شاهکارهای ادبی که ناشناخته باقی ماندند

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 727
  • پاسخ ها 12
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
در طول تاریخ ادبیات کلاسیک و معاصر کم نبودند نویسندگانی که دست به خلق آثار برجستهای زدند اما ماحصل کار آنها هیچگاه آنگونه که باید دیده نشد و همیشه زیر سایه سنگین آثار نویسندگان بزرگ و سرشناس در کتابخانهها خاک خورد.

576285_863.jpg

مطمئنا نمیتوان شاهکارهای ادبی را به آنچه ما میشناسیم، آثاری که جایزه میبرند و یا مورد توجه رسانهها هستند محدود کرد.

نشریه «هافینگتون پست» به معرفی چند کتاب ناشناخته پرداخته است که هرگز آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفتند.

«برادران کی» اثر «دیوید جیمز دونکان» (1992)

576273_366.jpg


رمان «برادران کی» نوشته «دیود جیمز دونکان» نویسنده و فعال محیط زیست اهل شمال غربی اقیانوس آرام است که بر اساس مضمون رمان قبلی این نویسنده به نام «چرا رودخانه» نوشته شده است و به جای متمرکز شدن بر روی یک شخصیت اصلی، زندگی یک خانواده را زیر ذرهبین میبرد و به همین دلیل داستان از چندین زاویه دید گوناگون روایت میشود.

داستان این رمان که در دوران جنگ آمریکا با ویتنام روی میدهد، ماجرای خانواده «چَنس» و فراز و نشیب حضور پدر خانواده در لیگ کوچک بیسبال است و برادر، خواهران کوچک و مادر خانواده نیز هر کدام ماجرای مستقل خود را دارند.

«برادران کِی» رمانی عمیقا مذهبی است که به عشق، خانواده و رشد معنوی و همچنین تفاوت میان کلیسا و مذهب میپردازد؛ داستانی که همه عاشق آن خواهند شد. نام این رمان نیز به «برادران کارامازوف» اثر «فیودور داستایوفسکی» رماننویس شهیر روس اشاره دارد.


«پیشگویان» نوشته «مارگارت لاورنس» (1974)

576274_223.jpg


رمان کلاسیک «پیشگویان» به عنوان اولین داستان نوشته «مارگارت لاورنس» در سال 1974 روانه بازار شد و برنده جایزه ادبی «گاورنر جنرال» شد. این رمان پستمدرن سفری طولانی در خاطرات «موراگ گان» شخصیت اصلی داستان است که به عنوان یک نویسنده کاملا مستقل کار میکند. وی که به هیچ عنوان رابـ ـطه خوبی با دخترش «پیکه» ندارد، در تلاش است استقلال خود را به هر قیمتی حفظ کند.


«دعوت» از «یانیک مورفی» (2011)

576275_461.jpg


شخصیت اصلی رمان «دعوت» نوشته «یانیک مورفی» یک دامدار در مناطق روستایی انگلیس است که زندگی روزمره وی با به کما رفتن پسرش در جریان یک حادثه در شکار به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد. در این میان، شخصیت اصلی داستان در تلاش است تا ضمن حفظ ثبات خود مقصر حادثه پیشآمده برای فرزندش را نیز پیدا کند اما به غریبهای برمیخورد که صبر، عشق و ... او را به بوته آزمایش میگذارد.


«ساعت ستاره» نوشته «کلاریس لیسپکتور» (1977)

576276_553.jpg


«ساعت ستاره» نوشته «کلاریس لیسپکتور» در سال 1997 و به فاصله اندکی پس از مرگ نویسندهاش منتشر شد. نویسنده این گزارش شخصیت «مکابی» در رمان «ساعت ستاره» را به عنوان یکی از جذابترین شخصیتهای ادبی معرفی میکند که در زاغههای حومه شهر ریودوژانیرو در برزیل زندگی میکند. او با فقر بسیاری دست به گریبان است و در آرزوی خوردن یک وعده غذاست. داستان این فیلم دستمایه ساخت یک فیلم اقتباسی به کارگردانی «سوازانا آمارال» نیز شد که در جشنواره برلین جایزه بهترین بازیگری را از آن خود کرد.


«کتاب کوچک» اثر «امیلی کار»

576277_546.jpg


«کتاب کوچک» مجموعهای از 36 داستان کوتاه از زندگی «امیلی کار» نویسنده کتاب در دوران کودکی است. او در این مجموعه، داستانهایی از خانواده، همسایگان، دوستان و غریبهها را در دوران مختلف کودکی خود روایت میکند که خواندن آن برای مخاطبان بسیار جذاب خواهد بود. سبک نوشتاری «امیلی کار» صریح و مستقیم است و این یکی از ویژگیهایی است که خواندن آثار او را لذتبخشتر میکند.


«موسسه صورتی» نوشته «سلا ساترستروم»

576278_892.jpg


اولین تجربه نویسندگی «سلا ساترستروم» روایتی متنوع و آمیزهای از نثر، شعر و قطعههایی از متون تاریخی و قدیمی به نام «موسسه صورتی» است که به زندگی چهار نسل از زنان اهل «میسیسیپی» آمریکا و موضوعاتی چون فقر، نژادپرستی، خشونت و بیماریهای روانی میپردازد. داستان رمان به گونهای پیش میرود که خیلی سخت بتوانید کتاب را روی زمین بگذارید.


«این جاده ما را به ماه نزدیک خواهد کرد» اثر «لیندا مککالو مور» (2011)

576279_260.jpg


مجموعه داستان «این جاده ما را به ماه نزدیک خواهد کرد» روایتگر زندگی «مارگارت مکنزی» است؛ شخصیتی که خواننده به خوبی با او ارتباط برقرار میکند. داستانهایی که ما را فرامیخواند، رازهایش را با ما در میان میگذارد، به ما امکان درک عمیق معنا، لـ*ـذت و اندوه را میدهد. «آلیس مونرو» برنده نوبل ادبیات نیز درباره این مجموعه داستان عنوان کرده که در آن نویسنده به طرز فوقالعادهای حس شوخطبعی را با حقایق زندگی درآمیخته است.
 
  • پیشنهادات
  • baten kaitos

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/05
    ارسالی ها
    603
    امتیاز واکنش
    463
    امتیاز
    331
    محل سکونت
    tehran
    مطمئنا نمی‌توان شاهکارهای ادبی را به آن کتابهایی که ما می‌شناسیم یاآثاری که جایزه می‌برند و مورد توجه رسانه‌ها هستند محدود کرد.
    در طول تاریخ ادبیات کلاسیک و معاصر کم نبودند نویسندگانی که دست به خلق آثار برجسته‌ای زدند اما ماحصل کار آن‌ها هیچ‌گاه آن‌گونه که باید دیده نشد و همیشه زیر سایه سنگین آثار نویسندگان بزرگ و سرشناس در کتابخانه‌ها خاک خورد.
    چندی پیش نشریه “هافینگتون پست” به معرفی چند کتاب ناشناخته پرداخته است که هرگز آن‌چنان که باید مورد توجه قرار نگرفتند. که این آثار را هم ردیف آثار بزرگ در جهان قرار داده است.


    “پیشگویان” نوشته مارگارت لاورنس (۱۹۷۴)
    رمان کلاسیک “پیشگویان” به عنوان اولین داستان نوشته مارگارت لاورنس در سال ۱۹۷۴ برنده جایزه ادبی “گاورنر جنرال” شد. این رمان پست‌مدرن سفری طولانی در خاطرات شخصیت اصلی داستان است.


    “برادران کی” اثر دیوید جیمز دونکان (۱۹۹۲)
    رمان “برادران کی” نوشته دیود جیمز دونکان نویسنده و فعال محیط زیست اهل شمال غربی اقیانوس آرام است و به جای متمرکز شدن بر روی یک شخصیت اصلی، زندگی یک خانواده را زیر ذره‌بین می‌برد و به همین دلیل داستان از چندین زاویه دید گوناگون روایت می‌شود.


    “موسسه صورتی” اثر سلا ساترستروم
    اولین تجربه نویسندگی سلا ساترستروم روایتی متنوع و آمیزه‌ای از نثر، شعر و قطعه‌هایی از متون تاریخی و قدیمی به نام “موسسه صورتی” است که به زندگی چهار نسل از زنان اهل می‌سی‌سی‌پی آمریکا و موضوعاتی چون فقر، نژادپرستی، خشونت و بیماری‌های روانی می‌پردازد..


    “ساعت ستاره” نوشته کلاریس لیسپکتور (۱۹۷۷)
    “ساعت ستاره” در سال ۱۹۹۷ و به فاصله اندکی پس از مرگ نویسنده‌اش منتشر شد. شخصیت‌ اصلی داستان که در زاغه‌های حومه شهر ریودوژانیرو در برزیل زندگی می‌کند. او با فقر بسیاری دست به گریبان است و در آرزوی خوردن یک وعده غذاست. داستان این فیلم دستمایه ساخت یک فیلم اقتباسی به کارگردانی «سوازانا آمارال» نیز شد که در جشنواره برلین جایزه بهترین بازیگری را از آن خود کرد.


    “دعوت” اثر یانیک مورفی (۲۰۱۱)
    شخصیت اصلی رمان “دعوت” نوشته یانیک مورفیکه ماجرای یک دامدار در مناطق روستایی انگلیس است که زندگی‌ روزمره وی با به کما رفتن پسرش در جریان یک حادثه در شکار به شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرد. در این میان، شخصیت اصلی داستان در تلاش است تا ضمن حفظ ثبات خود مقصر حادثه پیش‌آمده برای فرزندش را نیز پیدا کند اما به غریبه‌ای برمی‌خورد که صبر، عشق و … او را به بوته آزمایش می‌گذارد.
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    *به نام خدا*


    خواستم عنوان تاپیک رو بذارم "ادبیات ژاپن" ولی دیدم که با اضافه کردن یک "از" به ابتدای این عنوان ،
    مسوولیت کمتری شامل حال بنده به عنوان استارتر این تاپیک خواهد شد!
    چون تنها چیزی که از ادبیات ژاپن می دونم ، دونستن اسم چند نویسنده از دنیای شگفت انگیز و پر رمز و راز ادبیات خاص و منحصر به فرد ژاپنه !

    به گمانم نیازی نیست که برای ایجاد یک تاپیک ، حتما باید در اون زمینه تخصص خاصی داشته باشیم...!
    *************

    اگه از موضوعات خوشتون اومد دکمه پیگیری بالای صفحه رو بزنید... :aiwan_lighft_blum:
    در ضمن تشکر یادتون نره *:aiwan_light_blumf:
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان

    **همچون شکوفه های گیلاس **


    77558-01d69df34337de0f32c731ac28d56108.jpg

    چه ستودنی است آنکه نیاندیشد

    « جهان چه گذراست»

    به هنگام برجهیدن آذرخش

    1- حدود چهارصد سال قبل در ژاپن برای پسر و دختری جوان اتفاقی رخ داد. اتفاقی که بعد ها موجب پیدایش مراسمی ویژه شد. دختر و پسری جوان که عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند بعد از سختی های بسیار و درست زمانی که به یکدیگر رسیده بودند دچار مشکلی غم انگیز شدند. پسر بنا به مقتضیات نظام حاکم در ژاپن بایستی به جنگ می رفت. بعد از رفتن پسر به نبرد، دختر هر روز به بالای تپه ای که محل قرارشان بود می رفت اما بعد از چند ماه خبری از پسر جوان نشد. دختر بر روی تپه درخت گیلاس کوچکی کاشت و هر روز به درخت نگاه می کرد. این درخت برای او سمبل عشق و علاقه بود. او امیدوار بود روزی با پسر جوان زیر درخت گیلاس بنشینند. سالها به سرعت و گاهی برخلاف میل ما می گذرند. دختر سال ها زیر درخت گیلاس می نشست و از درخت مراقبت می کرد تا اینکه مُرد و در زیر همان درخت دفن شد. امروز بعد از چهارصد سال نهال گیلاس کوچک میلیون ها شکوفه می دهد و هر سال هزاران توریست از سراسر دنیا به زیر درخت گیلاس می آیند و در سکوت به صلح و عشق می اندیشند، به دنیایی که به جای بمب های چند تنی بر روی سرشان شکوفه های گیلاس بریزد.

    2- در میان اقوام و ملل کهن، همواره احترام و ارزش ویژه ای برای طبیعت وجود داشته است . این احترام چه در قالب توتم ( حیوان یا گیاه مقدس قوم) که حفظ حیات قبیله در گرو حفظ او بوده، چه در قالب آنیمیسم( زنده دانستن همه ی اشیا) فیتیشیزم( تقدس رازآمیز قائل شدن برای اشیا) و سایر صور قابل بازخوانی و تحلیل است. در بین آیین های اقوام کهن باید جایگاهی ویژه برای درختان قائل شد. درخت درواقع کهن الگوی ایستادگی و ستون عالم است و همچون کوه نماد تجلی خداوند و رابطی است میان انسان و الوهیت. از این رو داستان جک و لوبیای سحرآمیز نماد عروج به دنیای ناشناخته ایزدی است. پرستش درخت در قالب توتم یا به عنوان روحی اعلی یکی از آیین های مهم در سنت های کهن است.

    3- به زعم «گریم» امروزه می دانیم آنچه آلمانی های گذشته ی دور معبد می نامیدند در واقع همان جنگل های طبیعی بوده است. بلوط پرستی در میان درویدی های سلت، پرستش سرو و انجیر در یونان باستان، تصور یگانگی روح آدمی و سپیدار در میسوری علیا و احترام عجیب در سراسر آفریقا از سنگال تا نیجر برای درختان پنبه ی کاپوک، ارزش اساطیری نخل و زیتون برای اعراب و ... همه و همه بازگوی رابـ ـطه ای است میان انسان و درخت... در واقع از دیرباز رویش دوباره درخت در هر بهار نمایشی کوچک از آفرینش نخستین بوده است.جشن های فراوانی مثل جشن عید یکشنبه در روسیه، فریکتال سوییس و انگلستان قدیم، عید جرجیس قدیس در رومانی، ترانسیلوانیا و نقاط گوناگون روسیه، برگزاری ستون رقصی که در آن مردم دور درخت غان به شادمانی و پایکوبی می پرداخته اند در انگلستان و فرانسه و دانمارک و هزاران جشن دیگر در آغاز بهار حول محور درخت در واقع بیان کننده نقش مشترک آدمیان به عنوان بازخواننده داستان افرینش است. جهان پر از رنج و درد است با اینهمه درختان گیلاس هنوز شکوفه می دهند../. ایسٌا
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    ادامه...

    4- رولن بارت در مقدمه ی کتاب امپراتوری نشانه ها می پرسد: چرا ژاپن؟ و در پاسخ خود می گوید: زیرا از میان همه سرزمین هایی که شناخته ام، ژاپن تنها جایی است که تاثیر نشانه هایش بیشترین نزدیکی را با باورها و رویاهایم داشته است... در بین درختان ژاپنی ها از قدیم احترام و علاقه ای خاص به گیلاس داشته و دارند. اما چرا ژاپنی ها برای گیلاس احترام و ارزش خاصی قائلند. در واقع آنها مراسمی دارند به نام آیین « هانامی » که طی این مراسم در نوعی مراقبه به درخت گیلاس و شکوفه هایش می نگرند. نام شکوفه های گیلاس ساکورا است. شکوفه های گیلاس در واقع سمبل زیبایی و کوتاهی عمرند. درخت گیلاس ژاپنی درختی کوچک است و ژاپنی ها این درخت را نه بخاطر میوه اش بلکه به خاطر شکوفه اش دوست دارند.

    5- در طی تاریخ این سرزمین همواره دست خوش جنگ و زلزله و سیل و امواج اقیانوس و توفان و آتشفشان بوده است. در واقع چه چیز می تواند بازگو کننده ی کوتاهی و زیبایی و شکوه زندگی ژاپنی باشد بهتر از شکوفه های گیلاس... در سکوت و آرامش ژاپنی (سابی) نوعی مرگ نهفته است. مرگی که در شکوفه باران با شکوه بهاری وقتی شکوفه های گیلاس خود را در دستان باد رها می کنند به سخن می آید. ژاپنی ها همواره در پی زیبایی و شکوه هستند و به نوعی در جهت هماهنگ شدن با زندگی و طبیعت حرکت می کنند.شاید از همین جا باشد که زندگی شعر سومی می شود که ریووهو هایکوسرای فقید سروده بود: ماه و شکوفه های گیلاس اکنون می دانم در این جهان که شعر سوم کجاست...

    6- شکوفه های گیلاس خود را از سنت ژاپنی وارد در ادبیات و شعر ژاپن بـرده اند. امروزه کلمه ی گل برای ژاپنی معنای شکوفه ی گیلاس دارد. بهار برای اندیشه ژاپنی تجسمی است از شکوفه باران گیلاس ها، هایکو شعر ویژه و هفده هجایی ژاپن نیز سرشار از همین نگاه به شکوفه های گیلاس است. نگاهی توام با آرامش و هماهنگی سکوت و یکی شدن با همه چیز: شکوفه های گیلاس فرو ریخته است/ معبد/ از میان شاخه ها/ بوسون. ساکورا در شعرها اما نه نمادی از چیزی بلکه در واقع خود آن چیز است. در واقع هایکو دنبال نماد پردازی نیست بلکه گویای پاره ای از حقیقت است که از چشم های ما دور مانده، شاعر به کشف آن چیزی می پردازد که هزاران سال است نادیده گرفته شده است مثل عشقی چهارصد ساله. شکوفه های گیلاس اینگونه نماد عشق هستند. وفاداری راز طبیعت است راز شکوفه های گیلاس بدون آنکه توقعی از آدمیان داشته باشند.

    7- چرا شکوفه گیلاس؟ این سوالی است که قبل از نوشتن از خود می پرسیدم. جوابی نداشتم شاید به این خاطر که در رویاهایم هیچ تصویری زیباتر از ریختن هولناک شکوفه های گیلاس ندیدم که بهتر بیانگر زندگی مان باشد. شاید به این خاطر که با آمدن بهار معنی زندگی و آن نیمه ی دیگرش بیشتر خود را نشانم می دهد. به همین خاطر دوست دارم به چهارده قرن قبل برگردم و همراه تی شیتسو دوست شاعرم بخوانم: همه ی آنچه توانستم بر زبان بیاورم همین بود: آه آه شکوفه های گیلاس یوشینو

    از؛ همچون شکوفه های گیلاس-یکی بود... یکی نبود
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    این مقاله زیر درباره ی "چوشینگورا نوشته شده که چون به صورت خبر در زمان انتشار این کتاب نوشته شده ، حالت خبری داره...

    معروفترین نمایشنامه ژاپنی

    77757-e79f736af7b647578c5568b9469dfa3c.jpg

    نمایشنامه "چوشینگورا" معروفترین اثر ادبیات کلاسیک ژاپن که موضوع آن وفاداری سامورایی‌ها به فرماندهانشان است به فارسی ترجمه و منتشر شده است

    پدیدآورندگان این کتاب، تاکدا ایزومو، مییوشی شوراکو، نامیکی سنریو و مترجم آن علی فردوسی است.

    "چوشینگورا" یکی از مشهورترین و پرطرفدارترین نمایشها در تاریخ تئاتر ژاپن است که در سال 1748 میلادی به رشته‌ تحریر درآمده و حکایت آن درباره وفاداری سامورایی‌هاست. این داستان الهام بخش نمایشها، فیلمها و مجموعه‌های تلویزیونی فراوانی شده است.

    داستان چوشینگورا بر مبنای یک واقعه‌ تاریخی است که در آن 47 سامورائی‌ به کین‌خواهی ظلمی که بر فرمانده آنها رفته، با هم متحد می‌شوند و با فداکردن همه چیز- عشق، خانواده، آبرو، زندگی، از عامل فروپاشیِ خاندان فرمانده‌شان انتقام می‌گیرند.

    اجرای چوشینگورا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مدتها در ژاپن ممنوع بود زیرا به تعبیر ارتش اشغالی آمریکا این نمایش مبلغ سلحشوری بود و ارزشهای سپری شده‌ای چون غیرت و وفاداری را ترویج می‌داد.

    علی فردوسی، مترجم این اثر هم اکنون استاد و مدیر گروه تاریخ و علوم سیـاس*ـی در دانشگاه نوتردام دو نامور ایالت کالیفرنیاست و برای ترجمه چوشینگورا به فارسی، سفری به ژاپن انجام داده است.

    از این مترجم پیش از این نیز ترجمه‌ فارسی"یادنامه‌ شُونکین" اثر نویسنده‌ ژاپنی "جونئیچیرو تانیزاکی" به چاپ رسیده است.

    به احتمال زیاد این اولین اثر ادبی ژاپنی است که به زبانهای دیگر ترجمه شده است. در سال 1794 میلادی روایتی از این کتاب به چینی برگردانده شد و به اجرا درآمد. از 1880 میلادی ترجمه‌های این نمایش به زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی به چاپ رسیده‌ است.


    _____________________


     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    از اون جا که مطلب در مورد ادبیات ژاپن کمه ، گفتم که برای درک بهتر جایگاه ادبیات ژاپن در ایران ، این متن حاوی مطالب جالبیه.
    پس اگر به ادبیات ژاپن علاقمندید ، خوندن این مصاحبه رو از دست ندید ! گرچه اندکی قدیمیه!

    _________________________________

    تاثیر هاچ زنبور عسل بر ادبیات ژاپن در ایران

    ادبیات - مهدی غبرایی، غلامحسین سالمی و مجتبی ویسی به کافه خبر آمدند تا با آنها در مورد ادبیات ژاپن و دلایلی جهانی شدن ادبیات این کشور آسیایی صحبت کنیم.

    زینب کاظمخواه: تاریخچه ترجمه ادبیات ژاپن در ایران به دهه 30 بر می‌گردد، زمانی که ترجمه شعرهای ژاپنی در ایران رونق گرفت. شاعری مثل سهراب سپهری یکی از اولین کسانی بود که شعرهای ژاپنی را به فارسی ترجمه کرد.در همان سالها تک و توک داستانهایی هم از ادبیات ژاپن به فرسی ترجمه شد ،اما چند دهه باید میگذشت تا ادبیات این کشور در ایران محبوب شود.

    اواخر دهه 60 غلامحسین سالمی دو رمان «برف بهاری» و «زوال فرشته»یوکیو میشیما را به فارسی ترجمه کرد، این ترجمهها نظر مخاطبان جدی ادبیات داستانی را جلب کرد اما آن گونه که باید در بازار کتاب گل نکرد. در دهه 80 اما ماجرا فرق کرد. هاروکی موراکامی در بازار ایران مطرح شد و چند کتاب او به فارسی ترجمه شده و بازار کتاب هم اقبال خوبی به این نویسنده نشان داد. همین مساله باعث شد تا دوباره ادبیات ژاپن در ایران مطرخ شود و نویسندههایش پرفروش تر از سابق شوند. در کافه خبر میزبان مهدی غبرایی، مجتبی ویسی و غلامحسین سالمی شدیم که در کارنامه هرکدام ترجمههایی از از ادبیات ژاپن دیده میشود. بهانه ما از یک سو یافتن چرایی استقبال مخاطبان ایرانی از ادبیات این کشور بود از سوی دیگر می خواستیم ببینیم که نویسندگان این کشور آسیایی چکار کردهاند که توانسته اند در ادبیات جهان حرفی برای گفتن داشته باشند .

     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان

    در سال‌های اخیر آثار زیادی از ادبیات ژاپنی به زبان فارسی ترجمه شده است و به نظر می‌رسد که این ادبیات در ایران مخاطبان زیادی یافته است؟ دلیل محبوبیت ادبیات این کشور در ایران چیست؟

    غلامحسین سالمی: شما بر این باور هستید که ترجمه‌های ادبیات ژاپن با اقبال مواجه شده است، اما من بر این باور نیستم. من می‌گویم تلویزیون بزرگترین ضربه را به نویسندگان ژاپنی در ایران زد. یعنی تلویزیون با نمایش فیلم «سال‌های دور از خانه» و کارتون‌های «هاچ زنبور عسل» و «حنا دختری در مزرعه» چنان بلایی بر سر ادبیات ژاپنی آورد که جماعتی که همان یا دو کار را از «کاباواتا» خوانده بودند، گفتند که این‌ها را نویسنده از سر شکم سیری نوشته و از زیر دستش دو یا سه کار در رفته است، در حالی که اصلا این طوری نیست.

    ژاپنی‌ها حداقل دو برنده نوبل دارند، یکی کاباواتا و دیگری کنزو بورو اوئه. من لیستی از نویسندگان ژاپنی دارم که همه صاحب نام هستند و کارهایشان حداقل به چهار یا پنج زبان ترجمه شده است. بر این باورم که ژاپنی‌ها را در ایران درست نشناخته‌اند. مترجمان ایرانی دارند زحمت می‌کشند، واقعیت این است که این کار جان کندن است که مترجمان ایرانی هر جور بخواهد نویسنده‌‌ای را معرفی کنند. کاری که من درباره‌ی میشیما کرده‌ام، هیچ کس در ایران نکرده است. این نویسنده در سن45 سالگی خودکشی کرد، اما فکر می‌کنید چند اثر از او مانده است؟ درکارنامه او 257 اثر شامل 40 رمان بیش 50 داستان کوتاه، 33 نمایشنامه و چندین مجموعه شعر و تعداد زیادی نمایش‌هایی به سبک نو باقی مانده است و هنوز نمایش‌های او اجرا می‌شوند. اما چنین غولی را به زور باید به خواننده ایرانی شناساند. در ذهن خواننده‌ ایرانی هنوز اوشین و هاچ یا حنا دختری در مزرعه وجود دارد.بچه‌هایی که آن موقع کارتون هاچ زنبور عسل و حنا دختری در مزرعه را نگاه می‌کردند هفت و یا هشت سالشان بود و الان که بزرگ شدند هنوز ذهن‌شان با گذشته است و در ذهن‌شان رسوب کرده که ادبیات ژاپن همین است.

    ******

    مجتبی ویسی: من هم با این موضوع موافق هستم. سریال‌های ژاپنی باعث شده که ذهنیت ما نسبت به جامعه ژاپن به انحراف کشیده شود. در حالی که خیلی از مناسبات آن‌ها کاملا غربی است، این برعکس چیزی است که تلویزیون درباره‌ جامعه ژاپن نشان می‌دهد. آن چیزی که تلویزیون نشان می دهد، تنها بخشی از آن جامعه است و همه‌ آن نیست.

    آقای غبرایی شما مترجمی هستید که بیشترین آثار را از نویسندگان ژاپنی در ایران ترجمه کرده‌اید. از کوبو آبه و ایشی‌گورو گرفته تا موراکامی. شما استقبال مخاطبان ایرانی از این آثار را چگونه میبینید؟

    *****

    مهدی غبرایی: دلیلی که آقای سالمی درباره‌ی تلویزیون گفت، قابل انکار نیست. اما دلایل دیگری هم هست. تا جایی که من آشنایی دارم و آشنایی من در حد تسلطم نیست، این‌طور است که نویسندگان ژاپن را کلا می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یک دسته که تابع سنت ادبی کهن‌شان هستند، مانند کاباواتا و رینوسکه آکوتاگاوا. این‌ نویسندگان تا جایی که کارهایشان را دیده‌ایم، سبک ادبی‌شان این طور است که از سنت ادبی ژاپن پیروی می‌کنند. مثلا می‌شیما به سنت‌های ادبی کشورش سخت پایبند بود و خودش هم سامورایی بوده است. در اغلب کتاب‌هایش بحث‌اش همان سنت‌های کهن ژاپن است و از این‌که سنت کهن کشورش دستخوش تحول می‌شود، ناراحت است. بعد نویسندگان دسته دوم مثل کوبو آبه، موراکامی و تا حدی کنزا بورو اوئه و ایشی گورو - که این آخری از کودکی در انگلیس بوده است - همه نویسندگانی هستند که به غرب گرایش دارند. به خصوص کوبو آبه اصلا از تفکر اگزیستانسیالیستی در آثارش بهره گرفته است و برای همین برای غربی‌ها کشش و جذابیب بیشتری دارد. می‌شیما یا موراکامی و ایشی‌گورو سراسر آثارشان لبریز از فرهنگ وادبیات و فلسفه و موسیقی غربی به همراه فرهنگ ژاپنی است. به این دلیل آثار این نویسندگان با استقبال شایانی در غرب مواجه می‌شود. بر خلاف حرف آقای سالمی معتقدم که اتفاقا ادبیات ژاپنی در ایران با استقبال خوبی مواجه شده است. «کافکا در کرانه» موراکامی دارد به چاپ سوم می‌رسد؛ با آن‌که این اثر اتفاقا کتاب حجیمی است. یا اثر دیگر این نویسنده «پس از تاریکی» چاپ چهارم شده است.


    از نظر علاقه شخصی دوست دارم که کتاب‌های موراکامی را ترجمه کنم؛ ولی اگر ترجمه کنم، کجا می‌توان چاپ کرد؟ مگر مجنون هستم که یک کتاب حجیم از موراکامی را ترجمه کنم و 400 صفحه آن حذف شود.اما به هر حال ادبیات ژاپن با استقبال مواجه می‌شود و من نتیجه گرفته‌ام.

    *****

    سالمی: من هم دو کار از میشیما را سال‌هاست ترجمه کرده‌ام؛ «دریانوردی که از چشم دریا افتاد» و «آوای موج‌ها». اما این دو اثر در کشوی خانه‌ام دارد خاک می‌خورد. از دادن این آثار به ناشر هراس دارم. فکر می‌کنم این کتاب مثل پازل است، اگر یک تکه‌اش را در بیاورید، لطمه می‌خورد و ناقص می‌شود.
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    ادامه...

    به نظر شما چه ویژگی‌هایی در آثار موراکامی وجود دارد که باعث شده‌ است که آثار این نویسنده در دنیا مطرح شود؟


    ویسی: ابتدا باید بگویم که تقسیم‌بندی آقای غبرایی درباره‌ نویسندگان ژاپن درست است. بخشی از نویسندگان ژاپنی، هنوز به الگوهای سنتی‌شان پایبند و برای آن ارزش قائل هستند. گروه دیگر که موراکامی و ایشی گورو هم جز آن هستند، نویسندگانی هستند که از نظر متد داستان‌نویسی به غرب گرایش دارند، در حالی که نمی‌توان گفت خیلی غرب زده هستند. در آثار این نویسندگان اشاره به مکان و نوع رفتار و مناسبات مختص ژاپن است، موضوعاتی که این نویسندگان به آن می‌پردازند یکی از مسایلی است که به خصوص جوانان ما با آن ارتباط برقرار می‌کنند. مسایلی مثل تنهایی، عشق، مرگ و بی قراری انسان معاصر که برای آدمهای امروز مهم است. در مورد موراکامی- که دو اثر او را ترجمه کرده‌ام- این مسایل باعث جذابیت آثارش شده است.

    در مرحله‌ی دوم، در آثار موراکامی تعلیق و توصیف‌هایی وجود دارد که به جا است و در طول نگـاه دانلـود 400 صفحه‌ای شما را خسته نمی‌کند. طرح و چیدمان رمان منظم است و نویسنده از حشر و زواید پرهیز می‌کند. این‌ها عواملی است که در اقبال موراکامی در ایران و دنیا تاثیر داشته است.

    سالمی: ژاپنی‌ها هنوز سنت‌هایشان را رعایت می‌کنند؛ ولی جوانان آن‌ها خیلی از مسایل را رها نکرده‌اند. اما جوانان ما خیلی از چیزها را رها کرده‌اند. روزی در جلسه‌ی شعری از جوانی پرسیدم که نادر نادرپور خوانده‌ای، گفت؛ کیست؟ اگر کسی نادرپور و اسماعیل خویی و نیستانی را نشناسد، چگونه می‌خواهد شعر بگوید. دوستان جوان ما فکر می‌کنند شاملو از روز اول به همین صورتی که در روز آخر شعر می‌گفت، می‌نوشته است.

    آقای غبرایی شما چند سال پیش کتاب «زن در ریگ روان» کوبو آبه را به فارسی ترجمه کردید، کتابی که به نظر می‌رسد در عین داشتن کشش و جذابیت، سخت‌خوان باشد، آیا ترجمه‌ کتاب‌هایی از این دست که خواننده ایرانی نویسنده‌اش را نمی‌شناسد، نوعی ریسک برای مترجم نیست؟

    ****

    غبرایی: چند سال پیش وقتی برادرم رفت ژاپن، چند کتابی از کوبو ‌آبه آورد. خواندم، دیدم خیلی سنگین است و نمی‌توانم حریفش شوم. بعد از چند سال‌ آن را ترجمه کردم. وقتی رفتم سراغ «زن در ریگ روان» خیلی‌ها می‌گفتند که کسی در ایران نویسندگان ژاپنی را نمی‌خواند؛ ولی گفتم پس نقش مترجم چیست؟ این کتاب که توانسته مرا جلب کند - منی که یک عمر رمان خوانده‌ام - پس حتما خواننده ایرانی را هم جلب می‌کند. سعی کردم این موضوع را جا بیندازم و موفق شدم. بعد درباره‌ موراکامی هم این اتفاق افتاد.

    دلیل این ‌که نویسندگان ژاپنی این همه مطرح شده‌اند را باید بگذاریم کنار سینمای ژاپن و جلوه‌های دیگراین کشور که ما کمتر با آن‌ها آشنا هستیم. این‌که ادبیات ژاپن این‌قدر در دنیا مطرح شده، به ساختار صنعتی و همچنین رشد شهرنشینی این کشور باز می‌گردد. زمانی که امیرکبیر در ایران ظهور کرد، همزمان با او امپراطور میشینوما هیروهیتو در ژاپن اصلاحات را شروع کرد، در آن‌جا این اصلاحات جا افتاد و ظرف صد سال به نتیجه فعلی‌اش رسید، اما برای ما به دلایل سیـاس*ـی و جغرافیایی و تاریخی متوقف ماند. به هر حال اصلاحات ژاپن با رشد شهرنشینی وصنعت همراه شد و الان که صنعت ژاپن دنیا را تسخیر کرده، این موضوع در هنر به خصوص سینما و ادبیات جلوه‌های ویژه‌ای یافته است. به این دلیل نویسندگان مطرح ژاپنی در دنیا بیشتر از بیست نفر هستند؛ در حالی که اگر ما تعداد نویسندگان‌مان را بشماریم خیلی از آن‌ها عقب‌تر هستیم، دلایلش همان چیزهایی است که گفتم.



    مترجمان ایرانی درشناساندن ادبیات ژاپن چقدر موفق بوده‌اند؟

    سالمی: ما درباره‌ ادبیات و فرهنگ ژاپن چیز زیادی نمی‌دانیم. مثلا میشیما یکی از نویسندگان بزرگ ژاپن است. به طوری که او را با پروست و داستایوفسکی و همینگوی مقایسه کرده‌اند. او سه بار کاندیدای نوبل بوده که دو بار به ملاحظات سیـاس*ـی جایزه را به دو نویسنده روس دادند. یک بار این جایزه به هموطن او کاباواتا رسید.

    در واقع مترجمان پل پیوند دهنده مردم کشورهای مختلف به همدیگر هستند. ما پل می‌شویم که بین مثلا ایران و ژاپن یا انگلیس یا هند و فرانسه ارتباط برقرار کنیم. ادبیات و فرهنگ، زبان مشترک تمام کشورها است. در این کشور غریب‌ترین آدم‌ها مترجمان هستند. اگر ما آوازه خوان بودیم، اگر بازیگر بودیم - حتا بازیگر درجه سه و چهار - یا فوتبالیست، الان عکس‌مان در تمام اتاق‌ها بود. ولی ذهنت را به کار می‌بری، زیباترین واژگان را پیدا می‌کنی و می‌گذاری در ترجمه‌ات، بعد مثله می‌شود؛ این اصلا قشنگ نیست. الان «برف بهاری» یازده ماه است که در بررسی است.

    مضامین غالب در آثار می‌شیما چیست؟

    سالمی: زیبایی، مرگ، جوانی، دریا و خورشید از عناصر جدا ناشدنی نوشته‌های میشیما به ویژه در مجموعه چهارگانه او هستند. این نویسنده در توصیف مناظر، دستی توانا داشت و تعابیری که به کار بـرده ظرافت یک باغ ژاپنی را تداعی می‌کند. او مانند یک مینتاتوریست واژه‌ها را کنار هم قرار داده و بعضی از منتقدان او را نقاش واژه‌ها دانسته‌اند. او در آثارش به دنبال شیوه‌های تازه بود و در این راه از توصیف بهره می‌گرفت. در میان نویسندگان معاصر ژاپن به ندرت کسی را می‌توان یافت که با این دقت به توصیف مردم و جامعه ژاپن پرداخته باشد.

    شما هر سه از مترجمانی هستید که کتاب‌های ژاپنی را از انگلیسی به فارسی برگردانده‌اید، آیا ترجمه از زبان دوم به اثر ضربه نمی‌زند و مترجم می‌تواند به متن اصلی وفادار باشد؟

    ***

    سالمی: قطعا دوستان مترجم من می توانند گواهی بدهند که ترجمه‌های این آثار به زبان انگلیسی بنداز و دررو یا بساز و بفروشی نیست. چند کتابی که من از میشیما دارم، توسط سازمان یونسکو به انگلیسی ترجمه شده، یعنی ترجمه‌ای قابل اعتماد است. قطعا آقای غبرایی و ویسی ترجمه‌های خوبی را انتخاب کردند. این را هم بگویم ناشرانی که درخارج هستند، با تعهد کامل یک کتاب را از یک زبان به زبان دیگر ترجمه می‌کنند، برای خودشان معیار دارند و ترجمه کتاب را به دست هر کسی نمی‌دهند.

    *****


    ویسی: این را هم باید در نظر داشته‌ باشیم که در خیلی موارد نویسنده هم در ترجمه همکاری دارد، به این دلیل ترجمه‌ها معمولا قابل اعتماد هستند. در غرب برای نظر مترجمان‌شان احترام زیادی قائل هستند. یک بار مترجمی کتابی از امبرتو اکو را داشت ترجمه می‌کرد، وقت ترجمه جایی از کتاب برایش نامفهوم بود، از اکو پرسیده بود که منظورتان در این‌جا چه بوده است؟ وقتی اکو به چیزی که نوشته نگاه می‌کند، می بیند که برای خودش هم مبهم است. در واقع با این مثال می‌خواهم بگویم که آن‌جا مترجم برای شفاف شدن متن به نویسنده کمک می‌کند، دلیل این موضوع این است که آن‌ها به مترجمان‌شان اعتماد زیادی دارند.

    به نظرم اگر تعداد مترجمان به اندازه کافی باشد و بتوانند به مبانی مختلف بپردازند، خیلی بهتر است که مترجم از زبان اصلی ترجمه کند. از سوی دیگر هنوز خیلی از کتاب‌های قدیمی هستند که کسی سراغ ترجمه آن‌ها نرفته است. اگر ما ترجمه نکنیم، کسی هم سراغ آن‌ها نخواهد رفت.

    غبرایی: در ترجمه‌ آثار به خصوص آثار موراکامی - که خودش به زبان انگلیسی مسلط است و در خیلی از کشورهای انگلیسی زبان زندگی کرده، آثار زیادی را از انگلیسی به ژاپنی ترجمه کرده است- معمولا خودش با مترجمان آثارش همکاری دارد و در مصاحبه‌ای هم گفته بود که من معمولا آثارم را که به زبان دیگری ترجمه می‌شود، نمی‌خوانم. اما یکی دو مرتبه آن‌ها را خوانده‌ام و به عنوان یک کار تازه از آن‌ها لـ*ـذت بـرده‌ام.

    به هر حال وضع ترجمه الان این‌طوری است که همه کارهایی که ترجمه می‌شوند درست و درمان است. من چند سال پیش مطلبی را در بوک ریویو(book review) خواندم غربی‌ها که به ادبیات امریکای لاتین رو آوردند، بعضا ترجمه‌های مغلوط ارایه می‌دادند؛ یعنی این اتفاق در آن‌جا هم می‌افتد، اتفاق تازه‌ای نیست. ممکن است بعضی اسامی خاص به همان اسمی ترجمه شوند که در زبان مقصد مرسوم است، این ایرادی نیست، ایراد وقتی است که در ساختار زبان و مفاهیمی که نویسنده خواسته ارایه دهد، اشتباه رخ دهد. بعضی نویسندگان خودشان به زبان انگلیسی آشنا هستند و آثارشان را به انگلیسی ترجمه می‌کنند، که این ترجمه قابل اطمینان‌ترین ترجمه است.

    به نظر من، بسته به مترجم دارد که به کتاب لطمه بخورد یا نه. اگر در ترجمه اول لطمه کمی بخورد، در ترجمه دوم نیز این لطمه کمتر خواهد بود. به هر حال در چه بخواهی و چه نخواهی، در ترجمه به اصل داستان قدری لطمه می‌خورد به خصوص زبان ژاپنی که سبقه خاصی دارد و الفبایش با غرب خیلی فرق می‌کند.
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    به هر حال مترجم از زبان ژاپنی و یا یونانی در ایران نداریم، اگر هم داشته باشیم اثری از این زبان‌ها ترجمه نشده است و مترجمان مجبور هستند که از زبان انگلیسی ترجمه کنند، و این موضوع ناگزیر به ترجمه لطمه می‌زند، این طور نیست؟

    ****

    غبرایی: درست است، ما هنوز مترجمی از زبان یونانی نداریم. البته فریدون فریاد هست؛ اما تک و توک کار کرده است. در نتیجه اگر سعید نفیسی دو کتاب عظیم هومر را ترجمه نمی‌کرد؛ ما تا الان هم محروم بودیم. یکی از دوستان وقتی که «ایلیاد و اودیسه» را خوانده بود، گفته بود که من نفهمیدم که عظمت هومر در چیست که فردوسی ما نیست. بعدها که آن دوست این کتاب را به انگلیسی خوانده بود، به عظمت او پی بـرده بود. در این‌که از زبان اصلی ترجمه شود بهتر است، شکی نیست. اما ما هنوز از ژاپنی و پرتغالی مترجم نداریم. مجبوریم که انگلیسی ترجمه کنیم؛ ترجمه کتاب‌ها از انگلیسی بهتر از نبودنش است. ترجمه بستگی به این دارد مترجم چقدر کارش را دوست داشته و چه مایه با عشق سراغ کارش رفته باشد. این‌که کار به روحیه مترجم نزدیک باشد؛ بتواند عیب‌ها و ضعف‌های ترجمه دوم را بپوشاند. من با عشق کار می‌کنم، حالا چقدر بازتابش را می‌گیرد یا نه باید دیگران بگویند.

    *****

    سالمی: به نظر من، مترجم می‌تواند یک اثر را نجات دهد. حتا اگر خود نویسنده جایی گافی داده باشد، مترجم می‌تواند آن‌را بگیرد.

    خیلی از آثار کلاسیک دنیا سال‌ها قبل به فارسی ترجمه شدهاند، خیلی‌ها معتقدند که این آثار دوباره باید ترجمه شوند، شما چقدر به بازترجمه‌ آثار قدیمی توسط مترجمان امروز اعتقاد دارید؟

    ****

    سالمی: به نظرم کلاسیک‌ها را باید به زبان امروز برگرداند. مثلا کارهای داستایوفسکی باید به زبان امروز دوباره ترجمه شود، اما این کار شرطی دارد و آن این است که یک ناشر پیدا شود بگوید این هزینه‌ کار تو، کار دیگری نکن، این ده کار داستایوفسکی را ترجمه کن. اگر من مترجم بدانم تامین هستم و خشت بیهوده نمی‌زنم، کارم را با عشق انجام میدهم و از تمام دانشم بهره میگیرم. واقعیت این است که ما هنوز ترجمه «بابا گوریو» ادوارد ژوف را داریم، مترجم دیگری نیامده این کتاب را دوباره درست و درمان ترجمه کند. در مورد ترجمه‌ی کلاسیک‌ها من صد در صد این موضوع را تایید می‌کنم، اما اگر من ترجمه کردم ناشر هم پشتوانه مالی داد، کتاب رفت در ارشاد دو سال ماند، بعد من چه کار باید بکنم؟


    ****

    غبرایی: من هم این را قبول دارم. ولی یک شرط دارم، آن هم این است که مثلا کارهای تولستوی را مترجم روسی ترجمه کند. یا مثلا کارهای دیکنز را از من بخواهند. کارهای دیکنز در ایران پراکنده ترجمه شده است. هنوز ترجمه درست و درمانی از کارهای این نویسنده در ایران نشده است. ما متاسفانه هنوز ترجمه درستی از «اولیور توییست» نداریم. ولی اگر من این کار را ترجمه کنم، چقدر امکان انتشار آن وجود دارد. بنابراین من نوعی از این می‌گذرم. در کشوری مثل ترکیه این کار صورت گرفتهاست. باید ناشری مترجمان اهل را دعوت کند که کارها را دوباره ترجمه کنند. اما اگر بازار نشر رونق داشته باشد، ناشر می‌تواند این‌کار را کند وگرنه ما از پاکستان و هند چه کم داریم؟

    ****

    ویسی: به نظرم هر سی سال یک بار اثری که ترجمه شده، باید بازترجمه شود. زیرا واژه‌ها به مرور زمان بار معنایی متفاوتی پیدا می‌کنند و دچار پوست‌اندازی می‌شوند. اگر ترجمه‌ای ترجمه خوبی باشد و هنوز هم بشود از آن استفاده کرد، من خودم ترجیح می‌دهم سراغ آن نروم. شاید اگر «دن کیشوت» را بخواهیم ترجمه کنیم، به همان قوت ترجمه قاضی نباشد، اگر مترجم بتواند ترجمه بهتری بدهد، بسیار عالی خواهد بود که آثاری که سال‌ها از ترجمه آن‌ها می‌گذرد، دوباره ترجمه شوند.

    یکی از دلایلی که برای جهانی نشدن ادبیات ایران نام بـرده می‌شود، زبان فارسی است اما می‌بینیم که زبان ژاپنی زبانی بسیار سخت است و الفبای پیچیده‌ای هم دارد، اما این ادبیات در دنیا مطرح شده و چند نویسنده این کشور جهانی هستند و حتی توانسته‌اند نوبل بگیرند، سختی زبان ژاپنی سدی برای جهانی نشدن آن‌ها نیست ، اما چرا برحی زبان فارسی را دلیل جهانی نشدن، می‌دانند؟

    غبرایی: رمان اصلا زاده شهر است، در حالی که رشد روابط شهرنشینی در ایران به 20 و30 سال اخیر بر می‌گردد. اما زندگی مدرن و شهرنشینی در ژاپن سابقه صد ساله دارد. بعد دیگر قضیه باید و نباید‌هایی است که هر روز بیشتر می شود. از نویسنده خواسته می‌شود که از صفات حسنه بگویند، در حالی که نویسنده باید هر دو جنبه را ببنید؛ هم صفات نیک و هم زشت. این باید و نبایدها در خیلی از موارد جلوی کار نویسنده را می‌گیرد. خیلی‌ها معتقد هستند که ادبیات در شرایط محدویت رشد می‌کند، من به چنین چیزی اعتقاد ندارم، رشد ادبیات به جامعه باز احتیاج دارد. نظارت از هیچ سمت و سویی روا نیست، مگر از سوی مراجع قانونی. آزادی هرگز به معنای مطلق نیست، آزادی برای خود مفهومی دارد. آزادی مرا آزادی دیگری محدود می‌کند، اگر این شرط باشد که همه جای دنیا هم هست، پذیرفتنی است.

    اگر نهادی بگوید این را بنویس این را نه، ادبیات رشد نخواهد کرد و هرگز هم جهانی نخواهد شد. غیر از ادبیات قدیم ما، ترجمه «بوف کور» نه تنها در آن‌ سال‌ها مطرح شد؛ در این سال‌ها هم دوباره ترجمه شده است. آثار بعضی نویسندگان مانند غلامحسین ساعدی، بهرام صادقی و محمود دولت‌آبادی ترجمه شده است، اما این‌ها بعضی است، اگر در مقایسه با ادبیات ژاپن تعداد نویسندگان خوب را بشماریم ما خیلی عقب‌تر هستیم. دلیلش هم این است که ادبیات آن‌ها صد سال قدمت دارد. از نویسندگان بزرگ ما، در سطح جهانی هدایت مطرح شد، بعد با فاصله‌ای صادق چوبک و بعد به نویسندگان معاصرتر مثل غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی می‌رسیم، ولی این تعداد خیلی محدود هستند و به تعداد انگشتان دست نمی‌رسد.


    *****

    سالمی: من باورم این است که ادبیات ما هنوز ملوک‌الطوایفی و منطقه منطقه است. محمود دولت‌آبادی هنوز جز درباره‌ی منطقه خراسان درباره جای دیگری نمی‌نویسد، محمد کلباسی غیر اصفهان درباره‌ی جای دیگر صحبت نمی‌کند یا امین فقیری فقط درباره‌ی شیراز می‌نویسد. نکته دیگر همان مساله‌ای است که آقای غبرایی به آن اشاره کرد، تظارت بر کتاب‌ها کاملا سد سکندر جلوی کار است. نویسندگان کاری می‌نویسند که در آن پزشک بدی است، نظام پزشکی از دست نویسنده شکایت می‌کند و او را به دادگاه می‌کشاند. ما پزشک بد، مهندس بد نداریم، همه خوب هستند. این طوری نمی‌شود نوشت. مترجمان ما خیلی نجیب هستند و هنجارهای جامعه را رعایت می‌کنند. صرف نظر از خود سانسوری ما سعی می‌کنیم که کار را تلطیف کنیم و آن‌چه با هنجارهای جامعه نمی‌خواند به کار نبریم. ما هنجارهای جامعه را می‌‌دانیم و آن را رعایت می‌کنیم.

    *****


    ویسی: شاید یکی از دلایل جهانی شدن ادبیات ژاپن این باشد که آن‌ها بیش از حد با غرب مراوده دارند و این مرواده باعث شده است ادبیات‌شان در دنیا مطرح شود.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا