نقد و بررسی فیلم خارجی من نفرت‌انگیز: espicable Me!!!

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 113
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
من نفرت‌انگیز: espicable Me!!!
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
despicable-me6.jpg
ساخت انیمیشن جدید کمپانی یونیورسال، به «پی‌یر کافین» و «کریس رناد» سپرده‌شد که هر دو برای اولین‌بار، کارگردانی فیلم بلند را تجربه می‌کردند. کار در جولای ۲۰۱۰ اکران شده و در ایران به نام «من نفرت‌انگیز» و «نفرت من» ترجمه شده، که چندان مناسب به نظر نمی‌رسد و ترجیح دادم با اسم اصلیش به معرفی آن بپردازم.
دکتر گرو (با صداپیشگی استیو کارِل) مرد شیطان‌صفتی است با خانه‌ای عجیب و پر از وسایل خطرناک که در زیرزمین خانه‌اش آزمایشگاهی برای پیشبرد مقاصدش دارد. او به کمک همکارش دکتر نفاریو (راسل برند) و کلی موجود کوچولوی خیلی بامزه می‌خواهد بزرگترین سرقت تاریخ را انجام دهد: دزدیدن ماه، او برای انجام کارش، دستگاهی کوچک‌کننده را دزدیده تا ماه را کوچک کند و به چنگ آورد. گرو اصولاً آدم تنهایی است و قوم و خویشی، جز یک مادر فولادزره که هرگز توجهی به او نداشته (جولی اندروز)، ندارد. اتفاقاً در مسیر نقشه‌ی او پسر احمق ولی خطرناکی به نام وکتور (جیسن سِگِل) مشکل بزرگی به‌وجود می‌آورد، در این حین با نقشه‌ای شیطانی، گرو مصمم می‌شود از سه دختربچه‌ی یتیم استفاده کند اما...داستان انیمیشن درباره‌ی تغییر کردن است. خوبی و معصومیت، می‌تواند بر بدی غلبه کند و بدترین آدم ها هم، راهی برای رستگار شدن و شانسی دوباره می‌یابند. مسئله‌ای که در این‌کار وجود دارد، نقش منفی ابتدایی قهرمان است، اما این موضوع چنان در نوشته‌های درباره‌ی انیمیشن جلوه می کند، انگار ایده‌ی خیلی بدیعی است! در زمینه‌ی انیمیشن، تغییر نقش‌های منفی به مثبت، پیش‌تر هم وجود داشته‌است. نمونه‌اش «شرکت هیولاها» و «شرک»، نمونه‌ی سردستی فیلم‌سینمایی‌اش هم فیلم «مرد خانواده» از «نیکلاس کیج»، که تلویزیون خودمان هم بارها پخشش کرده، تازه، این نمونه‌های نام‌بـرده همگی شخصیت‌هایی با چهره‌ای جذاب را برای علاقمند کردن بیننده انتخاب کرده‌اند.کاراکتر گرو، مردی چهارشانه، با شانه‌ای قوزدار، دور چشم تیره و بینی تیز و سری کاملاً بی‌موست، برای همین جذابیت بصری‌ای ندارد که در بیننده کششی ایجاد کند. این جذابیت را آن موجودات کوچولوی بانمک ایجاد می‌کنند و بیننده مسلماً عاشقشان می‌شود، در رده‌ی بعدی ورود دختربچه‌ها فضای انیمیشن را از تیرگی به روشنایی می‌برد، مخصوصاً آن دو تا که کوچکتر هستند. اما چرا آن ده‌ها موجود کوچک بامزه، با شخصیت‌های منفی همکاری کنند؟ آن‌ها که از صبح تا شب عاشق بازی و شیطنت هستند، چطور سر از آزمایشگاه گرو در می‌‌آورند؟ گرو چرا ماه را می‌خواهد؟ برای آن‌که بالاخره توجه مادرش را جلب کند؟ خود او آن‌قدر بزرگ شده که بداند مادرش با بی‌حوصلگی به ماه کوچک‌شده نگاه می‌کند و می‌گوید: «آها!» و رد می‌شود. پس فقط می‌خواهد بزرگترین بدی تاریخ را بکند؟ چرا هدفش، تسخیر همه‌ی دنیا نیست؟ اما خب، این یک انیمیشن خانوادگی است، قرار نیست شاهد «پدرخوانده» و ریشه‌های واقعی مافیا باشیم، با این‌حال فکر می‌کنم پیام‌های بیشتری هم می‌شد در انیمیشن باشد. از انیمیشن‌های معروف، تکه‌هایی در کار دیده می‌شود، مثلاً نبرد دو سفینه در آسمان و تلاش گرو برای نجات مارگو که شبیه صحنه‌هایی در «بالا» است، رقـ*ـص و آواز نهایی که شبیه «شرک» است.داستان، ماجراجویی‌های قابل درکی برای بچه‌ها دارد که با روایتی فانتزی، به دنیای جیمز باند نزدیک است. توطئه‌ها و دزدی‌ها، یادآور فیلم‌های حادثه‌ای و پلیسی است. طراحی اجزاء صحنه، با ظرافت انجام شده و صداپیشگی استیو کارِل، مرد این‌روزهای سینمای کمدی، می‌تواند تضمین‌کننده‌ی بیان خوب شوخی‌های شخصیت اصلی شود. با آن‌که «هانس زیمر» هم در گروه آهنگسازی کار همکاری داشته، اما یک اثر واقعاً زیمری نمی‌شنویم. موسیقی کار، یادآور موسیقی متن فیلم های جیمز باند است و البته کلی ترانه هم می‌شود شنید که کار «فارل ویلیامز» است. سکانس‌هایی را که گرو با بچه ها می‌گذراند، بالاخص اولین‌باری که برایشان کتاب می‌خواند، دلچسب و دوست‌داشتنی است. در مجموع، کاری است که می‌شود با خانواده نشست و تماشایش کرد، گویا مثل همه‌ی انیمیشن‌های اخیر، ادامه‌ی آن هم در راه است و گفته شده داستانی متفاوت با قسمت اولش خواهد داشت، باید دید کارگردانان این انیمیشن، می توانند کار بهتر و جذاب‌تری نسبت به اولین کار بلندشان انجام دهند؟
ایده ی اصلی فیلم ” من نفرت انگیز
امسال تابستان شخصیت های منفی چون “لکس لوتر lex luthor ( سوپرمن)” ، “جوکر(بتمن)” و ” دکتر نو(جیمز باند)” ، در عرصه ی رقابت با ” گرو Gru “، شخصیت منفی فیلم ” من نفرت انگیز Despicable Me ” حرفی برای گفتن ندارند. این شخصیت دیو سیرت که همواره تعداد زیادی ترفند و حقه ی شریرانه در آستین دارد، ظاهرا انقدر جذاب و وسوسه بر انگیز بوده است که بتواند توجه خانواده هایی که تا چند هفته پیش فریادهای تشویق و تمجید برای ” شرک” و ” داستان اسباب بازی” سرداده بودند را به خود جلب کند. ” Despicable me ” حاصل سه سال کار و تلاش عاشقانه ی ” کریس ملدندری Chris Meledandri ( تهیه کننده) و همکارانش در استودیوی ایلومینیشن Illumination کمپانی یونیورسال است. ملدندری که تا پیش از تاسیس استودیوی ایلومینیشن، در تهیه کنندگی و تولید تعدادی از مشهورترین انیمیشن های چند سال اخیر از جمله “عصر یخی ” ، “ روبات ها ” و ” هورتون یک صدای هو میشنود” نقش داشته است ، می گوید که از همان نخستین لحظه ای که ” سرجیو پابلوز Sergio Pablos “، انیماتور و طراح معروف ، ایده ی اصلی فیلم ” من نفرت انگیز” را ارائه داد، این ایده پذیرفته شده بود:
” دو نکته اصلی در این ایده وجود داشتند که من را مجذوب خود کردند. ایده ی نخست اینکه شخصیت اصلی فیلم یک ضد قهرمان خبیث است و ایده ی دوم اینکه این شخصیت توسط سه دختر بچه ی یتیم ، به مرور و به شکلی که چندان هم احساساتی و رومانتیک نباشدمتحول می شود.”
پس از مطرح شدن ایده ی اصلی، ملدندری از دو فیلمنامه نویس مطرح ” چینکو پال Cinco Paul ” و ” کن داریو Ken Daurio ” ، که قبلا در فیلم ” هورتون…” با او همکاری کرده بودند دعوت کرد تا به استودیو بیایند و نوشتن را آغاز کنند :
” ما ایده ی اصلی و جذابی که توسط ” سرجیو پابلوز” ارائه شده بود را دستمایه قرار دادیم و کار را آغاز کردیم. در ابتدا باید به چند سئوال پاسخ می دادیم: ” گرو” کیست؟این سه دختر بچه چه نقشی در داستان دارند و چه نکته ی خاصی در مورد آنها وجود دارد؟ شخصیت مقابل ” گرو” کیست؟ ” گرو” با کی کار می کند؟ و در نهایت پاسخ دادن به همه ی این سئوالات منجر به نوشته شدن یک فیلمنامه ی صد صفحه ای شد.” هر دو فیلمنامه نویس ، یعنی ” پال” و ” داریو” که در حال حاضر نویسندگی و دستیار کارگردانی فیلم بعدی استودیوی ایلومینیشن ( انیمیشنی بر اساس داستان The Lorax از دکتر سو) را برعهده دارند، اشاره می کنند که آنچه که فیلم ” من نفرت انگیز” را از سایر فیلمهای انیمیشن تابستان امسال متمایز می کند، داستان صد در صد اوریجینال آن است : ” این فیلم یک دنباله نیست و بر اساس شخصیتها یا داستانهای شناخته شده ، شکل نگرفته است و ما تصور می کنیم که همین موضوع بزرگترین نقطه قوت فیلم ما باشد.”
یکی از بزرگترین مشکلاتی که ملدندری در پیش رو داشت، چگونگی تاسیس کردن یک استودیوی تازه ی انیمیشن بود و اینکه او چگونه میتوانست افراد و چرخه ی تولید مناسب را گرداوری کند . او در این رابـ ـطه می گوید: ” وقتی که من استودیوی ” بلو اسکای ( فاکس) را ترک کردم و تصمیم به تاسیس ایلومینیشن گرفتم، بزرگترین دغدغه ام این بود که چگونه می توانم ۴۰ انیماتور با استانداردهای جهانی را برای تولید یک فیلم بلند انیمیشن گرد هم بیاورم ، من به شدت تحت تاثیر تواناییها و استعدادهای خارق العاده انیماتورهای استودیوی ” بلو اسکای” بودم و به چیزی کمتر از آن راضی نمی شدم.”
طولی نکشید که او موفق شد دو کارگردان فیلم یعنی ” کریس ریناد Chris Renaud ” و ” پیر کافین Pierre Coffin ” ، تهیه کنندگان ” جنت هیلی Janet Healy ” و ” جان کوهن John Cohen ” و بالاخره طراح شخصیت ” کارتر گودریچ Carter Goodrich ” را برای کار کردن در این پروژه به استودیو دعوت کند: ” من پیش از این با کریس ریناد در استودیوی ” بلو اسکای ” کار کرده بودم. او واقعا یک ستاره است و من از این بابت احساس آرامش خیال می کردم. از سوی دیگر “جنت هیلی ” نیز به تعداد زیادی استودیوی مختلف سر زد و توانست تیمی شامل ۲۵۰ انیماتور حرفه ای را تشکیل دهد. پس از آن استودیوی ایلومینیشن به جستجوی استودیوهایی در خارج از خاک امریکا پرداخت تا بتواند بخشهایی از کار را به آنها محول کند و در میان گزینه های مختلف، استودیوی Mac Guff Ligne در پاریس ، گزینه ی مناسبی به شمار می آمد.این استودیو پیش از این در تولید انیمیشنهایی چون ” آزور و اسمار ” و ” شکارچیان اژدها” همکاری کرده بود و با دیدن بخشهایی از تولیدات آنها من دریافتم که کار آنها بسیار شبیه به آنچه که من در ذهن داشتم است.کریس ریناد ( کارگردان) توضیح می دهد که در استودیوی فرانسوی از نرم افزارهایی چون “مایا” و تعدادی نرم افزار اختصاصی استفاده می شد : ” ما بعلاوه برای بخشهایی از کامپوزیت و رندرینگ و پردازش لایه های مختلف از نرم افزار Nuke استفاده کردیم”. او ادامه می دهد:” سبک بصری فیلم نبز تحت تاثیر آثار کارتونیست فقید انگلیسی ” چارلز آدامز Charles Addams ” و همچنین آثار هنرمند برجسته ی انگلیسی “ رونالد سرل Ronald Searle شکل گرفته است چرا که کارگردان هنری ما ” اریک گیلن Eric Guillon ” در جستجوی سبک و گرافیکی جدید و منحصر به فرد برای فیلم بود. بک گراندهای فیلم نیز در نوع خود جالب و منحصر به فرد هستند. مناظر برون شهری فیلم حس و حال مناظر امریکا را در خود دارند ، اما گزینه هایی چون طراحی ظاهر اتوموبیلها و حتی دستگیره ی درها تا حد زیادی اروپایی هستند. ما سعی داریم درست مانند آنچه که در استودیو ” بلو اسکای” انجام میدادیم، در اینجا نیز کاری کنیم که هر پروژه ظاهر و زیبایی شناسی خاص و منحصر به خود را داشته باشد. ” پیر کافین” دستیار کارگردان فیلم که بیشتر بخاطر سریال تلوزیونی معروفش ” پت و استنلی Pat and Stanley ” شناخته شده است، در همین رابـ ـطه می گوید که واقعا سبک هنری فیلم و کلا فضای حاکم بر این انیمیشن را دوست دارد: ” امیدوارم که مردم نیز این فیلم را در مقایسه با سایر فیلمهای انیمیشنی که می بینند ، دوست داشته باشند. بزرگترین تلاش ما این بود که مردم فراموش کنند که در حال تماشای “پیکسلها”، ” چند وجهی ها” و ” بافتها” هستند. ما می خواستیم که مردم فقط کاراکترها را ببینند و به آنها بعنوان شخصیتهایی حقیقی بیندیشند و اگر در این امر موفق شده باشیم، به هر آنچه که در ذهن داشتیم دست یافته ایم”.
” پیر کافین” به انیمشنهایی چون ” سیمپسونها“، ” کابوس پیش از کریسمس” ، “ داستان اسباب بازی” ، ۲۰ دقیقه ی نخست ” وال -ئی ” و ۱۰ دقیقه آغازین ” UP “بعنوان انیمیشنهای محبوبش اشاره می کند و در پاسخ به این سئوال که محبوبترین بخش فیلم ” من نفرت انگیز” برای او کدام بخش است، می گوید : ” من صحنه ای را که در آن ” گرو” برای نخستین مرتبه برای دختر بچه ها کتابی را می خواند بسیار دوست دارم. من عاشق نحوه ی نوشته شدن این صحنه و بازیهای آن هستم. این صحنه بدون اینکه مبتذل باشد، بسیار سرگرم کننده و پر احساس است . صحنه ی دیگری که بسیار دوست دارم ، صحنه ایست که در آن ” گرو” دختر بچه ها را به بیرون می فرستد تا برای ” وکتور” کلوچه ببرند. در این صحنه ” گرو” به شیوه ای ” بلیک ادواردز Blake Edwards ” گونه، نقشه ی دزدی را مدیریت می کند! به نظر من هر انیماتوری میتواند با دیدن فیلمهای ” پلنگ صورتی” ( به کارگردانی بلیک ادواردز و بازی پیترسلرزPeter sellers ) ایده های خلاقانه ای دریافت کند.
درحالیکه انیماتورها و سایر دست اندرکاران در استودیو ایلومینیشن در حال کار کردن بر روی پروژه ی سال ۲۰۱۲ این استودیو، یعنی Lorax هستند، ملدندری با علاقه پیگیر واکنشها و نقدهای بینندگان از فیلم ” من نفرت انگیز ” است. نخستین نقدها بسیار امیدوار کننده بوده اند و خود فیلم نیز فروش بسیار امیدوار کننده ای داشته است و در جایگاه سومین انیمیشن پرفروش امسال قرار گرفته است. این موضوع یک موفقیت بزرگ برای نخستین تولید یک استودیوی تازه تاسیس انیمیشن به شمار می آید. او می گوید : ” هدف ما این است که بتوانیم هرسال دو فیلم ( انیمیشن یا زنده) برای کمپانی یونیورسال تولید کنیم. آینده هرسال درخشان تر از سال پیش جلوه می کند. همه ی ما شاهدیم که در دنیای انیمیشن هر سل چه تعداد فیلمهای درخشان تولید می شوند. همه ی این فیلمها واقعا راضی کننده هستند و به لحاظ استانداردهای هنری نیز در جایگاه بالایی قرار می گیرند.نسل تازه ای از تماشاچیان که با این فیلمهای انیمیشن بزرگ می شوند، بازهم برای دیدن انیمیشنهای تازه تر به سینماها باز می گردند ، چرا که می خواهند تجربه ی لـ*ـذت بخش سالهای پیش را تکرار کنند. از سوی دیگر هر ساله انبوهی از هنرمندان و انیماتورهای مستعد و درخشان از سراسر دنیا به سوی ما می آیند و می خواهند با ما کار کنند. این موضوع نشان میدهد که ابزار های ساخت انیمیشن ارزانتر و فراوانتر شده اند و موانع نیز کمتر از پیش خودنمایی می کنند.
[/BCOLOR]
 
  • لایک
واکنش ها: Bud

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
1
بازدیدها
227
پاسخ ها
1
بازدیدها
360
پاسخ ها
1
بازدیدها
193
پاسخ ها
0
بازدیدها
1,351
پاسخ ها
0
بازدیدها
333
نقد و بررسی فیلم خارجی نقد فیلم «من»
پاسخ ها
0
بازدیدها
173
پاسخ ها
0
بازدیدها
134
پاسخ ها
0
بازدیدها
395
پاسخ ها
0
بازدیدها
298
بالا