به وقت مطالعه 1 (کتاب بیشعوری)

MAHLA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/04/18
ارسالی ها
184
امتیاز واکنش
1,603
امتیاز
370
محل سکونت
کویر
برداشت کلی من از این کتاب : سبک نوشتاری کتاب تقریبا ساده و قابل فهم بود که مربوط به قلم خوب نویسنده و به طبع مترجم کتاب که خیلی تلاش کردند در حد فهم ما کتاب شکل بگیره تا حدودی هم موفق شدند.
استفاده از قصه به همراه شخصیت های خیالی در اغاز باعث شد که موضوع بهتر جا بیفته .
با توجه به موضوع کتاب ، همچنین مقدمه ی کتاب میشه پی برد که چی درش میگذره ، برای همین از نظر من اگر کلمه ی بیشعوری بارها تکرار شده شاید یک نکته ی منفی باشه اما خب چیزیه که از قبل قابل پیشبینی بود و انتخاب دست خواننده اس که ادامه بده یا نه
در این کتاب بیشعوری کلیت در نظر گرفته شده با یک سری زیر شاخه که بلافاصله و به راحتی پس از رویت هر کدام از این زیرشاخه ها طرف را بیشعور خطاب میکرد شخص نویسنده .
به نظرم ریشه ی بیشعوری در عقده است .از عقده هایی که از کودکی شروع شده ، از کمبود ها یی که فرد سعی کرده به هر طریقی انهارا پر کند باعث بروز این صفت در شخص شده . (البته گاهی)

شاید بعضی اوقات ادم های بیشعور ترحم بر انگیز بشوند اگر به ریشه ی اینکه چرا بیشعور شدند پی برد
چیزی که ذهنمو درگیر کرده اینکه چطور نویسنده به راحتی شخصی که اسیر یه سری از عادت هایی بدی شده و خودخواه و.... کلی چیزه دیگه که مدت زیادی همراهش بوده
سه سوت با راهکاراش ته قصه طرف رو معالجه کنه ؟ واقعا ممکنه
این کتاب برای من جذاب بود باعث شد که بیشتر در رفتار و کردار اطرافیانم کلید کنم البته نه اینکه لقب بیشعور به نافشون ببندم ، نویسنده خیلی حرفا زد که همه رو با حباب بیشعوری پوششون داده بود از اینکه رنج سنی ملاکی نیست بر اینکه تو ادم خوبی هستی یا نه چه بسا جوونک 20 ساله پخته تر و ادم بهتری نسبت به یه ادم پیر باشه

من تابه حال این مدلی راجب کتابی شرح ندادم یا که خیلی دقت به خرج ندادم در اینکه چه چیزی در کتاب موج میخوره ، خیلی بیشتر از این چیزایی که من نوشتم میشه راجب کتاب گفت و من در واقع یه چکیده ی خیلی کمی گفتم که بیشتر امیخته به نظر شخصیه بنده بود میدونم شاید قابل قبول این طرح نباشه و شرط هایی که گفته شده و اینکه پر از کمی وکاستیه ... روزگارتون بخیر
 
  • پیشنهادات
  • اِلارا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/02
    ارسالی ها
    441
    امتیاز واکنش
    23,034
    امتیاز
    815
    محل سکونت
    لا به لای دفتر و مداد رنگی
    سلام
    هنوز توانایی نقد کردن رو در خودم نمی‌بینم، پس فقط نظراتم رو میگم.
    پ.ن:
    حقیقتاً بعد از خوندن این کتاب، سردرد گرفتم. این حجم از بیان یک سری واقعیات ناامید کننده درباره‌ی انسان‌ها که نویسنده به این شدت واضح و روشن جلوی چشمم آورد، برای من سنگین بود.
    ***
    هر حرفی که بنده می‌زنم فقط نظر شخصیم هست.
    البته قبل از هر اظهار نظری باید به شهامت نویسنده اثر، برای منتشر کردن همچین متن تیز و برانی آفرین گفت.
    جدای از تشویق و تمجید از نویسنده بعد از خوندن یکی دو صفحه به سرعت با موضوع سنگین کتاب مواجه شدم که در واقع کمی با وجود نام کتاب تا حدی آمادگی مواجهه با اون رو داشتم.
    از دو جهت میشه به هدف نویسنده‌ی این کتاب نگاه کرد:
    ۱_ مخاطب این کتاب، وقتشه برای بهتر شدن قبل از اطرافیانت از خودت بپرسی که چطور آدمی هستی و هر چه قدر که بدی یا خوب سعی کنی بهتر بشی.
    ۲_بی‌شعور بودن تمام انسان‌های حال حاضر رو با چماق بر فرق سر مخاطب کوبیدن!
    به شخصه ترجیح میدم مورد اول رو به عنوان هدف نویسنده در نظر بگیرم، دلیلم هم برای این انتخاب گمونم واضح باشه.
    همین حالا هم خیلی از ماها قبل از اینکه شب‌ها قصد خوابیدن کنیم، کمی به رفتارهای بی‌شعورانه‌ی بعضی افراد اطرافمون فکر می‌کنیم و از قبل به وجود مرض «بی‌شعوری» آگاه هستیم.
    برای مثال ساده‌ترین‌ها:
    ۱_افرادی که نوبت رو در صف‌ها رعایت نمی‌کنن.
    ۲_کارکنان فروشگاه‌ها و یا اماکن اداری که به سبب آشنایی با اشخاصی، بی‌توجه به بقیه کار اون آشنا رو زودتر انجام میدن.
    ۳_گروهی از دانش‌آموزان _که توی هر مدرسه و دبیرستانی وجود دارن_ که به قولی برای بقیه شاخ و شانه می‌کشن و فکر می‌کنن باز هم به قولی شاخ هستن.
    و...
    هر روز با اینطور آدم‌ها مواجه میشیم و به حتم نویسنده سعی در زدن تلنگری به همچین آدم‌هایی داشته.
    با این تصور که نویسنده همچین هدفی داشته کتاب رو خوندم.
    طنزی که همواره با بافت متن همراه بود کمی کتاب رو از حالت مقاله‌های علمی خارج و روایت‌های جالبی که از طرف نویسنده نقل شده بود کمی به جذابیت اثر کمک کرده بود؛ اما این احساس مقاله خوندن مدام همراه من بود و کمی به خصوص زمانی که نویسنده مواردی رو لیست می‌کرد حوصله‌م رو سر می‌برد.
    البته گاهی از خنده منفجر شده و برای چنین توصیفات و مزاح‌های نابی که کرده و باعث خندیدنم شده بود، کمی هم دعا به جانش کردم!

    با تصور اینکه نویسنده قصد تلنگری حتی جزئی به مخاطبانش رو برای کمی تغییر مثبت داشته این اثر رو قبول دارم.
    شاید هم پیشنهادش بکنم.
     

    ♡ آیناز ♡

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/24
    ارسالی ها
    95
    امتیاز واکنش
    246
    امتیاز
    176
    سلام
    در مورد کتاب بیشعوری با توجه به اسمش می‌تونیم بفهمیم که درمورد بیشعوری صحبت می‌کنه. از نظر نویسنده بیشعوری یه بیماریه که خیلی هم بین مردم شایعه.
    فکر می‌کنم هدف نویسنده از نوشتن این کتاب آشنا کردن ما با بیشعوری و اینکه چطور باهاش مقابله کنیم بوده چون بر طبق کتاب خودش هم این بیماری رو داشته و تجربه طرد شدن توسط دیگران رو داشته البته در رسیدن به هدفش تا حد زیادی موفق بوده.
    مطالب کتاب با نثر ادبی نوشته شدن ولی در کتاب از جملات پیچیده و گیج کننده استفاده نشده و این با توجه به موضوع کتاب یه پوئن مثبته.
    اینکه مطالب کتاب به صورت طنز گفته شده خوبه چون خیلی از آدما خوندن اینجور مطالبی رو دوست ندارن ولی با توجه به وضعیت جامعه واقعا هممون نیاز داریم که این کتاب رو بخونیم و همین استفاده از طنز باعث میشه خواننده ترغیب بشه که ادامه کتاب رو بخونه.
    استفاده از داستان در این کتاب خیلی خوبه و یه نقطه قوت برای کتابه چون اینجور مطالب رو بدون خوندن داستان نمیشه فهمید.
    اینکه تو هر بخش ویژگی های هر مورد گفته و راه حل هایی برای اونها ارائه شده خیلی خوبه ولی اگه تو قسمت راه حل ها از طنز کمتری استفاده می‌شد بهتر بود چون به خاطر طنز خیلی زیاد خواننده حس می‌کنه نمی تونه ب این مطالب اعتماد کنه.
    البته این نظر شخصیه منه و چیزیه که من از این کتاب برداشت کردم ممکنه نظر شما متفاوت باشه.
     
