.........................................................................................................................................
خم می شوم و می گوییم
-آقای قاضی من یه قاتل ذنجیره ای ام
دستش را عقب می کشد . لبخندم عمق می گیرد.
-کلی احساس تو دلم کشتم
صورتم را جلو می برم و لب می زنم
-اعدامم کن
اخم می کند
-اعدام لازم نیست . تو خودت خیلی وقته مردی
-.....
فراموش کرده بودم که سیاهی ها آنقدر از خط قرمزم گذشتند که دگر رنگی برایش باقی نماند . غرق شده در گـ ـناه تولد!
آخرین ویرایش: