داستان خاطرات یک مداد

[آنیساااااااااا]

خاطرات یک مداد

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند.

هر روز منتظر یکی از خاطرات مداد ما باشید:

پنج شنبه

امروز دوستم مریض بود. به مدرسه نرفت.

من توی جامدادی ماندن.

بابا، مرا از جامدادی برداشت. جدول حل کرد.

مامان، مرا از جامدادی برداشت. روی کاغذ، چند تا شماره نوشت.

دوستم با غصه، مرا توی دستش گرفت و گفت:

« مدادم را کوچک می کنید! من دوستش دارم.»

خیلی خوش حال شدم. سَرم را روی دستش گذاشتم تا نازم کند.

نازی ... نازی ...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: ماهنامه رشد کودک

 

[آنیساااااااااا]

خاطرات یک مداد

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند.

هر روز منتظر یکی از خاطرات مداد ما باشید:

چهارشنبه


امروز اشتباهی رفتم توی یک جامدادی دیگر.

دوستم که مرا گم کرده بود، گریه کرد

.


همه با هم گشند و گشتند تا مرا پیدا کردند

.

دوستم به من گفت: « یادت باشد که جا مدادیِ تو قرمز است. جای دیگر نرو.»

گفتم: « باشد. نمی رود!»

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: ماهنامه رشد کودک

 

[آنیساااااااااا]

خاطرات یک مداد

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند.

هر روز منتظر یکی از خاطرات مداد ما باشید:

سه شنبه:




امروز با خط کش، آشنا شدم.

به من گفت: « بیا با هم نقاشی کنیم! »

من و خط کش، یک خانه کشیدیم.

خانم معلم گفت: « آفرین! »

من گفتم: « به من گفت! »

خط کش گفت: « نه! به من گفت»

بعد، دعوا کردیم، قهر کردیم.

چه بد ! ...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: ماهنامه رشد کودک

 

[آنیساااااااااا]

خاطرات یک مداد

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند.

هر روز منتظر یکی از خاطرات مداد ما باشید:

دوشنبه

امروز، تند تند روی دفترم راه رفتم.

از چپ به راست. را راست به چپ.

تمام صفحه خط خطی شد.

ولی یک دفعه پاک کن آمد.

هر جا که من راه رفته بودم، راه رفت.

هر چه را من کشیده بودم، پاک کرد.

چه حیف !...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: ماهنامه رشد کودک

 

[آنیساااااااااا]

خاطرات یک مداد

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است بعضی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند.

پس منتظر خاطرات مداد ما باشید:

یک شنبه

امروز با تراش آشنا شدم.

او نوکم را که شکسته بود، تراشید.

گفتم: « ممنون! »

خندید و گفت: « قابل ندارد! کار من همین است. از این به بعد هم دیگر را زیاد می بینیم. »

بعد هر دو خندیدیم. چه خوب !...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: ماهنامه رشد کودک

 

[آنیساااااااااا]

خاطرات یک مداد

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند.

هر روز منتظر یکی از خاطرات مداد ما باشید:

شنبه

امروز داشتم روی نیمکت، قِل می خوردم.

خیلی خوش حال بودم.

ولی یک دفعه از روی نیمکت افتادم پاین.

نوکم شکست. تَرَق ...

خیلی دردم گرفت. آخ ...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: ماهنامه رشد کودک