اذان- چادر- مسجد
با صدای اذان از خواب می پرد و گیج و منگ به اتاقش نگاه می کند...
یادش میاید که با خودش عهدی کرده بود ...
با سرعت هرچه تمام تر وضویش را گرفت و لباس پوشید و با بر داشتن چادرش از خانه بیرون زد
و دوید...
در راه از خدایش تشکر میکرد بابت اینکه اورا بیدار کرده بود...
به مسجد که رسید چادر گلگلیاش را سر کردو وارد مسجد شد ولبریز از حس خوب وفای به عهد.....
با صدای اذان از خواب می پرد و گیج و منگ به اتاقش نگاه می کند...
یادش میاید که با خودش عهدی کرده بود ...
با سرعت هرچه تمام تر وضویش را گرفت و لباس پوشید و با بر داشتن چادرش از خانه بیرون زد
و دوید...
در راه از خدایش تشکر میکرد بابت اینکه اورا بیدار کرده بود...
به مسجد که رسید چادر گلگلیاش را سر کردو وارد مسجد شد ولبریز از حس خوب وفای به عهد.....