داستان دو خانه در یک اتاق

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
26

دو خانه در یک اتاق


Please, ورود or عضویت to view URLs content!


یکی بود، یکی نبود.

حلزون کوچولویی بود که از تنهایی می‌ترسید. از رعد و برق می‌ترسید. از سایه‌ی درخت‌ها در شب می‌ترسید. از صدای باد می‌ترسید. حتی از خرو پف خرس هم می‌ترسید. وقتی که شب می‌شد. حلزون می‌رفت توی صدف کوچکش و چشم‌هایش را می‌بست. اما اصلاً خوابش نمی‌برد.

یک روز پروانه به خرگوش گفت: «حلزون کوچولو دوست ندارد تنها بماند. باید کاری کنیم!» خرگوش گفت: «من فکر خوبی دارم!» شب، خرگوش پیش حلزون رفت و به او گفت: «امشب پروانه، در خانه‌ی من مهمان است. تو هم بیا و تنها نمان!» حلزون خیلی خوشحال شد و همراه خرگوش به خانه‌ی او رفت خانه‌ی خرگوش خیلی قشنگ بود. ساکت و آرام و تمیزبود. آن شب پروانه و خرگوش و حلزون با هم حرف زدند و خوراکی خوردند و حلزون راحت راحت خوابید. نه صدای باد می‌آمد. نه رعد و برق نه خرپف خرس. خانه‌ی خرگوش، گرم و امن و راحت بود. صبح، خرگوش به حلزون گفت: «اگر دلت می‌خواهد می‌توانی برای همیشه پیش من بمانی.» پروانه گفت: «خرگوش دوست خوبی برای تو می‌شود. پیش او بمان!» حلزون خیلی خوشحال شد، چون اصلاً تنهایی را دوست نداشت برای همین هم قبول کرد و با خوشحالی صدفش را گوشه‌ی اتاق خرگوش گذاشت و گفت: «خانه‌ی من آماده شد!» خرگوش خندید و گفت: «حالا ما دو خانه در یک اتاق داریم!» حلزون هم خندید و گفت: «و دو همسایه در یک خانه هستیم!»
 

برخی موضوعات مشابه

تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا