- عضویت
- 2019/03/07
- ارسالی ها
- 2,669
- امتیاز واکنش
- 15,422
- امتیاز
- 746
- محل سکونت
- یوکوهاما یا هازبین هتل،فرقی نمیکنه:|
مارکسیسم
ویرایش
مارکس و انگلس در این که هدف غایی کمونیستها داشتن یک جامعه بدون طبقه است که در آن دولت محو شده باشد، آشکارا نظرات خود را ابراز کردهاند.[۳۷] دیدگاههای ایشان از طریق مجموعه کارهای جمعآوری شده مارکس و انگلس گرد هم آمدهاست و در این کارها انواع دولتهای قدیم یا زمان خویش را از نظر تاکتیکی و تحلیلی مورد بررسی قرار دادهاند که البته در این کارها اثری از انواع سوسیالیستی دولت که در آینده به وجود آمد، نیست؛ و در این تحلیلها بیش از همه به این موضوع توجه داشتهاند که کدام یک از این دولتها مورد نظر مارکسیستها باید باشد و کدام یک تهدیدی است برای بقای ایشان. تا جایی که قابل فهم است هیچ ایده منحصری برای تشریح نظریه مارکسیستی دربارهٔ دولت وجود ندارد، بلکه به جای آن بسیاری از ایدههای متفاوت مارکسیستی وجود دارد که سعی در تعریف دولت با استفاده از میراث مارکسیسم میباشند.[۳۸][۳۹][۴۰]
مارکس در نوشتههای اولیه خود دولت را به مثابه یک انگل ترسیم میکرد که بر روی ساختاری عظیم اقتصادی بنا شدهاست و بر خلاف مصالح عمومی کار میکند. وی هم چنین نوشت که طبقههای میانی جامعه در کل به عنوان تنظیمکننده اختلافها و کشمکشهای طبقاتی عمل میکنند و به عنوان وسیلهای برای اعمال قدرت و سیطره طبقهٔ حاکم مورد استفاده قرار میگیرند.[۴۱] مرام نامه کمونیسم ادعا داشت که دولت چیزی بیش از یک کمیته برای اداره امور عمومی بورژواها نیست.[۳۸]
در نظریات مارکسیستها نقش یک دولت غیر سوسیالیست توسط کارکردهای آن در نظم جهانی سرمایه دارانه تبیین میشود. رالف میلیبند بحث میکند که طبقه حاکم از دولت به عنوان وسیلهای برای سیطره بر جامعه از طریق ارزشهای شخصی استفاده میکند. در نظر میلیبند دولت توسط گروهی از نخبگان اداره میشود که از پس زمینهای یکسان بهره مندند و این پس زمینه همان طبقه سرمایهدار ایشان است.[۴۲]
نظریات گرامشی دربارهٔ دولت بر دولت به عنوان تنها نهاد در جامعه که به برقراری هژمونی طبقه حاکم کمک میکند، تأکید دارد، و این که قدرت دولت از طریق سیطره نظری بر نهادهای جامعه مدنی مانند کلیساها، مدارس و رسانههای عمومی تقویت میشود.[۴۳]
ویرایش
مارکس و انگلس در این که هدف غایی کمونیستها داشتن یک جامعه بدون طبقه است که در آن دولت محو شده باشد، آشکارا نظرات خود را ابراز کردهاند.[۳۷] دیدگاههای ایشان از طریق مجموعه کارهای جمعآوری شده مارکس و انگلس گرد هم آمدهاست و در این کارها انواع دولتهای قدیم یا زمان خویش را از نظر تاکتیکی و تحلیلی مورد بررسی قرار دادهاند که البته در این کارها اثری از انواع سوسیالیستی دولت که در آینده به وجود آمد، نیست؛ و در این تحلیلها بیش از همه به این موضوع توجه داشتهاند که کدام یک از این دولتها مورد نظر مارکسیستها باید باشد و کدام یک تهدیدی است برای بقای ایشان. تا جایی که قابل فهم است هیچ ایده منحصری برای تشریح نظریه مارکسیستی دربارهٔ دولت وجود ندارد، بلکه به جای آن بسیاری از ایدههای متفاوت مارکسیستی وجود دارد که سعی در تعریف دولت با استفاده از میراث مارکسیسم میباشند.[۳۸][۳۹][۴۰]
مارکس در نوشتههای اولیه خود دولت را به مثابه یک انگل ترسیم میکرد که بر روی ساختاری عظیم اقتصادی بنا شدهاست و بر خلاف مصالح عمومی کار میکند. وی هم چنین نوشت که طبقههای میانی جامعه در کل به عنوان تنظیمکننده اختلافها و کشمکشهای طبقاتی عمل میکنند و به عنوان وسیلهای برای اعمال قدرت و سیطره طبقهٔ حاکم مورد استفاده قرار میگیرند.[۴۱] مرام نامه کمونیسم ادعا داشت که دولت چیزی بیش از یک کمیته برای اداره امور عمومی بورژواها نیست.[۳۸]
در نظریات مارکسیستها نقش یک دولت غیر سوسیالیست توسط کارکردهای آن در نظم جهانی سرمایه دارانه تبیین میشود. رالف میلیبند بحث میکند که طبقه حاکم از دولت به عنوان وسیلهای برای سیطره بر جامعه از طریق ارزشهای شخصی استفاده میکند. در نظر میلیبند دولت توسط گروهی از نخبگان اداره میشود که از پس زمینهای یکسان بهره مندند و این پس زمینه همان طبقه سرمایهدار ایشان است.[۴۲]
نظریات گرامشی دربارهٔ دولت بر دولت به عنوان تنها نهاد در جامعه که به برقراری هژمونی طبقه حاکم کمک میکند، تأکید دارد، و این که قدرت دولت از طریق سیطره نظری بر نهادهای جامعه مدنی مانند کلیساها، مدارس و رسانههای عمومی تقویت میشود.[۴۳]