شلیک به قلبی سیاه
12 فروردین 1344 زمانی که محمدرضا شاه در حال رفتن به محل کارش در کاخ مرمر بود بدون اطلاع از حادثهای که انتظارش را میکشید به همراه دو تن از محافظان ویژه خود به نامهای لشکری و بابائیان از اتومبیل خارج شد. سرباز نگهبان گارد سلطنتی که توانسته بود بعد از مدتها، کشیک خود را با ورود شاه به کاخ تنظیم کند با تصمیم قاطعانه، مسلسل خود را به طرف شاه نشانه گرفت و اولین گلوله از تفنگ او رها شد اما به دلیل فاصله زیاد سرباز با شاه، تیر به خطا رفت و شاه توانست وارد ساختمان کاخ شود. سرباز هم با عجله خود را به ساختمان رساند و با شلیک 2محافظ شاه دست و پای سرباز ضارب مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما سرباز با وجود خونریزی شدید آن دو را به قتل رساند و به دنبال شاه وارد ساختمان کاخ مرمر شد. در این میان شاه به دفتر کارش وارد شد و در را پشت سرش بست. سرباز سعی کرد در را بشکند ولی گاردهای کاخ که از صدای تیراندازی به وحشت افتاده بودند خود را به آن جا رسانیده به او مهلت نداده و با رگبار گلوله او را از پا در آوردند. در این حادثه شاه جان سالم به در برد و عامل اصلی سوء قصد یعنی سرباز گارد سلطنتی، رضا شمسآبادی با آن همه جسارت و شجاعتی که در انجام تصمیم خود داشت نتوانست به آنچه میخواهد برسد و جان خود را نیز از دست داد.
رضا شمسآبادی سال 1319 شمسی در روستای شمسآباد در حاشیه کویر کاشان در خانوادهای مذهبی اما بسیار فقیر به دنیا آمد. زندگی آنان از طریق کشاورزی که درآمد ناچیزی داشت تأمین میشد و به علت فشاری که رژیم به کشاورزان وارد میکرد، رضا شمسآبادی که 10 سال بیشتر نداشت به همراه خانواده بالاجبار به کاشان مهاجرت کردند. او به عنوان کارگر در یک کارگاه بافندگی مشغول به کار شد و پدرش با باربری در سطح شهر، روزگار میگذراند و در آخر هم زیربار همه مشکلات و بار سنگین هزینههای زندگی به سرای باقی شتافت و رضا شمسآبادی در نوجوانی تنها سرپرست خانواده شد. اگرچه نبود امکانات مادی، توانایی پرداختن به تحصیل را از او گرفت اما به خاطر وجود استعداد فراوانی که داشت در برابر شرایط تحمیلشده تسلیم نشد و خواندن و نوشتن را آموخت و به مطالعه درباره مسائل سیـاس*ـی روز و پیرامون خود پرداخت. رضا که طعم تلخ استبداد حاکم بر ایران را با تمام وجود چشیده بود، در پی گروهها و تشکیلاتی بود تا از آن طریق به مبارزات سیـاس*ـی خود علیه حکومت جامه عمل بپوشاند.
سال 1339 به عضویت حزب مردم ایران از احزاب وابسته به جبهه ملی که در کاشان هم فعال بود درآمد و این حزب چون به مذهب تظاهر داشت توانسته بود در میان افراد مذهبی رخنه کند، اما حزب با پذیرش سلطنت شاه و فعالیت در چارچوب قانونی که نظام تعیین کرده بود نتوانست احساسات ضد سلطنتی رضا شمسآبادی را ارضـ*ـا و روح خروشان و سرشار از کینه او را به شکستن قیدها و بندهای مبارزات سیـاس*ـی مجبور کند. او سرکشی و ناآرامیهای درونی خود را با انجام برخی حرکات اعتراضی آرامش بخشید. اولین اقدام ضد سلطنتی او سال 1340 زمانی که دکتر علی امینی نخستوزیر به کاشان رفته بود صورت گرفت. وی شیشه اسیدی به طرف اتومبیل حامل نخستوزیر پرتاب کرد که این سوءقصد ناکام ماند و فقط خساراتی به اتومبیل وارد کرد. همچنین هنگامی که یکی از چاقوکشان درباری موسوم به شعبان جعفری(بیمخ) در کاشان حضور داشت زمانی که از باشگاه ورزشی نیرومند خارج میشد به وسیله تخم مرغ و سنگ او را مورد حمله قرار داد که به وسیله یکی از ماموران شناخته و دستگیر شد اما چون 18 سال بیشتر نداشت خود را به سادگی زده و با معرفی خود به نام «رضا چایدوست» توانست از دست پلیس و شهربانی رهایی یابد و به خاطر همین نام مستعار بود که وقتی وارد گارد سلطنتی شد و کسی از سوءسابقه او اطلاع پیدا نکرد.
دوران سربازی در گارد سلطنتی
رضا شمسآبادی به علت مرگ پدر و بیسرپرستی مادرش 3 دوره از خدمت سربازی معاف شده بود اما بنابر دلایلی که داشت با اصرار و کوشش فراوان و بهطور داوطلبانه به سربازی رفت و با شایستگیهایی که از خود نشان داد از هفت خوان اطلاعاتی ارتش گذشت و وارد گارد شاهنشاهی شد و بعد از مدتی هم او را جزو محافظان کاخهای سلطنتی قرار دادند. وی برای پاسداری از شاه به کاخ مرمر فرستاده شد.
از همین زمان بود که او خود را برای سوء قصد به جان شاه، آماده کرد. البته قبل از واقعه 21 فروردین 1344 زمانی که رئیس جمهور وقت آمریکا و حبیب بورقیبه رئیسجمهور تونس به ایران آمدند تصمیم داشت تا آنها را معدوم کند اما هر بار به علل مختلفی از جمله تعویض پست نتوانست خواسته خود را عملی کند.
دلایل و انگیزههای ترور شاه
از انگیزهها و عواملی که موجب شد تا رضا شمسآبادی دست به این عمل جسورانه بزند قیام 15 خرداد 1342 به رهبری امام خمینی(ره) بود. این قیام حرکتهای سیـاس*ـی به شیوه غربی و مبارزات پارلمانی را باطل و فرهنگ شهادت را جایگزین کرد. این حادثه در پی سخنرانی امام(ره) در رابـ ـطه با کاپیتولاسیون و سپس تبعید امام به ترکیه تأثیر بیشتری را روی رضا گذاشت. دومین دلیلی که میتوان عامل تحـریـ*ک رضا شمسآبادی برای ترور شاه دانست اعدام انقلابی حسنعلی منصور بهواسطه امضای قرارداد ننگین کاپیتولاسیون توسط شهید بخارائی و یارانش بود. اگرچه شمسآبادی معتقد بود که «فقط شاه را باید اعدام کرد نه مهرههای سلطنتی» اما به هر حال این اقدام انقلابی برای او بسیار روحیهبخش بود. در جریانات مبارزات سیـاس*ـی، تجربیاتی که حاصل کرده بود او را نسبت به موفقیت مبارزه مسلحانه یا مبارزه قهرآمیز با رژیم مطمئن کرده بود زیرا منشأ تمام فسادها و دردهای مردم را شاه به عنوان عامل امپریالیسم میدانست و میگفت: مبارزه را باید از شاه شروع کرد.
آیا وابستگی شمسآبادی به گروه یا حزبی، محرک اصلی او در ترور شاه بود؟
پس از مرگ شمسآبادی و در پی تحقیقات ساواک درباره پیشینه سیـاس*ـی وی آنها نتوانستند مدرکی دال بر وابستگی او به یک سازمان تروریستی یا سیـاس*ـی به دست آورند، اما ساواک و شهربانی ناگزیر این ترور را به گروهی نسبت دادند که رضا شمسآبادی رابـ ـطه سطحی با آنها داشت و همزمان با این واقعه دستگیر شده بودند.
آنها جمعی از جوانان تحصیلکرده انگلیس و اروپا بودند که بر اثر مشاهده شرایط جهانی آن روز مانند مقاومت دلیرانه چریکهای ویت کونگ در برابر ارتش آمریکا، انقلاب کوبا و گسترش جنبشهای چریکی شهری و روستایی در آمریکای لاتین به فکر افتاده بودند که در ایران جنبش چریکی پدید آورند. رهبری این گروه را پرویز نیکخواه برعهده داشت و فقط مردی به نام منصوری از اعضای این گروه توسط حسن شریف آشنایی مختصری را با رضا شمسآبادی پیدا کرده بود و مقامات امنیتی همین آشنایی را بهانه کرده و واقعه ترور را به این گروه نسبت دادند و حتی منصوری و حسن شریف را به اعدام محکوم کردند و برای 10 نفر دیگر حبسهای سنگین بریدند اما آن دو نفر بعدها تخفیف در حکم گرفته و از مرگ نجات یافتند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از افشای اسناد معلوم شد که رضا شمسآبادی از اعضای حزب مردم ایران به رهبری محمد نخشب (مقیم آمریکا) بوده است. یکی از اعضای فعال این حزب به نام محمد نکوروح این مساله را شرح داده و اذعان کرد که شمسآبادی و حسن شریف هیچ ارتباطی با حرکت نیکخواه و مارکسیستها نداشتند. هر دو از اعضای حزب مردم ایران بودند و این ترور بیشتر جنبه مذهبی و اسلامی داشته است.
تبلیغات رژیم شاهنشاهی برای نسبت دادن ترور شاه توسط رضا شمسآبادی به گروهی مارکسیستی هدفی جز آدرس اشتباهی دادن نداشت. علاوه بر این نظریات مختلف دیگری هم وجود داشت که درصدد توجیه اقدام رضا شمسآبادی بود. مثلا برخی اعتقاد داشتند که ترور شاه بیارتباط با جریان نفت ایران نیست و دلایلی را نیز برای آن بیان میکردند.
این عده مدعی بودند که در جریان مذاکرات نفت بین ایران و کنسرسیوم، ازدیاد درآمد نفت از سوی ایران که همواره موردنظر شاه بود و تلاشهای فراوانی را هم در آن انجام داد باعث نقشآفرینی بیشتر ایران شد. آنهایی که نفت را سرچشمه همه وقایع سیـاس*ـی ایران میدانستند اعتقاد داشتند، شاه مدتها پیش، از یک سو کنسرسیوم نفت را برای بالا بردن سطح درآمد کشور تحت فشار قرار داده بود و از سوی دیگر تلاش و پیگیری بکار گرفته بود تا سازمان کشورهای تولیدکننده نفت (اوپک) را که خود یکی از عمدهترین بنیانگذاران آن بود فعالتر سازد.
همراه با این کوششها شاه توانسته بود برخی محدودیت داد و ستد قراردادهای نفتی با کنسرسیوم را از بین ببرد و نیز تا حدودی حوزه فعالیت شرکت ملی نفت ایران را از محدوده ایران به کشورهای دیگر گسترش دهد و حتی همزمان مذاکراتی را با کشورهای نفتی آمریکایی، فرانسوی و حتی هندی برای اکتشافات و بهرهبرداری از مناطق که قبلا از حوزه فعالیت کنسرسیوم جدا شده بود، ترتیب دهد. طرفداران مسأله نفت چنین نتیجهگیری میکردند که این حرکت شاه نمیتوانست بیپاسخ بماند و سوء قصد شدن 21 فروردین 1344 همان پاسخ مطلوب از دید منابع ذینفع نفتی برای حل مسأله تشخیص داده شده بود که با ناکامی روبهرو شود.
در کل ترور شاه در سال 1344 توسط رضا شمسآبادی را میتوان بدون توجه به غرضورزیها و کشمکشهای حزبی یک اقدام جسورانه از طرف یک شهروند از طبقه پایین جامعه دانست. او با هر علل و انگیزهای که وجود داشت فقط به این فکر میکرد که عامل اصلی استبداد و کمبودهای ناشی از آن را که در طول زندگی خود شاهد آن بود از میان بردارد و با همین هدف همه تلاش خود را طی این مدت با برنامهریزیهایی که انجام داده بود مصروف کرد تا به آنچه که میخواهد برسد. او معتقد بود که اگر موافق به اعدام شاه شود عامل ناکامیهای ایران را از میان برمیدارد و در صورت شکست، حرکت او این فایده را دارد که به دیگران تفهیم شود که حتی یک سرباز گارد نیز میتواند جرات و جسارت به خرج داده و باعث رعب و وحشت در دستگاه شاهنشاهی شود.
12 فروردین 1344 زمانی که محمدرضا شاه در حال رفتن به محل کارش در کاخ مرمر بود بدون اطلاع از حادثهای که انتظارش را میکشید به همراه دو تن از محافظان ویژه خود به نامهای لشکری و بابائیان از اتومبیل خارج شد. سرباز نگهبان گارد سلطنتی که توانسته بود بعد از مدتها، کشیک خود را با ورود شاه به کاخ تنظیم کند با تصمیم قاطعانه، مسلسل خود را به طرف شاه نشانه گرفت و اولین گلوله از تفنگ او رها شد اما به دلیل فاصله زیاد سرباز با شاه، تیر به خطا رفت و شاه توانست وارد ساختمان کاخ شود. سرباز هم با عجله خود را به ساختمان رساند و با شلیک 2محافظ شاه دست و پای سرباز ضارب مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما سرباز با وجود خونریزی شدید آن دو را به قتل رساند و به دنبال شاه وارد ساختمان کاخ مرمر شد. در این میان شاه به دفتر کارش وارد شد و در را پشت سرش بست. سرباز سعی کرد در را بشکند ولی گاردهای کاخ که از صدای تیراندازی به وحشت افتاده بودند خود را به آن جا رسانیده به او مهلت نداده و با رگبار گلوله او را از پا در آوردند. در این حادثه شاه جان سالم به در برد و عامل اصلی سوء قصد یعنی سرباز گارد سلطنتی، رضا شمسآبادی با آن همه جسارت و شجاعتی که در انجام تصمیم خود داشت نتوانست به آنچه میخواهد برسد و جان خود را نیز از دست داد.
![635299600116048218.jpg](http://media.jamejamonline.ir/Media/Image/1392/12/18/635299600116048218.jpg)
رضا شمسآبادی سال 1319 شمسی در روستای شمسآباد در حاشیه کویر کاشان در خانوادهای مذهبی اما بسیار فقیر به دنیا آمد. زندگی آنان از طریق کشاورزی که درآمد ناچیزی داشت تأمین میشد و به علت فشاری که رژیم به کشاورزان وارد میکرد، رضا شمسآبادی که 10 سال بیشتر نداشت به همراه خانواده بالاجبار به کاشان مهاجرت کردند. او به عنوان کارگر در یک کارگاه بافندگی مشغول به کار شد و پدرش با باربری در سطح شهر، روزگار میگذراند و در آخر هم زیربار همه مشکلات و بار سنگین هزینههای زندگی به سرای باقی شتافت و رضا شمسآبادی در نوجوانی تنها سرپرست خانواده شد. اگرچه نبود امکانات مادی، توانایی پرداختن به تحصیل را از او گرفت اما به خاطر وجود استعداد فراوانی که داشت در برابر شرایط تحمیلشده تسلیم نشد و خواندن و نوشتن را آموخت و به مطالعه درباره مسائل سیـاس*ـی روز و پیرامون خود پرداخت. رضا که طعم تلخ استبداد حاکم بر ایران را با تمام وجود چشیده بود، در پی گروهها و تشکیلاتی بود تا از آن طریق به مبارزات سیـاس*ـی خود علیه حکومت جامه عمل بپوشاند.
سال 1339 به عضویت حزب مردم ایران از احزاب وابسته به جبهه ملی که در کاشان هم فعال بود درآمد و این حزب چون به مذهب تظاهر داشت توانسته بود در میان افراد مذهبی رخنه کند، اما حزب با پذیرش سلطنت شاه و فعالیت در چارچوب قانونی که نظام تعیین کرده بود نتوانست احساسات ضد سلطنتی رضا شمسآبادی را ارضـ*ـا و روح خروشان و سرشار از کینه او را به شکستن قیدها و بندهای مبارزات سیـاس*ـی مجبور کند. او سرکشی و ناآرامیهای درونی خود را با انجام برخی حرکات اعتراضی آرامش بخشید. اولین اقدام ضد سلطنتی او سال 1340 زمانی که دکتر علی امینی نخستوزیر به کاشان رفته بود صورت گرفت. وی شیشه اسیدی به طرف اتومبیل حامل نخستوزیر پرتاب کرد که این سوءقصد ناکام ماند و فقط خساراتی به اتومبیل وارد کرد. همچنین هنگامی که یکی از چاقوکشان درباری موسوم به شعبان جعفری(بیمخ) در کاشان حضور داشت زمانی که از باشگاه ورزشی نیرومند خارج میشد به وسیله تخم مرغ و سنگ او را مورد حمله قرار داد که به وسیله یکی از ماموران شناخته و دستگیر شد اما چون 18 سال بیشتر نداشت خود را به سادگی زده و با معرفی خود به نام «رضا چایدوست» توانست از دست پلیس و شهربانی رهایی یابد و به خاطر همین نام مستعار بود که وقتی وارد گارد سلطنتی شد و کسی از سوءسابقه او اطلاع پیدا نکرد.
دوران سربازی در گارد سلطنتی
رضا شمسآبادی به علت مرگ پدر و بیسرپرستی مادرش 3 دوره از خدمت سربازی معاف شده بود اما بنابر دلایلی که داشت با اصرار و کوشش فراوان و بهطور داوطلبانه به سربازی رفت و با شایستگیهایی که از خود نشان داد از هفت خوان اطلاعاتی ارتش گذشت و وارد گارد شاهنشاهی شد و بعد از مدتی هم او را جزو محافظان کاخهای سلطنتی قرار دادند. وی برای پاسداری از شاه به کاخ مرمر فرستاده شد.
از همین زمان بود که او خود را برای سوء قصد به جان شاه، آماده کرد. البته قبل از واقعه 21 فروردین 1344 زمانی که رئیس جمهور وقت آمریکا و حبیب بورقیبه رئیسجمهور تونس به ایران آمدند تصمیم داشت تا آنها را معدوم کند اما هر بار به علل مختلفی از جمله تعویض پست نتوانست خواسته خود را عملی کند.
دلایل و انگیزههای ترور شاه
از انگیزهها و عواملی که موجب شد تا رضا شمسآبادی دست به این عمل جسورانه بزند قیام 15 خرداد 1342 به رهبری امام خمینی(ره) بود. این قیام حرکتهای سیـاس*ـی به شیوه غربی و مبارزات پارلمانی را باطل و فرهنگ شهادت را جایگزین کرد. این حادثه در پی سخنرانی امام(ره) در رابـ ـطه با کاپیتولاسیون و سپس تبعید امام به ترکیه تأثیر بیشتری را روی رضا گذاشت. دومین دلیلی که میتوان عامل تحـریـ*ک رضا شمسآبادی برای ترور شاه دانست اعدام انقلابی حسنعلی منصور بهواسطه امضای قرارداد ننگین کاپیتولاسیون توسط شهید بخارائی و یارانش بود. اگرچه شمسآبادی معتقد بود که «فقط شاه را باید اعدام کرد نه مهرههای سلطنتی» اما به هر حال این اقدام انقلابی برای او بسیار روحیهبخش بود. در جریانات مبارزات سیـاس*ـی، تجربیاتی که حاصل کرده بود او را نسبت به موفقیت مبارزه مسلحانه یا مبارزه قهرآمیز با رژیم مطمئن کرده بود زیرا منشأ تمام فسادها و دردهای مردم را شاه به عنوان عامل امپریالیسم میدانست و میگفت: مبارزه را باید از شاه شروع کرد.
آیا وابستگی شمسآبادی به گروه یا حزبی، محرک اصلی او در ترور شاه بود؟
![100840312596.jpg](http://jamejamonline.ir/Media/images/1390/01/18/100840312596.jpg)
آنها جمعی از جوانان تحصیلکرده انگلیس و اروپا بودند که بر اثر مشاهده شرایط جهانی آن روز مانند مقاومت دلیرانه چریکهای ویت کونگ در برابر ارتش آمریکا، انقلاب کوبا و گسترش جنبشهای چریکی شهری و روستایی در آمریکای لاتین به فکر افتاده بودند که در ایران جنبش چریکی پدید آورند. رهبری این گروه را پرویز نیکخواه برعهده داشت و فقط مردی به نام منصوری از اعضای این گروه توسط حسن شریف آشنایی مختصری را با رضا شمسآبادی پیدا کرده بود و مقامات امنیتی همین آشنایی را بهانه کرده و واقعه ترور را به این گروه نسبت دادند و حتی منصوری و حسن شریف را به اعدام محکوم کردند و برای 10 نفر دیگر حبسهای سنگین بریدند اما آن دو نفر بعدها تخفیف در حکم گرفته و از مرگ نجات یافتند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از افشای اسناد معلوم شد که رضا شمسآبادی از اعضای حزب مردم ایران به رهبری محمد نخشب (مقیم آمریکا) بوده است. یکی از اعضای فعال این حزب به نام محمد نکوروح این مساله را شرح داده و اذعان کرد که شمسآبادی و حسن شریف هیچ ارتباطی با حرکت نیکخواه و مارکسیستها نداشتند. هر دو از اعضای حزب مردم ایران بودند و این ترور بیشتر جنبه مذهبی و اسلامی داشته است.
تبلیغات رژیم شاهنشاهی برای نسبت دادن ترور شاه توسط رضا شمسآبادی به گروهی مارکسیستی هدفی جز آدرس اشتباهی دادن نداشت. علاوه بر این نظریات مختلف دیگری هم وجود داشت که درصدد توجیه اقدام رضا شمسآبادی بود. مثلا برخی اعتقاد داشتند که ترور شاه بیارتباط با جریان نفت ایران نیست و دلایلی را نیز برای آن بیان میکردند.
این عده مدعی بودند که در جریان مذاکرات نفت بین ایران و کنسرسیوم، ازدیاد درآمد نفت از سوی ایران که همواره موردنظر شاه بود و تلاشهای فراوانی را هم در آن انجام داد باعث نقشآفرینی بیشتر ایران شد. آنهایی که نفت را سرچشمه همه وقایع سیـاس*ـی ایران میدانستند اعتقاد داشتند، شاه مدتها پیش، از یک سو کنسرسیوم نفت را برای بالا بردن سطح درآمد کشور تحت فشار قرار داده بود و از سوی دیگر تلاش و پیگیری بکار گرفته بود تا سازمان کشورهای تولیدکننده نفت (اوپک) را که خود یکی از عمدهترین بنیانگذاران آن بود فعالتر سازد.
همراه با این کوششها شاه توانسته بود برخی محدودیت داد و ستد قراردادهای نفتی با کنسرسیوم را از بین ببرد و نیز تا حدودی حوزه فعالیت شرکت ملی نفت ایران را از محدوده ایران به کشورهای دیگر گسترش دهد و حتی همزمان مذاکراتی را با کشورهای نفتی آمریکایی، فرانسوی و حتی هندی برای اکتشافات و بهرهبرداری از مناطق که قبلا از حوزه فعالیت کنسرسیوم جدا شده بود، ترتیب دهد. طرفداران مسأله نفت چنین نتیجهگیری میکردند که این حرکت شاه نمیتوانست بیپاسخ بماند و سوء قصد شدن 21 فروردین 1344 همان پاسخ مطلوب از دید منابع ذینفع نفتی برای حل مسأله تشخیص داده شده بود که با ناکامی روبهرو شود.
در کل ترور شاه در سال 1344 توسط رضا شمسآبادی را میتوان بدون توجه به غرضورزیها و کشمکشهای حزبی یک اقدام جسورانه از طرف یک شهروند از طبقه پایین جامعه دانست. او با هر علل و انگیزهای که وجود داشت فقط به این فکر میکرد که عامل اصلی استبداد و کمبودهای ناشی از آن را که در طول زندگی خود شاهد آن بود از میان بردارد و با همین هدف همه تلاش خود را طی این مدت با برنامهریزیهایی که انجام داده بود مصروف کرد تا به آنچه که میخواهد برسد. او معتقد بود که اگر موافق به اعدام شاه شود عامل ناکامیهای ایران را از میان برمیدارد و در صورت شکست، حرکت او این فایده را دارد که به دیگران تفهیم شود که حتی یک سرباز گارد نیز میتواند جرات و جسارت به خرج داده و باعث رعب و وحشت در دستگاه شاهنشاهی شود.