    آخرین ویرایش:

    Zeinab-eslami.m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/30
    ارسالی ها
    45
    امتیاز واکنش
    723
    امتیاز
    261
    محل سکونت
    زمین
    باسلام.
    راستش اولین باری که این کتاب رو دیدم، اسم کتاب بود که برام خیلی جالب و بحث برانگیز بود. این اسم داره میگه که آره من میخوام درمورد بیشعوری براتون حرف بزنم.
    ولی در کنار این اطلاعی که به ما میده هزار تا سوال هم در ذهن ما ایجاد میکنه که منظور نویسنده همون بیشعوریه خودمونه یا نه؟ اصلا طرز نگرش و محدوده کلمه بیشعوری در فرهنگ لغت نویسنده تا کجاست؟ آیا درمورد اینکه افراد بیشعور چه ویژگی هایی دارند حرف میزنه؟ خلاصه اسمش برای من به حد کافی جالب و مهیج بود که بخوام در کتاب رو باز کنم و از صفحه اول حتی مقدمه کتاب رو هم بخونم.
    توی مقدمه کتاب که البته مترجم نوشته، داره محدوده برداشت از کلمه بیشعوری رو به ما نشون میده و همینجور میگه بیشعوری یه نوع بیماریه و این بیماری اعتیاد آوره و مثل اعتیاد به مواد خانمان سوز هست.
    در داستان‌های نویسنده اگر دقت کنیم همشون یه محور مشترک دارند و اینم اینه که هیچ‌کدام از افراد مبتلا به این بیماری از جمله خود نویسنده کتاب «خاویر کرمنت» نمی دانند این بیماری رو دارن و این رو حمل بر توانایی و قوی بودن خودشون میدونن. و جالب قضیه این جاست که نویسنده برای کمتر کردن انتقادهای خواننده و تیر و ترکشی که ممکنه بخوره اومده اول داستان بیشعور بودن خودش رو گذاشته و کمی انتقادها رو به این صورت کم کرده.
    نثر کتاب واقعا جوری بود که مشتاق به ادامه دادن بودم. داستان‌های جالبی از افرادی که بیشعور بودن و خودشون نمیدونستن اینقدر به زندگی و اطرافیان و حتی خود من نزدیک بود که من رو ترغیب به خوندن ادامه کتاب می‌کرد و این فکر رو شاید در ذهن من می‌نوشت که آره خود منم گاهی با رفتارهایی که به نظر خودم عادی هستند، بیشعورم!
    طنز بودن نثر این واقعیت هایی که به شدت تلخ بودن رو کم میکرد و باعث میشد یه طنز تلخ داشته باشه و ما به خوندن بیشتر ترغیب بشیم. چون داستان ها به شدت به زندگی روزمره ما نزدیک بودن و چیزهایی بودن که مطمئنا حداقل یک یا دو تا از شخصیت‌های داستان‌های کتاب رو در زندگیمون دیده بودیم.
    راستش کتاب‌هایی دیدم که با نثر سنگین بدون کمی طنز میخوان یه عالمه مطلب علمی درون ما به جا بزارن اما تاثیری نداره اما کتاب بیشعوری واقعا میتونه اون اثر رو هر چند کم درون مخاطب خودش بکاره.
    نقد منفی: راستش طنز کتاب تا جایی که به جای باریک و... نمی‌رسید جالب و خوب بود اما اینکه با مسائل بوق هم شوخی و طنز نوشته شده بود اشکال رو نشون میداد اما خب این از نظر منی که توی ایران و با کتاب‌های سانسور شده بزرگ شدم گفته میشه اما آیا از نظر افراد در کشورهای دیگه مسئله بزرگیه؟
    راستش کتاب تاثیر خوبی میذاشت البته اگر که خواننده نخواهد همه افراد و همه اطرافیان خودش رو با ملاک‌های این کتاب بسنجه و رفتارهای خودش رو کاملا درست و اشتباهات را گردن اطرافیان بیشعور بندازه. راستش حس من به این کتاب اینه که دو تا برداشت و تاثیر روی خواننده‌ها میذاره.
    خواننده‌های این کتاب به دو دسته تقسیم میشن
    اول اونایی که به رفتارهای خودشون توجه میکنن و میخوان خودِ بهتری بسازن
    دومین دسته، دسته‌ی کسانی هست که منبعی پیدا کردن تا تمام مشکلات و بدرفتاری‌ها و هر آن چیزی که باعث مشکل در زندگی خودشون شده رو گردن اطرافیان بیشعور بندازن.
    مثلا اگر که ما رفتاری که نویسنده درموردش مثال زده رو داشته باشیم خب میتونیم با خوندن کتاب بفهمیم این رفتار، رفتار خوبی نیست اما اگر بخواهیم همه و تک به تک افرادی را که میبینیم با این کتاب مقایسه کنیم تمام جهان پر از افرادیست که بیشعور هستند.
    البته من فقط برداشت خودم رو از کتابی که خوندم نوشتم.
     
    آخرین ویرایش:

    _Janan_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/04/21
    ارسالی ها
    360
    امتیاز واکنش
    6,351
    امتیاز
    601
    محل سکونت
    رویابافی های ناتمام :)
    نقدی بر کتاب بیشعوری

    قبل از هر سخنی می‌بایست بگویم که خواندن "بیشعوری" برای بنده، چیزی شبیه به توفیق اجباری شد. از جمله اخلاق‌های ناپسند من، دوری از فیلم یا کتاب‌های ترند شده است. وقتی جملات اینستاگرامی و عکس نوشته‌های کتابی به وفور به چشم می‌خورند، کاملا تمایلم را به خواندن آن کتاب از دست می‌دهم! لذا از کتاب بیشعوری، ملت عشق، دختری که رهایش کردی، خودت باش دختر و امثالهم به علت نامعلومی دوری کرده‌ام. بخواهم راستش را بگویم، با دیدن عنوان اولین کتاب، اخم‌هایم در هم رفته و با بدعنقی شروع به خواندنش کردم. چیزی که عایدم شد را به صورت یک نقد نه چندان حرفه‌ای و بدون جانبداری تقدیمتان می‌کنم.
    یکی از عوامل اصلی جذابیت و استقبال مخاطبین از این کتاب، عنوان هوشمندانه‌ی آن است. همین عنوان به تنهایی با جدید بودن و متفاوت بودنش، آدم را ترغیب می‌کند تا این کتاب را از قفسه بیرون بکشد. این عنوان به مخاطب می‌گوید:《برات حرف‌های جدیدی دارم!》
    جلد کتاب در نسخه‌ی ترجمه شده‌ی آن، تصویری از تابلوی "جیغ" اثر ادوارد مونک را به سـ*ـینه کوبیده است. این تصویر موجی از ترس، تشویش، اضطراب و سرگشتگی را به خواننده منتقل می‌کند. در واقع کاور جلد، مکمل خوبی برای محتوای کتاب است. از این رو بی‌شک ابتکار عمل مترجم در بازگردانی خوب اسم و انتخاب تصویر جلد، در استقبال مخاطب فارس زبان از این کتاب قابل توجه است.
    مورد بعدی که به چاپ‌های متعدد کتاب کمک شایانی کرده است، مقدمه‌ی مترجم است. که البته مرسوم است مقدمه‌ی مترجم بعد از مولف بیاید، اما در این مورد اول بودن مقدمه مترجم بی‌شک انتخاب مناسبی بوده است‌. همان‌طور که مترجم در جملات ابتدایی اشاره کرده‌است، ممیزی وزارت ارشاد و توقیف کتاب، خود عامل محرکه‌ی انفجار فروش یک کتاب است‌ و مترجم به خوبی از این مسئله بهره بـرده است. با نوشتن درد و دلش از توقیف کتاب و تغییر دولت و در نهایت چاپ کتاب، خواننده‌ای را که تحت تاثیر عنوان کتاب شروع به ورق زدنش کرده است، به دام می‌اندازد و دنبال خود می‌کشد. خواننده با کنجکاوی شروع به خواندن می‌کند:《حتما یه چیزی گفته که توقیف شده!》
    بعد از مقدمه‌ی مترجم، مقدمه‌ی مولف هم کنجکاوی و اشتیاق خوبی برای خواننده ایجاد می‌کند. شجاعت نویسنده در اعتراف به بی‌شعوری برای خواننده تحسین برانگیز است و دلش می‌خواهد از اعتیاد بی‌شعوری سر در بیاورد.
    یکی دیگر از نقاط مثبت و جالب توجه کتاب، زبان طنز و صمیمی نویسنده است. مولف با مخاطبش رودربایستی ندارد و آنچه که دلش میخواهد را در پوشش طنز بیان می‌کند‌. به زعم من همین زبان طنزگونه برگ برنده‌ی مولف است.
    نقطه‌ی مثبت دیگر که خواندن کتاب را برای خواننده‌ی فارس زبان راحت می‌کند، ترجمه‌ی خوب و روان مترجم است. ترجمه به قدری خوب از آب درآمده است که گویا محمود فرجامی کنار دست خاویر کرمنت نشسته بوده و همزمان با او نسخه‌ی فارسی را نوشته است! از طرف دیگر شوق و اشتیاق و علاقه‌ی مترجم به کتاب که به خوبی در مقدمه و پاورقی‌ها مشخص است، یک عامل دیگر برای کنجکاوی و جلب توجه خواننده است. الحق که محمود فرجامی پاورقی‌های خوبی نوشته است.
    در کتاب هرازگاهی شاهد داستان‌ها و سر گذشت‌هایی هستیم که شخصیت اصلی هر سرگذشت تفاوت چندانی با دیگری ندارد و در نهایت پایانی عجیب و خیالی دارند‌ که جای تامل دارد. (رجوع کنید به پی ‌نوشت۱)
    از این ظواهر که بگذریم، به جان‌مایه‌ی کتاب می‌رسیم. همان‌طور که در مشخصات کتاب آمده است، بیشعوری کتابی روانشناسی با زبان طنز است. نویسنده در کتاب بی‌شعوری می‌کوشد که آینه‌ای تمام قد باشد تا خواننده خودش را ببیند. کرمنت از همان جملات ابتدایی کتاب به ذهن خواننده نفوذ می‌کند و آرام آرام در ذهنش جا می‌اندازد که او یک بی‌شعور است! هدف کتاب به زعم بنده، خودشناسی است. نویسنده با رویکردی متفاوت جامعه، اخلاقیات، دین و مذهب، سیاست، فعالیت‌های مدنی، مشاغل مختلف و... را به چالش می‌کشد. او می‌کوشد تا به خواننده‌اش سیلی بزند و او را بیدار کند. می‌گوید:《اطرافت را ببین! خودت را ببین! وقت تغییر است!》
    باید توجه کرد که هدف کتاب یک شمشیر دولبه است. در این مورد می‌بایست به رنج سنی خوانندگان توجه کرد. مخاطب پخته‌تر، راحت‌تر می‌تواند هدف کتاب را دریابد و با او همگام شود و در بهترین حالت تغییراتی در خودش ایجاد کند اما در مورد مخاطب کم‌سن‌تر و کم تجربه‌تر اثر متفاوتی خواهد داشت.
    کتاب سراسر بیان اخلاق و رفتار بی‌شعوران و نق زدن است. این مسئله می‌تواند در ذهن خوانندگان (به استثنای خوانندگان دسته‌ی بالا) توهم خودبزرگ بینی، توهم سواد، توهم بیشتر فهمی و برچسب زدن به بقیه‌ی اطرافیان را به وجود بیاورد. چه بسا مواردی از این دست دیده‌ام که طرف به عمرش سر جمع هزار صفحه کتاب درست و حسابی نخوانده و با خواندن بی‌شعوری به خیالش روانکاو و علامه‌ی دهر است و هر کسی را که مخالف عقایدش باشد یک بی‌شعور می‌داند و طبق دسته‌بندی کتاب حتی برایش رسته‌ی بی‌شعوری هم مشخص می‌کند!
    از طرف دیگر کتاب بی‌شعوری لحنی تند و گزنده دارد و بارها خواننده‌اش را می‌رنجاند از جمله: 《هر کسی که این کتاب را جدی بگیرد بی‌شعور است》و این مسئله دافعه‌ای برای خواننده است.
    کتاب حدود صد و نود صفحه است که در صد و هفتاد صفحه‌ی آن، نویسنده کوشیده است که به مخاطبش بقبولاند که او یک بی‌شعور است! و در نهایت بیست صفحه‌ی پایانی را به درمان بی‌شعوری اختصاص داده است. این مسئله با رویکرد کتاب همان طور که روی جلد آن با فونت درشت نوشته شده است:《راهنمای عملی شناخت و درمان خطرناک‌ترین بیماری تاریخ بشریت》در تناقض است. بخش درمان آن که مهم‌ترین بخش خواهد بود، بسیار مختصر و ناکارآمد است.
    با فرض این‌که خوانندگان از دسته‌ی اول باشند و بدون توهم همه‌چیز دانی(!) به خودشان نگاه کنند و خودشان را یک بی‌شعور ببینند، در انتهای کتاب به دنبال راه‌حل خواهند بود‌‌ که متاسفانه روش‌های درمانی هم کاملا با زبان طنز نوشته شده و عملا هیچ راهکار خاصی وجود ندارد. در نتیجه دردی از او دوا نخواهد کرد.
    اگر با عینک خوشبینی و مثبت اندیشی به بی‌شعوری نگاه کنیم، آن را کتابی می‌بینیم که نویسنده‌ای طناز و منتقد به جوامع انسانی دارد که تلاش کرده‌است تا با روشی متفاوت بشر را به تفکر در مورد خود و بازنگری رفتار نامناسبش دعوت کند. (که البته در بخش دوم کتاب و درمان چندان موفق نیست)
    اگر با عینک بدبینی نگاه کنیم، بی‌شعوری حاصل نوشتار یک غرغرو خواهد بود که منجر به توهم دانایی در خواننده می‌شود یا خواننده‌اش به خاطر حجم توهین‌هایش از خواندنش کنار می‌کشد.
    اما بی‌شعوری برآیندی از این دو دیدگاه است. که می‌تواند به عنوان یک کتاب متوسط برای یک بار خواندن مناسب باشد.
    یک نکته‌ی قابل تامل، فروش بالا و تجدید چاپ‌های متعدد این کتاب در کشورمان است. که البته با توجه به اخلاق جمعی ما ایرانیان، بعید به نظر می‌رسد که به علت خودنگری و خواص درمانی(!) این رقم بالا را شاهد باشیم. به زعم من همان القای توهم همه‌چیزدانی(!) در کنار عنوان، جلد، مقدمه، اشتیاق و ترجمه‌ی روان مترجم و توقیف کتاب، علت این اتفاق است.

    پی‌نوشت‌ها:
    اول می‌خواستم این حرفا رو اول نقد بیارم، بعد دیدم جالب نمیشه. و از اونجایی که چندان یه متن کتاب مربوط نبود، جز نقد نیاوردم‌.
    پی‌نوشت ۱: من یه اخلاقی تو خوندن کتاب دارم. گاهی اوقات یه شخصیت یا یه نویسنده اونقدر تحت تاثیرم قرار میده، که اسمش رو گوگل میکنم که بیشتر بشناسمش. در مورد بی‌شعوری چون قرار بر نقد نوشتن بود، این کارو نکردم تا پیش داوری نداشته باشم و هیچ نقدی رو، رو اینترنت نخوندم. اما یه نکته‌ای حسابی ذهنمو مشغول کرد. که الآن توضیح میدم:
    عنوان انگلیسی کتاب میشه asshole no more که شباهت جالبی با تخصص آقای دکتر(!) یا همون مقعد شناسی داره. بعد که شروع به خوندن کردم، سرگذشت فرد و کشیش و الباقی به نظرم عجیب و غیرواقعی رسید. پایان هر کدوم شبیه به فیلمفارسی شده بود! فرد با گارسون کافه ازدواج کرد و کشیش شتربان شد و...
    بعد دوزاریم کج شد که ای بابا! حالا جریان چیه؟ اگه این کتاب رو واقعا یه آقای دکتر نوشته و الآن داره بی‌شعور ها رو درمان میکنه (طبق مقدمه‌ی مولف) پس چرا داستاناش واقعی نیست؟ خب یه داستان واقعی وسط طنزش می‌آورد که بشه سند و مدرک حرفاش. یا اصلا کی روانکاو شد؟ کی اینقدر مشهور شد؟ بعد به گفته‌ی خودش بی‌شعورها از بی‌شعوری خودشون بی‌اطلاعن و انکارش می‌کنن پس چطور شد که بی‌شعور‌ها با اون خودبینیشون میرن سراغ دکتری که شهرتش درمان بی‌شعوریه و در حال کنفرانس‌ها و سخنرانی‌های این چنینیه؟ یا نکنه اصلا آقای دکتری در کار نیست و کلا از بیخ و بن سر کاریم؟!
    در نتیجه اونقدر مثل خوره این فکر تو مغزم رژه رفت که برداشتم خاویر کرمنت رو گوگل کردم. دیدم ای دل غافل! کلا یه دونه عکس بالا میاد و بقیه‌ش عکس نوشته‌های فارسی کتابه. اومدم یه نویسنده‌ی معروف دیگه رو سرچ کردم دیدم کلی عکس چپ و راست و پیر و جوون ازش هست. شکم بیشتر شد. برداشتم اسم xavir cerment رو سرچ کردم، دیدم بازم داستان همونه و به جز یکی دوتا عکس بقیه‌ش عکس جلد کتابه.
    رفتم ویکی پدیا دیدم هیچ چیزی وجود نداره جز این‌که نویسنده‌‌ی این کتاب و چندتا مشابهشه. ته تهشم دستگیرم نشد که بالاخره دکتر بود یا نبود؟! داستان و سرگذشتش واقعی بود یا خیالی؟! سر کار بودیم یا نبودیم؟!
    اگه دقت کنید یه نویسنده‌ای که انقدر کتابش تو کشور ما مشهور شده نه ازش مقاله‌ای هست نه کنفرانسی نه مصاحبه‌ای نه اصلا رفرنسی و هیچی! عجیبه دیگه! نیست؟
    حالا اگه شما اطلاعاتی دارید یا فکر میکنید من اشتباه میکنم لطفا حتما بهم بگید و در جریان بذاریدم. دوزاریم هنوز کج مونده!
    پی‌نوشت۲: از عنوان طرح مطالعه گروهی برای پیشرفت قلم نویسنده‌ها و کلا بهترخوانی خواننده‌ها توقعم یه رمان یا داستان کوتاه مشهور و درخور بود. چیزی که به منِ نویسنده پیرنگ خوب یاد بده. شخصیت پردازی یاد بده. پایان بندی یاد بده. ایده‌ی متفاوت یاد بده. خوب نوشتن یاد بده. برای همین این که کتاب روانشناسی بحث برانگیزی که برای مخاطب نوجوون هم چندان جالب نخواهد بود، اولین انتخاب بود متعجبم کرد. (این حرف انتقاد نیست. فقط برام سوال بود.)
    و در پایان ممنون به خاطر اجرای این طرح. چه خوبه که پابرجا بمونه :)
     

    همـــرآز

    ماه دلها
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/08/06
    ارسالی ها
    814
    امتیاز واکنش
    5,810
    امتیاز
    685
    سلام عرض میشه*- *
    والا من هرچی میگم بنا به عقیده و نظر خودمه نه کمتر نه بیشتر نه ادای دارم نه چیزی. و اصلا چیزی در مورد نقد نمیدونم و من فقط تحلیل میکنم..یعنی اصلا به المان های نقد واقف نیستم و اون چیزی که فهمیدم رو می نویسم.. اما...
    اما...
    من از تجربه ی چندساله و خوندن رمان های عام و خاص، چاپ و غیر چاپی، ترجمه و غیر ترجمه به این نتیجه رسیدم که:
    برای اینکه تویِ نویسنده بتونی توی عرصه ی کتاب وکتاب خوندن بولد و تو گیشه ها موفق عمل کنی باید دو کار انجام بدی:
    1-یا یک "کتاب" زرد بنویسی و تحویل بدی
    2-با یک سری المان ذهن ها رو گمراه کنی!
    و کتاب "بیشعوری" از این قاعده مستثنی نبود!
    "بیشعوری"...
    +فلانی من یه کتاب خوندم به اسم بیشعوری...
    همین یک اسم باعث میشه این زنجیره ی پرفروش بودن و تاپ بودنش رو گیشه ثابت بمونه...
    بله...فرهنگ کتاب خوانی ما ایرانی هایی که آوازه ی هنرمند بودنمون دنیا رو کَر کرده افتضاحه! افتضاح. به یک نفر بگی من کتاب بیشعوری رو خوندم نمیگه براوو، احسنتم! حدااقل من نمیگم...
    یک سری کپشن ها و استوری هایی که در مورد این رمان زرد هست...رمان زرد کنایه ای هست به رمانی که سر و ته هیچی نداره و نویسنده تو چنته اش هیچی نداره...ما یاد گرفتیم وقتی یکی میگه فلان رو خوندم سریع بخریمش و قفسه ی کتابخونه رو پُر کنیم تا نگن عه تو که نخوندی!
    می رسیم به بحث اصلی...
    من این کتاب رو راغب نبودم دوباره بخونم و باز هم مثل همیشه تا هشتاد نود صفحه خوندم و نتوانستم ادامه بدم....
    کار ترجمه بد نیست ولی سلیقه ی من نیست و یاد بگیریم که
    "به سلیقه ی همدیگه احترام بزاریم"
    اسم برای رد گم کنی خیلی خوبه. میتونه تا سال های سال روی گیشه بمونه...ابتکار و نوآوری داره ولی در همون حال وقتی تیتر روی جلد رو میبینی...شوکه میشی!"بیشعوری"...دنیا حرف داره...
    اما نویسنده که نگارنده ی این کتابه، خیلی زیرکه:) احسنت بهش...
    عقاید غلط خودش رو با "تکرار" غالب کرده...
    کتاب برای من فاقد ارزش ادبی ! به کسی برنخوره این نظر منه و "نظر هرکس محترمه"
    اصولا کسایی که سمت این کتاب میرن سن کمی دارن...پس اسم برازنده ست...نوجوان 14ساله سریع گول میخوره و میخره...
    متون کتاب پُر از کلیدواژه هایی هست که میگه
    "بیشعور...همه بیشعورن...اونی که مهمونی میگیره...اونی که روانشناسه...اصلا همه بیشعورن..پس کی شعور داره؟
    من قبل از شروع توقع داشتم یک چیز ناب بخونم...چیزی که به ارزش های من اضافه کنه اما بدتر من رو به همه بدبین کرد...که فقط این جمله در سرم میچرخید
    "همه بیشعورن"
    نویسنده در یک جای کتاب اشاره داره مهمانی های فامیلی و خانوادگی مرکز گسترش بیشعوریه! نویسنده به این دلیل باهوشه که با تکرار کلمه ی بیشعور و استفاده از موقعیت ها و کرکترهای اطرافمون به ما القا کنه که:
    "تویی که داری میخونی! تو انزوا بمون، این بیشعوره اون بیشعوره! همه از دم بیشعورن، حتـــــی خود تــــــو!"
    خیلی راحت تو ذهن جا باز میکنن و سبب خیلی اتفاقات زیرپوستی روانی میشن...
    این کتاب حداقل چیزی نبود که آموزنده باشه. المان های خوب برای آموزش نویسنده ها کتاب های ایرانی باشه بهتره.
    چون اینکه همزبون یکدیگه ایم
    دوم اینکه ما ایرانی ها از آرایه ها و تکنیک های مخصوص خودمون استفاده میکنم پس ترجمه به درد نمیخوره..
    و سوم اینکه بیشعوری به درد نمیخوره!
    اگه واقعا وقت رو طلا نمیدونی بخونیش قشنگ به فنا دادی اون تایمت رو...
    من از طنزش هم خوشم نیومد...چطور یک عده می پسندن! ولی خب چون اصل احترام به علایق شرطه...میگذریم...و میگیم حتما برای اون شخص خوب بوده
     

    <sonnet>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/26
    ارسالی ها
    344
    امتیاز واکنش
    2,436
    امتیاز
    474
    سلام و وقت همگی بخیر.
    در رابـ ـطه با کتاب بیشعوری من به عنوان یک خواننده عام نمیتونم نظر تخصصی ثبت کنم. چرا که این کتاب یک کتاب روانشناسی است و به نظر میرسه به بیان نظریه ای در رابـ ـطه با این علم پرداخته. بدون در نظر گرفتن این موضوع و این که خود نویسنده در ابتدای کتاب بیان کرده این نظریه به ثبت نرسیده؛ سعی میکنم نظری بی طرفانه ارائه بدم.
    کتاب با داستان شخص نویسنده شروع شد و اعتراف به این که او نیز زمانی به مرضی به نام بیشعوری مبتلا بوده. و حال درمان شده و قصد درمان سایرین را دارد. شخص نویسنده در ابتدای کتاب مخاطبین خود را نام میبرد و میگوید این کتاب برای چه کسانی است.
    جالب اینجاست که پس از معرفی تعدادی از موارد بیشعور، از ما میپرسد آیا ما نیز بیشعور هستیم؟
    در ادامه کتاب به معرفی ارکان بیشعوری میپردازد. این که چه کسانی بیشعورند. این که بیشعوری چه انواعی دارد و طبقه بندی خود را ارائه میدهد.
    لازم به ذکر هست که این مهارت نویسنده در بیان طنز این موضوع و بیان مسئله ای روانشناسی در زبان شوخی ستودنیست. به شکلی که انسان عامی مثل من نیز پای کتاب نشسته و بتوانم درکی از آن داشته باشم. ولی بیان برخی موارد به عنوان بیمار بیشعوری برایم شک برانگیز بود که آیا واقعا این شخص هم بیشعور محسوب میشود؟ با این حال نمیتوانم نظری در این مورد دهم.
    در ادامه اگر بخوام نظر شخصیم رو بگم، این کتاب باعث تغییر منفی نگاه من به دنیای اطرافم‌نشد. مقادیری شناختم رو بیشتر کرد. اما بیشترین سودی که برایم داشت شناخت خودم بود. من از همون اول کتاب تصمیم گرفتم که خوب من هم وجهه هایی دارم که میتونه بیشعوری به حساب بیاد و من هم به نوع خود یک بیشعورم. و خوندن اون ادامه بهم‌کمک زیادی کرد. برخی دوستان‌گفته بودن شخصیت پردازی ضعیف و کشش نداشتن داستان نقص این کتاب هست! ولی این حرف برای من قابل درک نبود چون ما شاهد یک کتاب رمان‌نیستیم. این یک مسئله روانشناسی هست. شخصیت ها مواردی هستند که دیده شدند و فقط گزارشی از عملکردشون هست.
    در نهایت باید بگم این کتاب در کنار نقاط قوت بسیارش هنوز کمبود هایی در بیان درست تر مسئله و قابل قبول تر بودن داشت‌.
    و از تیم نگاه دانلود عزیز خواهشی دارم. این جا قراره افراد زیادی این‌کتاب ها رو بخونن ممکنه تعداد زیادی از اعضای سایت در سنین زیر ۱۸ سال باشن. لطفا به رده سنی کتاب ها توجه بیشتری نشون بدن.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا