حقوق شهروندی از دیدگاه تالكوت پارسونز

  • شروع کننده موضوع nadiya_m
  • بازدیدها 129
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

nadiya_m

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/13
ارسالی ها
1,838
امتیاز واکنش
3,877
امتیاز
596
سن
27
محل سکونت
TEHRAN
گرچه اهمیت شهروندی هرگز مورد انكار نبوده، اما در دو دهه اخیر به‌خصوص در ارتباط با نظریه دولت رفاه، وضعی تعیین‌كننده پیدا كرده است.این مفهوم ابتدا به موازات اقبال دوباره به جامعه‌ مدنی در اواخر دهه ۱۹۸۰ احیا شد و تا به امروز بحث‌های زیادی را حول خود سامان داده است.در این نوشتار مفهوم شهروندی از دیدگاه تالكوت پارسونز مورد بررسی قرار می‌گیرد.
پارسونز، جامعه شناس معاصر آمریكایی از جمله نظریه‌پردازان برجسته جامعه مدنی و حقوق شهروندی است.
شهروندی نشانه‌ای از شمول یك جامعه سیـاس*ـی یا تعلق به آن است و در این معنا (احساس تعلق) است كه سرچشمه هویت محسوب می‌شود. با این حال، شمول فقط در قبال عدم‌شمول یا طرد معنا دارد. بنابراین شهروندان فقط در این معناست كه اعضای مشمول جامعه محسوب می‌شوند و از آن‌هایی كه از مطرودند، متمایز می‌شوند. از روی همین دیدگاه بود كه در یونان باستان، زنان، بردگان و خارجیان را نه آزاد می‌دانستند و نه شهروند. با این همه هر شكلی از شهروندی باید دارای هر دو عنصر شمول و طرد باشد.
دو شرط وجود دارد كه می‌توان گفت شهروندی برآن‌ها مبتنی است: اول این‌كه دولت باید دمكراتیك باشد؛ زیرا دولت‌های دیكتاتوری و سلطنتی شهروند ندارند، دارای رعیت یا تبعه هستند. دوم، جامعه مدنی بایدبرطبق اصولی باز و آزاد باشد؛ اگر خواهان شكوفایی شهروندی هستیم، از دو قطب افراطی باید پرهیز كنیم. به این معنا كه به دولت نباید اجازه داده شود كه جامعه مدنی را در خود جذب كند. علاوه بر این دولت در عین حال باید به مثابه تنها ضامن معتبر و غایی حقوق و تكالیف شهروندان باقی بماند. به عبارت دیگر دولت و جامعه مدنی باید عامل متعادل‌كننده یكدیگر باشند. شهروندی را می‌توان به وضعیت اعضای جامعه‌ای كه آزاد، دمكراتیك و تا حدودی از لحاظ اجتماعی مساوات‌طلب باشد اطلاق كرد.
توجه به این نكته اهمیت دارد كه شهروندان هم حكمران و هم تبعه جامعه سیـاس*ـی هستند، یعنی از قوانین ومقرراتی پیروی می‌كنند كه خودشان نویسندگان بالقوه آن‌ محسوب می‌شوند.
تالكوت پارسونز (۱۹۰۲ –۱۹۷۹) را پیشرو جامعه‌شناسان آمریكایی در قرن بیستم می‌دانند.
یكی از مهم‌ترین موضوعات مورد تحقیق و مطالعه پارسونز پدیده شهروندی بود. وی علاقه خاصی به شهروندی داشت. دیدگاه‌های وی درباره شهروندی از كارها و اندیشه‌های
تی.اچ.مارشال تأثیر پذیرفته است. بنابراین ابتدا به‌صورت اجمالی به بررسی اندیشه‌های مارشال می‌پردازیم.دیدگاه‌های تی.اچ. مارشال
مارشال برآن بود كه شهروندی در رژیم‌های دمكراتیك با گذشت زمان رشد می‌یابد. چنان‌كه سرانجام سه بعد مشخص پیدا می‌كند، كه او آنها را بعد مدنی، بعد سیـاس*ـی و بعد اجتماعی می‌نامد. او این فرایند را فرایندی تكاملی می‌دانست.
این دیدگاه تكامل مرحله‌ای با دیدگاه تكاملی خود پارسونز درباره دگرگونی اجتماعی هماهنگ بود. به‌نظر مارشال، حقوق مدنی نخستین حقوقی بود كه در دوران جدید برقرار شد. این حقوق، حقوق‌هایی مانند آزادی بیان، حق مكالمه منصفانه و دسترسی برابر به نظام قانونی را در بر می‌گیرد.
حقوق مدنی ناظر است بر آزادی در انعقاد قرارداد و مالكیت اموال و بنابراین دلالت دارد بر برابری افراد در مقابل قانون و نیز آزادی تجمع، آزادی بیان و اندیشه.حقوق سیـاس*ـی ناظر است بر حق مشاركت در روندهای سیـاس*ـی (رأی دادن و نامزد شدن در انتخابات). اینها در قرن نوزدهم به موازات استقرار نظام پارلمانی شكل گرفتند.
حقوق اجتماعی ناظر است بر حق برخورداری از حداقل رفاه اقتصادی و اجتماعی كه به‌عنوان مزایای مشاركت در حیات جامعه به افراد تعلق می‌گیرد. اینها در قرن بیستم به موازات استقرار نظام‌های رفاهی شكل گرفتند.بعد سوم با ظهور دولت جدید رفاه پدیدار شد. مارشال دولت رفاه بریتانیا را در نظر داشت كه در دوره حكومت حزب كارگر در دهه بیست شكل گرفت.
حقوق اجتماعی مفاهیمی بودند كه حقوق استحقاقی افراد تعریف می‌شوند، مانند امنیت اجتماعی، مزایای بیكاری، مزایای بهداشتی و مزایای آموزشی.
در واقعیت، تحول و تكامل عناصر مدنی، سیـاس*ـی و اجتماعی شهروندی بسی پیچیده‌تر از اینها بود. برای مثال، حقوق مدنی به مثابه عنصری كه با خلاقیت جامعه مبتنی بر بازار تطابق داشت، از سوی طبقات متوسط در حال رشد قرن‌های هجدهم و نوزدهم پرورش یافت؛ زیرا رشد سرمایه‌داری صنعتی را تسهیل می‌كرد و منافع مستقر اشراف و مالكان بزرگ را به مبارزه می‌طلبید؛ اما به مجردی كه بورژوازی به هدف‌هایش رسید، طبقات مادون جامعه نیز شروع به تقلید از شعارهایش كردند كه از لحاظ حق رأی و قدرت بخشیدن به مردم، بورژوازی مطرح كرده بود.تا اواخر قرن نوزدهم، نهضت كارگری نیز شروع به برآمدن و كسب نفوذ كرد و حقوق اجتماعی، از بسیاری جهات قبل از حقوق سیـاس*ـی استقرار یافت تا تأثیر سیـاس*ـی طبقه كارگر را كاهش دهد و نهضت كارگری را از روكردن به راهبردهای انقلابی باز دارد.
بدین‌ترتیب، حقوق سیـاس*ـی و به‌خصوص حقوق اجتماعی سازگاری كمتری از حقوق مدنی با جامعه مبتنی بر بازار آزاد دارند و این امر فشاری بااهمیت بر جامعه مدرن وارد كرده است: از یك سو بازارهایی داریم كه به ایجاد نابرابری‌ها معطوفند. از سوی دیگر، مفاهیمی چون عناصر سیـاس*ـی و اجتماعی شهروندی داریم كه متقاضی و مستلزم برابری هستند.
به گفته مارشال، این موضوع باعث برآمدن «جامعه‌ای وصله‌ای» شده است كه در آن عناصر سرمایه‌داری، دمكراتیك و رفاه‌گرا به شكلی ناموزون كه در نهایت خلاق و مولد است، شانه به شانه عناصر تشنج‌زا وجود دارند. جامعه وصله‌ای در غایت امر بر هر دو شكل دیگر جامعه، یعنی جامعه‌ای كه صرفا بر مبنای نیروهای بازار سازمان یافته باشد یا جامعه‌ای كه صرفا براساس دولت و بخش عمومی اداره شود، ترجیح دارد.
این سخن بدین معناست كه هدف سیاست‌های اجتماعی نباید حذف نفس نابرابری باشد، بلكه باید برای حذف نابرابری غیرعادلانه بكوشد، یعنی آن نابرابری‌هایی كه از امتیازات ناموجه و محرومیت‌ها سرچشمه می‌گیرد. چنین سیاست‌هایی احتمالا می‌تواند نوعی خط پایه برای برابری مثلا برابری فرصت‌های آموزشی و... تجویز كند. هدف دولت رفاه ایجاد یك جامعه بی‌طبقه نیست، بلكه جامعه‌ای است كه در آن شایستگی و تحرك اجتماعی اهمیت بیشتری از تقسیم‌بندی‌های درآمدی داشته باشد.انتقادها
انتقادهایی كه بر مارشال وارد شده است، زیاد است در این‌جا فقط چهار فقره از مهم‌ترین این انتقادها را مطرح می‌كنیم:
۱. یكی از انتقادهایی كه آنتونی گیدنز بر مارشال وارد كرده این است كه مارشال بیش از اندازه برای جا انداختن مجموعه سه‌گانه حقوق شهروندی خود تلاش می‌كند، برای مثال، حقوق صنعتی (تشكیل اتحادیه‌های كارگری، مذاكره دسته‌جمعی و اعتصاب) را از فروع و زیرمجموعه حقوق مدنی بر می‌شمارد، در حالی‌كه حقوق مدنی تسلط كارفرمایان را بر كارگران تقویت كرد و این حقوق صنعتی بود كه وقتی سازمان‌های كارگری موفق به كسب آن شدند باعث تضعیف این تسلط شد.
بدین‌ترتیب حتی اگر از دیدگاهی معتدل و مبتنی بر طبقه تحلیل كنیم، اشكالی از شهروندی امكان بروز پیدا می‌كند كه فراتر از حقوق سه‌گانه مدنی، سیـاس*ـی و اجتماعی مارشال قرار می‌گیرد. برای مثال می‌توان مجموعه‌ای از حقوق اقتصادی برای كارگران قائل شد كه به آنها اجازه مالكیت كلی یا جزئی بر سرمایه یا ابزار تولید دهد.
۲. اگر از كیفیات كار صرف‌نظر كنیم، زمان‌بندی مارشال مشعر بر آن است كه حقوق اجتماعی آخرین وجهی است كه به شهروندی اضافه شده است؛ اما این بیان به منتقدان حقوق اجتماعی اجازه می‌دهد تا این حقوق را از عناصر واقعی شهروندی نشناسند.
۳. مارشال را متهم كرده‌اند كه هم بیش از اندازه «انگلومحور» است و هم به‌سایر ابعاد شهروندی كه در دوران پس از جنگ اهمیتی روزافزون یافته است، بی‌توجه مانده است . هرچند وی در ادوار اخیر، هدف حملات شدید جناح راست افراطی بوده است
دیدگاه پارسونز
پارسونز با تبیین نظری گسترش مفهوم شهروندی در دولت دمكراتیك، به قضیه آمریكاییان آفریقایی‌تبار در دوره اوج جنبش حقوق مدنی پرداخت. وی دو موضوع مرتبط با یكدیگر را مطرح كرد: عوامل تاریخی كه مانع اعطای شهروندی كامل به اروپاییان آفریقایی‌تبار می‌شد و نیروهایی كه ظاهرا موافق درنظر گرفتن آنها در حكم شهروند كامل بودند.
او در مورد موضوع اول این پرسش‌ها را مطرح كرد: چه چیزی مانع از بهره‌مندی سیاهان از مزایای شهروندی كامل شده است؟ چرا آنها به موقعیت شهروندان درجه دوم تنزل یافته‌اند؟ چه توضیحی می‌توان برای تبیین این واقعیت داد كه چندین قرن است این گروه به گونه‌ای نظام‌یافته از مزایای مشاركت كامل در آنچه پارسونز هیأت اجتماع می‌نامد محروم شده است؟
از آن‌جا كه پارسونز به نقش اندیشه‌ها در پیش‌برد یا جلوگیری از دگرگونی‌های اجتماعی اولویت می‌داد و برای آن اهمیت قائل می‌شد، پاسخ او بر موضوع ارزش‌های فرهنگی تكیه داشت و بدین‌سان تبیین‌هایی را كه بر عوامل مشخصا اقتصادی یا سیـاس*ـی تكیه می‌كردند نادیده می‌گرفت.
وی استدلال می‌كرد كه سیاهان از اجتماع طرد شده‌اند؛ زیرا مانند یهودیان و كاتولیك‌ها در گذشته، ارزش‌های متضاد با ارزش‌های اساسی آمریكایی دارند، بنابراین آنها را سز اوار پذیرفته شدن در جامعه آمریكا نمی‌دانستند.
این واقعیت كه تا قرن بیستم بیشتر سیاهان در جنوب زندگی می‌كردند، بخش مهمی از این استدلال بود كه چرا آنها زمانی چنین دراز از جامعه طرد شده بودند؛ زیرا به عقیده پارسونز، جنوب، منطقه‌ای جدا افتاده بود كه كه ارزش‌های كهنه را همچنان نگاه داشته بود.
ازهمه مهم‌تر، ارزش‌های جنوبی‌ها با گرایش‌های كل جامعه با دید فراگیرتر، درباره شهروندی مغایرت داشت. با گذشت زمان، این ارزش‌های كهنه از نظر تاریخی زوال خواهند یافت، تا جایی‌كه دیگر نمی‌توانند مانع راه‌یابی كامل آمریكاییان سیاه‌پوست به توده شهروندان آمریكایی شوند.
اهمیت ویژه‌ای كه پارسونز به شهروندی می‌داد ناشی از این واقعیت بود كه او تصور می‌كرد در جوامع دمكراتیك، شهروندی به معیار اصلی همبستگی ملی تبدیل می‌شود. در گذشته، تفاوت‌های مبتنی بر مذهب، قومیت یا سرزمین آن‌قدر مهم بود كه تعیین می‌كرد چه كسانی عضو جامعه به شمار آیند، یا از عضویت در آن به‌طور كلی محروم شوند.
با وجود این، در جامعه‌ای مانند ایالات متحده وضعیت مشترك شهروندی شالوده‌ای كافی برای همبستگی ملی فراهم می‌كند.مفهوم این امر برای پارسونز این بود كه خصلت پلورئالیستی جامعه آمریكا مشكلی اساسی برای شكل‌گیری هدف و هویت مشترك ملی ایجاد نمی‌كند.
اختلاف‌های قومی، مذهبی و منطقه‌‌ای را می‌توان با هویت ملی همساز كرد و ستیزه‌های ناشی از این اختلافات را می‌توان حل كرد، بدون ترس از این‌كه جامعه را از هم بگسلد، یا به جنگ خونین داخلی منجر شود.
خوش‌بینی مفرط پارسونز، نتیجه‌گیری‌های او درباره دمكراسی در آمریكا را شكل می‌د هد. افزون بر این، از آن‌جا كه پارسونز ایالات متحده را الگوی مدرنیته در نظر می‌گرفت، به این نتیجه می‌رسید كه دمكراسی در دیگر كشورهای پیشرفته صنعتی موقعیت استواری دارد و این‌كه موجی دمكراتیك سراسر جهان را فرا می‌گیرد و نظام‌های سیـاس*ـی را در كشورهایی كه پیشتر غیردمكراتیك بودند و در راه مدرنیته قرار گرفته‌اند دگرگون می‌سازد.
اگر فرد به مثابه موجودی آزاد تعریف می‌شود؛ اگر شهروند بودن به معنای آن است كه فرد از میان مفاهیم رقیب یكی را انتخاب كند و اگر دولت باید در این میان بی‌طرف باشد و یا راه‌های خودمختارانه زندگی را ترجیح دهد، پس شهروندی باید بر مبنای حقوق فردی تعریف شود.
این امر لزوما به معنای فراموش كردن تكالیف نیست؛ بلكه نشان می‌دهد كه حقوق بنیادی‌تر است؛ اما جامعه‌گرایان طرفدار وظایف و تكالیف هستند. اگر فرد به مثابه موجودی اجتماعی تعریف شود؛ اگر شهروند بودن به معنای هم‌آوازی با خیرجامعه است و اگر دولت باید مظهر خیر عمومی و برانگیزنده آن باشد، پس شهروندی باید بر مبنای وظایف اجتماعی تعریف شود. در این‌جا نیز این امر لزوما به معنای فراموش كردن حقوق نیست، بلكه نشان می‌دهد كه وظایف بنیادی‌تر است.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا