شعر دفتراشعار سیروس اسدی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,110
  • پاسخ ها 96
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
حیرانی 2


چه کسی رسوایم

می خواست؟

در گرگ و میش

عشق نا بالغ تو

اگر تو،

شیدایم نمی خواستی

پس چرا با چشم هایت

برایم نوشی،

« دست از سرم بردار
این نگاه های تکراری را،

از سر راهم بردار و برو... »

چه کسی می خواست

عاشق باشم؟

ای عشق ناتمام من،

ای التهاب کال

ای اشتیاق نارس!

اگر،

چشم های تو نمی خواست

چه کسی

رسوایم می خواست؟
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بغض



    شبی نام تو را می خواندم

    در باد،

    وبذر گریه را می کاشتم

    در خاک،

    تمام بغض من گل کرد!

    حیاط کوچکم
    آن شب،

    پر از عطر شقایق

    شد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    لحظه ها...
    لحظه ها آی لحظه ها آی لحظه ها
    می روید و بر نمی گردید باز
    کاروان عمر ها را می خورید
    باز هم هستیدغرق صد نیاز
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باران

    شب است و یادتو ودانه دانه ی باران شکفته بر تن هر گل جوانه ی باران

    گرفته از غم غربت دلم، بیاامشب بخوان دوباره به گوشم، ترانه ی باران
    زپشت پنجره ی خیس می توان حس کرد حضور خسته ولی صادقانه ی باران
    در التهاب شکفتن هزار غنچه به باغ نهاده سرهمه برآستانه ی باران
    به نازخیل غمت تکیه می زندبر دل چوشاخه ای که نهدسربه شانه ی باران
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    پیش از این

    پیش ازاین باغ دلت عرصه ی پاییزنبود

    افق چشم تواین گونه غم انگیزنبود
    دست های توپرازشبنم وگل بودونسیم


    دل دریائیت ازدلهره لبریزنبود
    دلت ازعاشقی و عشق نمی کرد حذر


    هم چو امروزچنین تشنه ی پرهیزنبود
    مهربان بود دلت با گل وباسبزه وسنگ


    و شبت خالی از آواز شباویز نبود
    غزلم سوخت و در دیده فـرومــرد نـگاه


    وای من! شعرمن این گونه غم انگیزنبود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بهار موعود

    از زمزمه ی عشق تو لبریز شدم
    اشکی شدم از چشم تو سرریز شدم
    تو خنده ی یک بهار موعود شدی

    من گریه ی بی امان پاییز شدم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خسته ام! خسته ی نبودنت...!

    خسته از روزهایی که بی تو شب می شود

    و شب هایی که بازهم بی تو می گذرد

    تا که طلوع و غروبی دیگر بیایند

    وباز هم گذر زمان ها که

    بی تو می گذرد!

    می گذرد...!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا