سلام دوستان عزیزم...
من دوباره اومدم..... میدونید چون شما نکات مهم و اصلی و گفتین، من به موضوعات فرعی تر می نگرم و امیدوارم که به کسی برنخوره و بتونه بهترین آثار خودش و به وجود بیاره البته با نقد و نظرات دوستان خوبم.
خب حالا میریم سراغ کار خودمون.
یه موضوع جالبی که هست و شاید هم بهش اشاره شده باشه ولی من نخونده باشم، اینه که:
(( تــــوی رمانــــهای هــمـــخـــونه ای و ازدواج اجـــبـــاری مــــــادر شــوهر مثــــــل مــــادر خود دختـــر باهاش رفــــتار میکنه!))
خداییش خودتون خوندید و دیدید!. برای نمونه یه تیکه شبیه همون رمانها رو براتون مثال میزنم ولی این مثال و از رمان کسی کپی نکردم فقط یکــــــم با اصل خود رمان فرق داره که اونم توی اسامی و... است.
(( عروس_ اواااااااااا مانی جون( منظور از لفظ مانی جون، مادر شوووووووهر است!.) چرا شما دارید غذا ها رو درست میکنید؟... خب خدمتکارا که هستن؟
مانی جون_ نه قرررررررررربونت بشم دختـــــــرم!. من راحتم...میخوام برای عروس پسرم خودم غذااااا درست کنم!. فدات بشم الهی!.
عروس_ نه خدا نکنه مانی جـــ... وای!
مانی جون با نگرانی_ وای عزیـــــــــــــزم چی شد؟ نوه ی گلم لگد زد؟
عروس_ آره ببخشید دیگه این (آرسیویاناتا) شیطون مامان خیلی لگد میزنه!.
مانی جون_ بیا قربووووووووووووونت برم...بیا عزیــــــــزم...بیا ببرمت تو اتاق تا استراحت کنی!. میخوای اصن زنگ بزنم به اورژانس؟.
عروس با قر و کرشمه_ نه مرررررسی مانی جون!. فقط کمکم کن برم توی اتاق و بخوابم.. خیلی خسته ام!.
مانی جون_ آره عزیزم بیا ببرمت تو اتاق که یکم استراحت کنی....تا یه معجون پسته ای خوشمزه برات بگیرم بخوری جون بگیری!.
عروس با قر و فر بیشتر_ اااااااااه!. نه نمیخوام!... معجون بو میده!.
مانی جون_ اوا مادر به قربونت.....یه جوری درست میکنم که بو نده!. خوبه؟
عروس_ اومــــــم........... آره مرسی....!.))
خداییش خداییش شماها کِی مادرشوهر ماماناتون و یا آشناهاتون باهاشون اینطوری برخورد کرده ان؟... اگه هم احیاناً خودتون مزدوجید کِی تا حالا شاهد همچین محبتهایی از جانب مادرشوهرتون بودید؟!.
من نمیگم مادر شوهر اَخه تَخه!. چون اون هم آدمه و هم یه خانومه!..... منم به همجنس ( و غیر همنجس) خودم بی حرمتی نمیکنم!.
درسته که اونها هم مثه همه آدمها مهربونن اما دیگه فرشته ی زمینی که نیستن!....هستن؟
نمیدونم چرا توی اینجور رمانها یکم زیادی اغراق میشه؟... بابا مگه مامانشه؟. حتی مادرشوهرها به پسر و نوه هاشون هم انقدر توجه نمیکنن....بعد بیان به عروسشون توجه اینطوری کنن؟..
از خیالات بیرون بیاید!.....ببینید زندگی بعضی آدما رو که چجوری زندگی میکنن و.......
والسلام نامه تمام.
مؤید باشید( بازم میگم به مادرشوهرهای عزیز برنخوره ها!. منم شماها رو در مقابل مادرشوهرهاتون و مادرشوهرهایی که توی فامیلتون هست نشوروندَم!)
من دوباره اومدم..... میدونید چون شما نکات مهم و اصلی و گفتین، من به موضوعات فرعی تر می نگرم و امیدوارم که به کسی برنخوره و بتونه بهترین آثار خودش و به وجود بیاره البته با نقد و نظرات دوستان خوبم.
خب حالا میریم سراغ کار خودمون.
یه موضوع جالبی که هست و شاید هم بهش اشاره شده باشه ولی من نخونده باشم، اینه که:
(( تــــوی رمانــــهای هــمـــخـــونه ای و ازدواج اجـــبـــاری مــــــادر شــوهر مثــــــل مــــادر خود دختـــر باهاش رفــــتار میکنه!))
خداییش خودتون خوندید و دیدید!. برای نمونه یه تیکه شبیه همون رمانها رو براتون مثال میزنم ولی این مثال و از رمان کسی کپی نکردم فقط یکــــــم با اصل خود رمان فرق داره که اونم توی اسامی و... است.
(( عروس_ اواااااااااا مانی جون( منظور از لفظ مانی جون، مادر شوووووووهر است!.) چرا شما دارید غذا ها رو درست میکنید؟... خب خدمتکارا که هستن؟
مانی جون_ نه قرررررررررربونت بشم دختـــــــرم!. من راحتم...میخوام برای عروس پسرم خودم غذااااا درست کنم!. فدات بشم الهی!.
عروس_ نه خدا نکنه مانی جـــ... وای!
مانی جون با نگرانی_ وای عزیـــــــــــــزم چی شد؟ نوه ی گلم لگد زد؟
عروس_ آره ببخشید دیگه این (آرسیویاناتا) شیطون مامان خیلی لگد میزنه!.
مانی جون_ بیا قربووووووووووووونت برم...بیا عزیــــــــزم...بیا ببرمت تو اتاق تا استراحت کنی!. میخوای اصن زنگ بزنم به اورژانس؟.
عروس با قر و کرشمه_ نه مرررررسی مانی جون!. فقط کمکم کن برم توی اتاق و بخوابم.. خیلی خسته ام!.
مانی جون_ آره عزیزم بیا ببرمت تو اتاق که یکم استراحت کنی....تا یه معجون پسته ای خوشمزه برات بگیرم بخوری جون بگیری!.
عروس با قر و فر بیشتر_ اااااااااه!. نه نمیخوام!... معجون بو میده!.
مانی جون_ اوا مادر به قربونت.....یه جوری درست میکنم که بو نده!. خوبه؟
عروس_ اومــــــم........... آره مرسی....!.))
خداییش خداییش شماها کِی مادرشوهر ماماناتون و یا آشناهاتون باهاشون اینطوری برخورد کرده ان؟... اگه هم احیاناً خودتون مزدوجید کِی تا حالا شاهد همچین محبتهایی از جانب مادرشوهرتون بودید؟!.
من نمیگم مادر شوهر اَخه تَخه!. چون اون هم آدمه و هم یه خانومه!..... منم به همجنس ( و غیر همنجس) خودم بی حرمتی نمیکنم!.
درسته که اونها هم مثه همه آدمها مهربونن اما دیگه فرشته ی زمینی که نیستن!....هستن؟
نمیدونم چرا توی اینجور رمانها یکم زیادی اغراق میشه؟... بابا مگه مامانشه؟. حتی مادرشوهرها به پسر و نوه هاشون هم انقدر توجه نمیکنن....بعد بیان به عروسشون توجه اینطوری کنن؟..
از خیالات بیرون بیاید!.....ببینید زندگی بعضی آدما رو که چجوری زندگی میکنن و.......
والسلام نامه تمام.
مؤید باشید( بازم میگم به مادرشوهرهای عزیز برنخوره ها!. منم شماها رو در مقابل مادرشوهرهاتون و مادرشوهرهایی که توی فامیلتون هست نشوروندَم!)
آخرین ویرایش: