داستان دو دوست

  • شروع کننده موضوع آیدا.ف
  • بازدیدها 179
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

آیدا.ف

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/07
ارسالی ها
5,830
امتیاز واکنش
35,457
امتیاز
1,120
سن
20
دو دوست در جاده ای با هم قدم می زدند. کناره های جاده را درختهای بلند پوشانده بود.

ناگهان خرسی بیرون آمد و به دنبال آنها دوید. یکی از آن دو مرد دوید و بالای درخت رفت. خرس نمی توانست مرد را بگیرد ولی مرد باز هم می ترسید.

دومین مرد فرصت نداشت که به طرف درخت برود. او ساکت و بی حرکت روی زمین دراز کشید و چشمهایش را بست.

خرس به او نزدیک شد و او را بو کشید ولی مرد نفسش را در سـ*ـینه حبس کرده بود.

خرس او را تکان داد و دماغ و دهان خود را به صورت مرد مالید. ولی مرد همچنان بی حرکت بود و تکان نخورد.

سرانجام خرس رفت. مرد کمی بعد بلند شد و به طرف دوستش که بالای درخت بود رفت و فریاد زد: خرس رفته است، بیا پایین.

مرد از درخت پایین آمد و با خنده از دوستش پرسید: وقتی خرس دهانش را کنار گوش تو آورد، به تو چه گفت؟

دوست او جواب داد: خرس گفت مردی که فرار کرد و بالای درخت رفت و سعی نکرد به تو کمک کند، دوست خوبی برای تو نیست!
 

برخی موضوعات مشابه

بالا