آموزشی ❃آموزش دروس عربی❃|طلایه کاربر نگاه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
——————————————————————————–

« إنّنَا نَأْبَی أنْ نأکُلَ مِن أموالکم شیئاً إلَّا بِدَفْعِ الثَّمَنِ . » مفهوم العباره هو :
1) نحن نَبْتاعُ أموالکم مِنکم .
2) نحن نَبیعُ أموالنا بکم .
3) نحن نَأْخُذُ من أموالکم بدون شرطٍ .
4) نحن نُعْطیکم من أموالنا .


پاسخ

إنَّـ نا نَأبی أن نأکلَ من اموالِـ کُم شَیْئاً الّا بِدَفْعِ الثَّمن حرف مشبهه بالفعل اسم إنَّ محلا منصوب فعل فاعل ضمیر مستتر «نحن» فعل مضارع منصوب فاعل ضمیر مستتر « نحن » جار مجرور مضاف ‌الیه محلا مجرور مفعول منصوب ادات استثناء جار و مجرور مضاف‌الیه مجرور مفعول محلا منصوب خبر إنَّ محلا مرفوع

——————————————————————————–

«إِنَّ هجراتِ الطیورِ هجراتٌ طویلهٌ » کدام توضیح درست است؟
1) هجراتِ: مجرور
2) الطیورِ:صفت
3) طویلهٌ :خبر إنَّ
4) خبر اِنَّ : هجرت ، مفرد


پاسخ

انّ هجزاتِ الطّبورِ هجراتٌ طویلهٌ حرف مشبهه اسم انّ منصوب فرعی مضاف الیه مجرور خبر انّ مرفوع صفت به تبع مرفوع

——————————————————————————–

کیف تعرف الطیور مقصدها؟
1) اسم – مشتق و اسم مکان -نکره – معرب
2) اسم -مفرد-مذکر -مشتق – مفعول منصوب
3) جامد – معرب -منصرف – مرفوع
4) مفردمذکر – معرف بالاضافه – معرب – ممنوع من الصرف


پاسخ

کیفَ تعرفُ الطیورُ مقصَد ها حرف استفهام فعل جمله فعلیه فاعل -مرفوع مفعول به منصوب مضاف الیه -محلاًمجرور

——————————————————————————–

عیّن العِبارَه الّتی لاتحتوی علی الحال :
1) رأیتُ طاهرهَ الباکیه.
2) رأیتُ طاهره تَبکی.
3) رأیتُ طاهره باکیهً.
4) رأیت طاهره و هی باکیهٌ .


پاسخ

گزینة 1 صحیح است. حال اگر مفرد باشد باید به صورت نکره بیاید . در این جمله هیچ اسم نکره‌ای وجود ندارد . پس حال ندارد . ( « الباکیه » معرفه است و حال نیست . ) گزینه‌های غلط : 2 – « تبکی » جملة حالیه است. 3 – « باکیهً » حال است . 4 – « و هی باکیهٌ » جملة حالیه است .

——————————————————————————–

ترجمه جمله « مَنْ یَضْمَنُ لی عوده هذا الرجل ؟ » کدام است ؟
1) چه کسی ضمانت کرده است که این مرد بازگردد؟
2) چه کسی بازگشت این مرد را برای من تضمین می‌کند ؟
3) چه کسی این مرد را در بازگشت همراهی می‌کند ؟
4) چه کسی ضامن این مرد شده است ؟


پاسخ

مَنْ یَضمَنُ لی عودهً هذا الرجلِ اسم استفهام مبتدا محلا مرفوع فعل فاعل هو مستتر جار و محلا مجرور مفعول به منصوب مضاف الیه محلا مجرور عطف بیان به تبع مجرور خبر محلا مرفوع
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    جمله در زبان عربی دارای دو نوع است : اسمیه و فعلیه
    1- جمله اسمیه به جمله ای گفته می شود که با اسم شروع شده باشد .
    الطالبُ مجتهدٌ .
    به اسمی که جمله ی اسمیه با آن آغاز می شود مبتدا گفته می شود .
    به بخش دوم جمله ی اسمیه که در مورد مبتدا توضیح یا خبری می دهد خبر گفته می شود .
    مثال : الطالبُ ناجحٌ . الطالبُ جلس علی الکرسی . الطالبُ فی الصفِ .
    در همه ی جمله های بالا ” الطالب ” مبتدا ست .
    اما بخش دوم جمله یعنی ” ناجح ” – ” جلس علی الکرسی ” – ” فی الصفِ ” در این جمله ها خبر هستند زیرا توضیح وخبری درباره ی مبتدا می دهند .
    نکته : مبتدا و خبر هر دو از نظر اعرابی مرفوع هستند .
    2- جمله فعلیه به جمله ای گفته می شود که با فعل آغاز شده باشد .
    یجتهد الطالبُ .
    به اسمی که انجام کار یا حالت را به آن نسبت می دهیم فاعل گفته میشود که همیشه پس از فعل می آید و از نظر اعرابی همیشه مرفوع است .
    هر گاه فعل در انجام دادن کاری یا روی دادن حالتی بر اسمی اثر بگذارد آن اسم مفعول به نامیده می شود که از نظر اعرابی همیشه منصوب است .
    مثال : جلس الطالبُ . یکتب الطالبُ الدرسَ .
    فعل = « جلس » و « یکتب » فاعل = « الطالب » در هر دو جمله مفعول به = « الدرس » در جمله ی دوم
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    تجزیه حروف
    در تجزیه حروف باید این سه ویژگی را مشخص نمود: نوع حروف، عامل یا غیر عامل بودن و نوع بناء.

    انواع حروف را در دو دسته عامل و غیر عامل بررسی می نماییم:
    1- حروف عامل
    تعریف: حروفی هستند که عملی و تغییری را از حیث اعراب (رفع و نصب و جر و جزم) در کلمه یا جمله ما بعد خود انجام می دهند.
    حروف عامل دارای انواع مختلفی به قرار زیر می باشند:
    الف) حروف جر: حروفی هستند که تنها پیش از اسمها آمده و باعث جر (کسره یا تنوین جر -ِ،-ٍ) آنها می گردند مانند: واللهُ علی کلِّشیءٍ قدیرٌ.
    حروف جر عبارتند از: مِنْ، باء، تاء، کاف، لام، واو، خلا، عدا، مُذْ، مُنْذُ، رُبَّ، حتّی، الی، فی، عنْ، علی، حاشا.

    ب) حروف نصب: حروفی هستند که قبل از فعل مضارع آمده و باعث نصب آن می شوند مانند: فَعسی أنْ یأتیَ اللهُ بالفتحِ.
    حروف نصب عبارتند از: أنْ، لَنْ، کَی، إذَن.
    توجه: دو حرف (لـِ) و (حتّی) از حروف جر هستند، اما هرگاه پیش از فعل بیایند به عنوان عامل نصب عمل می کنند. (البته در حقیقت، عامل نصب وجود أنْ مستتر بین آن حرف و فعل مابعد می باشد) مانند: لَنْ تنالوا البرَّ حتّی تنفِقوا مما تحبون. (حتّی أنْ تنفقوا)
    ج) حروف جزم: حروفی هستند که پیش از فعل آمده و باعث جزم آنها می شوند مانند: لم یَلِدْ.
    حروف جزم عبارتند از: لَمْ، لَمّا، لام امر، لای نهی، إنْ شرطیه.
    توجه: علاوه بر حروف فوق، 9 اسم دیگر هست که به عنوان عامل جزم عمل می کنند. این اسمها عبارتند از: مَنْ، ما، مهما، أیّ، حیثما، إذما، متی، أینما، أنّی.
    مثال: مَنْ یجتَهِدْ یصِلْ الی مایرید.
    د) حروف مشبهه بالفعل: حروفی هستند که در ابتدای جملات اسمیه قرار گرفته و باعث نصب مبتدا به عنوان اسم خود و رفع خبر به عنوان خبر خود می شوند مانند: إنّ اللهَ سمیعٌ علیمٌ.
    حروف مشبهه بالفعل عبارتند از: إنَّ، أنَّ، کأنَّ، لکنَّ، لَیْتَ، لَعَلّ.
    هـ) حروف شبیه به لیس (ما، لا، إنّ, لاتَ): حروفی هستند که مانند لیس عمل می کنند. یعنی اسم را مرفوع و خبر را منصوب میکنند مانند: لا شُجاعُ کاذباً.
    و) لای نفی جنس: لای نافیه ای است که بر سر مبتدا و خبر می آید و مانند حروف مشبهه بالفعل عمل می کند مانند: لا بلیّةَ أصعَبُ منَ الجهلِ.
    ز) حروف استثناء: حروفی هستند که در جمله استثناء بکار رفته و برای خارج کردن مستثنی منه بکار بـرده می شوند مانند: لا یَمَسُّهُ إلا المطهَّرونَ.
    حروف استثناء عبارتند از: إلا، عدا، خلا، حاشا، غیر، سوی.
    ح) حروف ندا: حروفی هستند که برای صدا زدن شخصی یا چیزی از آنها استفاده می شود مانند: یا اللهُ.
    حروف ندا عبارتند از: أ، أی، أیا، هیا، یا، آ، وا.

    2- حروف غیر عامل
    الف) حرف تعریف (ال) که باعث معرفه شدن اسم نکره می گردد مانند: جاء التلمیذُ.
    ب) حروف عطف: حروفی هستند که برای پیوند دادن بین دو کلمه یا دو عبارت یا دو جمله که از نظر قواعد نحوی مشابهند میان آنها واقع می شوند.
    این حروف عبارتند از: واو، فاء، ثمّ، أو، أم، لکنْ، بَل، لا.
    ج) حرف خطاب: (ک) در ذلک.
    د) حروف تحقیق و تقلیل: (قد) اگر پیش از فعل ماضی بیاید، تحقیقیه است و اگر پیش از مضارع بیاید تقلیلیه می باشد مانند: قد أفلحَ المؤمنونَ (تحقیقیه) / قدْ یَصدِقُ الکَذوب (تقلیلیه).
    هـ) حروف استقبال: سین (برای آینده نزدیک) و سوف (برای آینده دور) مانند: وسیعلمُ الذین ظلموا أیّ منقلبٍ ینقلِبونَ / سوفَ یعلمونَ.
    و) حرف رَدْع (بازداشتن): کلاّ. مانند: کلاّ بل لا تکرمون الیتیم.
    ز) حروف استفهام: (أ) که بر دو جمله فعلیه و اسمیه وارد می شود چه در نفی و چه در اثبات مانند: ألمَ تعلَمْ؟ / أصلاتُکَ تأمرُکَ أنْ نترُکَ ما یعبُدُ آباؤنا؟
    (هل) که بر جمله مثبت وارد می شود مانند: فهل أنتم مُنتَهون؟
    ح) حروف تنبیه: حروفی هستند که برای هشدار دادن و آگاه نمودن بکار بـرده می شوند.
    حروف تنبیه عبارتند از: أما، ألا که فقط بر جمله وارد می شوند: ألا إنّهم هم السفهاء.
    ها: ها أنتم هؤلاء جادلتم.
    ط) لام ابتداء: که برای تأکید بکار می رود: لعلیٌّ تلمیذٌ / إنهُ لَغفورٌ رحیمٌ.
    ی) حروف تخصیص:
    (هلاّ) که تنها با جمله فعلیه می آید: هلا تستغفرُ الله (با فعل ماضی به معنی سرزنش عمل گذشته و با فعل مضارع به معنی شدت و طلب می باشد).
    (أما، ألاّ) که برای خواهش بکار می رود: ألاّ تزورنی.
    (أولا، لَوْما) که بر ممتنع بودن مضمون جمله دوم به خاطر وقوع مفهوم جمله اول دلالت می کند مانند: لولا علیٌ لهلکَ عمَر.
    ک) حروف نفی:
    لا: أکثرُهم لا یعقِلون.
    ما: و ما قَتلوهُ یقیناً.
    إنْ: (گاهی معی نفی دارد که در اینصورت جزم نمی دهد) مانند: إنْ قامَ علیٌّ (علی نایستاد).
    ل) حرف تصدیق: نعم، بلی، إی، أجل مانند: قالوا بلی.
    م) نون تأکید: نونی است که بر افعال مضارع، نفی، نهی، جحد، استفهام، امر حاضر جهت تأکید ملحق می شود.
    نون تأکید دو نوع است: خفیفه (نْ) مانند: یَعْمَلَنْ و ثقیله (نَّ) مانند یَعْمَلَنَّ.
    نکات:
    حروف جر، ندا، استثناء، مشبهة بالفعل, تنبیه, تعریف, خطاب … مختص به اسم و حروف جازمه, ناصبه, تخصیص, توقع, استقبال، ردع، نون تأکید… مختص به فعل،و حروف عطف، استفهام، نفی، تصدیق، لام تأکید… مشترک بین اسم و فعل هستند.

    ایّ، أنْ حروف تفسیر می باشند و مشترک بین اسم و فعل هستند. مانند: ونادَیناهُ أنْ یا ابراهیم / تابَ، أی: رَجَع.

    أمّا، إمّا حروف تفصیل بوده و مختص اسم می باشند مانند: إنّا هدَیْناهُ السبیلَ إمّا شاکراً و إمّا کفوراً.

    نوع بناء
    با توجه به حرکت آخر حروف، نوع بناء آنها را می توان شناخت.
    همانطور که میدانید، چهار نوع اعراب (رفع، نصب، جر، جزم) وجود دارد که حروف مبنی بر آنها می باشند. یعنی برخی از حروف مبنی بر ضمه و برخی مبنی بر فتحه و برخی مبنی بر کسره و برخی دیگر مبنی بر سکون هستند مانند:
    حیثُ: مبنی بر ضمه.
    ثمَّ: مبنی بر فتحه.
    لـِ: مبنی بر کسره.
    مِنْ: مبنی بر سکون.

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ترکیب وصفی نسبت دادن یک اسم به اسم دیگر است که درآن ، اسم دوم به تنهایی وجود خارجی ندارد .

    در این ترکیب ، به اسم اول « موصوف » و به اسم دوم « صفت » گفته می شود .

    مثال : الوردةُ الجمیلةُ = ترکیب وصفی

    الوردة = موصوف ، الجمیلة = صفت

    نکته : به صفت « نعت » و به موصوف « منعوت » هم گفته می شود .

    پس صفت اسمی است که بعد از موصوف خود میآید و آن را توصیف می نماید و دارای دو قسم می باشد :

    1) صفت مفرد : صفتی است که فقط یک کلمه است .

    مثال :

    الطفلُ الصغیرُ ، شجرةٍ باسقةٍ

    نکته : هر گاه صفت مفرد باشد در چهار مورد با موصوف خود مطابقت می کند .

    1- عدد ( مفرد ، مثنی ، جمع )

    2- جنس ( مذکر یا مونث )

    3- شناسایی ( معرفه یا نکره )

    اعراب ( رفع ، نصب ، جرّ )

    1- عدد

    الرَّجُلُ المؤمنُ الفلّاحانِ النشیطانِ الجنودُ الأقویاء

    مفرد مفرد مثنّی مثنی جمع جمع

    2- جنس:

    التلمیذُ الصغیرُ التلمیذةُ الصغیرةُ

    مذکر مذکر مؤنّث مؤنّث

    3- معرفه و نکِره:

    الشجرةُ الباسقةُ شجرةٌ باسقةٌ

    معرفه معرفه نکره نکره

    4- اعراب:

    السفینةُ الصغیرةُ فـﻰ البحر.

    مبتدا مرفوع صفت تابع موصوف خودش

    شاهَدْنا سفینـــةً صغیــــرةً.

    مفعول به منصوب صفت تابع موصوف خودش

    تبصره : برای جمع های غیر انسان ، از صفت های مفرد مونث ، استفاده می شود .

    مثال :

    الکتبُ النافعةُ – أسماءً حسنةً – أشجارٍ باسقةٍ

    2) جمله وصفیه ( صفت جمله ) : جمله ای است که پس از یک اسم نکره می آید و آن را ، توصیف می کند.

    مثال :

    رأیتُ رجلاً ذهبَ إلی المسجدِ

    جمله وصفیه ( یعنی صفت برای اسم نکره « رجلاً » )

    نکته : در ترجمه ی جمله های وصفی از حرف ربط «که» استفاده می شود :

    مردی را دیدم که به مسجد رفت .

    نکته : جمله وصفیه ، در اعراب مطابق موصوف خود است اما اعراب آن محلی است .

    مثال :

    قرأتُ کتاباً أخذتُهُ مِن صدیقی .

    جمله وصفیه و منصوب محلاً

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ضمیر کلمه ای است که جانشین اسم می شود و از تکرار آن جلوگیری می کند .
    ضیر با اسمی که جانشین آن شده از نظر عدد ( مفرد ، مثنی ، جمع ) و از نظرجنس ( مذکر و مونث ) واز لحاظ موقعیت ( غایب ، مخاطب ، متکلم ) مطابقت دارد .


    ضمیر به دو دسته منفصل ( جدا ) و متصل (چسبان ) تقسیم می گردد .

    منفصل مرفوعی : هو ، هما ، … ،أنتَ ، أنتما ، … ، أنا ، نحن * هیَ طالبة .*
    منفصل منصوبی : إیاهُ ، إیاهما ، …،إیاکَ ، إیاکُما ،…،إیایَ ، إیانا * إیاکَ نعبدُ . *


    متصل مرفوعی : ا ، و ، … ، تَ ، تما ، … ، تُ ، نا * الطلاب ذهبواإلی المدرسة*
    متصل منصوبی ومجروری : ه ، هما،…، کَ، کما،…، ی ،نا * أتممتُ علیکم نعمتی


     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    فعل معتل بر چهار قسم می باشد: مثال،أجوف، ناقص، لفیف.

    تعریف:

    اعلال تغییراتی است که فعل معتل در هنگام صرف می یابد که این تغییرات سه نوع می باشند: اسکان، قلب، حذف

    انواع اعلال:

    الف) اسکان: ساکن کردن حرف عله (به حذف حرکت یا به نقل آن به حرف ماقبل).

    ب) قلب: تبدیل حرف عله به حرف متجانس با حرکت حرف ما قبل آن (ضمه با واو، فتحه با الف، و کسره با یاء متجانس است).

    ج) حذف: حذف کردن حرف عله ( به دلایلی مانند التقای ساکنین یا جزم فعل ناقص).
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    د) اعلال در فعل لفیف

    تعریف:

    لفیف فعلی است که دو حرف از حروف اصلی آن حرف عله باشد. حال اگر آن دو حرف عله در کنار هم باشند (فاء الفعل وعین الفعل یا عین الفعل ولام الفعل) آنرا لفیف مقرون گویند. مانند: وَیَل / شَوَیَ

    و چنانچه دو حرف عله آن در کنار هم نباشند (فاء الفعل و لام الفعل عله باشند) آنرا لفیف مفروق می گویند مانند: وَقَیَ

    نکته: اعلال لفیف تلفیقی از اعلال دو معتل از معتلات سه گانه (مثال و اجوف و ناقص) می باشد. به این معنی که مثلاً اگر لفیف، مقرون باشد یا اعلال مثال و اجوف را دارا خواهد بود (در صورتیکه فاء الفعل و عین الفعل آن عله باشد) و یا اعلال اجوف و ناقص را پیدا می کند (در صورتیکه عین الفعل و لام الفعل آن عله باشد). و چنانچه لفیف، مفروق باشد اعلال مثال و ناقص را می یابد. مانند: وَقَیَ ¬ تَقِی ¬ قِ (امر مخاطب).

    رَوَیَ ¬ تَرْوی ¬ إِرْوِ (امر مخاطب).

    موارد امتناع اعلال:

    در موارد زیر نباید اعلال صورت گیرد:

    1- در اسم آلت مانند: مِقْوَد.

    2- در افعل التفضیل مانند: أجْوَد.

    3- در صفت مشبهه مانند: أسْوَد.

    4- در فعل تعجّب مانند: ما أطْوَلَه.

    5- در اسم مرّه مانند: قَوْمَة.

    6- در نوع یایی مانند: حَسَنُ البِیعة.

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ج) اعلال در فعل معتل ناقص

    تعریف: فعل ناقص فعلی است که لام الفعل آن حرف عله باشد. مانند: دَعَوَ – رَضِىَ.

    توجه: در فعل معتل ناقص، هر سه نوع اعلال (اسکان، قلب، حذف) صورت می گیرد.

    اعلال در ناقص


    در ماضی


    قلب: دَعَوَ ¬دَعا / رَمَىَ ¬رَمى


    حذف: دَعَوَتْ ¬دَعاتْ ¬دَعَتْ


    در مضارع


    اسکان: یَدْعُوُ ¬یَدْعُو


    قلب: یَخْشَىُ ¬ یَخْشَى


    حذف: یَرْمِىُ ¬ یَرْمیونَ (صیغه 3) ¬ یَرْمُونَ


    در امر


    اسکان: ندارد


    قلب: ندارد


    حذف: تَدْعُو ¬ اُدْعُ

    (جزم ناقص به حذف حرف عله است)


    توضیح:

    1- در فعل ناقص (واو) و (یاء) حرف عله متحرک ما قبل مفتوح تبدیل به الف می شود مانند: دَعَوَ ¬ دَعَا

    2- ضمه (واو) مضمومی که ماقبلش مضموم است و ضمه (یاء) مضمومی که ما قبلش مکسور است، حذف می شود. مانند: یَدْعُوُ ¬ یَدْعُو / یَرْمِیُ ¬ یَرْمِی

    3- حرف عله (واو) اگر در آخر کلمه واقع شود و ما قبل آن مکسور باشد به (یاء) تبدیل می شود. مانند:رَضِوَ _ رَضِىَ.

    4-درآخر صیغه های مفرد فعل ناقص، حرف عله در هنگام جزم حذف می شود مانند: یَدْعُو ¬ لَمْ یَدْعُ.

    5- حرف عله (واو) اگر در مرتبه چهارم یا پنجم قرار گیرد و ماقبلش مضموم نباشد به (ی) تبدیل می شود. مانند: أرْضَوَ ¬ أرْضَیَ (أرْضی) / اِرْتَضَوَ ¬ اِرْتَضَیَ (اِرتَضی).

    6- حرف عله (واو) در فعل ماضی مجهول بعلت مکسور بودن حرف ما قبلش به (ی) تبدیل می شود. مانند: دُعِوَ _ دُعِىَ.

    7- در فعل ماضی ناقص (واوی) و (یایی) که مفتوح العین باشد، هنگام اتصال به (واو) جمع، (یاء) ضمیر مخاطب مونث، (تاء) تأنیث، (الف) ضمیر مثنای مونث غائب، و حرف عله حذف می شود. (در جدول تصریف افعال دقت شود).

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ب) اعلال در فعل معتل اجوف

    تعریف: اجوف فعل معتلی است که عین الفعل آن حرف عله باشد مانند: قَوَلَ، بَیَعَ.

    توجه: در فعل معتل اجوف، هر سه نوع اعلال (اسکان، قلب، حذف) صورت می گیرد.

    اعلال در اجوف


    در ماضی


    قلب: قَولَ ¬ قالَ / بَیَعَ ¬ باعَ


    حذف: قَوَلْنَ ¬ قالْنَ ¬ قُلْنَ

    (التقای ساکنین و حذف حرف عله)


    در مضارع


    اسکان: یَقْوُلُ ¬ یَقُولُ


    قلب: یَنَوْمُ ¬ یَنامُ


    حذف: یَقْوُلْنَ ¬ یَقُوْلْنَ ¬ یَقُلْنَ

    (التقای ساکنین وحذف حرف عله)


    در امر


    اسکان: تَذْوُقینَ ¬ تَذُوقینَ ¬ ذُوقی


    قلب: تَخْوَفینَ ¬ تَخَوْفینَ ¬ تَخافِین ¬ خافی


    حذف: تَقُوْلُ ¬ قُوْلْ ¬ قُلْ


    توضیح:

    1- حرف عله (واو) و (یاء) متحرک ما قبل مفتوح تبدیل به الف می شود مانند: قَوَلَ ¬ قالَ / بَیَعَ ¬ باعَ.

    2- در مصدرثلاثی مجرد اجوف و جمع مکسر بر وزن (فِعال) اگر عین الفعل (واو) باشد تبدیل به (یاء) می شود. مانند:قِوام ¬ قیام.

    3- در مصدر اجوف دو باب (افعال و استفعال) حرف عله حذف و به جای آن در آخر مصدر ( ة = تاء گرد) اضافه می شود. مانند: اِقْوام ¬ اِقامَة / اِسْتِقوام ¬ اِسْتِقامَة.

    4- (واو) و (یاء) مفتوح ماقبل ساکن در اجوف، فتحه خود را به ماقبل داده و خود تبدیل به (الف) می شود. مانند: یَخْوَفُ ¬ یَخَوْفُ ¬ یَخافُ.

    5- هرگاه (واو) مضموم و (یاء) مکسور باشد و حرف قبل از آن صحیح و ساکن باشد، حرکت حرف عله به ما قبل منتقل می شود. مانند: یَقْوُلُ ¬ یَقُولُ / یَبْیِعُ ¬ یَبِیعُ.

    6- درمصدر اجوف (واوی) بابهای انفعال و افتعال، (واو) ما قبل مکسور به (یاء) تبدیل می شود. مانند: اِنْقِواد ¬ اِنْقِیاد.

    7- حرف عله (واو، یاء) بعد از (الف زائده) تبدیل به همزه می شود. مانند: قاوِِل ¬ قائِل (اسم فاعل از قول) / سایر ¬ سائِر (اسم فاعل از سیر).

    8- (ا – و – ی) اگر پیش از حرف ساکن دیگری قرار گیرند، حذف می شوند. مانند: قالْنَ ¬ قُلْنَ
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    الف) اعلال در فعل معتل مثال:

    تعریف:

    معتل مثال فعلی است که اولین حرف اصلی آن (فاء الفعل) از حروف عله باشد. مانند: وَعَدَ، یَسِرَ.

    توجه: از میان سه نوع اعلال فوق، معتل مثال تنها دارای اعلال به حذف می باشد (اَنهم تنها در مضارع و امر).



    اعلال در مثال


    در ماضی


    هیچ نوع اعلالی ندارد: وَعَدَ …


    در مضارع


    اعلال به حذف: وَعَدَ ¬ یَوْعِدُ ¬ یَعِدُ


    در امر


    اعلال به حذف: وَعَدَ ¬ تَعِدُ ¬ عِدْ


    توجه: در 14 صیغه فعل معتل مثال هیچگونه اعلالی صورت نمی گیرد و مانند یک فعل سالم صرف می شود. اما در مضارع و امر آن اعلال به حذف حرف عله صورت می گیرد.

    توضیح:

    1- از مصدر ثلاثی مجرد مثال واوی که بر وزن (فِعْل) است، واو حذف می شود و به جای آن (تاء تأنیث) به آخرش اضافه می گردد. مانند: وِعْد¬ عِدَة. و گاهی بعد از حذف (واو) عین الفعل مفتوح می شود. مانند: سَعَة (وَفْر، وِرد، وِزر استثناء می باشند).

    2- اگر مضارع مثال واوی، مکسور العین (بر وزن یَفْعِلُ) و یا داری حرف حلق و مفتوح العین باشد، واو از آن و از فعل امر حذف می شود. مانند: یَوْعِدُ ¬ تَعِدُ ¬ عِدْ

    3- در مصدر مثال واوی بابهای افعال و استفعال، واو ساکن ما قبل مکسور تبدیل به (ی) می شود. مانند: اِوْجاد ¬ ایجاد / اِسْتِوضاح ¬ استیضاح.

    4- در مثال یایی، حرف عله (ی) ساکن ما قبل مضموم تبدیل به (و) می شود. مانند: اُیْمُن ¬ اُومُن.

     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا