متون ادبی کهن ** شاهنامه **

رَشنو

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/12
ارسالی ها
2,002
امتیاز واکنش
47,756
امتیاز
905
محل سکونت
مازندران:)
منوچهر
ادمه بخش سوم

چو گیرد بلندی چه خواهد بدن

همی داستان از چه خواهد زدن

ستاره‌شناسان هم اندر زمان

از اختر گرفتند پیدا نشان

بگفتند باشاه دیهیم دار

که شادان بزی تا بود روزگار

که او پهلوانی بود نامدار

سرافراز و هشیار و گرد و سوار

چو بنشنید شاه این سخن شاد شد

دل پهلوان از غم آزاد شد

یکی خلعتی ساخت شاه زمین

که کردند هر کس بدو آفرین

از اسپان تازی به زرین ستام

ز شمشیر هندی به زرین نیام

ز دینار و خز و ز یاقوت و زر

ز گستردنیهای بسیار مر

غلامان رومی به دیبای روم

همه گوهرش پیکر و زرش بوم

زبرجد طبقها و پیروزه جام

چه از زر سرخ و چه از سیم خام

پر از مشک و کافور و پر زعفران

همه پیش بردند فرمان بران

همان جوشن و ترگ و برگستوان

همان نیزه و تیر و گرز گران

همان تخت پیروزه و تاج زر

همام مهر یاقوت و زرین کمر

وزان پس منوچهر عهدی نوشت

سراسر ستایش بسان بهشت
 
  • پیشنهادات
  • رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    همه کابل و زابل و مای و هند

    ز دریای چین تا به دریای سند

    ز زابلستان تا بدان روی بست

    به نوی نوشتند عهدی درست

    چو این عهد و خلعت بیاراستند

    پس اسپ جهان پهلوان خواستند

    چو این کرده شد سام بر پای خاست

    که ای مهربان مهتر داد و راست

    ز ماهی بر اندیشه تا چرخ ماه

    چو تو شاه ننهاد بر سر کلاه

    به مهر و به داد و به خوی و خرد

    زمانه همی از تو رامش برد

    همه گنج گیتی به چشم تو خوار

    مبادا ز تو نام تو یادگار

    فرود آمد و تخت را داد بـ*ـوس

    ببستند بر کوههٔ پیل کوس

    سوی زابلستان نهادند روی

    نظاره برو بر همه شهر و کوی

    چو آمد به نزدیکی نیمروز

    خبر شد ز سالار گیتی فروز

    بیاراسته سیستان چون بهشت

    گلش مشک سارابد و زر خشت

    بسی مشک و دینار برریختند

    بسی زعفران و درم بیختند

    یکی شادمانی بد اندر جهان

    سراسر میان کهان و مهان

    هر آنجا که بد مهتری نامجوی

    ز گیتی سوی سام بنهاد روی

    که فرخنده بادا پی این جوان

    برین پاک دل نامور پهلوان

    چو بر پهلوان آفرین خواندند

    ابر زال زر گوهر افشاندند

    نشست آنگهی سام با زیب و جام

    همی داد چیز و همی راند کام

    کسی کو به خلعت سزاوار بود

    خردمند بود و جهاندار بود

    براندازه‌شان خلعت آراستند

    همه پایهٔ برتری خواستند
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    جهاندیدگان را ز کشور بخواند

    سخنهای بایسته چندی براند

    چنین گفت با نامور بخردان

    که ای پاک و بیدار دل موبدان

    چنین است فرمان هشیار شاه

    که لشکر همی راند باید به راه

    سوی گرگساران و مازندران

    همی راند خواهم سپاهی گران

    بماند به نزد شما این پسر

    که همتای جان‌ست و جفت جگر

    دل و جانم ایدر بماند همی

    مژه خون دل برفشاند همی

    بگاه جوانی و کند آوری

    یکی بیهده ساختم داوری

    پسر داد یزدان بیانداختم

    ز بی‌دانشی ارج نشناختم

    گرانمایه سیمرغ برداشتش

    همان آفریننده بگماشتش

    بپرورد او را چو سرو بلند

    مرا خوار بد مرغ را ارجمند

    چو هنگام بخشایش آمد فراز

    جهاندار یزدان بمن داد باز

    بدانید کاین زینهار منست

    به نزد شما یادگار منست

    گرامیش دارید و پندش دهید

    همه راه و رای بلندش دهید

    سوی زال کرد آنگهی سام روی

    که داد و دهش گیر و آرام جوی

    چنان دان که زابلستان خان تست

    جهان سر به سر زیر فرمان تست

    ترا خان و مان باید آبادتر

    دل دوستداران تو شادتر

    کلید در گنجها پیش تست

    دلم شاد و غمگین به کم بیش تست

    به سام آنگهی گفت زال جوان

    که چون زیست خواهم من ایدر نوان

    جدا پیشتر زین کجا داشتی
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    مدارم که آمد گـه آشتی

    کسی کو ز مادر گنه کار زاد

    من آنم سزد گر بنالم ز داد

    گهی زیر چنگال مرغ اندرون

    چمیدن به خاک و چریدن ز خون

    کنون دور ماندم ز پروردگار

    چنین پروراند مرا روزگار

    ز گل بهرهٔ من به جز خار نیست

    بدین با جهاندار پیگار نیست

    بدو گفت پرداختن دل سزاست

    بپرداز و بر گوی هرچت هواست

    ستاره شمر مرد اخترگرای

    چنین زد ترا ز اختر نیک رای

    که ایدر ترا باشد آرامگاه

    هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه

    گذر نیست بر حکم گردان سپهر

    هم ایدر بگسترد بایدت مهر

    کنون گرد خویش اندرآور گروه

    سواران و مردان دانش پژوه

    بیاموز و بشنو ز هر دانشی

    که یابی ز هر دانشی رامشی

    ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ

    همه دانش و داد دادن بسیچ

    بگفت این و برخاست آوای کوس

    هوا قیرگون شد زمین آبنوس

    خروشیدن زنگ و هندی درای

    برآمد ز دهلیز پرده سرای

    سپهبد سوی جنگ بنهاد روی

    یکی لشکری ساخته جنگجوی

    بشد زال با او دو منزل براه

    بدان تا پدر چون گذارد سپاه
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    پدر زال را تنگ در برگرفت

    شگفتی خروشیدن اندر گرفت

    بفرمود تا بازگردد ز راه

    شود شادمان سوی تخت و کلاه

    بیامد پر اندیشه دستان سام

    که تا چون زید تا بود نیک نام

    نشست از بر نامور تخت عاج

    به سر بر نهاد آن فروزنده تاج

    ابا یاره و گرزهٔ گاو سر

    ابا طوق زرین و زرین کمر

    ز هر کشوری موبدانرا بخواند

    پژوهید هر کار و هر چیز راند

    ستاره شناسان و دین آوران

    سواران جنگی و کین‌آوران

    شب و روز بودند با او به هم

    زدندی همی رای بر بیش و کم

    چنان گشت زال از بس آموختن

    تو گفتی ستاره‌ست از افروختن

    به رای و به دانش به جایی رسید

    که چون خویشتن در جهان کس ندید

    بدین سان همی گشت گردان سپهر

    ابر سام و بر زال گسترده مهر
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    بخش چهارم

    چنان بد که روزی چنان کرد رای

    که در پادشاهی بجنبد ز جای

    برون رفت با ویژه‌گردان خویش

    که با او یکی بودشان رای و کیش

    سوی کشور هندوان کرد رای

    سوی کابل و دنبر و مرغ و مای

    به هر جایگاهی بیاراستی

    می و رود و رامشگران خواستی

    گشاده در گنج و افگنده رنج

    برآیین و رسم سرای سپنج

    ز زابل به کابل رسید آن زمان

    گرازان و خندان و دل شادمان

    یکی پادشا بود مهراب نام

    زبر دست با گنج و گسترده کام

    به بالا به کردار آزاده سرو

    به رخ چون بهار و به رفتن تذرو

    دل بخردان داشت و مغز ردان

    دو کتف یلان و هش موبدان

    ز ضحاک تازی گهر داشتی

    به کابل همه بوم و برداشتی

    همی داد هر سال مر سام ساو

    که با او به رزمش نبود ایچ تاو
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش چهارم


    چو آگه شد از کار دستان سام

    ز کابل بیامد بهنگام بام

    ابا گنج و اسپان آراسته

    غلامان و هر گونه‌ای خواسته

    ز دینار و یاقوت و مشک و عبیر

    ز دیبای زربفت و چینی حریر

    یکی تاج با گوهر شاهوار

    یکی طوق زرین زبرجد نگار

    چو آمد به دستان سام آگهی

    که مهراب آمد بدین فرهی

    پذیره شدش زال و بنواختش

    به آیین یکی پایگه ساختش

    سوی تخت پیروزه باز آمدند

    گشاده دل و بزم ساز آمدند

    یکی پهلوانی نهادند خوان

    نشستند بر خوان با فرخان

    گسارندهٔ می می‌آورد و جام

    نگه کرد مهراب را پورسام
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش چهارم

    خوش آمد هماناش دیدار او

    دلش تیز تر گشت در کار او

    چو مهراب برخاست از خوان زال

    نگه کرد زال اندر آن برز و یال

    چنین گفت با مهتران زال زر

    که زیبنده‌تر زین که بندد کمر

    یکی نامدار از میان مهان

    چنین گفت کای پهلوان جهان

    پس پردهٔ او یکی دخترست

    که رویش ز خورشید روشن‌ترست

    ز سر تا به پایش به کردار عاج

    به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج

    بران سفت سیمنش مشکین کمند

    سرش گشته چون حلقهٔ پای‌بند

    رخانش چو گلنار و لب ناردان

    ز سیمین برش رسته دو ناروان

    دو چشمش بسان دو نرگس بباغ

    مژه تیرگی بـرده از پر زاغ

    دو ابرو بسان کمان طراز

    برو توز پوشیده ازمشک ناز

    بهشتیست سرتاسر آراسته

    پر آرایش و رامش و خواسته
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش چهارم

    برآورد مر زال را دل به جوش

    چنان شد کزو رفت آرام وهوش

    شب آمد پر اندیشه بنشست زال

    به نادیده برگشت بی‌خورد و هال

    چو زد بر سر کوه بر تیغ شید

    چو یاقوت شد روی گیتی سپید

    در بار بگشاد دستان سام

    برفتند گردان به زرین نیام

    در پهلوان را بیاراستند

    چو بالای پرمایگان خواستند

    برون رفت مهراب کابل خدای

    سوی خیمهٔ زال زابل خدای

    چو آمد به نزدیکی بارگاه

    خروش آمد از در که بگشای راه

    بر پهلوان اندرون رفت گو

    بسان درختی پر از بار نو

    دل زال شد شاد و بنواختش

    ازان انجمن سر برافراختش

    بپرسید کز من چه خواهی بخواه

    ز تخت و ز مهر و ز تیغ و کلاه

    بدو گفت مهراب کای پادشا

    سرافراز و پیروز و فرمان روا

    مرا آرزو در زمانه یکیست

    که آن آرزو بر تو دشوار نیست
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش چهارم


    که آیی به شادی سوی خان من

    چو خورشید روشن کنی جان من

    چنین داد پاسخ که این رای نیست

    به خان تو اندر مرا جای نیست

    نباشد بدین سام همداستان

    همان شاه چون بشنود داستان

    که ما می‌گساریم و مستان شویم

    سوی خانهٔ بت پرستان شویم

    جزان هر چه گویی تو پاسخ دهم

    به دیدار تو رای فرخ نهم

    چو بشنید مهراب کرد آفرین

    به دل زال را خواند ناپاک دین

    خرامان برفت از بر تخت اوی

    همی آفرین خواند بر بخت اوی

    چو دستان سام از پسش بنگرید

    ستودش فراوان چنان چون سزید

    ازان کو نه هم دین و هم راه بود

    زبان از ستودنش کوتاه بود

    برو هیچکس چشم نگماشتند

    مر او را ز دیوانگان داشتند

    چو روشن دل پهلوان را بدوی

    چنان گرم دیدند با گفت‌وگوی

    مر او را ستودند یک یک مهان

    همان کز پس پرده بودش نهان
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    111
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    530
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    1,297
    بالا