[BCOLOR=transparent]سلام [/BCOLOR] ممنونم از دوست وبردار عزیز اقا میلاد ودوست خوبم خانم اصغری
ببخشید دیر پست را گذاشتم وازهمه ی دوستان معذرت می خوام برای من کاری پیش آمده بود به همین خاطر به موقع نتوانستم بیاییم
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]خلاصه :[/BCOLOR] [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]هیس … سکوت کن ! … صدای دختران سرزمینم را از میان لب های ساکت بشنو![/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
دلارام دختریِ که کودکی و نواجونی شاد و پر هیجانی داشته اما به دلیل اتفاقاتی که در دوران نوجوانی براش میوفته به دختری منزوی و افسرده تبدیل میشه که در 25 سالگی فقط به دنبال تنهاییِ و به شدت از جامعه و محیط خارج از منزل فراریه. اما دلیل این رفتار چیه ؟ چه چیزی باعث شده که دختری سرحال به آدمی درون گرا تبدیل بشه ؟
[/BCOLOR] [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
رامتین هم پسر 32 سالۀ داستانِ که توی یه خانواده پر جمعیت با تربیتی که زیر نظر پدربزرگش بوده برزگ شده با روحیه شاد و شیطون اما بعد از مرگ پدربزرگش وارد ماجرایی می شه
[BCOLOR=transparent]خلاصه : باران يک دختر خيلي شاد و تقريبا طنزه که يک نظريه ي فوق العاده داره … پس زدن = جذب شدن … البته اين يکي از هزاران نظريشه … براي وکالت درس مي خونه و در حال حاضر چندين پرونده توي اتاقش داره … که اين پرونده ها هر کدوم مسئله ي خصوصي يک زوجه که توشون دخالت مي کنه … عاشق فضولي و به هم رسوندن آدما و از طرفي از هم دور کردنشونه اما مهم ترين پروندش اينه … ازدواج خواهرش بهتا با ماني که لازمش جدايي خواهرش از اميد ، معشوقشه … که همين پروندش اونو به جاهاي باريک مي کشونه … خيلي خيلي خيلي باريک که خوندنش پر از هيجانه .[/BCOLOR] [BCOLOR=transparent][/BCOLOR]
[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent]3- [/BCOLOR]
اسم رمان : تب دستات
[BCOLOR=transparent]نویسنده: فروزان 70[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent]خلاصه:[/BCOLOR] [BCOLOR=transparent]رمان تب دستات در مورد زندگی زنی به اسم ثناست که دست تقدیر اون رو درمسیر کسی قرار میده که در کنارش احساس زندگی دوباره میکنه…ثنا زن 28ساله که پس از مرگ همسری که ازش منتفر بوده وارث ثروت فراوانی میشه،اما ثنا با وجود ثروت فراوان به شدت افسرده وغمگینه ودر تمام عمرش در سوگ عشق نوجوانیش باقی میمونه…گذر زمان بهش ثابت میکنه که تقدیرش در کنار کس دیگه ای رقم خورده وتسلیم این تقدیر زیبا میشه…[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent]4-[/BCOLOR]
اسم رمان :درسا
[BCOLOR=transparent]نویسنده: چیکسای [/BCOLOR] خلاصه :درسا دختری زیبا و از یک خانواده ی متمول است که عاشق ساسان پسر یکی از دوستان پدرش که وضعیت مالی در حد معمولی دارند، میشود. همه چیز از آنجا شروع میشود که ساسان با دختر دایی اش فرشته ازدواج میکند و درسا در مقام انتقام گیری بر می آید…
[BCOLOR=transparent]5-[/BCOLOR]
اسم رمان: ملکه برفی
سانا يه دختر نيمه تخس و شيطونه که به همراه دوتا از دوستاش داره ترم تابستونه ي دندون پزشکيشو مي گذرونه.دختر قصه ي ما اصلا اهل کلاس گذاشتن و اين حرفا نيست….روزي که داستان از اون جا شروع مي شه يه روز مثل بقيه ي روزاست اما توي اون روز با يه نفر آشنا مي شه که…
[BCOLOR=transparent]6- [/BCOLOR]
[/BCOLOR]
اسم رمان :الماس
[BCOLOR=transparent]نویسنده: شراره (Shaloliz)[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent][/BCOLOR] خلاصه: الماس سرگذشت یه دختره
از اون دسته ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد میشیم
از اون دسته ای که همه آرزو داریم که کاش ما جای اون بودیم…
همیشه فکر می کنیم بی غم ترین آدمای روی زمین هستند . . . هیچوقت نمی فهمیم شاید اونا هم یه دردهایی دارن. . .
هیچوقت نمی فهمیم شاید اونا هم نیاز به یه تکیه گاه دارند . . .
هیچوقت نمی فهمیم اونا هم دلی دارن
.
.
.
شکننده تر از آینه
[BCOLOR=transparent]هیس … سکوت کن ! … صدای دختران سرزمینم را از میان لب های ساکت بشنو![/BCOLOR] [BCOLOR=transparent]دلارام دختریِ که کودکی و نواجونی شاد و پر هیجانی داشته اما به دلیل اتفاقاتی که در دوران نوجوانی براش میوفته به دختری منزوی و افسرده تبدیل میشه که در 25 سالگی فقط به دنبال تنهاییِ و به شدت از جامعه و محیط خارج از منزل فراریه. اما دلیل این رفتار چیه ؟ چه چیزی باعث شده که دختری سرحال به آدمی درون گرا تبدیل بشه ؟[/BCOLOR] [BCOLOR=transparent]رامتین هم پسر 32 سالۀ داستانِ که توی یه خانواده پر جمعیت با تربیتی که زیر نظر پدربزرگش بوده برزگ شده با روحیه شاد و شیطون اما بعد از مرگ پدربزرگش وارد ماجرایی می شه…[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]8- [/BCOLOR][/BCOLOR] اسم رمان من همسرشم
[BCOLOR=transparent]نویسنده: setare noori[/BCOLOR] خلاصه:
[BCOLOR=transparent]داستان دختري به اسم يوشدا از جنس پاکي که با سختي زندگي رو کنار مادر بدکاره و ناپدري اش ميگذراند تا اينکه با يه نقشه قبلي از خونه بيرون ميزنه و ماجرا ها در پيش داره….[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent]
[BCOLOR=transparent]و در اين بين با پسر داستان به اسم دانوش که از خانواده ي مرفهي هست اشنا ميشه…[/BCOLOR]
[BCOLOR=transparent][/BCOLOR] [BCOLOR=transparent]ازاقا مانی ، اقا طاها،[/BCOLOR][BCOLOR=transparent] [/BCOLOR][BCOLOR=rgb(252, 252, 255)] [BCOLOR=rgb(252, 252, 255)] kiya dokht
سلام مرسی از میس فرنوشش بابت دعوت به چالش رمان اول آسمان دیشب آسمان امشب که خلاصه نویسنده رو میزارم
سارا مجد . باید داستان رو بخونید تا بفهمید این دختر چقدر متفاوت تر از چیزی که فکر می کنید . یک تصادف ساده چقدر می تونه زندگی شما رو عوض کنه ؟ یک آشنایی چطور ؟ سارا مجد ! سوال اصلی اینه که یه تصادف، یه آشنایی می تونه چیزی رو توی زندگی سارا عوض کنه ؟ رمان سوم رمان میس فرنوش به نام شعله شب که داستان گیسو هستش که برای گرفتن انتقام از افردای که نقش مخربی تو زندگی و احساسش داشتن سعی و تلاش میکنه تو این بین عشقش به سام و درگیری احساسی که با شخصیت های دیگه وجود داره واقعا رمان قشنگی ساخته
از زبان نویسنده... : گیسو موحد ، به دلیل اتفاقات مجهول گذشته با خودِ واقعیش تفاوت زیادی پیدا کرده.در این بین چیزهای زیادی از دست رفته؛چیزهایی که بازگشتشون محال به نظر میرسه!
اما ماه همیشه پشت ابر پنهون نمیمونه! با روشن شدن جریانات گیسو قدم در راهی نامعلوم میذاره،
راهی که همه چیز رو عوض میکنه! همه چیـز! . . . رمان سوم رمان آبان ماه اول زمستان است که درباره پسریه که برادرش با دختری که از قضا دختردایی اونها و نامزد آبان هست رابـ ـطه برقرار میکنه پدربزرگ اونها مجبورشون میکنه از ایران برن. آبان نمیتونه با احساساتش کنار بیاد. چندسال میگذره با حس های پخته شده و حس های خوبی که تو رمانه اونو معرکه کردا
از زبان نویسنده... آبان برای فرار از خاطرات تلخ گذشته سرش رو به کار گرم می کنه، فارغ از اینکه با شروع ماجراهای جدیدی توی زندگیش تموم سعیش برای فراموش کردن گذشته ناکام می مونه . …
مقدمه :
ماه دوم پاییزم! خیال می کردم آذر که بیاد و بره و زمستون تموم بشه، بهار می یاد! اما خیلی از این آذرا و زمستونا اومدن و رفتن و پشتش بهاری نبود! واسه من دیگه بهار نمی شه! همون قدر که سعی کنم تو پاییز بمونم و سرمازده ی زمستون نشم کافیه!
سه نفر رو به چالش دعوت میکنم ♥sheyda♥
نگین حبیبی
Ami74
ممنون
خلاصه رمان :
نامه ناشناسی به خانه نریمان فرستاده می شه . این نامه او را به یک مهمانی بزرگ دعوت می کنه . اما وقتی به این جشن می ره ، می فهمه که همه چیز اونطوری که فکرش رو می کرد نیست و ... .
2- رمان کلبه ی تنهایی من|Sajedeh.m
در مورد دختری به اسم مه گل که در روستا زندگی میکنه و بعد از یه اتفاقاتی که برای پدرش پیش میاد مجبور میشه تو خونه ای کار کنه و از درسو مدرسه و دنیای دخترانه اش فاصله می گیره .بر اثر اتفاقاتی راهی تهران میشه و زندگی جدیدی رو شروع می کنه .......
رمان های خوبی هستندوامیدوارم موفق باشندوازاین دونفردعوت می کنم برای چالش
دو نفر آدم عادى كه زندگى اونهارو سر راه هم قرار ميده..
دو نفر از دو دنياى مختلف..
از دو شهر مختلف و با عقايد مختلف..
دونفر كه تقدير اونها با هم بودنه..
داستان از زبان هر دو نفر هست.. هم دختر و هم پسر..
دختر تنهاست و فقط خدا رو داره و پسر به ظاهر تنها نيست اما در باطن از همه تنها تره!
ببينيم تقدير چطورى اين دو نفرو سر راه هم قرار ميده و چى ميشه!
***********
نام رمان : نگارِ من ، تویی
نویسنده : نغمه جنتی
خلاصه داستان :خــ ـیانـت واژه یی نا آشنا بود براش، فکر نمیکرد روزی تنها عشق زندگیش کسی که عاشقانه دوستش داشت، به خاطر دلایل غیر منطقیی بهش خــ ـیانـت کنه بعد از چشیدن طعم تلخ خــ ـیانـت، زندگیش از این رو به اون رو شد از خودش یه مرد با یه قلب سنگی ساخت…ولی… سرنوشت براش چیز دیگه ای رو در نظر گرفته بود… یه دختر که تمام زندگیش رو توی هنر خلاصه کرده اونم به خاطر اتفاقات تلخی که چند سال قبل براش افتاده رمان من عاشقونست…یه عاشقونه ی خیلی خیلی ساده… یه عشق ساده…عشقی که شاید برای من یا تو هم اتفاق بیافته… اما با رو شدن یه سری حقایق… داستان هم پیچیده تر میشه
**********
رمان بهادر
نویسنده : maryammoayedi
خلاصه ای از داستان رمان:
در مورد یه مرد جوون خودساخته هست که به عشق و عاشقی اعتقادی نداشته تا اینکه اونم یه روز عاشق میشه اون هم عشق در نگاه اول..
“ با بلند شدن صدای اذون سرمو چرخوندم سمت مسجد محل…همونجایی که یکماه پیش دل و دینم رو باخته بودم…منی که به عشق و عاشقی اعتقادی نداشتم چوب بی ایمونیم رو بد رقم خوردم و تو همون نگاه اول شدم اواره یه جفت چشم عسلی .چشمایی که اگر چه حتی نیم نگاهی هم به من نکرد اما از همون دور هم وجودمو به اتیش کشوند و رفت..”
خلاصه رمان عاشقانه و اجتماعی در خلوت خاطره ها داستان دختری معمولی و ساده است که بخاطر سخت گیریهای پدر و تفکر قدیمیش مجبور به ترک تحصیل شده و اجبارا خونه نشین میشه ، اما پس از مدتی به فکر پیدا کردن شغلی مناسب میفته و با هزار زحمت پدرشو راضی میکنه اما همون روز بر اثر حادثه ای حافظه اش رو به مدت کوتاهی از دست میده و سپس در این اتفاق با کسانی آشنا میشه که باعث پیوند و ارتباط دوباره ی پدرش با خانواده اش شده و ماجراهایی براش پیش میاد که ممکنه تو زندگی هر کدوممون اتفاق بیفته ، و همچنین عشقی ناخواسته در این ماجرا گریبان گیرش میشه که تشکیل دهنده ی این داستانه و البته سرنوشتی در انتظارشه که هیچوقت فکرشو نمیکنه و در این بین عشق چشم اونو به جمالش روشن میکنه و به سویی میره که ...
این رمان از داستانی واقعی الهام گرفته شده
نام کاربری نویسنده:لیلی تکلیمی
نام رمان:گل حسرت
ژانررمان: اجتماعی عاشقانه
با سلام خدمت شما دوستان عزیز و مدیران محترم.
خلاصه:
گاهی فکرمی کنم همه ی گلهای روی زمین زیبا وخیال انگیزند و بوی عشق وزندگی با خود دارند وهر دختری که به دنیا می آید مثل یک گل است؛ گلی بارنگ وبوی مخصوص خودش، یکی زیباتراست ویکی خوشبوتر، یکی عمرش طولانیتر است و دیگری خاصیت اش بیشتر...
ولی نمی دانم چرادرمیان تمام این گلها من بایدگل حسرت باشم؟! یک گل کوچک که با همه ی زیبائی اش همواره بوی جدایی وغم ودلتنگی باخود دارد، تنها گلی که هرگز نمی تواند یادآور طراوت و شادی باشد و قصه ی تلخ شکست همیشه بر گلبرگهای معصومش باقی میماند...
خیال می کردم زمستان رخت بربسته وبوی بهار به مشام زندگی سرد ویخزده ام خورده است، پس با اولین نسیمی که مژده ی بهارداشت شکفتم؛ اماعمرخوشبختی من خیلی کوتاه بود، به بهارنرسیدم که پرپرشدم و ذرات بی جان وجودم برخاک ریخت تا شاید بهار آینده را دریابد، بهاری که هرگز برایش وجود نداشته ونخواهد داشت.
کاش اندکی؛ فقط اندکی دیرتر سر ازخاک تنهایی برآورده بودم مثل گلهای دیگر، همانهایی که می دانند دامن سبز بهار یعنی چه....
1رمان پشت کوه | لیلا تکلیمی
خلاصه ی داستان:
یه خانم جوان برای تدریس به مدرسه ای می ره که در یک روستای نسبتا دور افتاده ست، اونجا با بچه ها و اتفاقات جالبی روبه رو می شه که خوندنش شاید خالی از لطف نباشه، ما در این داستان علاوه بر خانم معلمی که سعی داره صبور و منطقی نشون بده، با پسرک با نمکی هم آشنا می شیم که رو مخ این خانم معلمه و تقریبا هیچیش به آدمیزاد نرفته ولی یه کمی که پیش بریم حتی می تونیم عاشقش بشیم.
امیدوارم از این داستان لـ*ـذت ببرید.
خلاصه: دست نوشته ای از شهید احمدرضا احمدی:
رتبه اول کنکور پزشکی سال 64 ،ساعتی قبل از شهادت
چه کسی می داند جنگ چیست؟
چه کسی می داند فرودیک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟
جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود.
از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟
چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
چگونه سر 120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
و.... نام رمان : سکوت یک تردید....
نویسنده : Hana.ershadi
خلاصه :
نگاه...دختری شیطون و لجباز...و مغرور...
دختری که در عین حال دلش مثل دریا بزرگه...
دختری که دنیا سرنوشت بدی رو براش رقم میزنه...و عشقی از جنس نفس...عشقی که تردیدی توش نیست...اما سرنوشت...تقدیری...که تردید داره....بین بودن و نبودن....بین داشتن و نداشتن...
نام رمان : آرامشی از جنس هوا
نام نویسنده: Mozhgan.g
خلاصه:
داستان یه دختر چادری.خیلی از ماها عقیدمون اینه که خشک و مذهبیه ولی شاید اینطور نباشه.چادری ها هم میتونن شیطنت کنن.داستان یه پسر که شاید با خدا بودنشو کتمان
میکنه.عایا دختر داستان ما میتونه نظرشو عوض کنه؟؟؟
1.رمان ذهن خالی ـ نوشته هما پور اصفهانی پولک شاکری دختر 23 ساله قصه در صحنه فجیع قتل خانواده نامزدش حضور دارد ... ارشیا ، نامزد پولک را مظنون اصلی پرونده و قاتل کل خانواده ارشیا یعنی مادروپدرش و خواهرش ارنواز می دانند ... اما پولک میداند که ارشیا قاتل نیست ...و همه این ها زمانی از ذهن پولک می رود که طی یک تصادف حافظه اش را از دست می دهد ... در واقع شاهد اصلی قتل!
2. رمان ملودی سکوت ـ نوشته lady-mona بهنام رابـ ـطه صمیمی با ملودی دارد ... شاید هرکس جز ملودی بداند که بهنام چقدر ملودی را دوست دارد ... غزل عاشق سـ*ـینه چاک بهنام برای رسیدن به او حاضر است هر کاری بکند... حتی اگر آن کار در ازای به لجن کشیدن زندگی خودش و دیگران شود !
3.رمان بابا لنگ دراز ـ جین وبستر جودی آبوت دختر نوجوان قصه است که در یتیم خانه زندگی می کند ... جودی زندگی غم انگیز خودش را دارد . روزمرگی های چرتش را به شب می رساند ... همه چیز از سایه بابالنگ دراز شروع می شود ....
1.رمان ایستگاه اتوبوس |نویسنده miss.tarannomiکاربر انجمن نگاه دانلود
خلاصه : داستان در مورد چند دختر دبیرستانی هست که در اوج احساسات خودشون به سر می برن . هر روز با اتوبوس به مدرسه میان و با اتوبوس هم بر میگردند .... اما از اونجایی که دبیرستان اونها با هنرستان پسرانه ی سره خیابون باهم تعطیل میشن ٬ امکان دیدار اونها با افرادی هست که دروغ و راست اونها مشخص نیست ... داستان را دنبال کنید تا ببینیم آخره این رابـ ـطه چی میشه ؟؟؟
2. رمان کابوس های زندگی |MANI_SH , بهارین کاربران انجمن نگاه دانلود
خلاصه:
دلم لک زده...
برای یک عاشقانه ی آرام ..
که سرم را بگذاری روی سـ*ـینه ات
و بگذاری گله کنم...
از تمام کابوسهای
شب های نبودنت...
3.رمان دنیایم را عوض نکن | darya asli کاربر انجمن نگاه دانلود
خلاصه:
تپش، دختری شیطون که هر کاری میکند تا خنده را بر لب اطرافیانش ببیند و دلسا دختری آرام با قلب پاک که در زندگی یه بار شکست خورده؛ این دو دختر با هم آشنا میشوند اما این آشنایی متفاوت است و یک گوشواره باعث میشود که چهره های تپش و دلسا با یکدیگر عوض شود و این دو به جای هم زندگی کنند اما سرنوشت چه چیزی برای این دو دختر رقم میزند؟!؟
سه فرد پیشنهادی...
با تاخیر ممنون که منو به این چالش دعوت کردین... رمان اول:
باورم کن درباره یه دختر به اسم انید که دانشجوی کشاورزیه به دلایلیی میره میش یه خانومی کار میکنه و پرستار میشه بعدش یه مدت به شهر خودش برمیگرده و وقتی که پیش اون زن برگشت میبینه که... رمان دوم:
درنده تاریک شب درباره دختری به اسم کت که خیلی کنجکاو بود و همش دنبال چیزای عجیب و این کنجکاویش کار دستش داد... رمان سوم: رمان سوم هم اسطورست که من خلاصشو نمیگم چون خلاصش یه شعر بود!