پزشکی به روایت متون کهن ایرانی

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 164
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
بیماری و شیوه های گوناگون مقابله با آن از جمله اموری است که اندیشه ی بشر از آغاز تاکنون بدان مشغول بوده است.تصورات اساسی درباره ی علت و سبب بروز بیماری و چگونگی روش های درمان آن با عقاید،باورها،سنن،فرهنگ و زمانی که هر قوم در آن می زید، بستگی تنگاتنگ دارد و به روشنی مراحل مختلف تکامل حیات انسان را باز می نمایاند.در اندیشه ی غالب اقوام گذشته،بیماری تجسم پدیده ای فوق طبیعی تصور می شد.پیشینیان ریشه ی رنج و درد و بیماری را در ارواح شریری می جستند که به وجود آدمی راه یافته اند و حیات وی را تهدید می کنند. ازاین رو،اعتقاد بر این بود که می توان به یاری آیین های جادو- مذهبی تأثیر ناخوشایند این ارواح شر را از میان برد و بر آن ها فائق آمد و در برابر،برای درمان دردهایی هم چون زخم ها و شکستگی ها می توان به روش های به اصطلاح«خردگرایانه»چونان جراحی توسل جست و نیز گیاهان درمانی را بدین منظور به کار گرفت.1

آگاهی های به دست آمده درباره ی چگونگی پزشکی در دنیان کهن، برپایه ی انبوهی از دست نوشته ها،الواح و نیز اشارات به کار رفته در قانون نامه ها و متون ادبی آن روزگاران استوار است.کهن ترین نسخه ی پزشکی به دست آمده،لوحه ای گلی به زبان سومری است مربوط به اواخر هزاره ی سوم پیش از میلاد،که شامل 12 نسخه ی دارویی است. در این نسخه ها از مواد گیاهی،معدنی و جانوری برای ساخت دارو استفاده شده است که ظاهرا به صورت مرهم جهت کاربرد خارجی و یا به صورت قطره و مایع برای کاربرد داخلی به کار می رفته اند.2 چندین لوحه نیز به زبان اکدی درباره ی تشخیص بیماری های گوناگون به دست آمده است که قدیم ترین آن ها به زمان مردوک اپلدین (mardukapal-iddin) پادشاه بابل وجدیدترین آن ها به زمان اردشیر هخامنشی مربوط می شود.3در قانون نامه ی حمورابی،که بی گمان مهم ترین مدرک مکتوب زبان بابلی قدیم به شمار می رود،از جراحان،دامپزشکان و میزان مزد و یا مجازات هریک از ایشان سخن رفته است.

وجود واژه های چندی که بر پزشک و پزشکی دلالت دارند،نشان از گستردگی این پیشه در میان مردمان بین النهرین دارد،چنان که واژه های asu? در اکدی و a-zu در سومری به معنی«پزشک»و .s?ipu در اکدی به معنی«جادو-پزشک»به کار رفته اند.شایان ذکر است واژه ی s?ammu? که در زبان بابلی قدیم به معنای«گیاه،گیاه دارویی»است،معادلی برای پزشکی به شمار می رفته است.4بدیهی است دراندیشه ی مردمان آن روزگاران،پزشکی پدیده ای اجتماعی و آیینی انگاشته می شد که ریشه در باورهای دینی،مذهبی اساطیری هر قوم داشت.

کهن ترین آگاهی ها درباره ی چگونگی پزشکی و درمان بخشی در ایران پیش از اسلام را می توان از لابه لای متون اوستایی به دست آورد. این گواهی ها اندک و پراکنده اند و در ضمن مطالب دینی،آیینی و اسطوره ای بیان شده اند.در اردیبهشت یشت،فرگرد هفتم و ندیداد و فرگردهای بیستم،بیست و یکم و بیست و دوم و ندیداد مطالبی درباره ی پزشکی و شیوه های گوناگون درمان و دور راندن بیماری و مرگ بیان شده است.افزودن بر این،در متون فارسی میانه ی زردشتی نیز گـه گاه از پزشکی و درمان بخشی یاد شده و آگاهی های مختصری در این زمینه آمده است.از این میان،می توان به فصل 157 از کتاب سوم دینکرد اشاره کرد که یک سر به پزشکی اختصاص یافته است. هم چنین در فصل 37 از کتاب هشتم دینکرد نیز،مطالبی درباره ی پزشکی آمده است.فصل های 29و 30 از گزیده های زادسپرم درباره ی ترکیب و ساخت آدمیان و نیروهای موجود در تن و خویش کاری هر یک از اندام های بدن انسان است.این آگاهی ها هرچندگاه بسیار موجز و مختصر بیان شده اند،چشم اندازی گسترده فراروی می نهند و به یاری آن ها می توان تا اندازه ای به چگونگی پزشکی و درمان بخشی در آن روزگاران پی برد.

عقیده بر این است که با ورود پزشکان یونانی به دربار هخامنشیان و ساسانیان،طب یونانی به ایران راه یافته است.ابن عبری می نویسد که پزشکانی که در زمان شاپور به جندی شاپور آمدند،طب بقراطی را در مشرق زمین انتشار دادند.5علاوه بر این،در زمان خسرو انوشیروان به دنبال ایجاد نهضت علمی و فرهنگی و برقراری رابـ ـطه ی فرهنگی میان ایران و سایر کشورها،متون پزشکی چندی به فارسی میانه ی زردشتی ترجمه شد.از واژه های«بلادر»،«بیش»و«هلیله»ک ه گیاهان بومی هندوستان به شمار می روند،در متون فارسی میانه یاد شده است و این می تواند نشانه ای از نفوذ طب هندی در دوره ی ساسانیان به شمار رود.6 ابن ندیم در الفهرست از کتاب سیرک هندیان در طب یاد کرده است که از سنسکریت به فارسی میانه ی زردشتی ترجمه شده بود و عبد اللّه علی الدندانی آن را به عربی ترجمه کرد.7ظاهرا خطی شکسته به نام «گشتگ»وجود داشته است که مخصوص نگارش متون پزشکی و فلسفه بوده است.
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    باور پزشکی در باور مزداییان

    چکیده ی دانش پزشکی 8را از دیدگاه آیین مزدیسنا می توان چنین بیان کرد:نخست حمایت و نگاهداری تن در سلامتی pa?dan i? tan) (pad drusti?h و بازآوردن سلامتی پس از ابتلا به بیماری و درمان آن (be?s?a?ze?ni?dan i? we?ma?ri?h) و دو دیگر حفاظت روان در برابر گـ ـناه (pa?dan i? ruwa?n az wina?h) و درمان یا پاک کردن و تطهیر روان پس از اقدام به گـ ـناه .(darma?ne?ni?dan i? ruwa?n az wina?h)
    بنابر تقسیمات پزشکی در کتاب سوم دینکرد،نخستین مقوله به گستره ی تن پزشکی (tan-bizes?ki?h) و دیگری به روان پزشکی (ruwa?n-bizes?ki?h) تعلق دارد و بر همین اساس،درمان بیماری های تن،خویش کاری تن پزشک و درمان بیماری های روان،خویش کاری روان پزشک خوانده شده است.9

    شیوه های پزشکی بنابر متون اوستایی و فارسی میانه

    در متون اوستایی و فارسی میانه ی زردشتی از شیوه های گوناگون درمان سخن به میان آمده است.در اردیبهشت یشت بند 6،از پنج پزشک یاد شده است:«آن که با اشه درمان می کند» (as?o?.bae?s?aza-) ،«آن که با داد درمان می کند» (da?to?.bae?s?aza-) ،«آن که با کارد درمان می کند» kare?to?.bae?s?aza-،«آن که با گیاه درمان می کند» uruuaro?.-) (bae?s?aza و«آن که با کلام مقدس درمان می کند» mae?ro?.-) .(bae?s?aza در فرگرد هفتم وندیداد بند 44،به سه پزشک اشاره شده است:«آن که با کارد درمان می کند»،«آن که با گیاه درمان می کند» و«آن که با کلام مقدس درمان می کند».در کتاب سوم دینکرد فصل 157،از شش شیوه ی درمان سخن رفته است:10«پارسایی درمانی» (ahlayi?h-be?s?azis?ni?h) ،11«آتش درمانی» (a?taxs?-be?s?a?zis?ni?h) ، «گیاه درمانی» (urwar-be?s?a?zis?ni?h) ،«کاردرمانی» ka?rd-) (be?s?a?zis?ni?h ،«داغ درمانی» (da?g-be?s?a?zini?h) 12و«مانسردرمانی» (ma?nsar-be?s?a?zis?ni?h) 13،و در کتاب هشتم دینکرد فصل 37،به سه شیوه درمان اشاره شده است:پزشکی از طریق کلام مقدس،کارد و گیاه.14

    بی گمان،تقسیم بندی های یاد شده،براساس نوع ابزارهایی که برای درمان بخشی مورد استفاده قرار می گرفت،ارائه شده است.ازاین رو، چنین می نماید که ایرانیان پیش از اسلام،در امر درمان و شفای بیماران از شیوه های گوناگونی بهره می گرفتند که متداول ترین آن ها درمان از طریق کارد یا جراحی،درمان از طریق گیاه یا گیاه درمانی و درمان از طریق کلام مقدس یا مانسردرمانی بوده است.بدیهی است ابزاری که در این شیوه ها به کار گرفته می شد،عینی و محسوس بوده اند.با این همه،در اردیبهشت یشت،علاوه بر پزشکانی که از طریق این ابزار به درمان می پرداختند،از دو پزشک دیگر یاد شده که یکی به یاری اشه درمان می کند و دیگری به یاری داد.
    بنونیست دو ترکیب اوستایی as?o?.bae?s?aza-و da?to?.bae?s?aza-را مهم برنمی شمرد.15پوهول ضمن مقایسه as?o?.bae?s?aza با واژه ی ودایی رته (rta-) و da?to?.bae?s?aza-با واژه ی ودایی دهامن (dha?man-) ،اشه را در حکم نیمه ی ورونه (varuna-) در نظر می گیرد و داته را به منزله ی نیمه ی میتره-ورونه (mitra-varuna) 16.دومزیل نیز در این عقیده با پوهول هم داستان است و نظر وی را می پذیرد.17

    به عقیده ی نگارنده،از آن جا که as?o?-bae?s?aza «آن که با اشه درمان می کند»و da?to?.bae?s?aza-«آن که با داد درمان می کند»در یشت سوم که متعلق به اردیبهشت امشاسپند است ذکر شده اند،با این امشاسپند-که مظهری از راستی و تقدس به شمار می رود و نماینده ی قانون ایزدی و نظم اخلاقی محسوب می شود-پیوندی نمادگونه دارند؛ بدین معنا که مفاهیم«راستی،درستی،نظم» (as?a-) و«داد،قانون، آیین» (da?ta-) که جلوه های اردیبهشت امشاسپند به شمار می روند،در دو ترکیب فوق به کار رفته و دو عبارت فوق در این یشت پیش از سایر درمان بخشان نام بـرده شده اند تا جلوه های اردیبهشت امشاسپند را بازنمایانند.
    از دیگر سو،سنت ها و روایات دینی و ادبی اقوام هند و اروپایی نیز از سه روش درمانی یاد کرده اند که می توان میان آن ها و سه شیوه ی متداول که در متون اوستایی و فارسی میانه ی زردشتی ذکر شده اند یعنی درمان به وسیله ی کارد،گیاه و کلام مقدس تا حدی هماهنگی و هم سویی یافت.
    پیندار (Pindarus) شاعر یونانی سده ی پنجم پیش از میلاد،در ضمن یکی از قصاید خویش (55-Pythian odes lll 40) گوید که آپولون (Apolon) ،پسرش اسکلپیوس (Askle?pios) ایزد پزشکی یونان را به خیرون (Hie?ron) سپرد تا درمان بیماری ها را بدو بیاموزد.خیرون همه ی آنان را که بدو روی می آورند درمان می کرد؛برخی را با افسون های آرام بخش،برخی را با معجون های گوارا و برخی دیگر را با بریدن یا جراحی.18

    دارمستتر با اشاره به شیوه های درمان به کار رفته در فرگرد هفتم وندیداد و قصیده ی پندار،این سه شیوه-کاردپزشکی،گیاه پزشکی و افسون پزشکی-را تقسیمات اصلی پزشکی در دوران هند و اروپایی برمی شمرد.19بنونیست برپایه ی شواهد زبان شناسی medeor) medicus در لاتین و vi?-mad در اوستا)بر این باور است که هند و اروپاییان از زمان های آغازین دارای روش هایی مشترک برای درمان بیماری ها بوده اند.ازاین رو،وی سه شیوه ی درمان یاد شده را منطبق با سه نوع بیماری می داند.به باور وی برپایه ی قصیده ی پیندار می توان سه نوع درمان برای سه نوع بیماری تشخیص داد:افسون برای درمان جراحات،گیاه برای زدودن خستگی و فرسودگی بدن و جراحی برای درمان زخم ها.از سوی دیگر،به اعتقاد وی،هر یک از شیوه های درمان دارای ابزاری است که با یکی از سه طبقه ی اجتماعی آن روزگاران پیوندی نمادین داشته است،چنان که افسون با طبقه ی روحانیان،کارد با طبقه ی جنگاوران و گیاه با طبقهء کشاورزان مربوط بوده است.20
    به باور نگارنده،تقسیم شیوه های درمان به سه روش یاد شده تنها خاص جامعه ی هند و اروپایی نبوده است؛بلکه درمان به یاری کارد، گیاه و افسون شیوه هایی مرسوم در روزگار کهن به شمار می رفته است و همه ی اقوام در هر زمانی برای درمان بیماران خویش بدین شیوه ها روی می آوردند و به یاری آن ها بیماری را درمان می کردند.گذشته از این،ظاهرا چنین بوده است که شیوه های درمانی فوق،غالبا به تنهایی به کار نمی رفته،بلکه از دو و یا هر سه شیوه در کنار هم برای درمان بیماری بهره گرفته می شده است.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    علت و سبب بیماری

    متون اوستایی و فارسی زردشتی به اتفاق،انگره مینو/اهریمن (اوستا:-angra-mainiiauu ،فارسی میانه زردشتی: (ahreman به معنی«مینوی بد»را عامل پیدایی بیماری دانسته اند.در این نوشته ها بیماری نوعی بی نظمی در نظام آفرینش تصور شده که تازش اهریمن به هستی مادی سبب ایجاد آن بوده است.
    در فرگرد بیست و دوم وندیداد بندهای 1 و 2،اسطوره ی آفرینش بیماری بیان شده است.برپایه ی این گزارش،اهوره مزدا در آغاز آفرینش،جهان مادی را زیبا،روشن و فرا پیدا می آفریند.انگره مینو با بد چشمی خویش آن را می نگرد و 99999 بیماری فراز می آفریند:
    1-«اهوره مزدا به سپیتمان زردشت گفت:من که اهوره مزدا هستم،من که دادار(آفرینش)نیک هستم،کسی هستم که این سرای(هستی مادی)را زیبا،روشن،فراپیدا(از دور پیدا)ساختم،خارج خواهم شد، پیش خواهم رفت.»

    2-«آن گاه آن فرومایه(انگره مینو)مرا نگریست.آن گاه آن(فرومایه) انگره مینوی پر مرگ 99999 بیماری برای من فراز آفرید.پس باشد که تو مانسرسپند بسیار فره مرا درمان کنی.»
    و در کتاب سوم دینکرد فصل 157،آمده است:«بن(اصل)بیماری جان آن است که بن بیماری تن نیز هست و بن هر دو بیماری، گنامینوی(اهریمن)افراطگر و تفریطگر است.»21
    همچنین برپایه ی متون فارسی میانه،بیماری سبب های دیگری نیز دارد.کمی و زیادی خوراک،اثر فصول سال و شیوه ی زیستن از جمله ی سبب هایی هستند که فساد و تباهی عناصر و نیز عدم اعتدال مزاج تن انسان را درپی خواهند داشت و این در حالی است که همه ی این سبب ها به یک سبب اصلی باز می گردند که تازش اهریمن (e?bgat) است؛به دیگر بیان،در متون فارسی میانه تازش اهریمن سبب همهء سبب هایی خوانده شده که بیماری را ایجاد می کنند.

    انواع و نام های بیماری

    بنابر گزارش کتاب سوم دینکرد،در یک تقسیم بندی کلی می توان بیماری را بر دو گونه بخش کرد:بیماری جان (we?ma?ri?h i? gya?n) و بیماری تن .(we?ma?ri?h i? tan) بیماری جان،نیروهای جان gya?n) (ne?ro?ga?n را آلوده و تباه می سازد و بیماری تن،عناصر و مزاج های تن را .(tan za?haga?n ud ristaga?n) هر یک از این دو نیز خود به انواعی دیگر تقسیم می شوند.بیماری های تن به دو نوع واگیر (o?ga?ris?no?mand) یا عفونی (paywe?s?ago?mand) و غیرواگیر an-) o?ga?ris?n یا غیرعفونی (a-paywe?s?ag) بخش می شوند و بیماری های جان نیز به دو گونهء پیش رو (fra?z-a?hangi?g) و نیز پس رو a?baz-) (a?hangi?g تقسیم می شوند.22
    متداول ترین ریشه ای که در زبان های هند و اروپایی برای ساخت واژه ی«بیماری»به کار رفته است، sergh*-«مراقبت کردن»است، چنان که در ایرلندی باستان serg ،در تخاری باستان sa?rk و در لتونی باستان serga به معنی«بیماری»آمده است.با این همه،در زبان های هند و ایرانی از این ریشه برای ساخت واژگان مربوط به بیماری استفاده نشده است.23

    در متون اوستایی،عام ترین واژه به معنای«بیماری» yaska- (سنسکریت: (ya?ksma است که غالبا همراه با واژه ی«مرگ»(- (mahrka به کار رفته است.واژه ی yask-در فارسی میانه زردشتی و «جسک»در فارسی بازماندهء واژهء اوستایی yaska-هستند.
    علاوه بر واژه ی فوق،واژگان دیگری نیز در اوستا به معنای«بیماری» و یا«درد،رنج»به کار رفته اند.از آن جمله اند:
    amaiiauua?-«بیماری،درد،رنج»(سنسکریت: a?mi?va?-،این واژه در زند به mo?yag «مویه»برگردانده شده است.واژه ی we?ma?r در فارسی میانه ی زردشتی و«بیمار»در فارسی احتمالا از این واژه مشتق شده اند: amaiiauua?-bara-<*me?wa?war<me?wa?r<we?ma?r (برنده ی رنج)
    Astare?man «بیماری،درد،رنج»،مفسر زند این واژه را به stardi?h «گیجی،بهت»برگردانده است.
    axtaii «بیماری،درد،رنج»این واژه در زند وندیداد به xi?ndagi?h «بیماری»و در گزارش آن به was?tagi?h «ناخوشی،بیماری،ضعف» برگردانده شده است.هم چنین این واژه در سغدی به صورت xi?ntu? و در ختنی به صورت a?chai آمده است.

    افزون بر این،در متون اوستایی نام بیماری های خاصی آورده شده است که بیشتر آن ها نامعلوم بوده و دقیقا مشخص نیست که بر چه امراضی دلالت داشته اند و تنها بر پایهء شواهد زبان شناختی و یا حدس و گمان می توان مفهوم و چگونگی برخی از آن ها را معین کرد.از آن جمله اند: da?z?auu-احتمالا به معنای«سوختگی»و یا«سوزش»(سنسکریت:- (da?ha ،در زند وندیداد این واژه به dard «درد»برگردانده شده است. gao?a-و gao?a-apa این دو واژه در زند وندیداد به صورت gada? و aba?g gada? آمده اند.بارتلمه-gao?a را اسم مذکر می داند به معنی «فساد،ویرانی»و-apa-gao?a را صفت برمی شمرد و معنایی برای آن ذکر نمی کند25.یوستی-gao?a را اسم مذکر می گیرد و آن را نوعی بیماری برمی شمرد و-apa-gao?a را نیز اسم مذکر می داند به معنای «بیماری بدخیم 26.امریک با توجه به ساختار متن اوستایی،این دو واژه را به gao?a-yaskahe+ و gao?a-mahrkahe+ تصحیح می کند و درباره ی معنای آن ها نظری نمی دهد.27با در نظر گرفتن مفهوم متن اوستایی و نیز زند وندیداد که دو واژه ی فوق عینا در آن به کار رفته اند، شاید بتوان این دو واژه را نام دو بیماری خاص پنداشت.

    garanauu-«گری،گال»(سنسکریت: (-gara? ،این واژه در زند وندیداد به garr «گر»برگردانده شده است.
    kapastaii-احتمالا به معنی«جرب»یا«طاعون»،در زند وندیداد معادل این واژه ذکر نشده است.بارتلمه با توجه به واژه ی لاتین pestis ،این واژه را نام یک بیماری عفونی و مسری برشمرده است.28 گایگر با در نظر گرفتن واژه«کبست»در فارسی،آن را به معنی«زهر» دانسته 29و پانائینو این واژه را«جرب،گری»و یا«طاعون»معنا کرده است.30
    -nae?za احتمالا نام نوع بیماری است.در گزارش زند وندیداد،معادل این واژه saxt dard «درد سخت»آمده است.بارتلمه این واژه را با واژه ی ni?z? و ne?z? در آسی به معنای«بیماری»مرتبط دانسته و آن را نوعی بیماری برشمرده است.31لومل این واژه را به«بیماری»32و گایگر آن را به«لرز»33ترجمه کرده است.این واژه در فصل 157 از کتاب سوم دینکرد به صورت nae?zi به کار رفته است.
    -pae?sa «پیس،خوره»،در زند وندیداد این واژه به صورت pe?s «پیس»آمده است.

    -pa?man «جرب،گال»(سنسکریت- (pa?man-احتمالا به معنی«تب سرد،لرز»این واژه در زند وندیداد به sard e?stis?ni?h «سرد بودن»و در گزارش آن به tab i? sard «تب سرد»برگردانده شده است.بارتلمه این واژه را نام نوعی بیماری دانسته و با تردید اشتقاق sa?ra-(sare?ta-)staii را برای آن پیشنهاد می نماید34 و لومل آن را به مفهوم«تب سرد ناشی از سرماخوردگی»می داند.35 -tafnauu «تب»(سنسکریت: (tapas ،این واژه در زند وندیداد به tabis?n «تب»و در گزارش آن به tab i? garm «تب گرم»برگردانده شده است.این واژه در متون فارسی میانه به صورت tab «تب»نیز به کار رفته است.
    va?uuars?a?-احتمالا نام یک بیماری است.بارتلمه این واژه را نام نوعی بیماری دانسته و صورت ایرانی باستان آن را ua?urs?aū ذکر کرده است.36واژه ی vavars?n در فصل 157 از کتاب سوم دینکرد،آوانویسی نادرست این واژه است.
    علاوه بر واژگانی که از آن ها سخن رفت،در فرگرد بیستم وندیداد از بیماری هایی نام بـرده شده که یک سره ناشناخته اند و مفهوم و چگونگی آن ها مشخص نیست.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    عناصر،مزاج ها،اخلاط

    بنابر سنت مزدیسنایی،جهان و هرچه در آن است از چهار عنصر za?hag تشکیل شده است:آتش(اوستا: a?tar ،فارسی میانه: (a?taxs? ، باد(اوستا: va?ta ،فارسی میانه: (wa?d ،آب(اوستا: ap-،فارسی میانه: a?b یا نم(فارسی میانه: nam و زمین(اوستا: zam-،فارسی میانه: (zami?g یا گل(فارسی میانه: (gil 37.بنابر کتاب سوم دینکرد،این چهار عنصر صورت نخست آفرینش مادی محسوب می شوند:«و صورت نخست آن،بوده ای است که به پیمان کاری دادار از (پدیدار شده است)و نام دینی آن تکوین و(نام)ویژه ی آن چهار عنصر است که عبارتند از باد،آتش،آب،گل»38.
    مزاج ها (ristag/rastag) کیفیت و یا خاصیت عناصر محسوب می شوند و عبارتند از:گرم (garm) ،سرد (sard) ،خشک (hus?k) و مرطوب .(xwe?d) در هر عنصر دو کیفیت و یا خاصیت جمع آمده است،چنان که آتش گرم است و خشک،آب سرد است و تر،باد گرم است و تر و زمین سرد است و خشک.39بنابر کتاب چهارم دینکرد،مزاج ها سبب تداوم تن آدمیان به شمار رفته و زندگی به واسطه ی آنان استقرار می یابد.میان مزاج ها ستیز مخالف وار وجود دارد و هریک با مخالف خاص خویش در نبرد است،چونان که سردی با گرمی و خشکی با تری.40
    اخلاط (a?me?zis?na?n) به وجود آورنده ی اندام های بدن هستند:خون xo?n ،بلغم (blagm) ،گش سرخ (wis? i suxr) گش سیاه wis?) .(i? sya?
    در برخی از متون فارسی میانه نیز از اخلاط چنین یاد شده است:باد، خون،گش و بلغم.42و این ناهمگونی به واسطه ی اختلاف در طب یونانی و نیز طب هندی حاصل شده است.در فصل 30 از گزیده های زادسپرم با تفصیل از اخلاط سخن رفته است:«گوهر خون گرم و مرطوب و رنگ آن سرخ و مزه ی آن شیرین و جای آن در جگر است. بلغم سرد،مرطوب(و)رنگ(آن)سپید(و)مز ه(آن)شور و جای آن در شش است.گش سرخ گرم،خشک(و)رنگ(آن)سرخ مایل به زردی

    و مزه ی آن تلخ و جای آن در زهره است و گش سیاه سرد،خشک و رنگ آن سیاه و مزه ی آن ترش و جای آن رد سپرز است.»43
    برپایه ی گزارشی از کتاب سوم دینکرد،چهار عنصر آب آتش،باد و خاک که درخوراک موجودند به چهار عنصر آب(رطوبت)،آتش (حرارت)،باد(دم،نفس)و خاک(گل)که با سرشت انسان آمیخته اند،می پیوندند و بدین طریق انسان نیرویی را که برای ایستادگی در برابر آسیب اهریمن بدان نیازمند است،از طریق خوردن و آشامیدن به دست می آورد.به دیگر سخن،اهریمن همواره بر آن است که وجود انسان را با خشکی،سردی،نزاری و سستی تباه کند و در برابر،انسان به یاری خوردن و آشامیدن نیرویی خواهد یافت که بدان طریق قادر خواهد بود بر این چهار آفریده ی اهریمنی فائق آید و خشکی را با رطوبت،سردی را با حرارت،نزاری را با قوت و سستی را با گیرش و استحکام دور راند و بر آن ها غلبه نماید.44هم چنین برپایه ی همین گزارش،هنگامی تن انسان بیمار می شود که سردی بر گرمی موجود در تن و خشکی بر تری آن غلبه کند.به دیگر بیان،هنگامی که تعادل مزاج های تن انسان برهم خورد،وی بیمار می شود.در برابر،کار طبیعی بدن باز بستن سردی به تری،و خشکی به گرمی خواهد بود؛چه سردی برادر دروغین تری و خشکی برادر دروغین گرمی به شمار می رود.از این رو،درمان هم خودبه خود و به طور طبیعی،از اندرون تن انجام می پذیرد و هم به یاری دارو و پزشک از بیرون تن.بدین سان مزاج دیگر بار به اعتدال می رسد و سلامت به انسان بازمی گردد.45


    ____________________

    پی نوشت ها


    (1). Zysk,k."Reflection on an Indo European Healing Tradition",Perspectives on Indo-European Language, Culture and Religion,Voll.ll,1992,321336-.
    (2). Kramer,S.,History Begins at Sumer,Pensylvania, 1981,6064-.
    (3). Labat,R.,Traite Akkadiens de Diagnostices et pronostics Medicaux,Paris,1951,XIII
    (4). Oppenheim,L.,Mesopotamia,Chicago,1964,292- 294.
    (5).به نقل از تفضلی،احمد؛تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام؛تهران، 1376،ص 320.
    (6). Baily,H.W.,Zoroastrian Problems in the Ninth- Century Books,Oxford,1971,8182-.
    (7).محمد بن اسحاق بن ندیم؛الفهرست؛ترجمه محمد رضا تجدد؛ تهران،1381،ص 536.
    (8)واژهء اوستایی-bae?s?aza «پزشک،درمان بخش»(سنسکریت: (-bhis?ak مشتق است از ریشهء-bae?s?az «درمان کردن»(از ریشهء هند و ایرانی-bhis?-/*bis? که احتمالا از هند و اروپایی-bh??-s* و آن از-bh. «سخن گفتن»مشتق شده است.این واژه در فارسی میانه زردشتی bizes?k> ایران باستان-bis?aka* (با فرایند قلب)،در فارسی میانه ترفانی bis?ehk در پارتی bizes?k و درسغدی Be?c? آمده است.واژهء فوق در فارسی به صورت بجشک؛بچشک،پچشک،بزشک و پزشک به کار رفته است.
    (Pokorny,J.,Indogermanisches Etymologisches Wo?rterbuch,I,Bern,Munche,1959,105106-)
    9.Madan,M.J.,The Complete Texts of the Pahlavi Dinkard,Parts I,II,Bombay,1911,160 10.Id.,159
    (11)ظاهرا چنین می نماید که ترکیب فوق از روی ترکیب اوستایی ẓas?o.bae?s?aze آن که با اشه درمان می کند»ساخته شده باشد.از این رو با توجه به مفهوم ترکیب اوستایی و فارسی میانه،شاید بتوان «پارسایی درمانی»را درمان بیمامری از راه پرهیزگاری و راستی و یا درمان افراد از طریق سوق دادن ایشان به سوی ارزش های اخلاقی دانست.
    (12)درمان بیماری از طریق داغ کردن و یا سوزاندن اندام موردنظر دارای پیشینه ای بس دیرینه نزد اقوام کهن است.با این همه،پیشینیان ازاین روش به عنوان آخرین شیوهء درمان سود می جسته اند و همگان در این اندیشه که«داغ کردن آخرین درمان است»(آخر الدواء الکی)از دیرباز هم داستان بوده اند.
    (13)بنابر شواهد اوستایی و نوشته های فارسی میانه،درمان از طریق کلام مقدس ارجمندترین و بااهمیت ترین شیوه ی درمان و آن که با کلام مقدس درمان می بخشد«درمان بخش ترین درمان بخشان» خوانده شده است(یشت 3 بند 6،وندایداد 7 بند 44)؛چه بنابر سنت مزدیسنایی بیماری آفریده ی اهریمن است و ریشه در وجود وی دارد و عقیده بر این است که به هنگام بیماری،روح شر در درون انسان جای گرفته و بر او تسلط می یابد.ازاین رو،برخواندن کلام مقدس مؤثرترین راه برای دور راندن روح شر از وجود آدمی و درمان بیماری برشمرده شده است.
    (14). Madan,id.,780

    (15). Benveniste,E.,ááLa Doctrine Medicale des Indo- Europeens",Revue de L''Histoire des Religions,1945, 512-.
    (16). Puhvel,J.,"Mythological Reflections of Indo- European Medicine",Indo-European and Indo-Europeans, 1970,369382-.
    (17). Dumezil,G.,"Medecine et les Trois Fonctions", La Magazine Litteraire,1989,3639-.
    (18). Benveniste,ibid.
    (19). Darmesteter,J.,Ormazd et Ahriman,Amsterdam, 1971,293
    (20). Benveniste,ibid.
    (21). Madan,id.,165
    (22). id.,165166-
    (23). Emmerick,R.,"Indo-Iranian Concepts of Disease and Cure",Journal of the European Ayurvedic Society 3, 1993,7293-.
    (24). Gershevitch,I.,Philologia Iranica,wiesbaden 1985, 193.
    (25). Bartholomae,ch.,Altiranisches Worterbuch,Berlin, 1961,72,488.
    (26). Justi,F.,Handbuch der zendsprache Altbaktrisches worterbuch,Leipzig,1864,113.
    (27). Emmerick,id.,86.
    (28). Bartholomae,id.,436
    (29). Geiger,W.,Ostiranische kulture im Alterum,Erlangen, 1882,393
    (30). Panaino,A.,Tistrya,The Avestan Hymn to sirus,Part I.,Roma,1990,144.
    (31). Bartholomae,id.,1037.
    (32). Lommel,H.,Die Yashts des Avesta,Gottingen und Leipzig,1927,127.
    (33). Geiger,id.,392.
    (34). Bartholomae,id.,1572
    (35). Lommel,ibid.
    (36). Bartholomae,id.,1410
    (37)این اندیشه اساس طب پس از اسلام را تشکیل می دهد.در «ذخیره ی خوارزمشاهی»آمده است:بباید دانست که تن مردم و دیگر جانواران همه فراز هم آورده است و آمیخته و سرشته از آتش و هوا و آب و خاک و ماده ی همه ی هستی ها که زیر فلک ماه است این چهار مایه است و این چهار مایه را به تازی ارکان گویند و عناصر گویند. (ذخیره ی خوارزمشاهی،اسمعیل بن حسن الحسینی الجرجانی،ج 1،به کوشش محمد تقی دانش پژوه،ایرج افشار،تهران،1344،18)
    (38). Madan,id.,121
    (39)در ذخیره ی خوارزمشاهی توضیحات کاملی در این باره آمده است: و هر مایه را کیفیتی است...و این کیفیت ها هریک ضد یکدیگراند و گوهر همه ی مایها یکسانست و هر چهار بدین کیفیت ها مخالف یکدیگراند...و اگر از چهار کیفیت که یکی گرمست و دوم سرد و سیم خشک و چهارم تر دو کیفیت با یکدیگر باز کوشند و برابر آیند و آن دو دیگر که بماند یکی قوی تر آید و یکی ضعیف تر مزاج اندر آن دو کیفیت که برابر آیند معتدل باشد...چنان که اندر سردی و گرمی معتدل باشند و خشکی برتری غلبه کند گویند مزاج خشک است و اگر تری بر خشکی غلبه کند گویند مزاج تر است و اگر اندر تری و خشکی معتدل آید و گرمی بر سردی غلبه کند گویند مزاج گرم است و اگر سردی بر گرمی غلبه کند گویند مزاج سرد است.این نوع مزاج را مفرد گویند... و هرگاه که هیچ دو کیفیتی با یکدیگر برابر نیایند لکن دو کیفیت غالب شود و دو مغلوب چهار مزاج مرکب پدید آید:گرم و خشک،و گرم و تر، و سرد و خشک،و سرد و تر.(ذخیرهء خوارزمشاهی،25-24).
    (40). Madan,id.,422
    (41)بقراط گوید:بدن انسان در خود خون،بلغم،گش زرد و گش سیاه دارد.این ها طبیعت بدن او را تشکیل می دهند و از طریق این ها انسان درد را احساس می کند یا از سلامتی بهره می برد.
    (Hippocrates,Nature of Mam,Vol.4,With an English Translation by W.H.S.Jones,London/Harvard,1967,11) 42.Madan,id.,278
    (43)راشد محصل،محمد تقی،وزیدگی های زادسپرم،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،1385،506
    (44). Madan,id.,168
    (45). id.,167168-
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا