تاریخ تمدن هند باستان

_BlackStar_

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/05/25
ارسالی ها
2,429
امتیاز واکنش
4,523
امتیاز
666
۱۷اکبرشاه دوممیرزا اکبر۲۲ آوریل ۱۷۶۰۱۸۰۶–۱۸۳۷۲۸ سپتامبر ۱۸۳۷
(۷۷ سالگی)
[۲۷]دست نشانده و تحت حمایت انگلستان
۱۸بهادرشاه دومابو ظفر سراج اُلدین محمد بهادر شاہ ظفر‬۲۴ اکتبر ۱۷۷۵۱۸۳۷–۱۸۵۷۷ نوامبر ۱۸۶۲
(۸۷ سالگی)
[۲۸]پس از شورش سال ۱۸۵۷ هند توسط بریتانیا عزل شد و به برمه تبعید شد.
 
  • پیشنهادات
  • _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    جمهوری های دهکده ای در هند باستان

    آنچه امروزه افغانستان نام دارد، در آن روزگار قدیم و تا مدتها بعد قسمتی از هند بشمار می رفت. شمال غربی هند «گاندهارا» نام داشت. در تمام نواحی شمال هند در جلگه‌های رود سند و رود گنگ نواحی بزرگ و وسیعی محل سکونت آریایی ها بود. این آریاییها که به این نواحی مهاجرت کرده بودند ظاهرا فن ساختمان را خوب می دانستند زیرا احتمال دارد که بسیاری از آنها از نواحی آریایی نشین ایران و بین النهرین که حتی در آن زمان‌ها در آنجاها شهرهای بزرگ وجود داشت، به سرزمین های هند آمده بودند. در فاصله نواحی سکونت آریاییها مناطق جنگلی وسیعی وجود داشت. مخصوصا در فاصله دو قسمت شمالی و جنوبی هند جنگل های بسیار بزرگی بود.

    به نظر نمی‌رسد که عده زیادی از آریاییها توانسته باشند بطور دسته جمعی از این جنگلها بگذرند تا بتوانند در نواحی جنوبی مستقر گردند. اما احتمال دارد که افراد بسیاری منفردا برای اکتشاف یا برای داد و ستد و مبادله کالا به طرف جنوب گذشته باشند و همانا فرهنگ و سنت آریایی را به جنوب هند هم منتقل ساختند. بنابر افسانه ها و سنن قدیمی نخستین فرد آریایی که به جنوب هند رفت «ریشی آگاستیا» بود که پیام مذهب و فرهنگ آریایی را به منطقه «دکن» رساند. پیش از آن داد و ستد وسیعی میان هند و نواحی و سرزمینهای خارج برقرار شده بود، فلفل و طلا و مروارید های جنوب هند بازرگانان خارجی را از راه دریا یه هند می کشاند. احتمال دارد که برنج هم از جمله صادرات جنوب هند بود. الوارها و تیره‌های بزرگ چوبی از ناحیه «مالابار» در جنوب هند در ساختمان‌های کاخ‌های شهر بابل (بابیلون) در بین‌ النهرین به کار می رفت.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    به تدریج دهکده‌های آریایی در هند تغییر و تکامل یافت. این تکامل نتیجه اختلاطی از وضع زندگی قدیمی دهکده‌های دراویدی که در هند وجود داشت با افکار تازه آریایی بود. این دهکده‌ها تقریبا همه مستقل بودند و تحت اداره و حکومت «پنچایات» و شورای دهکده قرار داشتند که از طرف اهالی انتخاب می شد. اغلب یک عده از دهکده‌ها یا شهرهای کوچک به یکدیگر متحد می گشتند و در تحت ریاست یک «راجه» یا رئیس قرار می گرفتند که گاهی مقامش انتخابی بود و گاهی هم موروثی. گروه های مختلف دهکده‌ها با یکدیگر همکاری می کردند و با کمک هم به ساختن جاده‌ها، کاروانسراها، تونل های آبیاری و این قبیل چیزهای عمومی که برای استفاده مشترک مفید بوده می‌پرداختند. به نظر می رسد که «راجه» هر چند هم که در منطقه و ناحیه خودش رئیس بود، نمی توانست هرکار دلش می خواست بکند. خود او تابع قوانین و رسوم آریایی بود و ممکن بود از طرف اتباع معزول یا مؤاخذه شود.

    %D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%DA%A9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-750x430-1-scaled.jpg


    گر «هند و آریاییها» را با آریاییهای یونان مقایسه کنیم می بینیم میان وضع زندگی آنها اختلاف فراوانی وجود دارد. اما از بعضی جهات به یکدیگر شبیه هستند و چیزهای مشترکی دارند. در هر دو یکنوع دموکراسی وجود داشت اما باید به خاطر داشته باشیم که این دموکراسی کمابیش به خود آریایی‌ها محدود و منحصر بود. غلامان و کسانی که آریاییها آنها را در طبقات پایین و پست قرار داده بودند دموکراسی و آزادی نداشتند. سیستم «کاست» با تقسیمات بیشمارش به آن صورت که ما اکنون می دانیم، درآن زمان وجود نداشت. در آن دوران میان آریاییهای هند جامعه به چهار کاست یا طبقه تقسیم می شد که عبارتند از :

    1. برهمن ها، یا اشخاص دانشمند و تحصیل کرده و خردمند که شامل روحانیون می شدند.
    2. کشاتریاها، یا حکمرانان و نظامیان.
    3. وایشاها یا بازرگانان و کسانی که در کار داد و ستد بودند.
    4. شودراها، یا کشاورزان و کارگران.
    به این قرار این تقسیمات براساس شغل و کار اشخاص بود. ممکن است سیستم کاست تا اندازه‌ای هم از آن جهت به وجود آمد که آریاییها می‌خواستند خودشان را از نژاد قدیمی که در هند وجود داشت و در مقابل آنها شکست خورده بود جدا نگهدارند. آریاییها خیلی از نژاد خودشان مغرور بودند وبه تمام نژادهای دیگر به دیده حقارت می‌نگریستند و میل نداشتند که مردم نژاد خودشان با مردم نژادهای دیگر مخلوط شوند. کلمه کاست در زبان سانسکریت «وارنا» است که به معنی «رنگ» می باشد. این کلمه و معنی آن نشان می دهد که آریاییها که به هند آمدند سفیدتر و زیباتر از ساکنین قبلی و اصلی هند بودند که رنگشان تیره تر بوده است. پس ما باید در نظر داشته باشیم که از یک طرف آریاییها طبقه کارگر و کشاورز را پست می شمردند و اجازه نمی دادند که به هیچ وجه در دموکراسی آنها شرکت کنند و از طرف دیگر در میان خودشان دموکراسی و آزادیهای فراوانی داشتند. آنها اجازه نمی دادند که حکمرانانشان از مقام خود سواستفاده کنند و اگر حکمرانی از وظایف خود تخطی می کرد او را از کار برکنار می‌ساختند. پادشاهان معمولا از طبقه «کشاتریاها» بودند اما گاهی هم در زمان جنگ ها یک نفر از طبقات پایین تر و حتی از کارگران هم اگر شایستگی و لیاقت می‌داشت به حکومت می رسد و بر تخت سلطنت می نشست.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    در دوره های بعدی به تدریج آریاییها رو به فساد و انحطاط نهادند و سیستم کاست هم صورت خشک و خشنی پیدا کرد. تقسیمات متعددی که در داخل هر طبقه به وجود آمد و مردم را از هم جدا می کرد، کشور را ضعیف می کرد و موجب سقوط آن می گشت. همچنین آریاییها افکار آزادیخواهانه قدیمی‌تان را فراموش کردند و از یاد بردند. در دورانهای قدیم گفته می شد که یک آریایی هرگز نباید غلام و بـرده بشود و برای او مرگ بهتر از آنست که نام آریایی خود را بی آبرو سازد.

    %D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%87%DA%A9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-scaled.jpg




    اماکن سکونت آریاییها چه شهرها و چه روستاها بطور اتفاقی و تصادفی وسعت نمی یافت، بلکه از روی طرح ها و نقشه‌های معینی ساخته می‌شد و شاید برایتان جالب باشد که بدانید آنها در طرح های خود اصول هندسه را بسیار رعایت می کردند. بدیهی است که بسیاری از صور هندسی در آن زمان در «پوچ های ودی» (پوچا یعنی دعا و در دعاهای هندوها گاهی تصاویر هندسی بکار می رفت). حتی اکنون در بسیاری از خانواده های هندو بعضی از این تصاویر هندسی در دعاهای مختلف بکار می رود. امروزه ساختمان منازل و شهرها با علم هندسه ارتباط بسیار نزدیکی یافته است. احتمال دارد که دهکده های باستانی آریایی ها در ابتدا یک نوع اردوگاه مستحکم و یا یک دژ بود. زیرا در آن زمان‌ها آنها همیشه می ترسیدند که مورد حمله واقع شوند. این طرح به شکل یک مربع بود که در اطراف آن دیوارهای بلندی وجود داشت. و در چهار طرف چهار دروازه بزرگ و چهار دروازه کوچک وجود داشت. در مرکز دهکده «پنچایات گهار» (کانون شورای دهکده) قرار داشت که پیران دهکده در آنجا با هم ملاقات می کردند. در دهکده کوچک بجای کانون شورای دهکده یک درخت بزرگ کاشته می شد.و هر ساله تمام افراد آزاد دهکده در آنجا جمع می شدند تا شورای خود را انتخاب کنند.

    اغلب بسیاری از مردم دانشمند و خردمند به جنگلها می رفتند و در نزدیکی شهر با دهکده در جنگل زندگی می کردند تا اینکه به این وسیله بتوانند یک زندگی ساده برای خود ترتیب دهند و در آرامش به مطالعه و کار خود بپردازند. علاقمندان و شاگردانی هم در اطراف آنها گرد می آمدند و به تدریج در نزدیک شهرها اماکن تازه ای بخاطر این معلمان به وجود می آمده می توان گفت یک نوع دانشگاه بود و به آن «اشرام» می گفتند.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    در میان سلطنت ها و جمهوری های آن زمان حکومت «ماگادها» در جنوب «بیهار»، حکومت «ویدها» در شمال بیهار، حکومت «کاشی» یا بارسلونا، حکومت «کوشالا» که مرکزش «آیودهیا» (در محل فیض آباد کنونی) بود و حکومت «پانچالاس» را که در میان رود گنگ و رود جمنا قرار داشت می توان نام برد. دو شهر عمده که در قلمرو حکومت پانچالاس بودند یکی «ماتورا» و دیگری «کانیاکوبجا» نام داشتند و هر دو شهر در دوران های تارخی بعد هم شهرت داشتند و هردوی آنها هنوز هم باقی هستند. شهر «اوجین» هم یک شهر قدیمی بود که در آن زمانها وجود داشت و اکنون شهر کوچکی است که در ناحیه گوالیور قرار دارد. در نزدیکی شهر «پاتالیپوترا» یا همان پانتای امروزی شهر «وایسالی» بود. این شهر مرکز عمده یکی از قبایلی است که در تاریخ باستانی هند شهرت فراوانی دارد. این قبیله «لیج چهاوی» بود و حکومتی که در آنجا وجود داشت یک جمهوری بود که به وسیله جمعی از مردمان ممتاز اداره می شد و آنها برای خود یک رئیس انتخاب می کردند و نام آنرا «نایاکا» می نامیدند. با مرور زمان شهرهای کوچک و بزرگ رشد یافتند. داد و ستد و مبادله کالا هم افزایش پیدا کرد. هنرها و مصنوعات پیشه وران نیز تکامل یافت و شهر ها نیز بصورت مراکز عمده مبادله کالا در می آمدند. همچنی اشرام ها هم که در جنگلها قرار داشتند توسعه یافت و به شهرهای دانشگاهی تبدیل شد.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    رامایانا حماسه باستانی هندوستان

    رامایانا (دِوَناگَری: रामायण) حماسه باستانی هندوستان است که تقریباً در بین سال‌های ۴۰۰ پیش از میلاد تا ۲۰۰ پس از میلاد نگاشته شده‌است. رامایانا که در کنار مهاباراتا، دو منظومهٔ بزرگ حماسی هند را به وجود می‌آورد، رکن مهمی در ادبیات حماسی هند به‌شمار می‌رود. برخلاف مهاباراتا، رامایانا تنها به داستان‌های رزمی نمی‌پردازد بلکه در میان داستان‌ها، به آموزه‌های دانشمندان و حکیمان هندی و دیدگاه‌های فلسفی و دینی می‌پردازد. نظم رامایانا را به والمیکی نسبت داده‌اند که در حدود سده سوم پیش از میلاد مسیح می‌زیسته و گفته شده که سرودن شعر را بی هیچ پیش زمینه، و به صورتی شهودی و خودجوش آغاز کرده؛ و تلسی داس، شاعر نامدار و صاحب سبک هندی که در حدود سال‌های ۱۵۳۲ تا ۱۶۲۳ میلادی می‌زیسته نیز این منظومه را از زبان سانسکریت به نظم هندی مردمی درآورده‌است.

    مهمترین شخصیت‌های این حماسه عبارتند از: راما، سیتا، هانومان، لاکشمانا و بهاراتا. رامایانا که از حیث اهمیت احترام و ارزش همپایه مهاباراتا است حاوی ۲۴۰۰۰ بیت (اشلوکا) می‌باشد و از مهاباراتا به مراتب کوتاه‌تر است. رامایانا از دو واژه «رام» و «اینه» ترکیب یافته که روی هم به معنای «سفر راما» است اما به‌طور مجازی، سرگذشت رام و آنچه از رخدادها بر سر او آمده را شامل می‌شود.


    450px-Vishvamitra_and_Vasishtha.jpg
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    درون‌مایه
    داستان اصلی متعلق به راما، هفتمین تجسم ویشنو، و پسر دشرت پادشاه ایودهیا در هند شمالی است و او در سراسر داستان به عنوان رب‌النوع یاد شده و کارهای دلیرانه و قهرمانانه وی مورد ستایش پیروان دین هندو قرار گرفته‌است.

    در رامایانا اطاعت از بزرگان، زندگی کمال مطلوب خانوادگی و پیوندهای خوب خانوادگی درس داده شده‌است. سیتا، نشانهٔ عصمت و عشق به همسر، یکی از قطب‌های قوی این داستان است که همراه با قطب دیگر آن یعنی شوهر و شجاعت و شیدایی او نسبت به وی، منظومهٔ رامایانا را شکل می‌بخشد. این دو همسر که نماد دو انسان برگزیده و کاملند، به مثابهٔ دو رب‌النوع، نزد هندیان مورد ستایش هستند و افسانهٔ عشق و ایثارشان، خاستگاه پیدایش بسیاری باورها و آفرینش‌های هنری بوده‌است. وفاداری لاکشمان نسبت به راما نیز به عنوان فضیلتی اخلاقی مورد احترام و ستایش اهل هند است.

    بخش‌ها
    این منظومه، بر هفت «کاند» یا «بخش» یا نظایر آن تقسیم شده که هر یک، یکی از رویدادهای مهم داستان را در بر می‌گیرد و آن هفت، عبارتند از:

    ۱-بال کاند (بخش کودکی رام).۲-اجودهیا کاندیا (ایودهیا کاند) (بخش تبعید رام).۳-بن کاند یا ون کاند (بخش زندگی رام در جنگل).۴-کسکندها کاند (بخش توقف رام در کسکندها).۵-سندر کاند (بخش رفتن هنومان به لنکا و آتش زدن).۶-لنکا کاند (بخش جنگ و نبرد).۷-اوتر کاند (بخش پایانی زندگی رام و تبعید سیتا و…).
    به باور برخی از پژوهندگان، گفتار یکم و هفتم، جزو منظومهٔ اصلی نبوده و بعدها به آن پیوست گردیده‌است.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    خلاصه داستان
    یکی از پادشاهان خداترس، بر اثر فریب یکی از پادشاهانی که او از سلطنت خلع کرده بود، مورد نفرین برهمنان قرار گرفت و به خاطر همین در زندگی بعدی به صورت عفریتی آدمخوار به نام «راوانا» به جهان بازگشت. راوانا به سبب عبادت‌های زیاد مورد لطف خدایان قرار گرفت و از آن‌ها خواست که او را در برابر همه چیز بی مرگ کنند (حتی در برابر یاما ایزد مرگ) مگر انسان‌ها و میمون‌ها که چون خوراک او بودند، از آن‌ها بیمی نداشت. خدایان این عطیه را به او دادند و او بیدادهای خود را شروع کرد و حتی ایزدان را نیز به وحشت انداخت. خدایان از بیداد عفریت راوانا به برهما شکایت بردند. برهما خداوند را خواند و از او یاری طلبید. خداوند در قالب ایزد ویشنو، وعده داد که بر زمین تجلی (آواتار) کند و به شکل «رام» درآمده، راوانا را بکشد. پس در مراسم قربانی که یکی از راجه‌ها ترتیب داده بود، از میان آتش پدیدار شد و شیربرنجی به راجه داد تا به همسرش بدهد و از آن شیربرنج، همسر راجه باردار شده، رام متولد شد.

    از سوی دیگر، راوانای عفریت از همه مردم باج و خراج می‌گرفت. روزی سراغ عابدی رفت، عابد گفت: من مالی ندارم، خونم را بگیر! راوانا خون را گرفت و در خمره‌ای کرد. مدتی بعد از خمره صدای آدمیزاد آمد. درونش را نگاه کردند و دختری در نهایت زیبایی دیدند. راوانا خواست دختر را تصرف کند، اما پیشگویان گفتند: این دختر برای راوانا بدشگونی می‌آورد. پس او را در کنده چوبی مهر و موم کردند و به دریا انداختند. قضا را کنده چوب به ساحل گنگ افتاد و راجه‌ای آن را برگرفت و بزرگ کرد. آوازه زیبایی دختر در جهان افتاد و راوانا که نمی‌دانست این همان دختر است، به همراه رام به خواستگاری دختر شتافتند. شرط پدر آن بود که خواستگار باید بتواند کمان ایزد نابودی (شیوا) را بشکند. راوانا با هیئت مهیبش برخاست و پیش رفت، ولی نتوانست کمان را بشکند. رام با هیئت نحیفش به حرکتی کمان را شکست و از شکستن کمان، صدایی مانند رعد در آسمان و زمین افتاد. سیتا به رام رسید و راوانا از خشم برافروخت.

    چون راجه پدر رام خواست سلطنت هند را به او بدهد، نامادری او حسادت کرده، راجه را واداشت که سلطنت را به پسر او بدهد و رام و سیتا را چهارده سال به جنگل تبعید کند.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    در سال چهاردهم، عفریت راوانا که هنوز عشق سیتا و نفرت رام را در دل داشت، به واسطه خواهرش آن دو را در جنگل یافت. پس به عفریتی که وزیرش بود گفت به شکل آهوی زیبایی در بیاید و از برابر سیتا بگذرد. عفریت وزیر به صورت آهویی زیبا درآمد و سیتا از رام خواست که آن را شکار کند. رام خطی به دور سیتا کشید و گفت: مبادا از این خط بیرون بیایی که دیوهای این جنگل به تو آسیب خواهند رساند. اما وقتی رام به دنبال آهو دور شد، عفریت راوانا به صورت یک برهمن آمد و سیتا را فریفت که خانواده اش برای دیدار او آمده‌اند. سیتا از دایره بیرون آمد و راوانا او را گرفت و با خود برد. سیتا زاری کنان به همهٔ انسان‌ها و حیواناتی که سر راه می‌دید می گفت که به رام خبر دهند و زیوری از زیورآلات خود را به عنوان نشان به آن‌ها می‌داد.

    چون رام از شکار آهو بازگشت، دید که سیتا بر جای نیست و به جستجوی او برآمد و از آدمیان و حیواناتی که سیتا نشان خود را به آن‌ها داده، پرسان پرسان به دنبال راوانا رفت تا به قلمروی میمون‌ها رسید. در آن جا به سگریو میمون یاری کرد که بالی میمون را شکست داده بر تخت سلطنت بنشیند. سگریو نیز در مقابل تمام میمون‌ها و بوزینگان را مأمور کرد که به دنبال سیتا بگردند. میمون‌ها در جستجوی خود به دریایی رسیدند که گذر از آن ناممکن بود. از آن میان تنها هنومان میمون می‌توانست از دریا بجهد و به سیتا برسد و خبرش را برای رام بیاورد. هنومان پا بر کوهی نهاده، پرید. کوه از شدت جهشش، فرو ریخت و به دنیای زیرین رفت. در حالی که هنومان در میان زمین و آسمان از روی دریا می‌گذشت، موجودات مختلف، شیطان‌ها و پریان، به قصد وسوسهٔ او پیش می‌آمدند و می‌کوشیدند به تطمیع و تهدید او را از ادامه راه بازدارند، اما هنومان بی خللی در عزمش، همچنان پیش رفت تا از فراز دریا گذشت و به شهر راوانا رسید. در آن جا برای عبور از نگهبانان به پشه‌ای تبدیل شد و توانست به قصر راوانا رفته سیتا را بیابد. پس به سیتا گفت که بر پشت او بنشیند تا او را نزد رام ببرد، اما سیتا از سوار شدن بر پشت مرد بیگانه اجتناب کرد. هنومان به جایش شهر و قصر راوانا را سوزاند، و دوباره جست زده از دریا گذر کرد و خبر سیتا را برای رام برد.
     

    _BlackStar_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/05/25
    ارسالی ها
    2,429
    امتیاز واکنش
    4,523
    امتیاز
    666
    330px-Battle_at_Lanka_Ramayana_Udaipur_1649-53.jpg


    نبرد لنکا کشیده شده توسط صاحب دین.

    رام با لشکر میمون‌ها، بر روی دریا پل ساخت و به قلمروی راوانا لشکرکشی کرد. جنگ سختی بین لشکر میمون‌ها و لشکر دیوها درگرفت. پس از زد و خورد بسیار و کشته شدن بسیاری از عفریتان بزرگ، عاقبت راوانا سلاح پوشیده به میدان نبرد آمد. اما هر چه رام و دیگران به قلب او تیر و نیزه می‌زدند، کشته نمی‌شد. همه از این امر تعجب کرده بودند. حکیمی فاش کرد: در دل راوانا، سیتا جای گرفته‌است، و هر جا که سیتا باشد، همچون معبدی مقدس نفوذ ناپذیر می‌گردد و به خاطر همین، تیر و نیزه در آن راه ندارد. برای کشتن او، باید کاری کرد که اضطراب در دلش بیفتد و از یاد سیتا غافل شود. هر گاه از یاد سیتا غافل شد، به قلبش تیر و نیزه بزنید. به همین ترتیب رام راوانا را کشت و سیتا را آزاد کرد. اما از تهمت مردم و بدنامی ترسید. سیتا برای اثبات پاکی خود در مدت اسارت، به میان آتش رفت و سالم از دل آتش بیرون آمد. پس رام و سیتا به سرزمین خود بازگشتند.

    پس از بازگشت به آیودهیا، راما در میان شور و شعف اتباع خود تاج شاهی بر سر نهاد، و در فرمانروایی او رفاه مادی و معنوی تعالی یافت. چون به سبب سکونت طولانی سیتا در کاخ روانا سخنان ناشایسته‌ای در باب او رایج شده بود، راما به حکم وظیفه و بر خلاف میل خود زوجهٔ خویش را به دیر والمیکی در جنگل فرستاد. در آنجا سیتا دو پسر دوقلو به دنیا آورد، که بعدها والمیکی رامایانا را به آنان آموخت. سرانجام خاندان راما به هم پیوستند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا