نمیدونم چجوری بگم ولی از اون دسته آدما نیستم که خیلی عاشق دیالوگای عاشقانه رمان باشم اما بنظرم رمانی که با خوندنش لبخند رو لبت بیاد با خودت بگی چقدر خوب بعد از اون همه سختی بهم دیگه رسیدن یا مثلا انقدر غرق داستان بشی که کلا زمان و مکان رو فراموش کنی و حس کنی به عنوان شخص سوم تو داستان هستی و داری از نزدیک داستان رو میبینی باعث آرامش آدم میشه
آره واقعا رمان هایی هستن که اونقد حس خوب به آدم میدن اونقد زیبا و با احساس نوشته شدن که آدم غرقشون میشه و احساس میکنه داره قدم به قدم به همراه شخصیت اصلی زندگی میکنه و همه ی اتفاق های داخل رمان رو خودش از نزدیک لمس میکنه
رمان های طنز که باهاش فقط بخندی ولی کنارش غمم احساس کنی..مثلا من الان این تو ذهنمه فقط؛ تا یه جاهایی از وارث عشق خانم علیزاده رو خوندم تو همین سایت؛ وسط خندیدن یهو میگفتم این دختر چقدر بدبخته، یعنی هم غم دختر رو درک می کردم هم باهاش می خندیدم.
کلا رمان های طنز که توش همه عواطف باشه