VIP خبرنامه «معماری»

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۷؛

نقش رنگ‌ها در سبک زندگی دینی/ تاثیرات روانی رنگ‌ها و تاکید اسلام


2687224.jpg


آیت الله اراکی گفت: اولین رنگ مثبت که در منابع، روایات و آیات کریمة قرآن مثبت بودن آن محرز است، رنگ سبز است. نسبت به این رنگ از آیات روایات استفاده می‌کنیم که مطلوبیت شرعی وجود دارد.



به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و هفتم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

مقدمه

نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

تاثیر رنگ‌ها در عمران شهری

بحث این جلسه مطلب شانزدهم از مطالب مربوط به اصول فقه عمران شهری است. در این مطلب درباره رنگ‌ها بحث می‌کنیم. روایات و آیات متعددی وجود دارند که اجمالاً از آن‌ها استفاده می‌شود که برخی از رنگ‌ها مطلوبیت دارند و برخی از رنگ‌ها از نظر مذاق شرعی چنین نیستند. اجمالاً استفاده می‌کنیم در نگاه کسی که در یک شهر زندگی می‌کند، چه رنگ‌هایی بهترین است که به آن رنگ‌ها اهتمام شود و از چه رنگ‌هایی بهتر است اجتناب شود. رنگ‌های دارای جنبه مثبت هم دو سه رده هستند؛ اول رنگ‌هایی که در درجه اول نگاه مثبت شرع است را بیان می‌کنیم بعد به رنگ‌های درجه دو منتقل می‌شویم و بعد هم رنگ‌های منفی مطرح می‌کنیم.

رنگ سبز در متون دینی

اولین رنگ مثبت که در منابع، روایات و آیات کریمة قرآن مثبت بودن آن محرز است، رنگ سبز است. نسبت به این رنگ هم از آیات و هم از روایات استفاده می‌کنیم که مطلوبیت شرعی وجود دارد و این رنگ در مذاق شرع، رنگ مطلوبی است. اولاً در قرآن کریم در مورد پوشش بهشتیان در سوره کهف، آیه ۳۱ تأکید شده است: «وَ یلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَق» لباس بهشتیان، پوشش سبزی از سُندُس و استبرق است. در سوره انسان هم آیه ۲۱ آمده است: «عالِیهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَق» باز هم به ثیاب خُضر اشاره شده است که نظیر همان آیه قبلی است. در آیه دیگری در سوره الرّحمن، آیه ۷۶ می‌فرماید: «مُتَّکئینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْر ٍوَ عَبْقَرِی حِسان» حالا در آن دو آیه دیگر به لباس‌ها و پوشش‌های سبز اشاره شده بود و در اینجا به تکیه‌گاه‌های سبز اشاره می‌شود.

ما قاعده‌ای داریم که وقتی یک موردی تکرار شد، این تکرار ظهور در الغاء خصوصیت ایجاد می‌کند؛ همین‌طوری نیست که بتوان الغاء خصوصیت کرد، بلکه نیاز به قرینه دارد. برای اینکه بدانیم یک موردی خصوصیت شرعی ندارد، نیازمند قرینه هستیم. یکی از قرائن عدم خصوصیت این است که یک حکمی در یک مورد خاص بیاید باز در جای دیگری در مورد خاص دیگری بیاید، باز در مورد دیگر به صورت خاص بیاید و همچنین ادامه داشته باشد. پس معلوم می‌شود در چنین جایی خصوصیتی مراد نیست؛ چون اگر خصوصیت مراد بود در یک مورد خصوصیت دارد، دو مورد خصوصیت دارد. اگر تکرار شد خودش قرینه عدم خصوصیت است. مِن جمله همین مسئله «ثیاب سندس» است. چون اگر فقط «ثیاب سندس خضر» بود، گفتیم این مطلوبیت، فقط در پوشش است، یعنی پوشش خصوصیت دارد در مطلوبیت رنگ سبز. اما بُعد تکیةگاه‌ها و جایگاه‌های سبز داریم، حالا بعد در روایات هم مواردی دیگری داریم که از مجموع این‌ها مطلوبیت خود رنگ سبز را استفاده می‌کنیم. معلوم می‌شود خصوصیت اختصاص به پوشش و تکیه‌گاه ندارد بلکه مطلوبیت مطلق و عام رنگ سبز را استفاده می‌کنیم. حال منظور ما این نیست که همه‌چیز را سبز کنیم، اما اجمالاً مطلوبیت رنگ سبز استفاده می‌شود. البته اینجا ذوق بشری هم باید به کار گرفته شود؛ رنگ سبز را نمی‌شود همه‌جا و به هر صورتی استفاده کرد و نمی‌توان به دلیل اینکه لباس بهشتی‌ها از بالا تا پایین لباسشان سبز است، همه چیز را سبز کرد.

در خصوص سبز بودن زمین هم در آیات قرآن کریم خیلی توجه شده است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیر». آیه می‌فرماید در نتیجه اینکه آب را از آسمان فرومی‌ریزیم، زمین سبز می‌شود، خب پس باز هم‌رنگ سبز مطرح شده است.

مرحوم شیخ طبرسی در دعای مکارم الأخلاق مطرح می‌کنند: ابانِ بن تغلب می‌گوید در آخرین روز ماه رمضان بعد از عصر یعنی حدوداً نزدیکی‌های مغرب بر امام صادق علیه السلام وارد شدم. ایشان فرمودند: «ای ابان! جبرئیل در چنین وقتی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، وقتی به آسمان برگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیها السلام را صدا زدند و همواره چنین بود که وقتی پیامبر، ایشان را صدا می‌زدند به محض شنیدن صدای پیامبر، اجابت می‌کردند. فاطمه علیها السلام پاسخ گفتند درحالی‌که ابایی پوشیده بودند که با نیمی از آن ابا نیم‌تن پایینشان و با نیم دیگر سر و نیم‌تنه بالای بدن را پوشانده بودند. پیامبر فرمودند: برو همسرت علی علیه السلام را نیز فرا بخوان. -از این روایت استفاده می‌شود که در آن هنگام هنوز ایشان بچه‌دار نبوده‌اند چون اگر بچه‌دار بودند، پیامبر می‌فرمود آن‌ها را هم بیاورید- رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را سمت راست نشاند، دست ایشان را گرفت و در دامنش گذاشت، فاطمه علیها السلام را هم سمت چپ نشاند و دشت ایشان را هم در دامن گذاشت، به آن‌ها گفت: «آیا به شما خبر بدهم الان که جبرئیل فرود آمد به من چه گفت؟» گفتند: «بله» ایشان فرمود: «او خبر داد که خداوند در روز قیامت دو لباس به من می‌پوشاند، یک لباس سبز و یک لباس صورتی (گُلی) و همچنین ای علی، خداوند بر تو هم دو لباس می‌پوشاند، یکی سبز و دیگری صورتی و همچنین ای فاطمه، در رابـ ـطه تو نیز خداوند هچنین کند». ابان می‌گوید به حضرت صادق علیه السلام گفتم که مردم از رنگ صورتی خوششان نمی‌آید این چگونه است؟ -معلوم می‌شود که از همان زمان، مردم خوب نمی‌دانستند که کسی با رنگ صورتی بیرون بیاید- امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابان! زمانی که خداوند حضرت مسیح علیه السلام را به آسمان برد، او را به باغی برد که در آن هفتاد غرفه است و خداوند او را دو لباس پوشاند، یکی سبز و دیگری صورتی. ابان گوید: عرضه داشتم نظیر این مطلب را از قرآن ذکر کنید، فرمود: ای ابان «چون آسمان بشکافد چون فرش قرمز سرخگون (صورتی) باشد»».

خداوند اصرار دارد به این‌که این دو رنگ، رنگ پوشش بهشتیان و مقامات عالیه بهشتی باشد. حال رنگ صورتی را بعد بحث می‌کنیم، غرض از استناد ما به این روایت، رنگ سبز بود.

مرحوم شیخ صدوق در امالی و در ثواب الأعمال، درباره ثواب روزه‌داری ماه رجب که بحث می‌کند، حدیث مفصلی می‌آورد که حدیث بسیار جالبی است؛ از ابی سعید خُدری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می‌کند، در ضمن روایت آمده است: «ِوَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ اثْنَی عَشَرَ یوْماً کسِی یوْمَ الْقِیامَةِ حُلَّتَینِ خَضْرَاوَینِ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ وَ یحَبَّرُ بِهِمَا».

در این روایت ثواب همه روزه‌داری ماه رجب بیان شده است که اگر کسی یک روز، روزه بگیرد چه ثوابی دارد، دو روز روزه بگیرد چه ثوابی دارد تا می‌رسد به کسی که دوازده روز از ماه رجب را روزه بگیرد. کسی که چنین کند خداوند متعال دو پوشش سبز رنگ به او می‌پوشاند که با این دو پوشش به حالت خوشی سر می‌برد.

«وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ عَشَرَ یوْماً وُضِعَتْ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَائِدَةٌ مِنْ یاقُوتٍ أَخْضَرَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ ... فَیأْکلُ مِنْهَا وَ النَّاسُ فِی شِدَّةٍ شَدِیدَة» یعنی اگر کسی سیزده روز از این ماه را روزه بگیرد، خداوند متعال سفره‌ای از یاقوت سبز برای او پهن می‌کند.

استفاده از رنگ سبز در موارد متعدد و اِشعار به این مطلوبیت رنگ سبز در مذاق شرع از این روایت استفاده می‌شود. این روایت را مرحوم صاحب وسائل در وسائل الشیعه، ابواب صوم المندوب، باب ۲۶، حدیث ۹ نقل می‌کند و آن روایت قبلی را هم مرحوم شیخ طبرسی در کتاب مکارم الأخلاق، صفحه ۱۰۵ نقل کرده است و در وسایل الشیعه، ابواب احکام الملابس، باب ۱۷، حدیث ۱۶ هم آمده است.

روایت دیگر را نیز شیخ کلینی به سندش از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عُمَرَ بْنِ جَبَلَةَ الْأَحْمَسِیِّ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی‏ أَرْضِ‏ زَبَرْجَدَةٍ خَضْرَاءَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ یَغْبِطُهُمْ بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ یَقُولُ النَّاسُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ.» یعنی کسانی که برای خدا به یک‌دیگر محبت می‌کنند و دوستی برای خدا دارند، خداوند آن‌ها را بر روی زمینی که از زمرد سبز، فرش شده است قرار می‌دهد.

اینکه در روایت آمده است «عن یمینه» به این معنا نیست که خداوند، چپ و راست دارد بلکه مراد این است که در جایگاه میمنت الهی، جایگاه محبوب خداوند متعال و جایگاه دارای حرمت ویژه قرار دارند.

چهره‌های آن‌ها سفیدتر و درخشان‌تر از خورشید فروزان است. پرسیده می‌شود که این‌ها چه‌کسانی هستند که حتی پیامبران به حالشان غبطه می‌خورند؟ جواب داده می‌شود، این‌ها کسانی هستند که برای خدا با یک‌دیگر محبت کرده‌اند. این روایت در ابواب الامر و الننداهی از وسائل الشیعة، باب ۱۵، حدیث ۵ آمده است.

همچنین در روایت دیگری شیخ کلینی رحمةالله علیه به سند صحیح از حنّان -یا حَنان، هر دو درست است، باید دید که متعارف در زبان عرب کدام است، شاید هم هر دو باشد، الآن اسم خانم‌ها را حَنان می‌گذارند اما حنّان اسم خداوند متعال هم است- روایت می‌کند: حنان می‌گوید با امام صادق علیه السلام بر یک سفره نشسته بودیم، حضرت دست‌بردند که از سبزی استفاده کنند، من مشکلی یا بیماری داشتم و از خوردن سبزی امتناع می‌کردم. حضرت یک نگاهی به من کردند و فرمودند: «ای حنان، آیا نمی‌دانی که برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سینی غذا نمی‌آوردند مگر این‌که داخل آن سبزی‌ها باشد». پرسیدم چرا؟ فرمودند: «دلیلش این است که دل‌های مؤمنین سبز است و لذا گرایش به رنگ سبز دارند». این روایت دلالت بر مطلوبیت رنگ سبز به‌طور عموم دارد. این روایت را نیز مرحوم صاحب وسائل در کتاب وسائل، ابواب آداب المائدة، باب ۱۰۳، حدیث ۳ نقل می‌کند.

از این روایات همان‌طور که ما گفتیم استفاده می‌شود که رنگ سبز در مذاق شرع مطلوب است؛ بنابراین استفاده از رنگ سبز در معماری شهری مطلوبیت دارد اما ما نمی‌گوییم که در همه‌جا چنین کنند و هر جا ساختمان است سبز کنند، منتها باید دانست که رنگ از رنگ‌های مطلوب است. البته به جا و به اندازه و به طریقه‌ای که با ذوق سازگار باشد.

جایگاه رنگ سفید در منابع دینی

رنگ دوم از رنگ‌های مطلوب رنگ سفید است. رنگ سفید هم در روایات ما و در آیات کریمه قرآن مورد توجه ویژه قرار گرفته است که از مجموع آن‌ها با استفاده از الغاء خصوصیتی که گفتیم مطلوبیت رنگ سفید هم استفاده می‌شود.

اولاً در آیات کریمه مطلوبیت رنگ سفید مخصوصاً برای بهشتیان تکرار شده است: «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ، عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ، یطافُ عَلَیهِمْ بِکأْسٍ مِنْ مَعینٍ، بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ». جام‌های سفید رنگ! بر سفیدی آن شرابی که بهشتیان می‌خورند تکیه شده است. یعنی اشاره‌ای به این خصلت در نوشید*نی اهل بهشت شده است. بعد می‌فرمایند: «لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها ینْزَفُونَ، وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ، کأَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکنُونٌ» مثل تخم‌مرغ سفید پنهان شده که رنگش عوض نشده باشد. این «بیض مکنون» اشاره به رنگ سفیدِ چشم همسران بهشتی دارد. بیض به معنای همان تخم و تخم‌مرغ است، منتها اینجا تشبیه به بیض، به خاطر رنگش بوده است نه اینکه چشم آن‌ها بیضی باشد. گفته‌ایم در مقام تشبیه وقتی می‌گویند فلان کس مثل ماه می‌ماند یعنی به زیبایی آن است نه این‌که صورتش گرد است چون ماه گرد است. اساساً وجه تشبیه بر اساس ذوق عرفی مشخص می‌شود پس مراد از تشبیهِ چشم به بیض، شکل و شکنندگی تخم‌مرغ نیست، بلکه مراد سفیدی آن است. این آیات در سوره صافات، آیات ۴۳ تا ۴۹ آمده است.

یا در سوره آل‌عمران درباره بهشتیان می‌فرمایند: «وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فیها خالِدُون» باز هم بهشتیان را سفیدروی معرّفی می‌کند. در روایات هم به همین مضمون وارد شده است؛ اولاً روایاتی درباره زمین خانه کعبه داریم که از آن تعبیر شده بود به سرزمین سفید.

در روایت داریم که هم مرحوم شیخ کلینی و هم مرحوم شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت می‌کنند: سرزمین کعبه یعنی زمینی که کعبه بر روی آن بنا شد، تپّه سفید رنگ و درخشانی بود تا روزی که یکی از دو پسر آدم دیگری را کشت و زمین سیاه شد. هنگامی‌که آدم علیه السلام به زمین فرود آمد، خداوند همان ابتدا زمین کعبه را به او نشان داد. آدم پرسید که خدایا! این چه زمینی است که این‌چنین سفید و درخشان است؟ خداوند پاسخ گفت: «این سرزمین من است».

این توصیف سرزمین کعبه به «بیضاء» در راستای مدح و تعریف و تجلیل از سرزمین کعبه است. مشعر است و بلکه دلالت بر مطلوبیت اجمالی رنگ سفید دارد. این روایت در وسائل الشیعة، ابواب الطواف، باب ۴، حدیث ۷ و در کافی، جلد ۴، صفحه ۱۸۹ آمده است.

همچنین مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از محمد بن عمران حَجری روایت می‌کند: «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْعِجْلِیِّ قَال‏ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَی شَی‌ءٍ کانَ مَوْضِعُ الْبَیتِ حَیثُ کانَ الْمَاءُ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ، قَالَ کانَ مَهَاةً بَیضَاءَ یعْنِی دُرَّةً». به مناسبتی در اصول بحث کردیم که مراد از عرش، مرکزیت حاکمیت خداوند متعال است و این کنایه است. این مرکز حاکمیّت بر روی آب بوده است. در زمانی که خدا می‌فرماید: «و کان عرشُهُ علی الماء» یعنی زمانی که مرکزیت حاکمیت خداوند بر روی آب بود، کعبه کجا بود؟ فرمود: «سنگ درخشنده سفیدی بود، یعنی در شکل یک دُرّ. «مَهاة» سنگ سفید رنگ است و جمعش «مَها» است که گاهی در اشعار غزلی عرب از دختران سفیدروی به آن تعبیر می‌شود. این روایت در کافی، جلد ۴، صفحه ۱۸۸ آمده است.

همچنین در صحیحه دیگری از أبی خدیجة نقل شده است: در روایت داریم که این حجر الأسود سفید بود و بعدها سیاه شد. وقتی خداوند حجر را نازل کرد، زمین کعبه مانند یک گوهر سفید رنگ بود. این روایت هم در کافی، جلد ۴، صفحه ۱۸۸ و هم در وسائل الشیعة، ابواب مقدمات الطواف، باب ۱۱، حدیث ۱ آمده است.

خب این در رابـ ـطه با کعبه و زمین کعبه که توصیف به سفید شده است. مورد دوم گنبد سفید و محله‌های بهشتی که این مطلب هم جالب است. در روایت وارد شده است که در محله‌های بهشتی، در هر محله‌ای یک گنبد سفید وجود دارد که این هم در مباحث عمران شهری به کار می‌آید.

شیخ صدوق رحمةالله علیه در ضمن حدیث مفصلی در ثواب روزه‌داری ماه رمضان به سندش از ابن عباس روایت است: «قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لَوْ عَلِمْتُمْ مَا لَکمْ فِی رَمَضَانَ لَزِدْتُمْ لِلَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی ذکره شُکراً ... فَإِذَا کانَ یوْمُ تِسْعَةٍ وَ عِشْرِینَ أَعْطَاکمُ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ مَحَلَّةٍ فِی جَوْفِ کلِّ مَحَلَّةٍ قُبَّةٌ بَیضَاءُ...». اگر می‌دانستید که خدا، چه ارج و منزلت و ثواب و پاداشی برای ماه رمضان مقرر کرده است، بیشتر شکر خدا را می‌کردید. حضرت ثواب روزها را یک‌به‌یک می‌شمارند تا آنجا که به‌روز بیست و نهم می‌رسد، می‌فرماید: «خدا محله‌های بهشتی را به شما می‌دهد، هزار هزار محله بهشتی که در درون هر محله یک گنبد سفید وجود دارد». این یک چیزی را می‌رساند؛ در گنبد یک معنای ارزشی نهفته است. این روایت در کتاب وسائل الشیعة، ابواب شهر الرمضان، باب ۱، حدیث ۹ آمده است.

مورد سوم که در آن رنگ سفید مورد توجه قرار گرفته است این مطلب است که رویشگاه کلمه توحید مُشک سفید است. در روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وَ عَنْهُ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ رَفَعَهُ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الْوَصَّافِیُّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ غُرِسَتْ‏ لَهُ‏ شَجَرَةٌ فِی‏ الْجَنَّةِ مِنْ‏ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ مَنْبِتُهَا فِی مِسْکٍ أَبْیَضَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَطْیَبَ رِیحاً مِنَ الْمِسْکِ فِیهَا أَمْثَالُ ثُدِیِّ الْأَبْکَارِ تَفْلِقُ عَلَی سَبْعِینَ حُلَّةً وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَیْرُ الْعِبَادَةِ الِاسْتِغْفَارُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک‏» کسی که لااله‌إلا الله بگوید با هر گفتنی خداوند متعال درختی برای او می‌رویاند یا غرس می‌کند، درختی از یاقوت قرمز، رویشگاه این درخت، مُشک سفید است که از عسل شیرین‌تر و از برف، سفیدتر است. این روایت نیز در وسائل الشیعة، ابواب الذکر، باب ۴۴، حدیث ۲ آمده است.

مورد چهارم در مطلوبیت رنگ سفید آن است که بلندپایگان بهشتی، سفیدرویند که این مطلب در آیات کریمه هم آمده است: «وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فیها خالِدُون». در روایت هم آمده است که مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند که در ضمن حدیثی فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کانَ یقُول إِنَّ لِلَّهِ خَلْقاً عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ بَینَ یدَی اللَّهِ وَ عَنْ یمِینِ اللَّهِ وُجُوهُهُمْ أَبْیضُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الضَّاحِیةِ یسْأَلُ السَّائِلُ مَا هَؤُلَاءِ فَیقَالُ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ تَحَابُّوا فِی جَلَالِ اللَّهِ». برای خداوند متعال بندگان مقربی وجود دارد که این‌ها در بالاترین جایگاه‌های بهشتی قرار می‌گیرند؛ چهره‌هایشان از برف سفیدتر و درخشنده‌تر از آفتاب در روز آفتابی است. سائل می‌پرسد که اینان چه‌کسانی هستند؟ جواب می‌رسد این‌ها کسانی‌اند که در راه عظمت خداوند متعال با یک‌دیگر محبت کردند». این روایت نیز در وسائل الشیعة، ابواب أحکام العِشرَة، باب ۱۲۲، حدیث ۳ آمده است.

باز هم شیخ کلینی رحمةالله علیه به سند از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَبَلَةَ الْأَحْمَسِیِّ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم‏ الْمُتَحَابُّونَ‏ فِی‏ اللَّهِ‏ یَوْمَ‏ الْقِیَامَةِ عَلَی أَرْضٍ زَبَرْجَدٍ خَضْرَاءَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ یَغْبِطُهُمْ بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٌ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ یَقُولُ النَّاسُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّه‏» مراد بخش «أضوَأُ مِنَ الشَّمس الطالِعَة» است.

از آن مواردی که رنگ سفید در آن مورد توجه قرار گرفته است، لباس سفید است؛ لباس سفید محبوبیت و مطلوبیت شرعی دارد. شیخ کلینی رحمةالله علیه به سند صحیح از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم‏ الْبَسُوا الْبَیَاضَ‏ فَإِنَّهُ‏ أَطْیَبُ‏ وَ أَطْهَرُ وَ کَفِّنُوا فِیهِ مَوْتَاکُمْ.» رنگ سفید بپوشید که هم زیباتر است و هم پاک‌تر. این روایت هم در وسائل الشیعة، ابواب التکفین، باب ۱۹، حدیث ۱ آمده است.

کلینی به سندی دیگر از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم‏ لَیْسَ‏ مِنْ‏ لِبَاسِکُمْ‏ شَیْ‏ءٌ أَحْسَنَ مِنَ الْبَیَاضِ فَأَلْبِسُوهُ مَوْتَاکُمْ.». در پوشش‌هایی که می‌پوشید چیزی بهتر از رنگ سفید نیست، پس رنگ سفید بپوشید. این روایت هم در وسائل الشیعة، ابواب التکفین، باب ۱۹، حدیث ۲ آمده است.

فرزند شیخ طوسی رحمةالله علیه در کتاب أمالی به سندش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می‌کند: «أَخْبَرَنَا ابْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ السِّمَاکِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْخَزَّازُ الْمُقْرِئُ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ عِمْرَانَ أَبُو زَکَرِیَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَرْقَمَ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم، قَالَ: قَالَ: خَیْرُ ثِیَابِکُمُ‏ الْبَیَاضُ‏، فَلْیَلْبَسْهُ أَخْیَارُکُمْ، وَ کَفِّنُوا فِیهِ مَوْتَاکُمْ». این روایت هم در همان وسائل الشیعة، ابواب احکام الملابس، باب ۱۴، حدیث ۵ آمده است.

عبدالله ابن جعفر در قرب الاسناد از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: «أَبُو الْبَخْتَرِیِّ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ: أَنَ‏ عَلِیّاً عَلَیْهِ‏ السَّلَامُ‏ کَانَ‏ لَا یَلْبَسُ‏ إِلَّا الْبَیَاضَ أَکْثَرَ مَا یَلْبَسُ، وَ یَقُولُ: «فِیهِ تَکْفِینُ الْمَوْتَی»» بیشترین لباسی که حضرت علی علیه السلام استفاده می‌کردند رنگ سفید بوده است. این حدیث هم در وسائل الشیعة، ابواب احکام الملابس، باب ۱۴، حدیث آمده است.

والسلام علیکم


کد خبر 4234207
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۶؛

    نمادگرایی در عمران شهری/ «هنر آشفته» دستاورد اندیشه غربی است


    2617464.jpg


    آیت الله اراکی گفت: شهری که می‌سازند یک روح حاکم دارد و یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد و تشکیل این روح نمادها و شکل‌هاست.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و ششم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی اهل‌بیتهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

    مساله نمادگرایی در عمران شهری

    مطلب پانزدهم از مطالب فقه نظام شهری مربوط به نمادها و علائم و اشکال است. بحث ما فقه عمران شهری است؛ در این فقه ما به نمادها کار داریم. این نماد می‌تواند مجسمه باشد، می‌تواند مجسمه هم نباشد. فرض کنید میدان آزادی یا برج‌هایی که می‌سازند، یا اشکال مختلفی که در میدان‌های شهری به نمایش می‌گذارند. عربستان که رفتیم یک مجسمه بزرگی ساخته بودند از قهوه‌جوش که برخی از مردم آنجا از آن استفاده می‌کنند. یا در همین شهر قم که معروف به شهر انار است در یکی از بلوارها مجسمه انار گذاشته‌اند، این‌ها نماد هستند. حالا به هر اعتباری این نمادها گزینش می‌شوند. بحث ما در رابـ ـطه این نمادها و اشکالی است که ساختمان با آن بنا شده است، یعنی ساختمان با یک طرح معیّن. طرح گویاست یعنی معنا دارد. گاهی یک طرح گویای یک ارزش مثبت است و گاهی گویای یک ارزش منفی است؛ طرح‌هایی که در ساختمان‌ها ارائه می‌کنند طرح‌های جامد نیست بلکه طرح‌های زنده و اثرگذار هستند، یعنی انسان با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند. فضای روحی شهری را همین نمادها می‌سازد. ما در اوّل فقه عمران شهری به این مسئله به‌طور مفصّل پرداختیم که هر شهری روح و جانی و کالبدی دارد. شهری که می‌سازند یک روح حاکم دارد و یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد و تشکیل این روح نمادها و شکل‌هاست. البته رنگ‌ها هم تأثیرگذار هستند که بعداً به آن خواهیم پرداخت.

    تاثیر و تاثّر بیننده و چشم‌اندازها

    در اینجا چند بحث مطرح است؛ بحث اوّل در رابـ ـطه با تأثیرگذاری نگاه و نگاه‌شونده در روان بیننده است. یعنی رابـ ـطه‌ای که بین بیننده و نگاه‌شونده برقرار می‌شود، این مسئله بسیار مهمی است. کسی فکر نکند وقتی به کسی نگاه می‌کند از آن چیزی به او منتقل نمی‌شود؛ خیر، منتقل می‌شود. در روایات بسیاری وارد شده است که به شخصی که در حال معصیت است نگاه نکنید. گاهی ممکن است که شما در خیابان راه بروید، حالا یک جوانی از روی هـ*ـوس به‌جایی نگاه می‌کند که نباید نگاه کند یا کار خلافی انجام می‌دهد نباید به چنین شخصی نگاه کنید. اگر به چنین منظری نگاه کنیم، خود این نگاه در ما اثر منفی خواهد گذاشت. در آن آیه کریمه مربوط به نزول عذاب بر قوم لوط، خداوند می‌فرماید: «فَأَسْرِ بِأَهْلِک بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یلْتَفِتْ مِنْکمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیثُ تُؤْمَرُون» به آن‌ها گفتیم شبانه حرکت کنید و به این‌سو و آن‌سو نگاه نکنید، برنگردید تا به عقب نگاه کنید. این دهکده یا شهری که شما رها می‌کنید، شهری است که قرار است عذاب و غضب الهی بر آن متحقق شود. قرار نیست به شما که مبرّای از عذاب هستید هم عذاب برسد اما اگر به این عذاب نگاه کنید، از آن بی‌بهره نخواهید بود و نصیبی از آن به شما خواهد رسید.

    در آیات و روایات تأکید شده است که رابـ ـطه روانی عجیبی بین نگاه‌شونده و بیننده در نتیجه‌ی نگاه به وجود می‌آید. در مسئله نگاه به نامحرم یا نگاه از روی خواهــش نـفس که مختص به نگاه مرد به زن هم نیست؛ گاهی ممکن است نگاه زن به مرد باشد. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ مَنْ تَرَکهَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لِغَیرِهِ أَعْقَبَهُ اللَّهُ إِیمَاناً یجِدُ طَعْمَهُ» یعنی نگاه به نامحرم و آنچه نباید به آن نگاه انداخت تیری است از سوی ابلیس که شلیک شده و به جان آدم اصابت می‌کند. می‌فرمایند که اگر کسی برای خدا، چشمش را فرو بست و به آنچه خدا فرموده نگاه نکند، خداوند طعم ایمان را به او می‌چشاند. روایات زیادی در مسئله نگاه به نامحرم و نگاه به اجنبیة داریم که تنها نمونه‌ای از آن را ذکر کردیم تا معلوم شود این نوع نگاه چه اثری دارد.

    یا نگاه به سلاطین جور و جبّاران که خیلی عجیب است؛ سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السلام نقل می‌کند: «قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام مَا تَقُولُ فِی أَعْمَالِ السُّلْطَانِ فَقَالَ یا سُلَیمَانُ الدُّخُولُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ الْعَوْنُ لَهُمْ وَ السَّعْی فِی حَوَائِجِهِمْ عَدِیلُ الْکفْرِ وَ النَّظَرُ إِلَیهِمْ عَلَی الْعَمْدِ مِنَ الْکبَائِرِ الَّتِی یسْتَحَقُّ بِهَا النَّارُ». می‌پرسد نظر شما در رابـ ـطه با کار کردن برای سلاطین جور چیست؟ حضرت پاسخ می‌دهند: «ای سلیمان، کار کردن برای آن‌ها معادل کفر است و عمداً نگاه کردن به آن‌ها هم از کبائر است». سلطان جوری بر تخت قدرت تکیه زده است، کسی به او نگاه کند که چه عزتی و چه شوکتی! این از کبائر است. اینجا مراد از نظر، انتظار نیست چون بعدش «علی العمد» آمده است و همچنین نظر با إلی آمده است، اگر قرار بود به معنای انتظار باشد با «ل» متعدّی می‌شد. فکر کنید کسی با شوق‌وذوق به رئیس‌جمهور آمریکا نگاه کند چنین شخصی تحت تأثیر خط فکری و فرهنگ آن‌ها و جهت‌گیری‌های آن‌ها قرار می‌گیرد. این‌طور نیست که فقط بخواهد نگاه کند؛ فلذا در جمع آن‌ها شرکت کردن هم همین حالت را دارد؛ چون منجر به چنین چیزی می‌شود. خلاصه این‌که نگاه کردن به چیزی نوعی از پذیرش به شیء است. اما اگر طوری در نگاه نشان دهد که نگاه او به صورت ناقدانه است و به گونه‌ای است که عیب آن‌ها را بر ملأ می‌کند، چنین کاری مثل لعنت فرستادن به آن‌هاست، یعنی نشان‌دهنده نفی آن‌هاست. همین تبلیغاتی که گاهی در رسانه‌های ما می‌شود که شهرهای آمریکا را خیلی زیبا نشان می‌دهند، ارائه یک منظر مثبت از شهری که شهر کفر است.

    باید اهل فرهنگِ یک اجتماع متوجّه آن باشند که وقتی می‌خواهند فرهنگ یک منطقه را نشان دهند، چگونه باید این کار را انجام دهند. حتی فیلم‌سازان ما، تصویربردارها و سایر اهل رسانه، وقتی می‌خواهند یک منظری را از یک فرهنگ منفی نشان دهند، حق ندارند آن منظری را که در نگاه بیننده اثر مثبت نسبت به آن نگاه‌شونده می‌گذارد ارائه کنند، حق ندارند یعنی جایز نیست، این مسئله تعارف‌بردار هم نیست؛ چراکه این یک نوع ترویج است.

    نگاه به نمادهای مثبت

    شیخ کلینی و بَرقی به سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت می‌کنند: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا خَرَجْتُمْ حُجَّاجاً إِلَی بَیتِ اللَّهِ- فَأَکثِرُوا النَّظَرَ إِلَی بَیتِ اللَّهِ- فَإِنَّ لِلَّهِ مِائَةً وَ عِشْرِینَ رَحْمَةً عِنْدَ بَیتِهِ الْحَرَامِ سِتُّونَ لِلطَّائِفِینَ وَ أَرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّینَ وَ عِشْرُونَ لِلنَّاظِرِینَ».

    باید به این روایت که مرحوم صاحب وسایل در کتاب وسایل الشیعة، در ابواب مقدمات طواف، باب ۲۹، حدیث ۸ نقل می‌کند دقت کرد؛ زیرا روایتی است که در بحث فقه عمران شهری بسیار حائز اهمیّت است. حضرت می‌فرمایند امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «زمانی که به حج می‌روید تا می‌توانید به خانه کعبه نگاه کنید؛ چراکه خداوند متعال صدوبیست رحمت را در بیت‌الله الحرام برای مردم دارد؛ شصت رحمت از آن مخصوص طواف کنندگان، چهل رحمت مخصوص نمازگزاران و بیست رحمت آن هم مخصوص نگاه‌کنندگان است».

    مگر خانه کعبه چه دارد؟ یک ساختمان مکعب شکلی است، یکپارچه سیاه هم روی آن انداخته‌اند. اما نه این نیست بلکه کعبه تنها یک نماد است. من تجربه کرده‌ام؛ با تمام خستگی سفر زائرانی که از گوشه و کنار این عالم می‌آیند وقتی نگاهشان به خانه کعبه می‌افتد، دگرگون شده و های‌های گریه می‌کنند. یعنی حال انسان‌ها منقلب می‌شود. این به خاطر نماد بودن کعبه است؛ چون نماد حاکمیت خداوند است این‌چنین دل‌ها را می‌رباید و منقلب می‌کند.

    در روایتی دیگر نیز شیخ کلینی به سندش از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ رِبَاطٍ عَنْ سَیْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ لَمْ یَزَلْ تُکْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ تُمْحَی عَنْهُ سَیِّئَةٌ حَتَّی یَنْصَرِفَ بِبَصَرِهِ عَنْهَا».

    این روایت هم در همان منبع، منتها در حدیث ششم آمده است؛ کسی که به کعبه نگاه کند، مادامی‌که این نگاه ادامه داشته باشد، خداوند گناهانش را می‌شوید و برایش حسنه می‌نویسد.

    در روایت دیگر شیخ کلینی به سند صحیح از امام صادق علیه السلام به این ترتیب است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النَّظَرُ إِلَی الْکَعْبَةِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی‏ الْوَالِدَیْنِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْإِمَامِ عِبَادَةٌ وَ قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَتْ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ». نگاه به کعبه عبادت است، این‌که از روی رحمت به پدر و مادر نگاه کنی هم عبادت است، نگاه کردن به امام علیه السلام هم عبادت است.

    تاثیر أخروی نگاه مثبت

    در روایت بسیار زیبای دیگر از مرحوم شیخ کلینی وارد شده است که آن در اوایل کتاب روضه نقل می‌کنند. می‌گوید یک جوانی بود که هر روز وقتی می‌خواست سر کار برود، می‌آمد سری به مسجدالنبی می‌زد و به حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم که هر روز مسجد می‌آمدند و به سؤالات حلقه اطرافشان پاسخ می‌دادند، نگاه می‌کرد و بعد می‌رفت. وقتی هم که این جوان چنین می‌کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز گردنش را برمی‌افراشت تا جوان خوب نگاه کند. یک روز وقتی جوان نگاه انداخت و رفت، دوباره برگشت و یک نگاه دومی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم انداخت. خواست برود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم او را طلبید. به او فرمود: امروز کاری کردی که روزهای دیگر نمی‌کردی؟ عرض کرد یا رسول الله! وقتی نگاه اول را کردم و رفتم، پاهایم یاری نمی‌کرد. گفتم بروم و دوباره به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نگاه کنم. حضرت او را تشویق کردند، جوان رفت و تا سه روز پیدایش نشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سراغ او را گرفتند که این جوانی که هر روز می‌آمد و نگاه می‌کرد و برمی‌گشت

    چه شد؟ آدرسش را گرفتند، گفتند در فلان بازار کار می‌کند. به دکان او رفتند دیدند، بسته است، از همسایه‌ها پرس‌وجو کردند، گفتند چند روزی است که از دنیا رفته است، بعد از حضرت پرسیدند که چرا حال چنین شخصی را می‌پرسید درحالی‌که خیلی آدم درست‌وحسابی نبود. حضرت در جواب آن‌ها می‌فرماید: «خداوند متعال او را بخشید؛ چراکه نسبت به من محبّت داشت، هرچند کار خلافی از او سرزده باشد».

    روایات بسیار زیادی هم در خصوص نگاه به امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده است؛ «النظر الی علیٍ عبادة». این روایت حتّی در منابع اهل سنّت هم آمده است. این روایت را از مستدرک نقل می‌کنم که از ابوذر نقل شده است: «النظر الی علیٍ عبادة». این را حاکم نیشابوری در مستدرک نقل می‌کند بعد می‌گوید: «هذا حدیث صحیح الاِسناد».

    بازهم حاکم در روایت دیگری نقل می‌کند: «النظر الی وجه علیٍ عبادة». می‌توانید این دو روایت را در حدیث ۴۷۲۴، ۴۷۲۵ و حدیث ۴۷۲۶ می‌توانید در کتاب مستدرک دنبال کنید.

    فرزند شیخ در أمالی به سندش از حجر مَدَری نقل می‌کند: « عَنْ حُجْرٍ، یَعْنِی الْمَدَرِیَّ، قَالَ: قَدِمْتُ مَکةَ وَ بِهَا أَبُوذَرٍّ (رَحِمَهُ اللَّهُ) جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَةَ، وَ قَدِمَ فِی ذَلِک الْعَامِ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ حَاجّاً، وَ مَعَهُ طَائِفَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فِیهِمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، فَبَینَا أَنَا فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مَعَ أَبِی ذَرٍّ جَالِسٌ إِذْ مَرَّ بِنَا عَلِی (عَلَیهِ السَّلَامُ) وَ وَقَفَ یصَلِّی بِإِزَائِنَا، فَرَمَاهُ أَبُوذَرٍّ بِبَصَرِهِ، فَقُلْتُ: یرْحَمُک اللَّهُ یا أَبَاذَرٍّ، إِنَّک لَتَنْظُرُ إِلَی عَلِی فَمَا تَقْلَعُ عَنْهُ قَالَ: إِنِّی أَفْعَلُ ذَلِک وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یقُولُ: النَّظَرُ إِلَی عَلِی عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَالِدَینِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرُ فِی الصَّحِیفَةِ- یعْنِی صَحِیفَةَ الْقُرْآنِ- عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرُ إِلَی الْکعْبَةِ عِبَادَةٌ».

    یعنی این جریان در زمان خلیفه دوّم اتّفاق می‌افتد که ابوذر مکه بوده است. این آقا می‌گوید که آمدم وارد مکه شدم، ابوذر مکه بود، خلیفه دوّم هم برای حج به مکه آمده بود. عمر با جمعی از مهاجرین و انصار آمده بود که در بین آن‌ها علی بن أبی طالب علیه السلام هم بود. در مسجدالحرام نشسته بودیم که ناگهان علی علیه السلام گذر کرد و ایستاد که نماز بخواند. در این هنگام ابوذر شروع کرد به نگاه کردن به ایشان. از ابوذر پرسیدم چرا فقط به علی نگاه می‌کنی و چرا رویت را از او برنمی‌گردانی؟ ابوذر گفت بله چنین می‌کنیم؛ چراکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود: «نگاه کردن به علی علیه السلام عبادت است، همچنین نگاه کردن به پدر و مادر از روی رأفت و مهربانی عبادت است و نگاه کردن به قرآن و کعبه نیز عبادت است». یعنی کسانی هم که سواد ندارند به متن قرآن نگاه کنند، چراکه این نگاه به قرآن ارزش‌های قرآنی را در روح آن‌ها منعکس می‌کند.

    از مجموعه این روایات که به این تعداد هم ختم نمی‌شود این برداشت می‌شود که نگاه منتقل‌کننده ارزش‌های مثبت نگاه‌شونده به نگاه‌کننده است. بنابراین اگر نگاه‌شونده و منظره‌ای که انسان به آن نگاه می‌کند منعکس‌کننده ارزش‌های منفی باشد، اگر منظر معصیت خداوند باشد، اگر منظره جنایت باشد، نگاه به این مناظر انداختن خوب نیست و چنین نگاهی نهی شده است.

    هنر آشفته دستاورد اندیشه غربی

    بنابراین معلوم می‌شود نمادها، اشکال و علائم، آن‌هایی که گویای یک ارزش‌هایی هستند. هر علامتی، هر نمادی که سازنده‌ای دارد، هر شکلی که سازنده دارد، سازنده که شکل را می‌سازد با یک انگیزه و معنایی آن را می‌سازد؛ بنابراین یک معنا در این شکل و نماد نهفته است. وقتی کسی به این منظر نگاه می‌کند، آن معنایی که در آن شکل نهفته است هم به او منتقل می‌شود. حتی مکتب‌هایی هم در اروپا به وجود آمده است که واقعاً این‌ها با فطرت بشر بازی کرده‌اند. -یک وقتی گفته‌ام که اگر محققان بپردازند به این نکته که این اروپایی‌ها و غربی‌ها چه با فرهنگ و جان بشر کردند.- مکتبی در اروپا نظیر مکتب شکاکیت در فلسفه به وجود آمده است که معتقد به آشفتگی در هنر هستند که این هم اثر منفی دارد. یعنی به یک نماد آشفته نگاه کردن آشفتگی ایجاد می‌کند. در این نمایشگاه‌های نقّاشی زیاد است از این نقّاشی‌ها که یک کسی یک قوطی رنگ را پاشیده روی تابلو سفید و مردم هم می‌گویند این خیلی هنر است. این کجایش هنر است؟ این چیزی جز آشفتگی ندارد. می‌گویند این خیلی مهم است چون هرکسی به آن نگاه کند یک‌چیزی از آن می‌فهمد. چه کسی چیزی می‌فهمد؟ فقط آشفتگی می‌فهمد. چنین چیزی روان آدم را آشفته می‌کند.

    در مجسمه‌سازی هم همین مسلک دنبال می‌شود؛ یعنی چیزی می‌سازند که هیچ معنایی ندارد، هیچ‌چیزی از آن برداشت نمی‌شود. جز این‌که انسان وقتی به آن نگاه می‌کند آشفته می‌شود. سازمان درونی‌اش به هم می‌ریزد. حتی این نمادهای آشفته هم آشفتگی ایجاد می‌کند. نمادهای منظم، نظم ایجاد می‌کند. اگر نظم، نظم مثبت بود در درون آدمی یک نظم مثبت ایجاد می‌کند. اگر این نظم، نظم منفی بود، یعنی این نظم، نشان‌دهنده یک جهت‌گیری منفی و ضد ارزشی بود، در درون آدمی ضد ارزش را ایجاد می‌کند، چه انسان بخواهد و چه نخواهد و این‌ها اختیاری نیست. نگاه کردن به این منظر اختیاری است امّا نقل این معنا، انتقال این اثر به درون آدمی اختیاری نیست و بدون اختیار به درون آدمی منتقل می‌شود.

    والسلام


    کد خبر 4231932
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۶؛

    استفاده از تکنولوژی مذموم نیست/ شهر اسلامی نباید مانند غرب باشد


    2581708.jpg


    محسن اراکی گفت: آنچه مختص به غربی ها و نماد هویت ویژه آنهاست را نباید در عمران شهری مورد بهره‌برداری و استفاده قرار دهیم زیرا از آن نهی شده است.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و ششم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی اهل‌بیتهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

    بحث این جلسه در مطلب چهاردهم از مطالب فقه شهرسازی یعنی ممنوعیت بیگانه‌گرایی در عمران شهری است. در عمران شهری نباید سازمان و ساختمان‌ها پیروی شکل و شمایل و نمادهای بیگانگان باشد. مثلاً و خانه‌ها را طوری بسازیم که آن‌ها می‌سازند. این تبعیت در ساخت‌وساز در شکل برونی و درونی ساختمان، روش نمادهای شهری، خیابان‌ها، آنچه از آن به شکل، شمایل، روش و به‌طور کلی سیره می‌توان تعبیر کرد، نباید اتفاق بیفتد و تبعیت و الگوگیری از سیره شهرسازی آن‌ها شرعاً برای ما ممنوع است.

    از شیخ طوسی رحمةالله علیه به سند صحیح عن الصفّار عن ابراهیم بن هاشم عن النوفلی عن السکونی عن جعفر عن ابیه عن آبائه علیهم السلام روایت شده است.

    بحثی پیرامون سند روایت

    در مباحث گذشته مطرح شد و اینجا دوباره تذکر می‌دهیم که ما معتقد نیستیم سکونی سنی یا شیعه غیر اثناعشری باشد بلکه قرائن زیادی وجود دارد که شیعه اثناعشری است. خیلی از روایاتی که سکونی نقل کرده است مربوط به امامت ائمه اثناعشر است و نمی‌شود گفت که شیعه اثناعشری نیست. این‌که گفته‌اند چون هر روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند، می‌گوید: «عَن ابیه عَن آبائه عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» و متوقف بر جعفربن ‌محمد علیهم السلام نمی‌شود لذا برخی این را دلیل بر سنی بودنش می‌دانند که حرفِ باطلی است؛ چراکه این روشی است که بعضی از صحابه ائمه اطهار علیهم السلام برای اینکه روایات ائمه اطهار علیهم السلام در بین اهل سنت و در بین جامعه عامه رواج پیدا کند روایتی را که از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند را اسناد به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌دادند. این کاری است که ما هم می‌توانیم انجام دهیم؛ یعنی هر روایتی که از امام صادق علیه السلام است را اسناد به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم کنیم؛ چراکه خودشان فرموده‌اند حتی در مسائل مستحدث و مسائلی که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است، اگر بگویید: «قال جعفر عن ابیه عن آبائه عن رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم» صحیح است؛ برای این‌که خودشان فرموده‌اند که ما هیچ‌چیز از خودمان نمی‌گوییم، ما مِن شیءٍ که ما می‌گوییم إلا و فی کتاب و سُنّة، پس اگر إسناد به کتاب نکنند نیز در کتاب هست و اسناد به سنّت هم صحیح است.

    این فرمایش امام صادق علیه السلام است: «عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ غَیْرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ‏ حَدِیثِی حَدِیثُ أَبِی وَ حَدِیثُ‏ أَبِی‏ حَدِیثُ‏ جَدِّی‏ وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَیْنِ وَ حَدِیثُ الْحُسَیْنِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» این بحثی است که جای کار دارد و می‌شود آن را موضوع یک مقاله قرار داد؛ فلذا ما وقتی کتاب «السّنة النّبَویّة فی مسائل مذاهب الاسلامیة» چاپ شد، گفتیم که اسمش را بگذارند «السّنة النّبویة» گرچه آنچه از احادیث در آن است، برخی مربوط به امام صادق علیه السلام، برخی از امام باقر علیه السلام، برخی از امام رضا علیه السلام است، اما همه‌اش سنّت نبویّه است و این نکته مهمی است؛ چون برخی بین حدیث رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم و حدیث سایر معصومین علیهم السلام، تفرقه قائل می‌شوند، حال اگر مرادشان از تفرقه، فقط در مقام بیان باشد مهم نیست اما اگر اراده جدی از تفرقه باشد صحیح نیست.

    حرمت غربگرایی در شکل ظاهری شهر اسلامی

    روایت به این شرح است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی نَبِی مِنَ الْأَنْبِیاءِ أَنْ قُلْ لِقَوْمِک لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی وَ لَا تُشَاکلُوا بِمَا شَاکلَ أَعْدَائِی فَتَکونُوا أَعْدَائِی کمَا هُمْ أَعْدَائِی.» این حدیثی است که هم مرحوم صاحب وسائل در کتاب وسائل الشیعة، ابواب جهاد العدوّ، باب ۶۴، حدیث ۱ نقل می‌کند و هم در کتاب تهذیب شیخ، جلد ۶، ص ۱۷۲ آمده است.

    متأسفانه در حال حاضر رایج شده است که مخصوصاً برای جوان‌ها حتماً روی هر لباسی، تی‌شرتی و شلواری حتماً باید یک واژه انگلیسی نقش بسته باشد و این دقیقاً آن چیزی است که از آن نهی شده است و درست نیست.

    و مراد از «عدوّ» در قرآن کریم و در زبان ائمه اطهار علیهم السلام غیر مُسلِم است: «کل غیر مسلمٍ عدوّ». البته مشکلی ندارد که با عدوّ معامله اقتصادی داشته باشیم، از آن‌ها بخریم و به آن‌ها بفروشیم، اما اقتباس فرهنگی نداریم، اقتباس اگر به این معنا باشد که اگر چیز خوبی آن‌ها داشتند ما هم از روش خوب آن‌ها استفاده کنیم، اشکالی نداریم اما اگر چیزی شعار آن‌ها شد، یعنی نماد آن‌ها شد و نشان‌دهنده هویت فرهنگی آن‌ها باشد مشکل دارد؛ چراکه در روایت می‌گوید: «وَ لا تَشاکِلوا بما شاکَل أعدائی» و این اشاره به آن نمادها و شکل و سیره‌هایی است که هویت آن جامعه را بازگو می‌کند. خب شما اگر بخواهید هویت جامعه آن‌ها را تبعیت کنید، هویت شما به تدریج ذوب در هویت آن‌ها خواهد شد. یک چیزهایی نماد هویت آن‌ها است. نماد هویت آن‌ها را نمی‌توان گرفت. بله یک وقت آن‌ها سخن حکمت‌آمیزی گفته‌اند، عیبی ندارد که آن سخن نقل شود. البته هر چه در سخنان آن‌ها گشتیم دیدیم بهتر از آن در دین خودمان هست. گاهی می‌بینم که می‌گویند شکسپیر چه گفت، یا فلان اندیشمند غربی چه گفت، بعد می‌بینم در روایات ما خیلی قشنگ‌تر از این‌ها هست. البته نمی‌خواهیم نفی کنیم اما چرا وقتی بهترش را داریم، آن را نمی‌بینیم. اصلاً حرف‌های دیگران با حرف‌هایی که در منابع دینی ما هست، چه آیات قرآن کریم و چه فرمایشات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و فرمایشات معصومین علیهم السلام در همه مسائل زندگی بشر، قابل قیاس نیست.

    استفاده از تکنولوژی غرب؛ آری یا خیر؟

    شبهه ایجاد نشود، تکنولوژی مانند مترو، ماشین، دوچرخه و ... نماد آن‌ها نیست؛ ما علم را از آن‌ها می‌گیریم، سیره خوب را از آن‌ها می‌گیریم. امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه‌ای دارند به نام خطبه «قاصعة» که از خطبه‌های فرهنگی ناب امیرالمؤمنین علیه السلام است. یک مبحثی که در آن بیان می‌کنند همین ملی‌گرایی است که اگر شما می‌خواهید جایی به عشیره و قوم و قبیله خود افتخار کنید به خوبی‌های آن‌ها و رفتارهای پسندیده‌ای که دارند افتخار کنید. بگویید قبیله ما راستگو بودند، سخاوتمند بودند، چون آن‌ها سخاوتمند بودند ما هم سخاوتمند می‌شویم. حضرت اشاره به قبایل مشرک و جاهلی دارند. حال ما هم باید بگوییم ما ایرانیانی هستیم که مثلاً اجدادمان باعفت بودند، عفت در فرهنگ ایرانی خیلی خوب است. این چیزی که گاهی گفته می‌شود «ایرانی-اسلامی» نکته‌اش این است، یعنی فرهنگ‌های ایرانی که واقعاً فرهنگ‌های خوبی است نه این‌که ما بگوییم خوب است، بلکه از دید اسلام فرهنگ خوبی است و اسلام آن را تأیید می‌کند.

    خب غربی‌ها هم گاهی عادت‌های خوبی دارند، مثلاً فرض کنید عادت کمک به دیگران در آن‌ها هست، حس کمک‌رسانی که اگر کسی از انسان کمک خواست، فراخوان کمک‌خواهی و دادستانی کرد به فریادش برسند. این در برخی اقوام هست خیلی خوب هم است. آن خوبی‌هایی که دیگران دارند و دین ما آن را تأیید کرده است می‌گیریم؛ چون خوب است، نه چون روش آن‌هاست.

    اما برخی می‌گویند این خوب است، چون خارجی است، چون غربی‌ها چنین می‌کنند. یک روش زندگی داریم، روش زندگی ما خیلی بهتر از روش آن‌هاست. یک روش معماری داریم، خودشان می‌گویند روش معماری شما، خیلی هم خوب است، خیلی هم فایده دارد، اما کهنه شده است، چرا؟ چون غربی‌ها دیگر این‌گونه معماری نمی‌کنند. دلیل این حرف فقط این است که چون غربی‌ها چنین نمی‌کنند خوب نیست. اگر وقتی چیزی را از یک بیگانه می‌گیریم به خاطر خوب بودن آن چنین می‌کنیم، همان چیزی است که اسلام خواسته است، بله غربی‌ها این کار خوب را انجام می‌دهند. فرض کنید در بین اقوام غیر مسلمان امانت‌داری وجود دارد، خب امانت‌داری خوب است ما امانت‌داری را از آن‌ها یاد می‌گیریم. یا راست‌گویی خوب است و دین ما هم گفته راست‌گویی خوب است و آن‌ها راست‌گو هستند، این را هم از آن‌ها یاد می‌گیریم. اما اگر کسی بگوید این خوب است؛ چون این سبک ساختمان‌سازی غربی است، حرف بی‌راه و اشتباهی است.

    در تهران مسجدی ساخته‌اند که از نظر شکل و ظاهر، همه‌چیز در آن وجود دارد إلا مسجد. خب کجای آن خوب است، هیچ‌چیز قشنگی در آن وجود ندارد، فقط چیزی که وجود دارد این است که سبکش سبک مهندسی مدرن است. منظورشان از مُدرن هم غربی است و إلا ما هم مُدرن هستیم. مُدرن اسلام را مدرن نمی‌گویند، اما مدرن غربی‌ها مُدرن است! چنین چیزی مورد نهی قرار گرفته است.

    این روایت را مرحوم صدوق در مَن لَا یَحضٌر، جلد ۱، صفحه ۱۶۳ و در عِلَلُ الشرایع، صفحه ۳۴۸ با یک تفاوت لفظی مختصری روایت کرده است:

    «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ یزِیدَ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:‌ «أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی نَبِی مِنْ أَنْبِیائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَ لَا تَطْعَمُوا طَعَامَ أَعْدَائِی وَ لَا تَسْلُکوا مَسَالِک أَعْدَائِی فَتَکونُوا أَعْدَائِی کمَا هُمْ أَعْدَائِی».

    در هر دو جا ما اختصاص می‌فهمیم؛ یعنی اضافه «ما شاکَل» یا اضافه «مسالِک» به «اَعداء» یعنی «ما اختَصّ به الاَعداء» یعنی آنچه مخصوص آن‌هاست. این می‌شود «مسالِک الاَعداء»، این می‌شود «مطاعم الاَعداء»، این می‌شود «ملابس الأعداء». چون ما یَختَصُّ بِهِم هست، نشانه هویت و مسلک آن‌هاست. وقتی نشانه مسلک آن‌ها را پذیرفتیم، به تدریج در ما اثر می‌کند و به تدریج مسلک آن‌ها را در زندگی‌مان جاری می‌کنیم؛ بنابراین در عمران شهری باید رعایت شود و آنچه مختص به آن‌ها و نماد هویت ویژه آن‌هاست را نباید در عمران شهری مورد بهره‌برداری و استفاده قرار دهیم زیرا از آن نهی شده است.

    والسلام


    کد خبر 4228644
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۵؛

    بلندمرتبه سازی امنیت اخلاقی را مختل می کند


    2340022.jpg


    آیت الله اراکی گفت: محل‌های سکونت باید به شکلی ساخته شوند که اشراف بر یکدیگر نداشته باشند. فضایِ اخلاقی خانه و کسانی که در خانه زندگی می‌کنند، باید دارای امنیت باشد.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و پنجم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

    امنیت اخلاقی فضای خانه

    مساکن و محل‌های سکونت باید به شکلی ساخته شوند که اشراف بر یکدیگر نداشته باشند؛ به تعبیر ما، بحث درباره امنیت اخلاقیِ فضای خانه است. فضای خانه باید امنیت اخلاقی داشته باشد؛ امنیت اخلاقی یعنی کسانی که در خانه زندگی می‌کنند نباید حوزه اخلاق آن‌ها مورد تجـ*ـاوز قرار گیرد. فضایِ اخلاقی خانه و کسانی که در خانه زندگی می‌کنند، باید دارای امنیت باشد.

    معمولاً در ساخت خانه امنیتِ وسایل و امنیت جان صاحبان خانه را در ساخت خانه ملاحظه می‌شود. به‌هرحال هر خانه‌ای که ساخت می‌شود، یک در برای آن نصب می‌کنند و دیوارهای آن را طوری تنظیم می‌کنند که یک امنیت نسبی برای ساکنان خانه تأمین کند تا دزد نتواند به مال آن‌ها دست‌درازی کند یا اگر کسی به جان آن‌ها قصد سوئی دارد نتواند جان آن‌ها در معرض خطر قرار دهد. مخصوصاً در کشورهای اروپایی که رابـ ـطه با مسئله امنیت درون خانه خیلی ترتیبات و تشکیلات مفصلی دارند. حتی نوع مصالح ساختمانی، نوع درب و نوع پنجره و نوع دیوار و مصالحی که در ساختن دیوار به کار گرفته می‌شود، در تمام این ارکان و اجزای خانه، امنیت ساکنان خانه از لحاظ جانی و مالی رعایت می‌شود تا مال و جانشان در امان باشد و اگر کسی قصد سوئی به جان و مال آن‌ها داشته باشد نتواند به آن‌ها آسیبی بزند.

    البته یک نوع امنیت هم وجود دارد که در فرهنگ غرب رعایت نمی‌شود و فضا، فضای ناامن است. در نظام عمران شهری هم این نوع امنیت در نظر گرفته نشده است؛ آن‌ امنیت، امنیت روانی و امنیت اخلاقی است. خانه، خانه زن و محل استراحت اوست و او می‌خواهد در خانه راحت زندگی کند و کار کند. گفتیم که خانه باید از لحاظ محیط سعه داشته باشد بنابراین باید آسایشِ اخلاقی داشته باشد و کسی به ناموس صاحب‌خانه تجـ*ـاوز نکند.

    این اشتباه است که کسی تجـ*ـاوز به ناموس را فقط زنـ*ـا بداند. البته یکی از مصادیق بارز تجـ*ـاوز به ناموس است و یکی از بدترین مصادیق سلب امنیت اخلاقی است اما سلب امنیت اخلاقی تنها این نیست. برای مثال با چشم نگاه کردن هم باعث سلب امنیت اخلاقی می‌شود. در تأکید بر حجاب کمتر به این مسئله تعـ*رض شده است که رعایت حجاب در کوچه و بازار به معنی حفظ امنیت اخلاقیِ جامعه است. این کمتر از ترور یک شخص نیست که یک کسی در خیابان خودش را به یک شکلی در می‌آورد که امنیت اخلاقی جامعه را در معرض خطر قرار دهد و فضای امن جامعه را از لحاظ اخلاقی آلوده کند. اینکه کسی امنیت نداشته باشد و جانش از لحاظ معنوی و روانش از لحاظ اخلاقی امنیت نداشته باشد؛ خود یک نوع سلب امنیت بسیار خطرناک است. بسیاری از مشکلات جامعه از ناحیه عدم رعایت همین نوع از امنیت اخلاقی سرچشمه می‌گیرد. خب امنیت اخلاقیِ ساکنان خانه باید رعایت شود.

    روایات مربوط به مساله امنیت اخلاقی خانه

    روایت متعددی در رابـ ـطه با عدم جواز اشراف بر خانه مردم وارد شده است؛ یعنی نباید کسی تطلع بر خانه مردم داشته باشد. تطلع یعنی سر کشیدن یا اشراف بر خانه دیگری. مرحوم شیخ صدوق در حدیث مناهی -حدیث مناهی، حدیث مشهوری است درباره مجموعه آنچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن نهی فرموده است- به سندش روایت می‌کند: «عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثِ الْمَنَاهِی‏ أَنَّهُ‏ نَهَی‏ أَنْ‏ یَطَّلِعَ‏ الرَّجُلُ فِی بَیْتِ جَارِهِ وَ قَالَ مَنْ نَظَرَ إِلَی عَوْرَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ أَوْ عَوْرَةِ غَیْرِ أَهْلِهِ مُتَعَمِّداً أَدْخَلَهُ اللَّهُ مَعَ الْمُنَافِقِینَ الَّذِینَ کَانُوا یَبْحَثُونَ عَنْ عَوْرَاتِ النَّاسِ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یَفْضَحَهُ اللَّهُ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ».

    پیامبر اکرم (ص) نهی کرده است که کسی به خانه همسایه‌اش سرکشی یا شراف پیدا کند و در خانه همسایه‌اش چشم‌چرانی کند. این نهی، نهی از اطلاع بر در خانه است. روایت نمی‌فرماید که اگر زنِ همسایه را دید جایز نیست به او نگاه کند، اینکه جای خود دارد. مطلبی که ما می‌گوییم از احکام مساکن است و غیر از عدم جواز نظر به نامحرم است؛ این بحث جای خود را دارد و حرمت نظر به نامحرم در همه‌جا وجود دارد. آنچه در اینجا مطرح است مسئله اطلاع علی دار الجار است، اشراف بر خانه همسایه داشتن مورد نهی قرار گرفته است. این روایات در کتاب وسائل، ابواب احکام المساکن، باب ۲۲، جلد ۳، صفحه ۵۸۵ آمده است.

    اینکه می‌گوییم بسیاری از مسائل فقهی در ابوابی پیدا می‌شود که این ابواب شاید با یک نگاه اول ارتباطی به این مطلب نداشته باشند یکی از این مسائل همین مسئله اطلاع بر خانه دیگری است. اکثر روایات مربوط به این موضوع را صاحب وسائل در ابواب دفن به مناسبت احکام مربوط به دفن آورده است. در ابواب الدفن، جلد دوم، صفحه ۸۸۵. روایات این باب را ایشان بیشتر در باب ۶۳ از ابواب الدفن وسائل آورده‌اند.

    روایت اول، روایتی است که شیخ صدوق نقل می‌کند در وصیة النبی لعلیٍ صلوات الله علیهما و آلهما که روایت مفصلی است. در روایات مربوط به وصایا هم وصیة النبی لعلی داریم، هم وصیة النبی لأبی‌ذر غفاری، هم وصیة النبی لسلمان، هم وصیة النبی لعمار و هم وصیة النبی لمقداد اما ولی مفصل‌ترین احادیث این وصایا، وصیة النبی لعلی (علیهما السلام) است. در بخشی از وصایای نبی مکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ‏ فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم لِعَلِیٍّ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَرِهَ لِأُمَّتِی‏ الضَّحِکَ‏ بَیْنَ‏ الْقُبُورِ وَ التَّطَلُّعَ فِی الدُّورِ.»؛ خدای متعال برای اُمتم دو چیز را نپسندیده است؛ یکی در گورستان در بین قبرها و گورها خندیدن –زیرا گورستان جای تذکر و یاد موت و آخرت است و جای محاسبه نفس است، انسان خودش را محاسبه کند و ببیند در گذشته چگونه بوده است و آینده‌اش چه خواهد شد و جای قهقهه و امثال این چیزها نیست.- و دیگری اینکه کسی به خانه مردم سرکشی کند و نگاه بیندازد و چشم‌اندازی کند.

    روایت دیگر را نیز مرحوم شیخ صدوق نقل می‌کند. مرحوم صدوق مرسلاً روایت می‌کند ولی در مجالس برای این روایت سند ذکر شده است که سند آن‌هم صحیح است، یعنی روایت صحیحة السند است. «فِی الْخِصَالِ‏ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم‏ إِنَّ اللَّهَ کَرِهَ لِی سِتَ‏ خِصَالٍ وَ کَرِهَهُنَّ لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی‏ وَ أَتْبَاعِهِمْ مِنْ بَعْدِی الْعَبَثَ فِی الصَّلَاةِ وَ الرَّفَثَ فِی الصَّوْمِ وَ الْمَنَّ بَعْدَ الصَّدَقَةِ وَ إِتْیَانَ الْمَسَاجِدِ جُنُباً وَ التَّطَلُّعَ‏ فِی الدُّورِ وَ الضَّحِکَ بَیْنَ الْقُبُورِ.» خدای متعال شش خصلت را ناپسند دانسته است، هم برای من هم برای اوصیاء بعد از من و هم برای پیروان ما؛ «الْعَبَثَ فِی الصَّلَاةِ» بازی کردن در نماز؛ مانند بازی با تسبیح. عبث یعنی بازی کردن با دست. در حال نماز انسان باید حال خضوع و خشوع و حال توجه داشته باشد، «الرَّفَثُ فِی الصَّومِ»؛ انجام عمل جنـ*ـسی در روزه ماه رمضان و در هنگام روزه‌داری، «و المَنَّ فی الصَّدَقَةِ»؛ صدقه با منت دادن، «وإتیانَ المَساجِدِ جُنُبا»؛ با حال جُنب به مسجد رفتن، «وَ التَّطَلُّعَ فِی الدُّورِ»؛ سرکشی در خانه‌ها مردم کردن و «وَ الضَّحِک بَینَ الْقُبُورِ»؛ خندیدن در بین قبرها.

    روایت چهارم را هم مرحوم شیخ صدوق روایت می‌کند که روایت دیگری از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در این روایت از ۲۴ خصلت نهی شده است که در بین این ۲۴ خصلت تطلع فی الدور وجود دارد. حدیث سوم از احادیث باب ۶۳ از ابواب الدفن است؛ [وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَن‏ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْقُرَشِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّ اللَّهَ کَرِهَ لَکُمْ أَیَّتُهَا الْأُمَّةُ أَرْبَعاً وَ عِشْرِینَ خَصْلَةً وَ نَهَاکُمْ عَنْهَا إِلَی أَنْ قَالَ وَ الضَّحِکَ بَیْنَ الْقُبُورِ وَ التَّطَلُّعَ فِی الدُّورِ.]

    روایت دیگر را نیز مرحوم شیخ صدوق در خصال روایت می‌کند که سند آن روایت هم صحیح است و عبارت آن نظیر روایت سِتَّ خصال قبلی است که باز هم التطلع فی الدور در بین آن‌ها آمده است.

    روایت بعدی را مرحوم برقی در کتاب المحاسن به سندش روایت کرده است؛ «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیُّ فِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم سِتَّةٌ کَرِهَهَا اللَّهُ لِی فَکَرِهْتُهَا لِلْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِی وَ لْتَکْرَهْهَا الْأَئِمَّةُ لِأَتْبَاعِهِمْ مِنْهَا الضَّحِکُ بَیْنَ الْقُبُورِ وَ التَّطَلُّعُ فِی الدُّورِ». این مجموعه‌ای از روایاتی بود که در بین آن‌ها روایات صحیح السند و محکمی هم هست که از تطلع در دور نهی می‌کند.

    دلالت روایات بر حرمت اطلاع بر خانه‌ها

    البته ممکن است گفته شود چون در سیاقِ روایاتِ نهی، در بین آنچه از آن نهی شده است اشیائی وجود دارد که قطعاً قرینه خارجی داریم بر اینکه نهی از آن‌ها نهی تنزیهی و کراهتی است و نهی تحریمی نیست پس این سیاق دلالت خواهد کرد یا قرینه سیاق مانع از آن می‌شود که ما این نهی‌ها را حمل بر نهیِ تحریمی کنیم. این یک شُبهه است.

    اما جواب این شُبهه این است که ظهورِ روایات در نهی است؛ اگر فرمود کراهت و اگر فرمود نهی؛ ظهور در منع و تحریم دارد و هرجا قرینه خاصی آمد بر اینکه نهی، نهی تنزیهی است؛ دست از این ظهور برمی‌داریم. لذا آنچه در حدیث مناهی آمده است، آنچه در این روایات آمده است که کره الله لأمتی و این مضامین؛ عبارت کَره و نهی دلالت بر تحریم و منع دارد. مگر آنجا که دلیل داشته باشیم بر اینکه این نهی، نهیِ تنزیهی است. خب در اینجا دست از ظهور برمی‌داریم اما اگر دلیل نداشته باشیم ظهور به حال خود باقی است. لذا در حدیث مناهی یا سایر احادیثی که چند چیز پشت سرهم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن‌ها نهی می‌کرد و کراهت داشت و ما می‌دانیم در بعضی از این مسائل کراهت و منع، منعِ تنزیهی و کراهتی است و منع تحریمی نیست؛ خب در آنجایی که قرینه قائم می‌شود بر اینکه منع، منع تحریمی نیست دست از دلالت بر تحریم برمی‌داریم اما در آنجایی که قرینه قائم نیست چرا دست برداریم؟ ظهور نهی در تحریم است و لذا تطلع فی الدور حرام است.

    بیان هم کردیم که تطلع فی الدور، غیر از نگاه به نامحرم است؛ یک وقت کسی به نامحرم نگاه می‌کند که این حرام است اما یک وقت کسی نمی‌داند کسی در خانه هست یا نیست، نامحرمی هست یا نامحرمی نیست؛ خودِ نگاه کردن در خانه مردم فی‌نفسه حرام است؛ به دلیل اینکه خانه یک حریم خصوصی است و نگاه کردن، تجـ*ـاوز به این حریم است و این از دقیق‌ترین احکام اسلام است. حالا اگر تمدن الحادی غربی این مطالب را متوجه نمی‌شود ما که نباید از آن‌ها پیروی کنیم. آن‌ها اختلاط یا تجـ*ـاوزِ چشم را تجـ*ـاوز نمی‌دانند، اما ما می‌دانیم که تجـ*ـاوز است. فرض کنید یک خانم نامحرمی در کوچه راه می‌رود؛ اگر شخص با دستش این خانم را لمس کرد این تجـ*ـاوز است یا خیر؟ حالا اگر با نگاه هم انجام بدهد این تجـ*ـاوز است و خرد کردن حریم امنیت فردی است. خود انسان‌ هم باید این حریم امنیت را نگه دارد و بر او واجب است. لذاست که بر خود صاحب‌خانه واجب است خانه‌اش را طوری بسازد که این خانه محل اشراف دیگران نباشد و بر همسایه هم واجب است که خانه‌اش را طوری بسازد که خانه‌اش محل اشراف بر همسایه نباشد؛ یعنی باید راه را بر تطلع فی الدور را بست. لذاست که در سیستم خانه‌سازی و مهندسیِ خانه‌سازی باید طوری خانه‌سازی انجام گیرد که حیاط و حریم زندگی همسایه در معرض چشم‌اندازی و در معرض تطلع همسایگان نباشد. این امور باید در مهندسیِ خانه‌سازیِ شهرها رعایت شود.


    کد خبر 4227010
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۴؛

    گسترش بی‌اندازه شهر اشتباه بزرگ است/ عمل به اسلام ضامن رفع مشکلات


    2676769.jpg


    آیت الله اراکی گفت: شهر، حدومرز دارد، در نظام فقهی مسکن‌سازی و شهرسازی اینکه شهر را بی‌حدومرز بسازید و جلو بروید درست نیست.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و چهارم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

    بیان شد در مسئله مربوط به حدود و حجمِ واحد مسکونی، چهار مطلب وجود دارد؛ مطلب اول را بحث کردیم که وسعت محل سکونت، شرعاً مطلوبیت دارد. تعدادی از این روایات این موضوع را بحث کردیم؛ «مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلمِ المَسکنُ الواسِعُ».

    مطلب دومی که باید بحث می‌کردیم و مقدمه‌ای آن گفتیم موضوع کراهت داشتن خانه تنگ است. یعنی دو مطلب مورد بحث است؛ وسعت مسکن مطلوب و تنگیِ مسکن نامطلوب است. این‌ها الزاماً باهم تلازم ندارند؛ یعنی معنی‌اش این نیست که اگر یک چیزی مطلوب بود، حتماً عدمِ آن نامطلوب و مکروه می‌شود. ممکن است یک چیزی عملش مطلوب باشد و عدمِ عملش اباحه بالمعنی الاخص باشد و ترک آن نامطلوب و مکروه نباشد؛ مانند نماز شب یا نوافل یا بسیاری از مستحبات که فعلشان مطلوب است اما این‌طور نیست که ترک آن‌ها مکروه باشد. اما بعضی از مستحبات، مستحباتِ موکده هستند؛ یعنی انجام آن مطلوب بوده و هم ترک آن نامطلوب است. در اینجا، هم فعل مطلوب است و هم عدم فعل مکروه و ناپسند است.

    بحث امروز ما درباره مکروهیت ضیقِ منزل و تنگی محل سکونت است. ما بر این مبنا منکر این حرف هستیم که بگویند ما ناچار هستیم مسکن‌های تنگ درست کنیم و باید با تراکم درست کنیم؛ می‌گویند به دلیل اینکه صرفه ندارد و هزینه‌اش بالاست. به نظر ما مسئله، مسئله هزینه و این‌ها نیست. در روستاها مردم چگونه زندگی می‌کنند؟ الآن ما روستاهای خیلی پیشرفته داریم؛ هم آب هم برق و هم گاز و هم منازلِ واسع دارند. ما می‌توانیم در روستاهایمان منازل واسع داشته باشیم. الزامی ندارد که شهرها را چنین گسترش دهیم.

    گسترش بی اندازه شهرها یک اشتباه بزرگ است

    در بحث‌های قبل بیان شد که در نظام فقهی مسکن‌سازی و شهرسازی اینکه شهر را بی‌حدومرز بسازید و جلو بروید درست نیست. شهر، حدومرز دارد و حد آن در مباحث پیش تعیین شد؛ اگر قرار شد شهر از این مرز و از این دایره گسترش بیشتری پیدا کند باید یک شهر دیگری بسازند. البته با فاصله معین که این فاصله را هم در مباحث قبل بنا بر مبنای آنچه در روایات آمده است مطرح کردیم. بنابراین شهرسازی و چگونگی اسکان دادن مردم نظام و برنامه دارد. اگر ما می‌خواهیم شهروند سالمی داشته باشیم، شهروندی که از لحاظ اخلاقی و تربیتی و شخصیتی و حتی از لحاظ جسمانی شهروند سالمی باشد [باید مدل شهرسازی را تغییر دهیم.]

    این را قبلاً هم گفته‌ایم که خیلی از بیماری‌های که امروزه در جامعه رایج شده، در نتیجه این وضع از نظام شهری است که ما داریم و این وضع نظام شهری مولودِ سرمایه‌داری است. این نوع شهرسازی تنها و تنها برای پُرکردن جیب سرمایه‌دارهاست و نه به نفع مردم. طرح ما امکان دارد و بسیار ممکن است؛ منتها اراده و فهم می‌خواهد. آن کسانی که تصمیم‌گیری می‌کنند اول باید بفهمند مطلب چیست و همین‌طور از روی حدس و تخمین با مسئله برخورد نکنند و سریع بگویند این عملی نیست. چرا عملی نیست؟ خیلی هم عملی است. بیایید بنشینید دقیق بررسی کنید؛ بسیار بسیار عملی است. من قبلاً گفتم این‌همه دشت خالی بین قم و تهران وجود دارد. خب برای چه شما شهرها را متراکم می‌کنید؟ بروید در دشت با ضوابط و با معیارهای شرعی بسازید و کاملاً عملی است. اینکه گفته شود عملی نیست، درست نیست؛ خیلی هم عملی است منتها اراده می‌خواهد.

    به‌هرحال روایت دوم در رابـ ـطه با مکروهیت تنگی محل سکونت، روایتی است که مرحوم صدوق به سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: «أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم‏ الشُّؤْمُ‏ فِی‏ ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ فِی الدَّابَّةِ وَ الْمَرْأَةِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا الْمَرْأَةُ فَشُؤْمُهَا غَلَاءُ مَهْرِهَا وَ عُسْرُ وِلَادَتِهَا وَ أَمَّا الدَّابَّةُ فَشُؤْمُهَا کَثْرَةُ عِلَلِهَا وَ سُوءُ خُلُقِهَا وَ أَمَّا الدَّارُ فَشُؤْمُهَا ضِیقُهَا وَ خُبْثُ جِیرَانِهَا.»؛ شومی در سه چیز می‌تواند ایجاد شود؛ یک در مرکبی که انسان می‌خواهد از آن استفاده کند. یکی در همسر و یکی هم در خانه است. معلوم است این سه چیز از لوازم زندگی است؛ از لوازم زندگی این است که انسان همسر، مرکب و خانه داشته باشد. این‌ها سه رکنِ زندگیِ متعارف آدمی هستند. لذا شومی در این سه چیز را رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعریف کرده است.

    بعد می‌فرماید شومی مرکب در دو چیز است؛ یکی ناهموار باشد و در اختیار راکب نباشد و سوار نتواند از این مرکب آن‌چنان‌که می‌خواهد استفاده کند و دیگری پُرنقص باشد. مانند ماشین دسته چندمی که می‌گیرید و دو روز، سه روز یک‌بار باید آن را به تعمیرگاه ببرید. این مرکب زندگی را برای کسی که می‌خواهد از آن استفاده کند مختل می‌کند. جای اینکه این مرکب کمکِ زندگی‌اش باشد زندگی‌اش را مختل می‌کند. انسان از مرکب استفاده می‌کند که زندگی‌اش آسان‌تر شود، اما خود این مرکب [اگر معیوب باشد] به یک مشکل و معضل در زندگی بشر تبدیل می‌شود. خب این شومیِ مرکب است.

    شومی سوم هم خانه بد است، حال شومی خانه‌ چیست؟ اول اینکه خانه تنگ باشد، دوم هم اینکه همسایه بد باشد؛ یعنی جایی سکونت بگزیند که همسایگانِ ناجور داشته باشد. در این بحث مطلب زیادی نهفته است. انتخاب خانه باید بر مبنای این دو معیار باشد؛ هم خانه واسع باشد و هم در محیط سالم باشد. می‌خواهید در یک محیط زندگی کنید، بچه شما می‌خواهد در کوچه بازی یا رفت‌وآمد کند، حالا الزاماً لازم نیست بازی کند. شما می‌خواهید رفت‌وآمد کنید و همین‌که چشم شما به همسایه بد بیافتد، رفتار بدِ همسایه در انسان اثر می‌گذارد. یک همسایه غیر مقید و غیر ملتزم و غیر پایبند به موازین و معیارهای اخلاقی، در خود انسان و در فرزندان و در محیط خانه و محیط زندگی او اثر سوء می‌گذارد.

    مراد از «شوم» در روایت

    دو نکته در این روایت است؛ نکته اول اینکه مراد از شومی چیست؟ شومی در مرکب، خانه و همسر یعنی چه؟ معنی شومی این است که زندگی انسان را تلخ کند و اثر بد بر این بار می‌شود. زندگی تلخ و ناگواریِ زندگی و آثار بدی که بر یک شیء بار می‌شود، شومی این شیء در نظر شرع است. پس شوم بودن یعنی این، نه این شوم بودنی که گاهی در عرف ما رایج است و مثلاً می‌گویند فلان پرنده پرید و این شوم است و نشان از این است که کسی می‌میرد. شومی به این معنا نیست؛ این شومی به معنای این است که یک شارع و یک حکیم -آن‌هم حکیم به حکمت الهی- بیان می‌کند. شومی در اینجا یعنی آثار منفی بر آن بار می‌شود. پس این معنی شومی است. معنی شوم بودن این است که آثار بد بر آن بار شود، تلخی زندگی بر آن بار شود و زندگی را تلخ و نابسمان می‌کند. این نکته اول است.

    اما نکته دوم؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شومی خانه در تنگی خانه است، شومی همسر در گران بودن مهر همسر است. چه اثری شرعی بر آن بار می‌شود؟ وقتی شارع گفت این چیز شوم است، یعنی در نظر من ناپسند است و من شوم بودن آن را تأیید می‌کنم و این اثر بد، در نظر من اثر نامطلوبی دارد. وقتی شارع می‌گوید شؤم المرأة غلاء مهرها -شوم بودن زن به این است که مهرش گران و سنگین باشد- معنی‌اش این است که مهرِ سنگین در نظر شارع نامطلوب، مکروه و ناپسند است و شارع دوست ندارد مهر زن سنگین باشد. وقتی فرمود شومی خانه در تنگی خانه است، یعنی تنگی خانه در نظر شارع مطرود و نامطلوب است.

    بنابراین ما از این روایاتی که خواندیم استفاده کراهت هم می‌کنیم. از آن دسته اولِ روایاتی که قبلاً خواندیم -«من سعادة المرأ المسلم سعة المسکن و امثال این مضامین- استحباب این کار را استفاده کردیم؛ یعنی اگر کسی به قصد قربت برای خدا تلاش کند و خانه‌ای انتخاب کند که واسع باشد خدا در ازای این کار به او ثواب می‌دهد. لذا اگر کسی خانه‌اش را واسع کند برای اینکه خانواده‌اش در رفاه باشد و خانواده‌اش را در گشایش بیشتر قرار دهد، این کار او استحباب مؤکد دارد.

    تامین رفاه خانواده در منابع دینی

    روایت زیادی وجود دارد درباره اینکه انسان باید تلاش کند تا شرایط را برای افراد تحت تکفل خود فراهم کند. روایت وارد شده است که باید تلاش و کار بیشتری کند و پول بیشتری به دست آورد تا بتواند خانواده‌اش را در رفاه بیشتر قرار دهد. این خودش یک عمل عبادی است و گاهی گفته شده ثوابش از خیلی عبادت‌ها بیشتر است و شاید ثوابش از نماز شب و از قرائت قرآن بیشتر باشد؛ اینکه انسان تلاش کند افراد تحت کفالتش و همسر و خانواده‌اش در رفاه زندگی کنند و گشایش داشته باشند.

    این موضوع که انتخاب مسکن واسع مستحب و فی‌نفسه کار مطلوبی است به سیاست‌گذاری مدیران و دولتمردان خط می‌دهد که وقتی می‌خواهند نظامی برای شهر بسازند و مهندسی شهری یک شهر را طراحی کنند؛ طوری طراحی کنید که یک میزان معتدل از وسعت، در منازل مسکونی آن شهر تأمین شود. این را قبلاً هم گفتیم که بین نگاه شرع و نگاه تمدن اسلامی و نگاه فرهنگ اسلامی به خانه با نگاه تمدن غرب به خانه فرق است. این‌ها مسائل مهم و بنیادین هستند. خانه چیست؟ آیا شما به خانه به عنوان یک خوابگاه نگاه می‌کنید که یک قفس و دو تخت‌خواب داشته باشد که شب در آنجا بخوابند؟ یا اینکه خانه محل زندگی است؟ خب در زندگی خیلی حرف است؛ وقتی زندگی می‌کنند باید در زندگی مهر و محبت و آسایش و رفاه و خیلی از چیزها باشد. در دیدگاه تمدن اسلامی خانه محل زندگی است، در دیدگاه تمدن اسلامی بچه باید در کجا بار بیاید؟ در کودکستان؟ در مهدکودک؟ در خیابان؟ در اینجاها باید بار بیاید یا در خانه و در دامان مادر و همچنین پدر؟ باید در خانه بار بیاید و رشد کند و باید در خانه تربیت شود. در این خانه باید مهر و محبت و اخلاق و راست‌گویی و صبر و تلاش را یاد بگیرد. وقتی بخواهیم خانه‌ای را این‌طور تعریف کنیم، باید وسعت داشته باشد تا این چیزها را یاد بگیرد. اگر شما خانه را قفس کردید، این بچه ناچار است در کجا استراحت کند؟ محل استراحت می‌شود کاباره، خیابان و فضاهای غیر سالم. این‌ها مسائل اساسی زندگی است. بسیاری از بحران‌هایی که امروز در جامعه خودمان داریم ناشی از عدم رعایتِ احکام شرعی است. بعضی‌ها می‌گویند این چه حکومتی اسلامی است که این همه مشکلات دارد؟ اتفاقاً مشکلاتش ناشی از این است که این مقرارتی که اجرا می‌شود اسلامی نیست. ما در آنجایی اشکال داریم که به اسلام عمل نکردیم. هرجا به اسلام عمل کردیم، مشکلمان رفع شده است. به‌هرحال این مسئله نگاه به خانه و اینکه خانه چیست و جایگاهش کجاست و در خانه باید چه‌کار کرد مهم است؛ خانه، جای زندگی انسان‌هاست.

    تلاش غرب برای وارونه جلوه دادن ارزش‌ها

    لذا بر همین اساس گفتیم ببینید فرهنگ غرب چه کرده است و چگونه انسان را فاسد بار آورده است. چگونه این تمدن با بشریت جنگید. گفتند خانه، زندان زن است و این‌طور مفاهیم و ارزش‌ها را وارونه کرده‌اند. چرا خانه، زندان زن باشد؟ اگر خانه محل پرورش انسان است، خانم و بانوی خانه مدیریت این خانه مقدس را بر عهده دارد. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه سلام الله علیها را به علی علیه السلام داد فرمود: از در خانه تا داخل خانه هرچه هست مربوط به فاطمه است و از در خانه تا بیرون هرچه هست مربوط به علی است؛ یعنی مدیریت را تقسیم کردند.

    به‌هرحال یک خانواده که می‌خواهد باهم زندگی کند از دو بخش تشکیل می‌شود؛ یک نیرو باید خارج و یک نیرو باید داخل خانه کار کند. چرا داخل خانه کار کند؟ چون داخل خانه بچه‌ها باید تربیت شوند، چون داخل خانه آسایش هردو تأمین می‌شود، چون داخل خانه هردو می‌توانند استراحت کنند و رفاه داشته باشند و محبت و مهر به یکدیگر را بیاموزند. غرب چه‌کار کرد؟ خانه را متلاشی و تبدیل به زندان کرد. کار در خانه را تبدیل به ضد ارزش کرد. زن می‌گوید من در خانه کلفتی کنم!؟ خب توی زن حاضری در خیابان کلفتی کنی؟! فرض کنید در هواپیما خانم‌های مهماندار –حالا انسان‌های خوبی هم هستند و نمی‌خواهیم به آن‌ها ایراد بگیریم- مهمانداری و در واقع خدمت می‌کنند. آیا این کلفتی نیست؟ اما اگر بخواهد در خانه برای بچه‌اش غذا درست کند، برای شوهرش وسایل آسایش فراهم کند کلفتی به حساب می‌آید؟ ولی خدمت و مهمانداری در هواپیما کلفتی نیست؟ این‌گونه مفاهیم را تبدیل کرده‌اند. خانه، خانه زن است و زن باید در خانه بنشیند. بزرگ‌ترین عبادت‌ها را خدای متعال برای کار زن در نظر گرفته است. در روایت آمده است اگر زن یک لیوان آب به دست شوهرش بدهد خداوند چقدر برای او ثواب مقرر می‌کند؛ «جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ». این‌ها مفاهیم اصلی و بنیادین هستند، این‌ها تمدن‌ساز هستند و تمدن جدید را ما داریم و ما صاحبان تمدن اسلامی و نو هستیم. تمدنِ غرب، تمدن کهنه‌ای شده است؛ تمدنی است که انسان را فاسد بار آورده است، تمدن جنگ‌های جهانی است، تمدن بیماری‌ها و فساد روانی انسان‌ها و تمدن اختلال در روابط خانوادگی است، تمدن فساد است از سرتاپا. در مقابل تمدن اسلامی است که تعریف دیگری از شهر می‌دهد، تعریف دیگری از خانه و زندگی در خانه ارائه می‌دهد. بنا بر این مبناست که مسکن واسع شرعاً مستحب است. چون شرایط مطلوب شرعی در این خانه واسع قابل تأمین است و وقتی خانه تنگ شد شرایط، شرایطِ نامطلوبی می‌شود.

    والسلام علیکم و رحمه الله


    کد خبر 4222184
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    در جلسه کمیسیون معماری و شهرسازی مطرح شد؛

    بارگذاری در پادگان ۰۶ تبعات ترافیکی خواهد داشت


    2571662.jpg


    رئیس کمیته معماری و طرح‌های شهری شورای اسلامی شهر تهران گفت: هرگونه بارگذاری در املاک ۰۶ پاسداران نتایج غیرقابل جبرانی بر ترافیک پاسداران خواهد داشت.



    به گزارش خبرگزاری مهر، رئیس کمیته معماری و طرح‌های شهری شورای اسلامی شهر تهران در جلسه کمیسیون معماری و شهرسازی که با موضوع اراضی پادگان ۰۶ پاسداران برگزار شد؛ ضمن اشاره به ماده ۳ قانون فروش و انتقال پادگان‌ها و سایر اماکن نیروهای مسلح، گفت: در این ماده صراحتاً اشاره شده که این اراضی در اختیار شهر قرار گرفته شود و برای تامین سرانه عمومی شهر است.

    علی اعطا با بیان مطلب فوق افزود: قرار نیست ما صرفاً از این اراضی بهره برداری اقتصادی کنیم و نص صریح قانون می گوید: اگر در منطقه‌ای سرانه‌های عمومی تامین نبود، با شرایطی که در قانون آمده مدیریت شهری می‌تواند از پادگان‌ها برای تامین سرانه های عمومی استفاده کند.

    وی به نظر کمیته فنی شورای عالی معماری و شهرسازی ایران درباره ی اراضی محدوده مرکز آموزش نظامی ۰۶ پاسداران اشاره کرد و گفت: در دی‌ماه سال جاری کمیته فنی شورای عالی و معماری و شهرسازی این موضوع را بررسی کرد و به روشنی گفته است که "براساس مطالعات عارضه سنجی ترافیکی که با دقت و تفصیل توسط مشاور پروژه انجام شده است، هرگونه بارگذاری در محدوده پادگان ۰۶ حتی اگر با اتخاذ تدابیر باشد؛ ممکن است اثرات نامطلوب و بعضاً غیرقابل جبرانی بر ترافیک محورهای اطراف خصوصاً خیابان پاسداران با سطح سرویس E (اشباع) و F (فوق اشباع) داشته باشد."

    عضو کمیسیون معماری و شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران در ادامه گفت: در محدوده بلافصل اراضی ۰۶ پاسداران، ۵۰ درصد کاربری مسکونی وجود دارد. به لحاظ پدافند غیرعامل و مدیریت بحران، این اراضی یک فرصت است و به راحتی نمی‌توانیم در این شرایط شهر تهران که در آستانه بحران قرار دارد، از این فرصت چشم‌پوشی کنیم.

    علی اعطا اراضی ۰۶ را جزو عرصه باغ تاریخی سلطنت آباد عنوان کرد و اذعان داشت: در این املاک هم بحث میراث طبیعی جدی است و هم میراث فرهنگی؛سازمان میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری کشور هم در رابـ ـطه با این اراضی نظر دارد و آن را از لحاظ فرهنگی و تاریخی بودن حائز اهمیت دانسته است.

    وی خاطرنشان کرد: این اراضی اگر قرار است در اختیار شهر قرار بگیرد، تمام طرف‌های درگیر در این موضوع از جمله مالک باید منتفع شوند و مهم ترین ذی‌نفعان این پروژه، مردم هستند.

    عضو هیأت رئیسه شورای اسلامی شهر تهران با بیان اینکه تصمیم در این مقیاس را نمی‌توان پشت درهای بسته گرفت، افزود: درخواست من این است که جامعه تخصصی نقطه نظرات خود را در رابـ ـطه با این موضوع برای شورای اسلامی شهر تهران ارسال کنند تا با مشارکت دانشگاه ها، انجمن های تخصصی، صاحبنظران و مردم بتوان بهترین تصمیم را درباره ی این اراضی گرفت.

    وی ادامه داد: تصمیم در مورد اراضی ۰۶، تصمیم بزرگی است و سوال اصلی این است که اگر طرح تصویب شده در کمیسیون ماده ۵، با همان چارچوب توسط شورای عالی معماری و شهرسازی ایران مصوب شود، آیا مورد سئوال جامعه و متخصصان قرار نخواهیم گرفت؟!

    اعطا در پایان ضمن تأکید مجدد بر لزوم مشارکت متخصصان در فرآیند تصمیم سازی گفت: باید در این رابـ ـطه جامعه متخصص و ذی نفعان در یک ساز و کار مشخص در روند تصمیم سازی، مشارکت داشته باشند تا بتوانیم به عنوان نمایندگان مردم از این طرح دفاع کنیم.


    کد خبر 4222247
    2127362.jpg
    نورا حسینی
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۳؛

    ضرورت اولویت سنجی دولت در مسئله مسکن/ کسب محبوبیت از نگاه شرع


    2340022.jpg


    آیت الله اراکی گفت: مسکن واسع و محبوبیت بین انسان های صالح از خوشی های دنیاست که در روایت امام کاظم(ع) به آن اشاره شده است.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و سوم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

    علل تاکید بر وسعت مسکن

    ما در رابـ ـطه با مسئله وسعت مسکن چهار بحث و چهار مدعا داریم که این ادعاها را از روایات استفاده می‌کنیم:

    مدعای اول این است که مستحب است محل مسکونی و محل سکونت، وسعت داشته باشد.

    مدعای دوم این است که مکروه است محل سکونت تنگ باشد؛ یعنی هم سعه‌اش استحباب دارد و هم تنگی‌اش کراهت دارد.

    مدعای سوم، تأکُّد استحباب سعۀ محل سکونت برای تأمین آسایش و رفاه خانواده است. یعنی اگر انسان با این انگیزه محل سکونت را توسعه بدهد که اعضای خانواده او و خود او در آسایش به سر ببرند؛ این موضوع فی نفسه موجب تأکُدِ استحباب سعۀ خانه می‌شود.

    مدعای چهارم ما، تأکُد استحباب شرعیِ سعۀ محل سکونت است اگر با انگیزه کمک به دیگران یا هر عمل خیر دیگری باشد. مانند اینکه خانه واسعی درست می‌کند تا از مهمانان، بیچارگان و نیازمندان پذیرایی کند، کلاس‌های فرهنگی و برنامه‌های محبوب و مطلوب راه بیاندازد. خودِ این، یک وجه تاکُّدِ دیگر است. بنابراین اگر سعۀ منزل با این انگیزه‌ها باشد؛ خود سعۀ منزل مطلوبیت شرعی دارد و اگر با انگیزه رفاه خانواده و اهل خانه باشد، تاکُد شرعی دیگری پیدا می‌کند. اگر افزون بر آن با انگیزه رسیدگی به مردم و اعمال خیر باشد، تاکُد شرعی سوم پیدا می‌کند. لذا ما چهار مدعا داریم.

    روایات استحباب وسعت مسکن

    مدعای اولِ ما استحباب سعه خانه فی نفسه است؛ از نظر شرعی فی نفسه مستحب است که محل سکونت واسع باشد. روایاتش را می‌خوانیم، البته نه همه روایاتی که در این زمینه وارد شده است، روایات زیاد است. فقط گزیده‌ای از روایات را مطرح می‌کنیم.

    مرحوم کلینی به سند صحیح از امام صادق (ع) روایات می‌کند؛ «قال مِنَ السَّعادَةِ سَعَةُ المَنزِلِ».

    طبق این روایت امام صادق (ع) فرمود که وسعت خانه از سعادت انسان است؛ یعنی در نظر شرع یکی از عوامل خوشبختی و یکی از عوامل سعادت انسان این است که محل سکونت واسع داشته باشد. این سعادت از نظر روانی، جسمی و ... جای تحلیل و بحث دارد، اما ما نمی‌خواهیم بحث را به آن سمت بکشایم. بحث ما در این است که یکی از اصولِ فقه نظامِ عمران شهری، وسعت محل سکونت است. گفتیم چهار مدعا داریم و مدعای اول این است که اصل وسعت محل سکونت، استحباب شرعی دارد. این روایتی که ما خواندیم در وسائل الشیعه است، ابوابِ احکام المساکن باب ۱ حدیث ۱.

    روایت دوم را هم مرحوم کلینی به سندش از بشیر نقل می‌کند: «قال سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ علیه السلام یَقولُ: العَیشُ: السَّعَةُ فِی المَنازِلِ، وَالفَضلُ فِی الخَدَمِ»؛ سعادت یا خوشـی‌ -زندگی خوش- در این دو عنصر است. یکی اینکه انسان خانه واسعی داشته باشد و یکی هم اینکه خدمت‌گزارانی داشته باشد که به او کمک کنند. این مطلوبیت شرعی دارد. حالا کسی نمی‌تواند انجام دهد این حرف دیگری است. این از چیزهایی است که در شرع مطلوبیت دارد. این روایت هم در وسائل آمده است؛ همان ابوابِ احکام المساکن باب ۱ حدیث ۳.

    کار معصوم بیان حکم شرع است و هرچیزی که او گفت خوب است یعنی شرعاً خوب است. او سخنگوی شرع و دین است و از ذوق شخصیِ خودش حرف نمی‌زند. از ذوقِ شخصی‌اش هم بخواهد بگوید بازهم مطلوبیت شرعی دارد. این را در محل خود در اصول مفصل بحث کردیم. آنچه عندالمعصوم مطلوب باشد، نزد خدا و نزد شارع مطلوب است. چون معصوم، سخنگوی شارع است. همین روایت را مرحوم احمد بن محمد بن خالد برقی در کتاب محاسن با این اضافه روایت می‌کند. «کان أبو الحسن –امام کاظم مراد است- فی مسجد الحرام فی حلقة بنی هاشم، وفیها العباس بن محمد و غیره»؛ حضرت در یک حلقه‌ای نشسته بودند. گفتگو در این‌باره پیش آمد که خوشی دنیا در چه چیزی است؟ البته خوشیِ مشروع مراد است.

    «فتذاکروا خوشـی‌ الدنیا، فذکر کل واحد منهم معنی»؛ این کسانی که در حلقه بحث حضور داشتند، هرکسی جوابی داد. «فسئل أبو الحسن (ع) فقال: سعة فی المنزل، وفضل فی الخادم»؛ از امام کاظم (ع) سؤال کردند که نظر شما چیست؟ خوشی در زندگی دنیا به چیست؟ فرمود: «سعة فی المنزل، وفضل فی الخادم»؛ زندگی خوش دنیا این است که انسان سعۀ منزل و خدمت‌گزاران خوب داشته باشد. این روایات هم در همان ابوابِ احکام المساکن وسائل الشیعه باب ۱ حدیث ۳ آمده است.

    اولویت سنجی دولت در تامین مصالح عمومی

    روایت دیگر که روایت سوم از روایاتی است که داریم بحث می‌کنیم؛ روایتی است که مرحوم کلینی به سند صحیح از امام صادق (ع) نقل کرده است. قال قال رسول الله(ص) «مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلمِ المَسکَنُ الواسِعُ.» از سعادت یک انسان مسلمان این است که مسکن واسع داشته باشد.

    این معنی‌اش این است که اگر دولت بخواهد سعادت مردم را تأمین کند، [فراهم‌کردن منزل واسع] وظیفه دولت است. این را قبلا گفته‌ایم که مستحبات شرعی و در بُعد فردی وقتی به نظام اجتماعی می‌آید و می‌خواهد برنامه دولت شود به واجب تبدیل خواهد شد؛ یعنی دولت موظف است بهترین را برای مردم تأمین کند؛ آنچه که مصلحت مردم است را تأمین کند. اگر گفتند چیزی مستحب است، این برای خود فرد مستحب است؛ اما اگر دولت بخواهد طراحی کند و طرحی را ارائه کند، مجاز نیست که مستحب را رها کند و به چیزی که مستحب نیست اکتفا کند. آنچه که وظیفه اوست تأمین مصالح مُولّی علیه است. هرچه مصلحت اوست را باید تأمین کند. حتی نسبت به ولیّ بر یتیم نیز همین را می‌گوییم. دو کار است که ولیّ بر یتیم بر هر دو قادر است، یک کار خوب و کار دیگر برای یتیم بهتر است. در اینصورت او حق ندارد آن کار بهتر را رها کرده و به کار غیر بهتر عمل کند. غبطه یتیم یعنی همین.

    باید آنچه به نفع یتیم است را انجام دهد. شاید اگر خود یتیم می‌خواست این را بکند می‌توانست یکی از این دو گزینه را انتخاب کند؛ اما وقتی یک کسی ولی بر یتیم است، باید آنچه را که بهتر است برای یتیم تعیین کند. دولت نیز ولیّ مردم است و بر مردم ولایت دارد. چون ولایت بر مردم دارد موظف است که آنچه اصلح است را برای مردم برگزیند. پس وقتی گفته شد سعادت مرد و سعادت انسان در این است که مسکن واسع داشته باشد؛ دولت باید چنین کند. حالا یک وقتی ناتوان و عاجز است که در اینصورت «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ» است و مثل اکل میته می‌شود. اگر دولت به جای رسید که اضطراری است و باید گوشت مرده به مردم بخوراند؛ خب اضطراری است و حرف دیگری است. اما اگر دولت بتواند مسکن واسع را تأمین کند طراحی مسکن باید چنین باشد. این حدیث هم در ابوابِ احکام المساکن باب ۱ حدیث ۵ آمده است.

    کسب محبوبیت از نگاه شرع

    باز روایت دیگر از کلینی است که به سند معتبر از امام کاظم (ع) روایت می‌کند «إنَّ أبَا الحَسَن علیه السلام سُئِلَ عَن فَضلِ عَیشِ الدُّنیا»؛ از امام کاظم (ع) از بهترین خوشـی‌ دنیا پرسیدند. خوشی دنیا به چیست؟ فرمود به دو چیز است «سَعَةُ المَنزِلِ وکَثرَةُ المُحِبّینَ»؛ مسکن واسع و محبوبیت بالایی داشته باشد. ما از این روایت استفاده می‌کنیم طلب محبوبیت بین مردم چیز خوبی است؛ یعنی انسان کاری کند که در بین مردم محبوبیت داشته باشد. اما محبوبیتِ بین انسان‌های صالح نه انسان‌های فاسق. اگر انسان بین مردم فاسق محبوبیت داشته باشد هیچ فضل و رجحانی ندارد. اما در بین عامه مردم که معمولاً روی فطرت زندگی می‌کنند خوب است. محبوبیت مردم اهل صلاح و بین مردم بی‌غل و غش، مطلوبیت شرعی دارد.

    لذا اگر کسی کاری کند به قصد اینکه بین مردم محبوب شود، این کار بدی نیست. مثلاً مدرسه، درمانگاه یا یک پلی را بسازد و به او بگویند چرا این کار را می‌کنی؟ بگوید چون می‌خواهم در بین مردم محبوبیت داشته باشم. مگر اینکه این محبوبیت برای هدف بدی باشد یا محبوبیت بین مردم بد باشد. یکی از این دو جهت، استثناست. خب محبوبیت بین مردم بد با چه کاری می‌شود؟ معمولا با کار بد. یا اینکه بخواهد کسب محبوبیت کند برای دستیابی به یک غرض فاسد، این هم اشکال دارد. محبوبیت پیدا کند تا بعد بتواند مثلاً کلاه بر سر مردم بگذارد. اعتماد مردم را جلب کند تا بعد کلاه بر سر مردم بگذارد و برای کار غلط در جامعه راه پیدا کند. این، محبوبیتِ غلط و نامطلوبی است.

    اما اگر هدف از محبوبیت این است که در بین مردم محبوب شود تا بتواند خوب و محترم زندگی کند، این چیز خوبی است. ببینید؛ فقه را باید خوب یافت. بعضی‌ها فقهِ ضعیف دارند؛ یعنی یک گوشه‌ای از شرع را می‌گیرند و از گوشه‌های دیگرش چون ناآگاه هستند غفلت می‌کنند. آن‌وقت به خشک مقدسی‌ها و یک سری انحرافات منجر می‌شود. صرف اینکه انسان کاری کند که بین عامه مردم مخصوصاً بین عامه اهل صلاح محبوبیت پیدا کند، این یک غرض مطلوب شرعی است. مگر در آن دو حالتی که استثنا شد. این هم با اخلاص منافات ندارد؛ چون خود این، یک غرض مطلوب شرعی است. یعنی آدم بگوید برای خدا اینکار را می‌کنم و کاری می‌کنم که مردم مرا دوست داشته باشند. چون خدا دوست دارد.

    هر چه غرض بالاتر باشد خب عمل پاک‌تر، خوب‌تر و بهتر می‌شود. می‌خواهم عرض کنم که این، منافات با أغراض شرعیه ندارد. آدم می‌تواند قربة الی الله این کار را برای محبوب شدن در بین مردم انجام دهد و قربة الی الله هم باشد؛ چون خدا از این کار خوشش می‌آید. ما در بعضی از بحث‌هایمان چیز بالاتری گفتیم. گفتیم اگر آدم عمل مباحی را انجام دهد به قصد اینکه چون خدا مباحش کرده است؛ این عمل عبادت و مستحبِ شرعی می‌شود. غذای خوش بخورد، یک غذای خیلی خوش و خوب در خانه‌اش بپزد، اصلاً خودش می‌خواهد یک تفریح کند و چون خدای متعال این تفریح را برایش مباح کرده انجام می‌دهد. این عمل مستحب محسوب می‌شود. این را در روایت داریم و بحث جدی است.

    «اِنَّ اللّه یُحِبُّ اَنْ یُؤخَذَ بِرُخَصِهِ کَما یُحِبُّ اَنْ یُؤخَذَ بِعَزائِمِهِ»؛ در روایات متعدد داریم من جمله این روایت که خدای متعال دوست دارد مردم به آنچه که خداوند برای آنها حلال کرده است بپردازند. غذای خوب بخورد، لباس خوب بپوشد. ما در این رابـ ـطه روایت زیاد داریم. به این قصد که چون خدا حلالش کرده است. البته انسان از مال حلال اینها را به دست بیاورد، اگر از مال حرام بدست آورد که حلال نیست. این یکی از أغراضِ محبوبه شرعی است. همین کثرة المحبین اینطور است، یعنی چون خدای متعال و معصوم فرموده است آدم کار کند برای کثرة المحبین؛ مطلوب شرعی می‌شود. آدم کاری کند به این نیت که چون مطلوب شرعی است؛ خودِ این می‌شود عبادت و اخلاص. خوب باید دقت کنید.

    روایت دیگر را مرحوم صدوق در خصال روایت می‌کند به سندش از نافع بن عبدالحارث قال قالَ رسولُ الله (ص): «مِن سَعادَةِ المُسلِمِ سَعَةُ المَسکَنِ ، وَالجارُ الصّالِحُ ، وَالمَرکَبُ الهَنیءُ»؛ از سعادت مرد و انسان مسلمان این است که؛ سعۀ مسکن و مسکن واسع و فراخ داشته باشد، همسایه خوب و صالح داشته باشد، همچنین مرکب صحیح و یک وسیله سواری راحت داشته باشد. این هم در وسائل آمده است همان ابوابِ احکام المساکن باب ۱ حدیث ۸.

    روایات دیگری هم داریم که مرحوم بَرقی در محاسن از ابی عبدالله (ع) روایت کرده است. قال قال رسول الله «من سعادة المرء أن یتسع منزله». خب این روایات مربوط به مدعای اول ماست. گفتیم مدعای اول این است که سعۀ منزل از نظر شرعی مطلوبیت و استحباب دارد.

    کراهت خانه کوچک

    مدعای دوم این است که تنگی خانه از نظر شرعی مکروهیت دارد. اولین روایتی که از روایات این باب مطرح می‌کنیم این روایت است که؛ مرحوم کلینی در کافی به سند صحیح از مُعمَّر بن خلّاد روایت می‌کند –او هم ثقه است- «إِنَّ أبَا الحَسَنِ علیه السلام اشتَری‏ داراً وأمَرَ مَولًی لَهُ أن یَتَحَوَّلَ إلَیها»؛ امام کاظم (ع) خانه نسبتاً واسعی را خریدند و به یکی از شیعیان و دوست‌دارانشان گفتند به این خانه منتقل شو و در این خانه زندگی کن. «وقالَ: إنَّ مَنزِلَکَ ضَیِّقٌ ؛ این خانه‌ای که تو در آن سکونت داری خانه تنگی است. من این خانه واسع را برای تو خریدم.

    آن مردی که از شیعیان یا از دوست‌داران حضرت بود در جواب لطفی که حضرت در حق او کرد، گفت: «قَد أحدَثَ هذِهِ الدّارَ أبی»؛ گفت درست است این خانه تنگ است اما این را پدرم ساخته است و دلم نمی‌آید خانه‌ای که پدرم ساخته است را رها کنم. امام کاظم به او فرمود: «إن کانَ أبوکَ أحمَقَ یَنبَغی أن تَکونَ مِثلَهُ؟!»؛ حالا پدرت نادان بود [تو هم باید مثل او باشی؟] این عبارت خیلی عجیب است که این را نوعی حماقت می‌داند. البته گاهی کسی نمی‌تواند که خب از باب ناتوانی است. اما کسی می‌تواند خانه واسعی درست کند ولی خانه تنگ می‌سازد. این یک نوع حماقت است.

    اگر پدرت نادان بود و این خانۀ تنگ را ساخت، تو هم باید مثل پدرت نادان باشی و در این خانه زندگی کنی؟ «إن کانَ أبوکَ أحمَقَ یَنبَغی أن تَکونَ مِثلَهُ؟!»؛ اگر پدرت نادان بود جا دارد تو هم مثل او نادان باشی؟ این روایت در همان ابوابِ احکام المساکن است، منتها باب دوم. روایت قبلی در باب اول بود، این روایت در باب دوم حدیث ۱ است. احادیث دیگری نیز در این باب هست که ان‌شاءالله بحث را بعد از هفته آینده تکمیل می‌کنیم.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد


    کد خبر 4221177
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۲؛

    حرمت و کراهت قطع درخت در روایات/ وسعت مسکن در منابع دینی


    2687224.jpg


    آیت الله اراکی گفت: مطلوبیت اینکه محل مسکونی سعه و وسعت داشته باشد و کراهت تنگ بودن و به اصطلاح ذیقِ محل در روایات آمده است. روایات دال بر استحباب سعه مسکن است.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و دوم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

    بخش آخر روایات مربوط به توسعه فضای سبز

    بحث امروز ما در دسته چهارم از روایات مربوط به فضای سبز است. روایاتی که از آن روایات، حرمتِ قطع درخت با ثمر و کراهتِ قطع درخت سایه‌دارِ بی‌ثمر استفاده می‌شود، مگر اینکه جایگزین داشته باشد. ما از مجموعه روایات استفاده می‌کنیم درختی که ثمر داشته باشد، حرمت قطع دارد، مگر اینکه جایگزینش کنند با بهتر از آن یا نظیر آن. همچنین درختی که ثمر ندارد یا ثمرِ مُعتنا به ندارد و مطلوب از آن درخت، ثمرش نیست بلکه سایه و فضای سبز آن درخت است؛ قطع چنین درختی هم به شدت کراهت دارد. مخصوصاً در آنجایی که افزون و انبوهِ درخت نباشد. آنجایی که انبوه درخت داریم؛ قطع درخت بی‌ثمر ظاهراً اشکال و کراهتی ندارد، به شرطی که به سایر درختان صدمه‌ای نزد و صدمه‌ای به فضای سبز محیط وارد نکند.

    حالا روایات را می‌خوانیم. مرحوم شیخ طوسی در امالی روایت می‌کند به سندش از رسول الله (ص) «انه لعَنَ قاطعَ السدرة»؛ کسی که درخت سدر و همین درخت کُنار را قطع کند این شخص؛ ملعون است. اینکه قطع سدر مورد لعن قرار گرفته، ظهور در حرمت دارد. این روایت را مرحوم محدث نوری در مستدرک در ابواب المزارعة باب ۵ حدیث ۱ نقل می‌کند.

    مرحوم صاحب مسائل در وسائل الشیعه جلد دوازدهم صفحه ۱۹۸ ابواب المزارعة باب هفتم حدیث اول روایت می‌کند از مرحوم کلینی به سندش از امام صادق (ع) که «لا تَقطَعُوا الثِّمارَ فَیَبعَثُ اللّهُ عَلیکُمُ العَذابَ صَبّا»؛ منظور از ثمار در اینجا درختِ ثمرده و میوه‌دهنده است. منظور خود میوه نیست، چون خودِ میوه را باید چید و استفاده کرد. منظور از لا تقطع الثمار، اشجار الثمر و درخت ثمرده است. درخت ثمرده نباید قطع شود. اما وقتی درختی که از ثمردهی افتاده باشد و پیر شده باشد را قطع می‌کنند که جایگزینش کنند؛ این کار خوب هم هست. ولی جایز نیست درخت ثمرده را قطع کنند. «لا تَقطَعُوا الثِّمارَ»؛ روایت صریح در حرمتِ قطعِ درخت ثمرده است. حالا ما نمی‌دانیم تکلیف این کسانی که باغ‌های قم و باغ‌های انار قم را تبدیل به زمین بی‌ثمر کرده‌اند چه می‌شود؟! به هر حال قاعده شرعی ما این است که قطع درخت ثمر ده جایز نیست تا چه برسد به اینکه باغ ثمرده را از ریشه و بن بردارند و این را به زمین مسکونی تبدیل کنند. شرعاً جایز نیست. «فَیَبعَثُ اللّهُ عَلیکُمُ العَذابَ صَبّا»؛ درخت ثمرده را قطع نکنید که خدا عذابش را بر شما نازل می‌کند. خیلی از مشکلات اجتماعی که ما الآن می‌بینیم و مشکلاتی که ما با آن در زندگی روبرو می‌شویم نتیجه عدم مراعات همین مسائل است. شما الآن تعجب می‌کنید که چرا چنین مشکلاتی برای ما پیش می‌آید؟ خب رعایت نمی‌کنیم. در روایت به ما گفته‌اند که چه را رعایت کنید و چه را نگهداری کنید. کجا می‌شود کاری را انجام بدهیم و کجا نمی‌شود کاری را انجام بدهیم.

    روایتی دیگر باز در وسائل است ابواب المزارعة باب هفتم حدیث ۲. مرحوم کلینی به سند صحیح روایت می‌کند عن البزنتی. ابی نصر بزنتی از أجلّه اصحاب حضرت رضا (ع) و مرد بسیار جلیل القدری است. می‌گوید سَأَلَتُ ابی الحسن عَن قَطعِ السِّدْرِ. بنزتی هم امام رضا و هم امام کاظم (ع) را ادراک کرده است، البته بیشتر با امام رضا بوده است. اما در این روایت ظاهرش این است که مراد از ابوالحسن، امام کاظم است. «سَأَلَت ابی الحسن عَن قَطعِ السِّدْرِ». در این روایت دوتا ابوالحسن هست. ابوالحسن اول، همان حضرت رضا (ع) است و ابی الحسن دوم، امام کاظم (ع) است. بزنتی روایت می‌کند سَأَلَت ابی الحسن –یعنی حضرت رضا (ع)- عَن قَطعِ السِّدْرِ سَأَلَنی فقال رَجُلٌ مِن أصحابِکَ عَنهُ فَکَتَبتُ إلَیهِ: قَد قَطَعَ أبُو الحَسنِ علیه السلام سِدراً وغَرَسَ مَکانَهُ عِنَبا»؛ از قطع درخت سدر و کُنار از حضرت رضا سؤال کردم. حضرت فرمود ابوالحسن -یعنی امام کاظم (ع)- درخت سدری را قطع کردند و به جای آن مو و درخت انگور کاشتند. پس تبدیل درخت میوه به درخت میوۀ دیگر اشکالی ندارد. درخت میوه‌ای را قطع کنند و به جای آن درخت میوه بهتر و مورد نیاز بیشتری را بکارند. این اشکالی ندارد اما قطع درخت اشکال دارد.

    یک روایتی داریم که معارض این روایات به شمار می‌آید، البته در رابـ ـطه با خصوص سدر. یعنی ممکن است کسی توهّمِ معارضه کند که حالا وجه جمع را بیان می‌کنیم. مرحوم صاحب وسائل در همین باب هفتم از ابواب المزارعه روایت می‌کند از امام صادق (ص) -سند روایت هم صحیح است- «مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْل‏». تا اینجا این روایت تعارضی با روایات گذشته ندارد. فرمود قطع نخل مکروه است و در اینجا مراد از مکروه، مکروه به معنای فقهی نیست. بلکه همان معنای لغوی مکروه مراد است که معنی نهی و منع است و از این حرمت فهمیده می‌شود، نه کراهتِ اصطلاحی که با جواز قابل جمع است. اینجا از کراهت، حرمت استفاده می‌شود. یعنی مضمون و معنای لغوی مکروه در اینجا مراد است. هنوز این اصطلاحات فقهی در آن زمان رایج نبوده است که مثلاً مکروه را در مقابل حرام بشناسند. «مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْل». قطع نخل در شهر مورد کراهت است؛ یعنی حرمت دارد و از قطع نخل منع شده است. «وَ سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْسَ».

    با توجه به روایات دیگر فهمیده می‌شود که مراد از این شجر؛ شجرِ بی‌ثمر است. چون در آن روایات به خصوص شجر مثمر اشاره شده بود. آن روایت این روایت را تخصیص می‌زند. وقتی گفته می‌شود «سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْس»؛ یعنی لابأس وقتی شجر مثمر نباشد. حالا این لا بأس در ذیل روایت توضیح داده می‌شود. «قُلْتُ فَالسِّدْرِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ».

    خب این روایت موهمِ تعارض است؛ یعنی ممکن است کسی ادعا کند آن روایاتی که در قبل خواندیم و نهی از قطع درخت بود، با این روایتی که می‌فرماید لَا بَأْسَ تعارض می‌کنند. خب یک وجه جمع این است که آن روایاتِ نهی را حمل بر کراهت کنیم. این روایت می‌گوید لابأس و آن روایات می گویند لایجوز. اگر بخواهیم بین لا بأس و لا یجوز جمع کنیم؛ وجه جمع‌شان این است که لایجوز را حمل بر کراهت کنیم. لکن این وجه جمع در اینجا وارد نیست. به دلیل اینکه اینجا بین این دو روایات، عموم و خصوصِ مطلق وجود دارد. روایاتی که نهی از قطع شَجر دارد، خاصِ به شجر مثمر است، همانطور که قبلاً بیان کردیم. در اینجا که می‌فرماید «سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ»؛ خصوص شجره مثمره را نمی‌گوید و لذا وجه جمعِ صحیح، حمل عام بر خاص است و تخصیص عام به وسیله خاص است. نتیجه این می‌شود که لابأس بقطع الشجرة، به شجره غیر مثمر اختصاص پیدا می‌کند. چون روایات نهی صراحت در خصوص شجره مثمر داشتند. پس شجر مثمر لا یجوز قطعه؛ اما در مورد شجری که غیر مثمر است در اینجا فرموده لابأس. در بعضی از روایات که بعضی آنها را خواندیم و بعضی را بعداً اشاره می‌کنیم از قطع مطلق الشجره هم نهی شده است، منتها با این روایت آنوقت می‌توان گفت؛ جمع بین این دو این است که قطع شجر غیر مثمر کراهت دارد اما قطع شجر مثمر حرمت دارد. در خصوصِ سدر باز هم در اینجا روایت می‌فرماید «لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ».

    این روایت توضیح و توجیه می‌کند آن روایتی که از حضرت رسول نقل کردیم که لعن قاطع السدرة. از لعن قاطع سدره استفاده حرمت می‌شود. ولی این روایت توضیح می‌دهد که مراد قطع سدر در آنجایی است که به سایه‌اش نیاز است، خلاصه سدر مفید. در بادیه و صحرا از سایه درخت سدر استفاده می‌شود و در اینجا قطعش حرام است. آنجا هم که حضرت فرمود: لعن قاطع السدرة، معلوم می‌شود مراد از سدره، آن سدره‌ای است که از سایه‌اش استفاده می‌شود. اما در یک جایی انبوه درخت داریم یا درخت سدری است که از سایه‌اش استفاده نمی‌شود، مانند اینکه در درون جنگل است و با قطع آن آسیبی به فضای سبز یا به سایه‌ای که مردم از آن استفاده می‌کنند وارد نمی‌شود. در اینجا این نهی برداشته شده است. بنابراین محصّلش این است که چنین استفاده می‌شود که:

    ۱. قطع درخت ثمرده جایز نیست.

    ۲. درختی که از سایه‌اش استفاده می‌شود و به سایه‌اش نیاز است؛ لا یجوزُ قطعُه. اما در آنجایی که نه درختی است که ثمر می‌دهد و نه سایه‌اش ضرورت دارد و از آن استفاده نمی‌شود؛ در چنین جایی قطع این درخت اشکالی ندارد. این ماحصل چیزی است که ما از این روایات استفاده می‌کنیم.

    در خانه هم همین حکم را دارد؛ یک وقت در خانه‌ای درختان زیادی وجود دارد و حالا می‌خواهد یک درخت را قطع کند. اگر این درخت را قطع کرد صدمه‌ای به سایه سایر درختان نمی‌زند. اما آن سایه‌ای که با یک چیز دیگری مثل چتر جایگزین شود اینطور نیست و معلوم است که روایت از همچین موردی منصرف است. روایت می‌فرماید «لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ»؛ یعنی وقتی که درخت زیاد است، قطع این درخت اشکالی ندارد. وقتی درخت زیاد است یعنی چه؟ یعنی آن درختان دیگر جایگزین این درخت می‌شوند در آن فایده‌ای که بر این درخت بار می‌شود که همان فایده سایه‌دهی است. این فایده بر درختان دیگر هم بار می‌شود و چون چنین است؛ قطعش اشکالی ندارد.

    حالا ما سایه را مثال زدیم. شاید بشود اکسیژنِ تولید شدۀ به وسیله درخت را هم مثال زد. حتی فضای سبز آن هم همینطور است. چون در اینجا بحث قلّت و کثرت مطرح شده است. سایه یکی از منافع مترتبه بر درخت است. آنجایی که با قطع درخت صدمه‌ای به فایده وارد نمی‌شود و اگر قطع کنیم باز هم انتفاع از درختان دیگر وجود دارد و همان فایده را می‌رسانند و صدمه‌ای به منفعتی که از این درخت می‌بریم وارد نمی‌شود؛ در اینجا قطع درخت اشکالی ندارد. اما اگر قطع درخت در جایی باشد که اگر درختی را قطع کردید، آن فایده و منفعتی که باید بر درخت بار شود، از بین خواهد رفت، لأنه بها قلیل شامل این موضوع می‌شود.

    مطلوبیت وسعت مسکن در منابع دینی

    به مطلب دوازدهم می‌رسیم که مطلوبیت سعۀ مسکن است، مطلوبیت اینکه محل مسکونی سعه و وسعت داشته باشد و کراهت تنگ بودن و به اصطلاح ذیقِ محل. ما هر دو دسته روایات را داریم؛ هم روایاتی که دال بر استحباب سعه مسکن است و هم روایاتی که دال بر کراهت ذیق مسکن است. لذا در اینجا به اصطلاح مسئله سعه مسکن از لحاظ مطلوبیت شرعی دوضربه است؛ هم به لحاظ اینکه خود سعه مسکن مطلوبیت دارد، هم به لحاظ اینکه تنگ بودن محل سکونت شرعاً مکروهیت و کراهت دارد.

    روایات متعددی داریم. لذا ما اول روایات مربوط به سعه مسکن را مطرح می‌کنیم و بعد روایات مربوط به کراهت تنگ بودن و ذیق منزل را. این نکته را هم قبلاً اشاره می‌کنیم که گاهی گفته می‌شود این حرف‌های شما مربوط به زمان‌های قدیم است که آدم و جمعیت کم بود و زمین زیاد بود و هزینه ساختمان خیلی پایین بود، اما حالا که ساختمان این هزینه‌های گزاف را دارد چاره‌ای جز ساختن خانه‌های کوچک و حتی تراکمی نیست. ما روی این مطلب اصرار داریم و معتقدیم که اگر کارشناسیِ دقیق شود قطعاً به همان نتیجه‌ای که ما ادعا می‌کنیم خواهد رسید. هزینه‌های افزون و هزینه‌های کلانی که امروز بر مسکن بار می‌شود، ناشی از انحصار و آن ارزش‌افزوده‌ای است که مورد تقاضای سرمایه‌گذاران است.

    یعنی به دلیل اینکه خود مسکن تبدیل شده است به یک کالای تجاری و وارد رقابت شده است و در مسئله مسکن انحصار بوجود آمده است هزینه‌ها بالا رفته است. حالا شما حساب کنید؛ زمین که مال دولت است، زمینی که می‌خواهند در آن مسکن بسازند نباید هزینه داشته باشد، هزینه نباید بر زمین بار شود. چون این زمین، زمینِ کشاورزی و زمین باغ که نیست و زمین موات و زمینی است که باید احیا شود. خب خودِ زمین که مال دولت است و زمین را می‌تواند مجانی در اختیار مردم قرار دهد. هزینه‌ای که عمدتاً بار می‌شود، هزینه خدمات است. سعۀ مسکن شرعاً مطلوب است و این هزینه‌های افزونی که بر مسئله مسکن بار می‌شود در نتیجه تجاری‌سازی مسکن است.

    این را ما قبلاً گفتیم و حتی در بحث فقه اقتصاد هم مطرح کردیم که تجاری‌سازی مسکن شرعا ممنوع است، یعنی مسکن وسیله تجارت ‌شود و مسکن را برای این بسازند که از سود و از ارزش‌افزوده آن استفاده کنند. مسکن باید برای نیاز ساخته شود. اگر شما مسکن را اینگونه تصور کنید که برای نیاز ساخته می‌شود؛ در اینصورت هزینه مسکن یکی هزینه ساخت است و یکی هزینه خدمات. هزینه خدمات و ساخت را شما در هر حال باید بدهید؛ چه این ساخت، ارتفاعی و تراکمی باشد و چه غیر ارتفاعی و تراکمی. هزینه ساخت را شما باید بدهید. اگر آهن یا آجر است شما باید هزینه بدهید. هزینه آب و برق را هم که باید بدهید.

    ممکن است یک تفاوت اندکی در هزینه‌ها باشد که این را دولت می‌تواند سوبسید بدهد. اینطور نیست که در شرایط کنونی این‌نوع ساخت مسکنی که در فقه ما آمده است؛ امکان‌پذیر نباشد، نخیر امکان‌پذیر است. در آیه کریمه داریم که «أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً»؛ سرزمین خدا واسع است و شما برای چه می‌آیید این سرزمین خدا را به سرزمین‌های انحصاری تبدیل می‌کنید و با انحصار، قیمت زمین را بالا می‌آورید و زمین می‌شود ابزار تجاری. خب زمین که نباید ابزار تجاری باشد، زمین فی نفسه و برای ساخت مسکن که نباید خرید و فروش شود. مگر اینکه این زمین احیاء شده باشد و تبدیل به مسکن شده باشد. آنوقت قیمت پیدا می‌کند.

    طرف یک زمینی را تصرف می‌کند و می‌گوید زمین پدرم است؛ بیخود کردی زمین پدرت است. زمین خالی، موات و بایر است. ملک من است و می‌خواهم بفروشم! خب برای چه می‌خواهی بفروشی؟ این‌ها چیزهایی است که قاطعانه باید اعمال شوند. البته باید حسن اجراء هم باشد. ما یک وقتی که در خوزستان بودیم می‌دیدیم خانه‌های مسکونی مردم را به عنوان زمین‌های موات اعلام می‌کنند. زمین‌های مردمی که رویش ساخت و ساز کرده بودند و خانه ساخته شده بود و مسکونی بود را موات اعلام می‌کردند. خب این خطا یا تخلف در اجراء است. ما به اصل خود قانون کار داریم. قاون باید خوب اجراء شود.

    شما بروید به شرق قم بین قم و تهران هزاران هزار هکتار زمین خالی می‌بینید. زمین خالی، را به مردم بدهید و مردم بسازند. آن‌وقت چقدر هزینه‌اش است؟ فقط هزینه خدمات و هزینه ساخت دارد و این دو هزینه را در هر جایی که بخواهید خانه بسازید حتی در ارتفاعات باید بپردازید. لذا ما معتقدیم این حرفی که ما می‌زنیم حرف جدی است و باید سیاست ساخت مسکن به این سمت هدایت شود. آنهایی که می‌خواهند به مردم خدمت کنند این را تجربه کنند و ببیند چه اتفاقی می‌افتد. در شهرهای بزرگ و در کشورهای پیشرفته هم همین کار را می‌کنند.

    در اغلب مناطقِ پیشرفته دنیا با اینکه تراکم جمعیتی خیلی در آنجا بالا است خانه‌ها بزرگ و با ارتفاع پایین است، ارتفاع بالا خیلی محدود است، در شهرهایی مثل لندن ارتفاع بالا بود. این قواعدی که ما می‌گوییم در شرع ما آمده است دقیقاً همین قواعد را آنها عمل می‌کنند. منتها وقتی نوبت شرع ما می‌رسد زیر سؤالش می‌برند. اگر ما بگوییم این قاعده، قاعده شرعی است و این بحثِ فقه نظام عمران شرعی ما است؛ این به یک مسئله منفی تبدیل می‌شود. اما اگر بگوییم فلان مهندسان اروپایی اینطور طرح و نظریه داده‌اند؛ یک نظریه پیشرفته و خیلی خوب می‌شود. مشکل ما، مشکل چنین برداشتی از مسائل است. به هر حال ما معتقدیم که: روایات ما تأکید بر سعه دار دارند و سعۀ دار یکی از مهمترین اصول شهرسازی و خانه‎‌سازی است.


    کد خبر 4219845
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۱؛

    ضرورت پرداختن به فقه محیط زیست/ استحباب درخت‌کاری در نظر شرع


    2581708.jpg


    آیت الله اراکی گفت: ای کاش کسی می‌آمد فقه محیط‌زیست می‌نوشت؛ فقه محیط‌زیست، فقه مهمی است و یکی از شعبه‌های فقهی که هنوز در مورد آن کار زیادی صورت نگرفته است.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و یکم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی اهل‌بیتهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ

    درخت کاری از منظر آیات و روایات

    بحث در مورد مطلب یازدهم از فقه عمران شهری با این عنوان «مطلوبیت گسترش فضای سبز در فضای شهری یا عمران شهری» بود. روایاتی را دسته‌بندی کردیم؛

    بحثِ امروزِ ما در دسته سوم از روایات مربوط به فضای سبز است و آن مطلوبیت شرعیِ مؤکد نسبت به کاشت درخت است. ما در شرع کاشت درخت را مورد تأکید شارع می‌بینیم و به کاشت درخت در شرع دعوت زیادی شده است. به‌هرحال در روایات ما روایات متعددی آمده است -حالا نمونه‌ای از آن‌ها را مطرح می‌کنیم- که بر استحباب و مطلوبیت شرعیِ درخت‌کاری تأکید فراوانی شده است. از جمله در مستدرک الوسائل کتاب المزارعة و المساقاة باب ۱ حدیث ۶؛ إبن أبی جمهور در کتاب در اللئالی روایت می‌کند -البته به نقلِ مستدرک- عن انس ابن مالک قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله «مَنْ بَنَی بُنْیَاناً بِغَیْرِ ظُلْمٍ وَ لَا اعْتِدَاءٍ أَوْ غَرَسَ غَرْساً بِغَیْرِ ظُلْمٍ وَ لَا اعْتِدَاءٍ کَانَ لَهُ أَجْراً جَارِیاً مَا انْتَفَعَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ الرَّحْمَن».

    از سیاق روایت معلوم است که مراد از بِنا همان بِنایی است که به نفع مردم و مصالح عامه ساخته می‌شود و مربوط به بِنای شخصی نیست. سیاق روایت شاهد بر آن است که مقصود، بنیانی است که برای انتفاع عمومی ساخته می‌شود. لذا می‌فرماید «مَنْ بَنَی بُنْیَاناً بِغَیْرِ ظُلْمٍ وَ لَا اعْتِدَاءٍ»؛ اگر کسی ساختمانی بسازد که در این ساختمان‌سازی تجـ*ـاوز به حق کسی نکرده باشد -نه در حق عموم و نه در حق خصوصی- همچنین اگر کسی «غَرَسَ غَرْساً» درختی بکارد «بِغَیْرِ ظُلْمٍ وَ لَا اعْتِدَاءٍ» که در آن ظلم و اعتدایی نباشد «کَانَ لَهُ أَجْراً جَارِیاً مَا انْتَفَعَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ الرَّحْمَن»؛ این صدقه جاریه است. مادامی‌که این درخت سرپاست و مردم از سایه آن یا از میوه آن بهره می‌برند خدای متعال بر او اجر می‌نویسد و ثواب مقرر می‌کند. این روایت اول از این دسته بود.

    البته روایات وارده در باب غرس شَجَر، دو دسته هستند؛ یک دسته مربوط به روایات غرس اشجار مثمِرِه است. یک دسته مربوط به غرس کل الشجر و مطلق است. البته دستۀ بعدی روایاتی که درباره آن بحث می‌کنیم، روایاتی است که در نهی از قطع شَجَر وارد شده است که ممکن است یک کسی از آن روایات استفادۀ حرمت کند. از قطع شجر نهی شده است، منتها نهی حرمتی از قطع شجر، مربوط به قطع شجر مُثمر است، قطع شَجر غیر مُثمر، کراهت دارد که نکته‌اش را می‌گوییم. بنابراین قطعِ مطلق الشَجر کراهت دارد، منتها قطع شجر مثمر [حرمت دارد.] البته قطع شجر به غیر ضرورهَ؛ چون اگر ضرورتی اقتضا کند ایرادی ندارد. مانند دیگر جاهاست که الضرورة تبیح المحذورات؛ قطع شجر بالضرورة هیچ اشکالی ندارد، اما بدون ضرورت جایز نیست و شرعاً حرام است.

    در ادامۀ روایاتی که دال بر استحباب درخت‌کاری است را بیان می‌کنیم؛ -درخت‌کاری به‌طور عموم تا برسیم به درخت‌کاری درخت مثمر- مستدرک الوسائل ابواب المزارعه باب ۱ حدیث ۵ انس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: إن قامَتِ السَّاعةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسِیلَةٌ فإنِ استَطاعَ أن لا یَقومَ حتّی یَغرِسَها فَلْیَغرِسْها»؛ یعنی اگر قیامت برپا شد و در دست یکی از شما نهالی است که بخواهد نهال را بکارد اگر بتواند قبل از قیامِ قیامت این نهال را بکارد این کار را بکند. این نشان دهنده آن است که غرس الشجر فی نفسه مطلوبیتِ شرعی دارد، آن هم مطلوبیت شرعیِ مؤکد. چون این لسان، لسانِ تأکید بر مطلوبیت غرس الشجر است؛ «إن قامَتِ السَّاعةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسِیلَةٌ –فسیلة یعنی نهال- فإنِ استَطاعَ أن لا یَقومَ حتّی یَغرِسَها فَلْیَغرِسْها»؛ یعنی اگر بتواند قبل از قیامِ قیامت این نهال را بکارد حتماً آن را بکارد. حالا قیامت می‌خواهد برپا شود، «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت‏» «وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَت‏» و «وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَت‏» می‌شود و جهان به هم بخورد؛ اما این نهال‌کاری را رها نکنید. این بیانی است برای دلالت بر میزان تأکید شارع بر درخت‌کاری و در اینجا درخت به‌طور مطلق است و درباره مثمر نیست. معلوم می‌شود کاشت هر نوع درختی در شرع اسلام محبوب و مطلوب است.

    روایت دیگری داریم که مرحوم شیخ صدوق در خصال روایت می‌کند بسنده عن ابی‌عبدالله صلوات الله تعالی علیه قالَ: «سِتُّ خِصالٍ یَنتَفِعُ بها المؤمنُ مِن بَعدِ مَوتِهِ»؛ شش عمل و شش خصلت است که مؤمن حتی بعد از مرگش هم از آن‌ها بهره می‌برد. «و غَرسٌ یَغرِسُهُ»؛ درختی را بکارد و این درخت بعد از او به‌جای بماند. این عمل صالحی است که بعد از او همچنان ادامه دارد. او خود مرده است منتها برای او عمل صالح می‌نویسند. این روایات در خصال جلد ۱ صفحه ۳۲۳ آمده است.

    روایات در خصوص درخت مُثمر

    روایاتی که خواندیم مربوط به مطلق الشجر است، یعنی أعم از شجر مثمر یا شَجر غیر مثمر. اما در خصوص شجر مثمر، روایاتِ خاص دیگری وارد شده است. باز مرحوم نوری در مستدرک الوسائل ابواب المزارعة باب ۱ روایت می‌کند؛ عن انس عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «ما مِن مُسلِمٍ یَغرِسُ غَرسا أو یَزرَعُ زَرعا فَیَأکُلُ مِنهُ طَیرٌ أو إنسانٌ أو بَهیمَةٌ إلّا کانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ»؛ اگر مسلمانی درختی یا کشتی را بکارد که از این کشت انسانی بهره بگیرد، غذای انسانی تأمین شود، غذای پرنده‌ای یا غذای حیوانی تأمین شود؛ خدای متعال بر او صدقه می‌نویسد. روایات زیادی داریم که -حالا این یک بحث دیگری است اما اشاره به این بحث عرضاً به‌جا است- انسان مسئول تأمین غذا برای حیوانات هم هست. مثلاً در مناطق برفی این‌همه غذا می‌گذارند برای پرندگانی که ممکن است به این مناطق برفی بیایند. این کار درست و کار خوبی است و از نظر شرعی مطلوبیت دارد. حالا بحث ما در اینجا نیست ولی چون این روایت به این مطلب اشاره دارد ما هم اشاره کردیم.

    حتی در روایت وارد شده است که حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) از کنار دریا یا نهری می‌گذشت نانی در دستش بود. نان را خُرد کردند و در آب انداختند. پرسیدند چرا این کار را می‌کنید؟ فرمودند: این برای تأمین غذای جانورانی است که در آب هستند، آن‌ها نیاز به غذا دارند و من برای تأمین غذای آن‌ها این کار را کردم. معلوم می‌شود که این مسئولیتِ انسان است. در آن روایت امیرمؤمنین علیه السلام هم است که حضرت فرمود: «فإنّکُم مَسؤولُونَ حتّی عنِ البِقاعِ و البَهائمِ». شما مسئولیت دارید که تأمین کنید، نگهداری کنید، رعایت کنید، نگهبانی کنید و رشد بدهید؛ حتی نسبت به بهایم مأموریت دارید. حالا این بهایم شامل وحش هم می‌شود، همه حیوانات؛ نباید انسان کاری کند که به محیط‌زیست ضربه بخورد.

    ای کاش کسی می‌آمد فقه محیط‌زیست می‌نوشت؛ فقه محیط‌زیست، فقه مهمی است و یکی از شعبه‌های فقهی که هنوز در مورد آن کار زیادی صورت نگرفته همین فقهِ محیط‌زیست است. این روایت، مخصوص به درختی است که مثمر باشد، یعنی ثمری داشته باشد و غذایی تأمین کند. روایات قبلی مطلق بود، اما این روایاتی که الآن می‌خوانیم مخصوص أشجارِ مثمره است.

    روایت دیگری که مخصوص شجر مثمر است؛ روایتی است که مرحوم نوری در مستدرک الوسائل ابواب المزارعة باب ۱ نقل می‌کند: عن ابی ایوب الانصاری ان رسول الله قال «مَن غَرَسَ غَرسا فَأثمَرَ أعطاهُ اللّهُ مِنَ الأجرِ قَدرَ ما یَخرُجُ مِن الثَمَرَةِ»؛ اگر کسی درختی را کاشت و این درخت ثمر داد، مادامی‌که این درخت ثمر می‌دهد خدای متعال به عدد آن ثمری که این درخت می‌دهد برای او اجر و ثواب می‌نویسد. خب این روایت هم در خصوص شجر مثمر وارد شده است.

    بنابراین؛ از مجموعۀ روایات دسته سوم که پیرامون غرس الشجر و پیرامون درخت‌کاری وارد شده است این استفاده را کردیم که اولاً درخت‌کاری به‌طور مطلق استحباب شرعی دارد؛ چه این درخت، مثمر باشد و چه غیر مثمر. در خصوص درخت مثمر هم روایات خاصه‌ای وارد شده است که دلالت بر تأکید استحباب غرس شجر مثمر دارد. چرا می‌گوییم تأکید؟ چون شَجر مثمر به دو عنوان استحباب غرس دارد؛ هم به‌عنوان مطلق الشجر که ما در این‌باره روایت داریم که غرس مطلق الشجر حسنه است و درخت‌کاری کلاً ثواب دارد و هم به‌عنوان درختِ مثمر که کاشتن آن به طور خاص استحباب دارد؛ لذا درخت مثمر، استحباب مضاعف خواهد داشت. لذا توصیه ما این است که حتی در فضای سبز شهری باید برنامه‌ریزی شود؛ آب، خاک و نیرو هزینه شود و درخت کاشته می‌شود. الزامی نیست که در شهرها فقط درخت‌های غیر مثمر بکاریم، باید برنامه‌ریزی شود. البته گاه لازم است درخت غیر مثمر کاشته شود.

    در ایام جنگ که ما دزفول بودیم گاهی هوا در تابستان آن‌قدر گرم می‌شد که درخت‌های مرکبات کامل می‌سوخت. ما گفتیم شما که این درخت مرکبات را می‌کارید -حتی در باغ‌هایتان- در کنارش یک درخت بید یا اکالیپتوس بکارید. این کار را کردند و خیلی نتیجه داد. یعنی سال‌های بعد که این کار را کردند مشکل آفتاب‌زدگیِ درختان از بین رفت.

    در باب درخت مثمر، مستحب است که حتی وقتی انسان در باغِ شخصیِ خودش درخت می‌کارد وقتی می‌خواهد برداشت کند اجازه بدهد دیگران هم استفاده کنند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام باغ‌های مفصلی داشت و ما این را در روایت داریم که هروقت زمان دِرُو می‌رسید حضرت دستور می‌دادند که یک‌طرف دیوار باغ را خراب کنند تا از آنجا مردم آزادانه و بدون اجازه بیایند و از درخت میوه بردارند. آن‌وقت مازادش را حضرت می‌فروخت و مازادش هم خیلی برای حضرت سود داشت. حتی اگر میوه قاچاق بود، قاچاقش را مجانی بین مردم یا در مناطق مستضعف‌نشین تقسیم کنید. نابود کردن میوه حرام است حتی اگر میوه قاچاق یا دزدی باشد. خب از آن‌کسی که قاچاق کرده است بگیرید و مصادره کنید. ما در شرع اتلاف میوه نداریم و این از ابرز مصادیق تبذیر است و هرکس چنین کند اخوان الشیاطین است، طبق آنچه در قرآن کریم آمده است: «وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا».

    والسلام


    کد خبر 4216253
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی»-۳۰؛

    غرب هرچه غیر خود را نفی می‌کند/ ضرورت بازبینی در سیستم حمل و نقل


    2676769.jpg


    آیت الله اراکی گفت: یکی از آسیب‌هایی که فرهنگ غربی دارد نفی هر چیز غیر از محصول خودشان است.



    به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی ام از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛

    مقدمه

    نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی اهل‌بیتهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ

    روایات مربوط به توسعه فضای سبز شهری

    بحث ما در مطلب یازدهم در فقه عمران شهری بود که موضوع آن مطلوبیتِ گسترش فضای سبز در عمران شهری بود. آیاتی را در این رابـ ـطه بحث کردیم، البته آیات بیشتری هم هست اما فقط به همان چند آیه‌ای که مورد بحث قرار گرفت، اکتفا می‌کنیم.

    روایات فراوانی هم وارد شده است که مربوط به همین مسئله فضای سبز است. این روایات را در چند دسته، دسته‌بندی کرده‌ایم.

    دسته اول، روایاتی است که در مورد محبوبیت و مطلوبیت گل در شرع اسلام و در نظام اسلامی وارد شده است؛ روایاتی که دلالت دارد بر اینکه گل و ریحان –به تعبیر روایات که در روایات ریحان به معنای گل است- در شرع مطلوبیت دارد. لذا استفاده می‌کنیم که در فضای سبز شهری، تکثیر گل مطلوبیت دارد. روایاتی که در این زمینه وجود دارد متعدد هستند، تعدادی از این روایات را مطرح می‌کنیم.

    در جلد ششم کافی، مرحوم کلینی بابی را تحت عنوان باب الریاحین نقل است؛ یعنی باب مخصوص گل‌ها. اولین روایت چنین است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی وَأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ عَمَّنْ رَفَعَهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: إِذَا أُتِی أَحَدُکمْ بِرَیحَانٍ فَلْیشَمَّهُ وَلْیضَعْهُ عَلی عَینَیهِ فَإِنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَإِذَا أُتِی أَحَدُکمْ بِهِ فَلَا یرُدَّهُ». اگر برای کسی از شما گلی آوردند آن گل را ببوید و روی چشم بگذارد؛ چون این گل از بهشت است؛ گل، موجود بهشتی است. اگر برای شما گل آوردند هدیهٔ گل را رد نکند. این نشان‌دهنده جایگاه گل است لذا زبان شریعت به طور کل گل را موجود بهشتی می‌داند. معنی‌اش این است که انسان را به یاد بهشت می‌اندازد و اثر معنوی دارد و تنها اثر جسمانی و مادی ندارد. حتی نهی شده است از اینکه کسی هدیه گل را رد کند. این روایت، روایت اول از باب الریاحین کافی است؛ جلد ششم صفحه ۵۲۴.

    روایت دیگری را مرحوم کلینی به سندش از ابن محبوب روایت می‌کند که از نظر سندی هم صحیح است: «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام: إِذَا أُتِی أَحَدُکمْ بِالرَّیحَانِ فَلْیشَمَّهُ وَلْیضَعْهُ عَلی عَینَیهِ؛ فَإِنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ». مضمون این روایت با صدر روایت قبل موافق و متحد است و مضمون روایت قبل را تأیید می‌کند که اگر برای کسی از شما گل آوردند آن را ببوید و روی چشمانش بگذارد، «فَإِنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ»؛ گل از بهشت است، یک موجود بهشتی است.

    روایتی نقل شده است که مخصوص گل یاس است؛ می‌فرماید گل یاس، سید گل‌هاست. از این روایت استفاده می‌شود که گل یاس برتر از همه گل‌هاست که این نشان‌دهنده تشویق بر تکثیر این گل است؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام: «الرَّیحَانُ وَاحِدٌ وَعِشْرُونَ نَوْعاً سَیدُهَا الْآسُ». این ۲۱ نوع گل لابد در بین مردم رایج و معروف بوده است والّا قاعدةً انواع گل خیلی بیش از این تعداد است. روایت نظر بر آن گل‌هایی است که در آن روزگار رایج بوده است و مردم می‌شناختند. می‌فرماید ۲۱ نوع گل داریم که از بین همه این‌ها برترینش گل یاس است؛ «الرَّیحَانُ وَاحِدٌ وَعِشْرُونَ نَوْعاً سَیدُهَا الْآسُ»؛ گل یاس، برترین است.

    روایت دیگر، روایتی است که کلینی رحمة الله روایت می‌کند: «عن عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ یقْطِینٍ عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام وَ فِی یدِهِ مِخْضَبَةٌ فی‌ها رَیحَانٌ». وارد شدم بر حضرت امام صادق علیه السلام و دیدم یک مخضبة در دستشان است. مخضبة یعنی ظرفی که رنگِ خضاب را در آن ظرف نگه می‌دارند. حضرت ظرف خضابی داشتند که پر از گل بود. این نشان‌دهنده مطلوبیت گل در نظر شرع است.

    روایات دیگر، روایت پنجم از همین باب است که مرحوم شیخ کلینی از ابی هاشم جعفری نقل می‌کند؛ «قال: دَخَلْتُ عَلی أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکرِی علیه‌السلام فَجَاءَ صَبِی مِنْ صِبْیانِهِ فَنَاوَلَهُ وَرْدَةً فَقَبَّلَهَا وَوَضَعَهَا عَلی عَینَیهِ ثُمَّ نَاوَلَنِیهَا». پسرکی گلی را به امام عسکری علیه السلام تقدیم کرد؛ حضرت این گل را به دست گرفتند و بوسیدند. خیلی روایت عجیبی است؛ نشان‌دهنده میزان محبوبیت گل در نزد ائمه اطهار علیهم السلام است. حضرت گل را بوسید و سپس آن را روی دو چشم گذاشت و به من داد. ثُمَّ قَالَ: «یا أَبَا هَاشِمٍ مَنْ تَنَاوَلَ وَرْدَةً أَوْ رَیحَانَةً فَقَبَّلَهَا وَوَضَعَهَا عَلی عَینَیهِ ثُمَّ صَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ کتَبَ اللهُ لَهُ مِنْ الْحَسَنَاتِ مِثْلَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ مَحَا عَنْهُ مِنَ السَّیئَاتِ مِثْلَ ذلِک». این روایت از لحاظ دلالت بر جایگاه گل و ریحان نزد شرع، دلالت بسیار رسایی دارد؛ فرمود: «مَنْ تَنَاوَلَ وَرْدَةً أَوْ رَیحَانَةً». به هرکس گل یا سبزه‌ای دادند، اگر آن را بوسید و روی دو چشم‌هایش گذاشت سپس بر محمد و آل محمد صلوات الله تعالی علیهم صلوات فرستد؛ خدای متعال از حسنات مثل رملِ عالج به او می‌دهد. عالج، تپه بسیار بزرگی بود که در خیلی از موارد به آن تشبیه می‌شد. خدای متعال برای او مثل رمل عالج حسنه می‌نویسد؛ «وَمَحَا عَنْهُ مِنَ السَّیئَاتِ مِثْلَ ذلِک» و به همین اندازه هم از سیّئات او کاسته می‌شود. پس مسئله گل نزد شارع این‌قدر محبوبیت دارد.

    این دسته اول از روایات است که مربوط به گل و ریحان است که محبوبیت گل را نزد شارع مورد تأکید قرار داده است. لذا در فضای سبز شهری تکثیر گل، محمود، ممدوح و محبوب است. هرچه در فضای سبز شهری در آنجایی که بشود گل‌کاری صورت گیرد محبوبیت شرعی دارد. از «یشمّه» هم استفاده می‌شود که حتی‌المقدور اگر امکان دارد گل‌های خوشبو را در فضای سبز شهری تکثیر کنند و این کار اولی است. از فلیشمه که امر به شمّ گل شده است گل خوشبو فهمیده می‌شود؛ والّا گل غیر خوشبو که شمّ ندارد. از این هم استفاده می‌کنیم که آن گلی که در شرع بیشتر به آن توجه خاص می‌شود گل خوشبو است. این، دسته اول از روایت بود.

    دسته دوم روایات

    دسته دوم روایاتی است که در محبوبیت سبزه و فضای سبز وارد شده است که فضای سبز را نزد شارع محبوب اعلام می‌کند. مرحوم برقی صاحب محاسن روایت می‌کند و روایت از نظر سندی تام است؛ «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلان قَالَ: ثَلَاثَةٌ یجْلُونَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ.»؛ سه چیز است که به چشم جلاء می‌دهد. جلای چشم به معنی این نیست که چشم از لحاظ فیزیکی عوض می‌شود؛ جلای چشم به معنای جلای روح از طریق چشم است؛ یعنی روح در نتیجه دیدن احساس تازگی می‌کند. «یجْلُونَ الْبَصَرَ»، مثل جری المیزاب است. میزاب که جاری نمی‌شود؛ چون آبی که در میزاب است جاری می‌شود، این جریان را به میزاب نسبت می‌دهند. در یجلی البصر هم اگر به سبزه یا کوه یا سنگ نگاه کند حالتِ بصر عوض نمی‌شود و چشم همان چشم است بلکه یعنی آنچه به‌وسیله بصر می‌بیند که همان روح آدمی است. روح جلا پیدا می‌کند و تازه می‌شود و به معنای نشاط جدیدی است که برای روح ایجاد می‌شود. این کاشف از محبوبیت سبزه نزد شارع است که جلای بصر و روح در آن است. گرچه به لسان اِخبار بیان شده است؛ اما چون این اِخبار، اخباری است که نتیجه خوبی را بر نگاه به سبزه مترتب می‌کند کاشف از محبوبیت عند الشارع است. شارع می‌گوید: این کار را بکنی این نتیجهٔ خوب بر آن بار می‌شود. این یعنی نزد شارع محبوبیت دارد. گرچه لسان، لسان اخبار است و از مطلبی خبر می‌دهد و انشاء نیست که بگوید این کار را بکنید؛ اما اخباری است که مفیدِ انشاء است؛ می‌گوید اگر این کار را بکنی خداوند به تو سلامتی می‌دهد، این دارو و این غذا را بخور تا شفا پیدا کنی. درست است که این جمله، جمله خبری است اما مفید انشاء و مطلوبیت در نظر شرع است. این هم از همان قبیل است که «ثَلَاثَةٌ یجْلُونَ الْبَصَرَ»؛ سه چیز است که به چشم و بصر جلا می‌بخشد. ۱. «النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ»؛ به سبزی نگاه کردن؛ به این معنا است که محیط شهریِ ما باید طوری باشد که کسی که در این شهر زندگی می‌کند چشمش به سبزه بیافتد. مطلوبیت شرعی این است که انسان بتواند در زندگی شهری نگاه به خضره داشته باشد. ۲. «و النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی»؛ معلوم می‌شود این هم مطلوبیت دارد. پس اگر ما بتوانیم در شهرها و در عمران شهری کاری کنیم که آب جاری را در کنار فضای سبز داشته باشیم این هم مطلوبیت شرعی دارد. ۳. «النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ»؛ نگاه کردن به روی زیبا هم به روح جلا می‌دهد. البته معلوم است که مراد از نظر به وجه حسن، نظر پاک است. این روایت در ابوابِ احکام المساکنِ وسائل الشیعة باب ۲۶ حدیث ۳ آمده است.

    روایت دیگر، روایتی است که مرحوم شیخ صدوق در خصال از ائمه معصومین روایت می‌کند: «عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ رَجُلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النُّشْرَةُ فِی عَشَرَةِ أَشْیاءَ الْمَشْی وَ الرُّکوبِ وَ الِارْتِمَاسِ فِی الْمَاءِ وَ النَّظَرِ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ الْأَکلِ وَ الشُّرْبِ وَ النَّظَرِ إِلَی الْمَرْأَةِ الْحَسْنَاءِ وَ الْجِمَاعِ وَ السِّوَاک وَ مُحَادَثَةِ الرِّجَالِ.». نَشرَ یعنی نَشاط. در بعضی از نسخ هم آمده است النشوة که آن هم به همین معناست. ده چیز است که به آدم نشاط می‌دهد. «المشی»؛ اینکه انسان راه برود. حالا البته الآن در بهداشتِ راه رفتن خیلی تأکید می‌شود که راهپیمایی داشته باشید و روزانه نیم ساعت راه بروید. یکی از آثار خوبِ راه رفتن، همین نشاطی است که به انسان دست می‌دهد. «والرکوب»؛ اسب‌سواری هم همین نشاط را می‌دهد که آدم از یک حیوانی سواری بگیرد. بعداً مفصل بحث می‌کنیم که از روایاتمان و از منابع شرعی‌مان حتی از آیات قرآنی استفاده می‌شود که چهارپایان نباید از زندگی شهری آدمیزاد جدا شوند. بخشی از زندگی سالم شهری به‌وسیله استفاده از چهارپایان تأمین می‌شود. نه‌تنها به خاطر اینکه استفاده از چهارپایان از لحاظ سواری گرفتن موجب سلامتی می‌شود، بلکه حتی از لحاظ جمال و زیبایی محیط شهری نیز فایده دارد. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ»؛ این آیه در سوره نحل است.

    مبنای غرب، نفی غیر است

    یکی از آسیب‌هایی که فرهنگ غربی دارد -اگر بعداً فرصت شد این را بحث می‌کنم- نفی هر چیز غیر از محصول خودشان است؛ ماشین چیز خوبی است که اختراع شده است و مردم استفاده می‌کنند اما آیا وقتی ماشین آمد استفاده از وسایل دیگر کلاً باید نفی شود؟! نه‌تنها عملاً نفی می‌شود، بلکه از لحاظ فرهنگی هم تبدیل به مسخره شود و استهزا کنند. الآن اگر کسی به بگوید چه اشکالی دارد در زندگی شهری از چهارپا استفاده کنیم او را به مسخره می‌گیرند و می‌گویند می‌خواهد ما را به عصر حجر برگرداند. این چه حرفی است؟

    به‌هرحال استفاده از چهارپا برای نقل‌وانتقال از لحاظ جسمانی فایده دارد و بدن انسان را زنده و بانشاط و سالم نگه می‌دارد. چه اشکالی دارد مردم از چهارپایان استفاده کنند؟ در شهرهای بزرگِ اروپایی مثل لندن می‌دیدیم خیلی از جاها و خیابان‌هایش، راه‌های مخصوصی برای اسب‌سواران ایجاد شده بود. اما این راه برای چه کسانی بود؟ گردن‌کلفتان و طبقه مرفه. اگر آن‌ها از اسب استفاده کنند چیز خیلی خوبی است. اگر سرمایه‌داران استفاده کنند خوب می‌شود و علامت جاه و مقام و یک جایگاه برجسته اجتماعی است. اما اگر یک روستایی از اسب استفاده کند یا یک روستایی از الاغ یا قاطر استفاده کند؛ این می‌شود علامتِ عقب‌ماندگی! این حرف‌ها یعنی چه؟ بنده یک وقتی یک مقاله‌ای در یکی از مجلات خارجی می‌خواندم که این مضمون را داشت که خودشان هم متوجه شده‌اند این نظامی که برای عمران و زندگی شهری ساخته‌اند غلط است. یک مقاله مفصل بود در مورد اینکه چه کسی گفته است سرعت مطلوب است؟ این مقاله می‌گفت ما یک تمدنی را بر مبنای شتاب و عجله ساختیم. در نتیجه این، زندگی ما بر اساس سرعت است. طرف از خواب که بیدار می‌شود عجله دارد تا برسد به محل کارش و حتی صبحانه هم نمی‌خورد. چرا؟ چون ترافیک است و باید خیلی زود حرکت کند. اول صبح که وارد شهرهای بزرگ می‌شویم می‌بینیم که همه مردم می‌دَوَند و ماشین‌ها از هم سبقت می‌گیرند. خب چه خبر است؟ آرام راه بروید. چرا احساس آرامش نمی‌کنید؟ علت همین است؛ علت این است که شما یک شهری ساخته‌اید که مبنای آن عجله است. این، ضدِ آن چیزی است که در فرهنگ اسلامی ما است که «العجلة من الشیطان و الصبر مِن الرحمن»؛ زندگی را نباید مبتنی بر شتاب کرد.

    در آن مقاله نوشته است این بیماری‌هایی که اکنون از آن‌ها به بیماری‌های عصر تعبیر می‌شود، بیماری‌های عصر نیستند؛ بیماری‌های این تیپ زندگی‌های شهری است که برای مردم به وجود آورده‌اند؛ از سرطان و از قند و کلسترول و همین بیماری‌ها. در این جامعه‌ای که ما زندگی می‌کنیم آدمِ سالم کم پیدا می‌شود، یک آدمی که نه سرطان و نه قند خون و نه چربی خون و نه اضافه‌وزن داشته باشد. همه افراد یکی از این‌ها را دارند. این چه نوع زندگی است که برای مردم ساختید؟ بعد هم از آن تعریف می‌کنید و به‌به و چه‌چه می‌کنید! یکی از علل پیدایش چنین وضعیتی حذف چهارپایان از زندگی است. این‌هایی که من عرض می‌کنم برای این است که به آن اصرار دارم؛ ما از منابع شرعی استفاده کرده‌ایم که وجود این چهارپایان [لازم است.] می‌فرماید: «وَالْأَنْعَامَ خلق‌ها لَکمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکلُونَ»؛ این‌ها برای ما آفریده شده‌اند. در حال حاضر نسل بعضی از چهارپایان در خطر انقراض هستند. ما باید زندگی شهری را بر اساسی مبتنی کنیم که از چهارپایان در زندگی شهری استفاده شود. البته استفاده منظم، تمیز و روی حساب؛ نه بدون حساب که همه شهر را کثیف کنند. این روایت دوم بود که مربوط به محبوبیت فضای سبز بود.

    «وَ الِارْتِمَاسِ فِی الْمَاءِ وَ النَّظَرِ إِلَی الْخُضْرَةِ». همچنین ارتماس در آب یعنی فرورفتن در آب؛ معلوم می‌شود نفع فرورفتن در آب بیش از زیر دوش فرورفتن است زیرا در روایت نیامده است که الاغتسال فی الماء. خودِ ارتماس در آب، چیز مطلوبی است. این بحث را هم بعداً خواهیم گفت که خوب است در خانه‌ها استخرهای کوچکی باشد، لازم نیست استخرهای بزرگ باشد. مثلاً یک حوض دو متر در دو متر باشد و اهل خانه ارتماس کنند. این کار منشأ آرامش آن‌ها می‌شود، منشأ آسایش و نشاطشان می‌شود. «وَ النَّظَرِ إِلَی الْخُضْرَةِ» نگاه به فضای سبز انداختن. این معنی‌اش این است که فضای سبز در اسلام مطلوب و محبوب است. این روایتی که نقل کردیم در وسائل الشیعه است، ابواب السواک، باب یک، حدیث ۳۴.

    روایت دیگر باز هم در همین باب است که مرحوم شیخ صدوق نقل می‌کند: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ فِی عُیونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِیدَ تَقَدَّمَتْ فِی إِسْبَاغِ الْوُضُوءِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی علیه السلام قَالَ: الطِّیبُ نُشْرَةٌ وَ الْغُسْلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّکوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ.». بحث در مورد عطر نیست، طیب در اینجا یعنی بوی خوش. یکی از چیزهایی که مورد تأکید شارع قرار گرفته، استفاده از بوی خوش است. مؤمن باید بوی خوش داشته باشد. اتفاقاً در خصوص مسجد امر شده‌ایم که عطر و بوی خوش داشته باشید. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله بسیار وارد شده که ایشان به بوی خوش مُقید بودند. مؤمن باید بوی خوش داشته باشد و باید این عطر زدن در عرف ایمانی رایج شود. باید هیچ مؤمنی بدون تعطر و تطیّب از خانه خارج شود، در خود خانه هم همین‌طور است. بوی خوش، منشأ نشاط است.

    «وَ الْغُسْلُ نُشْرَةٌ»؛ غسل یعنی انسان خودش را با آب بشوید. «وَ الرُّکوبُ نُشْرَةٌ». گفتیم منظور از رکوب یعنی چهارپا سواری. «وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ.» شاهد ما در همین عبارت است. باز هم در این روایت تأکید به نگاه به سبزه شده است. پس از مجموع این روایات استفاده می‌کنیم که وجود فضای سبزِ کافی، لازم است. به شکلی که وقتی انسان در یک خیابانی راه می‌رود و در محیط شهری زندگی می‌کند مدام چشمش به سبزه بیافتد نه اینکه آن‌قدر کم باشد که پیدا کردنش سخت باشد. گاهی ساختمان‌ها و فضاهایی ساخته می‌شوند که اصلاٌ سبزی ندارد.

    والسلام علیکم و رحمه الله


    کد خبر 4214563
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا