متون ادبی کهن ** شاهنامه **

رَشنو

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/12
ارسالی ها
2,002
امتیاز واکنش
47,756
امتیاز
905
محل سکونت
مازندران:)
منوچهر
ادامه بخش دوم

یکی مرد شد چون یکی زاد سرو

برش کوه سیمین میانش چو غرو

نشانش پراگنده شد در جهان

بد و نیک هرگز نماند نهان

به سام نریمان رسید آگهی

از آن نیک پی پور با فرهی

شبی از شبان داغ دل خفته بود

ز کار زمانه برآشفته بود

چنان دید در خواب کز هندوان

یکی مرد بر تازی اسپ دوان

ورا مژده دادی به فرزند او

بران برز شاخ برومند او

چو بیدار شد موبدان را بخواند

ازین در سخن چندگونه براند

چه گویید گفت اندرین داستان

خردتان برین هست همداستان

هر آنکس که بودند پیر و جوان

زبان برگشادند بر پهلوان

که بر سنگ و بر خاک شیر و پلنگ

چه ماهی به دریا درون با نهنگ

همه بچه را پروراننده‌اند

ستایش به یزدان رساننده‌اند

تو پیمان نیکی دهش بشکنی

چنان بی‌گنه بچه را بفگنی

بیزدان کنون سوی پوزش گرای

که اویست بر نیکویی رهنمای

چو شب تیره شد رای خواب آمدش

از اندیشهٔ دل شتاب آمدش
 
  • پیشنهادات
  • رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش دوم

    چنان دید در خواب کز کوه هند

    درفشی برافراشتندی بلند

    جوانی پدید آمدی خوب روی

    سپاهی گران از پس پشت اوی

    بدست چپش بر یکی موبدی

    سوی راستش نامور بخردی

    یکی پیش سام آمدی زان دو مرد

    زبان بر گشادی بگفتار سرد

    که ای مرد بیباک ناپاک رای

    دل و دیده شسته ز شرم خدای

    ترا دایه گر مرغ شاید همی

    پس این پهلوانی چه باید همی

    گر آهوست بر مرد موی سپید

    ترا ریش و سرگشت چون خنگ بید

    پس از آفریننده بیزار شو

    که در تنت هر روز رنگیست نو

    پسر گر به نزدیک تو بود خوار

    کنون هست پروردهٔ کردگار

    کزو مهربانتر ورا دایه نیست

    ترا خود به مهر اندرون مایه نیست

    به خواب اندرون بر خروشید سام

    چو شیر ژیان کاندر آید به دام

    چو بیدار شد بخردانرا بخواند

    سران سپه را همه برنشاند

    بیامد دمان سوی آن کوهسار

    که افگندگان را کند خواستار
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش دوم

    سراندر ثریا یکی کوه دید

    که گفتی ستاره بخواهد کشید

    نشیمی ازو برکشیده بلند

    که ناید ز کیوان برو بر گزند

    فرو بـرده از شیز و صندل عمود

    یک اندر دگر ساخته چوب عود

    بدان سنگ خارا نگه کرد سام

    بدان هیبت مرغ و هول کنام

    یکی کاخ بد تارک اندر سماک

    نه از دست رنج و نه از آب و خاک

    ره بر شدن جست و کی بود راه

    دد و دام را بر چنان جایگاه

    ابر آفریننده کرد آفرین

    بمالید رخسارگان بر زمین

    همی گفت کای برتر از جایگاه

    ز روشن روان و ز خورشید و ماه

    گرین کودک از پاک پشت منست

    نه از تخم بد گوهر آهرمنست

    از این بر شدن بنده را دست گیر

    مرین پر گنه را تو اندرپذیر

    چنین گفت سیمرغ با پور سام

    که ای دیده رنج نشیم و کنام

    پدر سام یل پهلوان جهان

    سرافرازتر کس میان مهان

    بدین کوه فرزند جوی آمدست

    ترا نزد او آب روی آمدست
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش دوم

    روا باشد اکنون که بردارمت

    بی‌آزار نزدیک او آرمت

    به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت

    که سیر آمدستی همانا ز جفت

    نشیم تو رخشنده گاه منست

    دو پر تو فر کلاه منست

    چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه

    ببینی و رسم کیانی کلاه

    مگر کاین نشیمت نیاید به کار

    یکی آزمایش کن از روزگار

    ابا خویشتن بر یکی پر من

    خجسته بود سایهٔ فر من

    گرت هیچ سختی بروی آورند

    ور از نیک و بد گفت‌وگوی آورند

    برآتش برافگن یکی پر من

    ببینی هم اندر زمان فر من

    که در زیر پرت بپرورده‌ام

    ابا بچگانت برآورده‌ام

    همان گـه بیایم چو ابر سیاه

    بی‌آزارت آرم بدین جایگاه

    فرامش مکن مهر دایه ز دل

    که در دل مرا مهر تو دلگسل

    دلش کرد پدرام و برداشتش

    گرازان به ابر اندر افراشتش

    ز پروازش آورد نزد پدر

    رسیده به زیر برش موی سر

    تنش پیلوار و به رخ چون بهار

    پدر چون بدیدش بنالید زار
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش دوم

    فرو برد سر پیش سیمرغ زود

    نیایش همی بفرین برفزود

    سراپای کودک همی بنگرید

    همی تاج و تخت کئی را سزید

    برو و بازوی شیر و خورشید روی

    دل پهلوان دست شمشیر جوی

    سپیدش مژه دیدگان قیرگون

    چو بسد لب و رخ به مانند خون

    دل سام شد چون بهشت برین

    بران پاک فرزند کرد آفرین

    به من ای پسر گفت دل نرم کن

    گذشته مکن یاد و دل گرم کن

    منم کمترین بنده یزدان پرست

    ازان پس که آوردمت باز دست

    پذیرفته‌ام از خدای بزرگ

    که دل بر تو هرگز ندارم سترگ

    بجویم هوای تو ازنیک و بد

    ازین پس چه خواهی تو چونان سزد

    تنش را یکی پهلوانی قبای

    بپوشید و از کوه بگزارد پای

    فرود آمد از کوه و بالای خواست

    همان جامهٔ خسرو آرای خواست
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادامه بخش دوم

    سپه یکسره پیش سام آمدند

    گشاده دل و شادکام آمدند

    تبیره‌زنان پیش بردند پیل

    برآمد یکی گرد مانند نیل

    خروشیدن کوس با کرنای

    همان زنگ زرین و هندی درای

    سواران همه نعره برداشتند

    بدان خرمی راه بگذاشتند

    چو اندر هوا شب علم برگشاد

    شد آن روی رومیش زنگی نژاد

    بران دشت هامون فرود آمدند

    بخفتند و یکبار دم بر زدند

    چو بر چرخ گردان درفشنده شید

    یکی خیمه زد از حریر سپید

    به شادی به شهر اندرون آمدند

    ابا پهلوانی فزون آمدند
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    بخش سوم

    یکایک به شاه آمد این آگهی

    که سام آمد از کوه با فرهی

    بدان آگهی شد منوچهر شاد

    بسی از جهان آفرین کرد یاد

    بفرمود تا نوذر نامدار

    شود تازیان پیش سام سوار

    کند آفرین کیانی براوی

    بدان شادمانی که بگشاد روی

    بفرمایدش تا سوی شهریار

    شود تا سخنها کند خواستار

    ببیند یکی روی دستان سام

    به دیدار ایشان شود شادکام

    وزین جا سوی زابلستان شود

    برآیین خسروپرستان شود

    چو نوذر بر سام نیرم رسید

    یکی نو جهان پهلوان را بدید

    فرود آمد از باره سام سوار

    گرفتند مر یکدیگر را کنار

    ز شاه و ز گردان بپرسید سام

    ازیشان بدو داد نوذر پیام
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    چو بشنید پیغام شاه بزرگ

    زمین را ببوسید سام سترگ

    دوان سوی درگاه بنهاد روی

    چنان کش بفرمود دیهیم جوی

    چو آمد به نزدیکی شهریار

    سپهبد پذیره شدش از کنار

    درفش منوچهر چون دید سام

    پیاده شد از باره بگذارد گام

    منوچهر فرمود تا برنشست

    مر آن پاک‌دل گرد خسروپرست

    سوی تخت و ایوان نهادند روی

    چه دیهیم دار و چه دیهیم جوی

    منوچهر برگاه بنشست شاد

    کلاه بزرگی به سر برنهاد

    به یک دست قارن به یک دست سام

    نشستند روشن‌دل و شادکام

    پس آراسته زال را پیش شاه

    برزین عمود و برزین کلاه

    گرازان بیاورد سالار بار

    شگفتی بماند اندرو شهریار

    بران بر ز بالای آن خوب چهر

    تو گفتی که آرام جانست و مهر

    چنین گفت مر سام را شهریار

    که از من تو این را به زنهاردار
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    بخیره میازارش از هیچ روی

    به کس شادمانه مشو جز بدوی

    که فر کیان دارد و چنگ شیر

    دل هوشمندان و آهنگ شیر

    پس از کار سیمرغ و کوه بلند

    وزان تا چرا خوار شد ارجمند

    یکایک همه سام با او بگفت

    هم از آشکارا هم اندر نهفت

    وز افگندن زال بگشاد راز

    که چون گشت با او سپهر از فراز

    سرانجام گیتی ز سیمرغ و زال

    پر از داستان شد به بسیار سال

    برفتم به فرمان گیهان خدای

    به البرز کوه اندر آن زشت جای

    یکی کوه دیدم سراندر سحاب

    سپهری‌ست گفتی ز خارا بر آب

    برو بر نشیمی چو کاخ بلند

    ز هر سوی برو بسته راه گزند

    بدو اندرون بچهٔ مرغ و زال

    تو گفتی که هستند هر دو همال
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    منوچهر
    ادمه بخش سوم

    همی بوی مهر آمد از باد اوی

    به دل راحت آمد هم از یاد اوی

    ابا داور راست گفتم به راز

    که ای آفرینندهٔ بی‌نیاز

    رسیده بهر جای برهان تو

    نگردد فلک جز به فرمان تو

    یکی بنده‌ام با تنی پرگناه

    به پیش خداوند خورشید و ماه

    امیدم به بخشایش تست بس

    به چیزی دگر نیستم دسترس

    تو این بندهٔ مرغ پرورده را

    به خواری و زاری برآورده را

    همی پر پوشد بجای حریر

    مزد گوشت هنگام پستان شیر

    به بد مهری من روانم مسوز

    به من باز بخش و دلم برفروز

    به فرمان یزدان چو این گفته شد

    نیایش همان‌گـه پذیرفته شد

    بزد پر سیمرغ و بر شد به ابر

    همی حلقه زد بر سر مرد گبر

    ز کوه اندر آمد چو ابر بهار

    گرفته تن زال را بر کنار

    به پیش من آورد چون دایه‌ای

    که در مهر باشد ورا مایه‌ای

    من آوردمش نزد شاه جهان

    همه آشکاراش کردم نهان

    بفرمود پس شاه با موبدان

    ستاره‌شناسان و هم بخردان

    که جویند تا اختر زال چیست

    بران اختر از بخت سالار کیست
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    114
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    536
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    1,305
    بالا