VIP همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
اساطیر ایران

اساطیر یا افسانه‌های ایران به مجموعهٔ افسانه‌های ایرانیان اشاره می‌دارد. این افسانه‌ها ریشه آریایی داشته و تا میزان بسیار بالایی میان اقوام ایرانی و هندی وجه اشتراک دارد. افسانه‌های ایران از یک اصل و منشأ آریایی مشتق شده و تفاوت‌های محیطی ایران و هند و نیز فرهنگ متفاوت بومیان ایران و آریاییان ایرانی مهاجرت کرده به هند تفاوت‌هایی میان اساطیر هندی و ایرانی موجب شده‌است. آنچه از اساطیر کهن ایرانی امروزه باقی‌مانده بیش‌تر به اوستا بازمی‌گردد. در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد زرتشت اصلاحاتی را در عقاید و در پی آن اساطیر ایرانی پدیدآورد. با این وجود در قسمت‌های متاخر اوستا مانند یشت‌ها عقاید و باورهای پیش از زردشت ایرانیان وارد دین شده که به عنوان منشأ و منبع شناخت اساطیر ایرانی بکار می‌رود. این اساطیر مبتنی بر دوبن‌گرایی و مظاهر خوب و بد بوده و تاریخ روایی خاصی دارند که از تاریخ ثبت شده سرزمین ایران متفاوت است. اساطیر ایران بجز اساطیر منعکس شده در اوستای متاخر به صورت محدود در سنگ‌نبشته‌های فارسی باستان و متون غیر ایرانی به ویژه یونانی آمده‌است. همچنین ایرانیان اساطیر متفاوت اما هم‌ریشه دیگری با اساطیر اوستایی داشته‌اند که شامل اساطیر مانوی و زروانی و مهرپرستی می‌شود. تاریخ اساطیری ایران نیز از دوره اشکانیان و سپس ساسانیان ثبت و بعدها به فارسی و عربی ترجمه شد. شاهنامه فردوسی مهم‌ترین منبع شناخت تاریخ اساطیری ایران است.

هنر ایرانی
300px-Persian_art_collage.jpg

هنرهای تجسمی
  • طراحی ایرانی
  • نگارگری ایرانی
  • مینیاتور
  • خوشنویسی ایرانی
هنرهای تزئینی
  • جواهرات
  • هنر ایرانی
  • کاشی
  • فهرست صنایع دستی ایران
ادبیات
  • ادبیات فارسی
  • فلسفه در ایران
هنر اجرا
  • رقـ*ـص ایرانی
  • موسیقی سنتی ایرانی
  • سینمای ایران
  • نمایش ایرانی
دیگر هنرها
  • معماری ایرانی
  • آشپزی ایرانی
  • قالی ایرانی
  • باغ ایرانی
  • ن
  • ب
  • و
محتویات
  • ۱ پیشینه
    • ۱.۱ اساطیر و عقاید پیش‌آریایی در ایران
    • ۱.۲ ریشه‌های اساطیر آریایی
    • ۱.۳ شکل‌گیری اساطیر ایرانی
  • ۲ اساطیر کهن ایرانی
    • ۲.۱ نمای کلی جهان
    • ۲.۲ نیروهای شر
    • ۲.۳ اهوره مزدا وانگره مینو
    • ۲.۴ ایزدان و امشاسپندان
    • ۲.۵ اسطوره‌های آفرینش و پایان جهان
  • ۳ تاریخ اساطیری ایران
    • ۳.۱ پیشدادیان
    • ۳.۲ کیانیان
    • ۳.۳ آمیختگی تاریخ اساطیری و تاریخ واقعی
  • ۴ موجودات و باورهای اسطوره‌ای
  • ۵ اساطیر متاخر ایران باستان
    • ۵.۱ اساطیر زروانی
    • ۵.۲ اساطیر مانوی
  • ۶ منابع اسطوره‌های ایرانی
  • ۷ اساطیر ایرانی در دوره اسلامی
  • ۸ پژوهش در اساطیر ایران
  • ۹ جستارهای وابسته
  • ۱۰ پانویس
  • ۱۱ منابع
  • ۱۲ پیوند به بیرون
پیشینه
320px-Centum_Satem_map.png

آریاییان (در نقشه به صورت منطقهٔ ایرانیان و هندوآریائیان نشان داده شده) در محدودهٔ پراکنش اصلی هندواروپائیان. در این نقشه تمایز زبانی سَتِم (قرمز) و کنتوم (آبی) در میان زبان‌های هندواروپایی نشان داده شده‌است. ایرانیان و هندیان که زبان‌های هندوایرانی به آن‌ها وابسته است در گذشته دور از سرزمینی مشترک از یکدیگر جدا شده بودند. اساطیر آن‌ها نام‌های یکسان فراوانی دارد.
آریایی‌ها اقوامی بودند که از نخست در در داخل فلات ایران زندگی می‌کردند. بعدها دسته‌ای از آن‌ها به هند و دسته‌ای دیگر به سوی قفقاز و سپس اروپا کوچیدند. گروهی از این اقوام به نام پارت‌ها در مناطق شمال شرقی ایران (خراسان و گرگان امروزی) ساکن شدند و گروه دیگری که ماد و پارس نامیده می‌شدند، به سوی سرزمین‌های جنوب غربی حرکت کردند (در اواسط قرن نهم پیش از میلاد، آشوری‌های عراق برای نخستین بار، از سرزمین پارسوآ به عنوان دشمن همسایه در کتیبه‌های خود یاد کرده‌اند. پژوهشگران نیز بر پایه این اسناد نتیجه گرفته آمد که احتمالاً مادها و پارس‌ها ابتدا در شمال غربی ایران ساکن بوده‌اند و بعدها به دلایلی به سرزمین‌های جنوبی رفته‌اند) و در نهایت مادها در نزدیکی همدان و پارس‌ها در استان فارس امروزی مستقر شدند. پس از قدرت گرفتن مادها و پارسها، قبایل مختلف دیگری از آریایی‌ها هر کدام قلمرو کوچکی را به خود اختصاص دادند. از میان اقوام شناخته شده آن دوران می‌توان به ماننایی‌ها، اورارتوها و لولوبی‌ها اشاره کرد که در اوایل هزاره اول پیش از میلاد، حکومت‌های مستقلی در شمال غربی ایران تشکیل داده بودند. گروه‌های دیگری در مارلیک گیلان، حسنلوی آذربایجان، زیویهٔ کردستان و… وجود داشتند که مدت کوتاهی در شمال و غرب ایران ساکن شدند. ما ابتدا به‌طور خلاصه به این اقوام پرداخته و سپس ادامهٔ بحث را پی می‌گیریم.

در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد، ایرانیان باستان با دستیابی به فناوری استخراج و ذوب آهن، گام مهم دیگری در جهت پیشرفت و توسعهٔ خود برداشتند. از این زمان تا اواسط هزاره اول پیش از میلاد، غرب فلات ایران شاهد نقل و انتقالات گسترده و ورود اقوام و فرهنگ‌های جدید از مرکز و شرق فلات ایران بود. کشف آثار بسیار نفیس از جنس طلا و نقره و همچنین سلاح‌ها و ابزار آهنی و مفرغی (مفرغ آلیاژی است محکم تر از مس که از ترکیب دو فلز مس و قلع به دست می‌آید) بیانگر اوج هنرمندی مردم ساکن این ناحیه‌است که ظاهراً از ثروت قابل توجهی برخوردار بوده‌اند. تپه‌های مارلیک گیلان یکی از معروفترین محوطه‌های باستانی این دوره‌است. در بالای این تپه هه که در ۱۴ کیلومتری شهرستان رودبار در استان گیلان قرار دارند، بیش از ۵۰ گور کشف شده‌است که در همه آن‌ها اشیای ارزشمند و منحصر به فردی چون پیکره سفالین انسان، گاو کوهان‌دار و همچنین جام‌های زرین و سیمین با نقوش قلم زنی شده بسیار زیبا قرار داشت. از دیگر مناطق باستانی این دوره می‌توان به تپه‌های املش، کلاردشت و عمارلو در استان‌های گیلان و مازندران، تپه زیویه در استان کردستان، تپه حسنلو در استان آذربایجان غربی (گفتنی است قدمت اصلی تپه حسنلو به بیش از ۷۰۰۰ سال پیش برمی گردد) و غار کلماکره در استان لرستان اشاره کرد. برخی از پژوهشگران معتقدند احتمالاً ساکنان این مناطق اجداد مادها و هخامنشی‌ها بوده‌اند؛ اما از طرفی در دست نبودن کتیبه معتبری باعث شده‌است باستان شناسان نتوانند به‌طور قطع دربارهٔ این مورد اظهار نظر کنند.

اساطیر و عقاید پیش‌آریایی در ایران
220px-Untash_Napirisha_stele_Louvre_Sb12.jpg

نقش برجسته عیلامی: در این تصویر زنی با پاهایی شبیه به دم ماهی مارهایی در دست دارد. دم ماهی ظاهراً از مظاهر اساطیری عیلامیان بوده و حتی در نقش‌های دوره هخامنشی به ویژه در پاسارگاد نشانه‌های آن دیده می‌شود
پیش از قدرت گرفتن مادها، تمدنهای آریایی منفردی در این سرزمین می‌زیستند که عمدتاً با همسایگان خارج از فلات خود خویشاوندی زبانی نژادی و حتی مذهبی نداشته و خود گاهی دارای همبستگی‌هایی بودند. این اقوام شامل لولوبیها، گوتیها، کاسیها و اورارتوها می‌شدند. البته عیلامیان، نیز در جنوب شرقی فلات ایران دارای تمدن قدیمی و شناخته شده‌ای بودند اما از نژاد آریایی نبودند. این اقوام که نیمه جنوبی ایران و غرب و شمال غربی را در اختیار داشتند دارای اساطیری ویژه خود بودند. از اساطیر آن‌ها اطلاع چندانی در دست نیست با این‌حال اساطیر کاسی‌ها تا اندازه‌ای به تمدنهای ایرانی بعدی یعنی مادها و پارسها، شباهت‌هایی به ویژه در نام‌ها دارد. اساطیر عیلامی که قومی منفرد و البته دارای قرابت‌های زبانی با دراویدی‌های غیرآریایی هند، بودند با برخی اساطیر مندرج در ریگ‌ودا مشترک است. سنت‌ها و عقاید این اقوام بدون شک در عقاید جامعه بعدیشان که تحت سیطره فرهنگی آریایی‌ها بود تأثیر گذاشت. با قدرت‌گیری مادها و سپس پارسها، اساطیر جدیدتری که اساطیر جامع ایران شناخته می‌شوند آغاز شد. محققان بر این باورند که پیش از قدرت‌گیری مادها، شاخه‌ای از آریاییان از ایران به هند مهاجرت کردند. برای همین است که صورت کهن اساطیر هندی شباهت بسیاری با صورت‌های کهن اساطیر ایرانی می‌دارد. اسطوره‌شناسان گاه با کمک اساطیر قوم خویشاوند صورت کهن یا باستانی اسطوره‌ای خاص را بازسازی می‌کنند. اثر هندوی که بیشتر از آثار هندو به کار اسطوره‌شناسی ایرانی می‌آید کتاب ریگ‌ودا به زبان سنسکریت است. با جای‌گیر شدن هندوان در سرزمین نو سیر تکاملی اسطوره‌های تا-حد-زیادی-مشترکِ ایشان تفاوت یافت. اساطیر ایران از اسطوره‌های اقوام بومی فلات ایران و اسطوره‌های میانرودانی تأثیری زیادی پذیرفت. محققان این تأثیرها را در جای‌جای اساطیر ایرانی نشان داده‌اند.

ریشه‌های اساطیر آریایی
اساطیر هندی و ایرانی در بسیاری موارد نزدیک است. این نزدیکی گاهی در حد تشابه اسامی اشخاص و جای‌هاست.[۱] زبان‌های بسیار نزدیک این دو گروه نیز ریشه‌های مشترک ایشان را تأیید می‌کند. از این‌رو ریشه اساطیر این دو ملت در گذشته‌های دور یکسان بوده‌است اما مهاجرت هندیان از فلات آریان به سرزمین‌هایی با طبیعت و شرایط اقلیمی و نیز اقوام بومی متفاوت تغییرات اساسی در اساطیر و معتقدات آئینی آن‌ها پدیدآورده‌است. در هر دوی این اساطیر نیروهای خیر و شر وجود دارند. نام‌های خدایانشان نزدیک به همدیگر است. آتش در باورهای ایرانی و هندی مقدس است و ستایش می‌شود و نیز مراسم قربانی برای خدایان را در حالتی مشابه با یکدیگر انجام می‌دادند.[۲]

شکل‌گیری اساطیر ایرانی
کهن‌ترین نمونه‌هایی که از صورت باستانی اساطیر ایران مانده‌است اشاره‌هایی در اوستاست به‌خصوص در یشتها. چون یشت‌ها بیش از هر چیز مجموعه‌ای سرودهای نیایشی‌است اشارت‌های مفصل به اسطوره‌ها در آن‌ها نیست. هر آنچه هست سربسته و کوتاه‌است. وانگهی تدوین‌کنندگان یشت‌ها از آشنایی شنونده با شخصیت‌هایی که نام بـرده می‌شدند مطمئن بودند. به هر حال همین اشارات کوتاه، و البته نسبتاً پرشمار، سخت به کار می‌آید. از جمله به کمک آن‌ها صورت کهن نام شخصیت‌ها را اندر توان یافت.

مفصل‌ترین متن‌ها دربارهٔ اساطیر ایران در نوشته‌های زرتشتی به زبان فارسی میانهاست. تدوین نهایی اکثر آن‌ها در اوایل دوران اسلامی‌است؛ ولی بیشترشان مبتنی بر متن‌های اواخر دوران ساسانیاست که بعضاً مطالبی مربوط به وقایع پس از حملهٔ تازیان به ایران نیز به کتاب اضافه کرده‌اند. شماری از نامورترین این کتاب‌ها عبارت‌اند از بندهشن، دینکرد، گزیده‌های زادسپرم و روایت پهلوی.

تا پیش از تحقیقات جدید، تاریخ ایران (به‌طور سنتی) از زمان‌های دور با اسطوره‌ها آغاز شدی و اندک‌اندک به پادشاهان تاریخی رسیدی و با تاریخی واقعی پیوند خوردی. با تحقیقات جدید و غلبهٔ دیدگاه انتقادی، بسیاری از شخصیت‌های اسطوره‌ای-حماسی وجههٔ تاریخی خود را از دست دادند و نزد مردمان شخصیت‌هایی «اسطوره‌ای» یا حد اقل «نیمه-تاریخی» تلقی شدند. مثلاً شاهان پیشدادی که به‌طور سنتی نخستین شاهان ایران و جهان دانسته شدندی امروز اسطوره‌ای یا نیمه-تاریخی در شمار آیند. هنگامی که روایتی «اسطوره‌ای» تلقی می‌شود خودبخود واقعیت تاریخی و عینی از آن سلب می‌شود. آنچه که امروز اسطوره خوانده می‌شود نزد پیشینیان واقعیتی ازلی و ابدی و مسلم بودی. تاریخ‌نگاری مبتنی بر اسطوره — یا دست‌کم نوشتن تاریخ دیرین مبتی بر اسطوره — خاص ایرانیان نبود بلکه آنِ همهٔ نظام‌های فکری کهن بودی: تاریخ عالم را با خلقت آغاز کردندی و تا زمان حال ادامه دادندی.

اساطیر کهن ایرانی
بنیان اساطیر ایرانی بر نبرد میان خوبی و بدی نهاده‌است. اقوام هندوایرانی به دو رستهٔ کلی خدایان باور داشتندی: اهوره‌ها [در منابع هندی اسطوره‌ها] و دیوان. خصلت این دو رستهٔ خدایان نزد ایرانیان و هندوان باژگونهٔ یک‌دیگر تحول یافت به این معنا که نزد هندیان اهوره‌ها خدایان بد شدند و دیوان خدایان خوب؛ و نزد ایرانیان اهوره‌ها خدایان نیک شدند و دیوان خدایان شرور. برای هردو گونهٔ خدایان قربانی کردندی. غرض از قربانی برای خدایان شرور، باج دادن به ایشان بود تا دست از سر مردمان بدارند. قربانی برای خدایان نیک در طلب یاری و برکت از ایشان رخ دادی.

نمای کلی جهان
در باورهای اساطیری ایرانیان پیش از زرتشت جهان صورتی گرد و هموار مانند یک بشقاب داشت. آسمان نیز سنگی و سخت مانند الماس تصور می‌شد. زمین در مرکز کاملاً هموار و دست نخورده بود و هیچ حرکتی در میان زمین و ماه و ستارگان وجود نداشت. اما به دنبال تازش نخست اهریمن به زمین ناگهان دگرگون شد. در آن پویایی پدید آمد و کوه‌ها ایجاد شدند و رودخانه‌ها به جریان افتادند ماه و ستارگان به چرخش درآمد. در تصویر کلی دنیا در آن زمان، جهان به هفت اقلیم تقسیم شد که مرکز آن خونیرث نام داشت و شش سرزمین به صورت اقماری در اطراف آن بودند. آسمان نیز دارای سه مرتبه ستاره‌پایه، ماه‌پایه و خورشیدپایه بود. کوه تیره که در البرز قرار داشت مرکز عالم دانسته می‌شد.[۳]

در اساطیر ایرانی بیش از هر چیز نبرد خیر و شر و عناصری که در زیر آن دو رده‌بندی می‌شود، چشمگیر است. به عبارتی تفکر ایرانی در همه چیز در پی این رده‌بندی است و جنبه اخلاقی نیرومندی به آن داده‌است. یکی دیگر از عناصری که در همین رده‌بندی اهمیت زیادی در فرهنگ ایرانی داشته‌است مفهوم شاه و فره‌مندی او از طرف خداست. شاهی که در خدمت رده نیک باشد فره همیشه به او تعلق دارد، و هر کاری که او را از این رده خارج سازد باعث گسستن فره از اوست. بررسی این مسائل و این رده‌بندی فرهنگ و ریشه‌های فرهنگی ایرانی را روشن می‌سازد. در فرهنگ اساطیر ایران، تقابل خیر و شر وجود دارد و نه تقابل انسان و خدا. پیام اسطوره‌های ایرانی تقابل دو گوهر است؛ دو گوهر خیر و شر. یکی راستی و دیگری ناراستی، یکی خوشبویی و دیگری بویناکی، یکی روشنایی است و دیگری تاریکی» (برگرفته از مصاحبه جلال ستاری با دکتر فکوهی). کهن‌ترین نمونه‌هایی که از صورت باستانی اساطیر ایران مانده‌است، اشاره‌هایی در اوستا است، بخصوص در یشت‌ها. چون یشت‌ها بیش از هر چیز مجموعه‌ای از سرودهای نیایشی هستند. اشاره‌های مفصل به اسطوره‌ها در آن‌ها وجود ندارد و هر چه هست سر بسته و کوتاه‌است. تا آنجا که مفصل‌ترین متن‌ها پیرامون اساطیر ایران در نوشته‌های زرتشتی به زبان فارسی میانه‌است. تدوین نهایی بیشتر آن‌ها در اوایل دوران اسلامی است و بیشترشان مبتنی بر متنهای اواخر دوران ساسانی است و بعضی هم مطالبی مربوط به وقایع پس از حمله تازیان به ایران نیز به کتاب اضافه کرده‌اند. برخی از معروفترین این کتاب‌ها عبارتند از: بندهش، دینکرد، گزیده‌های زادسیرم و روایت پهلوی. پیام اسطوره‌های ایرانی هم با توجه به تقابل دو الگوی خیر و شر، پیروی از الگوی خیر و وفاداری به آن است و اینکه بشر پیمان ببندد که دروغ نگوید. هر چند امروزه اسطوره‌ها معنای واقعی خود را از دست داده‌اند و ما دیگر کمتر شاهد درک معنای واقعی آن‌ها هستیم. در واقع همان خدمتگزاری به مفاهیم خیر از پیام‌های بزرگ اساطیری ایران است.

نیروهای شر
در اساطیر ایران چیزی که همه جا در همه روایات اساطیری مشاهده می‌شود حضور شر و نیروهای حافظ پلیدی در جهان است. این نیروهای شر که دستیاران اهریمن یا انگره مینو به‌شمار می‌آیند با نام‌های دیو و دروج از ایشان یاد شده‌است. دیوان دروجان جنسیت‌های مذکر و مؤنث دارند و در برابر هر نیکی در جهان یک پلیدی است و حداقل یک دیو هم موکل بر آن پلیدیست. در برابر زندگی مرگ است؛ در برابر خوشی رنج و بیماری در برابر گرما، سرمای سخت سوزان و برابر راستی دروغ و برابر باران خشکسالی و دیو موکل بر آن اپوش است. در اساطیر ایران همیشه دنیا صحنه جدال میان این نیروهای پلیدی و اساطیر نیکوست، آن‌هایی که یاور آفریده‌های گتیایی و نیک هستند.[۴]

اهوره مزدا وانگره مینو
اهوره مزدا، اهورمزد، اهورامزدا، اورمزدا، اورمزد هرمزد، هرمز، هورمزد، هورمز، ارمس، هرمس، هرمست. تلفظ‌های گوناگون نام خدای بزرگ زرتشتیان در زبان‌ها و دوره‌های متفاوت است. معنای اصطلاحی این نام شامل؛ سرور دانا، خدای غایی، خیر مطلق، خرد و معرفت آفرینندهٔ خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسان‌ها و حیوان‌ها تمام فعالیت‌های فکری و جسمی است. معنای تحت‌اللفظی نام او ازین قرار است: بخش اول «اهور» از ریشه «اه» که بن هستی و هستن است و بخش دوم «مزدا» که از «من + ز+ دا» به معنای «فکردهنده» می‌باشد و ترجمهٔ آن در شاهنامه همان «خداوند جان و خرد» می‌باشد. معنای دیگر نیز حاکی ازین است که اهورا به معنای «سر، سرور، بزرگ و مولا» است و «مزدا» به معنای به یاد سپردن و به خاطر داشتن بنابراین «سرور دانا» ترجمه اهورا مزدا خواهد بود. دشمن بنیادین اهورا مزدا، انگره مینو یا انگره مینیو است. انگره مینو در حقیقت نام اوستایی همان «اهریمن» یا «اهرمن» در پهلوی (فارسی) میانه‌است. نامش به معنای «مینوی ستیزگر و دشمن» آمده از ویژگی‌های او که نماد شر مطلق و برهم زننده نظم و ذاتاً دشمن خوبی‌هاست یکی داشتن سری بزرگ و زشت است که این ویژگی در شاهنامه هم به تمام دیوان و غولان نسبت داده شده. اهورا مزدا و اهریمن از ازل تا ابد باهم در جنگ بوده‌اند و زندگی در این جهان بازتابی از مبارزه کیهانی این دو است محل زندگی اهریمن شمال زمین است جایی که تمام دیوان «زیید و اصلاح» از پشت کوه آمدن نیز ریشه‌ای اسطوره‌ای دارد که در آن تلویحاً فرد پشت کوهی یعنی «دیوسیرت» که کم‌کم معنای «نادان» به خود گرفته‌است. اهریمن به ۳ شکل غیر از شمایل خودش ظاهر می‌شود. ۱- چلپاسه (مارمولک) ۲- مار ۳- جوان. انگره مینو خود آفریننده دیوان دیگر نیز هست. برای نمونه ایشمه و دیو خشم یا اژی دهاک که همان ضحاک شاهنامه باشد. وی اگر چه در شاهنامه پادشاهی ماردوش بیان شده‌است؛ ولی در اوستا دیوی سه سر، شش چشم و سه پوزه با بدنی پر از چَلپاسه و عقرب است. به هر حال آنچه بر بنیاد نوشتار زردشتی بر می‌آید در روزگار پایانی این گیتی این اهورامزدا است که بر اهریمن پیروز می‌شود و او را برای همیشه از بین می‌برد و پس از آن تنها نیکی و نور و تندرستی در گیتی ماندگار خواهد شد.

معنای اصطلاحی این نام شامل؛ سرور دانا، خدای غایی، خیر مطلق، خرد و معرفت؛ آفرینندهٔ خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسان‌ها و حیوان‌ها تمام فعالیت‌های فکری و جسمی است.

ایزدان و امشاسپندان
امشاسپندان در اوستا داستان خدایان و موجودات افسانه‌ای غالباً در «یشت»ها آمده‌است در یشت‌ها اسطوره‌هایی که منشأ ما قبل زرتشتی دارند و نوعی ایدئولوژی کافرانه را منعکس می‌کنند در غالب سرودهای گوناگون آمده. مثلاً یشت ۵ یا همان آبان یشت به ایزدبانو آناهیتا اختصاص دارد و مهر یشت به میترا. از کفرکیشی و تاریخ آن در یشت‌ها که بیرون بیاییم در نیایش‌های زرتشت می‌رسیم که باورهای اولیهٔ زرتشت است و در آن‌ها نیز اشاره‌های جالبی به خلقت اولیه یا عناصر سازندهٔ هستی بر مبنایی کاملاً اسطوره‌ای دیده می‌شود در وندیداد نیز نهایتاً اصل دیدگاه مزدا علیه اهریمن زرتشتی بازشناسانده می‌شود.

امشاسپندان در اوستا فروزه‌های اهوره مزدا و صفات او و نیز گاهی فرشتگان عالی مقام او هستند که در حکم دستیار او عمل می‌کنند. در آفرینش و نیز در پایان جهان بطور مستقیم دخالت دارند و هرکدامشان شمار زیادی ایزد همکار دارد. این امشاسپندان در امور این جهانی بر اساس نیایش و نذر و قربانی به یاری مردمان می‌آیند. ایزدان رده‌ای نسبتاً پایین‌تر دارند اما همه آن اختیارات و وظایف امشاسپندان را نیز دارند. واژه ایزد در اصل به معنی موجودات ستودنی است. ایزدان اگرچه در گاهان زرتشت جایی ندارند اما در متون زرتشتی پس از زرتشت دوباره ظاهر شده و شکل قدیس می‌یابند.

اسطوره‌های آفرینش و پایان جهان
250px-Bodleian_J2_fol_175_Y_28_1.jpg

یسن ۲۸، دعای اهونور از دعاهای اصلی و ارکان دین زرتشتی.
آفرینش در محدودهٔ دوازده هزار سال اساطیری انجام می‌گیرد. این دوازده هزار سال به چهار دورهٔ سه هزار ساله تقسیم می‌شود. در دوران نخستین، عالم، مینُوی و در دوران‌های بعد مینُوی و گیتیی است.

سه هزار سال نخست: در واقع با به دنیا آمدن دو فرزند به نام‌های اورمزد و اهریمن از زروان شروع می‌شود. در سه هزار سال نخست جهان مینُوی است و هنوز نه مکان هست و نه زمان. در این دوره از دو هستی سخن به میان می‌آید. یکی جهان متعلق به اورمزد که پر از نور، زندگی، دانایی، زیبایی و خوشبویی می‌باشد و دومی جهان متعلق به اهریمن که تاریک، زشت، بدبو و پر از غم و بیماری می‌باشد. اورمزد ابتدا به آفرینش امشاسپندان دست می‌زند که عبارت هستند از: سپند مینو، خرداد، مرداد، بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمد. پس از آفرینش امشاسپندان، اورمزد ایزدان را می‌آفریند که قوای منفی مقابل آن‌ها دیوان هستند. اهریمن نیز برای مقابله با اورمزد، برای هر کدام از امشاسپندان سردیوان یا کمالگان را می‌آفریند. در پایان سه هزار سال اول میان اورمزد و اهریمن صلحی بسته می‌شود مبنی بر اینکه آخرین نبرد میان نیروی بدی و نیکی نُه هزار سال بعد از این صورت پذیرد. پس از اینکه پیمان بسته می‌شود، اورمزد چون موبدی دعای راستی یعنی اهونور را بر زبان می‌آورد و بر اثر آن اهریمن بیهوش می‌شود و به دوزخ می‌افتد و در طول سه هزار سال دوم در آنجا بیهوش می‌ماند.

سه هزار سال دوم: پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز می‌کند. او در یک سال و در شش نوبت آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را خلق می‌کند. سالگرد این آفرینش‌ها شش جشن است که به جشن‌های گاهنبار یا گهنبار معروفند. (الف:مدیوزرم گاه به معنای میان بهار و به یادبود آفرینش آسمان در اردیبهشت ماه. ب:مدیوشم گاه به معنای میان تابستان و به یادبود آفرینش آب در تیرماه. ج:پدیشه گاه به معنای گردآوری غله و به یاد بود آفرینش زمین در شهریور ماه. د:ایاسریم گاه به معنای بازگشت به خانه و به یاد بود آفرینش گیاه در مهرماه. ه: مدیاریم گاه به معنای میان سالد و به یادبود آفرین چهارپایان در دی ماه. و: همسپهمدیم گاه به معنای همه سپاه و به یاد بود آفرینش انسان در روزهای آخر سال.[۵] در این پیش نمونه‌های اصلی آفرینش، گاو پیش نمونه چهارپایان و کیومرث پیش نمونه انسان هستند. در پایان سه هزار سال دوم، اهریمن با یاری دوستان خود به هوش می‌آید و تصمیم می‌گیرد که این پیش نمونه‌های آفرینش را تخریب کند و به جهان کنونی حمله کند.

سه هزار سال سوم: در این دوره شاهد درگیری اهریمن و دیوهایش با اورمزد و ایزدانش هستیم. در این بین گاو آفریده شده، توسط اهریمن کشته می‌شود و از تن او غلات، گیاهان و جانوران آفریده می‌شود. از نطفهٔ کیومرث که بر زمین ریخته شده بود، پس از چهل سال شاخه‌ای ریواس می‌روید دارای دو ساق است و پانزده برگ. این پانزده برگ مطابق با سال‌هایی است که مشیه و مشیانه نخستین زوج ادمی در ان هنگام دارند. مشی نر و مشیانه ماده است. بدین ترتیب مشی به عنوان پدر انسان‌ها و مشیانه به عنوان حوای انسان‌ها شناخته می‌شود. اهریمن بر اندیشهٔ آنان می‌تازد و آنان اولین دروغ را بر زبان می‌آورند و آفریدگاری را به اهریمن نسبت می‌دهند. مشی و مشیانه توبه می‌کنند و دارای هفت جفت فرزند می‌شوند و پس از صد سال زندگی می‌میرند.

شجره‌نامهٔ اعقاب مشی و مشیانه اصل و مبدأ بسیاری از نژادهای گوناگون را در بر می‌گیرد. نژاد ایرانی از زوجی است که سیامک و نشاک نامیده می‌شود. از این زوج، فرواگ-فرواگین و بعد از آن‌ها زوج هوشنگ-گوزک به وجود می‌آیند.

سه هزار سال چهارم: سه هزار سال سوم در میانه‌های دوران لهراسپ به پایان می‌رسد و سه هزار سال چهارم شروع می‌شود. مهم‌ترین ویژگی این دوره ظهور زردشت است. این دوره دورهٔ وحی دینی می‌باشد. اورمزد اسرار دین را بر زردشت آشکار می‌کند و او پیامبری دین مزدیسنی و رسالت خود را اعلام می‌دارد. آیین مزدیسنایی آیینی است که در راس خدایان ان‌ها اهورامزدا قرار دارد و به عبارت دیگر دین زردشتی است. پس از مرگ زردشت به ترتیب اوشیدر، اوشیدر ماه و سوشیانت رهبری بهدینان را بر عهده می‌گیرند. دورهٔ سوشیانت دورهٔ تکامل موجودات اورمزدی است و همه دیوان از نسل دو پایان و چهارپایان نابود می‌شوند. سوشیانت وظیفه برانگیختن مردگان را دارد. هر کدام از این مردگان در طی زمان و پس از گذراندن داوری از پل چینود می‌گذرند که پلی حد فاصل این جهان و آن جهان است.

تاریخ اساطیری ایران
پیشدادیان
220px-SchoolOfTabriz4.jpg

نبرد اسفندیار با گرگ‌ها در جریان هفت خوان. اسفندیار شاهزاده‌ای کیانی است که به روایتی دارای رویین‌تنی بوده.
نوشتار اصلی: پیشدادیان
پیشدادیان اولین سلسله تاریخ ایران بنابر متون اساطیری هستند که نسبتشان به کیومرث می‌رسد. این سلسله از شاهان که آغاز تمدن بشری را برای ایرانیان آورده‌اند و توانستند آتش و بهره‌گیری از فلزات و سایر جانداران و اسیر نمودن دیوان را در کارنامه خود ثبت کنند. از کیومرث آغاز و به گرشاسپ ختم می‌شود. با اینحال تمامی این‌ها در اوستا شخصیت‌های اساطیری و در متون زرتشتی دوره ساسانی خدایان ایزدر نژادند. اما در شاهنامه صرفاً شاهانی هستند که فره ایزدی دارند. روایت فردوسی در شاهنامه از تبار پیشدادیان با موازین فکری اسلامی منطبق تر شده‌است. به گفته فردوسی بعد از مرگ کیومرث دو موجود از جسدش بوجود آمد که یعنی مرد و زن بوجود آمده‌است و جهان آغاز می‌شود

کیانیان
نوشتار اصلی: کیانیان
کیانیان دومین سلسله اساطیری ایران هستند که در شاهنامه فردوسی برابر دوره‌های حماسی قرار می‌گیرد. با کی قباد آغاز می‌شود و به دارای دارایان ختم می‌شود. در این دوره دین زرتشتی عرضه می‌شود و تغییراتی بنیادین را در تاریخ اساطیری ایران می‌بینیم. مهم‌ترین رخدادهای این دوره به جنگ‌های ایران و توران مربوط می‌شود. داستان آرش کمانگیر به روایت‌های این دوره اختصاص دارد. در شاهنامه با حماسه همراه است و در آن رستم که در متون زرتشتی شخصیتی کم فروغ است اوج می‌گیرد. این شاهان را احتمالاً شاهان محلی شرق ایران دانسته‌اند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه هخامنشیان را برابر کیانیان قرار داده. با آن‌ها یکی فرضشان کرده‌است. با این حال مشخص است آخرین شاه کیانی که در متون اساطیری مغلوب اسکندر می‌شود دارای دارایان همان داریوش سوم هخامنشی است.

آمیختگی تاریخ اساطیری و تاریخ واقعی
این دوره مربوط به زمانی می‌شود که روایت اساطیری ایرانی با داده‌های تاریخی ملموس مانند سنگ نبشته‌ها و متون یونانی منطبق می‌شود. یعنی سقوط ایران بدست اسکندر. با اینحال روایت ایرانی دوران حکومت اسکندر و یونانیان را بسیار کوتاه دانسته، هیچ زمانی برای سلوکیان فرض نکرده و دوره چهارصد و پنجاه ساله فرمانروایی خاندان اشکانی را تنها دویست سال برآورد کرده‌است. داده‌های پایانی دوران اشکانیان در اساطیر ایران به نبرد اردوان پنجم و شاهزاده پارسی یعنی اردشیر بابکان پرداخته که با آنچه در متون لاتین و ارمنی آمده یکیست. بعد از آن دوره ساسانی آغاز می‌شود که برآمده از تبار کیانیان معرفی می‌شوند.

موجودات و باورهای اسطوره‌ای
سیمرغ دیو سپید خشم دروج اسفندار مذ اردیبهشت و.....

اساطیر متاخر ایران باستان
اساطیر زروانی
اساطیر مانوی

منابع اسطوره‌های ایرانی
منابع متعددی برای مطالعه و شناخت اساطیر ایران پیش از اسلام وجود دارد. نخستین متون و نوشته‌ها، آثار هندی مکتوب مانند مهابهاراتا و پورانا و پانیشادها و نیز متون ریگ ودا هستند که برخی متون آن‌ها به دوره همزیستی ایرانیان و هندیان و یکسانی آرا و عقایدشان بازمی‌گردد. دیگر متون ایرانی اوستا به ویژه متن‌های کتاب یشت اوستا هستند که به ایزدان ایران حتی پیش از زرتشت نیز پرداخته‌اند. همچنین متون یونانی و آشوری و بعد هم ارمنی گزارش‌های فراوانی از اسطوره‌های ایرانیان در خود دارند. از سایر متن‌های مورد کاربرد در این زمینه می‌توان به نوشته‌های مانویان و نیز کتاب‌های زرتشتی دوره ساسانی و سه قرن نخست اسلامی اشاره کرد که به زبان فارسی میانه هستند. بجز اینها متون گجراتی مربوط به پارسیان هند و نوشته‌های فارسی زرتشتیان ایران حاوی اطلاعات گسترده‌ای در این امر هستند. در دوره اسلامی به زبان‌های عربی و فارسی نیز آثار زیادی به این موضوع پرداخته‌اند. مهم‌ترین کتاب‌های منبع برای اساطیر ایران عبارتند از: اوستا، گزیده‌های زادسپرم، دادستان مینوی خرد، بندهش، دینکرد، شکند گمانیک ویزار، الفهرست نوشته ابن ندیم، ملل و نحل اثر شهرستانی و آثار الباقیه از ابوریحان بیرونی.

اساطیر ایرانی در دوره اسلامی
170px-Nadir_Madrasah_Phoenix.JPG

تصویری از سیمرغ بر دیوار یک مدرسه قدیمی در کشور ازبکستان و شهر بخارا. در ادبیات صوفیه سیمرغ و بسیاری دیگر از اسطوره‌های باستانی ایران نقش برجسته‌ای ایفا می‌کنند.
پس از آمدن اسلام به ایران، بسیاری از اسطوره‌های ایرانی کنار گذاشته شد یا حداقل از رونق و رسمیت افتاد. اسطوره‌های مربوط به خلقت، کردارهای ایزدان و کلاً یزدان‌شناسی نیروهای فراطبیعی، و پیشبینی‌های مربوط به پایان جهان از آن جمله‌است. برخلاف موارد ذکر شده، کردارهای شخصیت‌های اسطوره‌ای در قالب حماسه به فارسی نو انتقال یافت و تا اندازهٔ زیادی حفظ شد. چنان‌که بزرگ‌ترین اثر حماسی تاریخ ایران شاهنامه فردوسی در دوران اسلامی نوشته شده‌است. شاهنامه از نظر ادبی و حماسی بر همهٔ آثار دوران‌های پیش برتری شگرف می‌دارد.

با آمدن اسلام به ایران اساطیر سامی با اساطیر ایرانی اندر آمیخت. حتی پاره‌ای ایرانیان کوشیدند که نوعی رابـ ـطهٔ چه بسا هم‌ارزی میان شخصیت‌های اسطوره‌ای این دو چهارچوب کاملاً متفاوت برقرار سازند. پس زمان و مکان و شخصیت‌های اسطوره‌ای دو نظام اسطوره‌ای ایرانی و سامی با هم خلط شد. مثلاً در اساطیر ایرانی پدر و مادر انسان آیودامن (یا مشیا) و مشیانی است. در دوران اسلامی عده‌ای آیودامن را با آدم که نخستینِ مردمان در اساطیر سامی‌است یکی دانستند و ظاهراً نیز همینگونه است.

در کنار اندرآمیختگی اساطیر ایرانی و سامی که با گذشت زمان فزونی می‌یافت، اساطیر ایرانی، نزد اقلیت زرتشتی به حیات و تحول ادامه دادند. از مهم‌ترین این تحولات تغییراتی بود که در پیشبینی‌های مربوط به آخرالزمان صورت پذیرفت. اشارات به مهاجمان تازی و دین جدید فاتحان بیشتر شد. این هم در آثار پهلوی‌ای که پس از اسلام نوشته شده‌است دیده می‌شود و هم در آثار آتی‌ای که زرتشتیان به پارسی تدوین کردند.

بسیاری از انگاره‌ها و نمادهای رایج در هنرهای اسلامی بازمانده از باورهای دینی و اساطیری پیش از اسلام هستند. گویا هنرمند ایرانی در تمام دوران‌هایی که زیر بار سلطه بیگانه بوده، با تکرار این نقش‌مایه‌ها تلاش کرده یاد مجد و شکوه اجدادش را زنده نگاه دارد. دلیل به‌جا ماندن این نشانه‌ها تا امروز را می‌توان پیوستگی سنت‌های هنری و همگونی آرزوهای ما با نیاکانمان دانست
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    کیش کهن آریایی

    آئین کهن آریاییان به اعتقادات مشترک اقوام هندوایرانی تا پیش از منشعب شدن دو قوم بزرگ اقوام ایرانی‌تبار و مردم هندوآریایی در هزارهٔ دوم پیش از میلاد می‌پردازد. این اعتقادات در میان قوم هندوایرانی تا دیر باز و تا پیدایش ریگ ودا در میان هندوان و تا آغاز ظهور زرتشت در میان ایرانیان باقی بود. در کتاب مقدس هندوها به نام ریگ‌ودا و اوستا به وجوه مشترک بسیار که غالباً در لباس عبارات واحدی بیان شده‌است، برمی‌خوریم. حتی قسمتی از اسماء ربانی نیز در دو کتاب باهم قابل تطبیق است. از این رو می‌توان گفت که آیین مزدایی میراث زمان‌های دیرین و دوره‌هایی است که در آن هندیان و ایرانیان و حتی هند و اروپائیان زندگی مشترک داشته‌اند. ایرانیان این افکار و نظریات دیرین را در جامهٔ اندیشه‌های نو پذیره شدند و سرانجام در زمان‌های متأخرتر این زرتشت بود که در معتقدات اصلی مزدایی اصلاحات اساسی و عمیقی به عمل آورد.[۱]

    محتویات
    • ۱ تعریف آریایی
    • ۲ مهاجرت بزرگ هندواروپائیان
    • ۳ مهاجرت و جدایی آریاییان
    • ۴ معتقدات آریاییان
      • ۴.۱ مقایسهٔ اوستا و ریگ ودا
        • ۴.۱.۱ اهورامزدا و ورونه
        • ۴.۱.۲ ارته
        • ۴.۱.۳ هفت کشور
        • ۴.۱.۴ طبقات چهارگانه
        • ۴.۱.۵ کستی
        • ۴.۱.۶ هوم و سومه
        • ۴.۱.۷ مشابهت اساطیر
        • ۴.۱.۸ مشابهت‌های دیگر
    • ۵ خدایان آریایی
      • ۵.۱ وارونا
      • ۵.۲ میترا
      • ۵.۳ ایندرا
      • ۵.۴ دیئوس
    • ۶ سنگ‌نبشته میتانی
    • ۷ شکل‌گیری آئین کهن ایرانی
    • ۸ پانویس
    • ۹ منابع
    تعریف آریایی
    آریایی اصطلاحی است که به معانی متعدد اطلاق شده‌است بر طبق یکی از تعاریف آریاییان کسانی هستند که به زبان آریایی تکلم می‌کنند، حال رنگ پوستشان یا خونشان از هر نژاد که باشد، تفاوتی ندارد و در این تعریف منظوری جز از نظر زبان آنان نیست. زبان آریایی یا آرین از نظر زبانشناسی زبانیست که به دستهٔ زبانی هندوایرانی، از طایفهٔ هندواروپایی داده شده‌است.[۲]

    اَئیریه یا آریایی نام یکی از اقوام هندواروپایی است. در اینجا باید یادآور شویم که تنها مورد کاربرد مجاز اصطلاح آریایی دربارهٔ اقوامی است که در ازمنه باستانی خود، خویشتن را آریا می‌نامیدند. هندیان و ایرانیان (پارس‌ها، مادها و الان‌ها و سکاها و اقوام ایرانی زبان آسیای میانه) خود را آریا می‌خواندند.[۳]

    آریایی فقط به ایرانیان و هندوان اطلاق می‌شود نه به اقوام دیگر معروف به هندواروپایی، آن‌ها هر یک با نام قومی خودشان چون ژرمن، لاتین، اسلاو و جز اینها از همدیگر باز شناخته می‌شوند. در قرن گذشته چند تن از دانشمندان به اشتباه کلمه آریایی را به همهٔ اقوام هندواروپایی اطلاق کردند اما این خطا دیری نپائید. در کشور آلمان نیز در زمان قدرت گرفتن حزب نازیها کلمهٔ آریایی بار دیگر رنگ و رویی دیگر گرفت و همهٔ اقوام هندواروپایی را در مقابل اقوام سامی و مغول‌نژاد آریایی خواندند. امروزه آریایی فقط به اقوام دو نژاد هندوایرانی اختصاص دارد.[۴]











    هندواروپایی







































    هندوایرانی
    آریایی




    اروپایی ژرمن لاتین اسلاو
















































    اقوام ایرانی‌تبارفلات ایران آسیای میانه




    هندوآریایی


































    اقوام ایرانی‌تبار ساکن

    عشایر ایرانی‌تبار


























    شمال غربی فلات ایران:مادها جنوب غربی فلات ایران:پارس‌ها شمال شرقی فلات ایران:تمدن آمودریا:بلخ-مرو آسیای میانه تمدن آمودریا:سغدآسیای میانه تمدن آمودریا:خوارزم آسیای میانه تاریم باسـ ـن:ختن-سکاها

    منطقهٔ اوکراین:کیمری-سکاها-سرمتی-الان‌ها رشته کوه قفقاز:آسی‌ها فلات ایران:پارت‌ها آسیای میانه:سکاها (مهاجرت بعدی به جنوب شرقی فلات ایران، غرب شبه‌قاره هند و تاریم باسـ ـن)-یوئه‌ژی-هپتالیان


    مهاجرت بزرگ هندواروپائیان
    290px-Centum_Satem_map.png

    در نقشه منطقهٔ ایرانیان و هندوآریایی نشان داده شده‌است.
    خاورشناسان و دانشمندان امروزی عقیده دارند که در ادوار ماقبل تاریخ و هندواروپایی‌ها، که نیاکان آریاییان به‌شمار می‌روند، قبل از انشعاب به قسمت‌های مختلف زمین باهم در آسیای مرکزی می‌زیسته و به یک زبان سخن می‌گفته‌اند و زبان مزبور کهن‌تر و ساده‌تر از زبان سانسکریت بوده و این زبان مادر همهٔ زبان‌های آریائی آسیا و اروپا به‌شمار می‌آید. به علاوه همهٔ این اقوام به یک دین و یک روش پرستش عقیده داشتند. احتمال می‌رود که سردی هوا در عصر یخبندان مابین ۱۸۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال قبل مهاجرت عظیم اقوام هندواروپایی را سبب شده‌باشد. در طی این مهاجرت یک شعبه از هندواروپایی‌ها به سوی شمال غرب روانه شده و به پنج قسمت مختلف اروپا کوچ نمودند. شاخهٔ دیگر آریاییان بودند که در نواحی استپ ممتد از شمال دریای سیاه و دریای خزر در جنوب روسیه تا ترکستان و رودهای جیحون و سیحون مسکن گزیدند.[۵]

    مهاجرت و جدایی آریاییان
    بعدها اقوام آریایی نیز به جهاتی شاید اقتصادی مهاجرت کردند و دسته‌ای به طرف ایران و هند روان شدند.[۵]

    تاریخ جدا شدن شعبهٔ هندو ایرانی از سایر آریاییان معلوم نیست ولی می‌دانیم که آریاییان هندی حدود ۱۲۰۰ پیش از میلاد پنجاب را در تصرف داشتند. آغاز مهاجرت آریاییان به ایران را برخی ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح دانسته‌اند.[۵] تدریجاً جدایی در شاخه هندوایرانی بیشتر شد و بالاخره هندوها بنام مردم هندوآریایی در شمال غربی هند مستقر شدند. هندوان آریایی پس از ورود خود به شمال هند آنجا را آریاورته خواندند و در زمان متأخر آریاورته را هندوستان نامیدند. بعدها همین نام که مختص شمال کشور هند بود به سراسر خاک بسیار فراخ هند اطلاق گردید.[۶] آریاییهایی که در فلات ایران اقامت گزیده و با مردم بومی درآمیختند، ایرانی خوانده شدند.[۷] نام آریائی اصلاً به معنی نجیب و شریف است و نام ایران به معنی سرزمین آریاییان از همین لفظ گرفته شده‌است.[۲]

    معتقدات آریاییان
    ما اطلاع چندانی دربارهٔ تمدن قوم هند و ایرانی در دوران دور تاریخ نداریم به سبب اینکه قوم هند و ایرانی و اسلاف آنان یعنی طایفهٔ هند و اروپایی هیچ نوع اسناد مکتوب، یادگار و اثری که حاکی از طرز زندگانی، درجهٔ تکامل قوای مادی و معنوی، معتقدات آنان دربارهٔ محیطی که می‌زیستند، باقی نگذاشته‌اند.[۲]

    کهن‌ترین دوره‌ای که بدان دسترسی داریم و معتقدات روحانی در بین آریاییان مشاهده می‌شود، زمانی است که آن‌ها قوای طبیعت را پرستش می‌کردند. آنچه قوم هند و ایرانی را از دیگر اقوام جهان باستان متمایز می‌سازد آنست که این قوم نه عقاید بت‌پرستانه داشتند و نه نیاپرستانه، بلکه خدایانشان عموماً تظاهرات سودمند طبیعت بودند. هر کدام از این خدایان بنابر تأثیری که بر طبیعت پیرامون و زندگی انسان داشت، مورد پرستش واقع می‌شد. خورشید و آسمان مقام نخست را داشتند، چنان‌که در کتاب ریگ ودای آریاییان مهاجر به هند معمولاً نام این دو در نیایش‌ها به همراه هم می‌آید.[۸]

    آریاییان از دیرباز به دو مبدأ خیر و شر قایل بودند.[۹] در برابر قوای نیک و سودمند، قوای زیان‌بخش طبیعت قرار داشتند. مظاهر آن‌ها تاریکی و خشکی (کم بارانی) می‌باشد که آریاییان آن‌ها را در اشکال اهریمنان و ارواح مضر در نظر خود مجسم می‌کردند. آنان از این ارواح مضر متنفر بودند. آنان هیچ وقت درصدد برنمی‌آمدند که رضایت خاطر این ارواح مضر را بواسطهٔ قربانی‌ها و عبادت‌های مختلف فراهم کنند و غضب ایشانرا بدین وسیله مبدل به رحمت سازند. همین خود یکی از مهمترین وجوه اختلاف اساسی معتقدات اقوام آریایی با اقوام ترک و مغول می‌باشد. چه مطابق عقیدهٔ اینان باید قوای مضر را بوسیلهٔ عبادت و قربانی‌ها ارضـ*ـا کرد یا به عبارت دیگر باید مرحمت و دفع مضرت آنان را خرید و با ایشان ساخت. آریاییان عقیده داشتند که باید با ایشان جنگید و بر آنان غلبه کرد و نخستین وظیفهٔ قوای سودمند طبیعت یاری کردن انسان در این پیکار است. درین مبارزه کارِ روشنایی مبارزه با تاریکی و وظیفهٔ باد و رعد جمع کردن ابرهایی که توسط اهریمنان خشکی متفرق می‌شود و نیز جهاندن برق و ریختن بارانست.[۸] مقدس بودن عنصر آتش میان اقوام قدیم مانند عدد هفت مشترک بود.[۱۰] ایزدان آریاییان به صورت مذکر و مؤنث شناخته می‌شدند.[۱۱] بدیهی است که آریاییان نیز مانند پیروان دیگر ادیان به فدیه بودند ولی در این اعمال ابراز ذلت و فروتنی را در برابر الهه روا نمی‌دانستند. آن‌ها مستمندانه طلب استمداد و یاری نمی‌کردند بلکه خود در حدودی معین به خدایان خویش مساعدت و یاری می‌نمودند. آنان تصور می‌کردند که در کشمکش خدایان نیک با اهریمنان انسان نیز باید شرکت و معاضدت کند. علاوه بر این آریاییان تصور می‌کردند که با دعاهای خود توانایی یاری رساندن به خدایان را دارند. در ضیافت‌های مذهبی روحانیان از گیاه مقدس سومه (سانسکریت) یا هوم (اوستا) می‌نوشیدند. این نوشابه نه تنها مقدس و گرامی بود بلکه از غرایب معتقدات آریایی اینست که برای این گیاه درجهٔ خدایی قایل بودند. استخلاص از خیالات و فراموشی موقت زحمات و غصه‌ها، زیاد شدن قوهٔ فعاله و نیرومند شدن روح، آزادی بیان، پیدایش احساسات شاعرانه که به واسطهٔ نوشیدن هوم حاصل می‌شد، این حس را در آریاییان تولید می‌کرد که گویا یک قوهٔ خارجی فوق بشری در وجود آن‌ها حلول می‌کند. این قوهٔ ربانی که برایشان مسلط می‌گردد و در میان گیاه مقدس به ودیعت نهاده شده، خدایی است موسوم به سومه که دوست و مطلوب خدایان و افراد بشر است.[۱۲]

    مقایسهٔ اوستا و ریگ ودا
    ودا کتاب مقدس هندوان به معنی دانستن است و به چهار مجموعهٔ بزرگ تقسیم شده‌است نخست ریگ ودا که کهن‌ترین قسمت آن است و بیش از ۱۵۰۰ سال پیش از مسیح سروده شده‌است. مجموعهٔ دوم یجورودا، سوم سامه‌ودا و چهارم اتروودا نامیده می‌شود. زبان سانسکریتی که در نوشتن وداها بکار رفته‌است خویشی و بستگی بسیاری با زبان اوستایی دارد. از زمینهٔ زبان که بگذریم، در زمینهٔ عقیده و فکر نیز وجوع اشتراک بسیاری میان آنان موجوداست.[۱۳]

    ارتباط نزدیک اساطیر ریگ‌ودایی و اساطیر پیش از زرتشت با یکدیگر و پیوستگی نزدیک‌تر زبان اوستا و زبان این اثر هندی مسلم می‌دارد که ایرانیان و هندوان آریایی‌تبار نه تنها زمان درازی را با یکدیگر سپری کرده‌بودند بلکه زمان جدایی‌شان از یکدیگر چندان کهن‌تر از ادبیات موجودشان در آن دوره نبوده‌است. وضع فعلی اساطیر اوستایی که تفاوت‌های محسوسی با ادبیات ریگ ودایی دارد به‌طور عمده معرف تغییری کیفی است که به دست زرتشت انجام یافته‌است.[۱۴]

    اهورامزدا و ورونه
    شخصیت اهورامزدا در ادبیات ریگ ودایی دیده نمی‌شود اما دور از حقیقت نخواهد بود اگر او را با خدای آسمان هند با ورونه مقایسه کنیم و برابر بدانیم. مزدا و ورونه هر دو از یک طبقهٔ واحد خدایان هند و ایرانی‌اند که در هند اسوره و در ایران اهورا خوانده می‌شود. ورونه مانند هرمزد خدایی است که راستی را فرمانروا است. ورونه با مهر پیوستگی نزدیک دارد. نام این دو خدا در ادبیات ودایی به صورت میترا-ورونه ظاهر می‌شود. در ادبیات اوستایی نیز این وضع وجود دارد؛ و ترکیب میترا-اهورا دیده می‌شود.[۱۵]

    ارته
    در بین پاره‌ای از عقاید بنیادی که نزد هر دو قوم دیده می‌شود می‌توان مفهوم رته یا ارته را ذکر کرد که عبارت از اعتقاد به وجود نظم طبیعی و قاعدهٔ کلی در کارهای جهان است و ظاهراً سرچشمهٔ واقعی اخلاق هم در نزد این دو قوم همین تصور نظم و انضباط گیهانی است. اینکه تعداد زیادی از نام‌های ایرانی و میتانی و جز آن‌ها با لفظ رته و ارته ترکیب یافته‌است، نشان قدمت و اشتراک این مفهوم در نزد آریاهاست.[۱۶] ارته نه تنها در میان دو قوم هند و ایرانی بلکه در میان اقوام میتانی نیز یافته می‌شود و این خود قدمت آن را اثبات می‌کند.[۱۷]

    هفت کشور
    نزد ایرانیان آنچنانکه در اوستا آمده، زمین به هفت کشور یا اقلیم بخش شده‌است و آب این اقلیم‌ها را از هم جدا ساخته در گاتها که کهن‌ترین بخش اوستاست این هفت کشور هپته‌بومی نامیده شده‌است. نزد هندوان نیز روی زمین به هفت پاره یا کشور بخش شده و آن را سپته‌دوپیه خوانده‌اند. دوپیه به جای واژهٔ کشور بکار رفته‌است.[۱۳]

    طبقات چهارگانه
    نزد ایرانیان مردم به چهار گروه و طبقه قسمت شده‌اند. از این گروه چهارگانه در اوستا یاد گردیده‌است. نخستین گروه موبدان، هیربدان، آموزگاران و دبیران و همهٔ مردم دارای دانش و هنر باشند که آترون خوانده شدند. گروه دوم رزمیان رتئشر یا (ارتشتاران). گروه سوم کشاورزان که واستریه (برزیگران) نام دارند گروه چهارم دست ورزان و کارگاران مانند کوزه‌گر و آهنگر و مسکر و کفشگر و درودگر که راهوتیتی (هتخشان) نامیده‌اند. هندوان هم مردم را به چهار گروه بخش کرده‌اند و در ودا از آنان یاد شده‌است. روحانیان و دانشوران برهمنه (برهمن)، رزمیان کشتریه و برزیگران ویسیه و دست‌ورزان و کارگران سودره خوانده شده‌اند. نزد هندوان یک گروه خدمتکار هم هست که پاریه خوانده می‌شود. مهاتما گاندی کوشید که این گروه پاریه را از نام توهین‌آمیزشان رهایی بخشاند و آنان را به نام هریجن به معنی مردمان ایزدی خواند.[۱۳]

    کستی
    در آیین ایرانیان هر یک از مرد و زن بایستی یک بند دینی به کمر و یک پیراهن پنبه‌ای سفید و ساده که سدره خوانند بتن داشته باشد. این کمربند مقدس در اوستا ائیویانگهن و در پهلوی به آن کستیک نام دارد. این بند همان رشتهٔ دینی است و از آیین بسیار دیرین دو گروه آریایی است. امروزه زرتشتیان ایران و پارسیان هند آیین کستی‌بندی را در حدود سن هفت سالگی بچه به جای می‌آورند. در هندوستان نیز همین بند را نیاکان هندوان به کمر فرزندان خود می‌بستند، هنوز هم این رسم از هم نگسسته‌است. امروزه سه گروه از پیروان آیین ودا باید این بند را داشته باشند که برهمنان، رزمیان و برزیگران باشند و از آنان یاد کردیم.[۱۳]

    هوم و سومه
    دیگر اینکه نیاکان هر دو گروه یک گونه می را در مراسم دینی‌شان بکار می‌بردند. این می را ایرانیان هومه و هندوان سومه می‌نامیدند و از بهم فشردن ساقهٔ نوعی گیاهی همنام تهیه می‌شده‌است. این گیاه امروزه نزد زرتشتیان و هندوان فقط جنبهٔ آیینی دارد و مشخص نیست گیاهی که در مراسم بکار می‌رود همان هوم یا سومهٔ قدیم است یا نه و اصل این گیاه تا چه اندازه مسکر بوده‌است.[۱۳] گیاه هوم یا سومه گیاهی بود مقدس که افشرهٔ آن را از صافی می‌گذراندند و با شیر می‌آمیختند. بنا بر منابع هر دو گیاه هوم و سومه بر کوه می‌رویند و بارانی بهشتی آن‌ها را آبیاری می‌کند و هر دو را مرغی می‌آورد.[۱۷]

    مشابهت اساطیر
    در بین اساطیر مشترک مخصوصاً نام یمه پسر ویوسونت که نخستین مرد و فرمانروای جهان مردگان در هند است با داستان ییمه پسر ویوهونت هماهنگی‌هایی دارد. اینکه در ریگ‌ودا و همچنین بعضی روایات زرتشتی از یمه همچون نخستین انسان یاد کرده‌اند، ارتباط او را با دوران زندگی مشترک هندوان و ایرانیان می‌رساند. اما این اولین انسان بعدها در اساطیر هندی پادشاه دنیای مردگان شده‌است. در صورتی‌که در اساطیر ایرانی غالباً از وی همچون فرمانروای بی‌مرگ سخن می‌رود. اختلاف دربارهٔ داستان یمه، در مورد افسانهٔ ورثرغنه یا بهرام، یک خدای قهار اژدهاکش و خدایان دیگر نیز دیده می‌شود. وجود اختلاف، در جزئیات اساطیر، دو قوم را از هم جدا می‌کند و در عین حال نشان از وجود توافق و اتحاد در دوره‌های قبل دارد.[۱۸]

    مشابهت‌های دیگر
    هر دو ملت یاتو به معنای جادو و دروغ در اوستا (دروج) و در ودا (دروح) را به نیروهای پلید نسبت می‌دهند. آب‌ها و گیاهان در نزد هر دو ملت قابل نیایش و ستایشند. هر دو ملت آیین پرستش آتش را گرامی می‌دارند در هند آتراوانا و در اوستا آتراوان نگهبان آتش هستند. قربانی نزد هندیان یجنه و در اوستا یسنه خوانده‌می‌شود. هر دو ملت برهیس را در هند و برسم را در ایران بر زمین می‌گستردند تا خدایان بر آن بنشینند و سهم خویش را از قربانی دریافت دارند.[۱۷]

    خدایان آریایی
    وارونا (آسمان)، آتر (آتش، نور)، میترا (مهر یا خورشید)، ماه و ستارگان، آناهیتا (زهره)، وَرَهران (بهرام یا مریخ)، خشتریَه (تیر یا عطارد)، ایندرا (آذرخش)، وایو (باد)، گواتَه (نسیم) و زمین خدایان قوم آریا بودند.[۸]

    بر فراز این خدایان که جایگاهشان در زیر آسمان بود و گردانندگان امور جهان و انسان بودند، دو آفریدگار بنام اهورا و دیو نیز وجود داشتند که برادر بودند و جایگاهشان فراز آسمان بود. اهورا خدای اداره‌کنندهٔ امور کلی جهان در روز بود و ذاتش در خورشید تجلی می‌یافت و دیو خدای اداره‌کنندهٔ جهان در شب بود و ذاتش در ماه و ستارگان تجلی می‌یافت.[۱۹] خدایان آریایی به دو گروه تعلق داشتند. اسوراها (در ایران اهوراها) و گروه دیگر دیوها که در کنار آن‌ها قرار داشتند. در تاریخ دینی آریاییان هر دوی این گروه خدایان بر سر تفوق و برتری خود می‌جنگیدند.[۲۰]

    وارونا
    مردم هندوایرانی مسلماً به ایزدان بسیاری اعتقاد داشتند ولی ظاهراً برای آسمان تفوق مقامی قایل بودند. از این رو به کلمهٔ وارونه به معنی آسمان اغلب کلمهٔ آسوره یعنی بزرگ و ولینعمت را می‌افزودند. آفتاب چشم وارونه محسوب می‌گردید. همچنین گاهی برای وارونه صفت همه‌دان استعمال می‌شده‌است. وارونه تنها مظهر قوای مادی طبیعت نبود بلکه از نظر قوای معنوی نیز وارونه دارای صفات اخلاقی عالیست. او برقرارکنندهٔ آسمان و زمین است. او ایجادکننده و حافظ نظم سعادت دنیاست و انحراف از این قوانین گـ ـناه و نخستین مرحلهٔ هر نوع کژی و کاستی است. به همین جهت از گـ ـناه‌ها به درگاه وارونه توبه کرده و عفو می‌طلبیدند، زیرا که وارونه همان‌طور که رحیم است، جبار نیز هست و از همهٔ گناهان بزرگترین تقصیر، در نظر او دروغ است.[۲۱]

    میترا
    نام وارونه در اغلب خطابه‌ها با نام رب‌النوع دیگری به نام میتره همراهست. میترا به منزلهٔ آپولون خدای یونانی است و با خدای آسمان رابـ ـطهٔ نزدیکی دارد. به حدی که آن دو در حکم یک جفت غیرقابل تجزبه و تفکیک می‌باشند. وارونه و میترا مانند همند و هیچ‌یک بر دیگری تقدم ندارد. این هر دو دارای یک فکر می‌باشند و متفقاً نظام و قانون راستی را حفظ می‌کنند و با هم ناظر کارها و دل‌های نوع بشرند. آفتاب را اغلب چشم وارونه می‌نامند.[۲۲] مهر دقیقاً با میتره در هند برابر است. میتره در هند دوست معنا می‌دهد و مهر ایرانی به معنای پیمان است. می‌توان گمان برد که مهر در فرهنگ آغازین هند و ایرانیان به مفهوم پیمان و دوستی میان افراد قبیله و مظهر چنین امری در ارتباط فرد با قبیله و در پیوستگی‌های آئینی قبیله بوده‌است، و از این روی، مظهر مقدس اتحاد، یگانگی و دوستی قبیله به‌شمار می‌آمده‌است.[۲۳]

    هنریک ساموئل نیبرگ خاورشناس سوئدی نوشته‌است که تردیدی نمی‌تواند باشد که در زمان‌های بسیار کهن و تا حدود سدهٔ ۱۴ پیش از میلاد میترا در جهان طبیعت در درجهٔ نخست خدای آسمان شب بود که به زیور ستارگان آراسته بود. زیرا در بند ۲۵ مهریشت آمده‌است که پس از فرورفتن خورشید، میترا بسوی گردی زمین میآید سر و ته فراخ و گرد و دور مرز زمین را لمس می‌کند و بر همهٔ چیزهایی که میان آسمان و زمین است می‌نگرد.[۲۴]

    ایندرا
    در میان نام‌های خدایان میتانی به خدایی ایندرا نام برمی‌خوریم. در هند نیز خدایی بزرگ به نام ایندرا موجود است که از دستهٔ دیگر خدایان هندی به نام دیوهاست. در ایران از آن جا که دیوان از اورنگ خدایی فرو افتاده‌اند، ایندرا به صورت دیوی بزرگ درآمده‌است ولی لقب او بهرام به صورت خدایی بزرگ در ادبیات اوستایی بازمانده‌است.[۱۵]

    دیئوس
    از متون ریگ ودا بر می‌آید که دیئوس مظهر آسمان است و پدر همهٔ خدایان نام او با زئوس یونانی هم‌ریشه است و ظاهراً در ابتدا ایرانیان نیز به خدایی به همین نام معتقد بوده‌اند.[۲۳]

    سنگ‌نبشته میتانی
    سنگ‌نبشتهٔ میتانی، بازمانده از سدهٔ چهاردهم پیش از میلاد، باستانی‌ترین سند مکتوب زبان‌های هند و ایرانی است و از لحاظ زبان‌شناسی تاریخی و نیز از لحاظ تاریخ مهاجرت تیره‌های آریایی به آسیای میانه و ایران و هند اهمیت بیش از اندازه دارد. سنگ‌نبشتهٔ معروف میتانی که در زمان نگارش آن به سال ۱۳۱۷ پیش از میلاد می‌رسد، مربوط به پیمان‌نامه‌ای است که میان شاه میتانی و شاه هیتی بسته‌شده و در آن بغان آریایی چون گواهان نیایش شده‌اند. ایزدانی که در این سنگ‌نبشته از آنان یاد شده، عبارتند از ایندرا، وارونا، مهر و ناسیته و معلوم می‌دارد که شاهزادگان و آزادگان میتانی با این که زبان و برخی از رسم‌های بابلی را پذیرفته بودند هم‌چنان ایزدان آریایی نیاکان خود را نیایش می‌کردند.[۲۵]

    شکل‌گیری آئین کهن ایرانی
    آیین مزدایی همانا شکل ایرانی آیین دیرین و مشترک هند و اروپاییهاست.[۱]

    • آریاییان ایزدانی که مظاهر نیروی طبیعت به‌شمار می‌رفتند دئوا یا دیوها می‌خواندند. در کنار دئواها، اسوراها قرار داشتند. اسورا تلفظ دیگر برای اهور است. این دو پروردگار در دورهٔ هندوایرانی کمال رابـ ـطه را با یکدیگر داشته‌اند.[۲۶] عقاید دینی هندوها در ریگ ودا، جمع‌آوری شده‌است. در بخش‌هایی از ریگ ودا بارها از اهور با تلفظ اسور به عنوان دشمن نام بـرده شده‌است که در خور نابود شدن است و از ایندرا خدای تندر و رعد و برق تقاضا شده که لشکر اهور را درهم شکند و اهورپرستان را تارومار کند. از سوی دیگر خاطرهٔ زمان هم زیستی مسالمت‌آمیز پیروان اهور و دیو در متون باستانی هندوان از جمله ریگ ودا باقی مانده‌است. در کتاب دینی دیگر هندوان به نام مهابهاراته تصریح شده‌است که دیو و اهور دو برادر بودند و در کنار هم می‌زیستند. اهور برادر بزرگتر بود و دیو برادر کوچکتر اما بعدها اختلاف یافتند و به جنگ یکدیگر برخاستند.[۲۷]
    پس از جدائی ایرانیان از هندوها ارواح نیکوی ودای هندوها یعنی دوا را ایرانیان دیوا یا دیو یعنی ارواح پلید دانستند و از این زمان با هندوها اختلاف عقیده پیدا کردند.[۲۸]

    • دو یزدان جفت باستانی میترا و وارونا از یکدیگر جدا می‌شوند. هر کدام از آن‌ها به تنهایی گرایش پیدا کرد به اینکه همه یا بخشی از وظائف دیگری را برعهده بگیرد و به صورت ایزد آسمان فراگیرندهٔ همه چیز تکامل پیدا کند. پاره‌ای از محافل میترا را به عنوان بالاترین ایزد پذیرفتند و برخی محفل‌های ایرانی دیگر گرد سرور دانا، اهورامزدا متمرکز شدند. یک چنین محفلی انجمن گاهانی است که در آن زرتشت پدید آمد و اثر گذاشت. اهورامزدا در این زمان به عنوان خدای آسمانی کلی پذیرفته می‌شود.[۲۴]
    • وارونا در سنت ایرانی یکسره ناپدید می‌شود و به جای آن اهورامزدا نمایندهٔ بالاترین یزدان است.[۲۹]
    • در ایران میترا ویژگی خود را به عنوان ایزد آسمان شب نگهداشته در عین حال رب‌النوع آسمان روز نیز به‌شمار می‌آید.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دین ودائی

    دین ودائی یا ودیسم، دین آریاییهایی بود که در حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح از سرزمین ایران کنونی[۱] به سرزمین هند مهاجرت کردند. این دین از قدیمی‌ترین ادیان شناخته شده جهان است. در هندوستان قدیمی‌ترین دینی است که از آن نوشتار به جای مانده‌است و آن را مبدأ هندوئیسم می‌دانند. اطلاعات ما از این دین ناشی از متون باقی‌مانده و همچنین بعضی آداب مذهبی وارد شده در قالب هندوئیسم مدرن است.[۱]

    ریشه نام ودیک از وداها (vedas) است که نسخ مقدس دین ودیک محسوب می‌شوند.

    محتویات
    • ۱ متون ودیک
      • ۱.۱ مجموعه‌های (Samhitās) ودیک
    • ۲ آیین ودیک
    • ۳ خدایان ودیک
    • ۴ تشریفات دینی
    • ۵ پیشرفت و زوال
      • ۵.۱ ارتباط دین ودیک با دین زردشت
    • ۶ منابع
    متون ودیک
    تنها متنون باقی‌مانده از دین ودیک وداها هستند. وداها در دوره‌ای هزار ساله از حدود قرنهای ۱۵ تا ۵ قبل از میلاد نگاشته شده‌اند.[۱] مهمترین آن‌ها قدیمی‌ترینشان است و به زبان سانسکریت قدیم نگاشته شده‌اند.

    مجموعه‌های (Samhitās) ودیک
    چهار مجموعه اصلی از وداها وجود دارد:

    • ریگ‌ودا (RegVeda Samhitā)، یا ودای شعرها قدیمی‌ترین آن‌ها بوده[۲] و شامل هزار سرود خطاب به خداهای ودیک است. تنظیم این اشعار برای خانواده‌های کاهن آریایی که وظیفه حفاظت آن‌ها را بر عهده داشتند بوده‌است. (ترجمه انگلیسی ریگ‌ودا)
    • ساماوِدا (Sāma Veda Samhitā)، یا ودای آوازها؛ که شامل اشعاری که کاملاً از رگ‌ودنا برداشته شده و همراه با نشانه‌گذاری موسیقایی تنظیم شده بود، به‌طوری‌که برای خواندن سرودهای مذهبی به کار رود. (ترجمه انگلیسی ساماوِدنا)
    • یاجورودا (Yajur Veda Samhita)، یا ودای فرمولهای قربانی. این ودا در مورد آیینهای قربانی کردن این دین نوشته شده بود. (ترجمه انگلیسی یاجور ودا)
    سه مورد فوق متون ارتودکس آریایی را تشکیل می‌دهند.

    • آثارواودا (Atharva Veda)، این ودا در قرنهای بعدی وارد متون مقدس آریایی گشت. شامل اشعار و وردهایی است که به‌طور کلی دو دسته مفید یا آسیب‌رسان را دارند. در دسته مفید وردها و اشعاری برای منظورهایی از قبیل شفای بیماری و به دست آوردن عشق وجود دارد و در دسته مضر جادوها و فرمولهایی برای آسیب‌رسانی به دیگران. در این ودا دانش عهد باستان در زمینه ستاره‌شناسی، آیینهایی مذهبی، پزشکی، جنگ و تفکرات فلسفی وجود دارد. بسیاری از دعاها و آیینهای موجود در آن از منابع غیر آریایی یا پیش آریایی است؛ که علت عدم پذیرش این ودا توسط کاهنان آریایی را وجود این چنین بحثهای پزشکی و ستاره‌شناسی موجود در آن می‌دانند.[۳]
    این متون بعدها در عصر براهماناس (۸۰۰ تا ۶۰۰ قبل میلاد) توسط توضیحاتی ضمیمه گشتند (اوپانیشاد) که اهمیت و کاربرد این اشعار و مراسم را توضیح می‌داد. در نهایت با تبدیل وداییسم به هندوییسم در قرون ۶ تا ۲ قبل میلاد وداها تبدیل به مقدس‌ترین متون هندو شد؛ که به آن‌ها سروتی Sruti گفته می‌شود، متونی که خدایان آشکار کرده‌اند. در مقایسه متون هندو که بعدها نگاشته شدند سمریتی Smriti نام داده شدند، متونی که توسط حافظه انسان حفظ و نگاشته شده. در هندوئیسم معاصر این متون به استثنای بعضی قسمتی کمتر شناخته شده‌است.[۱]

    آیین ودیک
    دین ودیک از ادیان چند خدایی است و خداهایی دارد که اکثر آن‌ها مذکر و در ارتباط با وقایع آسمانی هستند. آیین پرستش این خدایان تنها در اختیار کاهنانی بود که براهما نام داشتند. این مراسم شامل اجرای اشعار ریگ‌ودا، قربانی حیوانات و نوشیدن نوشیدنی مقدسی که با خون این حیوانات آلوده می‌شد و سوماً (Soma) نام داشت بود. در این مراسم خوراکها تقدیم به آتش مقدس که خود نقش یکی از خدایان را داشت می‌شد.

    خدایان ودیک
    با توجه به اینکه بسیاری از این خدایان، خدایان باستانی آریاییان بوده‌اند برابرهای این خدایان در میان خدایان باستانی ایرانیان و یونانیان نیز وجود دارد که گاه حتی از دیدگاه زبانشناسی نیز هم‌ریشه می‌باشند.

    • آگنی (Agni)، یا آتش.
    • ایندرا (Indra)، خدای طوفان و رعد.
    علاوه بر این دو که بزرگترین و مقدس‌ترین خدایگان بودند در رگ ودنا موجودات دیگری نیز مورد پرستش هستند:

    • سوریا (Sūrya) یا خورشید
    • دیاس پیتر (Dyaus-pitr) یا خدای بهشت
    • وایو (Vāyu) یا باد
    • وارونا (Varuna) یا خدای آبها
    • سوماً (Soma)، نام یک گیاه و نوشیدنی مقدسی که آن درست می‌شد.
    اگر چه اکثریت سرودها و دعاها خطاب به خدایان مذکر است اما در رگ‌ودنا چند موجود مؤنث نیز مورد پرستش‌اند:

    • اوسای (Usas)، طلوع
    • راتری (Rātrī)، شب
    • پریثیوی (Prthivī)، زمین
    تشریفات دینی
    پرستشگران دین ویدیک برای برآورده شدن خواسته‌های خود قربانی تقدیم خدیان می‌کردند. این مردم باور داشتند که این قربانی در صورتی مورد قبول بیشتر خدایان قرار می‌گیرد که همراه با اجرای اشعار و سرودهایی در وصف خدا باشد. این عامل به وجود آمدن وداها شد. مراسم قربانی به خرج شخص خاصی انجام می‌شد که قربانی‌کننده (yajamāna) نام داشت. این مراسم در دوره‌های اولیه بسیار ساده بود و به معبد یا تصاویر نیاز نداشت. مراسم روی یک قربانگاه (vedi) انجام می‌شد، که یک سکوی چهار ضلعی بود. برپا داشتن آتش (agnyādheya) یک جزء ضروری برای اجرای هر مراسم عمومی بزرگ بود.

    پیشرفت و زوال
    در طی قرنها آیین ودیک و تشریفات مذهبی پیچیده‌تر شدند. تا آنجه که تنها راهبان سطح بالا توان اجرای مراسم به نحو مقوبل را داشتند. از طرفی باور مردم ودیک بر این بود که کوچکترین اشتباه در اجرای مراسم می‌تواند موجب خشم خدایان و نازل شدن بلا شود. در واکنش به این تمرکز روی مراسم، تفکر ویک به سمت خیال و فلسفی شدن پیش رفت که آن را از لحاظ کیفیت لطیف و دقیق ساخت. بیشتر این تفکرات رو به سمت ایجاد هارمونی بین عالم کوچک و عالم بزرگ (MACROCOSM & MICROCOSM)شد که هدف نهایی را رسیدن به یک واحد همه‌گیر تعیین نمود. در نهایت این دوره منجر به پیدایش مفهوم براهما که یک نوع اصول هدایت‌کننده یا روح جهانی است شد. در نهایت عصاره تفکر هندوئیسم که تعادل میان براهما و آتمان (روح فردی) است شکل گرفت. در قرن ۶ قبل میلاد مفاهیمی همچون تناسخ، کارما و رهایی از این چرخه با توصل به مدیتیشن به جای قربانی کردن پایان عصر ودیک را دربرداشت. میراث ودیک در دین هندوئیسم مدرن وارد شده‌است. شامل طبقه‌بندیهای اجتماعی، آیینهای قربانی و همچنین نام برخی خدایان و موجودات مقدس.[۱]

    ارتباط دین ودیک با دین زردشت
    دین ایرانیان قبل از دین مزدیسنا دین ودیک قدیم بوده‌است و سال‌ها پس از فراگیر شدن دین زرتشت در ایران باقی‌مانده‌هایی از پیروان دین ودیک در ایران وجود داشته‌اند به‌طوری‌که در کتیبه دایوای (daiva) خشایارشا (پادشاهی: ۴۸۶–۴۶۵ قبل میلاد) از شورش این پرستش گران در غرب ایران نام بـرده شده‌است. هندوئیسم و مزدیسنا هر دو از دین ودیک منتج شده یا میراث خوار آن هستند.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اسطوره‌شناسی سلتی

    250px-Gaul_god_Sucellus.jpg

    ایزد سلتی سوکلوس
    اسطوره‌شناسی سلتی اسطوره‌ای است مبتنی به چندخدایی اقوام سلت، که به شکل دین مردمان سلت در عصر آهن بروز یافت.[۱] مانند بقیه تفکرات ادیان اروپایی عصر آهن این دین نیز ساختاری مشرکانه (پگانیسم) دارد علت آن می‌تواند مراوده‌های بسیار با اقوامی همچون رومیان، گل‌ها باشد. این اسطوره‌شناسی بعد از بزرگ‌شدن امپراتوری روم و تبدیل آن به مسیحیت دوام نیافت .

    منابع مطالعاتی در مورد اسطوره‌شناسی سلتی در سه دسته قرار می‌گیرند و هر کدام اطلاعاتی متناقض نسبت به دیگری به دست می‌دهند دسته اول وقایع نگاری نویسندگان کلاسیک رومی و یونانی باستان است، دیگر اسناد بومی به دست آمده از ایرلند و ولز در دوره‌های بعدی است و اخرنیدسته منابع مطالعاتی آثار باستانی به دست آمده است.

    در این اسطوره‌ها دو چرخه وجود دارد که به چرخه‌های فیون و اولستر معروف است. بر اساس این اسطوره‌های اجداد مردمان سلت الهه‌ای به نام دانو است.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376

    • اساطیر اسکاندیناوی
      300px-Idun_and_the_Apples.jpg

      ایدون و سیب‌های جوانی
      اساطیر نورس یا اساطیر نوردیک به اسطوره‌های مردم اسکاندیناوی گفته می‌شود. منابع اساطیر نورس برخلاف اساطیر یونان یا مصر محدود هستند و به چند دست نوشته و منظومه محدود می‌شوند که مشهورترین آن‌ها ادای شاعرانه است، اما شکی نیست که در نظر اقوام باستانی شمال، ایزدان و اسطوره‌ها بسیار اهمیت داشتند و بسیاری هم ریشه خاورمیانه‌ای دارند. در عوض به خاطر رواج کافرکیشی از سده دهم میلادی و سلطه وایکینگ‌ها و قبایل ژرمنی در آن دوره این منابع نسبت به منابع اساطیری دیگر متأخر تر هستند و در برخی موارد جزئیات کامل تری دارند.

      محتویات
      • ۱ تاریخچه
      • ۲ دین و پرستش
      • ۳ مدارک
      • ۴ آسیرها یا آس‌ها
        • ۴.۱ یوتون‌ها
        • ۴.۲ ونیرها
        • ۴.۳ نورن‌ها
        • ۴.۴ فرجام
      • ۵ نگارخانه
      • ۶ جستارهای وابسته
      • ۷ منابع
      تاریخچه
      پس از سقوط امپراتوری رم در سدهٔ پنجم، قبایل ژرمنی در شمال اروپا، در قلمروهایی که قبلاً از آن رومی‌ها بود، سکنی گزیدند. آن‌ها به زبان‌هایی حرف می‌زدند که نیای زبان‌های انگلیسی، آلمانی، هلندی، فلاندری، دانمارکی، سوئدی، نروژی و ایسلندی بود و نیز دین و اساطیر ویژه خود را به آنجا منتقل کردند. در سرزمین اصلی اروپا و انگلستان، گرویدن به مسیحیت بدین معنا است که مدارک کمی از باورهای باستانی باقی‌مانده‌است، پس برای جزئیات بیشتر باید به اسکاندیناوی و ایسلند رجوع کرد، چون مسیحیت خیلی دیرتر به این دو سرزمین رسید. با وجود این، اهمیت ایزدان آن‌ها از نظر اقوام شمالی، و نفوذ دیررس این اسطوره‌ها به عنوان بخشی از میراث اروپایی، از اینجا معلوم می‌شود که در انگلیس و دیگر زبان‌های برآمده از ژرمنی، هنوز ایزدان شمال را در نام روزهای هفته به یاد می‌آورند. همانند «Tuseday» (سه‌شنبه) روز تیر، «Wednesday» (چهارشنبه) روز ادین/وُدن، «Thursday» (پنجشنبه) روز ثور و «Friday» (جمعه) روز ویژهٔ فریگ است.

      معروف‌ترین ایزدان اساطیر اسکاندیناوی، اُدین، ثور، لوکی، بالدر، نیورد، فریر و فریا هستند. اینها آشکارترین شخصیت‌ها هستند، هرچند برخی از آن‌ها دارای شخصیت‌های مبهم‌تر و تیره‌تری نیز هستند، مانند تیر، ایزد دلاور جنگ. اسطوره‌های مربوط به ستیز بین ایزدان و غولان، معرف مبارزهٔ دایمی بین آشوب و نظم است. مفهوم دقیق سرنوشت نیز در اساطیر اسکاندیناوی نافذ است. اودین کسانی را برمی‌گزید که در نبرد کشته می‌شدند؛ و راگناروک، نبرد بزرگ و پایانی بین ایزدان و غولان، اجتناب‌ناپذیر بود. مردم معتقد بودند که سرنوشتشان در دست آن‌ها نبود و اسطوره‌ها باعث می‌شدند که این نکته را بپذیرند و از اعمال نمونه‌وار ایزدان پیروی کنند. ایزدان که آینهٔ پیوندهای محکم خانوادگی جامعهٔ شمال اروپا بودند، گروه به هم گره خورده‌ای به‌شمار می‌رفتند که به یکدیگر یاری می‌رساندند و حامی یکدیگر و سخت به هم وفادار بودند. اساطیر اسکاندیناوی، مخاطب را از به هم آمیختگی دو گسترهٔ آتش و یخ به پایان جهان می‌برد، آنگاه آتش و آب حیاتی را که آن‌ها پدیدآورده بودند، از نو مطالبه خواهد کرد. با وجود این، هستی در آنجا کاملاً به پایان نمی‌رسد؛ زمین بعد از دوره راگناروک، از نو ظاهر می‌شود، شسته و تمیر و نو، آنگاه که فرزندان ایزدان، زمینی را که پدرانشان رها کرده بودند، دوباره پس می‌گیرند و زندگی از نو آغاز می‌گردد.[۱][۲]

      دین و پرستش
      پرستش ایزدان شمال به چند طریق انجام می‌شد، از پرستش تندیس‌های ثور، اودین و فریر در پرستشگاه باشکوه آپسالای سوئد گرفته که در آنجا قربانی‌های انسانی نیز انجام می‌شد تا پیشکش‌های ساده خوراکی که به درختزارها، صخره‌ها و تخته سنگ‌هایی که فکر می‌کردند ایزدان حامی آن‌ها در آنجا به سر می‌برند، نثار می‌کردند. محراب‌های سنگی را نیز در فضای باز برای این‌گونه قربانی‌ها می‌ساختند.

      خصایص طبیعی این چشم‌اندازها نیز احتمالاً برای پرستش اهمیت داشت. نمونه‌اش «کوه مقدس» در غرب ایسلند است. ثورولف موستور بیرد، پیرو وفادار ثور، این کوه را به جایگاه مقدسی بدل کرد که هیچ‌کس بدون غسل نمی‌توانست بدان درنگرد، و به هیچ موجود زنده‌ای در آنجا نمی‌توانستند آزار برسانند. او یکی از نخستین ساکنان ایسلند بود که قصه‌اش مربوط به بخش‌های نخستین حماسه ایسلندی اربیگیا است.

      مدارک
      الفبای رونی ژرمنی، که خصایص ویژه و رازگونه‌ای در اساطیر شمال اروپا داشت، برای نوشتن متن‌های طولانی وضع نشده بود، از این رو، فقط مدارک نوشتاری از آن دوره از ناظران خارجی، مثلاً از مورخ رومی، تاسیتوس در دست است. منابع مهم نوشتاری برای اساطیر شمال، از سدهٔ ۱۳ میلادی و از ایسلند است، جایی که اعتقاد به ایزدان کهن قرن‌های متمادی دوام داشت. در حدود ۱۲۲۰ م. اسنوری استورلوسون دانشمند فرهیختهٔ ایسلندی، زمیندار بزرگ، شخصیت مهم سیـاس*ـی، در جهان مسیحی، کتابی مشروح نوشت شامل همه اطلاعاتی که تا امروز دربارهٔ ایزدان و اساطیر عصر کافرکیشی قابل استفاده است و شاعران هرگز در آینده آن را به فراموشی نخواهند سپرد. با توجه به تیزبینی او در حفظ این مدارک، ما چشم‌انداز کاملی از اساطیر شمال در دست داریم که از طریق کتابش اِدا به ما رسیده‌است. دیگر منبع مهم حاوی اطلاعات اساطیری نیز از سدهٔ ۱۳ م. از ایسلند است، هرچند احتمالاً از روزگاری کهن‌تر است شامل مجموعه‌ای از اشعار اساطیری به نام ادای شاعرانه. افزون بر این، منبع ناکاملی از حماسه‌های ایسلندی و مدارک مهم باستان‌شناختی در دست است، مثل یافته‌هایی از مدفن کشتی باشکوه که در آزبرگ در نروژ و ساتن‌هو در آنگلیای شرقی انگلستان حفاری شده‌است. از روی همهٔ این منابع می‌توان تصویری از اساطیر این خطه را ترسیم کرد.

      آسیرها یا آس‌ها
      مقالهٔ اصلی: آسیر

      مجموعه خدایان اصلی مردمان نورس که شامل اودین (خدای اصلی) و فرزندان او می‌شده‌است (اودین ماهیتی بسیار متغیر و عجیب داشت گاهی خوب و گاهی بد). خدای مهم دیگر ثور، حامی جنگجویان بود. اما اکثر این خدایان به مفاهیمی چون قدرت‌طلبی و جنگ روی قلمرو بسته بودند. این خدایان اساطیر نورس که اصلی‌ترین دستهٔ آن‌ها را ازیز گفته‌اند به قدرت خدایان اساطیری کهن نبوده‌اند. از جمله آنکه میرا بودند و سیب‌های جوانی جاوید ایدون منبع اصلی نیروی آن‌ها بود.

      یوتون‌ها
      مقالهٔ اصلی: یوتون

      یوتون‌ها یا ژیان‌ها، یا غول‌ها در برخی نسخه‌ها دشمنان اصلی آس‌ها بودند. اینان بازماندگان غول‌های یخی اولیه بودند و هماورد نهایی خدایان به‌شمار می‌آمدند.

      ونیرها
      مقالهٔ اصلی: ونیر

      دومین گروه خدایان اسکاندیناوی و خویشاوندان آس‌ها بودند. اینان سرزمین خاص خود را داشتند که واناهایم نامیده می‌شد. اینان برای صلح با آسیرها، گروگان مبادله کردند. نیورد پدر آن‌ها بود. ونیرها بیشتر خدایان باروری و زراعت بودند.

      نورن‌ها
      مقالهٔ اصلی: نورن

      نورن‌ها در اساطیر اسکاندیناوی نیمه الهگان، یا فرشتگان سرنوشت هستند. این سه خواهر به نام‌های اورد (به معنی سرنوشت)، ورداندی (بایستگی و ضرورت) و اسکولد (زمان حال) هم سرنوشت انسان‌ها و هم سرنوشت خدایان و هم جریان‌های طبیعی و دائمی کیهان را کنترل می‌کنند.

      فرجام
      مقالهٔ اصلی: راگناروک

      برخلاف اساطیر کهن مفهوم فرجام در اساطیر نوردیک بسیار مهم و اساسی است. سرنوشت جهان کاملاً مشخص است و در مورد آن و چگونگی وقوعش یقین وجود دارد. این مفهوم به احتمال قریب به یقین از باورهای عیسویان و مکاشفهٔ یوحنا نشأت گرفته‌است. همچنین سختی شرایط و محیط زندگی خشن این مردمان آن‌ها را به وجود و لزوم وقوع جهانی بهتر و گرمتر ترغیب می‌کرده‌است. سرنوشت از پیش رقم زده شده و غیرقابل اجتناب است. اوج آن راگناروک یا نابودی جهان است. این دورهٔ فرجامین زمان را باید با آن روبه‌رو شد، اما پایان همه چیز نیست؛ بلکه جهانی نو پس از آن آغاز می‌گردد.

      نگارخانه
    • 120px-Mark_of_Heimdall.jpg


    • 120px-Norse_Lion_%28Mark_of_Leo%29.jpg


    • 120px-Mark_of_the_3_Valkyrie.jpg


    • 120px-Brooch_possibly_representing_Fenrir.jpg
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اساطیر اسلاو

    220px-Ilya_Repin_-_Sadko_-_Google_Art_Project_levels_adjustment_2.jpg

    سادکو در پادشاهی زیر آب (۱۸۷۶) اثر ایلیا رپین
    اساطیر اسلاو جنبه‌های اساطیری دین چندخدایی اسلاوها پیش از مسیحی شدن آن‌هاست. این دین دارای خصوصیات مشترک زیادی با خصیصه‌های نیای هند-اروپایی دین است. دین قدیمی اسلاوی در طول بیش از هزار سال به رشد خود ادامه داده و برخی از بخش‌های آن از دوره نوسنگی و حتی از دوره میان‌سنگی باقی‌مانده است. آن‌ها زمین را به عنوان مت‌زاملیا می‌پرستیدند و هیچ معبدی نداشتند؛ آن‌ها آیین‌های خود را در طبیعت انجام می‌دادند.

    محتویات
    • ۱ منابع اطلاعات
    • ۲ پیشینه
      • ۲.۱ اسطوره اسلاوی
    • ۳ جستارهای وابسته
    • ۴ پانویس
    • ۵ منابع
    منابع اطلاعات
    برخلاف اساطیر یونانی، هندی یا مصری، در این باره هیچ منبع دست اولی برای مطالعه اساطیر اسلاوی وجود ندارد. باوجود برخی نظریه‌های قابل بحث (برای نمونه کتاب ولس)، وجود هرگونه زبان‌های نوشتاری میان اسلاوها پیش از ورود سنت سیریل و ماتودیوس به سرزمین آن‌ها در سال ۸۲۶ قابل اثبات نیست. با این همه تمام باورهای مذهبی اصیل و سنت‌های آنان که به احتمال فراوان به شکل سـ*ـینه به سـ*ـینه و شفاهی به نسل‌های بعدی منتقل شده، اساساً پس از قرن‌ها پیگیری سریع مسیحی شدن (که با مسیحی شدن بلغارستان در ۸۶۴ آغاز و در قرن یازدهم میلادی به پایان رسید)، به فراموشی سپرده شده‌اند. پیش از آن، اطلاعات پراکنده‌ای که از دین اسلاوی وجود دارد، توسط مبلغین مسیحی غیراسلاو نگاشته شده است. بقایای باستان‌شناختی یافته شده از بتواره‌ها[۱] و جایگاه‌های مذهبی کهن اسلاوی، وجود یافته‌های تاریخی را تایید می‌کند، گرچه مقدار کمی از آن‌ها بدون داشتن دانش درست از محتوایشان، می‌توانند اطلاعات درستی به دست دهند. با این همه پاره‌هایی از باورهای اساطیری و جشن‌های غیرمذهبی (غیر مسیحی) در لباس‌های محلی، ترانه‌ها و قصه‌های تمام ملت‌های اسلاوی، به حیات خود ادامه داده‌اند.

    پیشینه
    مدت‌ها پیش از آنکه شاهزاده ولادیمیر کبیر، کی‌یف را پایتخت خود سازد، داستان‌گویی هنر رایج در میان همه طبقات در جامعهٔ اسلاوی بود و در آغاز سدهٔ هزاره دوم میلادی، ابزار اصلی برای حفظ و انتقال سنت‌ها به شمار می‌رفت و تا سدهٔ ۱۹ به همین شکل باقی ماند. داستان‌گویان بیشتر بی‌سواد بودند، اما با مهارت روایی خود، توانایی فوق‌العاده‌ای در حفظ قصه‌ها داشتند و آن‌ها را در هر اجرا از نو بازآفرینی می‌کردند بی‌آنکه محتوای آن را تغییر دهند.

    اسطوره اسلاوی
    تحلیل اسطوره اسلاوی نشان می‌دهد که از سه مرحلهٔ وابسته به هم تحول یافته است. قدیمی‌ترین شکل آن، اعتقاد به قدرت آفریننده نور (خیر) و قدرت نابودگر ظلمت (شر) بود. معتقد بودند که رفاه انسان به توانایی مردم در نظارت بر این نیروهای متخاصم بستگی دارد. بعدها پرستش نیاکان و این اعتقاد که هر خاندان تحت حفاظت ارواح مردگان است به وجود آمد. ارواحی که سلامتی زندگان، کامیابی و باروری آن‌ها را تعیین می‌کردند. علاقه به باروری نیز با چرخش فصول، مرگ و باززایی و با آیین‌های مربوط به تماس با ارواح مردگان در جهان دیگر پیوند دارد. ایزدان انسان‌گونه در مرحلهٔ سوم ظاهر شدند. در این مرحله بود که اسطوره‌ها تصویر و خاستگاهشان مشخص گردید. مثلاً می‌گفتند که خورشید و ماه به صورت عاشق و معشوق، در بهار ازدواج می‌کردند و در زمستان از هم جدا می‌شدند. ستاره‌ها فرزندان آن‌ها بودند و دعواهای آن‌ها باعث زمین‌لرزه می‌شد. چنین می‌اندیشند که این فرآیند در سراسر منطقه وجود داشته و کم و بیش به اساطیر مشترک، روستایی و پراکنده تبدیل شده‌است.[۲]
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اسرار الوزینیا

    330px-NAMA_Myst%C3%A8res_d%27Eleusis.jpg

    اسرار الوزینیا (یونانی: Ἐλευσίνια Μυστήρια) یکی از دو عیدی است که در آتن به افتخار دمتر برگزار می‌شد. این آیین با آیین‌های الئوسیسی در پیوند بود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مکتب فیثاغوری

    350px-Bronnikov_gimnpifagoreizev.jpg

    فیثاغوریان برآمدن آفتاب را جشن می‌گیرند.
    مکتب فیثاغوری یکی از مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود که توسط فیثاغورس بنیان نهاده شد.

    فیثاغورس از شاگردانش انجمنی در شهر کُرُتُن در جنوب ایتالیا تشکیل داد. او در آنجا نه تنها به آموزش ریاضیات می‌پرداخت، بلکه از ریاضیات نتایج فلسفی و عرفانی می‌گرفت.[۱]

    باید دانست که پیروان فیثاغورس تمام نظریاتشان را به «استاد» نسبت می‌دادند؛ و بنابراین مشخص نیست که چه اندازه از آیین فیثاغوری از خود فیثاغورس، و چه اندازهٔ آن از شاگردانش است.[۱]

    محتویات
    • ۱ نظریات فیثاغوریان
      • ۱.۱ ابداع ریاضیات
      • ۱.۲ استنتاج خردگرایی فلسفی از ریاضیات
      • ۱.۳ استنتاج عرفانی از ریاضیات
        • ۱.۳.۱ عدد، اساس عالم
        • ۱.۳.۲ نمادهای فیثاغوری
        • ۱.۳.۳ تناسخ و محرٌمات
    • ۲ ریشه‌های شرقی دانش فیثاغوریان
    • ۳ پانویس
    • ۴ پیوند به بیرون
    نظریات فیثاغوریان
    ابداع ریاضیات
    220px-Pythagorean.svg.png

    بر اساس قضیه فیثاغورس مجموع مساحت‌های دو مربع روی دو ضلع قائم (a و b)، برابر مربع روی وتر (c) است.
    فیثاغورس عموماً به عنوان کاشف قضیه فیثاغورس شناخته می‌شود، اما نقش او در ریاضیات بسی ژرف‌تر و برجسته تر است.

    البته ریاضیات بسیار پیش تر از فیثاغورس نیز وجود داشته و زمان واحدی را نمی‌توان به عنوان آغاز ریاضی ذکر کرد؛ و نقش فیثاغورس تبیین اصول ریاضیات بود.

    امروزه حتی تصور این موضوع که ریاضیات بدون استدلال چه وضع و حالی داشته‌است، دشوار است؛ اما باید دانست که قبل از فیثاغورس هیچ‌کس نظر روشنی دربارهٔ این موضوع نداشت که استدلال باید مبنی بر مفروضات باشد. به عبارتی استدلال، مسئلهٔ تعریف شده‌ای نبود.

    در واقع می‌توان گفت بنا به قول مشهور، فیثاغورس نخستین کسی بود که روی این نکته اصرار ورزید که در هندسه باید ابتدا مفروضات را تعیین کرد و سپس از آن‌ها نتیجه گرفت.

    مفروضات نیز عبارت بودند:

    • «اصول موضوع»: حقایق بدیهی، خودبه خود لازم و بدون تعریف؛
    • «اصول متعارفی»: حقایق تعریفی و قراردادی، حقایقی که با استفاده از اصول موضوع تعریف می‌شوند؛
    • «قضایای از پیش اثبات شده»: هر قضیه‌ای که با استفاده از اصول موضوع و اصول متعارفی اثبات شود، خودش می‌تواند به عنوان یکی از مفروضات در استدلال‌های دیگر استفاده بشود.
    اینکه فیثاغورس استدلال را وارد ریاضیات کرد، از مهم‌ترین حوادث علمی است و از این رو فیثاغورس را ابداعگر ریاضیات خوانده‌اند.[۱]

    قبل از فیثاغورس، هندسه عبارت بود از مجموعهٔ قواعدی که ماحصل تجارب و ادراکات متفرق بوده‌اند؛ تجارب و قواعدی که هیچگونه ارتباطی با هم نداشتند؛ اما فیثاغورس از یک پایه جلو رفت و همچون یک زنجیره، قضایا را یکی پس از دیگری با استفاده از قضایای قبلی اثبات کرد؛ بنابراین مجموعهٔ قواعد متفرقه ریاضی را از تعداد بسیار کمی اصول نتیجه گرفت.

    آن‌ها همچنین مقدمه‌های نظریهٔ اعداد را پی ریزی کردند و تصاعدهای حسابی و هندسی را کشف نمودند.

    فیثاغورس می‌گفت که او حساب را والاتر از نیازهای بازرگانی می‌داند. به همین سبب در مکتب فیثاغوری، حتی شمار عملی هم مورد توجه قرار نگرفت. آن‌ها تنها دربارهٔ ویژگی‌های عددها کار می‌کردند. در ضمن، ویژگی عدد را هم به یاری ساختمان‌های هندسی پیدا می‌کردند. با وجود این، رواج نوعی دستگاه مناسب برای عددنویسی را در یونان، به فیثاغوریان یا هواداران نزدیک آن‌ها نسبت می‌دهند.

    در این نوع عددنویسی که از فینیقی‌ها گرفته بودند، از حرف‌های الفبای فینیقی، برای نوشتن عددها استفاده شد: ۹ حرف اول الفبا برای عددهای از ۱ تا ۹، ۹ حرف بعدی برای نشان دادن دهگان (۲۰، ۱۰،... ، ۹۰) و ۹ حرف بعدی برای صدها (۲۰۰، ۱۰۰،... ، ۹۰۰). برای حرف از عدد تشخیص داده شود، بالای عدد خط کوتاهی می‌گذاشتند. برای نشان دادن عددهای بزرگ‌تر از نشانه‌های اضافی استفاده می‌کردند. وقتی نشانه‌ای شبیه ویرگول را جلو عددی می‌گذاشتند، به معنای هزار برابر آن بود، برای ده هزار برابر عدد، یک نقطه جلو عدد می‌گذاشتند.

    استنتاج خردگرایی فلسفی از ریاضیات
    فیثاغورس پایه‌گذار خردگرایی در معنای فلسفی واژه است. خردگرایی فلسفی به این معناست که می‌توان با روش تفکر محض به حقیقت فلسفی رسید.[۱]

    این که ۲ + ۲ می‌شود ۴، نوعی دانش دقیق است که منتج از مشاهده نیست، بلکه نتیجه‌ای «تحلیلی» است که از تعریف ۲ ناشی شده‌است. اگر به این نکتهٔ دقیق توجه کنیم که ۲- با هیچ چیز مشاهده‌پذیری متناظر نیست، صدق اصل تحلیلی بودن ریاضی آشکارتر می‌شود. فیثاغورس بدین ترتیب نتیجه گرفت که می‌توان با تفکر محض به حقایقی دست یافت؛ یعنی خردگرایی فلسفی را نتیجه گرفت.[۱]

    راه تفکر محض از راه مشاهده و آزمایش جداست و چون حقایق ریاضی قطعی هستند، برتر از واقعیت‌هایی هستند که از مشاهده نتیجه شده‌اند.[۱]

    اما در عین حال به نظر می‌رسید که ریاضیات علم به چیزهایی است که «تصوری» یا ذهنی اند، و در اندیشهٔ ما هستند؛ اما در جهان خارج نیستند.[۱]

    پس فیثاغورس عقیده به وجود جهانی کاملاً فراحسی، یعنی جهان چیزهای «مثالی» را رواج داد؛ جهانی که ناخالصی و آلودگی دنیای خاکی را ندارد، و تنها راه کسب معرفت نسبت به آن تفکر محض است. معرفتی که از این راه حاصل آید، یقینی است.[۱]

    باور به جهان اشیاء «مثالی»، اثرات عمیقی بر افلاطون گذاشت و هستهٔ مرکزی افکار او شد، و بعدها این آرا توسط فیلسوفان مسلمان گسترش یافت.

    استنتاج عرفانی از ریاضیات
    عدد، اساس عالم
    فیثاغورس کشف‌های مهمی در ریاضیات کرد که او را هرچه بیشتر به استنتاج عرفانی از ریاضیات، سوق داد.

    یکی از این کشف‌ها در زمینهٔ موسیقی بود. فیثاغورس و یکی از شاگردانش به نام فیلولائوس کشف کردند که مبنای گام موسیقی بر اعداد است، یعنی می‌توان فاصله‌های هارمونیک را با نسبت‌های عددی توضیح داد.[۱] برای مثال متوجه شد که آهنگ موزون روی صدای سه سیم، زمانی به دست می‌آید که طول این سیم‌ها، متناسب با عددهای ۳ و ۴ و ۶ باشد. فیثاغوریان این بستگی عدد را در پدیده‌های دیگر نیز پیدا کردند. از جمله، نسبت تعداد وجه‌ها، راسها و یال‌های مکعب هم برابر است با نسبت عددی ۶:۸:۱۲.

    همچنین فیثاغوریان متوجه شدند که اگر بخواهیم صفحه‌ای را با یک نوع چندضلعی منتظم بپوشانیم، فقط سه حالت وجود دارد؛ دور و بر یک نقطه از صفحه را می‌توان با ۶ مثلث متساوی‌الاضلاع، با ۴ مربع، یا با ۳ شش‌ضلعی منتظم پر کرد، به‌طوری‌که دور و بر نقطه را به‌طور کامل بپوشاند. همان‌طور که مشاهده می‌شود، تعداد این چندضلعی‌ها با همان نسبت ۳:۴:۶ مطابقت دارد و اگر نسبت تعداد اضلاع این چندضلعی‌ها را در نظر بگیریم، به همان نسبت ۳:۴:۶ می‌رسیم.

    یاران و شاگردان فیثاغورس این مشاهده‌ها را تعمیم دادند و گفتند اساس عالم عدد است.[۱] به باور آنان عدد، علت هماهنگی و نظم در طبیعت است؛ رابـ ـطه‌های ذاتی جهان ما، حکومت و دوام جاودانی آن را تضمین می‌کند. عدد، قانون طبیعت است، بر خدایان و بر مرگ حکومت می‌کند و شرط هرگونه شناخت و دانشی است.

    تمام اشیاء، تقلید و نمونه‌ای از عدد هستند. عددهای ساده را چون شکل‌هایی سازندهٔ اشیاء می‌پنداشتند، مانند نقش‌های روی تاس نرد، و پدیده‌ها را ترکیب‌های مکانمند می‌دانستند.[۱]

    بنابراین شعار مدرسه فیثاغورسی نیز «همه چیز اعداد است» قرار گرفت.[۲]

    پیروان مکتب فیثاغوری اعتقاد داشتند که همهٔ پدیده‌های گیتی از بستگی‌های عددی مشخصی پیروی می‌کنند و یک هماهنگی وجود دارد. از جمله فیثاغوریان گمان می‌کردند فاصلهٔ بین اجرام آسمانی را تا زمین در فضای کیهانی می‌توان با نسبت‌های معینی پیدا کرد. به همین دلیل بود که در مکتب فیثاغوری به بررسی دقیق نسبت‌ها پرداختند. آن‌ها به بررسی تصاعد حسابی، هندسی و همساز پرداختند.

    از آنجا که بنیان فلسفی مجمع فیثاغوری بر آموزش رازهای عدد قرار گرفت، پیشرفت‌های آن‌ها در نظریه اعداد تعجب‌آور نیست.

    هیپاسوس از فیثاغوریان متاخر بود که با کشف اعداد گنگ، باور به نقش اعداد را تا حدودی مخدوش کرد.

    نمادهای فیثاغوری
    فیثاغوریان نمادهای مختلفی را برای اشاره به اعداد، و بیان ارتباط میان اعداد و جهان ابداع کرده بودند که مهم‌ترین از این نمادها عبارتند از:

    • 120px-Monad.svg.png

      موناد

    • 120px-Dyad.svg.png

      دیاد

    • 120px-Triad.svg.png

      تریاد

    • 120px-Tetrad.svg.png

      تتراد

    • 120px-Pentad.svg.png

      پنتاد

    • 120px-Decad.svg.png

      دکاد

    • 120px-Tetractys.svg.png

      تتراکتیس

    • 120px-Vesica_Piscis.svg.png

      وسیکا پیسکیس
    تناسخ و محرٌمات
    پس از فیثاغورس، گروهی از شاگردانش آیینی خیال آلوده و آشفته تشکیل دادند.[۳] فیثاغوریان به تناسخ ارواح اعتقاد پیدا کردند، و چیزهای زیادی را به عنوان محرٌمات درنظر گرفتند.[۱] دینی تشکیل دادند که از جمله احکام آن می‌توان به این موارد اشاره کرد:

    • خوردن حبوبات حرام است.
    • دست زدن به خروس سفید حرام است.
    • نگاه کردن در آینه‌ای که کنار چراغی باشد، حرام است.
    • چیدن تاج گل حرام است.
    • هنگامی که از رختخواب برمی‌خیزید، واجبست اثر بدنتان روی آن را صاف کنید.[۳]
    ریشه‌های شرقی دانش فیثاغوریان
    کالین رنان، پژوهشگر و نویسندهٔ چند کتاب دربارهٔ تاریخ علم و از نویسندگان دانش‌نامهٔ بریتانیکا، در کتاب تاریخ علم کمبریج، به گوشه‌هایی از ریشه‌های شرقی دانش یونانیان اشاره کرده‌است:

    فیثاغورس در جوانی از مصر و بابل دیدن کرد و شاید همین دیدار بود که به او انگیزه داد ریاضیات بخواند و بگوید همه چیز عدد است. او جبر، هندسه و هارمونی را از تمدن میان‌رودان آموخت.[۴]

    فیثاغورس می‌توانست قانون ۳-۴-۵ را که دربارهٔ طول ضلع‌های مثلث قائم الزاویه‌است، از مصریان آموخته باشد، اما پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که در بابل به چیزی برخورد که ما آن را نسبت فیثاغورسی می‌نامیم. بابلی‌ها پی بـرده بودند که عدهای نسبت می‌توانند ۳-۴-۵ یا ۶-۸-۱۰ یا ترکیبی از این دست باشند که اگر بزرگ‌ترین عددش مربع شود برابر مجموع مربع‌های دو عدد دیگر خواهد بود. این گام بلندی به جلو بود که فیثاغورسیان به‌خوبی از آن بهره گرفتند.[۱]

    جنبهٔ دیگری که فیثاغورسیان فریفته‌اش بودند؛ میانه‌ها بود. نخست آن‌ها در فکر میانهٔ عددی بودند (یعنی عدد میانی در تصاعد عددی سه جمله‌ای. برای مثال، در تصاعد ۴، ۵، ۶، میانه عدد ۵ و در تصاعد ۴، ۸، ۱۲، میانه ۸ است). بعید نیست که این را فیثاغورس در سفرش به بابل آموخته باشد.[۱]

    اخترشناسی فیثاغورسی آشکارا بدهی فراوانی به بابلی‌ها داشت.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ریکی

    پزشکی جایگزین و شبه‌پزشکی
    60px-Outline-body-aura.svg.png

    اطلاعات عمومی[نهفتن]
    • پزشکی جایگزین
    • کلاه‌بردازی درمانی
    • تاریخچه طب جایگزین
    • تاریخ پزشکی
    • شبه‌علم
    • پزشکی جایگزین
    • ضد علم
    • شک‌گرایی
    • شک‌گرایی علمی
    علوم و پزشکی حاشیه‌ای[نهفتن]
    • طب فشاری
    • طب سوزنی
    • طب آنتروپوزوف
    • بونستر
    • کایروپراکتیک
    • هومئوپاتی
    • مغناطیس حیوانی
    • طبیعی درمانی
    • زنبوردرمانی
    • علم مسیحی
    • به‌نژادی
    • بلوردرمانی
    • اورگون
    • استخوان‌درمانی
    • فراروان‌شناسی
    • جمجمه‌شناسی
    • درمان الکترومغناطیسی
    • انعکاس‌درمانی
    • نژادگرایی علمی
    نظریه‌های توطئه[نهفتن]
    • نظریه توطئه داروسازهای بزرگ
    • نظریه توطئه افزودن فلوراید به آب
    • مناقشه واکسین
    • نظریه توطئه واکسین سه‌گانه
    • نظریه توطئه دانه‌های ترایاخته
    • نظریه بی‌اعتباری منشا بیماری ایدز
    • تئوری توطئه پسدمه
    طبقه‌بندی[نهفتن]
    • سامانه‌های پزشکی جایگزین
    • مداخلات ذهن و بدن
    • درمان‌های زیست‌بنیان
    • دست‌درمانی
    • انرژی‌درمانی
    طب سنتی[نهفتن]
    • آیورودا
    • اسلامی
    • ایرانی
    • آفریقایی
    • یونانی
    • رومانیایی
    • اروپایی
    • ژاپنی
    • شمن‌باوری
    • سیدا
    • طب سنتی چین
    • کره‌ای
    • مغولی
    • تبتی


    • ن
    • ب
    • و
    ریکی (به چینی باستان: 靈氣، ساده شده: 灵气)(به انگلیسی: Rieki، از دو کلمهRei - KI) تمرین باطنی است که در سال ۱۹۲۲ توسط میکائو اوسویی یک راهب ژاپنی، ابداع شد که ارتباطی بین این ابداع و دانش چند هزار ساله چینی با همین نام وجود ندارد. او بعد از سه هفته روزه داری و مراقبه در کوهستان کوراما ادعا کرد که توانایی شفا بدون تخلیه انرژی را کسب کرده‌است. در بخشی از این روش (تنوهیرا یا شفای دست) ادعا می‌شود که در آن انرژی شفابخش از طریق دست‌های کسی که انرژیش با انرژی حیاتی کیهانی همسو شده‌است به بدن شخص گیرنده انرژی منتقل می‌شود. در واقع شفا دهنده تنها به عنوان یک کانال و یک واسطه برای انتقال انرژی کی (Ki) عمل می‌کند.[۱]

    [عدم مطابقت با منبع][۲][۳]

    50px-Question_book-new.svg.png

    برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع، با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.
    220px-Reiki_DSCF2008.jpg

    انجام درمان ریکی
    محتویات
    • ۱ آموزه‌های ریکی
      • ۱.۱ پیرامون واژه
    • ۲ مکتب‌های ریکی
    • ۳ ریکی غربی
      • ۳.۱ مراحل ریکی غربی
      • ۳.۲ همسویی ریکی
      • ۳.۳ سمبل‌های ریکی
      • ۳.۴ کاربر درمانی ریکی
    • ۴ منابع
    آموزه‌های ریکی
    به کاربرندگان[به گفتهٔ چه‌کسی؟] ریکی آن را انتقال انرژی کیهانی و متمرکز[نیازمند منبع] کردن آن می‌دانند. انرژی کیهانی به صورت طبیعی از طریق چاکراها.[نیازمند منبع] به بدن منتقل می‌شود و انرژی لازم برای فعالیت‌های بدن را تأمین می‌کند. با بهره از ریکی جریان انرژی بدن به حالت طبیعی بازمی‌گرداند و بیماری‌ها را درمان می‌کند.[نیازمند منبع] در ریکی علت بیماریها به هم خوردن این جریانهای انرژی دانسته می‌شود. کسی که کانال ریکی می‌شود به صورت مداوم در این جریان قرار می‌گیرد و سطح انرژی حیاتی بدنش افزایش میابد. ریکی کمک می‌کند توان شهودی و حسی فرد افزایش یابد و به رشد معنوی برسد. ریکی در تمام ابعاد وجودی انسان تأثیر می‌گذارد. هر انسان زنده‌ای می‌تواند ریکی را بیاموزد و یادگیری ریکی ارتباطی به طرز فکر، اعتقادات، دین، جنسیت، ملیت، فرهنگ و… ندارد..[نیازمند منبع]

    پیرامون واژه
    ریکی از دو کلمه ژاپنی Rei به معنای «کیهان»، «جهان»، «کائنات» و Ki به معنای روح و انرژی (نیروی) حیاتی (معادل «چی» در طب سوزنی چینی، «پراناً در یوگا و» ناً یا «رمق» در طب سنتی ایرانی) که به‌طور بینهایت و برای همه در سراسر کره زمین در دسترس است. این دو حرف ژاپنی در کنار هم مفهوم یکی شدن روح و انرژی ما با روح و انرژی جهانی را می‌رسانند.[۴]

    مکتب‌های ریکی
    امروزه مکتبهای متعددی از ریکی وجود دارند که معروفترینشان ریکی سنتی ژاپنی و ریکی غربی[به گفتهٔ چه‌کسی؟] است، البته ریکی غربی همان ریکی ژاپنی است که توسط یکی از شاگردان نسل دوم اوسویی، خانم تاکاتا به غرب منتقل شد… که در ایران و سایر کشورها ریکی غربی راه یافته‌است. در روش غربی باید فرد در دوره‌هایی شرکت کند تا سطحش در آموزش و توانایی درمانی بالا برود. از الزامات این ارتقاء درجه پرداخت هزینه خاصی است. خانم تاکاتا این هزینه را قرار داد و این را راهی برایادای احترام به ریکی می‌دانست که مردم بتوانند ارزش ریکی را درک کنند. . هزینه مشابهی ممکن است در درمان بیمار طلب شود و لذا مسئله پرداخت پول اختلاف نظرهایی را به وجود آورده‌است.[۵]

    ریکی غربی
    مراحل ریکی غربی
    ریکی در چهار سطح آموزش داده می‌شود.[به گفتهٔ چه‌کسی؟] در سطح یک ریکی فرد قدرت انتقال انرژی از طریق دست به صورت مستقیم را پیدا می‌کند. فاصله زمانی بین سطح یک و دو ۲۱ روز می‌باشد. در سطح دو فرد با استفاده از سمبل‌ها می‌تواند به فواصل دور (زمانی و مکانی) انرژی ارسال کند. در سطح سه، فرد با استفاده از سمبل‌های جدید می‌تواند جراحی حاله انجام دهد، مراقبه‌های ریکی را می‌آموزد و کار با سیستم کریستال را فرامی‌گیرد. در هر سطح میزان قدرت انتقال انرژی افزایش پیدا می‌کند. در سطح چهارم (مستری) فرد توانایی کانال کردن دیگران را پیدا می‌کند. (بازکردن چاکرا) [نیازمند منبع]

    همسویی ریکی
    همسویی ریکی شامل تغییرات بسیار بزرگ در سیستم انرژی بدن می‌باشد که به واسطه استاد به شاگرد می‌رسد. در جریان همسویی استاد تنها به عنوان یک واسطه عمل می‌کند. در هر همسویی یک سپر حفاظتی برای فرد ایجاد می‌شود که در مراحل بالاتر تقویت می‌شود. احساسی که فرد هنگام همسویی دارد کاملاً منحصربه‌فرد است و برای هر فرد متفاوت است. کل جریان همسویی بیش از بیست تا سی دقیقه طول نمی‌کشد و فرد بلافاصله بعد از تمام شدن همسویی می‌تواند انرژی را منتقل کند. پس از فرایند همسویی در ریکی، شاگرد یک مرحله ۲۱ روزه را می‌گذراند. در این فرایند بر اثر افزایش سرعت ارتعاش بدن‌های فیزیکی و اتری، انرژی‌های منفی، متراکم و کهنه به ناچار «به سطح» می‌آیند و رها می‌شوند.

    سمبل‌های ریکی
    این سمبل‌ها مثل کلیدهایی عمل می‌کنند که کارهای متفاوتی را انجام می‌دهند. با وارد کردن آدرسی خاص در سیستم می‌توانید نتیجه‌ای خاص را دریافت کنید به همین صورت با رسم یک سمبل می‌توانید اثری خاص را دریافت کنید. سمبل‌ها در مرحله دو و سه آموزش داده می‌شوند. بعضی از استادان سمبل قطع انرژی را در مرحله یک آموزش می‌دهند.

    کاربر درمانی ریکی
    کاربران ریکی توصیه می‌کنند که از برای هر مشکل سلامتی به عنوان درمان مقدماتی استفاده نمی‌شود و ترجیحاً درمان متمم و مکمل برای اقدامات پزشکی رایج و معالجات قبلی که انجام شده‌است باشد. ریکی برای درمان شکستگی استخوان، دردهای حاد یا هر وضعیتی که کمکهای فوری را طلب می‌کند به عنوان تنها درمان پیشنهاد نمی‌شود بلکه بهتر است به موازات مراجعه به پزشک انجام گیرد. یک درمانگر ریکی متعهد و راستین، به هیچ عنوان بیمار خود را از جستجوی پزشک برای درمان دلسرد نمی‌کند. در بسیاری از بیماری‌ها لحظه‌ها تعیین‌کننده هستند و جلوگیری از مراجعه به پزشک می‌تواند عواقب جبران نا پذیری داشته باشد. ریکی فقط به عنوان مکمل طب استفاده می‌شود نه به عنوان درمان اصلی.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    حکمت انسانی

    حکمت انسانی یا آنتروپوسوفی علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی است.

    محتویات
    • ۱ پیرامون واژه
    • ۲ پیشینه
    • ۳ مفهوم و روشن‌سازی
    • ۴ حکمت انسانی و مسیح‌شناسی
    • ۵ گسترش و اثرگذاری
    • ۶ جستارهای وابسته
    • ۷ پانویس
    • ۸ منابع
    پیرامون واژه
    حکمت انسانی واژه‌ایست که برای آنتروپوسوفی واژهٔ آنتروپوسوفی از ریشهٔ یونانی «آنتروفوس»(antrophos) به معنای انسان و «سوفیا»(sophia) به معنای حکمت می‌باشد. در آلمانی آن را Anthroposophie و در انگلیسی anthroposophy می‌نویسند.

    پیشینه
    نخست ایگناتس تروکسلر (۱۸۲۸) Ignaz Troxler آن را به جای شناخت و معرفت انسانی بکار برد و امروزه مفهومی است که برای آموزهٔ آنتروپوسوفیک انسان، که رودولف اشتاینر Rodulf Steiner آن را بنیاد نهاد، بکار گرفته می‌شود.

    مفهوم و روشن‌سازی
    اشتاینر در اثر خود بنام «فلسفه‌ٔ آزادی» (۱۸۹۴) تلاش انسان برای کسب شناخت را کنش فکری او در جهان می‌شناساند، زیرا «انسان در آزادی» از راه کنش نفسانی ادراک، مفهوم و به تبع آن جهان ایده‌ها را می‌افزاید و با این کار واقعیت جهانی را در کلیت خود می‌آفریند. اشتاینر انسان را در این کنش نفسانی، به «جهان معنوی» پیوسته می‌بیند. آموزهٔ نفس او انسان را چون یگانگی جسم و جان و خرد در یک ساختار و ترکیب هفت گانهٔ متمایز می‌داند. به زعم او انسان «گونه‌ای برای خود است»، و «من» او که فراتر از زایش و مرگش ادامه می‌یابد، به صورت زندگی مکرر زمینی تجسد پیدا می‌کند. او بدین سبب یکی از تکالیف مرکزی انسان را در تکامل تدریجی از تجسدی به تجسد دیگر می‌داند، که انسان می‌باید طی آن با دیدن جهان‌های معنوی و فراحسی، اندام‌های دیگر نفس را به کار گیرد و از این راه به معنای تکامل کل جهان بدل شود. اشتاینر حکمت انسانی را اینگونه بیان می‌کند[۱]:

    انتروپوسوفی(حکمت انسانی) راه و مسیر دانش است، تا روح را در آدمی به روح در عالم راهنمایی کند. انتروپوسوفی‌ها کسانی هستند که برخی پرسش‌های ویژه را به عنوان نیاز لازم زندگی دربارهٔ طبیعت و سرشت آدمی و دنیا تجربه می‌کنند، درست مانند کسانی که گرسنگی و تشنگی را تجربه می‌کنند.

    حکمت انسانی و مسیح‌شناسی
    اشتاینر حکمت انسانی را پاسخ روزآمدی به عصر علوم طبیعی و ماتریالیسم می‌دید که درون‌مایهٔ اصلی حکمت انسانی را مسیح‌شناسی احیاء شده تشکیل می‌دهد. اشتاینر توضیح می‌دهد، که ذات مسیحایی در پیکر عیسی کاملاً به صورت انسان درآمد، تا زندگی زمینی را بار دیگر از سیر قهقرائی‌اش برهاند. بواسطهٔ این رویداد، که اشتاینر آن را کانون تاریخ جهان می‌داند، برای انسان روشن شده‌است، که راه بسوی «مسیح» را در «من» خود بیابد، تا از آن راه «من شناسی» (یا خودشناسی) به مسیح‌شناسی تبدیل شود. مسیح به منزلهٔ «من جهان» با زندگی عیسی برای من انسانی تجربه پذیر می‌گردد. تکامل جهان در پی تطبیق دادن «من انسان» بر مسیح است.

    گسترش و اثرگذاری
    امروزه با بسط جهانی جنبش آنتروپوسوفیک، آرای اشتاینر به‌طور مشخص تأثیر داشته‌است و آن را از جمله در نظام آموزشی مدارس والدورف، در کشاورزی، در پزشکی و روش‌های درمانی و در هنر و حتی معماری شاهدیم.
     
    بالا