خاطره نویسی روزانه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهانا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/05
ارسالی ها
5
امتیاز واکنش
67
امتیاز
71
محل سکونت
همین حوالی
امروز روز خوبی بود صبح بلند شدم تا ظهر بکوب درس خوندم ولی بعدظهر با خواهرم رفتیم سینما یه فیلم خنده دار دیدیم کلی خوش گذشت انقدر خندیدم که صدام گرفت بعدشم پاساژ گردی و خرید خدایا شکرت که هنوز حضورتو تو زندگیم حس میکنم خدایا یه کاری کن این آزمونو قبول شم بچه ها برام دعا کنید خواهش میکنم خیلی به قبولی این آزمون احتیاج دارم
 
  • پیشنهادات
  • Sara.na.15

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/16
    ارسالی ها
    0
    امتیاز واکنش
    17
    امتیاز
    15
    سن
    23
    سلام به نظرم امروز روز مزخرفیه چون امتحانام شروع شدن و مدام باید درس بخونم کلا به نظر من این چند روز اخیر مزخرف بوده کلا الان هم زدم تو خط چرت گویی به هر حال از امروز متنفرم
     

    ELIFA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/12
    ارسالی ها
    536
    امتیاز واکنش
    19,053
    امتیاز
    704
    سن
    22
    محل سکونت
    Moo...n
    میدونی چیه؟؟؟؟امروز یکاری کردم که دید اون نسبت بهم عوض بشه.حقش بود.نباید غرورمو خرد میکرد و با من مثل یه احمقبرخورد میکرد. نمیدونم چرا ولی دوس دارم النا رو یبار دیگه ببینم.نمیدونم.دس خودم نیس.شاید بخاطر اینه که قدیما پیشم بود و حالا نیس.از خودم بدم میاد که چنین طرز فکری دارم.من نمیخوام ببینمش.اون به من هیچ ربطی نداره.خیلی دوس دارم بدونم محمد به لیلا راجب من چی گفته.هه.حتما فاطمه خیلی خوشحال میشه. فرزانه هم که مثل همیشه اون وسط بندری میره.راستی امروز نظری بهم پیام داد. ندا و بقیه شاخ درمیارن
     

    hiva-shz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/17
    ارسالی ها
    1,931
    امتیاز واکنش
    622
    امتیاز
    356
    سلام
    چقدر دلم برای اینجا تنو شده بود چهارساله که نیومده بودم همه خاطراتم اومد جلو چشمم های روزگار

    96-03-01
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,650
    امتیاز
    856
    امروز میشه گفت که بد بود.ترم قبل همه ی امتحان هام رو بیست گرفتم الا ریاضی و شیمی.یعنی رسما این درس ها گند زدند به معدل ام ولی حالا که امتحان های پایان ترم رو می دیم ریاضی رو عالی نوشتم اما امروز صبح در ساعت نه و چهل دقیقه امتحان فیزیک رو خراب کردم و دو تا امتحان سخت هم پشت سر ه مافتاده یعنی بدبخت میشیم.
     

    Girl risk

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    225
    امتیاز واکنش
    1,740
    امتیاز
    336
    ۱۳۹۶.۳.۶ شنبه
    سلام
    باید بگم امروز هیچ حسی ندارم
    تهی از هر حس....
    امتحانات آدمو داغون میکنه واقعا ..ناموسا ...خدایی ها!!!
    ریاضی . نگارش. هندسه و شیمی رو خدارو شکر که گذروندم که ایشالله همه رو بالای۱۴ بگیرم تا زحمتام به فنا نره....
    اما فیزیک فردا رو چیکار کنم من؟؟؟
    ای فیزیک ...هییییییی
    آقا شمایی که چشمت خورد به این نوشته...لطف کن برام دعا کن موفق بیام بیرون .....چون اصلا دوست ندارم بجز کاکائو هیچ قهوه ای ببینم!!! گرفتین که؟؟؟
    ایشالله همه نگاه دانلودی ها ترم دوم رو هم موفق و سر بلند باشن!!!!باریک به همتون
    فعلا
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,650
    امتیاز
    856
    امروز به معنی واقعی کلمه از خودم ناامید شدم.آخه چقدر می تونه امتحان شیمی پایان ترمش رو اینقدر قشنگ گند بزنه در حالی که همه ی نمره های کلاسیش بیست هست؟دیگه حسم پرید واسه درس خوندن.فقط همون اول واسه ریاضی داشتم خودم رو می کشتم اما بقیه ی امتحانات رو دیگه سپردم دست خدا.دعا کنین معدلم از معدل ترم اول بالا تر باشه حداقل.
     

    پریسا۱۹

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/09
    ارسالی ها
    1,184
    امتیاز واکنش
    19,014
    امتیاز
    706
    سن
    28
    محل سکونت
    کرمانشاه
    امروز‏ ‏از‏ ‏صب‏ ‏دختر‏ ‏عموم‏ ‏پیشم‏ ‏بود‏ ‏و‏ ‏ای‏ ‏بگی‏ ‏نگی‏ ‏خوش‏ ‏گذشت‏ ‏و‏ ‏.‏ ‏.‏ ‏.
     

    بشارت

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/04
    ارسالی ها
    743
    امتیاز واکنش
    10,589
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    یه جای دور...
    زندگی خودم که یه جور بی هدف و بی هیچ انگیزه ای پیش می ره که تقریبا نا امید شدم...
    یعنی تو زندگی واقعی به معنای واقعی همه چیز در هم و بر همه و روزا بی هیچ شادی می گذره...
    حلا اونو بیخیال ولی دیشب از دوستام اینجا چیزایی شنیدم که از تعجب شاخ درنیوردم خیلی خوبه...
    از دیشب تا حالا مغزم درگیرشه ولی هر جور فکر می کنم اونادارن اشتباه می کنن...
    گاهی میگم اخه به تو چه...خواهرشونی...مادرشونی...بزرگترشونی...ولی چیکار کنم نمی تونم دس رو دس بذارم زندگیشونو نابود کننن....
    گاهی که خیلی عصبی میشم میگم اخه دیوونه تو حتی مال اون کشورم نیستی... به تو چه...بعدشم حتما به حرفت گوش نمی دن...یعنی یکیشونو تازه از اون منجلاب به زور کشیدم بیرون، اون یکیون با سر رفته قشنگ وسط منجلاب...
    این خود درگیری از دیشب به علاوه زندگی مزخرف خودم داره از درون داغونم می کنه و متاسفانه به هیچ کسی هم نمی تونم بگم...
    کاش خودش بفهمه که این راه به ترکستان است...
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا