هند و هندو در اثار نظامی

...zαнrα...*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/16
ارسالی ها
3,488
امتیاز واکنش
30,283
امتیاز
913
محل سکونت
تبــــ❤️ـــریز
هندوستان و یافتن حقیقت و معرفت.
nezami.jpg


روزی که انسان، روی کره زمین زندگی را آغاز کرد و با احساسات و عواطف غریزی خود در برابر طبیعت قرار گرفت، گروهی به دنبال دانش و آگاهی از محیط خود به راه افتادند و کار را به جایی رساندند که امروز چرخ نیلوفری را به زیر آورده‌اند، اهل علم بودند و برای زندگی راحت و آسودهی بشر کوشیدهاند و می‌کوشند. گروهی دیگر در پی شناخت (معرفت) گام برداشتند تا بدانند کیستند و از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند؟

برخی در بیرون و صورت قضایا به دنبال استدلال منطقی رفتند و فلسفه و حکمت را پی ریزی کردند و برخی دیگر در درون خویش به شناخت نفس همت گماشتند.

در تحقیق فرهنگ بشری بر روی کره‌ی خاکی چنان به نظر می‌آید که اگر مردم هند در پی کشف حقیقت و معرفت هستی نمی‌رفتند، شاید هزاران سال پیشتر از مردم غرب به تکنولوژی و صنعت دست می‌یافتند. مردم یونان باستان در دریای حکمت غوطه ور شدند و مردم هند در باغ معرفت و عرفان قدم زدند. بررسی مطالعه‌ی فرهنگ هند در ادب و هنر مکتوب ایران‌زمین و متون نظم و نثر فارسی توجه عمیق نویسندگان ما را به این واقعیت تاریخی نشان می‌دهد.

.

هند از دیدگاه نظامی
شاعر، عارف و حکیم داستان سرای گنجه با نظری عمیق و عارفانه به نظم فرهنگی هند می‌نگرد. هند و هندو در آثار نظامی گنجوی جلوه‌ای خاص دارد. افزون بر کنایات عرفی و ادبی درباره‌ی هندوستان و مردم هند در ایران، دیدگاه شاعر خود از نظر فرهنگ مردم هندوستان جایگاهی قابل توجه دارد و باید گفت که مثنوی رازناک و ضد حماسی شرف‌نامه را نظامی اساساً به خاطر آن آفریده است تا جغرافیای تاریخی و تاریخ فرهنگ ملت‌ها را از عهد باستان به رشته‌ی نظم بکشد.

شاعر در جهان‌بینی خویش نسبت به مردم هند، به ایالات غربی این کشور پهناور در قرن ششم نظر دارد و آنان را پیروی دین زرتشتی می‌داند و آنها را دو گروه می‌داند:

الف- گروهی که آموزگاران دینی و روحانیون زرتشتی هستند و نظامی آنان را موبد می‌نامد و اغلب حکیم و دانا و مردمی پاک و پارسا می شمارد.

ب- گروهی دیگر که عرفای دین زرتشتی هستند و در دیرها و خرابات به تزکیهی نفس مشغول هستند و برای معرفت نفس خویش و شناخت پروردگار عالم سختی می‌بینند و ریاضت می‌کشند و نظامی آنان را مغ و مغان می‌نامند و رهبر ایشان را پیر مغان می‌نامد.

می که پیر مغان ز دست نهاد

جز به پور مغان نشاید داد

(هفت پیکر)

ناپایداری جهان از دیدگاه حکیم هندی
نظامی به بهانهی حرکت رهایی بخش اسکندر در جهان افسانه‌ای-تاریخی خیال خویش به راستی هر آنچه از فرهنگ چین و روس و هند و دیگر نقاط دنیا می‌داند و یا خوانده و شنیده است به زبان شعر بیان می‌کند و در این داوری است که در نخستین اثر خود مثنوی مخزن‌الاسرار به درون پروری هندوان توجه می‌کند و در مقاله‌ی یازدهم وقتی از مشقت دنیا سخن می‌گوید، دامن مقاله را به طراز حکایتی از هند می‌آراید و باور موبد هندی را درباره‌ی جهان ناپایدار چنین می‌نگارد.

موبدی از کشور هندوستان

هگذری کرد سوی بوستان

.

مرحله‌ای دید منقش رباط

مملکتی یافت مزوّر بساط

.

غنچه به خون بسته چوگردون کمر

لاله‌ی کم عمر ز خود بی‌خبر

.

از چمن انگیخته گل، رنگ رنگ

وز شکر آمیخته ای، تنگ تنگ

.

زلف بنفشه رسن گردنش

دیده‌ی نرگس درم دامنش

.

مهلتشان تا نفسی بیش نه

کس نفسی عاقبت اندیش نه

زودگذری عمر و پوچی و بیهودگی زیبایی‌های ظاهری در اشیای طبیعت خودنمایی می‌کند و این همه وصف گل‌ها و گیاهان مقدمه‌ای است برای نظر نهایی و بیان شیوه‌ی اندیشه و استدلال و استنتاج یک موبد هندی که شاعر می‌گوید.

پیر چون از آن روضه‌ی بهشتی گذشت، پس از یک ماه بار دیگر بدان سوی آمد و به جای آن همه گل و بلبل، ناله مشتی زاغ و و زغن در آن باغ دید.

دوزخی به جای بهشتی افتاده بود و سبزه‌ها از میان رفته و گل‌ها به مشتی خار خشک بدل شده بود. اینجاست که نظامی شاعر، داد سخن می‌دهد و اندیشه‌ی درون یک موبد هندی را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که موبد هندی بر همه‌ی فریفتگان جهان می‌خندد و به حال خود می‌گرید و می‌گوید هیچ چیز در این جهان پاینده نیست:

پیر در آن تیزروان بنگریست

بر همه خندید و به خود برگریست

.

گفت به هنگام نمایندگی

هیچ ندارد سر پایندگی

از همین جهت است که از زبان موبد هند می‌گوید: چون همه چیز از بین میرود و خراب میشود پس بهتر آن است که من خود نیز به خرابی یعنی مـسـ*ـتی عشق و مکتب معرفت روی بیاوریم و خود را بشناسم:

هر چه سرازخاکی و آبی کشد

عاقبتش سر به خرابی کشد

.

به ز خرابی چو دگر کوی نیست

جز به خرابی شدنم روی نیست

.

چون نظر از بینش توفیق ساخت

عارف خود گشت و خدا را شناخت

.

صیرفی گوهر آن راز شد

تا به عدم سوی گهر باز شد

نظامی رو به سوی مسلمانان بر می‌گرداند و در عالم اندرز می‌گوید: از آن موبد هندو درس بگیرید و خیره سری نکنید و به کلاه و کمر فرماندهی و اسیری سر افراز مباشید:

ای که مسلمانی و گبریت نیست

چشمه‌ای و قطره ابریت نیست

.

کمتر از آن موبد هندو مباش

ترک جهانگیر و جهان‌گو مباش

.

چند چو گل خیره سری ساختن

سر به کلاه و کمر افراختن

.

خیزو رها کن کمر گل ز دست

کاو کمر خویش به خون تو بست

مقام فرماندهی و کلاهداری دشمن تو و آفات عشق و معرفت است هر دو را در خرابات عشق رها کن تا بر خواجگی دل برسی و سرور جهان باشی:

هست کلاه و کمر آفات عشق

هر دو گرو کن به خرابات عشق

.

گـه کلهت خواجگی گل دهد

گـه کمرت بندگی دل دهد

.

کوش کزین خواجه غلامی رهی

تا چو نظامی ز نظامی رهی

این همه داوری نمایانگر فلسفه و اندیشه و یا به عبارت بهتر معرفت هند از دیدگاه نظامی است.

.

هندو از دیدگاه نظامی
هندو یعنی منسوب به کشور هندوستان و یا اهل هندوستان و مردمی از نژاد هند گاهی همین لفظ هندو به کلمه‌ی نسب اضافه می‌شود و شاعر نسب هندوان را مردمی سیاهپوست می‌داند و می‌نویسد که زاغ در سیاهی نسب از هندوان دارد.

چو دانای رومی در آن ترکتاز

به لشکرگه هندو آمد فراز

.

دل کید هندو پر از نور یافت

ز کیدی که هندو کند دور یافت

.

در شب خط ساخته سحر حلال

بابلی غمزه و هندوی خال

رفتار و کردار هندوان
همت هندوان و اهل ریاضت هند اغلب مورد توجه نظامی است در فرهنگ نظامی توجه به قلب و متمرکز کردن قوای جنـ*ـسی و روحی برای حل مشکل و مطلبی خاص است. در مخزن الاسرار به همت تنی چند از هندوان درباره‌ی سلطان محمود اشاره‌ای دارد که معتقد است آن یک دو مرد با همتی آلوده، سلطان محمود را گرفتار تب و بیماری کردند و کشتند و پند اندرز به پادشاهان می‌گوید:

داد کن از همت مردم بترس

نیم شب از تیر تظلم بترس

.

همت از آنجا که نظرها کند

خوار مگیرش که اثرها کند

.

همت آلوده‌ی آن یک دو مرد

با تن محمود نگر تا چه کرد

جادوگری هندوان:
آنجا که شاپور از افسون کاری‌های خویش و فریفتن شیرین برای خسرو شیرین سخن می‌گوید، همانند هندوان شیرین را افسون کرد و از راه برد:

وزآن چون هندوان بردن ز راهش

فرستادن به ترکستان شاهش

.

یکی گفت نیرنگ و افسونگری

ز هندوستان خیزد ار بنگری

هنگامی که شاپور نقاش در برابر شیرین سر بر زمین می‌گذارد و او را سجده می‌برد، آن چنان به او خم شد و نماز برد که گویی مردم هند »پری« را سجده می‌برند و پری در فرهنگ نظامی ترجمه‌ی «جن» است که مردمان ایشان را «دیو» و زنان زیباروی اجنه را پری می‌نامند:

نمازش برد چون هندو پری را

ستودش چون عطارد مشتری را

.

مجره بر فلک چون کاه بر راه

فلک در زیر او چون آب در چاه

.

ثریا چون کفی جوشد به تقدیر

که گرداند به کف هندو زن پیر

.

ز سودای شب همچو هندو زنی

شده جو زنان گرد هر برزنی

.

چون که تو بیدادگری پروری

ترک نه ای هندو ی غارتگری

رخت بردن هندویی از هندوی دیگر:
«بدان داستان ماند این تاج و تخت که از هندویی، هندویی برد رخت». هنگامی که شیرین به جستجوی صورتگری می‌پردازد که تصویر خسرو را کشیده به شاخه‌ی درخت نصب کرده است.

ز هندو جستن آن ترکتازش

همه ترکان شده هندوی نازش

.

دلش را بـرده بود آن هندوی جست

به ترکی رخت هند و را همی جست

.

نبرد دزد هندو را کسی دست

که با دزدی جوانمردیش هم هست

هندی
کلمه‌ی هندی منسوب به هندوستان است، اما در آثار نظامی معنی مردم هندوستان را نمی‌دهد و بیشتر در معنی مجازی تیغ هندی به کار می‌رود. حتی معنی کنایی سخ و فولادین بودن را نیز می‌دهد و اغلب با مضاف خود یعنی هندی به کار می‌رود که همه دلالت بر صنعت فلز کاری هندوستان دارد:

طلب کردش به خلوت شاهزاده

زبان چون تیغ هندی برگشاده

.

ز تو یک تیغ هندی برگرفتن

ز شش حد جهان لشکر گرفتن

.

به هند آمدن تیغ هندی به دست

کباب ترم باید از پیل مـسـ*ـت

.

حمایل یکی تیغ هندی چو آب

به گوهر تراز خنجر آفتاب

گاهی هندی در معنی خنجر و شمشیر نیز به تنهایی آمده است.

همان رومی رایت افراخته

ز هندی در آب آتش انداخته

.

چو هندی زنم بر سز ژنده پیل

زند پیلبان جامه در خم نیل

پیل و پولاد هندی با عود و مشک هندی در قرن ششم در آذربایجان شهرت داشته است.

به طور کلی نظامی به کشور هندوستان به عنوان کشوری صاحب فلسفه و عرفان و مردمی آگاه و خدادان می نگرد.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا