سرمای زمستان قلبم را فراگرفته بود
دنبال چیزی میگشتم که قلبم را گرم کند
به حکیمی رسیدم. به او گفتم:
قلبم از یخ است. گفت :عشق را درمانش است. گفتم:
چگونه عشق را دریابم؟
گفت:
با مهربانی عشق خودش می آید.
ای کاش آن آدم بزرگ هایی که فکر میکنند عاقلند با خود بگویند ما کوچولوهایی که روزی 2کتاب صد یا دویست صفحه ای میخوانیم هم میتوانیم عاقل باشیم و حرف بزنیم.
چقدر سخت است که بعضی چیز ها را نمی توان از یاد برد ، چقدر سخت است که مغرور باشی و مغرور بودن را به پای بی احساسیت بگذارند ،چقدر سخت است که دورت شلوغ باشد اما در درون تنها باشی و بی کس باشی
سخت است ..............................
زندگی زیبا می شد اگر...
بی منت مهربانی میکردیم...
عادلانه قضاوت میکردیم...
بدون خجالت گریه میکردیم...
به دوست وفادار می ماندیم...
خــ ـیانـت را بنیان زندگی نمیکردیم...
محبت را عاشقانه به همه تقدیم میکردیم... عشق را بر پایه ی آهن نمیگزاشتیم!
زندگی زیبامیشد اگر مواظب قلب های یکدیگر بودیم...و هزاران اگر دیگر...
(زهرا)
زندگی را با قلم زیبایی مینویسم باز هم کمرنگ است آه که نمیدانم چه چیز کم دارد . مجبورم قلم را باز کنم . اینجارا ببین این که همه چیز دارد،عصاره مهربانی ،عصاره پدرومادر،عصاره زندگی . وایییی حواسم نبود که عصاره عشق کم دارد
اگر نمیتونین کسی رو دوست داشته باشید،قبل از اینکه علاقه ای از طرف او صورت بگیره ولش کنید،اگر دیر شد دورش بگردید،چون تو این دوره زمونه پیدا کردن کسی که واقعا دوستت داشته باشه سخته.
(نگین)
از دیوانه ای پرسیدن کیو دوسداری
گفت عشقم
گفتند اگه بش برسی چکار میکنی؟
-من مث عاقلا نیستم خــ ـیانـت نمیکنم جاش نمیزارم تنهاش نمیزارم
گفتن اگه اون تو رو جا گذاشت و بی وفا بود؟
چشماش پر اشک شد و گفت اگه این طور نبود که من الان دیوانه نبودم