دلنوشته کاربران عاشقانه ترین داستان زندگی من| ماهور الوند کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع _ماهی_
  • بازدیدها 502
  • پاسخ ها 9
  • تاریخ شروع

_ماهی_

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/03/26
ارسالی ها
51
امتیاز واکنش
845
امتیاز
416
سن
33
به نام خدا

یادمه چند سال پیش یک دوستی جمله ایی رو به من گفت که این روز ها عجیب تو سرم چرخ می خوره.
شاید موقع خواب و یا زمانایی که دارم جلوی دیگران وانمود می کنم که در حال تلوزیون تماشا کردنم به حرف اون آقا حسابی فکر می کنم.
با معادلاتم جور در نمی یاد.من همچین آدمی نبودنم.منی که به چشم بقیه شاید غیر قابل نفوذ ترین و خشک ترین و بی احساس ترین آدم روی زمین به حساب میومدم،فقط با یک نگاه عاشق آدمی شدم که شاید اندازه ی نوک سر سوزن هم ازش شناخت نداشتم
خوب به خاطرم هست روز اولی که دیدمش توی صف پمپ بنزین وقتی نوبتش رو به من داد توی دلم گفتم:چقدر مودبه!!
وقتی از ماشینش پیاده شد دوباره توی دلم اعتراف کردم:چقدر خوش پوشه!
وقتی که خنده های مهربونش رو نسبت به مامور پمپ بنزین دیدم توی دلم داد زدم:چقدر خوش اخلاقه!
این چقدر ها انقدر توی دلم ریاد شده بودن که دیگه نمی تونستم از مردی که پشت سر من در حال بنزین زدن بود چشم بردارم.
شاید شرم آور باشه،زل زدن یک زن به یک مرد.اونم توی یک مکان عمومی،در پیش چشمان مردمی که این چیز هارو گـ ـناه می دونستن.
اما من مقصر نبودم،هیچ کس مقصر نبود.جز همون لحظه،همون ثانیه...همون آبان سرد و خشک سال نود و سه با باد های سوزنده اش
،همون روز..کی بود؟آهان!سه شنبه..بی حال ترین و مزخرف ترین روز سال!!...همون ساعت...چهار بعد از ظهر،کسل بار ترین و خلوت ترین ساعت روز....همون ثانیه...ثانیه ی شصتم...آخرین ثانیه....من به اندازه ی تمام بی حالی های اون لحظه با حال ترین حس زندگیم رو تجربه کردم...عاشق شدن!!
اون آقا چی می گفت؟...فکر کنم محتوای اون جمله ی دراز ادبیش این بود:وقتی عاشق یک نفر می شی احساس می کنی قبل از تولدت اون رو دیدی...یک جایی..شاید تو عالم رویا!!
اون زمان با پوزخندی ادعاش رو رد کردم...ولی توی پمپ بنزین بود که فهمیدم راست میگه...
منم فکر می کردم که این چشما عجیب برام آشنان!اون لبخند... اصلا توی ذهنم حک شده بود..اون طرز ایستادن..اون نگاه هاااا!!!!
نگاهم کرد...مثل من...
جلو اومد...مثل من...
خنده ایی از روی شرم زد...مثل من
و در آخر مثل من گفت:ما هم دیگه رو جایی ندیدیم؟!!!
و این بود شروع.... عاشقانه ترین داستان زندگی من!!







 

پیوست ها

  • upload_2018-3-27_23-17-46.jpg
    upload_2018-3-27_23-17-46.jpg
    49.1 کیلوبایت · بازدیدها: 192
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    طنین آن صدای پا رسد به دل و گوش من
    برد ز سر هوای او همان یه ذره هوش من

    زمان چرا برای من گذر نمی کنی،بگو؟
    شتاب بکن دقایقی ز حال پر خروش من

    لباس نازنین من قسم تورا که امشبی
    به تن نشین و ره مبر به بازویم ز دوش من

    به طبع او تو خوش بیا غذای روی میز من
    قرار بگیر به روی سر تو طره ی چموش من

    گلیم مخور تکان که پا به راحتی زمین نهد
    بیا به چشم او تو ای نگین روی گوش من

    چه کرده مرد قصه ام؟عجب که هم برد زمن
    نگاه و خنده های او سیاهی خموش من
     

    پیوست ها

    • upload_2018-3-28_0-31-57.jpg
      upload_2018-3-28_0-31-57.jpg
      23.3 کیلوبایت · بازدیدها: 190
    آخرین ویرایش:

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    زندگی هم عاقبت بازیچه ی تقدیر شد

    پای رفتن های من وابسته ی زنجیر شد

    آرزوهایم سرابی در کویری گرم و داغ

    باغ پربرگ خیالم خشک وبی انجیر شد

    بعد او دیگر دلم خالی ز امید و صفا

    روح من یکباره گویی که هزار سال پیر شد

    از جوانی های خود تنها همین ماند به یاد

    آن زمانی را که قلبم پیش او جاگیر شد

    دردوغم کرده مراهمچون عروسک بچه ایی

    آنکه بر دستان مردم آلت تزویر شد

    من ندانم چه بشد آن صورت پر خنده ام

    عشق او سر چشمه ایی از این همه تغییر شد
     
    آخرین ویرایش:

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    چه بود؟
    آن حسی که مرا از خود ربود
    و دل تنها
    نوای خواستن تورا سرود


    چه کرد؟
    لبخندت با زندگی ام ای مرد
    که ذهنم در جهان تنها آن را
    جستجو می کرد


    چه شد؟
    آن زمان که محبت با دست های خود
    دروازه های قلبم را گشود
    و فکرم را به سمت چشمان تو برد؟


    چه رنگ؟
    عشقت زد بر دیواره های این دل تنگ
    هر چه که بود
    دلبازش کرد و قشنگ


    چه صدا؟
    غیراز آن طنینی که تو سر می دهی مرا
    برایم باشد
    زیبا و دلربا



    چه بگویم؟
    در برابر تو که شده ایی کل وجودم
    به جز اینکه من
    عاشقانه دوستت دارم
     
    آخرین ویرایش:

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    ای که هجرت کرده ایی،بی من کجا؟
    چشم خد را بسته ایی،بر من چرا؟
    شام من فردا نشد با رفتنت
    برنگشتی بار دیگر سمت ما
    دل سراسر پر زتصویرت بود
    درد عشقت میکند با من چه ها
    گر بیایی،جان اگر در گور بخواب
    سرزند بیرون چو رعدی پر شتاب
    ای که بستی با دلم روزی قرار
    خود شکستی عهدمان دیوانه وار
    بـرده ایی از من شکوه زندگی
    هم وجودم را تو کردی بی بهار
    گر تو از نو بشکنی پیمان خود
    با غمی ویرانه گویم بی شمار
    گر بیایی جان،اگر در گور بخواب
    سرزند بیرون چو رعدی پر شتاب
     
    آخرین ویرایش:

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    سلامی دوباره
    راستش این شعرم منو یاد اون شعر معروف می اندازه که میگه:من یار مهربانم....25r30wi25r30wi
    ولی قشنگه...دوستش دارم

    :aiwan_light_beach:


    امروز عجیب دلم شده پر از غمای جور وا جور

    می خوام یه شب از این حصارپربکشم به جایی دور


    قصّم شده از اون ها که میگن واسه بچه هاشون

    غصّم می شه آخه چرا؟چی بود گـ ـناه عشقمون؟


    شاید بگی این حسّ تو چیزی بجز هــ ـوس نبود

    منم می گم اینو بدون،بدون اون نفس نبود


    اونکه شبا دست می کشید با مهربونی روسرم

    می برد منوهرجا بخوام هرچی دلم خواس بخرم


    با اون فضای خونمون پر ازصفا و شادی بود

    من و یه عالم عشق خوب و روشن از زلالی بود


    چی شد یهو از اون شبا بی هیچ دلیلی دور شدیم

    دیگه ندیدیم هیچ کدوم اون عشقمون و کور شدیم


    شاید که روزی برسه تا باز بیای به این خونه

    اینو بدون تا اون زمان چیزی از من نمی مونه
     
    آخرین ویرایش:

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    امان از تو
    از تویی که تفکر را در ذهن هایمان می میرانی چه سهل
    ای جهل
    امان از تو
    امان از تویی که ما را به لبه ی پرتگاه بدبختی می کشانی
    به پایین می اندازی
    می کشی
    و در آخر می گویی
    قسمت....
    امان از تو
    از تویی که باعث می شوی حرف هایمان را در سـ*ـینه نگاه داریم
    چشم بر روی ظلم ببندیم
    لال شویم
    و بگوییم
    عدالت....
    ای جهل امان از تو
    از تو که دین را مایه ی تسخیر می سازی
    به نام دین سر می دهی هر آوازی
    و در پایان می نوازی
    عصمت....
    امان از تویی که زنان را در خانه ها محبوس می داری
    آنان را از اجتماع می رانی
    و می سرایی
    غیرت...
    امان از تو
    از تو که هنگام درد و بلا
    در زمان گرفتاری و تنگنا
    جای درمان و دوا
    سر می دهی یک ندا
    حکمت...
    ای جهل امان از تو که آینه های وجودمان را می شکنی تا خود را نبینیم
    و از ما چیزی می سازی غیر آنچه که هستیم
    تا ما بگوئیم
    حقیقت....
    ای جهل امان از تو
    بار سفر ببند و از این شهر دور شو
    و به آنجایی که از آن آمده ایی بازگرد
    این مردم دیریست که اندکی تفکر می خواهند
     

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    به نام خدا

    به یاد روزگار آن جوانی
    زدم سری به کوی مهربانی
    همان مکان که با خودت ببردی
    دلم به یک نگاه جاودانی
    نگاه باحیا و زیر چشمی
    سفید رخی و ابروان کمانی
    کنار هم قدم زنان برفتیم
    ز سینما به پارک و بوستانی
    تمام غم و غصه های ما بود
    برادران گشت انتظامی
    عجب دوران خوب و بی ریایی
    صفا و دلخوشی و شادمانی
    ولی هزار و صد فغان و افسوس
    ز دشمنان شوم بی توانی
    که پا به خاک پاک من نهادن
    به قصد کسب یک ذره نشانی
    زهر طرف صدای بمب و موشک
    دگر رسید زمان جان فشانی
    قسم تورا که لحظه ایی دو چشمت
    ز ذهن من نشد به در و فانی
    کنون که من به زیر خاک سردم
    تو هم کنار مرد زندگانی
    گهی سرک بکش به قبر تنها
    به یار روزگار آشنایی
     
    آخرین ویرایش:

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    به نام خدا

    با عشق تو دنیا به نگاه من چنین شد
    کز دیدنت رویت همه فردوس برین شد

    آنگه که دو چشمت به دلم تیر جفا زد
    آنی دل بیچاره ی من نقش زمین شد

    عالم که مرا عاقل فرزانه بخواندند
    بعد از تو دگر عقل منم خانه نشین شد

    هرگز ز سخن های حسودانه نرنجم
    چون قرعه ی عشم به تو افتاده چنین شد

    از مهر شما خانه ی دل صاف و زلال است
    این آینه در سـ*ـینه ی ما بهر تو این شد

    بر آتش این عاشق دیوانه نگه کن
    شاید که دلت هم ره با قلب حزین شد
     

    _ماهی_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/26
    ارسالی ها
    51
    امتیاز واکنش
    845
    امتیاز
    416
    سن
    33
    بر دلم افتاده امشب حاضری
    تا که من را از دلت بیرون بری
    از چه رویی میزنی بر قلب من
    خنجری کان را نباشد مرهمی
    8692.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا