تاپیک‌های دنباله‌دار خاطرات خوش

[فاطمه رحیمی]

:aiwan_light_girl_smile:درود.:aiwan_light_girl_smile:
.
.
.
تو این تایپیک می تونین خاطرات خودتون و یا دیگران رو بنویسید.
.
.
.
:aiwany_light_blum:لطفا اسم کسی رو توی خاطراتتون ننویسید.:aiwany_light_blum:
.
سپاس و بدرود.



​

 

[فاطمه رحیمی]

یه بنده خدایی روز های جمعه با خالش می ره کوه.
روی کوه می شینن پسته می خورن پوستاشو می ذاشتن واسه سر کار گذاشتن ملت حالا اگه موتوری از جاده رد می شده که یه پسر جوون سوارش بوده با پوست پسته سوت می زدن.
پسره از موتور می یومده پایین دوروبرشو نگاه می کرده کسی رو نمی دیده می ره سوار موتور می شه بره دوباره سوت میزدن پسره هم فکر می کرده جنه در می رفته.

 

[فاطمه رحیمی]

یادش بخیر:
یه روز رفتم خونه دوستم باهم بازی کنیم.تو حیاط نشسته بودیم که...
خواهر بزرگش اومد یه جعبه گذاشت جلومون رفت درشو باز کردیم ببینیم توش چیه درشو باز کردیم دو تا جوجه رنگی توش بود.یهو یه جوجه رنگی از توش پرید بیرون بیرون دوستم جوجه رو گذاشت تو جعبه یکم نگاشون کردیم دیدیم کاری نمی کنن دوستم یکی رو برداشت و ایستاد.
جوجه رو انداخت جوجه هی می گفت:جیک جیک.
دوباره برش داشت انداختش زمین دیدیم دیگه صداش در نمیاد بلندش کرد چپ و راستشو نگا کرد و گفت:ههههه مرد.
اون یکی رو برداشت گفت:اون که مُرد بیا اینو بشوریم.آقا ما جوجه رو برداشتیم انداختیم تو یه کاسه بزرگ پر آب بعد مایع ظرف شویی و اسکاچ خوب شستیمش دیدیم رنگش داره می ره بیشتر شستیم خشکش کریم دیدیم پراش که ریخته هیچ سکته کرده مرده.:aiwan_light_sad::aiwan_light_sad::aiwan_light_sad:

 

[Panah._.Afshar]

عروس كشون كمال
مشهد با دوستام
تولد زهرا كه با دخترداييام رفتم
بهترين خاطرات منن

 

[Maryam.B27]

سه سال متوسطه اول با دوستام
مشهد رفتن با دوستام
کلا دوستام:/

 

[Panah._.Afshar]

مشهد با دوستام
آشنا شدن با دوستام بهترین اتفاق زندگیم بود
و عروس برون یکی از فامیلامون
ولی بازم با دوستام بیشتر حال کردم