درخت انار در ایین جاودانگی ایران باستان

...zαнrα...*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/16
ارسالی ها
3,488
امتیاز واکنش
30,283
امتیاز
913
محل سکونت
تبــــ❤️ـــریز
افدرا و درخت انار در آيين جاودانگي ايران باستان
افدرا به عنوان درختي كه هميشه سبز است نزد انسان اوليه بدل به يك اعطا كننده طول عمر شده چراكه آن چه سبز باقي مي ماند نيروي رشد زيادي دارد.


خبرگزاري ميراث فرهنگي - گردشگري - براي افدرا و شيره اش سومه يا هئومه, نوشيدني جاودانگي آريايي هاي قديم, پنج مرحله ي تکوين را مي توان شناخت. چنان چه در جاي ديگري آمده است , در آغاز, اين نوشيدني هم چون ماده ي نيروزايي واقعي است که دست کم به دو گياه دارويي ديگر ماننده است. براي تأثير نيرو زايي که داشت, آن را هم چون داروي جوان کننده براي سال خوردگان پنداشتند. اين شيره در مرحله ي سوم بدل به بخشنده ي عمر دراز و حتي ناميرايي به زندگان مي شود. در مرحله ي چهارم, مي تواند مرده زنده کند؛ و در پايان يک ايزد, و در واقع ايزد- ماه, سومه, مي شود که همه ي رستني ها زير سروري اويند. ماکس مولر روشن کرده است که چگونه آريايي هاي کوچ گرد آتش اجاق را چنان سودمند يافتند که سر انجام اين آتش به الهه آگني پروريده است. ما نيز ناگزيريم به دقت نشان دهيم که چه شد سومه چنان موهبتي را نزد کاربر آغازينش اثبات کرد که به نوبه ي خود بدل به يک ايزد شد. مسئله ي اصلي اين است که مشخص شود نخستين بار چه کسي و چرا از آن استفاده کرد.


آريايي هاي باستان زندگي نيمه کوچ گرد داشتند و همواره با خطر گرسنگي رويارو بودند. احساس مي شد که سال خوردگان, براي ناتواني شان, سربار هستند و از جامعه بيرون رانده مي شدند تا ساکنان منزوي جنگل شوند. از اين رو, ترک دنيا چون بليه ي اجتماعي گريز ناپذيري پديد آمد. در واقع, بر سال خوردگان فرض شد تارک دنيا شوند. رادها كريشنان با بيان اين كه "ترك دنيا بر هر آريايي پس از آن كه وظايفش را نسبت به جامعه به انجام برساند مقرر است،" اين مسئله را مؤدبانه مي پذيرد. در مبارزه ي دست تنها با زندگي، تبعيدي سالخورده نخست به نيرو دهنده اي نياز داشت تا بر اين هول فائق آيد. پس از آن, او مي بايستي عطار، آشپز و حکيم خود باشد. بهترين دارويي كه كشف کرد اِفِدرا بود كه افدرين (ephedrine) آن نيروزا است، آن قدر كه ضد خواب آلودگي و اعتياد آور است. با فائق آمدن بر "اندوه و محنت", كه از آن در سرودي در آثاروا ودا (Atharva Veda, VI, 96) شكوه مي كند، احساس مي كرد كه گويي باز در بهار زندگي خويش است. چنين است احساسي که نيرو زاها ايجاد مي کنند.

هم اين كه چنين احساسي پيدا مي شد, تخيل به ياري ارتقاي موقعيت افدرا هم چون داروي طول عمر, و حتي تجديد حيات, مي شتافت. ريگ ودا، (Rig Veda, 10:57. 3-4)، بيان مي كند كه "روح فرد مرده با کمک سومه به جنازه فرا مي خوانده مي شود." مدي (G.L. Modi) [305 ;4] هم از يك نوشته ي مقدس زرتشتي نقل مي كند، "من, هئومه (سومه) كه مقدس هستم و دورنگهدارنده از مرگ." استين (Sir Aurel Stein) , هنگام كاوش در آسياي مركزي، خواست گاه اصلي آريايي ها، گوري كشف كرد كه در آن همراه نعش دسته ي كوچكي شاخه ي افدرا دفن شده بود. اين تأييدي بر نقش افدرا هم چون عامل احياي زندگي است.


در آيين هندو، مرتاض جنگل نشين پس از ده سال زندگي بدين شيوه مي تواند مرتاض دوره گرد بشود. از آن پس او بذر انديشه هاي خود را در ميان مردم مي پاشد، و خدام دين چنان که بايد و به گاه ضرورت آن ها را براي مراسم آئيني اقتباس مي کنند. در نتيجه، مرتاض عهده دار فرهنگ باستاني هم هند و هم چين است كه در آغاز فرهنگ جنگلي بودند. من نشان داده ام كه نظام طبابت هندي ويژه است، زيرا اين نظام دوباره جوان سازي را مسئله ي درجه اول و درمان بيماري ها را مسئله ي بعدي خود قرار داده است؛ بهمان صورت، فلسفه ي هند هم بيش تر فلسفه ي ناميرايي است. بنابراين، هم طب و هم فلسفه ي هند مهر مرتاض را به عنوان بنياد گزار بر خود دارند. اكنون مي توانيم مراحل كوچك تر فرهنگ را نيز در پيوند با او تصور كنيم.

همه توان آريايي کوچ گرد صرف تهيه خوراك مي شد و انديشه ورزي به تمامي بر عهده مرتاض بود. بهاراتا آير (Bharat Iyer) با ابراز اين كه "يوگي (مرتاض) بدون شك چالش برانگيز ترين و جالب ترين چهره در مطالعه ي فرهنگ هند است," اين مسئله را به صورت تلويحي مي پذيرد.
 
  • پیشنهادات
  • ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    آريايي هاي مهاجر به ايران آئين سومه را نگه داشتند، سومه اي كه هئومه خوانده مي شد. آريايي هايي كه در هند اقامت گزيده بودند قادر به يافتن افدرا نبودند و مرتاض به جاي آن به شاهدانه ي هندي روي آورد كه مخـ ـدر است و با افدرا كه محرك است به كلي تفاوت دارد. آريايي هاي هند در مراسم هومه ي خود از جايگزيني براي افدرا استفاده مي کردند. اما افدرا در ايران، جايي كه اجراي مراسم هئومه با گياه اصلي تداوم يافت، مي رويد. ايران در سال 650 ميلادي، به هنگامي كه پارسي ها به هند مهاجرت كردند، به دست اعراب فتح شد. از آن جايي كه مهاجرت ايشان از نظر تاريخي دير صورت گرفته است, آنان آگاهي درستي از گياهي را که به صورت مستقيم از ايران وارد مي نمودند حفظ كردند. بنابراين, مراسم هئومه پارسي ها جزئيات بيشتري را در مورد مراسم آريايي اوليه در مقايسه با مراسم هومه در ميان هندوها به دست مي دهد.


    از سوي ديگر, آب افدرا نزد پارسي ها داروي جاودانگي يا تداوم زندگي جاويد است. از اين رو, مدي (8 ;4) ما را مي آگاهاند كه "در گذشته، يك مادر در حال زايمان ابتدا چند قطره از شيره ي مقدس كه در آتشكده گرفته و تبرك شده بود مي نوشيد. به نوزاد نيز چند قطره از اين آب خورانده مي شد. هئومه مظهر جاودانگي بود." آن چه مي تواند زندگي ابدي ببخشد, زندگي دوباره هم مي تواند عطا كند. از اين رو, مدي (54 ;4) ابراز مي دارد كه "چند قطره آب هئومه در دهان شخص رو به موت ريخته مي شد." بنابراين, هم براي دراز کردن زندگي و هم زندگي بخشي دوباره به مردگان از شيره ي هئومه استفاده مي شد.


    مرتاض، آب سومه را بدون هيچ تشريفاتي به كار مي برد. اما هنگامي كه اين شيره معروفيت يافت، كاهنان جنبه هاي آئيني به آن دادند. بنابراين بايستي بفهميم كه چگونه خود مراسم رو به پيدايي مي نهند. انگيزه ي پشت هر مراسمي تقديس است. از اينرو شيره ي سومه بايستي تقديس مي شد. تقديس (consecration) ترمي مبهم است؛ در واقع, به معناي زندگي بخشيدن يا آميختن چيزي با جوهر زندگي يا نيروي آفرينش است. پيكره اي سنگي، پس از تقديس شدن، ايزدي گشته و بدين طريق اجابت كننده ي ادعيه و احسان گر مي شود. ادعيه و اوراد به آن چيزي که نثار مي شوند زندگي مي بخشند. اكنون مي خواهيم بدانيم كه افدرا چگونه تقديس يافت. ايرانيان مراسم تقديس آن را بَرسَم مي نامند.


    مدي (281 ;4) از هاوگ نقل مي كند كه گفته, "برسم با بارهيس (Barhis) يا گياه مقدس يکي شناخته مي شود، گياه كوشا (Kusha) ي برهمن ها که در مراسم قرباني (هومه) به سان نشيمن گاهي براي خداياني كه انتظار آمدن شان مي رفت گسترده مي شد." طبيعي است که کاهن برگزار كننده نيز در حين اجراي مراسم هومه از چنين جايگاهي استفاده مي كرد. به نظر مي رسد كه بارهيس، گياه كوشا، دو نقش بازي مي كرد. نرم و تازه اش براي تطهير شاخه هاي سومه جوشانده اي فراهم مي كرد، و خشك و سختش جايگاهي مي شد تا موبد بر آن بنشيند. بلوم فيلد (563 ؛8) تأييد مي كند كه، "براي تطهير (شاخه هاي افدرا) گياه كوشاي سبز و تازه تجويز مي شود." روت (691 ؛9) هم مي نويسد كه، "گياه سبز و نه خشك كوشا، پوآ سينوسوروييد معروف، گياه مقدسي است كه چنان زبر و خشن است كه گاوان هم از خوردنش ابا مي كنند." اين دم كرده ي گياه تازه و سبز است كه "مي بايستي براي تطهير شاخه هاي سومه استفاده شود." مسئله ي بعدي که در اين جا پيش مي آيد انتخاب گياهي خاص است. درختي كه هميشه سبز است نزد انسان اوليه بدل به يك اعطا كننده ي طول عمر مي شود: آن چه سبز باقي مي ماند نيروي رشد زيادي دارد، كه نيروي زندگي است، زيرا رويش = زندگي. پس، گياهي با دوام، مقاوم در برابر وضعيت سخت هوا، مي بايستي نيروي زندگي كافي داشته باشد تا بتواند خود را حفظ كند. آن چه خود جاني پرمايه دارد، همان را هم به ديگران عطا مي كند و جوشانده اش مايعي مي شود كه شاخه هاي افدرا با آن نوعي غسل تعميد را گذرانده، و بدان وسيله، زنده مي شوند. اين كه با افدرا چنين مي شود خود نيازمند توضيحي است.

    شاخه هاي افدرا ترد و ظريف است. برعكس، هيچ گياهي نمي تواند سر سخت تر از گياه كوشا باشد. پس، با نگاه از جنبه ي شعاير آييني، نقص ذاتي افدرا با جوشانده سخت ترين نوع گياه، يعني گياه كوشا، زدوده مي شود.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    پروفسور اي. نصير اهل راولپندي، گياه شناس برجسته كشور، مي نويسد كه اين گياه را اكنون Desmostachys bipinnata مي نامند و از اثر مرجع ن.ل. بُر (N.L. Bor) در مورد گياهان نقل مي كند كه گياه مذكور "نقش مهمي در آئين هاي هندو بازي مي كند و مردگان رابر حصيري بافته از آن مي گذارند، در حالي كه در مراسم Shradh حلقه اي از آن بر دست مي كنند." مي توانيم نتيجه بگيريم كه استفاده از آن باز افشا كننده ي خاصيتي است در جهت احياي مردگان چنان كه كيفيت اصلي عينيت يافته مي بايد نيرو آفرين يا روحي باشد كه تأييد كننده ي استفاده از جوشانده ي آن براي تقديس شاخه هاي سومه باشد. در مراسم ايرانيان هيچ گياهي چنين نقشي را ندارد، هر چند كه آن را با شاخه هاي درختي جايگزين كرده اند كه به عنوان نشانه ي باروري به کار مي رود, و از اين بابت عهده دار نيروي آفرينش است. پارسي ها اين درخت را برسم مي نامند. از آن جا كه افدرا مي بايد تقديس شود، برسم واجب مي شود. بر اين اساس, مدي (305 ؛4) ما را مي آگاهاند كه, "مراسم هئومه هميشه با مراسم برسم همراه بوده است، چنان که (حتي) امروزه نيز چنين است." برسم پيش از اين كاربرد وسيع تري داشته است. از مُدي (ص 280) مي آموزيم كه "برسم در دوران باستان حتي در ساده ترين اشكال شكرگذاري که پيش از خوردن غذاها گفته مي شد از ضروريات بود.

    خواننده ي دعا در هنگام خواندن شكرانه ها (شاخه هاي) برسم را در دست نگه مي گرفت. اين رسم دوران ساسانيان بود." اما به نظر مي رسد كه برسم، به عنوان شكلي از شكرگزاري، شاخه اي از يك مراسم با عظمت تر و قديمي تر باشد. مدي (ص 305) در اين مورد توضيح مي دهد كه "مراسم هئومه به قدمت زماني است كه نياكان پارسي ها، هندوها و آريايي هاي باستان با هم زندگي كرده و هميشه با برسم همراهي مي شدند. کاهنان آتش رُمي فلامين ها بودند, و اعمال آن ها شبيه کارهاي موبدان ايراني بود. هر دو از شاخه هاي يك درخت خاص در مراسم ياكنا (نيايش) در برابر آتش استفاده مي كردند." با تمركز توجه بر نقش گياه در نيايش آتش، از مدي (ص 312) مي آموزيم كه "موبد به مقابل محراب آتش مي رود و آتش را تطهير و تقديس مي كند. موبدي كه شيره ي هئومه را مهيا كرده است شاخه ي برسم را در دست چپ" خود مي گيرد و کارهاي پاياني مراسم را انجام مي دهد.

    بنابراين, برسم شاخه هاي سومه و حتي آتش مقدس را تقديس مي كند. اين به معناي پذيرش اهميت تام جادوي گياهي است. از آن جايي که اين مسئله اغلب دريافتني نيست، لازم است تا گواه بيش تري در پشتيباني از آن به دست داده شود.


    گاد (96 ؛12 Gadd, ) , آشور پژوه، توضيح مي دهد كه, "بارآوري درخت خرما در عمل با بستن گل آذين نر در كنار گل (مادگي) انجام مي شود. همه ي کارها در اين جهت است تا نشان دهند كه درخت در واقع منبع قابليت جادويي است تا دريافت کننده ي آن (و بدان وسيله، تأييد جادوي گياهي). ... بنابراين, چنان چه گاد توضيح داده است, اگر مي بايست به برخي گياهان نيروي زندگي بخش نسبت داده شود، نخل ماده يكي از آن ها خواهد بود, و ديگري, چنان چه مدي شرح داده است، برسم خواهد بود. پرسشي كه اكنون پيش مي آيد هويت برسم است.


    مدي (227 ؛4) بيان مي دارد كه "اوستا هيچ درخت خاصي را نام نمي برد." اما انتخاب محدود خواهد بود، زيرا اين درخت مي بايد درست همان صفاتي را داشته باشد كه به خاطر آن ها گياه كوشا مقدس شده و برسم در رديف آن بود. به علاوه, مدي مي نويسد كه "برسم در اوستا بارسمن (Baresman) است. ريشه ي آن بارز (Barez) است كه از بارْه (Barh) سانسكريت به معناي روييدن است." بنابراين, بر پايه ي تبارشناسي اين واژه، برسم "رمز رويش" است, و هنگامي كه رويش = زندگي است, بدل به رمز خود زندگي مي شود. اين دريافت با آن چه كه وي بعدتر مي گويد (ص 279) که "برسم نماد آفرينش گياهي خداوند است" هم خواني دارد.

    خود تبارشناسي اين واژه دلالت بر رويش دارد. ماه و هلال آن گواه ايده ي رويش اند. هم چنين, اين باور وجود دارد كه ماه بر رشد نباتات تأثير دارد. از اين رو, برسم در برسم داني فلزي به شكل ماه گذاشته مي شود," (ص 278) که به آن "ماه روي" گفته مي شود. بر ظرفي كه بدين گونه تشخص مي يابد مي توانيم به محتوا يا برسم به عنوان يك ماه-گياه بنگريم.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    مفهوم ماه را هم چنين مي توان در مورد سومه كه مترادف ماه است به كار برد. زيمر (13 ؛13) به سرود نيايشي در آثاروا ودا (Atharva Veda, VIII. 9.22) اشاره مي کند كه در آن "گياه شفا بخش در ماه- جام در بردارنده ي امرتا (Amrta)" يا ماه روي, چنان که در بالا گفته شد, قرار داده شده و برسم نيز چنين است، كه هر دو در هلال-جام ها گذاشته مي شوند.


    پيش از ورود آريايي ها به ايران، فرهنگ بابلي حرمت زيادي براي درخت انار قائل بود، درخت اناري كه بومي ايران بود. بنابراين, درخت انار به ايرانيان معرفي شد و آن ها نيز به دلايل محکم زيادي آن را پذيرفتند. در وهله ي اول، درخت انار هميشه سبز، و مقاوم در برابر سرما و خشكسالي است، مانند كاج و دارواش و غيره كه چون گياهان با عمر دراز شناخته مي شوند. ديگر اين كه ميوه آن پر از دانه است، اشارتي بر اين كه آن چه چنين پر حاصل است، محتمل است كه جاودان باشد. درخت انار در ميان گياهان همان جايگاهي را دارد كه ماهي در ميان جانوران دارد.

    براي مثال, ماهي روغن بيش از يك ميليون تخم مي گذارد و بدان دليل نشانه ي باروري گرديده است. در وهله ي سوم, دانه هاي انار رنگي به سرخي خون دارند. قديمي ترين انديشه درباره ي روان خون را با جان مساوي مي داند، و بعداً سرخي = جان. گياهان حامل دانه هاي سرخ، مثل افدرا، و کاني هاي سرخ رنگ، مثل شنگرف بدل به عوامل اعطا كننده ي عمر دراز مي شوند. درخت انار، با دانه هاي سرخش، با همه ي اين ها برابر است. با اين كه اوستا هيچ درختي را مشخص نمي كند، با اين همه, با دادن آزادي انتخاب از ميان تعدادي معدود، در پذيرش اين که درخت انار = برسم نمي تواند مخالفتي وجود داشته باشد .


    درخت انار (293 ؛4) "در اوستا هاذناپاتا ناميده مي شود؛ هاذا = هميشه, که برابر Sada در سانسكريت است. ناپ = سبز بودن؛ (و پاتا = برگ)." همه ي اين ها روي هم رفته دلالت بر درختي با "برگ هاي هميشه سبز" دارند, كه آن را مانند كاج و سرو در جاهاي ديگر در زمره ي درختان مقدس قرار مي دهد. درخت انار هم به خاطر خودش و به همان اندازه به خاطر ميوه ي لذيدش، مترادفي يافت در "اوستا به Urnaram, که به سانسکريت Urvana است و لاتين آن Arbor به معناي درخت" است. خلاصه اين كه بدل شد به "درخت". مدي در ادامه ي توضيح خود مي نويسد كه "درخت نماينده ي جهان گياهي گرديد،" بي آن که چيز ديگري بتواند جايش را بگيرد. مدي هم چنين بيان مي کند كه, "درخت انار با سبزي هميشگي اش و نماد زندگي بودن (تا اين وقت) نزد بابلي ها مقدس شده بود،" (ص 97). ايران به يونان سوريه (Syrian Greece) [سلوكيه- مترجم] و مصر تهاجم كرده بود. اين فرضي طبيعي است كه تماس هاي فرهنگي بين اين كشورها حتي پيش از اين حملات برقرار بود. ازين رو چنان شد كه "انار در سوريه و مصر مقدس داشته شد." (ص 293) به ويژه تامسون مي نويسد كه "در دانش يونان از همه گياهان آشناتر انار بود. دمتر را پيوسته در حالي تصوير مي كردند كه خشخاشي در دست دارد (باز بخاطر رنگ به سرخي خون آن) يا اناري و يا هر دو را. انار نشان خون بود (و خون = جان). در بالكان هنوز اين باور هست كه گل هاي سرخ محرك خون هستند." گواه مستقيم مشخص كننده ي آب انار به عنوان نوشيدني زندگي دوباره از يك قطعه هنري يوناني مربوط به مراسم تدفين در سال هاي 530-550 پيش از ميلاد به دست مي آيد كه در كريسفا, لاكونيا يافته شده است. به دليل اهميتش، من دست کم سه مرجع را مي شناسم كه آن را مورد بحث قرار داده اند: بلومل، خانم استرانگ و تامسون.16 بلومل در شكلي زن و شوهري درگذشته را نشان مي دهد. زن در دست راست خود اناري گرفته و با دست چپش كيسه ي پارچه اي سوسيسي شكلي را بلند كرده است كه پر از دانه هاي انار است. اين دانه ها با دست چپ شوهر كه يك كانيتاروس را براي جمع آوري آب انار درست در زير آن ها نگه داشته است فشرده مي شوند. صحنه معرف حيات دوباره است که خود وابسته به محتواي كانتاروس مي باشد كه آب انار باشد.

    جاي خالي اين واقعيت در ادبيات احساس مي شد اما من آن را توضيح داده ام. 16 در تصوير بزرگي كه از تامسون گرفته شده ديده مي شود كه ميوه در دست راست زن نگه داشته شده و مي توانيم در بالاي كانتاروس دانه هاي لهيده را ببينيم كه تشكيل يك برآمدگي بادامي شكل (با پيكان نشان داده شده) در انتهاي كيسه دراز را داده اند. بنابراين, اين روشن ترين گواه باستانشناختي از اين باور است كه آب انار چون نوشيدني حيات دوباره و جاودانگي است.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    مدي (97 ؛4) مارا مي آگاهاند كه "درخت انار, که مظهر جهان گياهي است، نماد رَحِم طبيعت است, درست به سان مادرْ زمين." به مثابه ي حامل نماد رحم، درخت مادينه است. از اين رو ادوارد كانپنتر مي نويسد كه "درخت انار به شکلي همگاني به عنوان نماد مادينه پذيرفته شده بود،" (294 ؛4). در اين جا مي توان به يادآورد كه درخت خرما، با نيروهاي سحرآميزش، چنان كه گاد تشريح كرده است نيز گياه مادينه بود. و در هنگام بر شمردن خواص برسم دريافتيم كه آن گياه يك ماه-درخت است و لازم است شاخه هايش در ظرفي هلالي شكل نگهداري شوند. پس ماه-درخت مادينه خواهد بود- شايد همسان درخت انار، برگزيده ي دمتر. پس درخت انار با گياه سومه برابر خواهد شد؛ سومه در واژه نيز بر مفهوم ماه دلالت ضمني دارد و باعث پيدايي واژگاني چون روز ماه براي دوشنبه (Monday در انگليسي) [و نيز lundi در فرانسه به همان معنا- مترجم] و نيز واژه ي سوموار (Somwar) در هندوستاني به عنوان روز سومه مي شود. بنابراين دلايل قوي براي برابر دانستن برسم = درخت انار = رمز باوري = عامل جاوداني وجود دارد.


    دانستيم كه يك پيكره ي يوناني حيات دوباره با نوشيدن آب انار را نشان مي دهد. مدي (294 ؛4) نيز مي نويسد, "درخت انار را که هميشه سبز بود چون رمزي از جاودانگي روح در نظر مي گرفتند. هنگامي كه دعاهاي خير را براي كودكي که پيراهن و رشته ي مقدس پوشيده است مي خواندند، دانه هاي انار (آميخته با چيزهاي ديگر) بر او مي افشاندند." دابار (Dhabar, 15; 184) ، استاد ديگر اوستا, بيان مي دارد كه, "يك دانه ي انار كه به فرزند شاه گشتاپ [چنين است در متن-م] داده شد، چنان دگرگوني در تن او پديد آورد كه هيچ زخم مرگ باري بر او کارگر نبود و به رزمنده ي روئين تن شناخته شد." انديشه ي يک اصل گياهي اعطا كننده ي زندگي جاودان, و نيز هم چنين يک شكل ماناي خود بدن، در عمل سنگ بناي علم كيميا بوده است. در اين جا فرد جاويد پديد آمده، تني زرين چون تن رويين جاويد گفته شده در بالا خواهد داشت. فهم اين مسئله در پرتو سحر گياهي ساده است كه چسان آيين هاي گوناگون جاودانگي بر نيروهاي منتسب به گياهان وابسته اند. دانسته ايم كه افدرا يك گياه جاودانگي است, و همان نيز به صورت مستقل در مورد انار درست است. پس اگر آريايي ها شيره ي خالص گياه سومه را به کار مي بردند، ايرانيان با گرفتن شيره ي آميخته که از شاخه هاي افدرا و انار فراهم مي آمد آن را بهبود دادند. بنابراين، اگر شيره ي خالص افدرا هئومه ناميده شد، شيره ي آميخته و قدرتمندتر را پاراهئومه خواندند. تشريفات مهيا سازي آن نيز تشريح گرديده است.


    مدي (307 ؛4) مي نويسد كه "يك تکه از شاخه ي اوروارام (انار) در كنار شاخه هاي هئومه (افدرا) گذاشته مي شود, و در پايان موبد آنان را در هاون با هم مي كوبد," در حالي که قدري آب بر آن ها ريخته است (صص 310-309). او بحث را با گفتن اين نکته خلاصه مي کند كه "شيره ي به دست آمده از كوبيدن شاخه هاي هئومه با اوروارام (انار) در آب زئوثرا (Zaothra) (تطهير شده) پراهئومه است،" (ص 313). بنابراين نوشيدني جاودانگي ايران محصول فرهنگ بابلي-آريايي است. و با اين تغيير, كه آشکارا در جهت بهتر است، مايع پرقدرت تري براي تقديس آتش به دست آمد. کاربرد اوليه ي سومه براي نيروبخشي به مصرف كننده بود, اما بعد تر, بدل به عامل آئيني در تقديس آتش آتشكده گرديد. از اين جهت است كه پراهئومه را عالي تر ارزيابي كردند. بايد تا كنون روشن شده باشد كه عواملي كه آتش را تقديس مي كردند همان هايي بودند كه جاودانگي و زندگي دوباره اعطا مي كردند. اما گياه كوشا تنها براي تطهير شاخه هاي سومه يا به عنوان عامل غير مستقيم زندگي دوباره نگه داشته شد. از آن براي تقديس آتش استفاده نمي كردند. هندوها خود شيره ي سومه را براي تند كردن آتش به عنوان ايزد آگني بكار مي بردند. ايراني ها از انار براي جاودانگي و زندگي دوباره استفاده مي كردند اما "چوب آن را نيز در مراسم نيايشي مي سوزاندند،" (320 ؛4). با اين همه، آن ها آتش را نه با ريختن پراهئومه بلكه تنها با گذاشتن يك شاخه برسم در برابر آن تقديس مي كردند. اين برسم با توجه به خواصي كه به انار نسبت داده مي شد مي توانست اين درخت باشد.


    تهيه شاخه هاي انار در شهري مثل بمبئي مشكل است و پارسي ها مفتول فلزي را جايگزين برسم کردند. (ص 28) اما مفتول هاي فلزي، مانند قبل، هميشه در دست چپ نگه داشته مي شوند كه نياز به تأييد و هم چنين توضيح دارد.


    وقتي كه استفاده كننده براي گرد آوري شاخه هاي افدرا مي رود، قسمت بالايي گياه را به دليل داشتن افدرين كم تر مي برد و شاخه هاي پاييني را با دست راستش از ريشه مي کند. بخش هاي پاييني داراي افدرين بيش تري است. چنين موردي در شكلي ديده مي شود كه بودا دسته اي از شاخه هاي افدرا به دست دارد كه يك سرشان بريده و ريشه هاي شان با هم به شکل کلاهي در بالاي شکل ديده مي شوند. اما بودا شاهزاده بود و مقام اولوهيت نداشت، از اين رو به شيره ي سومه نياز داشت تا به او جاودانگي ببخشد. اين ترجيح بخش پاييني گياه افدرا دلالت بر انتخاب آن قسمت دارد كه افدرين بيشتري دارد و واقعيت را تنها استفاده كننده اي كشف مي كرد كه به افدرين براي نيرو بخشيدن به خود نياز داشت. هم چنين, مي توانيم از اين رجحان نتيجه بگيريم كه اكتشاف به دست مرتاض، يعني کاربر واقعي آن صورت گرفت.


    برسم, يا درخت انار, با چاقويي در دست راست و در حالي كه شاخه اش در دست چپ نگه داشته مي شد بريده مي شد. اين شيوه نگه داشتن برسم در دست چپ به نحو ويژه اي صورت آئيني به خود گرفت و در يك مهر دوران بابلي ميانه ترسيم شده است.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا