و تار ،باز خشم آسمان کینه توز» بانو برای آن ها شب و روز فرقی نداشت تو را در میان لجاجت های چپ و راست کمرنگ کردند اما نمی دانستند معمار واژه ها آهنگ کلامش را به نسل های بعدتر قرض داده «همیشه سبز بمان ای سرو، همیشه باد بهارانت » بانو رفتی و روزگار همان طور است که گفته بودی :«عشق حسرتی ست کنون ،بـ..وسـ..ـه حسرت دگری»، بانو مانده ام در توصیفت :«می نویسم و خط می زنم ،کانچه گم شده پیدا کنم ،وان تخیل آشفته را، واژه بخشم و گویا کنم»، افسوس که نیستی تویی که «زندگی در دلت بود،مرگ در دست هایت،زندگی با دو دستت،حیف شد زیر پایت» و رفتی و ما می خوانیم «رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده» - تمام اشعار داخل گیومه از سروده های سیمبن بهبهانی است،غزلسرای آزادی 28 مرداد 93 درگذشت.

    مرتضی پاشایی یا (مرگی به وسعت زندگی، هفته)

    616277_330.jpg

    پاشایی اگر می ماند شاید هیچ اتفاق خاصی در موسیقی پاپ ایرانی نبود و نمیشد ؛ شاید مثل خیلی های دیگر نهایت آمالش تکرار موفقیت آلبوم اولش بود، اما خواست خداوند یا دست تقدیر، هرچه که بود او در پروسه ای عامه پسند و دراماتیک رو به مرگ رفت ، می شود گفت رفتنش خیلی به ماندنش کمک کرد ؛ از آن جنس رفتن هایی که خیلی بهتر از ماندن های بی خاصیت است.

    پاشایی خوش اقبال بود که نامش آنقدر بزرگ شد که نشناختنش برای یک بازیگر مجازات سختی داشت (هانیه توسلی) و یک جامعه شناس را به جرم انتقاد از او در سیبل قرار داد (اباذری) منصفانه اگر قضاوت کنیم؛ سبک موسیقی که او عرضه می کرد آنقدر جالب توجه نبود که در دنیای جامعه شناسی قابل تحلیل باشد. ،آلبوم «اسمش عشقه» که به نوعی جامانده های آثار مرتضی پاشایی است، به فاصله چند روز از سالروز تولدش به بازار عرضه شده و با استقبال مخاطب موسیقی مواجه شده است ،در مورد کیفیت کار پاشایی اظهارنظر کردن دل شیر می خواهد، برای فهم بیشتر داستان پاراگراف افشین یداللهی را بخوانید.

    حسن کامران یا (آنکه به دنبال 23 مرد می گشت، هفته)

    616278_862.jpg

    نماینده ی مردم اصفهان خیلی عصبانیست، او از استیضاح کننده ترین مجلس تاریخ جمهوری اسلامی راضی نیست، مجلسی که با تمرکز زیاد روی وزرای دولت روحانی ،با طرح سئوال و اهدا کردن کارت های رنگارنگ هر دم در دل دولتمردان رعب و وحشت ایجاد می کند! او می گوید :«ما در بسیاری از مواقع شاهد اقدامات جانبدارانه برخی اعضای هیات رییسه بودیم ،برای نمونه می توان به موضوع استیضاح وزیر راه و شهر سازی اشاره کرد ،وزیر راه از دوستان رئیس و نواب آن است » حسن کامران معتقد است :«این کارها هیچ معنایی جز کارچاق کنی عده ای در مجلس برای افراد در مسئولیت های مختلف ندارد و نمی تواند معنای دیگر داشته باشد» ختم کلام اینکه نماینده اصفهان گفته :«اگر 23 نفر مرد در مجلس باشند می تواند تحقیق و تفحص از هیات رئیسه را کلید بزند.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از امیر قلعه نویی تا شادمهر عقیلی
    خبر عجیب هفته شاید همین بازگشت شادمهر عقیلی باشد، آن طور که "داود ناقور" دوست صمیمی شادمهر در مصاحبه ای گفته ،شادمهر قرار است برگردد ودر "پر پرواز " ایفای نقش کند...


    برترین ها - ایمان عبدلی:

    اکبر هاشمی رفسنجانی یا (کارکشته ی ،هفته)

    609831_539.jpg

    آیت الله هاشمی رفسنجانی بی گمان مهم ترین چهره ی سیـاس*ـی تمام سالهای پس از انقلاب است ،حضور مستمر او در وقایع تاثیر گذار سیـاس*ـی از او چهره ای ساخته که می توان با تمسک به نامش جریان ساز شد ؛له یا علیه فرقی ندارد،انتخابات 84 آن دو قطبی معروف و انتخابات 88 و نامی که پشت کاندیداهای معترض جلوه داشت و انتخابات 92 و نام او که در به کرسی نشستن روحانی تاثیر بسزایی داشت،حالا دوباره به فصل انتخابات نزدیک می شویم ؛ برشی ازمصاحبه ی جناب رفسنجانی ؛آیا اساسا شما اینها را انقلابی می دانید ؟

    پاسخ :«فرق می کنند بعضی هایشان انقلابی بودند و وقتی که سختگیری های حکومت زیاد شد ،دیگر ادامه ندادند،بعضی ها هم اصلا آن موقع ها نبودند،ودر کوچه ی روستاهایشان می گشتند ولی الان آمده اند و انقلابی شده اند»همین دو خط دستاویز جنجال هایی شد که اسمش را گذاشته اند ؛کمپین من یک روستایی ام ، حامیان کمپین حرف های رفسنجانی را توهین به روستاییان تلقی کرده اند و با قطب بندی و جدا سازی ساکنین روستا از شهر دست به بازی خطرناکی زده اند ؛تحـریـ*ک احساسات عمومی در جهت مصرف سیـاس*ـی ، البته این هفته برای اکبر رفسنجانی یک اتفاق ویژه ی دیگر هم داشت ،مهدی فرزند چهارم او دوران محکومیتش را در اوین آغاز کرد، لحظات انتهایی و بدرقه ی مهدی با حرف های آیت الله همراه بود :«من به روشنی می بینم که ان شا الله به زودی سالم و با نشاط بیرون می آیید و برای خدمت به جامعه وارد می شوید و خداوند اجر زحمات طولانی ات را فراموش نخواهد کرد»


    امیر قلعه نویی یا (خیلی بلایی،هفته)

    609832_845.jpg

    امیر خان مربی تیز هوشی است، او بیشتر از آنکه دانش مربی گری خاصی داشته باشد و مجهز به علم روز باشد، توانش را صرف معادلات خارج از زمین می کند :مصاحبه ،داور ، روزنامه ،مدیر برنامه و..او راز بقا در "فوتبال ایرانی" را خوب یاد گرفته ،همیشه تیم هایی را می گیرد که خوب بسته شده باشند ،توان مالی بالایی داشته باشند و البته مدیران متنفذی داشته باشند(سپاهان،تراکتور ،استقلال) ،انتخاب ملوان تیم خصوصی شده و کم توان انزلی خارج از قاعده ی مربی گری ژنرال بود، او ژنرال است در صورتی که تمام ابزار فراهم باشد :کم ریسک و مطمئن ،او می داند تیم آشفته اش در مقابل تیم سرحال و پر انگیزه ی استقلال حرف زیادی نخواهد داشت، پس از نشستن روی نیمکت ملوان سر باز می زند ،ژنرال درجه هایش را حفظ می کند حتی به قیمت غیبت ،ملوان امسال پر خطر است پس استعفا می دهد و می رود و در کمین لغزش استقلال مظلومی خواهد نشست تا سکوها خیلی خود جوش نام او را فریاد بزنند.


    بهنوش بختیاری یا (شما خودشو ناراحت نکن ،هفته)

    609833_806.jpg

    «دوس دارم جامعه شناسی بخوانم تا مثلا بعد از توافق هسته ای ،سریع ذوق زده نشوم وبه عواقب و آینده ی آن فکر کنم ،مثلا درباره اینکه بعد از ترکمنچای چه اتفاقی افتاد» این حرف ها را بهنوش بختیاری در یک برنامه ی رادیویی زد و با آوردن توافق هسته ای در کنار ترکمنچای نشان داد که با چه حجمی از دلواپسی مواجه است ،البته روز بعد روزنامه ی "آفتاب یزد" در مطلبی که عنوان«واسه نونه ،واسه نونه» را در تیترش داشت ،حسابی از خجالت خانم بختیاری در آمد :«چون نیازمند حضور در صدا و سیما است چنین حرف مضحکی زده است ،حتما به اندازه افراد عادی هم حرفش اهمیت ندارد ؛فقط نشانه سو استفاده دلواپسان از چهره هاست ...به هر حال هر کس حرفش به اندازه ی خودش اهمیت دارد ،دلقک به اندازه ی خودش »بعد از انتشار این مقاله عده ای که قبلتر از هیچ توهینی نسبت به هنرمندان فروگذار نبودند به یکباره نگران شان هنر و هنرمند شدند و آفتاب یزد را نکوهش کردند، خلاصه که بهنوش خانم بختیاری توافق هسته ای را کنار ترکمنچای نشاند و از قضا نامش کنار واژه ی "دلقک" آمد!


    شادمهر عقیلی یا (حس خوبیه ،هفته)

    609834_535.jpg

    خبر عجیب هفته شاید همین بازگشت شادمهر عقیلی باشد، آن طور که "داود ناقور" دوست صمیمی شادمهر در مصاحبه با "تماشاگران امروز "گفته ،شادمهر قرار است برگردد ودر "پر پرواز " ایفای نقش کند، البته باید دید انبوه نهادهای تصمیم گیرنده چه واکنشی نشان خواهند دادو اصلا پر پروازی خواهد ماند که شادمهر را به مام میهن باز گرداند ،شادمهر که پیشتر او را به عنوان نوازنده و آهنگساز می شناختیم، پس از آنکه در قامت نسل اول خواننده های پاپ پس از انقلاب ظهور کرد درخشید و در سالهای اصلاحات به معنای واقعی کلمه شمایل یک سوپر استار را داشت مهاجرت کرد،او نا ملایمات نهادهای تصیم گیرنده را تاب نیاورد و پس از توقیف آلبومش رفت و از "ادم فروش" خواند، اندکی بعد وقتی که اوضاع آرامتر شد "تقدیر بی تقصیر نیست" را فریاد کرد و حالا در روزهایی که از "حس خوبیه "می گوید، خبر بازگشتش منتشر شده ،رویای بازگشت او حتی اگر بلوف باشد برای هواداران آتیشی او شیرین خواهد بود،و اینکه ایران سهم ایرانی باشد با هر مسلک و تفکری حقیقتا که حس خوبی را به دنبال خواهد داشت.


    خبرنگاران یا ( صرفا جهت تزئین، هفته)

    609835_962.jpg

    هفدهم مرداد ماه در تقویم رسمی جمهوری اسلامی به نام خبرنگاران ثبت شده ،در کشورهای بیشتر توسعه یافته البته که ارج و منزلت روزنامه نگار و خبرنگار جماعت خیلی بالاتر از این حرف هاست اما در این دیار ارزش کار به میزان درآمد و ثباتش می سنجند یعنی دقیقا همان دو مشخصه ای که کار روزنامه نگاری و خبرنگاری فاقد آن است ،اینجا روزنامه نگار را برای تزئیین می خواهند که مثلا رکن چهارم دموکراسی اند و این حرف ها ،به مناسبتی چهار تا همایش می گیرند و موقعیت روزنامه نگار را تکریم می کنند!

    وگرنه خبرنگار مزاحم و فضول است ،نباید خیلی رویش زیاد شود ، رویش که زیاد شود سر از کار همه چی در می آورد پشت پرده ی انتخابات فلان فدراسیون ورزشی، پشت پرده ی گرانی فلان بازار حساس ، کمیابی ناگهانی یک جنس ،اختلاس فلان آقازاده و...اینهایی که نوشتم نگاه مدیریتی(البته نه همه ی مدیران) بود، جالب تر اینکه مردم هم در همین راه گام بر می دارند ؛تو چکار داری با این کارا ؟ به تو چه که کی چی کار کرد ؟ سرت تو لاک خودت باشه ؟! و در این تبانی ناخواسته ی مردم و مدیران موجودیت خبرنگاران و روزنامه نگاران به اقلامی تزیینی فرو کاسته می شود ، هفدهم مرداد روز خبرنگار بر تمامی اهل قلم تهنیت باد!


    مردم ماهشهر و سیستان یا (کاش کسی شما را ببیند ، هفته)

    609836_659.jpg

    مردم خوزستان خصوصا شهرهایی همچون؛ ماهشهر و اهواز این روزها تابستان وحشتناکی را تجربه می کنند ،آمارهای رسمی و غیر رسمی دمای ماهشهر در جمعه ی گذشته را بین 64 تا 74 درجه تخمین زده اند ،رطوبت هم که تا نود درصد رسیده است ،فکرش هم آزاردهنده است ، گاردین در گزارشی ماهشهر را گرمترین نقطه ی کره زمین معرفی کرده است ، از آن طرف در سیستان بادهای 120 روزه به اوجش رسیده ، گرمای هوا را هم که اضافه کنید ، درک خواهید کرد مردم سیستان که با مشکلاتی مثل "کمبود آب" دست و پنجه نرم می کنند چه شرایط دشواری دارند ،خشک شدن تالاب هامون و تغییرات اکولوژی در منطقه، شدت گردو غبار را افزایش داده است؛ به هر حال اگر درصد خیلی کمی از این معضلات در پایتخت اتفاق افتاده بود ،همه به فکر حل موضوع بودند، اما موقعیت جغرافیایی، شاید منجر به کم اهمیت شمردن معضلات این روزهای مردم «خوزستان و سیستان و بلوچستان» شده است.


    ایمان صادقی یا (وارث نفرین سرخ ، هفته )

    609837_939.jpg

    دروازه بان جوان پرسپولیس در هفته ای که گذشت گاف وحشتناکی داد که منجر به شکست پرسپولیس شد ،پرسپولیس پرهوادارترین تیم ایرانی که سالهاست روز خوش ندارد ، آخرین لبخند پرسپولیسی ها در آن قهرمانی شگفت انگیز و دراماتیک سال 86 دیده شد و بعد آن هر چه رفت ،شکست بود؛ با نام های متفاوت از بازیکن گرفته تا مربی ،هلندی ، کروات ، پرتغالی ،ترک ،آلمانی و حتی وطنی نیمکت ملتهب پرسپولیس هیچکدام را تحمل نکرد ،بازیکنان رنگارنگی هم آمده اند؛ جوان و کم حاشیه تا مسن و نامدار هیچکدام درد را دوا نکردند که هیچ ،در گرداب ناکامی های پرسپولیس تباه شدند، پرسپولیس تبدیل به تیمی بازیکن خراب کن، مربی تباه کن شده؛ اما یک کارکرد مهم پیدا کرده مدیران گمنام سیـاس*ـی را مطرح می کند و چه امتیازاتی که به اعتبار برند پرسپولیس نصیب آقایان نمی شود ، هرچه که هست این درد را چاره باید وگرنه این موج یاس و ناکامی که از حوزه های پرطرفدار ورزش تزریق می شود، می تواند تبعات دردناکی داشته باشد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا