آموزشی {{نمونه پرونده های جرایم خصوصی و عمومی}}

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
اعترافات مردی که زنش را با چکش کشت!
خون به در و دیوار پاشیده بود و دختر ۱۴ماهه ام که با فریادهای من از خواب بیدار شده بود، گریه می کرد اما من حال مناسبی نداشتم، چکش را روی زمین انداختم و با دستم دهان دخترم را که کنار مادرش بود فشار دادم و او را نیز خفه کردم.
مرد ۳۶ساله ای که همسر و دختر ۱۴ماهه اش را در مشهد، به قتل رسانده بود، هنگام بازسازی صحنه جنایت در حضور مقام قضایی گفت: از سرزنش های همسرم خسته شده بودم!

به گزارش ایران، متهم این پرونده جنایی در حالی که عنوان می کرد از کارم بسیار پشیمانم، توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به منزل خود واقع در کوچه خاکستری هدایت شد تا در حضور قاضی «سیدجواد حسینی» چگونگی وقوع این جنایت هولناک را تشریح کند.

«ح. چ» وقتی مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت، گفت: پس از آن که از همسر اولم جدا شدم، با یکی از بستگانم ازدواج کردم. قبلا به موادمخدر اعتیاد داشتم اما چند سال بود که اعتیادم را ترک کرده بودم تا زندگی سالمی داشته باشم.

متهم ۳۶ساله ادامه داد: از گذشته در شغل «داربست» مشغول به کار بودم اما از مدتی قبل که به خاطر رکود کارهای ساختمانی کار ما هم کم شده بود، بیکار بودم و همین موضوع موجب بروز اختلافات خانوادگی بین من و همسرم شده بود. منزل متعلق به همسرم بود و او خیلی مرا به خاطر بیکاری سرزنش می کرد، تا این که شب قبل از حادثه همسرم گفت: باید حتما از فردا سر کار بروی. او مرا تهدید کرد که اگر این کار را نکنم، دیگر مرا به خانه راه نمی دهد! همسرم پس از جدایی از شوهر اولش این خانه را خریده بود و من نمی توانستم چیزی بگویم. با این حال سکوت کردم و خوابیدم.

صبح روز بعد حدود ساعت ۷ یا ۸ صبح بود که از خواب بیدار شدم اما هنوز همسر و دختر کوچکم در خواب بودند. در این لحظه یاد حرف های شب گذشته او افتادم و کنترلم را از دست دادم و تصمیم بدی گرفتم. چکش را از آشپزخانه برداشتم و به طور ناگهانی ضربه ای به سر همسرم کوبیدم، او فقط جیغ بلندی کشید که دیگر من فرصت هیچ عکس العملی را به او ندادم و ضربات دیگر را نیز فرود آوردم.

خون به در و دیوار پاشیده بود و دختر ۱۴ماهه ام که با فریادهای من از خواب بیدار شده بود، گریه می کرد اما من حال مناسبی نداشتم، چکش را روی زمین انداختم و با دستم دهان دخترم را که کنار مادرش بود فشار دادم و او را نیز خفه کردم.

مرد ۳۶ ساله که دیگر اشک هایش سرازیر شده بود، برای نشان دادن چگونگی ارتکاب این جنایت فجیع، با دستور قاضی «حسینی»، عروسک فرزندش را برداشت و نحوه قتل را شرح داد.این متهم در ادامه اعترافات خود گفت: وقتی فهمیدم که اعضای خانواده ام را کشته ام، تصمیم به فرار گرفتم اما به خاطر این که کسی متوجه موضوع نشود، پنجره ها را باز کردم تا بوی تعفن اجساد، همسایگان را به منزل نکشاند.

پس از آن هم گوشی های تلفن همراه را برداشتم و شب را به منزل پدرم رفتم. سپیده دم روز بعد هم از خانه بیرون زدم و با اتوبوس به تهران و از آن جا هم به شیراز گریختم ولی با تماس های اعضای خانواه ام چند روز بعد به مشهد بازگشتم و قصد داشتم خودم را تسلیم قانون کنم که دستگیر شدم.

در آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا کارآگاه نجفی (افسر پرونده ) مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد و خلاصه ای از محتویات پرونده و چگونگی دستگیری متهم را شرح داد و در پایان نیز قاضی ویژه قتل عمد با صدور قرار بازداشت موقت، متهم این پرونده جنایی را روانه زندان کرد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل قضایی خود را طی کند.

سابقه خبر

ساعت ۲۲:۲۰ چهارم آذر، مأموران کلانتری سیدی مشهد در تماس با قاضی ویژه قتل عمد، از وقوع جنایتی هولناک در طبقه چهارم یک مجتمع آپارتمانی واقع در کوچه خاکستری خبر دادند. جسد خون آلود زن ۳۳ساله به همراه جسد دختر ۱۴ماهه اش روی رختخواب های پهن شده در پذیرایی قرار داشت که قاضی «سیدجواد حسینی» پس از بررسی های مقدماتی در محل حادثه، دستور دستگیری همسر فراری مقتول را صادر کرد تا این که چند روز بعد کارآگاهان با راهنمایی های قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای مشهد و با شگردهای خاص، متهم را به مشهد کشاندند و او را دستگیر کردند.
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نویسنده داستان‌های جنایی، قاتل شد!
    در شهرستان دوستانم می‌گفتند که اگر خواستی به تهران بروی با خودت چاقو ببر. چون تهران شهر بزرگی است و زورگیران زیادی دارد. من هم از ترسم چاقو با خود برداشتم تا اگر خطری تهدیدم کرد با آن از خودم دفاع کنم اما فکرش را نمی‌کردم که با آن دست به جنایت بزنم.
    پسر نویسنده‌ای که برای مجله‌ها، داستان‌های جنایی و عاشقانه می‌نوشت فکرش را هم نمی‌کرد که روزی به جرم قتل دستگیر شود. این نویسنده که چهار روز قبل، از شهرستان به تهران سفر کرده و میهمان خانه خواهرش بود، یک ساعت پس از قتل به اداره پلیس رفت و خودش را معرفی کرد.



    روزنامه همشهری با انتشار این خبر، نوشت: همه‌چیز در این پرونده جنایی از یک درگیری ساده بین چند جوان شروع شد. جمعه شب بود که پسر جوانی به نام فرهاد همراه خواهرزاده و دوستش برای تفریح به پارکی در شمال تهران رفتند. آنها داخل آلاچیق نشسته بودند که پسر جوانی برای انجام کاری به سمت بوته‌ها رفت. او وقتی چشمش به سه جوانی که داخل آلاچیق نشسته بودند افتاد، به طرز نگاه کردنشان اعتراض کرد و همین شروع یک درگیری مرگبار بود.



    گزارش جنایت



    ساعت 21:45 جمعه مأموران کلانتری یوسف‌آباد با قاضی حسین‌پور بازپرس جنایی تهران تماس گرفتند تا ماجرای درگیری مرگباری را گزارش کنند. پس از این تماس، قاضی به همراه تیمی از مأموران راهی محل حادثه در پارکی در شمال تهران شدند. پیکر خونین جوان 28 ساله‌ای کنار یکی از آلاچیق‌ها افتاده بود. او بر اثر ضربه چاقو که به قلبش وارد شده بود جان خود را از دست داده بود.



    بررسی‌ها نشان می‌داد که عامل جنایت پس از قتل فرار کرده است. کارآگاهان در ابتدا به تحقیق از دوستان مقتول که در محل حضور داشتند پرداختند. یکی از آنها گفت: با ماشین در خیابان دور می‌زدیم که به نزدیکی پارک رسیدیم. دوستم سعید گفت که می‌خواهد به دستشویی برود و پیاده شد اما هنوز چند دقیقه از رفتن او نگذشته بود که ناگهان صدای درگیری شنیدیم. من و دوست دیگرم از ماشین پیاده شدیم و به داخل پارک رفتیم.



    در آنجا سعید را دیدیم که با پسر جوانی گلاویز شده بود. دو نفر دیگر داخل آلاچیق بودند که همه وارد ماجرا شدیم تا آنها را جدا کنیم اما ناگهان پسر جوان چاقویی از جیبش درآورد و ضربه‌ای به قلب سعید زد. پس از آن هم از محل گریخت. در ادامه تحقیقات، پسر نوجوانی که در محل حادثه حضور داشت به کارآگاهان گفت: عامل قتل، دایی من بود که چهار روز پیش از شهرستان به خانه ما آمد. چون قرار بود فردا به شهرستان برگردد، برای تفریح از خانه خارج شدیم و به پارک آمدیم که این درگیری رخ داد.



    با دستور قاضی حسین‌پور، جسد قربانی به پزشکی قانونی منتقل شد و تیمی از کارآگاهان جست‌وجوی خود را برای دستگیری متهم فراری شروع کردند. او اما یک ساعت پس از جنایت همراه خواهرش به کلانتری یوسف‌آباد رفت و خودش را معرفی کرد. او مدعی شد که همه‌چیز در یک لحظه و بر اثر عصبانیت آنی رخ داده و از اینکه اتهام آدمکشی در پرونده‌اش ثبت شده به‌شدت پشیمان است.



    پسر 30 ساله روز گذشته برای تحقیق به شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران منتقل شد و درحالی‌که اشک می‌ریخت، جزئیات درگیری مرگبار را برای بازپرس جنایی بازگو کرد. پس از اظهارات او، بازپرس حسین‌پور برای وی قرار بازداشت موقت صادر کرد و متهم برای تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره آگاهی قرار گرفت.



    گفت‌وگو با متهم



    متهم پیش از انتقال به اداره آگاهی در گفت‌وگو با خبرنگار همشهری، از جزئیات جنایت گفت.



    چه شد که مرتکب جنایت شدی؟



    راستش خودم هم هنوز باور ندارم که فردی را به قتل رسانده‌ام. من تا به حال پایم به کلانتری و دادسرا باز نشده بود و در زندگی‌ام خلافی مرتکب نشده بودم اما حالا در سن 30 سالگی بازی سرنوشت مرا به اینجا کشاند. آن شب، همراه خواهرزاده‌ام و دوستش در پارک بودیم که مقتول بی‌دلیل به ما گیر داد. می‌گفت چرا نگاهش کرده‌ایم. حتی یک پس گردنی به خواهرزاده‌ام زد که وقتی اعتراض کردم با کمربند ضربه‌ای به سرم زد.



    سال‌ها پیش، بچه که بودم سرم به زمین خورده بود و از آن روز به بعد هر وقت به سرم ضربه‌ای وارد می‌شد به‌شدت عصبی می‌شدم. شب حادثه وقتی سگک کمربند به سرم خورد از خود بی‌خود شدم. اصلا نمی‌دانم چه شد که چاقو را از جیبم درآوردم و به سمت او پرت کردم. ‌حتی دست خواهرزاده‌ام هم زخمی شد.



    چرا چاقو با خودت حمل می‌کردی؟



    در شهرستان دوستانم می‌گفتند که اگر خواستی به تهران بروی با خودت چاقو ببر. چون تهران شهر بزرگی است و زورگیران زیادی دارد. من هم از ترسم چاقو با خود برداشتم تا اگر خطری تهدیدم کرد با آن از خودم دفاع کنم اما فکرش را نمی‌کردم که با آن دست به جنایت بزنم.



    چرا به تهران آمده بودی؟



    برای اینکه دندان‌هایم را روکش کنم. قرار بود شنبه بعد از اینکه کار دندانپزشکی‌ام تمام شد دوباره به شهرستان برگردم که اینطور شد.



    شغلت چیست؟



    من شغل ثابتی ندارم. گاهی برای مجله‌ها داستان می‌نویسم.



    پس نویسنده‌ای؟



    علاقه زیادی به رمان نوشتن دارم و آرزویم این بود که روزی رمان‌نویس مشهوری شوم. حتی چندین داستان جنایی و عاشقانه هم نوشته بودم و در مجله‌های محلی چاپ شده بود. اما حالا به‌جای رمان‌نویس، شدم قاتل و آدمکش! امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند چون اصلا قصد کشتن نداشتم.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    احتمال محرومیت مادام‌العمر پلاتینی و بلاتر
    سپ بلاتر و میشل پلاتینی، روئسای فیفا و یوفا، احتمالا با محرومیتی طولانی مدت روبرو خواهند شد.

    سپ بلاتر و میشل پلاتینی، روئسای فیفا و یوفا، احتمالا با محرومیتی طولانی مدت روبرو خواهند شد.

    به گزارش "ورزش سه"، مدارک جدیدی از تخلفات مالی ، اخیرا به کمیته اخلاقی فیفا گزارش شده است که اگر دست داشتن پلاتینی و بلاتر در این تخلفات ثابت شود، ممکن است که برای همیشه از فعالیت در فیفا و یوفا محروم شوند. یک منبع نزدیک به کمیته اخلاقی فیفا که نامش فاش نشده، به دیلی میل گفته است:" در حال حاضر جو به شدت احساسی است ولی موضوع خیلی بیشتر از آنچه کسی تصور کند جدی است. واقعیت این است که موضوع فراتر از تخلفات اجرایی است و ممکن است پرونده جنایی شود."

    بلاتر و پلاتینی در حال حاضر به خاطر تخلف 1.3 میلیون پوندی، با 90 روز محرومیت از فعالیت روبرو هستند که در صورت ایجاد پرونده ی جدید، آینده کاری هر دو به شدت به خطر می‌افتد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آدم کشي براي خودنمايي!
    در حالي که همه اهالي محل حيرت زده به اين صحنه نگاه مي کردند، پسر مرد مجروح به دنبال جوان 24ساله دويد و او را گرفت، اما وقتي به چهره آن جوان نگريست در کمال تعجب مشاهده کرد که ضارب از دوستان خودش است و او را کاملا مي شناسد.
    مردي که براي آشتي با همسرش به در منزل باجناقش رفته بود، با چاقوي غرور و خودنمايي يکي از جوانان محله به قتل رسيد.

    به گزارش خراسان، چندي قبل همسر مرد 42ساله اي به خاطر يک سري اختلافات خانوادگي، با حالت قهر منزلش را ترک کرد و نزد خواهرش رفت. هنوز 3روز از اين ماجرا نگذشته بود که (ر – د) براي آشتي و بازگرداندن همسرش، رهسپار منزل باجناقش شد. حدود ساعت 23 شب بود که مرد مذکور زنگ منزل باجناق خود را به صدا در آورد و از همسرش خواست تا به منزل بازگردد، اما با امتناع زن از بازگشت به منزل، سر و صدا در محله بالا گرفت و اختلافات کهنه اين زوج موجب درگيري هاي لفظي شد.

    با تجمع اهالي کوچه اي در کوي اميرالمومنين(ع)، جواني هم که داخل فضاي سبز نشسته بود، به جمع اهالي پيوست و مشاهده کرد که پدرش در حال مشاجره لفظي است. در اين ميان، جوان 24ساله ديگري که از اهالي همان محل بود، با ديدن مرد ناشناسي که در محله آنان سر و صدا به راه انداخته بود، وارد يک مغازه سبزي فروشي شد و با برداشتن چاقويي از مغازه، آرام آرام به طرف تجمع اهالي حرکت کرد. اين جوان وقتي رو به روي مرد 42ساله قرار گرفت، ناگهان چاقو را بالا برد و با حالت کلنگي ضربه اي به سينه مرد 42ساله زد. او سپس چاقو را از سينه مرد بيرون کشيد و پا به فرار گذاشت.

    در حالي که همه اهالي محل حيرت زده به اين صحنه نگاه مي کردند، پسر مرد مجروح به دنبال جوان 24ساله دويد و او را گرفت، اما وقتي به چهره آن جوان نگريست در کمال تعجب مشاهده کرد که ضارب از دوستان خودش است و او را کاملا مي شناسد.

    جوان ضارب هم که از ديدن دوستش يکه خورده بود، در ميان ترس و وحشت گفت: من نمي دانستم آن مرد پدر توست!! وقتي ديدم مرد غريبه اي در محله ما سر و صدا به راه انداخته است، ناراحت شدم و او را با چاقو زدم! حالا هم که تو مرا مي شناسي، پس بهتر است اول پدرت را به مرکز درماني برساني!

    با اين جملات ضارب، پسر مرد مجروح، او را رها کرد و به سوي پدرش دويد. در همين حال مرد مجروح نيز که چند قدم براي گرفتن ضارب حرکت کرده بود، نقش زمين شد و بدين ترتيب با کمک فرزندش به بيمارستان شهيدهاشمي نژاد مشهد انتقال يافت. اما تلاش پزشکان و کادر درماني براي نجات مرد مجروح موثر واقع نشد و اين مرد پس از 3 روز بستري شدن در بيمارستان بر اثر عوارض ناشي از اصابت ضربه چاقو، جان باخت و اين گونه يک پرونده جنايي شکل گرفت.

    با مرگ مرد 42ساله، مأموران انتظامي ماجراي قتل را به قاضي سيد جواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد) اطلاع دادند که با صدور دستورات ويژه اي از سوي مقام قضايي، تلاش براي دستگيري ضارب آغاز شد.

    با توجه به اهميت ماجرا، گروهي از کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي با نظارت مستقيم سرهنگ کارآگاه حسين بيدمشکي (رئيس پليس آگاهي) عمليات رديابي متهم به قتل را ادامه دادند و موفق شدند او را در اقدامي هماهنگ و ضربتي دستگير کنند.

    متهم جوان اين پرونده جنايي که توسط قاضي باتجربه ويژه قتل عمد مورد بازجويي قرار گرفته بود، در اعترافات صريح خود گفت: وقتي سر و صداها را شنيدم، فکر کردم که فردي به محله ما آمده است و با بچه هاي محله ما دعوا مي کند. من هم به هواداري از بچه هاي محل، او را با چاقو زدم، در حالي که من آن مرد را قبلا نمي شناختم و او را نديده بودم!

    اين گزارش حاکي است: متهم به قتل پس از اعتراف به جنايت و با صدور قرار بازداشت موقت از سوي قاضي حسيني، در اختيار کارآگاهان اداره جنايي آگاهي قرار گرفت تا زواياي ديگر اين پرونده جنايي مورد بررسي هاي دقيق پليسي قرار گيرد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    کابوس های وحشتناک مادری که ۲ کودک خود را کشت!
    ساعت حدود ۲۳ شب بود که کنار پسرم قرار گرفتم او يک لحظه بيدار شد و چشمانش را باز کرد ولي من تصميم خودم را گرفته بودم به همين خاطر هم ديگر تامل نکردم اما وقتي قصد کشتن دخترم را داشتم او با دستش تيغه چاقو را گرفت ولي...
    زن ۳۳ ساله ای که در جنایتی هولناک ۲ فرزند دختر و پسر خردسالش را پس از خوراندن قرص های خواب آور به قتل رسانده بود، هنگام بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی ویژه قتل عمد گفت: دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و نمی توانستم به تنهایی از آنان نگهداری کنم.

    اين زن جوان که هم اکنون به دستور «قاضي سيد جواد حسيني» در بيمارستان روانپزشکي مشهد بستري است توسط کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي به محل وقوع جنايت هدايت شد تا در ادامه رسيدگي به پرونده خود، صحنه قتل را در حضور مقام قضايي و مقابل دوربين قوه قضاييه بازسازي کند.

    او که اضطراب خاصي داشت پس از آن که قاضي حسيني موادي از قانون مجازات اسلامي را به وي تفهيم کرد تا مواظب اظهارات خود باشد و حقيقت ماجرا را بيان کند، به شرح چگونگي وقوع اين جنايت هولناک پرداخت و گفت: سال ۸۹ وقتي همسرم فوت کرد مسئوليت نگهداري ۲ فرزند خردسالم را به عهده گرفتم و آنها را بزرگ کردم.

    پسر ۹ساله ام آرش نام داشت و در کلاس سوم ابتدايي تحصيل مي کرد و سيما دختر ۸ ساله ام نيز کلاس دوم ابتدايي بود. ولي ديگر از اين وضعيت «تنهايي» خسته شده بودم و نمي توانستم به درستي از فرزندانم نگهداري کنم، البته از قبل براي کشتن آنها نقشه اي نداشتم و روز حادثه به يکباره اين تصميم را گرفتم.

    در اين هنگام قاضي با تجربه شعبه ۲۱۱دادسراي عمومي و انقلاب مشهد از وي پرسيد: آيا بيماري خاصي داشتيد؟ که متهم پاسخ داد: نه! هيچ وقت بيماري خاصي نداشتم و در هيچ مرکز درماني هم تا قبل از وقوع جنايت بستري نشده بودم.

    زن جوان سپس به تشريح چگونگي وقوع جنايت پرداخت و ادامه داد: غروب روز حادثه براي لحظه اي اين فکر به ذهنم رسيد که خودم را از دست فرزندانم راحت کنم به همين خاطر به هر يک از آنها چند عدد قرص خواب آور که خودم مصرف مي کردم، خوراندم. وقتي آنها گيج شدند و به خواب رفتند به سراغشان آمدم.

    او در حالي که به طور عملي صحنه جنايت را شرح مي داد گفت: ساعت حدود ۲۳ شب بود که کنار پسرم قرار گرفتم او يک لحظه بيدار شد و چشمانش را باز کرد ولي من تصميم خودم را گرفته بودم به همين خاطر هم ديگر تامل نکردم اما وقتي قصد کشتن دخترم را داشتم او با دستش تيغه چاقو را گرفت ولي...

    پس از آن هم کولر و تلويزيون منزل را روشن گذاشتم و فرار کردم.

    متهم اين پرونده جنايي در پاسخ به سوال قاضي ويژه قتل عمد که در آن وقت شب کجا رفتي؟ گفت: به آژانس تلفني زنگ زدم و خودرويي را به مقصد شهرهاي شمالي کشور اجاره کردم. چند روز را با پيرمردي که راننده خودرو بود در شهرهاي شمال سپري کردم و پس از آن دوباره به مشهد بازگشتم که توسط کارآگاهان اداره جنايي دستگير شدم.

    وي ادامه داد: من از نظر مالي مشکلي نداشتم، اما نمي دانم چرا دست به اين کار زدم و هم اکنون نيز کابوس هاي وحشتناک شبانه رهايم نمي کند! اين زن در پاسخ به سوال ديگر قاضي حسيني که پرسيد چرا هنگام دستگيري از يک پيرمرد نام بردي؟ گفت: مي خواستم ارتکاب قتل را به گردن او بيندازم ولي وقتي متوجه شدم که اين قصه باورکردني نيست حقيقت ماجرا را بيان کردم درحالي که کاملا هنگام جنايت هوشيار بودم و مي دانستم چه مي کنم!

    در آغاز بازسازي صحنه قتل، ابتدا سرگرد نريماني (افسر پرونده) خلاصه اي از محتويات پرونده و چگونگي دستگيري متهم را مقابل دوربين قوه قضاييه شرح داد و پس از اعترافات صريح متهم، قاضي سيد جواد حسيني با صدور دستور پايان بازسازي صحنه قتل، متهم را در اختيار کارآگاهان پليس آگاهي قرار داد تا با معرفي به مرکز درماني معالجات وي دنبال شود.

    سابقه خبر

    بامداد هفتم مرداد گذشته، ماموران کلانتري قاسم آباد مشهد در تماس با قاضي ويژه قتل عمد، وي را در جريان قتل ۲ کودک خردسال در يک واحد آپارتماني قرار دادند. در پي دريافت اين خبر، قاضي حسيني شبانه به بولوار شريعتي مشهد عازم شد و بدين ترتيب تحقيقات درباره اين جنايت فجيع ادامه يافت.

    پسر ۹ ساله و دختر ۸ساله اي با ضربات متعدد چاقو درحالي به قتل رسيده بودند که هيچکس در اين واحد آپارتماني حضور نداشت و مقام قضايي که در همان تحقيقات اوليه به مادر مقتولان مظنون شده بود دستور دستگيري وي را صادر کرد و بدين ترتيب ۳ روز بعد، متهم اين پرونده جنايي دستگير شد و به قتل فرزندانش اقرار کرد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    قتل مادر پس از آزادی از زندان!
    هنوز 24 ساعت از رصدهاي اطلاعاتي پليس نگذشته بود که کارآگاهان با رديابي هاي اطلاعاتي به محل اختفاي متهم فراري رسيدند اما تحقيقات نشان داد فرد مورد نظر پليس به دليل وخامت حالش به بيمارستان امام رضا (ع) مشهد منتقل شده است.
    سارق مسلحي که پس از 10سال تحمل کيفر از زندان آزاد شده بود در اقدامي بي رحمانه، مادر خود را با شليک گلوله به قتل رساند و در حالي که به مشهد گريخته بود دست به خودکشي زد اما با انتقال به موقع به مرکز درماني، از مرگ نجات يافت.

    به گزارش خراسان، پنجشنبه گذشته نمابري از دادسراي شهرکوار در نزديکي شيراز به شعبه ويژه قتل عمد مشهد رسيد که نشان مي داد عامل يک جنايت مسلحانه در شهرکوار به مشهد گريخته است.

    «قاضي سيدجواد حسيني» با دريافت اين نمابر، دستور داد تا کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي رصدهاي پليسي و اطلاعاتي را براي شناسايي و دستگيري متهم فراري در دستور کار قرار دهند.

    گزارش خراسان حاکي است: با توجه به اهميت ماجرا و به دستور سرهنگ کارآگاه حسين بيدمشکي (رئيس پليس آگاهي خراسان رضوي) گروهي از کارآگاهان زبده، بلافاصله در يک جلسه اضطراري شرکت کردند و با راهنمايي و نظارت مستقيم رئيس پليس آگاهي، شيوه هاي شناسايي و دستگيري وي مورد بررسي هاي دقيق قرار گرفت و بدين ترتيب عمليات کارآگاهان در مناطق احتمالي تردد وي مانند مسافرخانه ها و محل هاي اسکان غيرمجاز متمرکز شد.

    هنوز 24 ساعت از رصدهاي اطلاعاتي پليس نگذشته بود که کارآگاهان با رديابي هاي اطلاعاتي به محل اختفاي متهم فراري رسيدند اما تحقيقات نشان داد فرد مورد نظر پليس به دليل وخامت حالش به بيمارستان امام رضا (ع) مشهد منتقل شده است.

    با کسب اين اطلاعات و با صدور دستور شبانه از سوي قاضي حسيني، کارآگاهان عازم مرکز درماني شدند و اين گونه حلقه هاي قانون بر دستان جوان 30ساله اي که متهم به قتل مادرش بود، گره خورد.

    بنابراين گزارش، صبح روز گذشته متهم به جنايت مسلحانه درحالي در جايگاه متهمان در شعبه 211دادسراي عمومي و انقلاب مشهد نشست که مدعي بود از قتل مادرش عذاب وجدان گرفته است. «عليرضا» (متهم) پس از آن به سوالات قضايي قاضي ويژه قتل عمد پاسخ داد.

    وي در گفت وگويي کوتاه به خراسان گفت: 10سال قبل به خاطر شرکت در يک سرقت مسلحانه دستگير و راهي زندان شدم و 3ماه قبل که مدت محکوميتم به پايان رسيد از پشت ميله ها رهايي يافتم و به جامعه بازگشتم ولي از همان روز آزادي باز هم به دنبال مواد مخـ ـدر رفتم و دوباره استعمال مواد را شروع کردم. حدود 18 روز قبل از اين حادثه بود که خانواده ام مرا به مرکز ترک اعتياد معرفي کردند تا حداقل مصرف مواد را کنار بگذارم اين درحالي بود که من در اين مدت به خاطر مصرف انواع قرص ها نمي توانستم حتي يک ساعت بخوابم به همين دليل هم از مرکز ترک اعتياد بيرون آمدم تا اين که صبح دهم شهريور اسلحه شکاري دو لول را برداشتم تا به باغي بروم که روبه روي منزلمان قرار داشت اما مادرم مقابلم ايستاد و گفت: اجازه نمي دهم بروي! من که از اين کار مادرم به شدت عصباني شده بودم سعي کردم او را از خودم دور کنم ولي مادرم دست بردار نبود چرا که مي ترسيد حادثه ناگواري رخ دهد. کشمکش بين من و او ادامه داشت تا اين که من در حالت عصباني گلوله اي هوايي شليک کردم اما نمي دانم چگونه گلوله به مادرم اصابت کرد و خون آلود نقش زمين شد. همسايگان که با صداي شليک گلوله به محل آمده بودند بلافاصله با اورژانس تماس گرفتند اما به خاطر اين که حال مادرم به شدت وخيم بود او را داخل خودروي آژانس تلفني که در همان محل بود گذاشتند و به بيمارستان بردند . من هم که ترسيده بودم اسلحه را داخل حياط انداختم و به شيراز گريختم در آن جا بود که فهميدم مادرم جان خود را از دست داده است و من از ترس دستگيري از شيراز به اصفهان و قم و تهران رفتم و از آن جا به مشهد آمدم.

    متهم به جنايت مسلحانه ادامه داد: چون مي ترسيدم در مراکز اقامتي مجاز شناسايي شوم به همين خاطر در يکي از منازل اجاره اي مخفي شدم ولي عذاب وجدان رهايم نمي کرد و آرامش روحي خودم رااز دست داده بودم. اين گونه بود که تصميم به خودکشي گرفتم و با خوردن مقدار زيادي قرص سعي کردم خود را از اين عذاب روحي رها کنم ولي اطرافيان که متوجه وخامت حالم شده بودند مرا به بيمارستان رساندند.

    گزارش خراسان حاکي است: به دنبال اعترافات صريح متهم در حضور مقام قضايي ، وي با صدور قرار بازداشت موقت در اختيار کارآگاهان اعزامي از شهر «کوار» قرار گرفت تا براي ادامه رسيدگي به پرونده جنايي راهي دادسراي «کوار» شود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    قتل خواهرزاده به خاطر انتقام از شوهرخواهر!
    من از حدود يک هفته قبل از جنايت، نقشه انتقام از شوهرخواهرم را مي کشيدم چرا که او در زندگي خصوصي من دخالت کرده بود. کودک معصوم نمي دانست چرا او را به اين جا آورده ام. وقتي روي زمين نشست ناگهان او را با طناب خفه کردم....
    آن روز باران شديدي در حال باريدن بود و من براي انتقام از شوهرخواهرم، نقشه قتل پسر 8 ساله اش را در ذهنم مرور مي کردم که مقابل مدرسه ابتدايي در اول بولوارطبرسي شمالي متوقف شدم و ...

    به گزارش خراسان، اين ها بخشي از اعترافات هولناک جوان 30ساله اي است که خواهرزاده خردسالش را قرباني اختلافات خانوادگي کرده بود. عقربه هاي ساعت 8 صبح روز گذشته را نشان مي داد که خودروهاي پليس از پيچ و خم هاي خيابان پنجتن 87 عبور کرد.

    مسعود (متهم به قتل) آرام در صندلي عقب نشسته بود و چشم به حلقه هاي قانون دوخته بود که بر دستانش خودنمايي مي کرد. دقايقي بعد با اشاره متهم، خودروي پليس آژيرکشان کنار زمينهاي کشاورزي متوقف شد، ديگر محلي براي عبور خودرو وجود نداشت.

    به دستور قاضي ويژه قتل عمد، متهم در کنار کارآگاهان پليس جنايي قرار گرفت و پياده روي در زمين هاي خاکي آغاز شد. پس از طي حدود يک کيلومتر در بيابان هاي شهرک التيمور، مسعود مقابل دوربين قوه قضاييه ايستاد و پس از آن که قاضي «سيدجواد حسيني» موادي از قانون مجازات اسلامي را به وي تفهيم کرد که مواظب اظهارات خود باشد و حقيقت ماجرا را بيان کند، در اعترافاتي تکان دهنده گفت: سوم اسفند سال گذشته حدود ساعت 12 ظهر بود که دانش آموزان مدرسه ابتدايي تعطيل شدند و من از خواهرزاده ام خواستم تا همراهم بيايد.

    او از آمدن با من امتناع مي کرد ولي به هر طريقي بود خواهرزاده 8ساله ام را با خودم بردم. باران شديدي در حال باريدن بود و او با پاي پياده در کنارم حرکت مي کرد. چندين کيلومتر پياده روي، کودک بي گـ ـناه را خسته کرده بود. وقتي به اين جا (محل جنايت) رسيديم ديگر رمقي در بدن نداشت و کفش هايش گلي شده بود.

    من از حدود يک هفته قبل از جنايت، نقشه انتقام از شوهرخواهرم را مي کشيدم چرا که او در زندگي خصوصي من دخالت کرده بود. کودک معصوم نمي دانست چرا او را به اين جا آورده ام. وقتي روي زمين نشست ناگهان او را با طناب خفه کردم. مي ترسيدم جسد او پيدا شود بنابراين با دستانم داخل کانال را حفر کردم و خواهرزاده ام را درون آن انداختم و رويش خاک ريختم.

    متهم به قتل در ادامه اعترافاتش گفت: اگرچه خيلي از اين حادثه پشيمانم اما اين اتفاق فقط به خاطر اختلافات خانوادگي بود.

    گزارش خراسان حاکي است: در آغاز بازسازي صحنه قتل ابتدا کارآگاه سلطانيان (افسر پرونده) به تشريح اقدامات پليس براي شناسايي و دستگيري متهم پرداخت و سپس گفت: پس از آن که مفقود شدن پسربچه 8ساله به پليس گزارش شد، پرونده اي تشکيل شد و در شعبه ويژه قتل عمد مورد بررسي قرار گرفت، بنابراين کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي با راهنمايي و نظارت مستقيم قاضي «حسيني» تحقيقات اطلاعاتي و غيرمحسوس را در اين باره آغاز کردند تا اين که اظهارات مادر يکي از دانش آموزان مدرسه ابتدايي سرنخ مهم اين ماجرا شد.

    آن زن که از گم شدن يکي از دانش آموزان مطلع شده بود، عنوان کرد: روز حادثه جوان قوي هيکلي را ديدم که دست پسري را مي کشيد اما آن پسر مي گفت: دايي! من با تو نمي آيم!

    افسر پرونده که مقابل دوربين قوه قضاييه سخن مي گفت، ادامه داد: با اين سرنخ مهم و صدور دستورات ويژه قضايي، دايي مقتول (متهم) دستگير شد و در حالي که 3 روز از اين جنايت گذشته بود به قتل خواهرزاده اش اعتراف کرد.

    گزارش خراسان حاکي است: قاضي شعبه 211 دادسراي عمومي و انقلاب مشهد دستور پايان بازسازي صحنه قتل را صادر کرد تا اين پرونده جنايي ديگر مراحل قانوني خود را طي کند.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اعترافات تکان‌ دهنده 3 آدمکش سریالی
    روزنامه شهروند نوشت: قاتلان سریالی شهرستان بندرلنگه در حالی که در اطراف یک باغ متروکه محاصره شده بودند، پس از دستگیری، جزئیات ماجرای جنایت‌هایشان را تشریح کردند.



    جنایتکاران سابقه‌دار که قصد داشتند به بندر خارک عزیمت کنند در مسیر ارومیه - بندر لنگه سناریوهای مرگباری را اجرایی کردند. این تبهکاران، ٥ مرد را در بندرلنگه و ارومیه تنها با انگیزه سرقت به قتل رسانده‌اند.



    این مردان



    ساعت دو بامداد ٣١ مردادماه پلیس مهاباد با عملیات پیچیده‌ای روبه‌رو بود. عملیاتی که قرار بود سه قاتل سریالی که ٥ مرد را با انگیزه سرقت کشته و سوزانده بودند، را به دام بیندازند. محل دستگیری باغی در شهرستان مهاباد بود. باغی بزرگ و متروکه که از جای جای آن می‌‎شد به راحتی فرار کرد. نیمه شب بود و تاریکی هوا این عملیات را با سختی زیادی روبه‌رو کرده بود. برای همین کارآگاهان پلیس از چند جهت این باغ را تحت محاصره قرار دادند و در نهایت وارد باغ شدند.



    تیم جنایی به محض ورود به این باغ موفق شد صاحب آن‌جا و قاتل اصلی را دستگیر کند. ولی دو همدست قاتل به خاطر بزرگی باغ توانستند فرار کنند. اما فرار آنها سه ساعت بیشتر طول نکشید.

    آنها در حالی که به باغ‌های اطراف رفته بودند و در آن‌جا مخفی شده بودند در نهایت گرفتار قانون شدند. با دستگیری متهمان بود که کارآگاهان موفق شدند خودروهای سرقتی که از مقتولان دزدیده بودند را هم در همان باغ کشف کنند.

    در بازرسی نخست از مخفیگاه متهمان، کارت‌های شناسایی زیادی کشف و بررسی شد که در تماس با بندر لنگه مشخص شد این مدارک مربوط به افرادی است که به قتل رسیده‌اند.



    کشف اجساد سوخته



    ٢٨ مردادماه امسال بود نخستین جسد سوخته مربوط به این پرونده از سوی پلیس ارومیه کشف شد. وقتی این جسد پیدا شد هنوز هیچ کس نمی‌دانست که پشت پرده این جنایت، راز سناریوی قتل‌های سریالی سه مرد خشن خواهد بود.

    جسد این مرد میانسال در جاده ارومیه به اشنویه در حالی که در آتش سوخته بود پیدا شد و بعد از آن خیلی زود ماموران پلیس در جریان ماجرا قرار گرفتند. آنها خیلی زود راهی محل حادثه شدند و به تحقیق در این رابـ ـطه پرداختند. به علت سوختگی جسد، مأموران قادر به شناسایی آن نشدند و برای تشخیص هویت به پزشکی قانونی ارجاع شد.



    در نهایت با مراجعه پسری به پلیس و اعلام مفقودی پدرش، سرنخی از هویت فرد مقتول به دست آمد و خانواده مقتول جسد را شناسایی کردند. ٢ روز بعد بود که دومین جسد سوخته در حوزه استحفاظی «رشکان» کشف شد که در اثر ضربه‌های شدید چاقو به قتل رسیده بود.

    این جسد نیز در پایان همان روز از سوی خانواده‌اش شناسایی شد. با بررسی‌های پلیسی مشخص شد که خودروهای هر دو مقتول پراید بوده که بعد از قتل به سرقت رفته است و این تنها سرنخ برای شناسایی مظنونان حادثه از طرف پلیس تلقی می‌شد.



    تحقیقات بیشتر از سوی کارآگاهان نشان داد که چهار روز قبل از این اتفاقات نیز از سوی دادگستری بندرلنگه نیابت قضایی به فرماندهی انتظامی آذربایجان‌غربی ارسال‌ شده بود، که در روزهای اخیر در بندرلنگه نیز دو مرد از طریق سوزاندن به قتل رسیده بودند که طبق تحقیقات به‌عمل‌آمده افراد مظنون اهل ارومیه شناسایی شدند.



    اعترافات هولناک



    این سه مرد خشن پس از دستگیری بلافاصله تحت بازجویی‌های تخصصی کارآگاهان، قرار گرفتند و در نهایت به جرم خود اعتراف کردند. آنها به ماموران گفتند: «بی‌پولی ما را وادار به انجام این سرقت‌ها و قتل کرد و تمام قصد و نیتمان به‌دست آوردن پول بود.»



    یکی از متهمان در تشریح جزییات جنایت‌هایشان به پلیس گفت: «به دلیل اینکه خواهر یکی از همدستانم در بندر خارک بود، برای کار به‌سوی بندرلنگه حرکت کردیم. دهم مردادماه بود که با خودرو آردی از ارومیه حرکت کردیم اما پول زیادی همراه نداشتیم. وقتی به شهرستان کاشان رسیدیم، بنزین خودرویمان رو به اتمام بود، برای همین بود که مسافر سوار کردیم. ما در راه با کمک‌ هم، پول‌های مسافر را که مردی افغانی بود از او دزدیدیم و او را بدون لباس در بیابان‌ رها کردیم. بعد از آن پس از طی چند کیلومتر خودرو پرایدی را به بهانه تمام کردن بنزین متوقف کردیم. نقشه‌مان فقط سرقت بود. در مسیرمان به راننده ٥٠ساله‌ای برخوردیم. همه پول راننده را که ٥٠‌هزار تومان بود، دزدیدیم و او را با ضربات چاقو کشتیم و جسدش را سوزاندیم. بعد از آن خودرواش را هم سرقت کردیم.»



    متهم ادامه داد: «ما بعد از گذشت چند روز کار بنایی و سیم‌کشی ساختمانی در بندرلنگه، نقشه سرقت از صاحب‌کارمان را هم کشیدیم. درست زمانی که صاحب‌کار ما یکی از همدستانمان را با خود برای دریافت پول از بانک به همراهش برد، دوستم با ما هماهنگ شد و پول‌های صاحبکارمان را از او خواست. اما صاحبکارمان ممانعت کرد، برای همین او را کتک زدیم و با سرقت پول‌ها، عابر بانک، برخی کالاهای ساختمانی و خودرو سمندش، این مرد را هم با سیم خفه کردیم و جنازه‌اش را نیز در بیابان آتش زدیم. بعد از آن طی مسافت ٧٠ تا ٨٠ کیلومتری از مقصد بندر‌لنگه و به علت داشتن سرعت‌ بالا خودرو سمند چپ کرد و ما هم با خودرو آردی خود به راهمان ادامه دادیم.»



    متهمان در ادامه به قتل سه مرد دیگر و سوزاندن جسدشان و سرقت خودروهای آنها اعتراف کردند.



    متهمان سابقه‌دار هستند



    اصلانی فرمانده انتظامی ‌آذربایجان صبح دیروز درباره این پرونده گفت: «پس از کشف اجساد سوخته با استفاده از امکانات فنی و تحقیقات و اطلاعات کسب‌شده از سوی بندر‌لنگه و قتل‌های آذربایجان، شواهد حاکی از مطابقت و شباهت قتل‌ها بود که پلیس آگاهی وارد تحقیقات گسترده اطلاعاتی و میدانی برای شناسایی متهمان این پرونده شد. نهایتا با تلاش‌های گسترده و انجام رصد فراگیر اطلاعاتی محل اختفای متهمان در باغ‌های شهرستان مهاباد شناسایی و در عملیاتی ضربتی محل موردنظر بازرسی شد.»



    فرمانده انتظامی آذربایجان‌غربی هر سه قاتل این پرونده جنایی را اهل و متولد ارومیه معرفی کرد و گفت: «م-م متولد ١٣٦٨ با دو سابقه کیفری سرقت، ز-ه متولد ١٣٦٣ با دو فقره سابقه کیفری کلاهبرداری و ی-چ متولد ١٣٦٦ به سه سابقه کیفری متهم بودند که علاوه بر آنها پنج فقره قتل نیز انجام داده‌اند. با توجه به این‌که اقدامات صورت گرفته پلیس بدون هیچ سرنخی بوده است، از همکاری تنگاتنگ مقامات قضایی با پلیس سپاسگزاری خود را اعلام می‌داریم.»



    فرمانده انتظامی بندرلنگه در پایان با اعلام این‌که یکی از جسدهای سوخته متعلق به کارگر افغانی به نام شریف بود، گفت: «کلید خانه یکی از بستگان این سه قاتل در اختیار کارگر افغانی به نام «شریف» بوده که قاتلان پس از اطلاع به وی مراجعه می‌کنند و خواستار تحویل کلید خانه می‌شوند اما با توجه به تأکید صاحب خانه مبنی بر این‌که حق واگذاری کلید به شخصی دیگر ندارد در مقابل خواسته آنان مقاومت می‌کند که او را با ضربات چاقو زخمی کرده و بعد از خفه کردن و کشتن شریف جسد او را در نزدیکی روستای باوردان به آتش می‌کشند.»
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    بازخوانی مشهورترین پرونده جنایی تهران
    او که سواد درست خواندن و نوشتن به زبان فارسی را هم نداشت،‌ از راهی که هیچ وقت در مورد آن صحبتی نشد،‌ اندکی انگلیسی و روسی یاد گرفته بود و با همین‌ها بود که مورد اتهام جاسوسی قرار گرفت و برای آن هم مدتی در زندان به سر برد.
    تصور کنید صبح یک روز بهاری از خانه بیرون آمده‌اید تا دنبال کاری بروید؛ مثلاً برای سر زدن به بیماری به بیمارستان بروید یا راهی منزل یکی از اقوام شوید. احتمالاً آخرین چیزی که ممکن است به آن فکر کنید این است که راننده خودرویی که قرار است شما سوار آن شوید، ‌قاتل زنجیره‌ای از کار در بیاید.

    این دقیقاً همان اتفاقی است که برای ۹ خانم با سن و سال مختلف افتاد؛ بهار ۷۶،‌ یک مجرم سابقه‌دار که از زندان فرار کرده بود،‌ بعد از مدتی سکون و سکوت،‌ حرفه‌اش را از سر گرفت و خفاش شب‌های تهران شد.

    پرونده «غلامرضا خوشرو»،‌ یکی از مهمترین پرونده‌های جنایی تاریخ پلیس ایران است. در میان پرونده‌هایی مثل «اصغر قاتل» و «سعید حنایی» و حتی «قتل کودکان در پاکدشت» این پرونده شاید بتواند عنوان «مشهورترین» را بدست بیاورد،‌ چون علاوه بر پوشش خبری گسترده از سوی روزنامه‌ها از ماجراهای مربوط به آن،‌ صداوسیما هم در پوشش اخبار و دادگاه‌های خوشرو مشارکت داشت و از معدود پرونده‌های جنایی محسوب می‌شود که در مورد آن رمان هم نوشته شده (رمان خفاش شب، نوشته سیامک گلشیری - انتشارات مروارید) و ماه‌ها صفحه‌های حوادث روزنامه‌ها را درگیر کرده است.

    قاتل غرب تهران،‌ موجود ویژه‌ای بود؛ مثل اکثر قاتلان زنجیره‌ای دیگر،‌ خونسرد و باهوش و بدون عذاب‌وجدان. با یک پیکانِ دزدی خانم‌های تنها یا همراه فرزندانشان را سوار می‌کرد،‌ می‌کشت،‌ به آنها تجـ*ـاوز می‌کرد،‌ طلا و چیزهای با ارزش و حتی چیزهایی که برای خانه خریده بودند می‌دزدید و بعد جسدها را در محل‌های خلوت آتش می‌زد.

    خفاش شب، مرد سابقه‌داری که در یکی از روستاهای خراسان به دنیا آمده بود، کارش را با دزدی‌های کوچک شروع کرد. هر بار که دستگیر شد، برای خودش یک نام جدید اختراع کرد. دستگیری‌اش در سال ۶۱ به اتهام دزدی، آغاز یک سلسله تعقیب و گریز بین او و نیروی انتظامی بود که در آن زمان هنوز سیستم یکپارچه‌ای برای هماهنگی نیروهایش در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف نداشت.

    او که سواد درست خواندن و نوشتن به زبان فارسی را هم نداشت،‌ از راهی که هیچ وقت در مورد آن صحبتی نشد،‌ اندکی انگلیسی و روسی یاد گرفته بود و با همین‌ها بود که مورد اتهام جاسوسی قرار گرفت و برای آن هم مدتی در زندان به سر برد.

    بعد از اینکه آزاد شد،‌ همان کاری را که در آن تخصص داشت از سر گرفت؛ دزدی ماشین و خرده‌ریزهای دیگر. بعد از آن، شهر به شهر گشتن و بارها باز داشت شدن، تجربه‌اش را بیشتر و بیشتر کرد تا این که ۱۰ سال بعد در ۱۳۷۲ دوباره دستگیر شد. این بار ماجرا جدی‌تر بود. چند زن جوان شکایت‌هایی در مورد آدم‌ربایی،‌ تجـ*ـاوز و دزدیده شدن طلا و پولشان توسط دو سرنشین یک خودروی پیکان طرح کرده بودند. در نتیجه این شکایت‌ها، خوشرو و مرد دیگری به نام علی کریمی بازداشت شدند، مورد اتهام قرار گرفتند، مجرم شناخته شدند و با رأی دادگاه می‌رفتند که در زندان وکیل‌آباد مشهد محبوس شوند،‌ اما اتفاق دیگری افتاد.

    خود خوشرو بعدها در مورد نحوه فرارگفت: وقتی مرا به دادگاه می‌بردند و دستم باز بود، فرار کردم‌ و بعد هم اتومبیلی را سرقت کردم‌‏».

    علی کریمی - همدست خوشور در این پرونده - بنا به حکمی که برای تجـ*ـاوز به عنف برایش تعیین شد،‌ اعدام شد اما خوشرو دوباره زندگی‌اش را از سر گرفت، به تهران برگشت و چند سالی زندگی کرد تا بهار ۷۶ سر رسید.

    داستان قتل‌های زنجیره‌ای زنان در غرب تهران،‌ تازه از اینجا آغاز می‌شود؛ از محله‌های تازه‌ساز شهرک المپیک،‌ خیابان‌های اطراف ورزشگاه آزادی و زمین‌های خالی حوالی اتوبان یادگار امام(ره).

    اولین جسد، ۱۳ فرودین‌ماه حوالی پارک چیتگر پیدا شد. زن ۵۴ ساله‌ای که بستگانش می‌گفتند به قصد بهشت زهرا از خانه بیرون رفته بود اما با گردن و دست بریده،‌ در حالی که پیکرش سوخته بود، توسط پلیس پیدا شد.

    جسد بعدی در همان فرودین و این‌بار در باغی در کرج پیدا شد؛ باز هم قتل با چاقویی که به گردن و سـ*ـینه اصابت کرده بود و جسدی که سوزانده شده بود.

    «الهه» دختر جوانی که در زمان مرگ ۲۴ ساله بود،‌ مقتول سوم خفاش شب محسوب می‌شد. او را که قصد داشته برای عیادت یک بیمار به بیمارستان برود، با پیکری سوخته حوالی منطقه اوین پیدا کردند.

    طعمه بعدی خفاش،‌ یک مادر و کودک بودند. جسدها در بلوار آسیا پیدا شد. مادر به همان شیوه قبلی کشته شده بود و دختر هفت ساله را خفه کرده بودند.

    سومین نفری که در خرداد کشته شد،‌ «پرند » یک دانشجوی دندانپزشکی بود. او از همدان به تهران آمده بود که شبانه در ترمینال دزیده شد. جسد سوخته او را در حالی که دست و پایش بسته شده بود حوالی بولوار آسیا پیدا کردند.

    مقتول بعدی، زنی ۵۵ ساله بود. پیکر سوخته «قدم‌خیر » را هم در حالی که ضربه‌های چاقو به سـ*ـینه و گردنش خورده بود، حوالی بزرگراهی در حال ساخت در غرب تهران پیدا کردند.

    در این میان،‌ زنان و دخترانی هم بودند که قاتل آنها را دزیده بود اما شاید از بخت بلند،‌ آنها توانسته بودند از فرار کنند؛ با این حال همچنان تلاش‌ها برای بازداشت کسی که خواب را از چشم پلیس می‌گرفت، به نتیجه نرسیده بود؛ آن هم در حالی که نگرانی از اینکه اعلام هشدارهای امنیتی باعث نگرانی بیشتر شود،‌ مانع اطلاع‌رسانی در مورد پرسه یک قاتل زنجیره‌ای در شهر می‌شد.

    با این همه، در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. تیرماه سال ۷۶،‌ گشتی‌های یک پایگاه بسیج محلی در پونک به مردی که اطراف یک پارک سعی می‌کرد قفل در یک ماشین را باز کند مشکوک شدند و وقتی او سعی کرد فرار کند، عملاً آن‌ها را به سمت پیکانی برد که بعضی از قتل‌هایش را در آن انجام داده بود. نه تنها فرارش به نتیجه نرسید، بلکه خودش و ماشین مشکوکش را به پایگاه پلیس آگاهی غرب تهران منتقل کردند و تازه آنجا بود که روشن شد این مردان چه طعمه بزرگی را به دام انداخته‌اند.

    روزنامه‌ها آن روزها نوشتند که قاتل در ابتدا خودش را عبدالرحمان عبدالرحمان معرفی و ادعا کرد که تبعه دولت افغانستان است. ادعایش تا حدی جدی شد که سفارت افغانستان در ایران بیانیه‌ای در این مورد صادر کرد و از همه خواست صبور باشند تا اصل موضوع روشن شود.

    عوض کردن اسم، این بار اما برای قاتل آن‌قدرها کارآمد نبود. خیلی زود هویت قبلی‌اش که با آن یک بار تا پای اعدام رفته بود،‌ آشکار شد و بعد از آن هم مدارک واقعی شناسایی‌اش را پیدا کردند،‌ بعد هم خانواده برادر و همسر قبلی‌اش پیدا شدند و ظاهراً گره از کار این پرونده باز شد.

    به نظر می‌رسید شرایط بهتر شده است. حالا پلیس با خیال راحت پرده از راز جنایتی برمی‌داشت که ماه‌ها همه را درگیر خودش کرده بود. روزنامه‌ها با آب و تاب از آن‌چه رخ داده بود می‌نوشتند و تقریباً هر روز یک مطلب جدید در مورد «خفاش شب» تهران منتشر می‌شد تا اینکه زمان دادگاه رسید.

    شنبه چهارم مرداد سال ۷۶ پرونده‌ای که خارج از نوبت خودش و با سرعت هرچه تمام‌تر بررسی شده بود، به شعبه ۳۵ دادگاه عمومی تهران رفت؛ جایی که مردم در آن گرما و فشردگی جمعیت، منتظر آغاز جلسه علنی دادگاه بودند تا اعترافات متهم به انجام ۹ قتل در تهران را بشنوند. در کنار این مردم کنجکاو،‌ خانواده‌های داغدار هم حاضر شده بودند تا به سوال‌های قاضی حمید گودرزی رئیس دادگاه پاسخ بدهند ولی همه‌چیز به این آرامی برگزار نشد.

    خوشرو که قبلا در بازجویی‌هایش شانس دیگری را امتحان و تلاش کرده بود با نام بردن از یک نفر دیگر به عنوان همدست، خودش را از اتهام قتل مبرا کند، این بار هم در صحن دادگاه از مردی به نام «حمید رسولی» نام برد که می‌گفت هم قتل و هم تجـ*ـاوز کار او بوده است.

    با اینکه خوشرو مدعی شده بود عملاً راننده حمید رسولی بوده است، نتوانست به دادگاه در مورد محل زندگی او توضیح بدهد و در مقابل سوال دادگاه در این مورد، گفت: او جای مشخصی برای زندگی ندارد و باید مرا آزاد کنید تا بتوانم او را پیدا کنم.

    قاضی در این مورد تاکید کرد که دادگاه همه حمید رسولی‌های کشور را بررسی کرده و شخصی را که خوشرو توصیف می‌کند، پیدا نکرده است.

    ادعای متهم با وجود خشم عمومی که علیه او وجود داشت، محلی از اعراب پیدا نکرد. در جلسه بعدی دادگاه روز چهارشنبه همان هفته، تعداد افرادی که برای دیدن جلسه علنی آمدده بودند بیشتر هم شد. وقتی متهم در جواب پرسش‌های قاضی، پاسخ‌هایی می‌داد که خودش را از اتهام قتل‌ها دور نگه دارد، خشم عمومی از او به قدری بالا گرفت که مردم از قاضی خواستند با او دقیقاً همان کاری انجام شود که او با قربانیان انجام داده بود.

    به هر حال قاضی با طرح این موضوع که تمام ضربه‌های چاقو که به قربانیان وارد شده از سمت راست به چپ بوده، استدلال کرد که اگر کسی در صندلی کنار راننده نشسته باشد و بخواهد از جلو با چاقو به فردی که در صندلی عقب نشسته حمله کند، ضربه‌ها باید از چپ به راست وارد شده باشد و در نتیجه ادعای خوشرو را رد کرد.

    بعد از آن هم حداقل یکی از زنانی که توسط خوشرو دزدیده شده ولی توانسته بود فرار کند، در دادگاه شهادت داد که مردی که او را دزدیده، تنها بوده است.

    یک شاهد دیگر هم که خوشرو را موقع سوزاندن پیکر یکی از مقتولان دیده بود، همین شهادت را تکرار کرد و همه قانع شدند که متهم برای تبرئه خودش از انجام قتل‌ها این ادعا را مطرح کرده است.

    دفاع از چنین متهمی که مردم می‌خواستند دادگاه دست راست او را قطع کند همان‌طور که او دست یکی از قربانیان را قطع کرده بود، و پیکرش را آتش بزند همان‌طور که او این کار را با پیکر مقتولان کرده بود، حتماً یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا بوده است. با این حال دکتر شکاری وکیل تسخیری که دادگاه برای متهم تعیین کرده بود باید دفاعیاتی را در دادگاه قرائت می‌کرد. او دفاعیات خود را این طور شروع کرد: «هرچند متهم به ظاهر انسان است اما سیرت و باطن او از هر حیوانی پست‌تر است. حکمت حضور وکیل جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است؛ حال انکه در این پرونده ظلم شدید و ستم اکید به وسیله این جانی بر قربانیان و خانواده‌های آنها رفته و قلب مردم آزرده شده است. اینجانب وکیل متهم نیستم. مدعی‌العموم هستم. چگونه می‌توانم اتهام‌های متهم را نفی کنم حال آن که متهم صریحاً در مراجع و رسانه‌ها به گـ ـناه خود اعتراف دارد. صدور رأی عادلانه و شایسته برای وی، مورد تقاضا است.»

    بعد از پایان جلسه‌های دادگاه خوشرو، دستگاه قضایی با مشکل جدی دیگری رو‌به‌رو شد و آن تجمع مردمی بود که می‌خواستند هرچه سریعتر از حکم متهم به قتل زنان در غرب تهران آگاه شوند. روزنامه‌ها شرح این تجمع‌ها و درخواست‌ها برای تسریع در اعلام حکم را با آب و تاب پوشش می‌دادند و در نهایت، طبق برنامه‌ای که از قبل اعلام شده بود، حکم غلامرضا خوشرو چند روز بعد از پایان دادرسی و با تأیید دیوان عالی کشور اعلام شد.

    بین زمان دستگیری تا اعلام رأی خوشرو، عده‌ای هم تلاش کردند شیوه جنایت او را تقلید کنند؛ از جمله راننده یک پیکان در غرب تهران زنی را سوار کرد و بعد، از مسیر منحرف شد، اما ترس عمومی در این مورد همه را حساس کرده بود و در نتیجه همین ترس، ابتدای جاده کرج، آن زن درِ ماشین را باز کرد و فریاد زد تا اینکه چندین نفر با ماشین جلوی راننده پیچیدند و آن را متوقف کردند. موارد مشابه دیگری هم بود که به تشخیص پلیس، جدا از پرونده قتل‌های زنجیره‌ای مطرح شد و بررسی شد.

    ۹ بار قصاص و ۲۱۴ ضربه شلاق حکمی بود که در نهایت اعلام شد. بین زمان دادگاه تا روز اجرای حکم در سحرگاه ۲۲ مردادماه سال ۷۶ روانشناسان و جرم‌شناسان زیادی با او مصاحبه کردند و تحلیل‌هایی بر شخصیت او نوشتند. بعدها در کنفرانس‌ها و مصاحبه‌ها و جلسات علمی دانشگاهی، پرونده خفاش، قاتل زنجیره‌ای زنان تهران که شخصیتی ضد اجتماعی داشت، بارها مورد بحث بررسی قرار گرفت.

    دستگاه قضا هم در این مورد گرفتاری‌هایی داشت. بعد از جلسات دادگاه، برخی وکلای سرشناس به نحوه دفاع از متهم انتقاد کردند و گفتند که دفاع از متهم حتی اگر او «خفاش شب» هم باشد، باید به صورت منطقی صورت بگیرد. با این حال، در آن فضا هیجانی که حاکم شده بود، همه‌چیز خیلی سریع‌تر از بسیاری از پرونده‌های این روزها پیش رفت.

    روزنامه‌ها نوشته‌اند که صبح روزی که قرار بود خوشرو را اعدام کنند، حداقل پنج هزار نفر برای دیدن مراسم به انبار روباز ورزشگاه آزادی رفتند. این، پایان یکی از مهمترین پرونده‌های جنایی پلیس تهران بود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    پرونده "خانه وحشت" لندن بسته شد!
    پلیس در آن زمان با تاکید بر حفظ اثاثیه و لوازم این خانه وحشت که شامل تخت و میز و ابزارهایی بود که قربانیان بر روی آن سلاخی می‌شدند از هر گونه تغییری در آن جلوگیری به عمل آورد.
    قاتل زنجیره‌ای که قربانیان خود را پس از رابـ ـطه جنـ*ـسی سلاخی می‌کرد و با آنها غذا می‌پخت، به اعدام محکوم شد.



    به گزارش پارسینه، «دنیس نیلسون» در سال 1983 در انگلیس، به اتهام قتل‌های وحشیانه زنجیره‌ای و تعـ*رض جنـ*ـسی دستگیر و محاکمه شد.



    وی قربانیان خود را که همه از مردان و نوجوانان پسر بودند از میان افراد بی‌خانمان در لندن در سال‌های 1970 تا 1983 انتخاب می‌کرد و پس از رابـ ـطه غیراخلاقی با آنها، در مواردی اسیرانش را به افرادی که تمایل به برقراری رابـ ـطه با همجنس خود داشتند، اجاره می‌داد.



    «دنیس» پس از رسیدن به اهداف غیراخلاقی‌اش، قربانیان را کشته و قطعه قطعه می‌کرد و بعد از پختن، وعده‌های غذایی خود و اسیرانش را تأمین می‌کرد.



    این خانه وحشت که در «ماسول هیل» در شمال لندن قرار داشت، به دلیل بررسی‌های پلیس از همان زمان (1983) خارج از لیست فروش یا اجاره دادن به متقاضیان بی‌خبر از همه‌جا شده بود.



    پلیس در آن زمان با تاکید بر حفظ اثاثیه و لوازم این خانه وحشت که شامل تخت و میز و ابزارهایی بود که قربانیان بر روی آن سلاخی می‌شدند از هر گونه تغییری در آن جلوگیری به عمل آورد.



    «دنیس نیلسون» متهم به دست کم 15 فقره قتل عمد طی یک دوره شش ساله است. پلیس در آن زمان دنیس را در حالی دستگیر کرد که در حال پختن سرهای قربانیان خود در داخل یک ظرف بزرگ در آشپزخانه بود.



    بر اساس آخرین اطلاعاتی که پس از تحقیقات پلیس در پرونده ثبت شده است، این جنایت هولناک زمانی فاش شد که صاحبان خانه‌هایی که چند کیلومتری از این خانه وحشت قرار داشتند از انسداد لوله‌های خروجی فاضلاب شکایت کرده بودند و هر بار این شکایت‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد.



    مأموران آب پس از بریدن لوله جهت رفع نقض انسداد فاضلابی، با دیدن استخوان‌های نیمه شکسته دست و پا و صورت که منجر به بسته شدن مسیر خروجی فاضلاب در این کانال‌ها شده بود،‌ وحشت‌زده شدند.



    حضور پلیس با قرنطینه کردن این منطقه برای تحقیقات وسیع در آن زمان آغاز و منجر به رسیدن آنان به خانه وحشت در «ماسول هیل» لندن شد. بر اساس گزارش پلیس، دنیس نیلسون بقای اجساد را به منظور نابود کردن در دستشویی خود می‌ریخت.



    نیلسون در یک محاکمه جنجالی به کشتار بی‌رحمانه دست کم 15 تن متهم و به اعدام محکوم شد. همچنین خانه وحشت چندی پیش از سوی پلیس با کمترین قیمت به فروش رسید و مخوف‌ترین پرونده جنایی دنیا بسته شد.
     
    بالا