پیدایش روم

...zαнrα...*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/16
ارسالی ها
3,488
امتیاز واکنش
30,283
امتیاز
913
محل سکونت
تبــــ❤️ـــریز
قسمت اول :

پيدايش‌ روم‌

پورهوس‌
24-1- پولوبيوس‌ مي‌پرسد: «چه‌ كسي‌ تا اين‌ درجه‌ كاهل‌ و ناچيز است‌ كه‌ نخواهد بداند روميها با چه‌ وسايل‌ و به‌ كمك‌ چه‌ نظام‌ و سياستي‌ موفق‌ شدند در كمتر از پنجاه‌ و سه‌ سال‌ تمام‌ دنياي‌ مسكوني‌ را تحت‌ رقيت‌ دولت‌ واحد خود در آوردند- كاري‌ كه‌ در سراسر تاريخ‌ نظير نداشت‌؟ چه‌ كسي‌ ممكن‌ است‌ آن‌ قدر غرق‌ مطالعات‌ ديگر باشد كه‌ مطلبي‌ را از تحقيق‌ و يادگيري‌ اين‌ نكته‌ مهم‌تر بداند؟» البته‌ اين‌ بررسي‌ كاملاً جايز است‌ و شايد بعداً به‌ آن‌ بپردازيم‌؛ ليكن‌ از زماني‌ كه‌ پولوبيوس‌ اين‌ مطالب‌ را مي‌نوشت‌ تاكنون‌ تعداد فتوحات‌ آن‌ قدر بوده‌ است‌ كه‌ ما نمي‌توانيم‌ وقت‌ زيادي‌ صرف‌ هر يك‌ از آنها بكنيم‌. در اين‌ كتاب‌ ما، سعي‌ كرده‌ايم‌ نشان‌ بدهيم‌ كه‌ سبب‌ اصلي‌ غلبه‌ي‌ روم‌ بر يونان‌ از هم‌ گسيختگي‌ دروني‌ تمدن‌ يونان‌ بوده‌ است‌. هيچ‌ كشور بزرگي‌ مغلوب‌ نمي‌شود، مگر اينكه‌ از داخل‌ رو به‌ فساد بگذارد. قطع‌ جنگلها و استفاده‌ي‌ بد از اراضي‌، نابود كردن‌ فلزات‌ قيمتي‌، تغيير جهت‌ راههاي‌ تجاري‌، برهم‌ خوردن‌ حيات‌ اقتصادي‌ بر اثر بي‌نظميهاي‌ سياسي‌، فساد دموكراسي‌ و خاندانهاي‌ سلطنتي‌، تباهي‌ اخلاقي‌ و بي‌علاقگي‌ به‌ وطن‌، زوال‌ و نابودي‌ جمعيتها و جانشين‌ شدن‌ سربازان‌ اجير به‌ جاي‌ سربازان‌ دائمي‌، به‌ در رفتن‌ جان‌ و مال‌ انساني‌ در جنگهاي‌ برادركشي‌ و از بين‌ رفتن‌ استعدادهاي‌ مردم‌ در نتيجه‌ي‌ انقلابها و ضد انقلابهاي‌ خونين‌ - همه‌ي‌ اينها منابع‌ و سرچشمه‌هاي‌ حياتي‌ يونان‌ را از بين‌ بـرده‌ بودند، آن‌ هم‌ درست‌ هنگامي‌ كه‌ حكومت‌ كوچكي‌ در كنار رود تيبر، كه‌ به‌ دست‌ آريستو كراسي‌ ظالم‌ ولي‌ دورانديشي‌ ايجاد شده‌ بود، دسته‌هاي‌ سربازان‌ جنگجو از زمين‌ داران‌ تربيت‌ مي‌كرد، همسايگان‌ و رقيبان‌ خود را از پا در مي‌آورد، محصولات‌ كشاورزي‌ و معدني‌ مديترانه‌ را غصب‌ مي‌كرد و سال‌ به‌ سال‌ به‌ ماندگاههاي‌ يوناني‌نشين‌ روم‌ پيشرفت‌ مي‌كرد. تمام‌ اين‌ اجتماعات‌ كهن‌ كه‌ روزي‌ به‌ ثروت‌ و دانشمندان‌ و هنرهاي‌ خود مي‌باليدند، امروز در اثر جنگ‌ و غارتهاي‌ ديونوسيوس‌ اول‌ و پيشرفت‌ روم‌، كه‌ به‌ صورت‌ مركز بازرگاني‌ رقيبي‌ در آمده‌ بود، تهي‌دست‌ شده‌ بودند. قبايل‌ بومي‌، كه‌ قرنها قبل‌ به‌ دست‌ يونانيها اسير شده‌ يا به‌ داخل‌ سرزمينها فراري‌ داده‌ شده‌ بودند، به‌ نحو روزافزوني‌ به‌ تعدادشان‌ افزوده‌ مي‌شد؛ در حالي‌ كه‌ اربابان‌ آنها براي‌ آسايش‌ خود سقط‌ جنين‌ و بچه‌كشي‌ مي‌كردند. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ همين‌ قبايل‌ بومي‌ ادعاي‌ تملك‌ جنوب‌ ايتاليا را كردند. شهرهاي‌ يوناني‌ براي‌ جلب‌ كمك‌ به‌ روم‌ متوجه‌ شدند؛ روم‌ به‌ كمكشان‌ رفت‌ و آنها را در خود مستحيل‌ كرد.
تاراس‌ ، متوحش‌ از توسعه‌ي‌ روم‌، براي‌ جلب‌ كمك‌، به‌ شاه‌ جوان‌ سلحشور اپيروس‌ متوسل‌ شد. در آن‌ سرزمين‌ بديع‌ و كوهستاني‌، كه‌ ما آن‌ را به‌ نام‌ آلباني‌ جنوبي‌ مي‌ناميم‌، از زماني‌ كه‌ دوريها معبدي‌ براي‌ زئوس‌ در دودونا ساخته‌ بودند، فرهنگ‌ يوناني‌، پايگاه‌ ناپايدراي‌ يافته‌ بود. در 295، پورهوس‌، كه‌ نسب‌ خود را به‌ اخيلس‌ مي‌رساند، پادشاه‌ مولوسينها شد كه‌ قبيله‌ي‌ برتر ناحيه‌ي‌ اپيروس‌ بودند. وي‌ مردي‌ زيبا و جسور و حكمراني‌ مستبد ولي‌ محبوب‌ القلوب‌ بود. ابتدا او مي‌پنداشتند كه‌ وي‌ مي‌تواند افسردگي‌ آنها را باگذاردن‌ پاي‌ راستش‌ بر پشت‌ به‌ خاك‌ افتاده‌ي‌ آنان‌ شفا دهد. هيچ‌ كس‌ هم‌ آن‌ قدر فقير نبود كه‌ نتواند احسان‌ او را بلاجواب‌ بگذارد. چون‌ تارانيتنها به‌ او متوسل‌ شدند، فرصت‌ را مغتنم‌ شمرد و به‌ اين‌ فكر افتاد كه‌، همان‌ طور كه‌ اسكندر خطر شرق‌ يعني‌ ايران‌ را منكوب‌ كرده‌ بود، او نيز خطر غرب‌ يعني‌ روم‌ را از ميان‌ بردارد؛ و با اين‌ شجاعت‌ اصالت‌ نسب‌ خود را به‌ اثبات‌ رساند. در سال‌ 281، با بيست‌ و پنج‌ هزار پياده‌ نظام‌ و سه‌ هزار سواره‌ نظام‌ و بيست‌ فيل‌ از درياي‌ يونيا (آدرياتيك‌) گذشت‌؛ يونانيها فيل‌ و فلسفه‌ي‌ رازوري‌ را از هند به‌ ارمغان‌ آورده‌ بودند. در هراكليا با روميان‌ روبه‌رو شد و «فتحي‌ پورهوسي‌» نصيبش‌ شد؛ به‌ اين‌ معنا كه‌ تلفاتش‌، چه‌ از حيث‌ نفرات‌ و چه‌ از حيث‌ مواد، آن‌ قدر زياد بود كه‌ وقتي‌ يكي‌ از سردارانش‌ او را تبريك‌ گفت‌، با اين‌ جواب‌ كه‌ «با يك‌ پيروزي‌ ديگر از اين‌ قبيل‌ كارم‌ ساخته‌ است‌»، عبارتي‌ به‌ زبان‌ آورد كه‌ در تاريخ‌ به‌ يادگار ماند. روميها كايوس‌ فابريكيوس‌ را نزد او فرستادند تا اسرا را ردو بدل‌ كنند. پلوتارك‌ مي‌گويد:
موقع‌ شام‌ در ميان‌ همه‌ گونه‌ موضوعاتي‌ كه‌ مورد گفتگو قرار گرفت‌، به‌ خصوص‌ يونان‌ و فيلسوفانش‌، كينئاس‌ (نماينده‌ي‌ اپيروس‌) از اپيكور صحبت‌ كرد، و عقايد پيروانش‌ درباره‌ي‌ خدايان‌ و اشتراك‌ منافع‌ جمهور و هدفهاي‌ زندگي‌ را بر شمرد و بزرگ‌ترين‌ خوشبختي‌ بشر را لـ*ـذت‌جويي‌ دانست‌، امور عمومي‌ را مزاحم‌ سرور زندگي‌ معرفي‌ كرد، خدايان‌ را از مهرباني‌ و خشم‌ و در واقع‌ از هر نوع‌ توجه‌ به‌ بشر بري‌ دانست‌، و درباره‌ي‌ خوبيهاي‌ آن‌ نوع‌ زندگاني‌ صحبت‌ كرد كه‌ سرشار از لذتها و فارغ‌ از هر نوع‌ اشتغال‌ باشد. قبل‌ از اينكه‌ سخنان‌ او تمام‌ شود، فابريكيوس‌ خطاب‌ به‌ پورهوس‌ فرياد كرد: «اي‌ هر كول‌ بزرگ‌! كاري‌ كن‌ كه‌ پورهوس‌
بهترين‌ كار اين‌ است‌ كه‌ يونانيان‌ هرگز به‌ جنگ‌ يكديگر نروند؛ بتوانند هميشه‌ يك‌ دل‌ و يك‌ زبان‌ سخن‌ بگويند و آن‌ را عطيه‌اي‌ الهي‌ بدانند، دست‌ به‌ دست‌، مانند مرداني‌ كه‌ از رودخانه‌اي‌ مي‌گذرند، پيش‌ روند و مهاجمان‌ بربر را منكوب‌ كنند، و در حفظ‌ خود و شهرهاي‌ خود متحد شوند... زيرا چه‌ كارتاژ روميها را و چه‌ روم‌ كارتاژيها را مغلوب‌ كند، پر واضح‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ به‌ سلطه‌ي‌ خود بر سيسيل‌ و ايتاليا قانع‌ نخواهد بود، و مطمئناً روزي‌ به‌ اينجا آمده‌، جاه‌طلبي‌ خود را فراتر از حد عادلانه‌ توسعه‌ خواهد داد.

و سامنيتها نيز تا هنگامي‌ كه‌ با ما در جنگند از اين‌ فلسفه‌ پيروي‌ كنند.»

پورهوس‌، كه‌ تحت‌ تأثير روميها قرار گرفته‌ بود و از طرف‌ ديگر اميدي‌ به‌ گرفتن‌ كمك‌ كافي‌ از يونانيان‌ ايتاليا نداشت‌، كينئاس‌ را به‌ روم‌ فرستاد كه‌ براي‌ اعاده‌ي‌ صلح‌ وارد مذاكره‌ شود. سناي‌ روم‌ در حال‌ موافقت‌ با پيمان‌ صلح‌ بود كه‌ آپيوس‌ كلاوديوس‌، كور و مختصر، خود را به‌ داخل‌ مجلس‌ كشيد و عليه‌ صلح‌ با قشون‌ خارجي‌اي‌ كه‌ در خاك‌ ايتاليا باشد اعتراض‌ كرد. پورهوس‌ مأيوسانه‌ دوباره‌ به‌ چنگ‌ پرداخت‌ و فتح‌ ديگري‌ در آسكولون‌ نصيبش‌ شد كه‌ بي‌شباهت‌ به‌ خودكشي‌ نبود. بعد، نااميد از فتح‌ روم‌، به‌ سيسيل‌ رفت‌ تا سخاوتمندانه‌ سيسيل‌ را از جنگ‌ كاتاژ خلاص‌ كند. در آنجا كارتاژ با قهرماني‌ بي‌باكانه‌اي‌ عقب‌ راند؛ ليكن‌ يا به‌ دليل‌ جبن‌ يونانيهاي‌ مقيم‌ سيسيل‌ در پيوستن‌ به‌ او، يا به‌ دليل‌ اينكه‌ رفتارش‌ مانند هر مستبدي‌ با ايشان‌ ظالمانه‌ بود، كمكي‌ از جانب‌ مردم‌ به‌ او نشد، و وي‌ به‌ اجبار آن‌ جزيره‌ را پس‌ از سه‌ سال‌ لشكركشي‌ ترك‌ گفت‌ و اين‌ عبارت‌ پيش‌گويانه‌ را ادا كرد: «چه‌ ميدان‌ نبردي‌ كه‌ براي‌ روم‌ و كارتاژ بر جاي‌ گذاشتم‌!» پس‌ از آنكه‌ با لشكريان‌ شكست‌ خورده‌اش‌ به‌ خاك‌ اصلي‌ ايتاليا برگشت‌، در بنونتون‌ شكست‌ خورد. در آنجا، براي‌ اولين‌ بار، دسته‌هاي‌ كوچك‌ متحرك‌ پياده‌ نظام‌ برتري‌ خود را به‌ فالانكسهاي‌ بدون‌ تحرك‌ ثابت‌ كردند، و به‌ اين‌ ترتيب‌ فصل‌ جديدي‌ در تاريخ‌ نظامي‌ گشودند. پورهوس‌ به‌ اپيروس‌ بازگشت‌. پلوتارك‌ فيلسوف‌ مآب‌ مي‌گويد:
پس‌ از اينكه‌ شش‌ سال‌ در اين‌ جنگها گذراند، و گرچه‌ موفقيتي‌ در امور خويش‌ نيافت‌: جسارت‌ شكست‌ناپذير خود را در همه‌ي‌ اين‌ بليات‌ حفظ‌ كرد و در اعمال‌ جنگي‌ و شجاعت‌ شخصي‌ و دليري‌ مافوق‌ تمام‌ شهرياران‌ عصر خود قرار گرفت‌، اما آنچه‌ با اعمال‌ شجاعانه‌ كسب‌ كرده‌ بود به‌ اميد واهي‌ از دست‌ داد، و در اشتياق‌ آنچه‌ نداشت‌ داشتنيها را هم‌ از چنگ‌ بداد.
پورهوس‌ دوباره‌ به‌ جنگهاي‌ تازه‌اي‌ پرداخت‌ و در آرگوس‌ به‌ ضرب‌ آجري‌ به‌ دست‌ پيرزني‌ كشته‌ شد. در همان‌ سال‌ تاراس‌ تسليم‌ روم‌ شد.
هشت‌ سال‌ بعد روم‌ كشمكشي‌ را كه‌ يك‌ قرن‌ طول‌ كشيد براي‌ سيادت‌ بر مديترانه‌ي‌ باختري‌ با كارتاژ آغاز كرد. پس‌ از يك‌ نسل‌ جنگ‌ و خونريزي‌، كاتاژ، ساردني‌ و كرس‌ و قسمتهاي‌ كار تاژنشين‌ سيسيل‌ را به‌ روم‌ داد. در دومين‌ جنگ‌ كارتاژي‌، سيراكوز دچار اشتباه‌ شد و جانب‌ كارتاژ را گرفت‌. در نتيجه‌، ماركلوس‌ آن‌ را آن‌ قدر تحت‌ محاصره‌ نگاه‌ داشت‌ تا مردم‌ از گرسنگي‌ تسليم‌ شدند. فاتحان‌ شهر را چنان‌ غارت‌ كردند كه‌ ديگر باره‌ كمر راست‌ نكرد. ليويوس‌ مي‌گويد ماكلوس‌ «تزيينات‌ سيراكوز - مجسمه‌ها و تصويرهايي‌ كه‌ در آنجا فراوان‌ بود - را به‌ روم‌ منتقل‌ كرد...حتي‌ اگر خود كارتاژ سقوط‌ كرده‌ بود اين‌ همه‌ غنايم‌ به‌ دست‌ نمي‌آمد.» به‌ سال‌ 210 تمام‌ سيسيل‌ به‌ دست‌ روم‌ افتاده‌ بود. اين‌ جزيره‌ تبديل‌ به‌ انبار غله‌ براي‌ روم‌ شد و به‌ اقتصادي‌ كشاورزي‌، كه‌ در آن‌ تمام‌ كارها به‌ دست‌ غلامان‌ مأيوس‌ از همه‌ جا انجام‌ مي‌شد، بازگشت‌. صنايع‌ راكد و تجارت‌ محدود شده‌ بود، ثروت‌ به‌ روم‌ حمل‌ مي‌شد، و سكنه‌ي‌ آزاد جزيره‌ از ميان‌ مي‌رفت‌. سيسيل‌ به‌ مدت‌ هزار سال‌ از تاريخ‌ تمدن‌ محو شد.
 
  • پیشنهادات
  • ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    قسمت دوم:

    روم‌ نجات‌بخش‌!
    24-2- اشتباه‌ دشمنان‌ روم‌، در هر قدم‌، به‌ توسعه‌ي‌ آن‌ كمك‌ كرد. در سال‌ 230 دو نفر رويم‌ به‌ سكودرا پايتخت‌ ايلوريا (شمال‌ آلباني‌) فرستاده‌ شدند تا عليه‌ حملات‌ دزدان‌ دريايي‌ ايلوريايي‌ به‌ كشتيهاي‌ رومي‌ اعتراض‌ كنند. ملكه‌ي‌ تئوتا، كه‌ در غنايم‌ شريك‌ بود، جواب‌ داد: «در ايلوريا رسم‌ نيست‌ كه‌ حكمران‌ اتباع‌ خود را از غنايمي‌ كه‌ در دريا به‌ دست‌ مي‌آيد باز دارد.» چون‌ يكي‌ از فرستادگان‌ تهديد به‌ جنگ‌ كرد، ملكه‌ دستور داد او را كشتند. روم‌ از عذر آساني‌ كه‌ براي‌ تصويب‌ سواحل‌ دالماسي‌ پيدا كرده‌ بود سخت‌ خرسند شد و سپاهي‌ به‌ ايلوريا فرستاد كه‌ آنجا را تحت‌ قيوميت‌ آن‌ در آورد؛ اين‌ كار در سال‌ 229 ق‌م‌ به‌ همان‌ سهولتي‌ انجام‌ گرفت‌ كه‌ در 1939 به‌ وقوع‌ پيوست‌. كوركورا (كورفو)، اپيدامنوس‌ (دوراتتسو)، و ساير يوناني‌ ـ نشينهاي‌ آنجا جزو متصرفات‌ روم‌ گرديدند. چون‌ تجارت‌ يونان‌ نيز توسط‌ دزدان‌ دريايي‌ ايلوريايي‌ خسارت‌ فراوان‌ ديده‌ بود، آتن‌، كورنت‌ و دو اتحاديه‌ نيز از اين‌ عمل‌ روم‌ خشنود شدند و آن‌ را نجات‌ دهنده‌ي‌ خود خواندند، سفيرانش‌ را پذيرفتند، و روميها را در مناسك‌ الئوسي‌ و بازيهاي‌ برزرخي‌ اجازه‌ي‌ شركت‌ دادند.
    در سال‌ 216، هانيبال‌ ارتش‌ روم‌ را در كاناي‌ شكست‌ داد و تا دروازه‌هاي‌ روم‌ به‌ پيش‌ راند. در همان‌ هنگام‌ كه‌ روم‌ با بزرگ‌ترين‌ بحران‌ تاريخي‌ جمهوري‌ خود روبه‌رو بود، فيليپ‌ پنجم‌ پادشاه‌ مقدونيه‌ پيمان‌ مودتي‌ با هانيبال‌ امضا كرد و آماده‌ي‌ هجوم‌ به‌ ايتاليا گرديد (214 ق‌م‌). در كنفرانس‌ ناوپاكتوس‌ (213ق‌م‌)، نماينده‌ي‌ آيتولياييها، به‌ نام‌ آگلائوس‌، پيشنهاد كرد كه‌ در اين‌ اولين‌ جنگ‌ مقدوني‌ تمام‌ يونانيها عليه‌ خطري‌ كه‌ در مغرب‌ سر برمي‌داشت‌ متحد گردند:
    بهترين‌ كار اين‌ است‌ كه‌ يونانيان‌ هرگز به‌ جنگ‌ يكديگر نروند؛ بتوانند هميشه‌ يك‌ دل‌ و يك‌ زبان‌ سخن‌ بگويند و آن‌ را عطيه‌اي‌ الهي‌ بدانند، دست‌ به‌ دست‌، مانند مرداني‌ كه‌ از رودخانه‌اي‌ مي‌گذرند، پيش‌ روند و مهاجمان‌ بربر را منكوب‌ كنند، و در حفظ‌ خود و شهرهاي‌ خود متحد شوند... زيرا چه‌ كارتاژ روميها را و چه‌ روم‌ كارتاژيها را مغلوب‌ كند، پر واضح‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ به‌ سلطه‌ي‌ خود بر سيسيل‌ و ايتاليا قانع‌ نخواهد بود، و مطمئناً روزي‌ به‌ اينجا آمده‌، جاه‌طلبي‌ خود را فراتر از حد عادلانه‌ توسعه‌ خواهد داد. بنابراين‌، عاجزانه‌ پيشنهاد مي‌كنم‌ كه‌ همگي‌ خود را عليه‌ اين‌ خطر حفظ‌ كنند و مخصوصاً روي‌ خطابم‌ به‌ فيليپ‌ پادشاه‌ است‌. زيرا براي‌ تو، اعلي‌حضرتا، امنيت‌ در اين‌ است‌ كه‌ به‌ جاي‌ تحليل‌ بردن‌ قواي‌ يونانيها، كه‌ آنها را طعمه‌ي‌ خوبي‌ براي‌ مهاجمين‌ خواهد ساخت‌، آنها را چون‌ جسم‌ خود بداني‌ و به‌ حفظ‌ و امنيت‌ هر ناحيه‌ي‌ يونان‌، انگار كه‌ همه‌ جز و اعضاي‌ قلمرو كشور خودت‌ هستند، بكوشي‌.

    فيليپ‌ مؤدبانه‌
    سردار رومي‌، زبان‌ يوناني‌ را در تارنتوم‌ (روم‌ تاراس‌ را به‌ اين‌ نام‌ مي‌خواند) آموخته‌ بود و جذابيت‌ ادبيات‌، هنر، و فلسفه‌ي‌ يونان‌ را مي‌دانست‌. ظاهراً صميمانه‌ مصمم‌ بود كه‌ كشور- شهرهاي‌ يونان‌ را از تسلط‌ مقدونيه‌ نجات‌ دهد، و فرصت‌ كافي‌ به‌ آنها بدهد تا در صلح‌ و آزادي‌ به‌ سر برند. پس‌ از اينكه‌ با زحمات‌ زياد توانست‌ به‌ نمايندگان‌ رومي‌ اثبات‌ كند كه‌ اين‌ سياست‌ عاقلانه‌ است‌، براي‌ شركت‌ در بازيهاي‌ برزخي‌ به‌ كورنت‌، يعني‌ جايي‌ كه‌ مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ مهم‌ دنياي‌ يونان‌ در آن‌ جمع‌ بودند، رفت‌.

    به‌ سخنان‌ او گوش‌ داد و تا مدتي‌ بت‌ يونان‌ گرديد. لكن‌ متن‌ عهدنامه‌ي‌ او با هانيبال‌، اگر بتوان‌ به‌ قول‌ ليويوس‌ وطن‌ دوست‌ افراطي‌ اعتماد كرد، تصريح‌ نموده‌ بود كه‌ در ازاي‌ حمله‌ي‌ فيليپ‌ به‌ ايتاليا، كارتاژ، اگر در جنگي‌ كه‌ با روم‌ داشت‌ غالب‌ مي‌آمد، به‌ فيليپ‌ كمك‌ مي‌نمود تا مقدونيه‌ تمام‌ زمينلاد يونان‌ را تحت‌ رقيت‌ خود در آورد. شايد به‌ دليل‌ اينكه‌ شرايط‌ اين‌ عهدنامه‌ به‌ گوش‌ ايالات‌ يونان‌ رسيد، اغلبشان‌، حتي‌ اتحاديه‌ي‌ آيتوليايي‌ آگلائوس‌، با روم‌ عليه‌ مقدونيه‌ پيمان‌ بستند و فيليپ‌ را در يونان‌ دچار چنان‌ دردسري‌ كردند كه‌ لشركشي‌ او به‌ روم‌ به‌ طور نامحدود به‌ تأخير افتاد. در سال‌ 205، روم‌ معاهده‌اي‌ با فيليپ‌ منعقد كرد كه‌ بتواند تمام‌ توجه‌ خود را مصروف‌ هانيبال‌ گرداند، و سه‌ سال‌ بعد سكيپيوي‌ مهين‌ كارتاژ را در زاما شكست‌ داد. چون‌ آخرين‌ قرن‌ بزرگ‌ تمدن‌ يونان‌ به‌ آخر رسيد، مصر، رودس‌ و پرگامسري‌ براي‌ كمك‌ عليه‌ مقدونيه‌ به‌ روم‌ متوسل‌ شدند. روم‌ به‌ اين‌ درخواست‌ با شروع‌ دومين‌ جنگهاي‌ مقدوني‌ پاسخ‌ داد. فيليپ‌، كه‌ با مخالفت‌ روم‌ و تقريباً تمام‌ يونان‌ روبه‌رو شده‌ براي‌ مقصدش‌ لازم‌ ديد دزديد، و با اسيران‌ با چنان‌ ظلمي‌ رفتار كرد كه‌ تمام‌ مردان‌ آبودوس‌ ، چون‌ دريافتند كه‌ محاصره‌ي‌ فيليپ‌ را نمي‌توانند در هم‌ بشكنند، زن‌ و بچه‌ي‌ خود را كشتند و انتحار كردند. در سال‌ 197، تيتوس‌ كوينكتيوس‌ فلامينينوس‌ (سردار رومي‌ (حدود 230-175 ق‌م‌)، به‌ معروف‌ به‌ نجات‌دهنده‌ي‌ يونان‌.) يكي‌ از نجيب‌زادگان‌ رومي‌، از آن‌ نوع‌ كه‌ پولوبيوس‌ را مفتون‌ روم‌ كرده‌ بود، فيليپ‌ را در كونو- سكفالاي‌ چنان‌ شكستي‌ داد كه‌ ناگهان‌ تمام‌ مقدونيه‌- و در واقع‌ تمام‌ يونان‌ - به‌ تسلط‌ روم‌ درآمد. علي‌رغم‌ ناراحتي‌ متحدين‌ آيتوليايي‌ فلامينينوس‌ (كه‌ معتقد بودند آنها جنگ‌ را بـرده‌اند)، او، پس‌ از گرفتن‌ غرامتي‌ سنگين‌ و حمل‌ يك‌كشتي‌ پر از غنايم‌، به‌ اين‌ بهانه‌ كه‌ به‌ مقدونيها براي‌ دفع‌ حملات‌ بربرهاي‌ شمالي‌ نياز هست‌، به‌ فيليپ‌، كه‌ ضعيف‌ شده‌ اما بر جا بود، اجازه‌ داد كه‌ تخت‌ سلطنت‌ خود را حفظ‌ كند.

    سردار رومي‌، زبان‌ يوناني‌ را در تارنتوم‌ (روم‌ تاراس‌ را به‌ اين‌ نام‌ مي‌خواند) آموخته‌ بود و جذابيت‌ ادبيات‌، هنر، و فلسفه‌ي‌ يونان‌ را مي‌دانست‌. ظاهراً صميمانه‌ مصمم‌ بود كه‌ كشور- شهرهاي‌ يونان‌ را از تسلط‌ مقدونيه‌ نجات‌ دهد، و فرصت‌ كافي‌ به‌ آنها بدهد تا در صلح‌ و آزادي‌ به‌ سر برند. پس‌ از اينكه‌ با زحمات‌ زياد توانست‌ به‌ نمايندگان‌ رومي‌ اثبات‌ كند كه‌ اين‌ سياست‌ عاقلانه‌ است‌، براي‌ شركت‌ در بازيهاي‌ برزخي‌ به‌ كورنت‌، يعني‌ جايي‌ كه‌ مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ مهم‌ دنياي‌ يونان‌ در آن‌ جمع‌ بودند، رفت‌. (پولوبيوس‌ مي‌گويد هر يك‌ از مردان‌ از پهلودستي‌ خود مي‌پرسيد كه‌ روم‌ چه‌ خواهد كرد.) و در آنجا توسط‌ جارچي‌ اعلام‌ كرد كه‌ «سناي‌ روم‌ و تيتوس‌ كوينكتيوس‌ سردار، پس‌ از غلبه‌ بر فيليپ‌ و مقدونيه‌، شهرهاي‌ زير را آزاد كرده‌، پادگان‌ خود را از آنها بيرون‌ خواهند برد و بدون‌ انتظار، خراج‌ حكومت‌ آنها را به‌ دست‌ خودشان‌ خواهند داد: كورنت‌، فوكيس‌، ائوبويا، آخايا، ماگنسيا، تسالي‌» - يعني‌ تمام‌ آن‌ شهرهاي‌ اصلي‌ يونان‌ كه‌ آزاد نبودند. قسمت‌ اعظم‌ شركت‌ كنندگان‌ كه‌ نمي‌توانستند چنين‌ عمل‌ آزادي‌ بخش‌ بي‌سابقه‌اي‌ را باور كنند فرياد كردند كه‌ اعلاميه‌ دوباره‌ خوانده‌ شود. چون‌ جارچي‌ آن‌ را دوباره‌ خواند، به‌ قول‌ پولوبيوس‌، «چنان‌ غريو شادي‌ برخاست‌ كه‌ آنهايي‌ كه‌ امروز به‌ اين‌ داستان‌ گوش‌ مي‌كنند به‌ آساني‌ نمي‌توانند عظمت‌ آن‌ را درك‌ كنند.» بسياري‌ بر صحت‌ و صميميت‌ اعلاميه‌ شك‌ كردند و پي‌ مكر و حيله‌اي‌ پشت‌ آن‌ مي‌گشتند؛ ولي‌ فلامينينوس‌ همان‌ روز دستور عقب‌نشيني‌ پادگان‌ رومي‌ از كورنت‌ را داد، و تا سال‌ 194 تمام‌ ارتش‌ او به‌ ايتاليا بازگشت‌. يونان‌ او را «نجات‌دهنده‌ و آزادي‌بخش‌» لقب‌ داد، و شادي‌ كنان‌ آخرين‌ روزهاي‌ آزادي‌ خود را آغاز كرد.
     

    ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    قسمت سوم و پایانی

    روم‌ فاتح‌
    24-3- آيتولياييها از اين‌ ترتيب‌ راضي‌ نبودند. بعضي‌ از شهرهايي‌ كه‌ روم‌ آزاد كرده‌ بود روزي‌ تحت‌ تسلط‌ آيتوليا بودند، ولي‌ اكنون‌ به‌ اتحاديه‌ي‌ آيتوليايي‌ پس‌ داده‌ نشده‌ بودند. جنگ‌ دوم‌ مقدوني‌ به‌ اتمام‌ نرسيده‌ بود كه‌ آيتوليا به‌ آنتيوخوس‌ سوم‌ متوسل‌ شد كه‌ يونان‌ را از چنگ‌ روم‌ خلاص‌ كند. پرگامون‌ و لامپساكوس‌، كه‌ از شمال‌ گرفتار گلهاي‌ ناآرام‌ و از جنوب‌ مورد تهديد نيروي‌ روز افزون‌ سلوكيها بودند، براي‌ دفع‌ خطر آنتيوخوس‌ متوجه‌ روم‌ شدند. سنا قابل‌ترين‌ سردار خود، به‌ نام‌ پوبليوس‌ سكيپيو آفريكانوس‌، فاتح‌ جنگ‌ زاما، را به‌ كمك‌ آنها فرستاد. سرداران‌ رومي‌ با چند لژيون‌ و سربازان‌ ائومنس‌ دوم‌ آنتيوخوس‌ را در ماگنسيا شكست‌ دادند و سپس‌رو به‌ شمال‌ رفتند و گلها را بيرون‌ راندند. روميها سلطه‌ي‌ خود را تقريباً بر تمام‌ سواحل‌ مديترانه‌ مستقر كردند و به‌ ايتاليا بازگشتند. ائومنس‌ از ابراز حق‌شناسي‌ خود نسبت‌ به‌ روم‌ دريغ‌ نكرد، ولي‌ سرزمين‌ اصلي‌ يونان‌ او را، به‌ دليل‌ اينكه‌ روميهاي‌ بربر را عليه‌ هموطنان‌ يوناني‌ خود دعوت‌ كرده‌ بود، خائن‌ خواند.
    يونان‌ متزلزل‌ كم‌كم‌ از اينكه‌ مساعدت‌ نجات‌دهنده‌ي‌ گستاخ‌ غربي‌ خود را پذيرفته‌ بود پشيمان‌ شده‌ بود. گفته‌ مي‌شد كه‌ گرچه‌ فلامينينوس‌ و جانشينانش‌ به‌ يونان‌ آزادي‌ داده‌ بودند، لكن‌ از هر شهري‌ كه‌ از فيليپ‌، آنتوخوس‌، يا آيتوليا پشتيباني‌ كرده‌ بود آن‌ قدر غنميت‌ گرفته‌ بودند كه‌ يونانيها از آزادي‌ مشابهي‌ در بيم‌ بودند. در پيروزي‌ فلامينينوس‌ سه‌ روز تمام‌ قطار غنايمي‌ كه‌ وي‌ در مصاف‌ گرفته‌ بود از مقابل‌ چشم‌ روميان‌ مي‌گذشت‌: در روز اول‌ اسلحه‌ و مهمات‌ و تعداد بي‌شماري‌ مجسمه‌هاي‌ مرمر و برنز؛ در روز دوم‌ نه‌ هزار كيلو نقره‌، هزار و پانصد كيلو طلا، و يك‌ صد هزار سكه‌ي‌ نقره‌؛ و در روز سوم‌ يك‌ صد و چهارده‌ تاج‌. به‌ علاوه‌، روميها از طبقات‌ پولدار عليه‌ فقيران‌ حمايت‌ كرده‌ بودند و هنوز هم‌ مي‌كردند و از هر گونه‌ تظاهرات‌ نزاع‌ طبقاتي‌ جلوگيري‌ به‌ عمل‌ مي‌آوردند. يونانيها صلح‌ را به‌ اين‌ قيمت‌ نمي‌خواستند، بلكه‌ مايل‌ بودند آزاد باشند تا منازعات‌ خود را خود حل‌ كنند
    سناي‌ خشمناك‌ ارتشي‌ به‌ فرماندهي‌ موميوس‌ و ناوگاني‌ به‌ فرماندهي‌ متلوس‌ به‌ يونان‌ فرستاد. اين‌ دو نيرو كليه‌ي‌ مقاومتها را در هم‌ شكست‌ و موميوس‌ در سال‌ 146 كورنت‌ يعني‌ قلعه‌ي‌ اتحاديه‌ را اشغال‌ كرد. روم‌ يا براي‌ اينكه‌ رقيب‌ بازرگاني‌ خود را در مشرق‌ از بين‌ بردارد - چنان‌ كه‌ سكيپيوي‌ كهين‌ در همان‌ سال‌ كارتاژ را در مغرب‌ از بين‌ برمي‌داشت‌- يا براي‌ اينكه‌ درسي‌ به‌ شورشيان‌ يوناني‌ بدهد- چنان‌ كه‌ اسكندر در تب‌ داده‌ بود - شهر ثروتمند تاجران‌ و پيشه‌وران‌ را به‌ دست‌ آتش‌ سپرد. مردان‌ را همه‌ كشتند و زنان‌ و كودكان‌ را به‌ بردگي‌ فروختند.

    و آزادانه‌ نسبت‌ به‌ ادعاهاي‌ ارضي‌ يكديگر اقدام‌ نمايند؛ خلاصه‌ آنكه‌ از سكون‌ و فقدان‌ تحول‌ ناراحت‌ بودند. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ دو اتحاديه‌ي‌ رقيب‌ اختلاف‌ پيدا كردند و به‌ جان‌ هم‌ افتادند. هر شهر يا دسته‌اي‌ دعواي‌ خود را به‌ سناي‌ روم‌ عرضه‌ مي‌كرد، و سنا هيئتهايي‌ براي‌ بازرسي‌ و داوري‌ مي‌فرستاد؛ يونانيان‌ اين‌ عمل‌ را دخالت‌ در امور خود تلقي‌ مي‌كردند و آن‌ را بندگي‌ مي‌دانستند. زنجير يوغ‌ خارجي‌ نامرئي‌ ولي‌ واقعي‌ بود، و سال‌ به‌ سال‌ تمام‌ مردم‌ يونان‌ - جز ثروتمندان‌ - اين‌ زنجير را به‌ نحو بارزتري‌ احساس‌ مي‌كردند و دعا مي‌نمودند كه‌ آن‌ نوع‌ آزادي‌ زودتر به‌ انتها برسد. سنا نيز كم‌كم‌ گوش‌ به‌ سخنان‌ آن‌ سناتورهايي‌ مي‌داد كه‌ مي‌گفتند تا روم‌، يونان‌ را كاملاً تسخير نكند، صلح‌ و نظم‌ در آنجا برقرار نخواهد شد.

    در سال‌ 179، فيليپ‌ پنجم‌ مرد و پسر بزرگش‌، پرسئوس‌ ، پس‌ از مدتي‌ نزاع‌ و خونريزي‌، تخت‌ پدر را به‌ ارث‌ برد. هفده‌ سال‌ صلح‌ و آرامش‌ اقتصاد مقدوني‌ را به‌ صورت‌ اول‌ برگردانده‌ بود و نسل‌ جديدي‌ از جوانها براي‌ زمان‌ جنگ‌ پرورش‌ يافته‌ بود. پرسئوس‌ با سلوكوس‌ چهارم‌ پيمان‌ مودت‌ بست‌ و دختر او را به‌ زني‌ گرفت‌؛ رودس‌ نيز با اين‌ اتحاديه‌ هم‌ پيمان‌ شد و قسمتي‌ از نيروي‌ دريايي‌ خود را همراه‌ عروس‌ كرد. يونان‌ جشن‌ گرفت‌ و در وجود پرسئوس‌ اميد زنده‌اي‌ عليه‌ قدرت‌ روم‌ مشاهده‌ كرد. ائومنس‌ دوم‌، از ترس‌ نابودشدن‌ استقلال‌ پرگامون‌، به‌ روم‌ رفت‌ و سنا را برانگيخت‌ كه‌ به‌ خاطر او مقدونيه‌ را نابود كند. در برگشت‌ به‌ وطن‌، نزديك‌ بود ائومنس‌ در يك‌ نزاع‌ خصوصي‌ كشته‌ شود؛ و اين‌ موضوع‌ بهانه‌ي‌ خوبي‌ به‌ دست‌ روم‌ داد كه‌ پرسئوس‌ را متهم‌ به‌ دسيسه‌سازي‌ براي‌ كشتن‌ شاه‌ كند، و به‌ دنبال‌ يك‌ سلسله‌ اتهامات‌ سياسي‌، سومين‌ جنگ‌ مقدوني‌ آغاز شد. فقط‌ اپيروس‌ و ايلوريا جرئت‌ فرستادن‌ كمك‌ براي‌ پرسئوس‌ كردند؛ شهرهاي‌ يوناني‌ نامه‌هاي‌ پنهاني‌ همدردي‌ براي‌ او فرستادند، ولي‌ عملي‌ نكردند. در سال‌ 168، آيميليوس‌ پاولوس‌ ارتش‌ مقدوني‌ را در پودنا در هم‌ شكست‌، هفتاد شهر مقدوني‌ را خراب‌ كرد، طبقات‌ عاليه‌ي‌ مقدوني‌ را به‌ ايتاليا تبعيد و پادشاهي‌ را به‌ چهار جمهوري‌ خراج‌گذار، كه‌ روابط‌ تجاري‌ با هم‌ نداشته‌ باشند، تقسيم‌ كرد. پرسئوس‌ در روم‌ زنداني‌ شد و ظرف‌ دو سال‌ در اثر بد رفتاري‌ مرد. اپيروس‌ با خاك‌ يكسان‌ شد و يك‌ صد هزار اپيروسي‌ را به‌ قيمت‌ نفري‌ يك‌ دلار به‌ غلامي‌ فروختند. رودس‌ چون‌ دخالت‌ عملي‌ در جنگ‌ نداشت‌ بدين‌ ترتيب‌ تنبيه‌ شد كه‌ مستملكاتش‌ را در آسيا آزاد كردند و بندر آزاد رقيبي‌ در دلوس‌ تأسيس‌ نمودند. اوراق‌ خصوصي‌ پرسئوس‌ به‌ دست‌ روميها افتاد، و تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ او پيشنهاد كمك‌ يا
    مرحمت‌ كرده‌ بودند زنداني‌ يا تبعيد شدند. هزار نفر از نمايندگان‌ برجسته‌ي‌ اتحاديه‌ي‌ آخايايي‌، از جمله‌ پولوبيوس‌ ، به‌ ايتاليا تبعيد شدند. آنها شانزده‌ سال‌ به‌ حال‌ تبعيد به‌ سر بردند، و هفت‌ صد نفر آنها در اين‌ مدت‌ مردند. نفرت‌ مردم‌ يونان‌ نسبت‌ به‌ روم‌ فاتح‌ بسيار عميق‌تر از تحسين‌ قبلي‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ روم‌ نجات‌بخش‌ بود.

    سخنگيري‌ فاتحان‌ نتايجي‌ در برداشت‌ كه‌ روم‌ نمي‌خواست‌. تضعيف‌ رودس‌ موجب‌ آن‌ شد كه‌ ديگر نتواند درياي‌ اژه‌ را حراست‌ كند، و دزدي‌ دريايي‌ كه‌ تجارت‌ را نابود مي‌كرد از نو برقرار شد. تبعيد آريستو كراتها زمينه‌ را براي‌ در دست‌ گرفتن‌ حكومت‌ توسط‌ رهبران‌ افراطي‌ در شهرهاي‌ اتحاديه‌ي‌ آخايايي‌ آماده‌ كرد، و مبارزات‌ طبقاتي‌ شاهد يكي‌ از شديدترين‌ دورانهاي‌ خود شد. ثروتمندان‌ براي‌ كمك‌ به‌ روم‌ متوسل‌ مي‌شدند و بي‌چيزان‌ مي‌خواستند كه‌ هم‌ ثروتمندان‌ و هم‌ نفوذ روم‌ برانداخته‌ شوند. در سال‌ 150، بقاياي‌ تبعيديهاي‌ آخايايي‌ از ايتاليا بازگشتند و به‌ آنهايي‌ پيوستند كه‌ بر هم‌ زدن‌ قدرت‌ روم‌ را در يونان‌ مي‌خواستند. روم‌ براي‌ تضعيف‌ قدرت‌ آخاياييها هيئتي‌ را به‌ يونان‌ فرستاد و فرمان‌ داد كه‌ كورنت‌ و اورخومنوس‌ و آرگوس‌ از اتحاديه‌ جدا شوند. خانمهاي‌ كورنتي‌ با فروريختن‌ سطلهاي‌ زباله‌ بر سر نمايندگان‌ روم‌ به‌ آنها پاسخ‌ گفتند. در سال‌ 146، اتحاديه‌ شروع‌ جنگ‌ آزادي‌بخش‌ را تصويب‌ كرد، به‌ اميد اينكه‌ لشكر كشيهاي‌ روم‌ به‌ اسپانيا و آفريقا قواي‌ آن‌ كشور را متوجه‌ خارج‌ از يونان‌ بسازد و در نتيجه‌ به‌ راحتي‌ بتواند با شرايط‌ خود صلح‌ را به‌ روم‌ تحميل‌ كند. آتش‌ ميهن‌پرستي‌ به‌ قلوب‌ مردم‌ در سراسر اتحاديه‌ لهيب‌ زد. بردگان‌ را آزاد و مسلح‌ ساختند، قرضها را بخشيدند، به‌ فقيران‌ وعده‌ي‌ زميت‌ دادند، و مالداران‌، كه‌ در برزخ‌ بين‌ سويساليسم‌ و روم‌ از ترس‌ مي‌لرزيدند، جواهرات‌ و پولهاي‌ خودرا با اكراه‌ در راه‌ آزادي‌ ريختند. آتن‌ و اسپارت‌ جدا ماندند. ولي‌ بئوسي‌، لوكري‌، و ائوبويا دليرانه‌ خود را گرفتار جنگ‌ كردند. جمهوريهاي‌ مقدوني‌ نيز با شورش‌ علني‌ عليه‌ روم‌ به‌ آنها پيوستند.

    سناي‌ خشمناك‌ ارتشي‌ به‌ فرماندهي‌ موميوس‌ و ناوگاني‌ به‌ فرماندهي‌ متلوس‌ به‌ يونان‌ فرستاد. اين‌ دو نيرو كليه‌ي‌ مقاومتها را در هم‌ شكست‌ و موميوس‌ در سال‌ 146 كورنت‌ يعني‌ قلعه‌ي‌ اتحاديه‌ را اشغال‌ كرد. روم‌ يا براي‌ اينكه‌ رقيب‌ بازرگاني‌ خود را در مشرق‌ از بين‌ بردارد - چنان‌ كه‌ سكيپيوي‌ كهين‌ در همان‌ سال‌ كارتاژ را در مغرب‌ از بين‌ برمي‌داشت‌- يا براي‌ اينكه‌ درسي‌ به‌ شورشيان‌ يوناني‌ بدهد- چنان‌ كه‌ اسكندر در تب‌ داده‌ بود - شهر ثروتمند تاجران‌ و پيشه‌وران‌ را به‌ دست‌ آتش‌ سپرد. مردان‌ را همه‌ كشتند و زنان‌ و كودكان‌ را به‌ بردگي‌ فروختند. موميوس‌ هر چه‌ ثروت‌ كه‌ قابل‌ حمل‌ بود، از قبيل‌ آثار هنري‌ كه‌ كورنتيها شهرها و خانه‌هاي‌ خود را با آنها تزيين‌ مي‌كردند، به‌ ايتاليا برد. پولوبيوس‌ شرح‌ مي‌دهد كه‌ چگونه‌ سربازان‌ رومي‌ از تابلوهاي‌ نقاشي‌ معروف‌ به‌ عنوان‌ صفحه‌ي‌ بازي‌ نرد و شطرنج‌ استفاده‌ مي‌كردند. اتحاديه‌ منحل‌ شد، و رهبرانش‌ را كشتند. يونان‌ و مقدونيه‌ زير فرمان‌ يك‌ حاكم‌ رومي‌ متحد شدند. بئوسي‌، لوكري‌، كورنت‌، و ائوبويا خراجگزار روم‌ شدند؛ آتن‌ و اسپارت‌ بخشوده‌ شدند و اجازه‌ يافتند كه‌ تحت‌ قوانين‌ خود باقي‌ بمانند. حزب‌ مالكيت‌ و نظم‌ در همه‌ جا سر بر افراشت‌، و هر گونه‌ كوششي‌ در راه‌ به‌ راه‌ انداختن‌ جنگ‌، انقلاب‌، و تغيير قانون‌ اساسي‌ در هم‌ شكسته‌ شد. شهرهاي‌ پرآشوب‌ سرانجام‌ روي‌ صلح‌ و آرامش‌ ديدند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا