دو نفر که از سیاره ای در بازوی کناری کهکشان راه شیری ماموریتی دارن که فضاپیمای ان ها دچار مشکلی میشه و در سیاره ی زمین سقوط میکنه
از شانس این دو نفر محل سقوط در مکانی دور از محل زندگی انسان هاست و اینکه دوره های اموزشی که از قبل گذرانده اند در این جا به کمکشون میاد و کسی رو میشناسن که هم نوع و هم سیاره ای خودشونه و در زمین. اقامت داره
از طرف دیگه ی داستان
آنیسا که شخصیت اصلی داستانه یجورایی مجبور میشه مراقب خواهر کوچکتر از خودش میشه و با ورود دو غریبه که خودشونو از آشناهای قدیمی پدرش معرفی میکنن درگیر ماجراها و استرس زیادی میشه
از اون جا که به اون ها مشکوکه و خواهر کوچکترش که لجاجت خاصی به اونا داره
نمی تونه تصمیم هایشو به موقع و درست بگیره
چند وقتی بوده که از پدرش خبری نیس و مادرش هم که دنبال نشونی از پدرشونه
و این دو دختر به همراه عمو، زن عمو و دخترشون زندگی میکنن
حادثه ای رخ میده و آنیسا به همراه خواهرش و اون دو نفر که همون لارنیایی ها باشن مجبور میشن برای پیدا کردن پدر و مادر دخترا به سفری برن که....
فقط چند تا نکته بگم
از کلمه ی عشق تو اسم استفاده نکنین و اسمی که میگین تخیلی بودن رمان رو نشون بده