_من هنوز دوستت ندارم آدمیزاد!
اما در این شب وقتی به رنج هایت، تن شکنجه دیده و روحت، که تسلیم تصلیبی ابدی شده، فکر می کردم، بارها نزدیک بود گریه کنم. برای گرگ، گرگ بودن خوب است، برای خرگوش، خرگوش بودن و برای کرم هم کرم بودن؛ چرا که روح آن ها تار و حقیر است و اراده شان تسلیم. اما تو ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی چه وحشتناک با هم در ستیزند! گرگ بودن، غلبه بر مغلوب، گرفتن گلوی او و نوشیدن خونش سهم خدای وجود توست و خرگوش بودن، پنهان کردن گوش ها در پس پشتی خمیده هم سهم شیطان!
-
اما در این شب وقتی به رنج هایت، تن شکنجه دیده و روحت، که تسلیم تصلیبی ابدی شده، فکر می کردم، بارها نزدیک بود گریه کنم. برای گرگ، گرگ بودن خوب است، برای خرگوش، خرگوش بودن و برای کرم هم کرم بودن؛ چرا که روح آن ها تار و حقیر است و اراده شان تسلیم. اما تو ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی چه وحشتناک با هم در ستیزند! گرگ بودن، غلبه بر مغلوب، گرفتن گلوی او و نوشیدن خونش سهم خدای وجود توست و خرگوش بودن، پنهان کردن گوش ها در پس پشتی خمیده هم سهم شیطان!
-