فرهنگی و هنری ☕ یک هفتــ7ـــه ، هفتــ7 چهره ☕

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 9,444
  • پاسخ ها 161
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
یک هفته هفت چهره؛ از اعدام زنجانی تا روز زن
این که محدودیت های سیمای جمهوری اسلامی ایران زیاد است و برنامه سازی خصوصا در حوزه های ملتهبی مثل موسیقی دشوار است، قابل انکار نیست.
برترین ها - ایمان عبدلی:

باربد بابایی یا (ناکوک، هفته)

این که محدودیت های سیمای جمهوری اسلامی ایران زیاد است و برنامه سازی خصوصا در حوزه های ملتهبی مثل موسیقی دشوار است، قابل انکار نیست. برنامه «شب کوک» احتمالا قرار است مشابه های آن ور آبی را جایگزین باشد، البته در نبود گوشت، چغندر سالار است، اما در نبود گوشت! وقتی مخاطب ایرانی در هر صورت به برنامه هایی نظیر: استیج، دسترسی دارد، اگر قرار است مشابه وطنی آن را تولید کنیم، چه بهتر که از حداقل های کیفی یک مسابقه هنری و سرگرم کننده برخوردار باشد، منکر نمی شویم که به هر حال «شب کوک» طرفداران خودش را دارد و برخی هر شب پیگیر شبکه ی نسیم هستند، اما سطح کیفی این برنامه نه فقط به خاطر محدودیت ها بلکه به دلیل اشتباهات فاحشی که ناشی از سوتفاهم در درک سرگرمی سازی است نازل می باشد.

805835_685.jpg

باربد بابایی نمیداند چه وقتی باید شوخی کند؟ کجا باید وسط حرف داوران برنامه بپرد! کجا به دوربین نگاه کند؟ چه وقتی تعلیق ایجاد کند! همه ی این ها مضاف بر اینکه مجری گرامی در اجرا، مشکلاتی اساسی چون نحوه ی بیان دارد و در ادای بسیاری از حروف دچار لکنت می شود، باربد به کنار، داوران عزیز برنامه هم گاه از فرط شوخی به شکل دیوانه واری روی روان تماشاچی برنامه رژه می روند و به کلی ریتم برنامه را دچار مشکل می کنند، شرکت کننده با استرس و هیجان منتظر در افشانی های آقایان است، دوستان در مورد رنگ لباس یکدیگر نظر می دهند؟ شوخی زیاد هیچوقت نمی تواند حسی از صمیمت القا کند؛ ظاهرا داوران «شب کوک» از درک این مساله عاجزند و سعی دارند با شوخی های کلامی و بعضا فیزیکی خارج از قاعده این حس را به مخاطب القا کنند که ما خیلی صمیمی هستیم !

در مورد سواد داوران «شب کوک» حرفی نیست، بی گمان هر کدام از آن ها در کار خود جزو بهترین ها هستند، اما نمایشی که از خود ارائه می کنند در کنار اجرای ضعیف باربد بابایی و فرم عجیب برنامه حاصلی را پیش رو می گذارد که از نظر تاثیر گذاری و ضریب نفوذ به گرد پای برنامه ای مثل استیج نمی رسد، گاه فکر می کنم سازندگان «شب کوک» روی بدیهیات برنامه سازی هم فکر نکرده اند و وقت نگذاشته اند که چه فاکتورهایی می تواند در مخاطب این قسم از برنامه ها جذابیت ایجاد کند، تقلید خیلی مواقع سازنده و خوب است، اگر با خلاقیت همراه باشد و پرداخت مناسبی داشته باشد، وگرنه تبدیل به کاریکاتوری از یک وضعیت می شود.


بابک زنجانی یا (حفره دان، هفته)

سه چیز را پایدار نماند؛ مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست

وقتی به لطف کوی مدارا و مردمی / باشد که در کمند قبول آوری دلی / وقتی به قهر کوی که صد کوزه نبات / گـه گـه چنان به کار نیاید که ..

سعدی علیه الرحمه چه نیکو گفته: مال بی تجارت، بابک زنجانی که محصول حفره های نظام اقتصادی و سیـاس*ـی ساختار معیوب کشورداری ایرانی است، به نظر به نقطه ی پایان رسیده است، آن که تا چندی پیش سلطنتی داشت و ویولن می زد و بزم می گرفت، تیم داری می کرد و بازیکن جا به جا می کرد، آنکه تمام عناوین اش ذیل عنوان «بسیجی اقتصادی» هیچ بود، حالا به روزهایی رسیده که به نظر پایان کار است، زنجانی اگر اعدام شود، حکم برگشت نداشته باشد. با رفتنش هیچ یک از حفره ها و معایب نظام اقتصادی ایران را نمی برد، او آن ها ر ا برای ما می گذارد تا یک روز دیگر، چندی بعد یا شاید همین حالا، این حفره ها را بشناسد و داستان دوباره تکرار شود، بابک زنجانی به فرش رسیده است، اما مشکلات همچنان باقیست.

805836_360.jpg

با زدن بابک زنجانی ساقه را زدیم، کاش حال که ریشه ها را می شناسیم، ریشه ی هر چه مفسده ی اقتصادی است را بزنیم و اولین شرطِ معدوم کردن ریشه ی مفسده ها؛ شفاف کردن فضای اقتصادی و سیـاس*ـی است. هر چقدر فضا را شفاف تر کنیم و مردم را محرم تر، کار برای ظهور بابک زنجانی ها سخت تر می شود و راه برای آن ها بسته می شود، مال بی تجارت نه اینکه مال بی تجارت باشد فقط، مالی است که مالی نیست، متوجه اید که، پول های این مملکت را زیر نور بگذارید، بابک ها روی زیر نور آمدن را ندارند، آن ها در تاریکی رشد می کنند...


نادر قاضی پور یا (فامیلای شعبون اینا، هفته)

حرف های عجیب نماینده ی ارومیه در هیچ قاموسی نمی گنجد، اینکه هر کسی می تواند هر نظری داشته باشد و البته می توان نظرش را ابراز کند، واضح است و قابل قبول، اما اینکه برای بیان نظراتش از چه لحن و واژه هایی استفاده کند، حدیث دیگریست، اصلا با محتوای حرف های نماینده ی عصبانی و البته با صداقت ارومیه کاری ندارم، او می تواند هر نظری که دوست دارد داشته باشد،اما مساله این است که او حق ندارد نه به عنوان نماینده، بلکه به عنوان یک انسان هرگونه که ترجیح می دهد ابراز عقیده کند.

805837_816.jpg

متاسفانه باید بپذیرم، عقاید او نماینده ی عقاید دیگرانی است که تریبون ندارند، اما شمارشان کم هم نیست، مثل او فکر می کنند و مثل او حرف می زنند، نباید انکار کنیم که خیلی ها هستند که در مورد زنان مثل قاضی پور فکر می کنند و نگاهشان به سیاست همان گونه صفرو صدی است و با ادبیاتی جاهل مسلکانه اخت شده اند. قاضی پور یکی از آن هاست که اتفاقا در نهایت صداقت جملاتش را به زبان آورده و شهر را به هم ریخته است، این ادبیات رواج خواهد داشت و این گونه آدم ها در میان ما خواهند بود تا زمانی که کثرت دارند تا حدی که نماینده به مجلس می فرستند، قاضی پور یکی از هزارانی است که ما هر روز می بینیم و نمیبینیم.


فرهاد مشیری یا (سهامدار، هفته)

نزدیک به نیمی از سهام باشگاه اورتون انگلیس حالا در مالکیت یک ایرانی است و این اتفاق برای کلیت فوتبال ایران بی گمان اتفاق خوبی خواهد بود، فوتبال ایران سال هاست که نفس بریده و به سختی ادامه حیات می دهد، از جلوه های یک فوتبال سرحال آسیایی، لژیونرهای اروپایی است اما فوتبالی که سال های پیش نزدیک به 20 بازیکن شاغل در لیگ های درجه یک اروپایی داشت حالا در سطح اول اروپا تقریبا هیچ سهمی ندارد. ایرانی ها یا در لیگ های درجه دویی چون هلند توپ می زنند یا در سطح دوم لیگ های درجه یکی چون آلمان و البته در شرایط خوبی نیستند؛ عزت اللهی، حقیقی، حاج صفی، جهانبخش و آزمون و..

805838_943.jpg

زمانی ایرانی ها در باشگاه شارلوای بلژیک نفوذ زیادی داشتند و همان اتفاق باعث حضور بازیکنانی چون امامی فر و مهدوی در فوتبال بلژیک شد، همان طور که حضور عرب ها در تیم داری در لیگ برتر می تواند یک بازیکن عرب را راهی لیگ جزیره کند، همین اتفاق بی گمان برای بازیکنان با استعداد ایرانی خواهد افتاد. نمی شود منکر تاثیر ارتباطات در نقل و انتقالات فوتبالی شد، همین روزهای ابتدایی حضور مشیری که به لطف یک میلیاردر جاه طلب روس در اورتون سهامدار شده، صحبت از حضور سردار آزمون در لیگ انگلیس نقل محافل شده، باید به اتفاقات و ستاره ها دل ببندیم، به یک مربی با کیفیت خارجی، به یک بازیکن دورگه ی تازه کشف شده، به یک سهامدار ایرانی...اتفاقات و چهره ها می توانند نفس این فوتبال را امتداد دهند.


سیمین دانشور(خانم آقا جلال، هفته)

آن خانه ای که در بن بستی در دزاشیب از جلال و سیمین به جا مانده، همان که یاد روزهای بی حافظه ی سیمین است، مطمئنا در تار و پود آجرهایش، در جای جای شاخ و برگ های حیاط با صفایش، رازهایی از جاودانگی یک خوشبختی دارد که می شود با آن رازها اکسیر وفاداری ساخت و به روح شهر بی وفای این روزهای ما تزریق کرد.

هجدهم اسفند پنجمین سالمرگ سیمین ادبیات ایران است، او غیر آنکه ستاره ی ادبیات داستانی معاصر بوده است، نشانی از وفا می دهد که به واقع فقط در کتاب ها یافت می شد، با خود می گویم کاش آن زندگی «وفادارانه عاشقانه ادیبانه» یادگاری داشت اما کدام یادگار می توانست نشانی از آن هم وفا باشد؟ آن میزان وفا انگار دردانه و یگانه بود. کاراکتر یک چهره ی فرهنگی هر چقدر هم که بگویی فقط در محصولاتش خلاصه نمی شود، کاراکتر مجموعه ای از رفتار و محصول است، مردم شرق این گونه می سنجند تا همیشه.

805839_873.jpg

داستان ها واقعی اند؟ یا واقعی ها داستان؟

«پيرزن مي‌گويد: «امشب شب سوشون است». زري در خواب به گريه افتاده و اشكهايش جاري شده بود،‌ اما دستي اشكهايش را پاك كرد، آن دسته عمه بود زري بلند شد و گفت: «براي سياوش گريه مي‌كردم... اوايل نمي‌شناختمش، از او بدم مي‌آمد، اما حالا خوب مي‌شناسمش و دلم برايش همچنين مي‌سوزد». زري باز توضيح داد كه: «اولين بار كه درخت گيسو را ديدم از دور خيال كردم درخت مراد است و لته كهنة سياه و زرد و قهوه‌اي به آن آويزان كرده‌اند. نزديك كه رفتم ديدم نه،‌گيس‌هاي بافته شده به درخت آويزان كرده‌اند، گيس زنهاي جواني كه شوهرهايشان جوانمرگ شده بود. يا پسرهايشان، يا برادرهايشان...».


زنان ایران و 8 مارس - روز جهانی زن (آبرویِ جهان هفته)

"لیلا آه کشید/ خم شد / زانوانش را گرفتم/ مثل وقتی که اتوبوس را از دست می‌دادیم خندیدم/ گفتم مهم نیست/ به جَنین کف حمام اشاره کرد/ "این هم مهم نیست؟"/ گفتم/ منظورم این نبود/ چای را گفتم که جوشیده/ باید / دوباره دمش کنیم - «سارا اردهالی»

خاله محبوب می گوید: « من فقط به عشق ماتیک زن جعفر شدم»، جعفر شوهر اولش بود. « گفتند تا عروسی نکنی نمی توانی ماتیک بزنی» - پرنده من، فریبا وفی

هنوز موی بسته را/ اگر به شانه وا کنم / بسا اسیر خسته را/ ز حلقه ها رها کنم/ مرا همین ز شعر بس / که مـسـ*ـت باده ی هـ*ـوس / زروی و مو به هر نفس / هزار ماجرا کنم – هنوز موی بسته را...سیمین بهبهانی"

- بر نسوان ایران امروز اطلاق انسان نتوان کرد، چه آنچه شئونات انسانیت است از ایشان سلب شده و مانند حیوانات جز خوردن و خفتن و زائیدن هنری از ایشان مشهود نیست - از میان نشریات مشروطه

805840_723.jpg

روایت سارا اردهالی معاصرترین روایت از زن ایرانی، قبل از آن روایت فریبا وفی مربوط به دهه 70 و قبل تر از آن روایت سیمین بهبهانی از زن ایرانی در دهه 60 و صد و چند سال قبلتر زن ایرانی در نشریات مشروطه، روندی که طی شد تا زن ایرانی از کنج آشپزخانه دربیاید و با هیچ ترفندی به آن کنج بر نگردد.


دستفروش یا (شهر کورها، هفته)

دستفروش معلول یک علت است، علت را دریابیم، نیاز را نمی شود، سرکوب کرد باید پاسخش داد...نیازی به توضیح بیشتر نیست، هست؟ کتک و شکایت و گروکشی نه، هیچ کدام کارگر نمی افتد !

805841_630.jpg
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ در محاصره سیاست
    به دلیل سیطره ی سیاست بر فضای رسانه ای در یک هفته ی گذشته، «یک هفته هفت چهره» این هفته تحت تاثیر انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات خبرگان قرار گرفته است.
    برترین ها - ایمان عبدلی: به دلیل سیطره ی سیاست بر فضای رسانه ای در یک هفته ی گذشته، «یک هفته هفت چهره» این هفته تحت تاثیر انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات خبرگان قرار گرفته است، زور سوژه ها زیاد بود وگرنه از این مباحث نوشتن ایده آل ما نیست.

    محمدرضا عارف یا (عرف ائتلاف، هفته)

    چهارشنبه ی سرنوشت ساز خرداد 92 و در حالی که در اردوگاه قالیباف و جلیلی امید به پیروزی موج می زد اعتدالیون و اصلاحات چی ها خیلی اوضاع مساعدی نداشتند، حداقل تا قبل ازغروب چهارشنبه؛ اینکه هم معاون دولت اصلاحات و هم مذاکره کننده ارشد هسته ای همان دولت با هم پا در یک رقابت گذاشته بودند واضح بود که نفعی برای اصلاحاتی ها نداشت، اگر نقعی هم بود به اردوگاه رقیب می رسید عقلای قوم باید پادرمیانی می کردند که یکی نباشد که دیگری باشد و بماند .

    798740_808.jpg

    عارف در موقعیتی شبیه به معین در انتخابات 84 کمی از لحاظ کاریزما کم داشت، بزرگی این را به درستی تشخیص داده بود اما مساله این بود که حرف آن بزرگ را خیل جمعیت جوان رای دهنده نمی خریدند، حداقل آن چهارشنبه ی سرنوشت ساز خرداد 92 هنوز حرف هایش خریدنی نشده بود، باید یک نام دیگر هم ضمیمه کار میشد که شد؛ معاون دولت اصلاحات هرچند با اکراه اما فرمان «رئیس دولت اصلاحات» را پذیرفت و آرای اصلاحات در یک سبد ریخته شد به نفع اعتدال، عارف کنار رفت روحانی ماند و رئیس جمهور شد؛ برای عارف پیشنهاد چند وزارتخانه روی میز بود اما او نپذیرفت. با نصب شدن ارضـ*ـا نمیشد او باید تحت آزمون مردم خودش را اثبات می کرد و انتخابات مجلس 94 دقیقا همان بزنگاهی بود که عارف منتظرش بود حالا همان بزرگان و همان عقلا او را اول فهرستی گذاشتند که «امید» داشتند شوکه کننده بود، نه اینکه عارف رای آورد نه ! این میزان رای اما شگفت آور بود؛ ظاهرا آن بزرگ و آن رئیس دولت برای عارف طی این دوسال کاریزما خریده بودند...


    غلامعلی حداد عادل یا (عدل ناباور، هفته)


    فوت آیت الله مهدوی کنی و حبیب الله عسگر اولادی و خلا پر نشدنی یک «نفرِ اول» در میان اصولگریان محاسبات و پیش بینی های این جریان را تا حدی دچار خطا کرد که چهره ی با تجربه ای چون حداد عادل هم به خطا افتاد، مطمئنا رئیس فرهنگستان ادب فارسی گمان اینکه در مجلس دهم نباشد را نمی کرد، اصلا از شما چه پنهان با حال و روز نه چندان مناسب لاریجانی در میان اصولگریان ، ادیب سیاستمدار آماده ی تصاحب پست ریاست مجلس شده بود اما همان خلا آزار دهنده که پس از فوت آن دو بزرگ اصولگرا ایجاد شده بود کار دست حداد و رفقا داد.

    798741_180.jpg

    اگر بزرگی بود نمی گذاشت فهرست ائتلاف اصولگریان انقدر ناموزون ارائه شود، چهره هایی وزین و کارکشته و دلسوز استخوان خرد کرده مثل احمد توکلی نباید در کنار تازه به دوران رسیده های سیـاس*ـی قرار می گرفتند، لیست متعادل نبود؛ ضربه اش را اصولگرایان قدیمی تر و نامدارتر خوردند، حالا مجلس دهم حداد عادلی ندارد همان طور که احمد توکلی و یا حجت السلام ابوترابی را ندارد چهره هایی که می توانستند موثر باشند اما نیستند؛ حداد اما پس از شکست جنتلمن ماند و شوخی های مجازی را تاب آورد. همراه مردم شد و شاید این همراهی سرآغاز یک تحول باشد، کسی چه می داند؟


    مهدی کوچک زاده یا (حباب، هفته)


    تیپ سیاست ورزی کوچک زاده و همفکران او محصول شرایط بیماری است که گروه های سیـاس*ـی به جای تمرکز بر حل اختلافات بر گسترش آن دامن می زنند و از میانه ی این اختلافات صداهای بلندی که فقط صدا هستند و با اندیشه بیگانه اند ظهور پیدا می کنند، کوچک زاده و رفقا در چنین شرایطی و در زمانی که قشر عظیمی از مردم با صندوق قهر می کنند حائز اکثریت رای اقلیتی از مردم می شوند که فکر می کنند صدای بلند لزوما دادخواه و نگران است، کما اینکه صدای بلند همیشه نشانه دادخواهی نیست. گاه صدای بلند جلب می کند و نمایش می دهد تا کف و هورا بخرد تا جایگاهی را کسب کند که لایقش نیست.

    798742_285.jpg

    اما این شو را تا مدتی می شود ادامه داد و پس از چندی دست اکتورها رو می شود، دیگر تماشاچی دل و رغبتی برای شنیدن فریادهای تو خالی را ندارد، صندوق رای بارها و بارها حال سیاستمداران را دگرگون کرده است. سیاستمداری که امروز نفر اول خبرگان تهران است روزی در 30 نفر مجلس جای نداشت، اما شکل کنش سیـاس*ـی می تواند دوباره ورق را برگرداند، اینکه کوچک زاده و رفقا از این شکست همه جانبه چه طرفی می بندند بسته به عقل و درایت سیـاس*ـی آن ها دارد، وگرنه اگر با همین فرمان پیش بروند باشد، باید منتظر یک شرایط آشفته ی دیگر و قهر مردم با صندوق های رای باشند، و خب سیاستمداری که محصول آشفتگی است با آشفتگی هم خواهد رفت !


    علی لاریجانی یا (نجات یافته، هفته)


    با مرور تک تک رفتارهای علی لاریجانی طی یک سال گذشته در می یابیم که او با نبوغی قابل ستایش حس شکست جریان اصولگرایی را لمس کرده بود که تن به هیچ جریان و ائتلافی نمی داد و حتی فراتر از آن با گنجاندن یار دیرینه اش کاظم جلالی در فهرست امید، تمایلش به جریان اعتدال و اصلاحات را ابراز کرد، البته فحش هم شنید و اما باز هم تن به ائتلاف اصولگرایانه نداد، کلید ماجرا را در جای دیگری باید جست. لاریجانی سبقه فعالیت رسانه ای زیادی دارد، او سکاندار صدا و سیما بوده، در ارشاد فعالیت داشته و همین حالا هم یکی از پایگاه های خبری پر طرفدار منسوب به اوست، مواجهه بی واسطه با مردم قدرت تحلیلی دو چندان را در اختیار سیاستمدار می گذارد که فارغ از آنچه که اطرافیان ارائه می کنند نبض نظرات مردم را بداند.

    798743_678.jpg

    نکته همین جاست لاریجانی مجهز به رسانه بود و می دانست باید چه کند، او خودش را در بزنگاه سختی حفظ کرد (با وجود تخریب های قبل از انتخابات افراطی ها در قم و توزیع شب نامه علیه وی)، گرچه به عنوان نفر دوم حوزه انتخابی قم، اما به هر حال همین امروز شانس زیادی برای کسب کرسی ریاست مجلس دارد، علی لاریجانی با رفتاری پخته و حساب شده نوید ظهور یک رجل سیـاس*ـی هوشمند و تعیین کننده را در سپهر سیـاس*ـی ایران را می دهد.


    آیت الله هاشمی رفسنجانی یا (شکست ناپذیر، هفته)


    روزی عالیجناب سرخپوش، روزی منجی آزادی! روزی در 30 نفر نمایندگان تهران جا نمیشود، روز دیگر به تنهایی دو میلیون رای دارد، روزی پناه راست های افراطی، روز دیگر پناه افراطی های چپ، یک روز در تلویزیون های اپوزیسیون در تکفیرش می گویند، فردایش به نفع او متن می نویسند، فرزندش را از لندن فرا می خواند به زندان می اندازند؛ نگاه می کند، فائزه را هم به همچنین، او نگاه می کند، گاهی اما نگاه نمی کند، حرف می زند مثل: نماز جمعه ی آخرش، حرف می زند و این بار دیگرانند که نگاه می کنند با چشمانی حیرت زده؛ و گاهی که او را رد صلاحیت می کنند بیکار نمی نشیند، عمل می کند و یکی از نزدیکانش را بر کرسی ریاست جمهوری می نشاند!

    798744_196.jpg

    خاطره می گوید. هر وقت که نیاز باشد، خاطره هایش شهر را بهم می ریزد. گاهی عکسی از آلبوم قدیمی باز نشر می کند، عکس هایش هم شهر را بهم می ریزد، نگاهش، سکوتش، خاطراتش، حرف هایش، کرشمه هایش... مردی با این درجه تاثیر گذاری و با آن طیف رنگارنگ کنش ورزی که در پاراگراف اول آمد. هاشمی کدام آن هاست؟ یا شاید همه ی این هاست و او می داند خیلی از آن هایی که به او رای دادند ته دلشان با او صاف نیست و این سال ها شاید فرصت خداست که در اختیار شیخ اکبر قرار گرفته است برای دلجوئی و دلبری از این مردم نازنین.


    رای دهندگان تهرانی یا (صرفا رای دهندگان تهرانی، هفته)


    اصولا در جامعه ای که نهادهای حزبی ریشه ندارند و رفتار های سیـاس*ـی خیلی قاعده مند و دنباله دار نیست، نباید رفتارهای انتخاباتی مردم را بیش از آنچه که هست تحلیل کرد. مردم تهران در انتخابات جمعه ی گذشته به لیست امید رای دادند، لیستی رای دادند چه آنهایی که به اصولگرایان رای دادند چه آن ها که به صدای ملت و و چه همین هایی که به امید، این «فهرستی انتخاب کردن» نشانه ی خوبی از برتری حزب و تشکیلات بر نام ها و افراد است. حالا با موفقیت و یا شکست یک جریان مردم خواست هایشان را از حزب ها و گروه ها مطالبه می کنند و نه از افراد، اگر فرد سیـاس*ـی می تواند با فرافکنی آدرس غلط دهد و از مهلکه پاسخگویی سالم بیرون آید برای حزب و یا یک جریان عمل نکردن به مطالبات چیزی جز سر افکندگی ندارد.

    798745_684.jpg

    سطح مشارکت بالای مردم و قبول این وضعیت که در عالم سیاست باید روی زمین گام برداشت و افکار ایده آلیستی را به قصه ها سپرد دیگر نشانه ی خوب این انتخابات بود هر چقدر که از آرمانگرایی های جهان سومی فاصله بگیریم در روی زمین و با توجه به امکانی که داریم تصمیم بگیریم به کنش منطقی نزدیکتر شده ایم اما این نشانه های خوب البته که باز هم زیر چتری از احساس و تکیه به نام ها بود، «تکرار» های رئیس دولت اصلاحات و استفاده از محبوبیت یک چهره ی سمپات، مشخص نیست اگر این ِاِلمان ها نبود آیا باز هم درصد مشارکت و نتیجه ی انتخابات این میشد؟


    بیژن ترقی یا (ترانه سرا، هفته)


    نوشتن از سیاست انتخاب نیست ضرورت است. اگر به انتخاب باشد و میل من، همه از ترانه می نویسم و داستان و سینما، به واقع که نفس کشیدن در میان واژگان سیـاس*ـی نفس تنگی می آورد.

    بیژن ترقی اگر مانده بود 12 اسفند امسال 86 ساله میشد ترانه سرای دوران تصنیف های طلایی رادیو گلها، ترقی هم روایتگر خوبی بود و هم تصویر ساز در واقع هنر ترانه سرایی او هم دوره ای هایش که هنوز روی زبان ها هستند همین بوده که چند هنر را ترکیب می کردند و در ترانه سرایی صرفا به بازی های زبانی دست نمی زدند، ترانه سرایی که روایت می کند باید با ادبیات تا اندازه ی زیادی آشنا باشد و قصه گویی بداند، فضا سازی بلد باشد و امثال ترقی که توامان تصویر سازی هم می کردند مطمئنا سواد بصری زیادی داشته اند حتما نقاشی می دانسته اند، با رنگ ها آشنا بوده اند و ...ترانه هایی که ماندگار می شوند به مانند هر هنر ماندگار دیگری واجد پیچیدگی هایی هستند که در نهایت سادگی به مخاطب فرهنگی عرضه می شوند.

    798746_262.jpg

    در آستانه نوروز مرور دلنشین ترین بهاریه ی ترانه های ایرانی :

    تا بهار دلنشین آمده سوی چمن / ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن/ چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر/ تا که گلباران شود کلبه ویران من...
    ترقی برای خزان زدگان هم دنیایی ساخت
    به‌ رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود
    ولی بشارت روزهای خوش بود
    گل من چندین منشین غمگین شام محنت بسر آمد / سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از پرویز پرستویی تا مهدی رحمتی
    در سینما اصطلاحی با عنوان «ستاره بازیگر» داریم که به بازیگرانی اطلاق می شوند که علاوه بر کیفیت فنی بالا می توانند تماشاچی هم به سالن بیاورند
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    حیوان آزار یا (سادیسم، هفته)

    پنهان کردن خشونت تحریف واقعیت است پس کتک زدن حیوان توسط انسان امری است واقعی و چون واقعیت دارد باید با متر و معیار های دنیای واقعیت تحلیل شود به عبارت دیگر نباید به اتفاقاتی از این دست با دیدگاهی احساسات زده نگاه کرد. در این نوشته ی کوتاه به عامل خشونت نگاه می کنیم.

    از دیدگاه شخصی و فردیت یک انسان، عامل خشونت میل به نیستی و مرگ دارد چون دست به تخریب می زند و در راستای عدم حرکت می کند و این بر خلاف حفظ زندگی و زایش است؛ فردی که خشونت می کند اتفاقا از تحقیر بیزار است و هنگامی که گمان می کند می تواند بدون سرکوب و تحقیر بر دیگری (تفاوتی ندارد انسان و حیوان و حتی یک درخت) برتری داشته باشد اعمال خشونت کند مرتکب پرخاش می شود، خشونت هیولایی است که در وجود هر کدام از ما نهادینه شده است و این دنیای مشترک ما با حیوانات است، اینکه ما به دنبال برتری پرخاشگرایانه بی دردسر هستیم، حیوانات هم دقیقا همین گونه اند و در مقابل موجود ضعیف تر قلدری می کنند.

    791852_764.jpg

    اما اینکه چرا و چگونه فردی به این مرتبه از فرومایگی می رسد که مرتکب این سطح از خشونت می شود مجالی بسیار گسترده و همه جانبه تر می طلبد؛عوامل تاثیر گذار اعم از خانواده تا اجتماع و زمینه های بروز و تبلور خشونت در یک فرد و همچنین عوامل بازدارنده و کنترل کننده، همه ی این ها دخیل هستند بدون شک، اینکه فرد در کجا رشد می کند و فرزند چندم خانواده است، در چه جایگاه اجتماعی و اقتصادی سیر می کند؟ تا چه اندازه راه هایی برای تخلیه انرژی در زندگی اش جای داده و یا حتی اصلا فکرش به تخلیه انرژی قد داده؟ همه و همه تاثیر گذارند، برمی گردیم به پاراگراف اول خشونت واقعی است و تحریف ندارد و در ذات انسان ریشه دارد و البته که متاثر از عوامل گوناگون و متنوع است، پس لطفا به دنبال راهکارهای تک بعدی و ضربتی و سهل انگارانه نباشیم، هم ما مردم به عنوان افکار عمومی و هم تصمیم گیرندگانی که فرهنگ ساز و کنترل کننده اند.

    نوزاد 45 روزه یا (تکرار نا مکرر، هفته)

    آن چه که بر سر پزشکی در جوامعی نظیر جامعه ی ما آمده است، فاصله ی میان یک فضیلت تا یک حرفه ی پولساز است؛ مصداق ادبی اش اینکه در ادبیات کلاسیک ایرانی پرستار و پزشک مترادف با مرهم درد بوده اند و حالا مسکن شده اند، مرهم بار معنایی وسیعی دارد بیشتر واژه ای احساسی و رمانس است تا واژه ای کار کرد گرا و مصرفی، اما مسکن دقیقا کارکردگراست، مسکن کارش فقط تسکین درد است و هیچ بار عاطفی خاصی ندارد، فضیلت طب که در گذشته نوعی تفاخر اخلاقی با خود داشت امروز جایش را به افاده ی یزشک بودن داده است که تفاخر اخلاقی ندارد اما منفعت مادی قابل توجهی دارد و علاوه بر آن میل تحت توجه بودن افراد در اجتماع متکثر را ارضـ*ـا می کند.

    791853_549.jpg

    سیستماتیک شدن درمان در کنار کالایی شدن آن قداست پزشکی را در منگنه ای قرار داده که ضریب خطا را افزایش می دهد، روح فضیلت مدار اطبا را در گذر از سنت به مدرنیته گرفته ایم و جسم سیستماتیک درمان را بر آن غالب کرده ایم، آن هم سیستمی که پر از عیب و نقض است حالا پزشکی نه روح دارد نه جسم، فقط عنوانش مانده، همان چیزی که دارندگانش از آن استفاده می برند، حالا با تکرار هفته ای فجایع پزشکی سلامت شهروندانی به یغما می رود که هزینه ی مدرنیته ی الکن خاورمیانه ای را با سلول های بدن هایشان می دهند می میرند و می سوزند و بخیه کش می شوند تا مدرن شوند! غافل از اینکه این کوچه از دنیا آلزایمر گرفته و خوشبختی از یادش رفته است.

    پرویز پرستویی یا (عبوس، هفته)

    منازعاتی که میان پرستویی و افخمی طی هفته گذشته در گرفت از آن دست منازعات آبرومند است، به قول معروف ریشه دارد و اتفاقا باید برایش جایی باز کرد و بسط داد، آنچه که پرستویی و افخمی بر سر آن اختلاف نظر دارند امتداد همان دو نگاه معروف به هنر است؛ «هنر برای هنر» یا «هنر در خدمت ایده» اگر کانت معتقد بود؛ تنها چیزی زیباست که به درد هیچ کاری نخورد و چیز های زشت همگی دارای سود هستند، در مقابل دیدگاه هگل هم وجود داشت که هنر را واسطه ای برای بیان ایده می دانست از فرانسه ی قرن نوزده به ایران امروز که بیاییم داستان همان داستان است.

    791854_976.jpg

    این که افخمی خودش گاها بیش از اندازه متعهد می شود و توی ذوق می زند ربطی به این ندارد که حرف هایش در این مجادله بیراه است، اتفاقا این بار او درست می گوید، شکل بازی پرستویی تخت شده و او مدت هاست در آژانس شیشه ای گیر کرده، باید کسی درب آژانس را باز کند و پرستویی را با مومیایی و مرد عوضی و جنس های متفاوتی از بازی هایش دوباره آشتی دهد، حیف است برای بازیگر توانمندی که نظیرش را هم کم داریم، اینگونه محصور یک کاراکتر شود و همیشه بغض داشته باشد، همیشه خیلی قوی به نظر بیاید و همیشه عبوس باشد، حیف است آقای پرستویی!

    مهدی رحمتی یا (ستاره بازیکن، هفته)

    در سینما اصطلاحی با عنوان «ستاره بازیگر» داریم که به بازیگرانی اطلاق می شوند که علاوه بر کیفیت فنی بالا می توانند تماشاچی هم به سالن بیاورند، آن ها بازیگرانی هستند که به تنهایی می توانند سرنوشت یک فیلم را عوض کنند، فیلم و فوتبال بی نهایت شبیه به هم هستند، در زمین چمن هم ستاره هایی هستند که می توانند به تنهایی سرنوشت یک بازی را عوض کنند، رحمتی متعلق به همان دسته ستاره بازیکن هاست. علاوه بر کیفیت فنی بالا توامان محبوبیت هم دارد و تعیین کننده است، ستارگی او نشات گرفته از کیفیت بازی اوست و ربطی به فعل و انفعالات سفارشی روی جلد ندارد، محبوبیت او در درون دروازه رقم می خورد جایی که قادر است یه تنهایی برای تیمش سه امتیاز بگیرد و فاتح باشد.

    791855_797.jpg

    رحمتی این روزها در استقلال وزنه ی سنگینی است و همین شمشیر دو لبه می تواند آفت او باشد، شایعاتی که پیرامون تاثیر گذاری دروازه بان استقلال در تصمیمات مربی تیم وجود دارد می تواند آغاز یک سقوط باشد، بازیکن سالاری همیشه در فوتبال ایرانی قربانی گرفته و اصلا همین شکل رفتار بود که رحمتی را از تیم ملی و تیم ملی را از رحمتی محروم کرد، اگر کاپیتان استقلال به سلطنت در دروازه اش قانع باشد مطمئنا تا سال ها قلب آبی ها را فتح خواهد کرد.

    من و شما یا (عقلانیت، هفته)

    انتخاب شوندگان، انتخاب کنندگان و برگزار کنندگان سه ضلعی تاثیرگذار و تاثیر پذیر در هر فرایند رای گیری هستند، جمعه قرار است تمرین دموکراسی کنیم، دموکراسی پیش از هر چیزی مستلزم «عقلانیت» است، نمی شود خواست های ایده آلی داشت و پای صندوق رای رفت، باید به امکانی که داریم توجه کنیم؛ آنچه که می شود و از ما می آید، اگر برگزار کنندگان با برقراری نظم و شکوه در پی تثبیت وضعیت موجود هستند و اگر انتخاب شوندگان در پی تاثیر گذاری و هویت بخشی از دیدگاه خودشان به روند و سیستم هستند، ما انتخاب کنندگان هم می توانیم لـ*ـذت تاثیر گذاری را بچشیم.

    791856_334.jpg

    عدم شرکت در انتخابات اوج انفعال و بی تعهدی است و با هیچ برچسبی نمی توان شرکت نکردن در یک فرایند تاثیر گذار جمعی را موجه جلوه داد، حتی اگر آن برچسب اپوزیسیون باشد، اتفاقا اپوزیسیون بودن در چهارچوب معنا می گیرد، وقتی که فعل داشته باشیم و تاثیر بگذاریم آن وقت می توانیم ردای نارضایتی و نقد تن کنیم، توده ها غر می زنند و ناله می کنند و به سیاست با دیده ی احساس نگاه می کنند اما شهروندان در پی مشارکت با تمام وجود عقلانیت را به کار می گیرند و از حداقل ها و ممکن ها نهایت استفاده را می برند و با کمترین هزینه بیشترین منفعت را کسب می کنند، جای سیاست ورزی بی گمان در هر شرایطی نه در صف نانوایی و ایستگاه تاکسی است، بلکه در صندوق های رای است، رای من و شما در بدترین و سیاه ترین شرایط هم هزینه نادیده گرفتن مردم را بالا می برد.

    هوشنگ ابتهاج یا (شاعر، هفته)

    امروز هوشنگ ابتهاج 88 ساله می شود، وجود او غنیمت است، فرقی ندارد اینجا باشد یا در آلمان، اینکه او و امثال او باشند با آن پشتوانه عظیم با آن همه خاطرات تلخ و شیرین از روزگار با آبروی ادبیات و شعر فارسی غنیمت است، امروز روز تولد سایه است امروز کاری نداریم که توده ای بوده یا نبوده! چه بر کانون نویسندگان گذشته و یا اینکه او هنوز مـسـ*ـت آرمان های سوسیالیتی اش است امروز باید واژه های استاد را مرور کنیم و از خاطرات مشترک حظ ببریم...

    791857_424.jpg

    امشب به قصه دل من گوش می کنی فردا چو قصه مرا فراموش می کنی
    یا
    ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست
    یا
    تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است
    یا
    نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
    و....سایه ی شما از سر شاعرانه های ما کم نشود.

    باران کوثری یا (ممنوع می شوند و محبوب تر، هفته)

    حذف نام باران کوثری از معرفی تلویزیونی «کوچه بی نام» از آن دست اقدامات عجیب و غریب مدیران تلویزیونی که به کرات در مورد چهره های مختلف از حوزه های گوناگون می شود، خیلی ها می نویسند مردم اعتراض می کنند و اما باز تکرار می شود گاهی گمان می کنم، این حذف شدن ها تعمدی است و در راستای ایجاد محبوبیت است، تلویزیونی ها ناگهان شبی و روزی تصمیم می گیرند چهره ای را حذف کنند و نمایش ندهند متعاقب آن کمتر از 12 ساعت بعد صفحات مجازی از تلگرام تا اینستاگرام و بعدتر روزنامه ها و سایت ها پر می شود از خبر حذف های خلق الساعه ، این داستان بارها تکرار شده و فکر می کنم باز هم تکرار می شود، در هر صورت چهره های مشهور این دیار می توانند از این امکان نهایت استفاده را ببرند کاری کنید مثلا موضع گیری سیـاس*ـی نا هماهنگ با صدا و سیما اتخاذ کنید بعد دیگر باقی اش را به تلویزیون بسپارید؛ در 12 ساعت محبوبیتی دو چندان پیدا می کنید.

    791858_401.jpg
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از محمدرضا عارف تا پرویز مظلومی
    موفقیت تیم ملی والیبال تجلی خصیصه ای است که مدت هاست فکر میکنیم آن را از دست داده ایم و عمر این از دست دادن آنقدر طولانی شده که گاهی گمان میکنیم از ابتدا نداشته ایم.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    تیم ملی والیبال یا (کار جمعی، هفته)

    تیم ملی والیبال بار دیگر وارد رقابت شده و چشم های جامعه را به سمت خودش جلب کرده...

    موفقیت تیم ملی والیبال تجلی خصیصه ای است که مدت هاست فکر میکنیم آن را از دست داده ایم و عمر این از دست دادن آنقدر طولانی شده که گاهی گمان میکنیم از ابتدا نداشته ایم؛ «روحیه جمعی» یا همان تیم ورک، این حس نامطلوب به طور خاص از پس ناکامی های پس از مشروطه دامنه وسیع تری پیدا کرده، این دامنه ی وسیع ناکامی در تحرکاتی که نیاز به توافق جمعی و همدلی دارد، باور ایرانی امروز را کاملا تحت تاثیر قرار داده است.

    احزاب به عنوان بارز ترین شکل کار جمعی در حوزه سیاست در تمام صد سال گذشته حتی یک نمونه موفق نداشته اند؛ موفقش حزب توده بود که بعدتر اسناد وابستگی اش رو شد و آن همه سازماندهی در کار جمعی از شوروی هدایت میشد. ورزش اما شکل پر رنگ دیگری از کار جمعی است و این همه ناکامی در ورزش های تیمی در قیاس با موفقیت های بی شمار در ورزش های انفرادی نظیر؛ کشتی و وزنه برداری، دلیل دیگری است که باورمان شود ایرانی جماعت روحیه کار جمعی ندارد، ظاهرا باید باور کنیم که نمی توانیم باهم باشیم اما...

    877244_403.jpg

    اما همین موفقیت تیم ملی والیبال و همان اتفاقات اسفند سال گذشته در انتخابات مجلس دو مثال نقض است؛ در هردو روحیه کار جمعی در بالاترین سطح خودش را نشان داد، اشکال کار ظاهرا جای دیگریست اگر دو بار شده پس می تواند باز هم تکرار شود، ایران سرزمینی است که 2500 سال در همین جغرافیا معنا پیدا کرده این همه اقوام گوناگون هزاران سال همنشین هم بوده اند، در طی این سال ها کل جهان و تمام مرزها دگرگون شده، ولی ایران با این همه رنگارنگی با همت یک روحیه جمعی حفظ شده است، ما ذاتا روحیه جمعی داریم اما این که چرا این روحیه جمعی فقط در شکل احساسی و جو زده اش در کف خیابان تجلی پیدا می کند، پرسشی است که پاسخش در جیب سیاست گذاران فرهنگی است.


    فاطمه کوچولو یا (مدیران گذار، هفته)

    فاطمه دخترکی که در بوستان کوهسار تهران در چاهی افتاد که سرپوش نداشت و جان باخت.

    مدیریت شهری تمثیلی از بی شمار موقعیت های مدیریتی است که در ساختار اداری ایران امروز وجود دارد، موقعیت هایی که مدیرانی می پسندد که ما نامش را می گذاریم؛ «مدیران در حال گذار» در واقع کسی که بر چنین مسندی می نشیند، نگاهش به موقعیتی دیگریست و از این صندلی پلکانی درست می کند که به ارتفاعی بالاتر برسد( به طور مثال: بخشدار می شود که استاندار شود)، اشتباه نکنید مدیر مقصر نیست! این ذهنیتی است که شرایط بوروکراسی ایرانی از مدیرانش طلب می کند، اما چنین مدیری چگونه مدیریت می کند.

    مدیر در حال گذر در دو بخش فعالیت می کند، بخش اول آن جایی است که باید پر دامنه و تبلیغاتی نشان داد، پروژه های پر سر و صدا و چشمگیر ، هم دل خودی را شاد می کند، هم دهان غیر خودی را می بندد، اقداماتی که رگه هایی از پوپولیسم در خودش دارد و بی تعارف عوام فریبانه است، اما بخش دوم یا همان پناه سازمانی.

    877245_684.jpg

    پناهگاه چون حاشیه امنیت ایجاد می کند برای مدیر در حال گذار از واجبات است، لابی گذاشتن با آن هایی که نفوذ دارند همان جان پناه است، به هر حال برای پیشرفت باید عده ای همراه داشت.مدیر در حال گذار یا در حال لابی گذاشتن است یا تبلیغات می کند و این دو هیچ کدام نسبت مستقیمی با پاسخگوئی و مسئولیت پذیری و البته کار تخصصی ندارند، خدا به خانواده ی فاطمه جان صبر بدهد.

    پی نوشت: مدیریت شهر تهران از موفق ترین مدیریت های این چند سال اخیر است و بی انصافی است با تعمیم این گونه اتفاقات ارزش خدمات این مدیریت را زیر سئوال ببریم.


    عارف یا (دموکراسی، هفته)

    علی لاریجانی بار دیگر به ریاست مجلس رسید و محمدرضا عارف با نزدیک به صد رای جایگاه خودش را در مجلس شناخت.

    قضاوت های سطحی که در مورد انتخاب رئیس مجلس می شود بوی نا و عقب افتادگی سیـاس*ـی می دهد، دموکراسی فقط صندوق رای نیست، اصلا دموکراتیزاسیون یا روندی که منجر به دموکراسی می شود مهم تر است و این همان اتفاقی است که در ایران در حال رخ دادن است و دموکراسی محدود به صندوق رای نمانده است.

    رسیدن به ساز و کاری که منجر به حکومت مردم بر مردم می شود، خیلی دشوارتر و پیچیده تر از آن است که با یک صندوق رای و چند اسم به دست بیاید(خیلی از دموکراسی های نمایشی دنیا این گونه اند بر خلاف جمهوری اسلامی ایران که مولفه های راستین دموکراسی را دارد)، این که در کشوری انتخابات انجام می شود، حتما نشان دموکراسی نیست، حتی نشانه های مثل مشارکت بالا نمی تواند وجود یک نظام سالم و شفاف که بر پایه دموکراسی شکل گرفته است را ثابت کند، دموکراسی تنها و تنها در تکثر و رقابت معنی می گیرد، هر چه صداهای متفاوت تر و متنوع تر به گوش برسد، هر چقدر رقابت داغ تر و سالم تر باشد دموکراسی حضور قدرتمندانه تری دارد.

    877246_400.jpg

    خیلی تفاوتی ندارد که علی لاریجانی بر مسند ریاست بنشیند یا محمدرضا عارف؛ اصلاحاتی ها بیشتر باشند یا اصولگریان، مهم تر ازاین نام ها شکل رقابت و شکل به کرسی نشستن است که در این زمینه در مجلس دهم به وضوح نشانه های مثبتی نسبت به دوره ی پیشین وجود دارد از نشانه های دموکراسی رقابت متکثر تر و متنوع تر در این دوره وجود داشته ، همچنین نوع ورود افراد و جناح ها به مباحث انتخاباتی آبرومندانه تر بوده و فضا به سمت عقلانیت و آرامش حرکت کرده، در این میان باید امیدوار بود که مجلس شرایط بهتری خواهد داشت.

    در این میان تیترها و بلندگوهایی که فضای سیاست ورزی را هیجانی و ملتهب می کنند سطح سیاست را تقلیل می دهند و به قولی نزدیک تر به یک دموکراسی واقعی تر هستند، در این میان تکلیف مردم کوچه و خیابان هم روشن است. باید با ذهن محاسبه گر به سیاست نگاه کرد و از نگاه احساسی و سانتی مانتالی که سیاست ورزی را به جدل و کری خوانی کاهش می دهد پرهیز کرد.


    پرویز مظلومی یا (دام، هفته)

    نیمکت استقلال دست به دست شد؛ پرویز مظلومی رفت و علیرضا منصوریان آمد.

    صحبت های پرویز مظلومی در برنامه نود و افشاگری شب بعد از دربی که اشاره به رایزنی با فرهاد مجیدی داشت، سر از زخمی باز کرد که چند سالی دامان پرسپولیس و استقلال را گرفته، درد چیز دیگری است و درمان دیگری می آورند ، حکایت آدمی است که سرش درد می کند و دندانش را می کشند.

    منصوریان مربی خوش فکر و تا امروز موفقی است، تیم هایش تاکتیکی بازی می کنند و از لحاظ روحی به رغم کم سن و سالی بر اوضاع تیم هایش مسلط است. میـ*ـل منصوریان برای تصرف نیمکت تیم آبی قابل درک است، اما چه کسی تضمین می دهد که سرنوشت یحیی گل محمدی در انتظار منصوریان نباشد.

    877247_689.jpg

    از روزی که پای مدیران سیـاس*ـی به فوتبال باز شد، گردش مالی این ورزش پر طرفدار زیاد شد، نام های فوتبالی و محبوبیت ابزاری شد که خیلی ها با استفاده از آن مصونیت ایجاد کردند. دیگر علی دایی فقط علی دایی نبود او یک نام بود که میشد جذبش کرد و سکوها را مال خود کرد، علی دایی یک مصداق بود، این نام را به کلی چهره محبوب دیگر تعمیم بدهید؛ علی کریمی، فرهاد مجیدی و...

    آن مدیری که پشت منصوریان قایم می شود نه دلش به حال خیل طرفداران آبی سوخته، نه برای آینده ی روشن مربی جوان سرمایه گذاری کرده، او به فکر رزومه ی کوتاه مدت و شهرتی است که در کنار نام های مطرح فوتبالی به دست می آورد، از فردای انتصاب کلی مصاحبه رنگارنگ می کند و میخ خودش را می کوبد، با منصوریان و این جنس تغییرات می شود به موفقیت رسید اما نمی شود آرامش پیدا کرد، آرامش در بلند مدت معنا پیدا می کند و موفقیت می تواند اندازه ی یک فصل باشد.


    مانی حقیقی یا (کارگردان، هفته)

    حقیقی نوه ابراهیم گلستان است و این روزها دو فیلم روی پرده دارد؛ پنجاه کیلو آلبالو و اژدها وارد می شود.

    این از خاصیت رسانه هاست که برای ایجاد جذابیت همیشه نیاز به دوقطبی های گوناگون دارند تا بتوانند با تقابل و تصادم جلوه گر باشند، پرسپولیس در کنار استقلال ایجاد جذابیت می کند و سینمای روشنفکری در کنار سینمای عامه پسند، همچنان که موسیقی مردمی در کنار موسیقی نخبه پسند جلوه دارد، رسانه ها هم برای بفروش بودن و دیده شدن تمام پدیده ها را برای ما دسته بندی می کنند که ما از مزه ی تقابل آن ها مشتری رستوران ستاره ها شویم.

    877248_906.jpg

    مانی حقیقی اما بازی رسانه ها را به هم زده، او کارگردان خاص و روشنفکر مآب اژدها وارد می شود یا یک کارگردان سود جو و لمپن که فیلمی سخیف و بی ارزش در حد 50 کیلو آلبالو می سازد؟ یا اصلا هیچکدام! او نوه ی ابراهیم گلستان است و وارث آن همه غرور و ابهام او کدام یک از این تعاریف است؟

    بهتر است هاله های رسانه ای ایجاد شده دور او را برداریم، گاهی رسانه ها از ازدیاد حضور ابهام ایجاد می کنند و چشم ها را تصرف می کنند؛ مانی حقیقی بازیگری معمولی است که به لطف خانواده ای سینمایی و هنرمند از رانت حضور در سینما بهره بـرده و با کارهایی که علاقه او را به فلسفه نشان می دهد شروع کرده و بعضا نشان داده که از پول بدش نمی آید و فیلم های تجاری هم ساخته، او نه روشنفکر خاص و جریان سازی است( نه سواد قابل ملاحظه ای دارد و نه حضور خیلی روشنی) نه آن قدر زرد و بی هویت است که حضورش برای سینما مضر باشد؛ او یک معمولی است در موقعیتی غیرمعمولی و این روزها از این موقعیت استفاده می کند، بیش از هرچیز او انسان است و این حق را دارد که آن طور می خواهد که باشد خارج از تعاریف ما.


    ترانه علیدوستی یا (فمینیست، هفته)

    خالکوبی ترانه علیدوستی در نشست خبری فیلم فروشنده حاشیه های زیادی به همراه داشته است.

    نه اشتباه نکنید اتفاقا آن چه بازیگران استعمال می کنند در بی نهایت ترین حالت تبلیغاتی است و ناخوداگاه کارکرد الگو را پیدا می کند. بالاخره ترانه علیدوستی بازیگر محبوبی است، این روزها بیشتر دیده می شود، حتی «زهرمار» گفتنش مردم را شاد می کند، پس لباسی که می پوشد حرفی که می زند موضعی که می گیرد، مهم است.

    نمی شود با جمله هایی نظیر؛« اختیار خودش را دارد» او را توجیه کرد، کاری که علیدوستی می کند استفاده از ابزار شهرتی است که در اختیار دارد، اما هدف از این نوشتار چیز دیگریست، اصلا فنمینست کیست؟ این ایسم های مبهم و رعب برانگیز و منکوب کننده را چند بار برای مردم تعریف کرده ایم؟ به نظر جریانی وجود دارد که از نا آگاهی عموم استفاده می کند و این ایسم های رعب آور را سر بزنگاه به کار می برد تا هر وقت که شد و در جهت منفعت بود کار را پیش ببرد.

    877249_366.jpg

    گیریم که این خالکوبی نشان فمینیستی است که هسست، اصلا فمینیسم چیست؟ تفکری که تلاش دارد در قالب های مختلف اجتماعی و سیـاس*ـی نسبت به برابری حقوق زنان و مردان کنش داشته باشد و البته فمینیسم شاخه های متععددی دارد مثل فمینیسم های رادیکال یا فمینیسم روانکاوانه(بله فمینیسم به آن شکل غربی آن امری مذموم و ناپسند است و هیچ بازیگری نباید آن را تبلیغ کند، اما شاید خانم بازیگر بخش مثبتی از آن را گزینش کرده)، باید توجه داشت که فمینیسم هم مثل هر مکتب دیگری قابل دخل و تصرف است و افراد در جوامع مختلف می توانند آن چه را که می خواهند از این مکتب برای خود و از فیـلتـ*ـر ذهنی خود بردارند (مکاتب منعطف و شکل پذیرند)، حال ترانه علیدوستی لگوی فمینیستی را روی دستش خالکوبی کرده، آیا غیر این است که چون ترانه در جهت اهداف برخی از ما نیست با برچسب زنی قصد منکوب کردنش را داریم؟

    پی نوشت: عرف هفت چهره طی این یک سال به گونه ای بوده که یک چهره را دو هفته پیاپی سوژه نکرده ایم، اما این بار اجتناب ناپذیر بود.


    مسعود فراستی یا (جدی نگیرید، هفته)

    درخواست شلاق برای فراستی منتقد برنامه ی هفت و صحبت های غیر متعارفی که بیان کرده..

    در این بازی های رسانه ای گاها افراد نقشی را می گیرند که در ابتدا باور ندارند، اما رفته رفته نقش جدید مزه می کند به مذاقشان خوش می آید، فراستی هم یکی از آن ها است که رسانه ها برایش هویت تعریف کرده اند، او از با سوادترین منتقدان سینمایی است و از معدود منتقدین است که مولف است، کتاب های سودمندی در زمینه ی سینما نوشته، نمی شود نظرات او را به راحتی رد کرد، اما او در مقام منتقد و نه یک نویسنده سینمایی در کالبدی رفته که خودش تعریف کننده آن نبوده است..

    همیشه مخالف و خلاف جهت آب شنا کردن با هویت رسانه ای او عجین شده، او باید همیشه نظری را بدهد که دیگران نداده اند، فیلمی که همه تمجیدش کنند ضعیف است و فیلمی که همگان ضعیف بدانند حاوی نکاتی است که فراستی نشانمان می دهد، فراستی در پوستی رفته که خودش هم باورش ندارد اما به آن الزام دارد چون هویت از آن می گیرد.

    877250_221.jpg

    شلاق در این قالب هیچ هویتی را از بین نمی برد اتفاقا به این هویت جان تازه ای می دهد، این شکل از قالب سازی های ارتباطی نهایت تلاشش بر این است که حضور داشته باشد و تیتر و عکس برای خودش بخرد فرقی نمی کند، چرا و به چه قیمتی، اتفاقا در خواست شلاق برای فراستی بیشتر از پیش به کاراکتر مخالف خوانش جان تازه ای میدهد، اندر حکایات پارادوکس های عصر ارتباطات! سال ها نویسندگی و پژوهش در سینما هویت نمی سازد، چند ساعت مخالف خوانی هویت می آورد!
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از کیمیا تا شریعتمداری
    یک شخصیت انتزاعی برای هفت چهره نداشته ایم تا حالا، اما این « کیمیا» کاری با قلب های ما کرده است که فردین و گوگوش با جوان های دهه پنجاه نمی کردند.
    برترین ها - ایمان عبدلی: یک شخصیت انتزاعی برای هفت چهره نداشته ایم تا حالا، اما این « کیمیا» کاری با قلب های ما کرده است که فردین و گوگوش با جوان های دهه پنجاه نمی کردند.

    مردمان در صف یا (اینجا چراغی روشن است، هفته)

    778410_636.jpg

    هر فرآیندی که در آن انتخاب دخیل باشد مشروعیت خاصی می گیرد؛ «انتخاب» کلید واژه مشروعیت است، مضاف بر این وقتی فرآیندی فرهنگی آمیخته با انتخاب می شود، محصولی با آبرو و قابل افتخار بیرون می دهد.

    جشنواره فیلم تهران که در گذر زمان تبدیل شد به جشنواره فیلم فجر، پایه ریزی یک فعل و انفعال مشارکتی و انتخابی بود و هنوز هم هست، به رغم تمام نوساناتی که در گذر زمان داشته است، امسال از آن سال های پرفروغ جشنواره بوده، گواهش همین صف های طویلی بود که طی روزهای گذشته مقابل سینماهای پایتخت تشکیل می شد و پر از شور بود، صف هایی که از فخر فروشانه ترین کلاس های سینمایی پر بارتر بود و البته تا حد زیادی خالی از حس تفرعن و افاده بود، مردمانی که در صف ها به «انتخاب» قرار می گرفتند و زمان می فروختند و فرهنگ می خریدند، یکی از الزامات شهروند جامعه مدرن را نمایش می دادند، می دانم و می دانید که با یک گل بهار نمی شود، با این صف نه واژه ی «شهروند» شکل می گیرد و نه جامعه ما مدرن می شود، اما نباید فراموش کنیم هر چه که می آید اول افاده اش آمده!

    غرولندهای روشنفکری را رها کنیم؛ «فیلم های کیفیت لازم را نداشتند و خیلی ها آمدند که آمده باشند و خیلی های دیگر در این صف ها ابتدایی ترین حقوق انسانی را زیر پا می گذاشتند» از این حرف ها خیلی هست و می شود گفت و ادامه داد. اما این صف های انتخابی و فرهنگی در اینجا به سان چراغی روشن است.


    اصغر باقریان یا (سنگ، پا و قزوین، هفته)

    778411_461.jpg

    اگر در اعتراض به شاه بیت؛ «چه کسی؟ چه گفته؟» توجه نکنیم، اعتراض را نشناخته ایم و امکان به خطا رفتن زیاد می شود، اعتراض گاه ارتباط مستقیم با ذات خودش دارد، به طور مثال فردی که از امکانی محروم شده و این محرومیت روند حیاتی زندگی روزمره اش را مختل کرده، اگر دست به کنش اعتراضی بزند به اصیل ترین معنای اعتراض رجوع کرده است.

    اما اعتراض در دنیایی که هر آنچه در آن سخت است دود می شود و به هوا می رود، کارکردهای دیگری هم پیدا کرده است، کارکردهایی که هیچ ارتباط معنایی با اصل اعتراض ندارد و صرفا وسیله ای است برای رسیدن به هدف و باز هم از آن جا که این روزها هدف مکررا وسیله را توجیه می کند، باید حواسمان بیشتر به اعتراض ها باشد، جناب باقریان مدیر تیم فوتبال سپاهان به عملکرد داوری های اعتراض کرده اند و خواستار عدالت شده اند.

    ما که یادمان نرفته احتمالا جناب باقریان هم در یاد دارند ( اگر ندارند از اطرافیان کمک بگیرند) در سال هایی که هـ*ـوس شکستن دو قطبی فوتبال ایرانی به دل مدیران فوتبالی افتاد، چگونه و با چه روش هایی به نابرابری دامن زده شد و کل پروسه لیگ برتر ایرانی در خدمت فوتبال پر حرف و حدیث اصفهانی قرار گرفت تا با یک قطب سازی آمرانه و سفارشی فوتبال ایرانی مدرن شود که نشد! که بدتر شد! که ورزشگاه ها خالی شد! و بی اعتمادی تماشاچیان ایرانی را فراری داد، تیم ملی ضعیف تر شد و...اعتراض کن؛ جناب باقریان امسال به ذوب آهن بیشتر توجه شده است، این همه گونه ای از نابرابری است!


    کیمیا پارسا یا (شما خوب هستید، هفته)

    778412_889.jpg

    یک شخصیت انتزاعی برای هفت چهره نداشته ایم تا حالا، اما این « کیمیا» کاری با قلب های ما کرده است که فردین و گوگوش با جوان های دهه پنجاه نمی کردند، ترکیب همگونی از کاراکتر و شخصیت هنرپیشه چنان وحدت معنایی پیدا کرده است که در واژه نمی گنجد، همان قدر که سر کار خانم شریفی نیا در ایفای نقش ضعیف و الکن بودند، کاراکتر هم بی ربط و فضایی و نچسب بود.

    شما که نتوانستید صدایتان را کمی پخته تر کنید، اشکال از شما نیست، استفاده از حنجره مختص به دادزن های خیابان انقلاب است، شما نتوانستید، اما کیمیا توانست در 18 سالگی کتاب آیت الله طالقانی را ویرایش کند، مهراوه خانم شما اگر نتوانستید از زبان بدنتان در سنین مختلف بازی بگیرید، اما کیمیا توانست خرمشهر را یک تنه از دست دشمن دربیاورد، فرزند ارشد جناب شریفی نیا شما اگر تحمل گریم روی صورت زیبایتان را نداشتید، کیمیا چه ها که تحمل نکرد! او در مثلث برمودای ساواک دوام آورد، تحمل کرد، کار هرکسی نبود مشفق، آرش، شهریار را تدبیرو تحمل کردن، خانم مهراوه شریفی نیا شما نتوانستید از میمیک صورتتان در لحظاتی که باید به تناسب بازی بگیرید، همین بود که حرکاتتان اگزجره میشد و توی ذوق می زد، کیمیا اما توانست با عشـ*ـوه هایش دومینوی دلبری راه بیاندازد و دل تمام پسر های کوچه را ببرد ...

    این همه توانایی کیمیا و ناتوانی شما، تلفیقی از سورئالیسم قدرتمند کاراکتر فراواقعی و شخصیت ناتوان و به شدت رئال شما که بر ناتوانی یک انسان معمولی که اشتباهی در جایگاهی بی ربط قرار گرفته، 110 قسمت هدیه رسانه ملی بود که به دنبال افشاگری در رسانه های دیگر می چرخد.


    ضاربان کارواش یا (دنائت، هفته)

    778413_530.jpg

    ماجرای کتک کاری کارگران کارواش جنجالی تهران که سوژه روز رسانه های خبری شده است را می شود از زوایای گوناگونی بررسی کرد؛ ابعاد اقتصادی و بازار کار و چرایی پیدایش پدیده های این چنانی و یا آن هایی که پشت چنین تصمیمات جنجالی می ایستند و با نگاهی جزمی و کوتاه نگر فرمان بی رحمی صادر می کنند، مدیرانی که با مطالعه و تحقیق بیگانه اند که هیچ بعضا با روحیات انسانی هم غریبگی می کنند، اما ما در اینجا با هیچکدام این ها کاری نداریم، ماجرا را خیلی کوچک تر می کنیم نور می اندازیم روی آنهای که مرتکب این حجم خشونت می شوند، همان های که فاعل ضرب و شتم می شوند.

    چه توجیهی در کجای مغز آن ها فراهم می شود که راضی به اعمال خشونت می شوند؟ چه داده هایی جمع کردند که می توانند یک انسان دیگر را اینگونه کتک بزنند؟ اینها که به خاک کشور تجـ*ـاوز نکرده اند؟ ناموس کسی را به خطر نیانداخته اند؟ عنوان درشتی پشت فعل آن ها نیست؟ از همین جهت توجیه دیر یابی نیاز است که راضی بشوی یک کارگر را له کنی! هر چند مافوقت بخواهد، هر چند که فکر کنی به نظم عمومی کمک کرده ای ( کدام نظم؟) آن دست ها و آن پاها چگونه در جهت ضرب و شتم حرکت می کند؟ مصرف خشونت در دنیای مدرن و تکرار هر روزه ی آن؟ تربیت غلط خانوادگی؟ دستور مافوق و ملاحظات کاری؟ فشارهای یک جامعه معطل مانده؟ همه ی اینها را هم که جمع کنیم توجیه خاصی جور نمی شود؟ یک خلا روانی، یک بیماری و یک کمبود نیاز است برای اینگونه رفتار کردن! داعش هم ایدئولوژی دارد، شما که همان را هم نداری...


    ابراهیم حاتمی کیا یا (بیا بیرون لطفا، هفته)

    778414_865.jpg

    کارگردان آرمانگرا و اصولگرای سینمای ایران که عمری با دغدغه هایش رشد کرده است، در جدیدترین ساخته اش روایتگر داستان حیدر ذبیحی بادیگارد رده بالای نظام جمهوری اسلامی است، حاتمی کیا مطابق تمام ساخته های پیشین روایتگر دغدغه های انقلابی است که به گمان خودش کشتی اش سوراخ شده و خطر تهدیدش می کند، او دنیای آدم هایی را تصویر می کند که که در روزگار امروز منزوی اند و شاهد به تاراج رفتن آرمان هایشان هستند.

    خیلی وارد دنیای فیلمسازی حاتمی کیا نمی شویم و با تعلاقاتش هم حداقل در این مجال کاری نداریم؛غرض چیز دیگریست، استحاله هنرمند در هنر؛ به هر حال هنرمند در خلق هنر باید تا اندازه ی زیادی به شرایط احاطه داشته باشد و قطعا نباید مرعوب مخلوق خودش بشود، فرقی هم ندارد هنرمند کدام مکتب و تفکر، خالقی که در مخلوقش حل شود بعد از مدتی دچار گنگی می شود و ارتباطش را با مخاطب از دست می دهد، منظور از خلق و خالق فقط منحصر به دنیای آفرینش هنری است.

    حاتمی کیا به مانند بازیگران مورد علاقه اش؛ مریلا زارعی و پرویز پرستویی خود وجودی شان را فراموش کرده اند و بالکل غرق مخلوقاتشان شده اند، از همین رو به گنگ گویی افتاده اند، بابک حمیدیان هم اینگونه شده بود، اما تنوع کاری باعث شد از آن ورطه خارج شود، اما حاج کاظم ول کن پرستویی نیست و مریلا زارعی تحت تاثیر شیار 143 است...رسالت هنری خوب است و هنرمند دغدغه مند هم که چه بهتر! اما امان از این آرمان گرایی وقتی که بزرگش می کنیم، جلوی چشمانمان را می گیرد و درست نمی بینیم که درست خلق کنیم.


    ....یا (دست هایت مثل گندم زار، هفته)

    778415_445.jpg

    در اینجا چند خطی نوشته بودم که دو پاراگراف را تشکیل می داد و حالا نیست، سطوری که نوشته می شود بارها و بارها در ذهن من دچار و مبتلا به خودسانسوری می شود و پس از آن حداقل توسط دو نفر دیگر خوانده می شود، اگر خیلی وقت ها حرف ها مبهم است و یا اگر بعضا متن دچار نوسان است، مشکلات فرامتنی وجود دارد که شاید خوانندگان عزیز درکش نکنند .

    این چهره را ببخشید اگر قرار بود باشد و حالا حذف شده است!


    حسین شریعتمداری یا (منعطف، هفته)

    778416_550.jpg

    واقعیتی که در رسانه های کشور جریان دارد و چهره سازی که از مدیر مسئول کیهان شده است، شاید خیلی هم با واقعیت بیرونی متناسب نباشد، قرار دادن چهره ی مدیر مسدئول با سابقه عرصه مطبوعات در کنار تصویر عناصری از حزب توده گـ ـناه بزرگی بوده که سهوا و یا عمدا واقع شده و تحملش شاید برای هر کسی حتی لیبرال ترین ژورنالیست های وطنی دشوار باشد. به هر حال نام توده ای ها با وابستگی به شوروی گره خورده است.

    آدم ها را باید با اعمالشان بشناسیم نه حرف ها، حرف ها زده می شوند و مانا نیستند اما اعمال در ذهن ها حک می شوند، حسین شریعتمداری می توانست واکنش های دیگری نشان دهد، اما بر خلاف آن چه که تبلیغ می شود، او به آزاد منشانه ترین حالت ممکن واکنش نشان داد؛ چشم بست و بخشید ....
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از گوهر خیراندیش تا محمدعلی فردین
    تیتر های این هفته متاثر از جشنواره فیلم فجر است، هر کدام از هفت چهره نام یکی از فیلم های امسال را با خودش دارد. پس عجالتا این هفته خیلی به دنبال ارتباط سازمان یافته تیترها و نام ها نباشید. با سپاس از همراهی شما و صبوری تان در تحمل این قلم بد رنگ.
    برترین ها - ایمان عبدلی: تیتر های این هفته متاثر از جشنواره فیلم فجر است، هر کدام از هفت چهره نام یکی از فیلم های امسال را با خودش دارد. پس عجالتا این هفته خیلی به دنبال ارتباط سازمان یافته تیترها و نام ها نباشید. با سپاس از همراهی شما و صبوری تان در تحمل این قلم بد رنگ.

    اشکان خطیبی یا (خشم و هیاهو، هفته)

    فیلم «سینما نیمکت» به کارگردانی محمد رحمانیان که در جشنواره امسال حضور دارد، حاشیه های زیادی داشته، بخش هایی از داستان گرفتار ممیزی شده بخش هایی که اشکان خطیبی ایفاگر آن بوده است، خطیبی با جسارت نقشی را پذیرفته که ریاضت زیادی برای آن تحمل کرده، به قولی از آن کاراکترهایی که بازی اش نمی کنی بلکه در مرتبه ای عمیق تر با زایمان هنری خلقش می کنی، خطیبی ریسک کرده و 20 کیلو وزن کم کرده و البته ویلون نواختن را فرا گرفته، همه برای ایفای یک نقش!

    772609_205.jpg

    از نگاه مردم عادی شاید این گونه رفتار هنری خیلی وجاهت نداشته باشد، از نگاه مسئولین هنری که قطعا همین طور است! آن هایی هم که قیچی دستشان است بیشتر به فکر مدل مطلوب هستند؛ حالا تلاش کسی هم حذف شد که شد! اما از نگاه آنهایی که «هنرمند» خطاب می شوند، این داستان باید چگونه تفسیر شود؟ اصلا تفسیر می شود؟

    یکی از همکارانت جسورانه هزینه میدهد، خاک صحنه ی سینما را می خورد و همان خاک را روی چشمانش می پاشند، شما که «هنرمند» هستید و برای هر مساله بی ربط و با ربطی اینستاگرام را دچار رعشه می کنی، از فلان سخنرانی در یک شهر نه چندان دور تا توافق با ایرباس ...البته که خیلی هم خوب است اما شاید رادیکال ترین موضع را باید در همین مواقع گرفت، این دیگر از الزامات صنفی است که نقشت را، تلاشت را نادیده نگیرند، اصل خود سینماست، سینما هم که نباشد شما نیستی، لطفا برند و نام خودتان را به جا و دور از سیاست زدگی و سلبریتی بازی خرج کنید، مردم چشمشان به شماست. نا سلامتی بازیگرید شما که باید بدانید کجا و چگونه باید حضور داشته باشد


    امیرحسین یا(سیانور، هفته)

    امیر حسین آکادمی گوگوش حرف هایی را به زبان آورد که خیلی ها نامش را گذاشتند: افشاگری، از قضا به زبان آوردن این حرف ها و انتشار فیلم آن همزمان شده با پخش مسابقه خوانندگی استیج در شبکه «من و تو»

    اصل اول اینکه باید بپذیریم درست یا نادرست خیلی ها استیج را می بینند، این را می شود به وضوح از بازخوردهایی دید که در جامعه نسبت به حذف یکی از شرکت کنندگان این برنامه انجام شد و اصلا همین حذف حاشیه دار شاید دلیلی بر افشا گری بهنگام امیر حسین شده است و ....

    772610_274.jpg

    از آن جایی که موضوع مخاطره برانگیز است و با یک شبکه مساله دار طرفیم، بهتر است اصولی تر پیش برویم؛ فردی در یک رقابت شرکت کرده و تا انتها در آن حضور داشته، ساده ترین نتیجه ی این فرایند؛ به رسمیت شناختن رقابت از سوی شرکت کننده است، پس امیر حسین رقابت را با تمام قوانینش پذیرفته، زیرا اگر نپذیرفته بود باید جایی در میانه ی رقابت عرصه را ترک می کرد که نکرد و تا انتها ماند، ماندو حالا افشاگری کرده است اینجا در مورد امیر حسین حرف می زنیم چه بسی «من و تو» درگیر فساد خیلی گسترده تری باشد و با توجه مواضع هدف داری هم که می گیرد خیلی چیز ها در مورد این شبکه دور از ذهن نیست، اما امیر حسین در تمام گفت و گویش پرده از چه رازی برداشته؟

    چه مصداقی آورده که ما قانع شویم این شبکه در رقابتی که برگزار می کند دچار فساد است، افشا گری یعنی دلایلی بیاوریم که خلاف آن چه که دیده می شود را به ما ثابت کند، موردی، ریشه دار و منطقی، با کلی گویی و مغلطه در هیچ بحثی هیچ مخاطبی به اقناع نمی رسد، یک بار دیگر تا کید می کنم، هدف تطهیر «من و تو» نیست که با هیچ زمزمی تطهیر نخواهد شد و اما در نهایت شکل تحول امیر حسین آدم را یاد تحولات فیلم های فارسی می اندازد فیلمها زندگی اند؟ یا زندگی ها فیلمند؟


    برانکو ایوانکوویچ یا (بادیگارد، هفته)

    برانکو به طور کلی تصویری که در گذشته از خودش به جای گذاشته بود را محو کرده است، مربی محافظه کار و مطیع فدراسیون دادکان که در کاری یاغی تیم مانده بود و در هیبت کاپیتان نیز هم، این روزها تصویر دیگری از خودش در فوتبال ایران حک کرده است، اگر آن تیم ملی زیاده از حد تعریف شده و محتاط بود و در دایره ی بسته ای فوتبال نتیجه گرایی ارائه می کرد. برانکوی پرسپولیس اتفاقا جسور و شجاع دل تاکتیکی ترین تیم ایران در همسایگی ذوب آهن و تیم کی روش است. برانکو پس از قهرمانی در لیگ کرواسی و چند سالی که موفقیت آمیز بود، حالا نوین ترین 2-4-4 را در لیگ ایران اجرا می کند و در نیمه دوم های بازی های پرسپولیس تدریس مربی گری می کند، او یک بازیکن تمام شده را زنده می کند؛ محسن مسلمان، یک جوان رو می کند؛ انصاری و البته به مجموعه ی تیمش شخصیت می دهد.

    772611_265.jpg

    پرسپولیس پس از سال ها جرات برگشت به بازی پیدا کرده، حاشیه ندارد یا کم دارد، کسی یاغی گری نمی کند و یاغی هایش از جمله مکانی در آغـ*ـوش سرمربی تیم جای دارند، پدری که پشت بازیگوشی های جوان هایش قایم نمی شود، کروات با معرفت هوای طارمی را دارد هوای تیمش را دارد و قرمز های تیفوسی را با سکوها آشتی داده، کاری که خیلی از سلبریتی های وطنی در انجامش ناتوان بوده اند، کاش مدیران تصمیم گیر حواسشان باشد و برانکو را برای فوتبال ایران نگه دارند. برانکو کت و شلواری بر تن فوتبال مریض ایران شده است کت و شلواری که کراواتش کی روش است.


    علی اکبر صالحی یا (ایستاده در غبار، هفته)

    رئیس آکادمی نوبل خبر از قرار گرفتن نام علی اکبر صالحی در فهرست نامزدهای دریافت جایزه صلح نوبل 2016 داده است و خلاصه آنکه صالحی که نسب از عمادالکتاب می برد دیده شده، آن هم در کلاس جهانی، علی اکبر صالحی قبل از وقوع انقلاب دکتری مهندسی هسته ای اش را از آمریکا گرفت و جزو باسوادترین مردان سیـاس*ـی روزگار ایرانی است، به نوعی او بر خلاف تیپ رایج سیاست مداران ایرانی اعتبار از سیاست نمی گیرد، بلکه بر عکس به سیاست اعتبار می دهد، اصلا به رفتارش که نگاه کنید بهتر در می یابید، او خیلی ربطی به دنیای سیاست ندارد، مرد آرامش است، گاه و بیگاه نمی چرخد، شبیه به اساتید دانشگاه است جنجره اش خیلی دچار نوسان نمی شود؛ نه لبخندش فریبت می دهد نه چین های پیشانی اش.

    772612_781.jpg

    مرد پاکدامن سیاست ایرانی با تلاش بی وقفه ای که در جریان مذاکرات هسته ای داشت بار مسائل فنی ماراتن دوازده ساله ی دیپلماسی ایرانی را به دوش کشید، کاش در داخل هم جایی برایش در حد یک نوبل وطنی باز کنیم و قدردانش باشیم، حیف است مرد آکادمیک تیم دیپلماسی ایرانی تجلیل نشود نوبل وطنی بیشتر به دل می نشیند وقتی که هموطنانت تحسینت کنند و البته خدای وطن را هم خوش تر می آید.


    تیزر سازان کمیته امداد یا (اژدها وارد می شود، هفته)

    در میان آگهی های ساده تلویزیونی که دربند آواز های دم دستی و سطحی ترین اشکال تبلیغ اند، به ناگهان با یک کلاس درسی مواجه می شویم که معلم دیکته ای از فداکاری و گذشت و دیگر خواهی می گوید. دانش آموزان خردسال پسر مشغول نوشتن هستند و دوربین روی یکی از آن ها تمر کز می کند، پسرک کمی آشفته است، برگ های دفترش تمام شده، دانش آموزان دیگر همگی مشغول نوشتن هستند، پسرک پشت جلد دفترش را تنها عرصه ی ادامه می بیند، ادامه می دهد اما توجه کنار دستی اش جلب شده!

    772613_206.jpg

    متوجه درد همسایه اش می شود، برگی از دفتر ش جدا می کند؛ بخشی از خودش را در طبق اخلاص می گذارد، فداکاری حس خوبی می شود که در کسری از ثانیه در کلاش درس تکثیر می شود و دیگران هم برگ هایشان و بخشی از وجودشان را به اشتراک می گذارند؛ حا احساس رضایت قلبی در آن که گذشت کرده و و شعف در آن که فداکاری را پذیرفته، تیزری حرفه ای و تاثیر گذار که با جمله ی؛ زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست...پایان می پذیرد و علاوه بر جذابیت، کمی فکر ایجاد می کند.


    گوهر خیر اندیش یا (نیمه شب اتفاق افتاد، هفته)

    ماجرا از این قرار است که عوامل صدا و سیما در کاخ جشنواره حضور داشته اند و قصد مصاحبه با گوهر خیر اندیش را کرده اند اما از آن جایی که خانم خیر اندیش کلاه بر سر داشته و پوشش مد نظر تلویزیون را نداشته، مصاحبه کنسل می شود و خانم بازیگر یک مصاحبه ی آتشین انجام می دهد، پوشش خودش را با پوشش سریال های تاریخی مقایسه می کند.

    772614_568.jpg

    کلاه یک بهانه است! شکاف تلویزیون و سینما عمیق تر از این حرف هاست، وقتی تلویزیون تیزرهای سینمایی را پخش نمی کند و شبکه های ماهواره ای جایگزین می شوند، کاملا واضح است که «کلاه» فقط بهانه است، بازی دو سر باختی که ادامه اش به کسادی سینما و بی اعتبارتر شدن تلویزیون دامن می زند و متاسفانه اراده ای هم دیده نمی شود که امیدوار به رفع این مساله باشیم.

    طی همین چند روز گذشته سینماگران دیگری هم لب به انتقاد از تلویزیون گشوده اند، به هر حال مسائل متعددی هر روز شکاف این دو رسانه تاثیر گذار را بیشتر کرده اند و به عدم انسجام فرهنگی دامن زده اند، اگر دست تلویزیون و سینما در دست هم بود باور کنید بسیاری از القائات تاثیر گذار فرهنگی خیلی ساده تر و عمیق تر اتفاق می افتاد، مشکل ما نه «من و تو» است و نه... مشکل از خود ماست که همدل نشده ایم، گاه یک تهدید بیرونی مثل جنگ در دهه شصت نهادهای فرهنگی را شدیدا همگرا می کند، اما خب همگرایی به چه قیمتی؟ این روزها که سایه تهدید فیزیکی بالای سرمان نیست انگار که این تهدید و ترعیب فرهنگی را لمس نکرده ایم، جالب اینکه در شگفت تاثیر گذاری دیگرانیم !


    محمدعلی فردین یا (بارکد، هفته)

    امروز زادروز ستاره ای است که در دوران غیبت رسانه های مدرن «قهرمان » ملت بود. آدم خوب چشم پاک با خدایی که همیشه بر سیاهی چیره می شد و به آرزوهایش می رسید، تجسم آرزو بر پرده ی سینما، در مورد ماندگاری شمایل فردین بر اذهان عمومی نمی شود به یک عامل بسنده کرد، حکمرانی سینما، نسل قهرمان پرور، سینمای فارسی و ....

    772615_872.jpg

    آن چه که مشخص است بعد از او هیچگاه «قهرمان» سازی به آن شکل انجام نشد و به نظر نمی رسد انجام شود، اصلا آن نسل تکرار شدنی نیست، نسلی که می خواست لرزه بر تن دنیا بیاندازد، قهرمانش هم پر از خرق عادت و شگفتی بود، می شود نسل ها را با ستاره یشان شناخت، فردین قهرمانی آرمانگرا بود چون اذهان مخاطبانش آرمانی بود؛ آن ها می خواستند حال دنیای خودشان را خوب کنند.

    دو ساعت هم که در سینما می نشستند با نسبتی دور از واقعیت قهرمان سازی می کردند و یادشان می رفت مناسبات دنیای واقعی، عشق دختر پولدار و پسر جوان را خیلی بر نمی تابد، نسلی که روی ابرها قدم بر می داشت و همه ی سورئالیسمش را می شود در چهره ی قهرمانش دید، فردین را مرور کنید با دقت و به کثرت، شمایلی است که ریشه ی خیلی از تحولات را می شود در چهره اش دید.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از محمد غرضی تا ناصر ملک مطیعی
    ناصر ملک مطیعی پس از 36 سال به روی پرده ی سینماها آمد و حالا می توان تصویری از یک بازیگر و در واقع کاراکتر ماندگار سینمای قبل ازانقلاب به روی پرده دید.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    رضا احدی یا (بکر، هفته)

    «رضا احدی» فوتبالیست با تکنیک دهه های گذشته تیم ملی و استقلال بر اثر بیماری درگذشت.

    759673_980.jpg

    مرگ احدی و امثال او که این روزها گوشه بیمارستان و یا در انزوای خانه در انتظار مرگند، مرگ یک شکل از زندگی است که حالا با نگاهی که از دور به آن می کنیم آمیخته به حسرت است، نسل آدمهایی که پنج دهه از عمرشان را سپری کرده اند و خب احدی و هم تباران او به واسطه نقش سلبریتی که داشتند به عنوان نماد آن شکل از زندگی بیشتر و بهتر در معرض قضاوت قرار می گیرند، بی گمان نکته ی بازز نسل یاد شده «بکارت» بود، عنوانی که در نسل های بعدی به یغما رفت و بالکل فراموش شد.

    «بکارت» آن ها از سر تا پایشان؟آشکار بود؛ ابروهای طبیعی، موهایی که در راحت ترین شکل با برس شانه می شدند، رد چهارانگشت را میشد در میانشان دید، جوراب های کوتاه، پاهایی که دست نخورده بودند. گویی همین الان از خانه به زمین چمن رسیده بودند و در نهایت سادگی فوتبال میکردند، این ها همه نشانه های ظاهری و سطحی بود، بطن آدم ها که قیاسش مع الفارق است.

    آن ها فوتبال می کردند و اما امروزی ها فوتبال را بازی می کنند، وجهه نمایشی تعمیم یافته به تمامی پدیده های دنیای مدرن ماهیت آن ها را از معنای اصیل تهی کرده است. «بکارت» درجا می میرد وقتی فوتبالیست جوان برای مدل مویش، برای شادی پس از گلش، برای تک تک کلوزآپ های دوربین برنامه دارد و اینگونه نسل بازیکن هایی چون: رضا احدی، به نسل بازیگرهای فوتبالیست امروزی تبدیل می شود، مرگ احدی مرگ «بکارت» بود و اینگونه می شود که استادیوم های امروزی هیچ غافلگیری ندارد، چون فوتبالیست بازیگرها با برنامه وارد زمین می شوند!


    ناصر ملک مطیعی یا (فقط بازیگر، هفته)

    فیلم «نقش نگار» به کارگردانی علی عطشانی سرانجام به روی پرده رفت و...

    759674_297.jpg

    ناصر ملک مطیعی پس از 36 سال به روی پرده ی سینماها آمد و حالا می توان تصویری از یک بازیگر و در واقع کاراکتر ماندگار سینمای قبل ازانقلاب به روی پرده دید، فیلم بارها دچار حاشیه های گوناگون شد و تقریبا با روند ناامید کننده ای پیش می رفت تا اینکه بالاخره اکران شد و البته تصویر ملک مطیعی از پوسترها و بنرها حذف شد، اما چرا باید حضور یک بازیگر به واسطه هنر نمایی در نظام سابق دچار چالش بشود؟ این تفکر مرزبندی و پولاریزه شده که از هنرمند توقع موضع سیـاس*ـی دارد ریشه در کجا دارد؟!

    حزب توده به گواه اسناد در تاریخ معاصر ایران پر رنگ ترین و سازمان یافته ترین حزب بوده است؛ فوق العاده تشکیلاتی و موثر در تمام بزنگاه های موثر تاریخ معاصر سردمداران حزب با ریشه کردن در میان روشنفکران و تهیج طبقه کارگری به خوبی حلقه ی واسطی شدند برای نیل به اهدافی که از سمت شوروی تغذیه میشد، اما در میان همه ی این اهداف غرض ورزانه سیـاس*ـی بسیاری از تفکرات به اصطلاح چپ را در فرهنگ ایرانی جا گذاشتند؛ یکی همین هنر متعهد و هنرمند دردمند از همان روزگار هنرمند آلوده به سیاست شد و این توقع نهادینه شد که هنرمند یا با ماست و یا بر ما، همین شد که بعدتر همه هنرمند را در جبهه ی خودشان خواستند؛ چه روشنفکر و چه مسئولان و مردم عوام، هنرمند را در قاب موضع گیری هایش نه صرفا هنری که ارائه می کند قضاوت کردند و شد آنچه نباید میشد، چه جفاها که بر هنر ایرانی از دریچه همین نگاه رفت و همچنان می رود.


    پریناز جهانگیری یا (روزگار نو، هفته)

    انتشار قطعه جدید سریال شهرزاد به نام افسار و اشتباه عوامل این قطعه در معرفی ترانه سرا.

    759675_681.jpg

    شمشیر دو لبه ای است تکنولوژی؛ از طرفی کار تولید در عرصه هنر را آسان کرده و مشقت های خلق هنری را کاهش داده از طرفی دیگر آن لبه ی دیگرش که در خدمت مصرف کننده هنر است، کار را برای نقد آثاری که به سرعت و در کمیتی انبوه تولید می شوند سهل کرده است و حکایت می شود همین قطعه جدید چاوشی، خواننده ی این روزها پر کاری که سهوا شعر شاعره جوان را به جای شهریار معرفی می کند و...

    قدیمی ترهای موسیقی وقتی از انتشار یک قطعه حرف می زنند؛ از روزها و شب هایی می گویند که یک تیم به الهامی مشترک رسیده اند و با ملودی و ترانه ای همنشین شده اند، آن ها آنقدر کار را صیقل می دادند که در نهایت تصویری از خود در کار می دیدند، به نوعی عاشقانه زیستن و ته نشیدن شدن در اثر با وجود سازندگان بخشی از سیستمی بود که احساس و تکنیک در آن رل اصلی را ایفا می کرد، تک تک واژه های شعر در کارهایی که در دهه 50 موسیقی ایرانی چه در شکل «گلها» چه در شکل عامه پسند ترش(پاپ) تولید شد، با ممارست و و در گذر روزها و هفته هایی بود که شب و روز در آن بهم می پیچید.

    حالا اما این روزها می شود در یک 12 ساعت شعر نوشت و ملودی سوار کار کرد و خواند و منتشر کرد؛ تولید انبوه هنر در قالبی مکانیکی و یا خلق احساس در چارچوب صفر و یک. اما احساس که قالب نمی شناسد و وقتی که محصورش کنیم اینگونه می شود که شعر شهریار جعلی از آب در می آید.بماند که کاری که چاوشی ارائه می کند جزو نمونه های وزین موسیقی پاپ ایرانی است حکایت دیگران که غم انگیز تر از این هاست.


    همایون خرم یا (خاطره ساز، هفته)

    سومین سالگرد درگذشت همایون خرم در بیست و هشتم دی ماه .

    759676_283.jpg

    موسیقی با همه ی ما زندگی می کند، دوست خوبی که افت و خیز هایش زندگی را قابل تحمل می کند. در شادی و غم کنار ماست، در تاکسی، در خیابان و در محفل و منزل و هر جایی که آدم ها نفس می کشند، اکسیر موسیقی هوای ذهنی را تمیز تر می کند، اصلا آدم ها را می شود با موسیقی که گوش می کنند دسته بندی کرد و تمیز داد که کدامشان سالم ترند و صاف ترند.

    همایون خرم یکی از آن هایی بود که ملودی هایش در پالایش ذهنی شنوندگان موسیقی و در امتدادآن مردم کوچه و بازار بی نهایت موثر بوده است. آن ها مقصودم همان هایی است که زندگی ما رنگی می کنند و گوش هایمان رانوازش می کنند، فراموش نمی شوند، مانایی آن ها به قدمت تکرار موسیقی آن ها در گوش مردمان است، چند بار با «امشب در سر شوری دارم...» در خلوت عقده گشایی کرده ایم؟ «شبی که آواز نی تو شنیدم...» عاشقی مگر می شود بدون این تصنیف ؟ احساسات فرو خورده و سرکوب شده را چگونه و با چه کیفیتی فراتر از «رسوای زمانه منم شمع میخانه....» تخلیه کرد؟ و سرت سلامت «همایون» موسیقی ایرانی در هر دستگاه کائنات که هستی.


    دخترک مهاجر ایرانی یا (دنیای دیوانه، هفته)

    تجـ*ـاوز یه یک دختر بچه ایرانی در کمپ پناهجویان در کشور استرالیا...

    759677_902.jpg

    البته که خبر کمی کهنه شده است و اما حیف بود که درباره اش ننویسم؛ تجسم آن لحظه ای که دخترک ایرانی زیر دست و پای آن ...تقلا می کند و پدر دخترک سر صحنه می رسد و... نمی دانم به چه فکر می کرده، اصلا مگر می شود فکر کرد؟ در آن لحظه! دخترکت را، خانواده ات را به دندان بگیری به امید زندگی بهتر دل به اقیانوس آرام! بزنی و بعد روزی بیاید که دخترکت را در چنگال هیولایی ببینی، آن چشم ها مگر میتواند باز هم ببیند؟ مگر سویی هم برایش می ماند، تصورش سخت است.

    در سال هجرت از نوع خاورمیانه ای اش، تجاوزش سهم ما شد و خفگی اش سهم سوریه و سهم باقی هم محفوظ است، یک ثانیه هم که قربانی تصمیات خام سیـاس*ـی شویم خیلی زیاد است، مگر آن دخترک مهاجر، آن جگر گوشه ی ایران در چند ثانیه دفن شد؟مگر آیلان در چند ثانیه خفه شد؟ نمی دانم پدر آن دختر به چه فکر می کند؟ برجام؟ انتخابات؟ یا یک زندگی بهتر؟ اصلا کدام یک از ین همه تیتر یک سیـاس*ـی می تواند زخم آن دخترک را مرهم شود؟


    محمد غرضی یا (یادگار آرمانگرایی، هفته)

    گفت و گوی محمد غرضی با رشید پور در برنامه «دید در شب»

    759681_801.jpg

    غرضی در انتخابات 92 چهره شد به واسطه مواضع متفاوت و جالب توجهی که داشت و همچنان دارد، او انگار در دهه 60 جا مانده است و هنوز همان آرمانگرایی و ساده انگاری یک انقلابی با طراوت را حفظ کرده، نگاه به سن و سالش نکنید، اتفاقا غرضی جوانترین انقلابی حال حاضر فضای سیـاس*ـی ایران است؛ ذهن او در همان شرایط آرمان و انقلابی گری مانده است. انگار نه انگار سال ها گذشته و خیلی از فعالان انقلاب در آن سوی آب ها فریاد اپوزسیون شده اند، انگار نه انگار که روزگار دیگریست و مثلا تسخیر سفارت از افتخار به انکار رسیده است .

    هر که از پستش افتاد، مواضع آزادی طلبانه گرفت و دهه های گذشته را افراط نامید، اما غرضی همان بوده که هست همان آدم از روزگار کوپن و نفت و صف کبریت، از روزگار اتحاد وهمدلی آوردنش جلوی دوربین «دید در شب»، شاید این برنامه رشید پور کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد اما از قضا این خاص ترین مهمان او بود؛ مهمانی که هیچوقت رنگ عوض نمی کند و دوربین نمی گیردش و چون مانند همیشه است، تمام چرخش های آدم های سیـاس*ـی را در ذهن می آورد.

    چه بسیار هم قطاران غرضی در ذهن زنده می شوند وقتی این همه ثبات او را می بینیم و دیگران را هم البته در قاب تغییر، تغییر مال آدمیزاد است آدمی در دهه سی زندگی اش، بی گمان با دهه 50 باید هم تفاوت های آشکاری داشته باشد، اما یک سیاستمدار تصمیم گیر نمی تواند خیلی بچرخد آنقدر که مردمش سرگیجه بگیرند.غرضی اگر تکاملی نداشته حداقل سرگیجه آور نیست.


    شهاب مرادی یا (آش شور،هفته)

    حضور حجت السلام والمسلمین در یک برنامه زنده تلویزیونی و انتقاداتش به مجموعه معمای شاه.

    759679_261.jpg

    تعریف «معمای شاه» از دوران پهلوی آنقدر جانبدارانه است که صدای شهاب مرادی را هم در آورده است و لب او را به گلایه باز کرده، مطمئنا اگر قرار به دسته بندی باشد ، جناب مرادی در زمره روحانیون محبوب تلویزیونی قرار می گیرد، سیمای دلنشین و کلام شیوا و همچنین تسلط ایشان به القای آنچه که می خواهد او را در ردیف پر کارترین روحانیون صدا و سیما قرار داده است.

    او همچنین در اتخاذ مواضع کاملا همسو با خواست های مدیران تلویزیون حرکت می کند هیچ هزینه ای ندارد، اینکه یکی از یاران خودی اینچنین انتقاد کند و تحملش از «معمای شاه» تاق شده باشد...در مجموع خسته نباشید! با این شکل از سریال سازی ماهواره که سهل است، رقیب رادیو هم نمی شوید.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از رابعه اسکویی تا شیخ نمر
    کاری به درستی و نادرستی اقدام حمله کنندگان به سفارت نداریم، در مورد آن هایی می نویسیم که کل این فعل و انفعالات خیلی در زندگی شان تغییری ایجاد نمی کند.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    آیت الله نمر یا (زلزله، هفته)

    746606_859.jpg

    شهادت مظلومانه آیت الله نمر به دست ماموران رژیم عربستان سعودی و به تبع آن حمله عده ای به سفارت عربستان واقدام چند کشور حوزه خاورمیانه در قطع ارتباط دیپلماتیک...

    اندر احوالات مردم معمولی

    کاری به درستی و نادرستی اقدام حمله کنندگان به سفارت نداریم، در مورد آن هایی می نویسیم که کل این فعل و انفعالات خیلی در زندگی شان تغییری ایجاد نمی کند؛«مردم معمولی» همان هایی هستند که صبح ها کمی خسته اند و هنوز سیر خواب نشده اند، همان هایی که با اکراه لباس می پوشند و سر کار می روند، مردم معمولی همان هایی اند که ماسک می زنند و ناچارند سرب تنفس کنند، معمولی ها در تاکسی در مترو و اتوبوس گوشی هایشان را چک می کنند، کلیپ تکثیر می کنند و در آن واحد تلاش می کنند یادشان برود کی سر رسید تخلیه خانه است.

    روزگار مردم معمولی خیلی بسته به دنیای سفارت ها نیست، خیلی که درگیر شوند در حد تابلوی یک خیابان است و تغییر نام شاید! جایی آدرس رسمی نیاز شد، مجبور شدند جای بوستان بنویسند نمر، مردم معمولی در فکر زودتر رسیدن به خانه اند، شاید به سریال آخر شب برسند. شاید امشب بشود قبل از 12 خوابید! شاید عقب افتادگی های مادی کمتر شود و روحشان آرامتر شود.

    مردم معمولی می دانند تک تک سیاست های دهکده جهانی! دومینو وار در زندگی آن ها تاثیر گذار است، اما ترجیح می دهند حوالی سیاست نباشند آن ها حتی به جزئیات رد و تایید صلاحیت ها خیلی کاری ندارند، همین که زودتر برسند، دستشان پرتر باشد. خواب راحتی داشته باشند و سریالی را با خیال راحت تماشا کنند. قلب زندگی را تسخیر کرده اند بدون هجوم...

    مردم معمولی از زندگی سیـاس*ـی بیزارند، اما سیاست در تعقیب آن هاست، کاش کسی جایی این خط تعقیب را در کوچه و پس کوچه های خاورمیانه قطع کند.


    مهران مدیری یا (باز می گردد؟ هفته)

    746607_173.jpg

    شروع دوباره مجموعه پرحاشیه « در حاشیه»، بازگشت کمدین اول بیست سال اخیر تلویزیون ایران به آنتن و...

    «درحاشیه» نقطه ی حساس کارنامه ی مدیری است؛ اگر موفق باشد و مورد استقبال قرار بگیرد می تواند بازگشتی باشکوه برای مدیری از پس حاشیه ها و فشارهای مختلف باشد، ولی اگر موفق نشود سخت است که برند مدیری را بشود باور کرد، آیا مدیری با این بازگشت پر ریسک موفق می شود؟ چرا ریسک؟ مدیری برای برگشت چه خطراتی را پذیرفته؟

    مدیری بدون مدیری: حذف خود خواسته ی مدیری از فهرست بازیگران در حاشیه می تواند پاشنه آشیلی باشد برای این مجموعه، کیست که نداند باری از جذابیت مجموعه های مدیری بسته به نگاه های خیره او به دوربین است، حرکات خاص دست و گردن او و نحوه ی خاص دیالوگ گفتنش، همه و همه حضور مدیری را جذاب کرده است، از بلوتوث قهوه تلخ تا مسعود شصت چی مرد هزار چهره...

    سریال تک جنسیتی: فشار حواشی مختلف باعث شده مدیری تیمش را به زندان منتقل کند. به هر حال احتمال اعتراض زندانیان به نسبت پزشکان کمتر است، اما محیط زندان را که نمی شود مختلط تعریف کرد، از همین رو سریال مدیری خیلی مردانه شده، شاید بشود با سکانس های ملاقات تا حدی فضا را تلطیف کرد و البته سکانس های توهم، اما به هر حال پرداخت سکانس های ملاقات و توهم در داستان محدودیت هایی دارد که نمی شود، خیلی جایی برایش باز کرد...

    کلیشه ها: عمر لبخند تماشاچی به میمیک صورت غفوریان کوتاه خواهد بود، همان طور که کاراکترهای سیامک انصاری حالتی تیپ گونه گرفته و از شدت سمپات بودنش کاسته شده، کلیشه ها می تواند بلای جان طنز شود، کمدی و طنز به روایت و شخصیت پردازی زنده است؛ خلق تضاد، اغراق و تازگی مثلثی است که به نویسندگان قابلی نیاز دارد، به نظر جای خالی قاسمخانی ها به این راحتی پر شدنی نیست.


    محمدعلی اینانلو یا (افسوس، هفته)

    746608_999.jpg

    فوت نابهنگام محمدعلی اینانلو...

    غم انگیز است/ مرگ/ مثل بیداری/ پس از دیدن رویایی شیرین/ در خوابی کوتاه... واهه آرمن

    طبیعت گرد، مستند ساز، گزارشگر ورزشی، گوینده تلویزیونی، بازیگر سینما. اینانلو از ان آدم هایی بود که به اندازه ی چند آدم عادی مولد بود، مصرفی بودن خاصیت روزگار ماست، اما هستند آدم هایی که همچنان خلاف مسیر شنا کنان مولد هم هستند و رنگ های تازه ای به دنیای اطراف می دهند، با رفتن این آدم ها دنیا یک نفر را از دست نمی دهد، یک نفر می رود اما جای چند نفر خالی می شود، حالا تلویزیون یکی دیگر از ستارگان کم تعدادش را از دست داده است، چه کسی هم وزن و هم پای اینانلو در صدا و سیما مستند سازی می کرد، او در مستند سازی جایگاهی شبیه عادل فردوسی پور در فوتبال داشت، مطمئنا جای خالی او در خانواده ای به وسعت ایران بیشتر از این ها به چشم خواهد آمد.


    رابعه اسکویی یا (سفر کرده، هفته)

    746609_981.jpg

    خبر مهاجرت رابعه اسکویی به ترکیه و استخدام در شبکه جم ...

    اگر میشد مهاجرت های قبلی را (طاهریان و کسرائیان) را به جذابیت های ظاهری و مطامع زود گذر گردانندگان این شبکه ها در جذب مخاطب نسبت داد، در این مورد نمیتوانیم و نمی شود، داستان چیز دیگریست؛ نیاز و خلا کار خودش را می کند. بازار در تمام اشکالش رقابتی شده و روزگار انحصار سر آمده، هر چقدر در تمام این سال ها تلاش شد تلویزیون داخلی بدون رقیب باشد، نشد که نشد.مردم رفته رفته در پشت بام ها بشقاب های را نصب کردند که غذایی متفاوت و رنگارنگ پیش رویشان گذاشت،هم مردم و هم دست اندر کاران به این بشقاب غذایی متنوع عادت کرده اند، مردم راه خودشان را می روند و تلویزیون هم شکست را قبول کرده است.

    شکست اما این روزها همه جانبه تر شده است، بازیگرانی که به هر دلیل فرصت کاری پیدا نمی کنند، در همین نزدیکی قدرت انتخاب دارند و می توانند با پیوستن به شبکه ای که اگر مخاطب بیشتری نسبت سیمای داخلی نداشته باشد، مطمئنا کمتر هم ندارد به آینده ی شغلی خودشان مهر ثبات و اطمینان بزنند، بازیگران و تماشاگران عرصه را ترک می کنند و یا به کوچه های فرعی پناه می برند(نمایش خانگی) این تلویزیون برای چه کسی روشن است؟ در هر صورت ادامه کار در شبکه ای چون جم با هر شرایطی مذموم است.


    ضارب دستفروش یا (شهرداری خسته نباشی، هفته)

    746610_353.jpg

    مامور بازرسی شهرداری، لبو فروش جوان را در خیابان جمهوری کتک می زند...

    به گمانت که زدی بساط دستفروش شهر را متلاشی کردی، لبوهایش کف پیاده رو را جای زبان عابران سرخ کرد، تو اصلا اسطوره ی وظیفه شناسی، تو بردی، تو خوبی، باورکن! گـ ـناه تو نیست، تو در ساختاری جای گرفته ای که بدون بررسی کافی تو را تایید کرده و از مدیرانی فرمان می گیری که درک درستی از مدیریت شهری ندارند، مدیرانی که نمی دانند فرهنگ دستفروشی در خون و در رگ بازار ایرانی جای دارد؛ از گذشته های خیلی دور دست فروشان در بازار ایرانی جایگاه خاصی داشته اند.

    مدیریت بگیر و ببند، اگر کمی و ذره ای مطالعات جامعه شناسی داشته باشد، متوجه خواهد شد که دست فروش ها را نمی شود ضربتی و یک دفعه برچید، نه اینکه نمی شود، کار که نشد ندارد! آن هم به ضرب و زور... اما دوباره خواهند آمد، صد البته که متغیر هایی چون: بازار کار نامساعد تاثیر گذار است، اما دلیل اصلی ذهنیتی است که در ذهن مردم ریشه دارد، مردم دست فروشان را کاسبانی به صرفه و صادق می دانند و خرید از آن ها را به مثابه شکار و صید قلمداد می کنند؛ از دستفروش می شود ارزان تر و خاص تر خرید کرد...


    پیام صادقیان یا ( در حاشیه، هفته)

    746611_302.jpg

    صادقیان در اینستاگرامش خبر از خداحافظی داده...

    نفت و منصوریان فرصت مناسبی برای بازسازی چهره حاشیه زده صادقیان بود، اما ظاهرا صادقیان نتوانست از فرصت پیش آمده استفاده کند و تحولش در حد پراید سوار شدنش محدود ماند، صادقیان در این سال ها و خصوصا پس از حضور در پرسپولیس درگیر حواشی گوناگونی شد؛ از درگیری با داور تا کتک کاری با رضا حقیقی، از اخراج توسط برانکو و حالا قطع همکاری احتمالی با نفت تهران، خداحافظی یکباره صادقیان همزمان شده با خبرهای پرحاشیه ای که حول سوشا مکانی چرخ می زند، این خداحافظی یکباره و بدون دلیل در حالی که قرار بود در صبا ادامه بازی دهد و همزمانی آن با ماجراهای مکانی ترسی با خود دارد که... ماهیت افشاگرانه رسانه ها و ماجراجویی نسل جدید فوتبالیست ها کمی فضای فوتبال وطنی را 18+ کرده است، امیدواریم هیچ خبر بدی در حاشیه فوتبال ایران نباشد، محرمی ها و اکبریان ها و مجاهد ها می توانستند جایگاه خیلی بالاتری داشته باشند با کمی پرهیز و کمی دقت، فوتبالیست عزیزم دقت کن!


    محمد جواد ظریف یا (تولدت مبارک، هفته)

    746612_856.jpg

    امروز زادروز آقای دیپلمات دولت تدبیر و امید است، معمولا طالبان صلح در زمانه ی خود بد قضاوت می شوند، از محمدعلی فروغی و امینی و قوام تا امینی و ...تاریخ را که مرور می کنیم آن ها معمولا به خــ ـیانـت و سازش و در مرتبه ای حادتر به اتهام مهره ی بیگانه بودن نوازش می شوند، تندروی و رادیکالیسم همیشه در دسترس است، اما میانه روی وتحلیل و درک آن نیاز به قوه تشخیص بالایی دارد اینکه ما در کجای دنیا و در چه جغرافیایی و با چه قدرتی زندگی می کنیم و اینکه واقع بینانه با توجه به داشته هایمان آرزو کنیم، منزلت ظریف و امثال او نیاز به ابزارهای شناختی دارد که برمبنای تحلیل های واقع بینانه و این زمینی استوار باشد، ظریف محبوب ذهن های واقع گراست در حقیقت هرچه بیشتر واقعی بیندیشیم محبوبیت کاراکترهای دیپلماتیک بیشتر خواهد شد.
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از ظریف تا پسر تلگرامی
    ویدوئویی از یک پسر 13 ساله در فضای مجازی منتشر شد، که مرور آن کمی شگفت آور بود. پسری 13 ساله و تمایلات جنـ*ـسی که اگر در نسل های پیشین و با این سن و سال دیده میشد؛ اتفاق بسیار بعیدی بود که البته در این روزگار نیست.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    پسر تلگرامی یا (بهت، هفته)


    ویدوئویی از یک پسر 13 ساله در فضای مجازی منتشر شد، که مرور آن کمی شگفت آور بود. پسری 13 ساله و تمایلات جنـ*ـسی که اگر در نسل های پیشین و با این سن و سال دیده میشد؛ اتفاق بسیار بعیدی بود که البته در این روزگار نیست. اتفاق را میشد از چند منظر بررسی کرد؛ یکی همین تکثیر محتوایی که مشروع نیست، آن هم در یک جامعه ی مذهبی، یا نگاه به داستان از زاویه تاثیرات تکنولوژی در دگرگونی ارتباطات میان جوان ها و حتی نوجوان ها، اما آنچه که بیشتر جلب توجه می کند تحلیل ماجرا با تمرکز بر خود سوژه است، چرایی وقوع اتفاقاتی از این دست.

    734187_865.jpg

    نگاه اول: «بازتابی بودن هویت در دوره اخیر مدرنیته و در نظر گرفتن بدن به مثابه حامل خویشتن، سبب گرایش فزاینده افراد به کنترل و نظارت بر بدن و اهمیت روز افزون بدن و نمادهای بدنی شده است» - مطالعات فرهنگی و ارتباطات- شماره 23 پس مفهوم بدن در دنیای مدرن جایگاهی رفیع تری نسبت به تمام دوره های پیشین پیدا کرده است، همین توجه روزافزون به خالکوبی و نقش و نگار بر بدن و حجم وسیع تبلیغاتی که در جهت تقویت و یا تضعیف ابژه های فیزیکی یا جنـ*ـسی می شود مصداق دیگری در تایید این جریان است، حتما شنیده اید که از زوال دماغ ایرانی می گویند البته به طنز، اما همین هم در امتداد این داستان است. دوره ی حاضر دوره ی اصالت بدن و غرایز است؛ باید خوش بگذرانیم، نگاه اول، جبر زمانه را یادآور می شود.

    نگاه دوم: خب در زمانه ای که لـ*ـذت و فردیت ارتباط تو در تویی دارند، محیط باید در جهت تنوع و تکثر ابزار مفرح فراهم باشد فرقی نمی کند در کجای دنیا زندگی می کنید، امروزه یکی از برگ های برنده ی دولت ها فراهم کردن ابزاری است که مردم بتوانند با حق انتخاب خوش بگذرانند.

    کشورها را با تفریحاتشان می شناسند؛ سواحل اسپانیا، کنسرت های آنتالیا وتفریحات تایلندی و دریای فرهنگی پاریس و ...تفریح باید همگانی باشد و سلایق متنوعی را نمایندگی کند، غروبی بیرون بیاید و گزینه ی کافه و رستوران را حذف کنید، چقدر و تا چه حد می شود به تفریحات ارزان و رنگارنگ دیگر فکر کرد؟ جبر محیط، آدم ها را به فردیتی از تفریح و تک روی و استفاده از پدیده ای مثل موبایل سوق می دهد، بماند که همین محیط محرک است و آرامبخش ندارد، البته این همه ی ماجرا نیست، اما در این یادداشت تا همین جایش را بپذیرید.

    نگاه سوم: شهروند مدرن را با سرمایه هایش می سنجند؛ سرمایه فرهنگی مثل: سطح تحصیلات خانواده، میزان و نوع مصرف فرهنگی و نوع مصرف رسانه ای(فیلم و موسیقی و..) چقدر و از چه نوع؟ سرمایه اجتماعی؛ میزان و نوع روابط اجتماعی اعتماد به خویشتن و سرمایه اقتصادی؛ دارایی ها و درآمد فرد و خانواده و در آخر دید و برداشت فرد و خانواده از کلیشه های جنسیتی و قوانین و هنجارهای عرفی، پسر 13 ساله چقدر سرمایه دار(به معنای ذکر شده) بود؟ جبر محیط، جبر زمانه و سرمایه فردی، سه شاخصه ی مهمی که باید در چنین مواردی بازخوانی شود.


    خاندان رفسنجانی یا (حرفه ای های، هفته)

    «هاشمی برای اینکه پدر باشد و همه ی گروه ها او را به عنوان فصل الخطاب و داور بپذیرند، خود را از منازعات سیـاس*ـی و مسائل اختلافی دور نگاه می دارد و در برابر مسائل حساس ابراز نظر نمی کند» عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری توصیفی که شاید برای آن روزگار خیلی هم بی ربط نبود، اما برای این سالهایی که گذشت، نه نمی تواند. این توصیف کارکردی داشته باشد.

    734188_863.jpg

    کما اینکه هاشمی و فرزندانش به شدت وارد موضع شدند و اتفاقا در بطن ماجرا حضور داشتند، ثبت نام انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و حضور هاشمی ها از بزرگ خاندان تا فاطمه و محسن، یک بار دیگر جلوه گر حضور باثبات خانواده ای است که انگار تماما هدف دارند، بازیگرانی که می دانند کجا و چگونه و چه وقت حرکت کنند که بیشینه منفعت و کمینه ی آسیب را یکجا داشته باشند و البته تمام فعل و انفعالات را در راستای ثبات حیات سیـاس*ـی مردی هدایت کنند که عصاره ی «رجل سیـاس*ـی» است، تسلط فکر و تعقل ماکیاولیستی در اندیشه سیـاس*ـی خاندان هاشمی تصویری از قهارترین سیاستمداران ایرانی را پیش رو می گذارد، این انتخابات با حیات هاشمی ها چه نسبتی دارد؟ مردمان عادی نظیر من که هیچ، سیـاس*ـی ها هم نمی توانند پیش بینی کنند.


    محمد جواد ظریف یا (جنتلمن، هفته)

    حضور ظریف در عرصه ی سیـاس*ـی به عبارت بهتر در راس سیاست ورزی ایرانی، بی شباهت به حضور افشین قطبی در پرسپولیس نیست، هر دو شکلی از پوشش و رفتار را نمایندگی می کردند و می کنند که آمال اقشاری از جامعه است که می خواهند اینگونه باشند و نیستند یا نمی توانند باشند، شکل حرف زدن قطبی، لبخندی که دائما بر لب داشت، حد نهایت مسئولیت پذیری و پوششی که همیشه در نهایت آراستگی بود، تمام فاکتورهایی که محمدجواد ظریف هم آنها را در خود دارد؛ در سطحی بسیار حساستر و والاتر از مدل ریش تا همان خنده هایی که با تمام خستگی ها از مخاطبش دریغ نکرده است.

    734189_410.jpg

    ماجرای نود و عدم پخش مصاحبه وزیر امورخارجه با عادل فردوسی پور محل جدل های بسیاری شده است که بنا به ذات «یک هفته هفت چهره» و گریز از سیاست به آن نمی پردازیم که البته نه در علاقه و حوصله من است، نه سواد آن را دارم، اما آنچه که در همه ی این کش و قوس ها جالب توجه بود واکنش وزیر جنتلمن کابینه بوده است؛ «شنیدم فشار آوردند، از طرف من هیچ نگران نباشید، پخش نشدن مصاحبه اصلا برای من مهم نیست. بی جهت درگیر نشوید» همین واژه های متشخص یک برگ به کتاب محبوبیت او اضافه کرده است.


    علیرضا فغانی یا (غریبه در وطن، هفته)

    «در کشورهای نفتی همه انگل لوله نفت اند تا عناصر اقتصادی، اجتماعی و سیـاس*ـی. در چنین مکانیسمی هیچ عنصری نمی تواند از اجحاف احتمالی نسبت به مردم جلوگیری کند» جامعه شناسی خودکامگی – علی رضا قلی فقط فغانی نیست و فقط هم مختص ورزش و فوتبال نمی شود، سال هاست آدم هایی از دنیاهای گوناگون؛ فرهنگ و هنر و دانشمند و نظریه پرداز و پزشک و ... چند سالی هرز می روند، دیده نمی شوند یا مهاجرت می کنند و یا رفته رفته خاموش می شوند.

    734190_638.jpg

    همه ی آنها می خواهند بهترین باشد، لباس وطن بر قامتشان کوچک است، اندازه به تن آرزوها و تلاش آنها نیست. در ساختار جا نمی گیرند و به قولی از خط بیرون می زنند، فغانی و همه ی آدم های حوزه های دیگر که در بیرون مرزها اعتبار دارند در یک چیز مشترکند: «تعلق به طبقه متوسط» متوسط هایی با آبرو که نه در چنبره ی نوکیسه گی اند و نه از شدت فقر سقف آرزوهایشان کوتاه شده، همان هایی که مطامع سیاسیون می شوند و بیشترین تلفات را هم می دهند.

    هفته ای که گذشت یکی از طبقه ی متوسط با قضاوتش در بالاترین سطح فوتبال جهان، پرچم ایران را بالا نگه داشت.


    منصور پورحیدری یا (دل لرزه، هفته)

    منصور خان در بستر بیماری است. او و افرادی نظیر او به پیکره ی استقلال و پرسپولیس پیچ و مهره شده اند، نباشند پیکره ی اینها می پاشد. همان قدر که نمی شود رنگ آبی را از هویت استقلال جدا کرد، منصورخان و امثال او را هم نمی شود، آن ها متعلق به دورانی هستند که شرافتمندانه و بدون رپرتاژ محبوب بودند و فقط به فوتبال فکر می کردند و با هر قدمی که برمی داشتند، مهر فوتبال را در دل مردم جاودانه می کردند .

    734191_610.jpg

    امروز هم اگر محبوبیتی از قبال این دو تیم در میان هواداران فوتبال است، از میراث پورحیدری ها و خوردبین ها است. امیدواریم منصور خان هر چه زودتر روی نیمکت استقلال بنشیند و آبی این تیم پر رنگ شود.


    مهراوه شریفی نیا یا (آدم معمولی، هفته)

    فرهنگ در تمام الگوهای رفتار بشری به حالت نهفته وجود دارد. ممکن است شما طرفدار یک تیم فوتبال باشید، شما به عنوان یک هوادار شناخت شخصی، آرزوها، تخیلات خواسته ها و اشتیاق تان را به باشگاه می آورید. همین اتفاق در مورد یک بازیگر هم حادث می شود، من یا شما به عنوان هوادار یا تعقیب کننده کارهای یک بازیگر مهراوه شریفی نیا (نام ها مهم نیستند) تمام من هویتی مان را در هویت او بازنمایی می کنیم.

    734192_726.jpg

    اما این بازنمایی تحت تسلط و تاثیر رسانه هایی قرار می گیرند که می خواهند ما را به مصرف تشویق کنند، از همین رو با عناوین تحـریـ*ک آمیز همه ی ما مرتکب تماشای تصاویری از حریم خصوصی مهراوه شریفی نیا می شویم و جالب تر اینکه این «ما» متاثر سریعا وارد پروسه قضاوت هم می شود و نکوهش می کند، بی گمان ذهنیت متاثر فراموش کرده که اگر خودش در چنین موقعیتی بود دست به چه رفتاری می زد؟ فارغ و متفاوت از رفتار مهراوه شریفی نیا آیا ؟


    شهرام جزایری یا (کارآفرین! هفته)

    بعدتر تاریخ را که بخوانند، دهه های هشتاد و نود را بی گمان به نام «نوکیسه ها» خواهند زد، ساختار آشفته اقتصادی این سال ها، چهره هایی را به صدر آورد که از فرط اعتماد به نفس موجبات شگفتی اند؛ از بسیجی اقتصادی تا کارآفرین نمونه.

    734193_131.jpg

    اگر وزیر منصب دارد، اگر سلبریتی شهرت دارد، اگر هنرمند محبوبیت دارد، اگر فوتبالیست سکوها را دارد و اگر هر کسی با هر درجه ای ضریب نفوذی دارد. نوکیسه ها همه ی اینها را با هم دارند، آن ها صاحب منصب را تطمیع می کنند، رسانه را می خرند و مال خود می کنند، هنرمند را وامدار می کنند، سکوها (نمادی از کل اجتماع) را فریب می دهند و در نهایت چنان اطمینانی می گیرند که رشید پور و دید در شب هم حریفشان نمی شود، شاید با تکنیک های شوپنهاوری خصمت را به کنترل درآوردی، اما ماهیت افشاگرانه ی دوربین را چه می کنی؟
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    یک هفته هفت چهره؛ از علی مطهری تا قلعه نوعی
    جنگ همیشه گیراترین و دیدنی ترین اخبار بوده و همچنان نیز هست. اما این جنگ فقط خبر نبود، اخبار بد بود.
    برترین ها - ایمان عبدلی:

    پزشک و پرستار مورد نظر یا (بخیه کشون، هفته)

    «جنگ همیشه گیراترین و دیدنی ترین اخبار بوده و همچنان نیز هست. اما این جنگ فقط خبر نبود، اخبار بد بود»(نظر به درد دیگران – سوزان سانتاگ)

    احتیاج مردم را مشتری دائمی پزشکان می کند، پس ارتباط پزشک و بیمار نمی تواند بر اساس مولفه های بازار ومشتری باشد به عبارت دیگر پزشکان در تعامل با بیماران قرار نمی گیرند حداقل در فاز سود و زیان اقتصادی آن ها اگر تمایل داشته باشند تعامل می کنند و اگر نداشته باشند که هیچ! به قولی رابـ ـطه ی بیمار و پزشک خیلی وقت ها اتوبان یک طرفه است.

    723043_652.jpg

    پس از پایان جنگ و تمام شدن دوره ی زندگی حداقلی، مردم به سمت انتخاب رفتند. سمت و سویی که آرزو و ایده آل در آن معنی پیدا می کرد. آن سال ها کنکور و تحصیلات آکادمیک ارج و قربی افزون تر از این سالها داشت، خانواده ها آرزو می کردند، بچه ها آرزو می شدند، پزشکی ایده آل یک نسل شد؛ ایده آلی که هم پشتوانه شرعی داشت؛ نظر کردن به درد دیگران، هم ایده آل عرفی داشت و هم توجیه اقتصادی؛ نان پزشکان همیشه در روغن بوده است، خب چه بهتر از این .

    با گذر سال ها جایگاه پزشک تحت یک هژمونی قدرتمند قرار گرفت و به مرور این هژمونی قدرتمند تر هم شد، وقتی هر که را که خواستیم یک شبه بزرگش کنیم لقب دکتر را اول اسمش گذاشتیم و خلاص. رفته رفته آنقدر این عنوان سنگین شد که نتوانستیم زیر سنگینی اش نگاه نقادانه ای داشته باشیم، در واقعیت پزشکان شمایل اسطوره وار پیدا کردند و در باور مشترک ذهنی مردم نشد که نقدش کنیم .

    بت وارگی در هر شکل و جایگاهی مستعد فساد است.


    علی مطهری یا ( شجاع دل، هفته)


    16 آذر یکی از روزهای زنده و باهویت تاریخ معاصر ایرانی است، انگار خون آن سه شهید زندگی را در رگ های نیمه آذر زنده کرده است، امسال هم نگرش های رنگارنگ فرصت ابراز پیدا کردند. اما بی گمان یک فرد در تمام آن ها جایگاه متفاوتی داشت؛ «اصولگرای اخلاقی اصلاح طلب سیـاس*ـی» مردی که در مرز اصلاحات و اصولگرایی ایستاده است، بریده هایی از صحبت های مطهری را مرور می کنیم.

    «شهید مطهری معتقد بود همانطور که حتی پاکترین مردان و زنان نا‌محرم نباید در یک اتاق تنها باشند و مسلمانان به این رفتار اعتراض می‌کنند، پاک‌ترین سیاستمداران نیز نباید در قدرت بدون نظارت باشند»

    723039_851.jpg

    « برداشت غلط دیگری که در جامعه وجود دارد، مربوط به مساله حفظ نظام است. برخی بر اساس این اصل هر مخالف و منتقدی را حذف می کنند»

    «مساله حجاب منحصر به زنان نیست و برای مردان هم وجود دارد»

    «متاسفانه در کشور مسئولان قوه قضاییه درباره پنج به علاوه یک صحبت می‌کنند اما درباره حوزه مسئولیت خود حاضر به پاسخگویی نیستند»

    همه ی سخنرانی های وز دانشجوی امسال را مرور کنید به اندازه یک سخنرانی علی مطهری جملات جذاب پیدا نمی کنید. او از معدود سیاستمدارانی است که به آنچه که اعتقاد دارد عمل می کند و این یکپارچگی رفتاری اش که در سایه ی هیچ مصلحت و منفعت گم نمی شود جایگاه خاصی برای او ایجاد کرده است، شجاعت و صداقت، گویی در خاندان مطهری ارثی است.


    شهاب حسینی یا ( آقای بازیگر، هفته)

    اوایل نمیشد جدی اش گرفت؛ یک مجری تین ایج پسند که احتمالا بر اساس چهره و چشم و ابرو وارد دنیای بازیگری شده و نباید به عمر بازیگری اش امید داشت، مثل خیلی های دیگر که هیچ نشانی از آن ها نیست دو روزی هستند و بعد ...اما حالا دشوار است سینمای دهه نود را بدون او تصور کنیم. بچه حزب اللهی دلشکسته، احمد مردد درباره الی، حجت افسار گسیخته ی جدایی نادر از سیمین، رضای ترحم بر انگیز حوض نقاشی، امین ویران شده پرسه در مه، کوروش بی اخلاق سوپر استار ....همین گوناگونی نقش ها نشان از جسارت شهاب حسینی دارد. بازیگری که این هفته ها نگین انگشتری «شهرزاد» شده است. قبادی که عمیق پرداخت و اجرا شده و تنها کاراکتری است که در مقابل یک عمر تجربه ی علی نصیریان کم نمی آورد، همپای او پیش می رود و بار جذابیت شهرزاد را به دوش می کشد.

    723041_725.jpg

    قدرت بازیگری آقای بازیگر را اگر بهتر بخواهید درک کنید به مثلث شبیه سازی شده «کیمیا» دقت کنید، جای شهاب حسینی، پورسرخ را بگذارید که در استایل پشت بازوهایش مانده و همچنان مانده، پورسرخ که قیاس مع الفارق است، اصلا با هر که دوست دارید مقایسه اش کنید، نه عصیانش جعلی است، نه تحول اش باسمه ای است، نه عشقش لوس است، نه مـسـ*ـتی اش نمایش است، او حتی تزلزل را هم واقعی اجرا می کند، نفرت دارد می خندد، می خندد شرم دارد. چند نفر مثل او می توانند چند احساس را توامان و به درستی اجرا کنند؟


    هوشنگ مرادی کرمانی یا (قصه گو، هفته)

    «فیلم‌بردارِ عروسی زد کنار. کرواتش را باز کرد. رفت جلو، قاتی آن‌ها شد، زیر تابوت را گرفت و گریه کرد؛ بلند، بلندتر از همه. کسی نپرسید کی هستی؟ کجا بودی ... از کجا آمدی و چه می‌خواهی؟ چه لذتی می‌بُرد که بر سر بزند و ناله کند. چقدر تازه بود حس گریه و ناله. حس عزا. از زیر تابوت درآمد، رفت دوربینش را آورد، عقب‌عقب رفت و از مردم، از مرده‌کشان فیلم گرفت. ... قاب دوربین پُر بود از سیاهی، از عزا. گریه، اشک، ماتم. افسوس. ... فیلم‌بردار اشک می‌ریخت بر مرده‌ای که نمی‌شناخت و ندیده بود در هیچ عروسی. اگر بود در یادش نمانده بود و حالا برای قاب دوربینش تازه بود. خسته بود از شادمانی هر شب، بیست سال، بیست و دو سال خواب نداشت، شادی تکرار را در قاب دوربین می‌دید، ثبت می‌کرد، از فراموشی نجات می‌داد، خاطره می‌ساخت، بی‌آن‌که خود شاد باشد و لـ*ـذت ببرد»

    723042_843.jpg

    از اعجاز قلم او همین بس که مرگ هم در داستان هایش دریچه ای جدید دارد، انگار او دنیا را از جایی میبیند که ما نمی توانیم ببینیم نه از بالا نه از پایین نه تماشاچی او دنیای درون را می بیند و با قلمش تصویر می کند، فرقی هم نمی کند شرح روزمرگی های کودک کویر در قصه های مجید باشد یا مجموعه ته خیار و همین سطور بالا و یا مادر دلواپس مهمان مامان. نویسنده ی کویر تحت عمل قلب باز قرار گرفته، دل واژه های صمیمی و طنازانه ی ادبیات پارسی را لرزانده، بهبودی شما «باید» است.


    محمدرضا ورزی یا (وفاداری تاریخی، هفته)

    سریال تاریخی چرا و چگونه؟ مرور گذشته قرار است چراغی برای آینده باشد، از همین رو مرور تاریخ باید تا حد ممکن با بی طرفی همراه باشد، از قدرتمندترین ابزارهای مرور تاریخ «تصویر» است، گاه عکس، گاه فیلم، گاه حتی یک پوستر و قدرتمند ترین آن ها صنعت پرطرفدار «سریال سازی» به دلیل امتداد و ادامه در یک بازه زمانی و ته نشین کردن مضامین. تصویر مواجهه بی واسطه با گذشته هاست و وقتی با صدا همراه می شود می تواند هر نوع از قرائتی ازگذشته را به مخاطب بقبولاند. به عبارت دیگر سریال تاریخی اگر واقع گرایانه پرداخت شود قدرت مسخ کنندگی دارد. به طور مثال: هزار دستان با آن همه شاعرانگی کارهای حاتمی باز هم به دلیل القای حس بی طرفی در ذهن همه مانده است .

    723040_155.jpg

    سریال تاریخی، رسانه ملی: اما پدیده سریال تاریخی در ظرف صدا و سیما شکل دیگری پیدا کرده و استحاله شده، خب! سریال تاریخی خوب است، پر سروصدا است. می شود الف ویژه گرفت و بودجه کلان به همراه داشت. اندکی زکاوت هم که همراه شود و کمی گریم های سنگین و پروپاگاندا مثل توپ صدا می کند، این همان مسیری است که «معمای شاه » از آن عبور کرده است و حالا به جایی رسیده که مهراوه شریفی نیا باید از آن دفاع کند؛ دستپاچه و آشفته، مدیران سیما با کارهایی از این قبیل هم رزومه می سازند هم کنداکتور را پر می کنند و هم....

    دنیای جدید لامروت: اما اقتضائات دنیای مدرن بی رحم است، سریعا ابزار قیاس را فراهم می کند. آنقدر گردش اطلاعات وسیع و سریع است که کوچکترین لغزش به دامان این و آن را مثل مویی از ماست بیرون می کشد و تشت رسوایی می افتد. کاری به گاف های چون شعری که بعدتر سروده شده و این قبیل اشتباهات نداریم. مقصود چیز دیگریست، روایت تاریخی اگر بی طرف نباشد تبدیل به ضد تبلیغ می شود، بدتر هم می شود اگر این قرائت جانبدارانه با برداشت ایدئولژیک همراه شود، آن وقت است که «معمای شاه» کاری را می کند که سال ها است رسانه های معاند در انجام آن ناکام بوده اند؛ تطهیر از چهره ی شاه و اطرافیانش حالا دیگر کاری از پوشش های جذاب و آرایش های غلو آمیز ساخته نیست .


    امیر قلعه نویی یا (مظلومی راحت شد، هفته)

    سریال افت و خیز های ژنرال به فصل افت رسیده، اولین بار نیست که استقلال ژنرال را نمی خواهد، او قبلتر هم این وضعیت را تجربه کرده، اما جوری برگشته که همه ی اندام استقلال نامش را فریاد زده اند. این بار اما داستان کمی متفاوت است او به تبریز رفته، تبریزی سرد تر از همیشه، سردی استقبال تراکتوری ها مضاف بر سرمای خرد کننده ی پاییز آذربایجان، اما کاش داستان فقط همین بود قلعه نویی یک دشواری دیگر هم پیش رو دارد؛ او مربی گری تیمی را بر عهده می گیرد که خیلی کامل نیست و خودش در بستن آن نقشی نداشته، اگر امیرخان در تراکتور ناکام شود دیگر اعتباری نمی ماند و درجه های ژنرال کارکردی نخواهد داشت. شاید کلید بازگشت در دو بازی متوالی با استقلال در جام حذفی است.

    723045_863.jpg

    دو پیروزی مقابل آبی های تهران می توان ورق را برگرداند خاکستر ژنرال را زنده کند، مظلومی شاید خیلی راضی نیست از این انگیزشی که پشت تبریزی های می افتد اما مطمئنا این انگیزه را به داستان های روی سکو ترجیح می دهد، حالا آلترناتیو قدرتمند نیمکت او مشغول به کار شده و چه کسی است که انکار کند تمرکز مظلومی هم با این اتفاق افزایش پیدا می کند.



    ساعدی یا (قاطعیت، هفته)

    انتخاب غلامحسین ساعدی به عنوان چهره هفته در برنامه رادیویی «هفت اقلیم» موجب توبیخ و اخراج شد.

    قضاوت در مورد هنر قاعدتا از شخصیت هنرمند قابل تفکیک است یا حداقل انتظار می رود که قابل تفکیک باشد، این انتظاری است که از عامه ی مردم نمی توان داشت، به عنوان مثال عوام نمی توانند بین رفتار مشمئز کننده ی یک سلبریتی و توان بالای همان سلبریتی در ارائه ی هنرش تمیز قائل شوند، مردم سلبریتی را در مجموع رفتارهایش می سنجند و غالبا نمی توانند مرزها را از هم تفکیک کنند.

    723044_668.jpg

    مدیر یک مجموعه فرهنگی اما از وقتی که شایسته ی دریافت عنوان مدیر می شود باز هم قاعدتا واجد شناختی می شود که که از ابتدایی ترین الزاماتش همین قدرت تمیز است، همین شناخت مرزها و لحاظ کردن آن در اجرا. همه ی این ها دلیلی بر تطهیر ساعدی و منافقین نیست که خــ ـیانـت های این سازمان منحوس بر هیچ کس پوشیده نیست اما قدرت نویسندگی ساعدی مساله ی دیگری است که ...
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا