افدرا و درخت انار در آيين جاودانگي ايران باستان
افدرا به عنوان درختي كه هميشه سبز است نزد انسان اوليه بدل به يك اعطا كننده طول عمر شده چراكه آن چه سبز باقي مي ماند نيروي رشد زيادي دارد.
خبرگزاري ميراث فرهنگي - گردشگري - براي افدرا و شيره اش سومه يا هئومه, نوشيدني جاودانگي آريايي هاي قديم, پنج مرحله ي تکوين را مي توان شناخت. چنان چه در جاي ديگري آمده است , در آغاز, اين نوشيدني هم چون ماده ي نيروزايي واقعي است که دست کم به دو گياه دارويي ديگر ماننده است. براي تأثير نيرو زايي که داشت, آن را هم چون داروي جوان کننده براي سال خوردگان پنداشتند. اين شيره در مرحله ي سوم بدل به بخشنده ي عمر دراز و حتي ناميرايي به زندگان مي شود. در مرحله ي چهارم, مي تواند مرده زنده کند؛ و در پايان يک ايزد, و در واقع ايزد- ماه, سومه, مي شود که همه ي رستني ها زير سروري اويند. ماکس مولر روشن کرده است که چگونه آريايي هاي کوچ گرد آتش اجاق را چنان سودمند يافتند که سر انجام اين آتش به الهه آگني پروريده است. ما نيز ناگزيريم به دقت نشان دهيم که چه شد سومه چنان موهبتي را نزد کاربر آغازينش اثبات کرد که به نوبه ي خود بدل به يک ايزد شد. مسئله ي اصلي اين است که مشخص شود نخستين بار چه کسي و چرا از آن استفاده کرد.
آريايي هاي باستان زندگي نيمه کوچ گرد داشتند و همواره با خطر گرسنگي رويارو بودند. احساس مي شد که سال خوردگان, براي ناتواني شان, سربار هستند و از جامعه بيرون رانده مي شدند تا ساکنان منزوي جنگل شوند. از اين رو, ترک دنيا چون بليه ي اجتماعي گريز ناپذيري پديد آمد. در واقع, بر سال خوردگان فرض شد تارک دنيا شوند. رادها كريشنان با بيان اين كه "ترك دنيا بر هر آريايي پس از آن كه وظايفش را نسبت به جامعه به انجام برساند مقرر است،" اين مسئله را مؤدبانه مي پذيرد. در مبارزه ي دست تنها با زندگي، تبعيدي سالخورده نخست به نيرو دهنده اي نياز داشت تا بر اين هول فائق آيد. پس از آن, او مي بايستي عطار، آشپز و حکيم خود باشد. بهترين دارويي كه كشف کرد اِفِدرا بود كه افدرين (ephedrine) آن نيروزا است، آن قدر كه ضد خواب آلودگي و اعتياد آور است. با فائق آمدن بر "اندوه و محنت", كه از آن در سرودي در آثاروا ودا (Atharva Veda, VI, 96) شكوه مي كند، احساس مي كرد كه گويي باز در بهار زندگي خويش است. چنين است احساسي که نيرو زاها ايجاد مي کنند.
هم اين كه چنين احساسي پيدا مي شد, تخيل به ياري ارتقاي موقعيت افدرا هم چون داروي طول عمر, و حتي تجديد حيات, مي شتافت. ريگ ودا، (Rig Veda, 10:57. 3-4)، بيان مي كند كه "روح فرد مرده با کمک سومه به جنازه فرا مي خوانده مي شود." مدي (G.L. Modi) [305 ;4] هم از يك نوشته ي مقدس زرتشتي نقل مي كند، "من, هئومه (سومه) كه مقدس هستم و دورنگهدارنده از مرگ." استين (Sir Aurel Stein) , هنگام كاوش در آسياي مركزي، خواست گاه اصلي آريايي ها، گوري كشف كرد كه در آن همراه نعش دسته ي كوچكي شاخه ي افدرا دفن شده بود. اين تأييدي بر نقش افدرا هم چون عامل احياي زندگي است.
در آيين هندو، مرتاض جنگل نشين پس از ده سال زندگي بدين شيوه مي تواند مرتاض دوره گرد بشود. از آن پس او بذر انديشه هاي خود را در ميان مردم مي پاشد، و خدام دين چنان که بايد و به گاه ضرورت آن ها را براي مراسم آئيني اقتباس مي کنند. در نتيجه، مرتاض عهده دار فرهنگ باستاني هم هند و هم چين است كه در آغاز فرهنگ جنگلي بودند. من نشان داده ام كه نظام طبابت هندي ويژه است، زيرا اين نظام دوباره جوان سازي را مسئله ي درجه اول و درمان بيماري ها را مسئله ي بعدي خود قرار داده است؛ بهمان صورت، فلسفه ي هند هم بيش تر فلسفه ي ناميرايي است. بنابراين، هم طب و هم فلسفه ي هند مهر مرتاض را به عنوان بنياد گزار بر خود دارند. اكنون مي توانيم مراحل كوچك تر فرهنگ را نيز در پيوند با او تصور كنيم.
همه توان آريايي کوچ گرد صرف تهيه خوراك مي شد و انديشه ورزي به تمامي بر عهده مرتاض بود. بهاراتا آير (Bharat Iyer) با ابراز اين كه "يوگي (مرتاض) بدون شك چالش برانگيز ترين و جالب ترين چهره در مطالعه ي فرهنگ هند است," اين مسئله را به صورت تلويحي مي پذيرد.
افدرا به عنوان درختي كه هميشه سبز است نزد انسان اوليه بدل به يك اعطا كننده طول عمر شده چراكه آن چه سبز باقي مي ماند نيروي رشد زيادي دارد.
خبرگزاري ميراث فرهنگي - گردشگري - براي افدرا و شيره اش سومه يا هئومه, نوشيدني جاودانگي آريايي هاي قديم, پنج مرحله ي تکوين را مي توان شناخت. چنان چه در جاي ديگري آمده است , در آغاز, اين نوشيدني هم چون ماده ي نيروزايي واقعي است که دست کم به دو گياه دارويي ديگر ماننده است. براي تأثير نيرو زايي که داشت, آن را هم چون داروي جوان کننده براي سال خوردگان پنداشتند. اين شيره در مرحله ي سوم بدل به بخشنده ي عمر دراز و حتي ناميرايي به زندگان مي شود. در مرحله ي چهارم, مي تواند مرده زنده کند؛ و در پايان يک ايزد, و در واقع ايزد- ماه, سومه, مي شود که همه ي رستني ها زير سروري اويند. ماکس مولر روشن کرده است که چگونه آريايي هاي کوچ گرد آتش اجاق را چنان سودمند يافتند که سر انجام اين آتش به الهه آگني پروريده است. ما نيز ناگزيريم به دقت نشان دهيم که چه شد سومه چنان موهبتي را نزد کاربر آغازينش اثبات کرد که به نوبه ي خود بدل به يک ايزد شد. مسئله ي اصلي اين است که مشخص شود نخستين بار چه کسي و چرا از آن استفاده کرد.
آريايي هاي باستان زندگي نيمه کوچ گرد داشتند و همواره با خطر گرسنگي رويارو بودند. احساس مي شد که سال خوردگان, براي ناتواني شان, سربار هستند و از جامعه بيرون رانده مي شدند تا ساکنان منزوي جنگل شوند. از اين رو, ترک دنيا چون بليه ي اجتماعي گريز ناپذيري پديد آمد. در واقع, بر سال خوردگان فرض شد تارک دنيا شوند. رادها كريشنان با بيان اين كه "ترك دنيا بر هر آريايي پس از آن كه وظايفش را نسبت به جامعه به انجام برساند مقرر است،" اين مسئله را مؤدبانه مي پذيرد. در مبارزه ي دست تنها با زندگي، تبعيدي سالخورده نخست به نيرو دهنده اي نياز داشت تا بر اين هول فائق آيد. پس از آن, او مي بايستي عطار، آشپز و حکيم خود باشد. بهترين دارويي كه كشف کرد اِفِدرا بود كه افدرين (ephedrine) آن نيروزا است، آن قدر كه ضد خواب آلودگي و اعتياد آور است. با فائق آمدن بر "اندوه و محنت", كه از آن در سرودي در آثاروا ودا (Atharva Veda, VI, 96) شكوه مي كند، احساس مي كرد كه گويي باز در بهار زندگي خويش است. چنين است احساسي که نيرو زاها ايجاد مي کنند.
هم اين كه چنين احساسي پيدا مي شد, تخيل به ياري ارتقاي موقعيت افدرا هم چون داروي طول عمر, و حتي تجديد حيات, مي شتافت. ريگ ودا، (Rig Veda, 10:57. 3-4)، بيان مي كند كه "روح فرد مرده با کمک سومه به جنازه فرا مي خوانده مي شود." مدي (G.L. Modi) [305 ;4] هم از يك نوشته ي مقدس زرتشتي نقل مي كند، "من, هئومه (سومه) كه مقدس هستم و دورنگهدارنده از مرگ." استين (Sir Aurel Stein) , هنگام كاوش در آسياي مركزي، خواست گاه اصلي آريايي ها، گوري كشف كرد كه در آن همراه نعش دسته ي كوچكي شاخه ي افدرا دفن شده بود. اين تأييدي بر نقش افدرا هم چون عامل احياي زندگي است.
در آيين هندو، مرتاض جنگل نشين پس از ده سال زندگي بدين شيوه مي تواند مرتاض دوره گرد بشود. از آن پس او بذر انديشه هاي خود را در ميان مردم مي پاشد، و خدام دين چنان که بايد و به گاه ضرورت آن ها را براي مراسم آئيني اقتباس مي کنند. در نتيجه، مرتاض عهده دار فرهنگ باستاني هم هند و هم چين است كه در آغاز فرهنگ جنگلي بودند. من نشان داده ام كه نظام طبابت هندي ويژه است، زيرا اين نظام دوباره جوان سازي را مسئله ي درجه اول و درمان بيماري ها را مسئله ي بعدي خود قرار داده است؛ بهمان صورت، فلسفه ي هند هم بيش تر فلسفه ي ناميرايي است. بنابراين، هم طب و هم فلسفه ي هند مهر مرتاض را به عنوان بنياد گزار بر خود دارند. اكنون مي توانيم مراحل كوچك تر فرهنگ را نيز در پيوند با او تصور كنيم.
همه توان آريايي کوچ گرد صرف تهيه خوراك مي شد و انديشه ورزي به تمامي بر عهده مرتاض بود. بهاراتا آير (Bharat Iyer) با ابراز اين كه "يوگي (مرتاض) بدون شك چالش برانگيز ترين و جالب ترين چهره در مطالعه ي فرهنگ هند است," اين مسئله را به صورت تلويحي مي پذيرد.